۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

گشت و گذار من در روز کارگر





امروز به دیدن کلیسای بزرگ فلورانس رفتم. ساختن این کلیسا 140 سال (و به روایتی 170 سال) طول کشیده. بنا در اواخر قرن سیزده شروع شده. تکنیک ساخت گنبد کلیسا در زمان خود برای اروپاییان ابداع جدیدی بوده. چند نسل از معماران روی آن کار کرده اند تا روش برپا ساختن این گنبد را بیاموزند. شنیده ام تکنیک را از مسلمانان آموختند. این مطالب را از حافظه و از شنیده ها و خوانده های جسته و گریخته نقل می کنم. شاید دقیق نباشند. اگر به صورت آکادمیک به این بنا و تاریخچه ی آن علاقه مندید می توانید در اینترنت مطالب دقیق تری بیابید. من اینجا قصد بیان نکته ی دیگری را دارم که به زعم من بسی مهمتر است. امروز، خانم راهنما نکته ی درخور توجهی را مطرح کرد: در ساختن این بنای عظیم و با معیار های آن زمان سر بر فلک افراشته، تنها یک کارگر کشته شد! آن هم به دلیل آن که هشیار نبود. طراحی داربست چنان بود که کارگران ایمن بودند! بله! در قرن سیزده و چهارده و پانزده و با فن آوری های ابتدایی آن زمان!
قریب چهل سال پس از اتمام این بنا میکل آنژ در همین شهر به دنیا آمد. می دانیم که میکل آنژ در طول عمر پربار نود و پنج ساله ی خویش، ناممکن های بسیاری را در عالم هنر و سنگ تراشی ممکن ساخته بود. اغلب مردم با مجسمه ها و فرسکو ها و معماری او در واتیکان، کمابیش آشنا هستند. اما کار های میکل آنژ به این ها ختم نمی شود.
روی هر سنگ مرمری نمی توان مجسمه، تراشید. سنگ مرمر باید خصوصیات ویژه ای داشته باشد. از قرار معلوم میکل آنژ در انتخاب سنگ مرمر برای مجسمه سازی وسواس زیادی داشت. کوهی در ایتالیا هست که سنگ مرمر با کیفیت عالی دارد اما تا آن زمان به خاطر صعب العبور بودن نتوانسته بودند از آن کوه، سنگ استخراج کنند. استخراج سنگ از آن کوه، از زمان روم باستان رویایی دست نیافتنی بود. می دانیم که برای رومی های باستان جان برده ها ارزش معنوی نداشت. اما حساب کرده و دریافته بودند که تعداد برده های کشته شده، که بابت هر کدام مبلغی -ولو ناچیز -پرداخته بودند، آن چنان بالا می رود که استخراج سنگ از آن کوه توجیه اقتصادی نخواهد داشت.
یکی از دستاورد های بزرگ زندگی میکل آنژ و یکی از ناممکن هایی که او با نبوغ و اراده پولادین خود ممکن ساخت، استخراج سنگ از آن منطقه بود. او جاده ای هم برای حمل سنگ احداث کرد. در مراحل ابتدایی پروژه یکی از کارگران در اثر سقوط سنگ کشته شد. همان میکل آنژی که به تعبیر غربی ها یک workaholic تمام عیار بود و به جای خسته شدن از کار، از آن انرژی می گرفت چنان دچار عذاب وجدان شد که ماه ها کار را تعطیل کرد و از شدت ناراحتی تقریبا بستری شد. وقتی بر فشار عذاب وجدان اندکی فایق آمد طرحی ریخت که دیگر آن حادثه شوم هرگز تکرار نشود.
از ایتالیای قرن شانزده به کرج قرن بیست و یکم بیاییم که -بحمدالله- اخیرا مرکز استان هم شده. در همسایگی خانه والدین همسرم در عظیمیه کرج ساختمان سازی می کنند. پروژه برعکس دستاوردهای مهندسی میکل آنژ، دستاورد مهم و عظیمی نیست! یک ساختمان معمولی می سازند که هیچ فن آوری جدیدی نمی طلبد. پارسال یک هفته مانده به رمضان در اثر خاکبرداری در همسایگی، خانه والدین همسرم ویران شد. مادر شوهرم زیر آوار ماند. خوشبختانه او را از زیر آوار بیرون آوردند اما چند مهره او شکست . او هنوز هم دارد درد می کشد و نمی تواند خم شود. دو تیر آهن درست پهلوی او افتاده بودند. حادثه می توانست نتایج شوم تری در پی داشته باشد. از این گونه حوادث در ایران پیاپی اتفاق می افتند و متاسفانه همه قربانیان زنده از زیر آوار بیرون نمی آیند!
بله! عمری است داریم به غربی ها پز می دهیم و عدل داریوش را به رخشان می کشیم: اهرام مصر و کلیزه را برده ها ساختند اما تخت جمشید را کارگران آزاد با حق بیمه وبازنشستگی و مرخصی زایمان و... دم داریوش و خشیارشاه گرم! اما ما در قرن بیست و یکم کجاییم؟!
"از آن هنگام که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند" دنیا خیلی عوض شده! برعکس فریدون مشیری من معتقد نیستم از آن هنگام "آدمیت مرد". از قضا من معتقدم از آن هنگام آدمیت (I mean both humanity and humanism) معنایی عمیق تر پیدا کرد. آن قدر عمیق که در عمل خود را جلوه گر ساخت! تا جایی که برای حفظ جان و سلامت آدم ها در حین پروژه ها در جوامع پیشرفته حاضرند هر گونه تمهیدی بیاندیشند. در همین زمینه و در چارچوب پروژه های گوناگون فیزیک من قبلا نوشته ای منتشر کردم. در واقع آن یادداشت متن صحبت رادیویی من بود که چندان هم به مذاق مجری برنامه خوش نیامد!
بلایی که بر سر خانواده همسرمن آمد گوشه ی کوچکی از فاجعه ای است که همه روزه در کشور ما اتفاق می افتد. ما، طبقه متوسط ایرانی، تنها گاه گاهی قربانی سهل انگاری بساز بفروش ها و... می شویم. البته، همین گاه گاه نیز برای هفت پشتمان بس است. اما فاجعه آن است که بر سر کارگران می آید.
می دانم! مشکلات و مصائب کارگران یکی دو تا نیست! پیدا کردن کار برای یک کارگر، با همان شرایط سخت و ایمنی پایین دشوار است. در واقع پارتی می خواهد. خودم شاهد بودم این ماجرای تلخ را:جوانی از طبقه فقیر پسر عمویی داشت که سر کارگر یک پروژه ساختمانی بود. پسر عمو دست جوان را در پروژه بند کرد. متاسفانه در اثر سهل انگاری و عدم رعایت نکات ایمنی، این جوان کشته شد. پسر عمو در بین فامیل خود آدم بسیار مهمی بود چرا که برای جوانان خاندان کار پیدا می کرد. پس همه از او حساب می بردند و روی حرف او حرفی نمی زدند. پسرعمو خانواده را راضی کرد تا شکایتی نکنند. پروژه ادامه یافت و برادر کوچک تر آن جوان جای برادر پرپر شده را در پروژه گرفت . زندگی ادامه یافت! در بین مسئولین پروژه، کسی از عذاب وجدان به بستر نیافتاد. گویا عذاب وجدان برای کشته شدن یک کارگر در کشور ما کالایی لوکس است!
حتی لوکس تر از ساعت های رولکس و اتومبیل های بنز و بی-ام-و که تعدادشان - ماشاء الله- در شمال شهر تهران کم نیست!
هم خسته ام و هم کار دارم. اما وقت می گذارم و این یادداشت طولانی را می نویسم چون احتمال می دهم که یکی از مهندسان جوان که این یادداشت مرا می خواند تصمیم بگیرد تا در محدوده اختیارات خویش بر رعایت نکات ایمنی تاکید کند. چه بسا این باعث شود که جان یک کارگر از خطری که در کمین اوست، ایمن بماند.
فراموش نکنیم که مادر این کارگر نه ماه او را با مشقت حمل کرده و با درد زاییده. چه منجوق خوشش بیاید و چه نیاید، وقتی این زن فهمیده که فرزندش پسر است از شادی در پوست خود نگنجیده چرا که گمان می کرده که این نوزاد ناتوان، روزی مردی توانا می شود. یک "نان آور" که با بازوی توانای خود روزگار پیری مادر را تامین خواهد کرد. با این امید و با مهر مادری، این زن سال ها از شکم خود بریده و با سختی فرزند خویش را بزرگ کرده. فراموش نکنیم یک سهل انگاری کوچک می تواند به معنای بر فنا رفتن همه این آرزو ها و امیدها و تلاش ها باشد.
میکل آنژ یک مرد بود! اما مردی که با تولد هر کدام از مجسمه هایش درد زایش را با گوشت و پوست خود تجربه کرده بود! به گمان من، علت آن که میکل آنژ ماه ها از عذاب وجدان نتوانست برخیزد فهم ودرک دقیق وعمیق آرزوها و امید ها و تلاش های مادرانه بود.

۲۸ نظر:

منجوق گفت...

وقتی سرگذشت کودکان مددجو را در سایت بنیاد کودک می خوانم می بینم پدر بیشتر آن ها در هنگام کار (لابد به عدم رعایت نکات ایمنی) جان و یا سلامت و توانایی کار خود را ازدست داده اند!
آدرس سایت:
http://www.childf.com/WebSite/Home.aspx

منجوق گفت...

بحث فلسفی ارزش انسان چه از منظر humanity وچه از منظر humanism بحث مهمی است که در جوامع جهان سومی ما به اندازه کافی به آن توجه نشده. به قول یکی از فیلسوفان معاصر مهمترین نکته ای که در این زمینه گفته شده و به خورد جامعه رفته تنها این بیت از مولاناست:
"ای برادر تو همه اندیشه ای/مابقی خود استخوان و ریشه ای."

نیاز های فکری یک جامعه را نمی توان از دل تنها یک بیت بیرون کشید! عدم توجه به نکات ایمنی به نظر من ریشه عمیق در باورهای مردم ما درباره ارزش جسم و جان انسان و تاثیر قضا و قدر و جبر و اختیار دارد. این مسئله ای است که کار فکری می طلبد. کار فکری ای که فیلسوفان و اندیشمندان باید روی آن تمرکز کنند و آن گاه محصول این فکر از طریق هنرمندان، ادیبان، رمان نویسان، وبلاگ نویسان، روزنامه نگاران و... در فکر جامعه آرام آرام تزریق شود و ثمر دهد.

PANDA گفت...

سلام !در رزو خوبی که فقط حرف از مبارکی اين روز و سعی و تلاش کارگران گفته می شود و فردا مجددا به فراموشی سپرده می شود ، به نکات خيلی جالبی اشاره کرده ای !من نيز بارها شاهد عدم رعايت نکات ايمنی در ساختمانها و کارخانه ها با توجيه هزينه کمتر!بوده ام.عدم تهيه وسايل ايمنی با توجيه هزينه بری بالا!در حالی اين گونه اتفاقات معمولا بار مالی و معنوی بسيار بالاتری دارد!عدم استفاده از بالابرهای ايمن - عدم استفاده از کمربند ايمنی روی داربست ها-عدم استفاده از نردبانهای ايمن - عدم استفاده از کفش ايمنی و ....همه مواردی است که از نزديک شاهد نتايج عدم رعايت اين گونه موارد بوده ام!فوت کارگری که بر اثر سقوط بالابر در ساختمانی در همسايگی منزلمان ، فوت کارگر نما کار بر اثر سقوط از بالای داربست در ساختمانی در همسايگی منزلمان!مجروح شدن يکی از اقوام از بالای بلندی به هنگام تعمير کولر به دليل عدم استفاده از نردبان ايمن که منجر به قطع نخاع و آسيب از کمر به پايين شده است ، مجروح شدن برادرم در کارخانه به دليل سقوط از بلندی به دليل عدم استفاده از نردبان و کفش ايمن که از ناحيه هر دو پا آسيب ديده و 6 ماه است که بستری است!اينها همه مواردی است که با هزينه ای بسيار جزيي قابل جلوگيری بود!ای کاش رعايت می شد!

منجوق گفت...

پاندا جان،
بابت برادرت خیلی متاسفم. امیدوارم زودتر حال او خوب شود.

شیما گفت...

خیلیییییییی قشنگ و جالب بود.سپاس.

وحیدی گفت...

بسیار جالب بود خانم دکتر.خوشحالم که برای مادر همسرتان اتفاق ناگواری پیش نیامده...جنبه انسانی و اخلاقی مساله بسیار عمیق است....اما از نقطه نظر فنی به قول یکی از اساتید با سابقه ,در کشور ما همه کارها تخصص می خواهد الا ساختمان سازی! و چه بسیار اشخاص بی صلاحیت در این رشته که در این زمینه فعالند.(همیشه تو این بحث توی ذهنمون معمار تجربی و بساز بفروش تازه به دوران رسیده بی سواد میاد لیکن کم نیستند دکتر ها و... که فی المثل در مطب شون معامله سیمان و آجر می کنند. .تا ابنجای مساله شاید بشه اونو در قالب یک سوداگری جانبی توجیه کرد.ولی وای به حال اینکه مهندس بخواد بشه آلت دست حضرات و مجری منویات غیر فنی و گاها سودجویانه کار فرما).همانطور که فرمودید کارگر حرفه ای و آموزش دیده کم داریم همانطور که مهندس حرفه ای (PE) کمیاب است (گذراندن آزمون نظام مهندسی از کسی مهندس حرفه ای نمی سازد).مقایسه کنید با تجربه جهانی خاصه ایالات متحده:

http://en.wikipedia.org/wiki/Professional_Engineer

در لیسانس درسای ما بیشتر جنبه تیوربک دارند که قطعا دانشجو رو واسه ساختن یک ساختمون واقعی در ابتدای فارغ التحصیلی آماده نمی کنه !در ضمن مهندسی عمران در حدود 20 گرایش در تحصیلات تکمیلی داره. که شاید دو یا سه تای اون (که تازه حنبه تیوریکش بیشتر از لیسانسه )مرتبط با تعریف سنتی مهندسی ساختمان و سازه هست.لذا صرف داشتن مدارک بالا تر مهندس ضمانتی برای داوام و کیفیت ساختمان نیس !لذا آموزش های تیوریک !پیرامون مسایل عملی! بهمراه کار آموزی زیر دست یک مهندس با رتبه PE و سپس آزمون ها و باز آموزی های بروز و مکرر ضرورت می یابد.به هر حال نطام مهندسی بصورت نصفه نیمه بخش آزمون رو محقق کرده.....
البته آموزش و تاکید بر اخلاق حرفه ای( مهندسی -خاصه مهندس عمران) برای دانشجویان جوان مهندسی ضروریست.در کشورهای پیشرفته این جزیی از دروس رشته ماست اما متاسفانه در کشور ما مغفول مونده.(در بعضی دانشگاه ها درس هایی نظیراخلاق اسلامی ارایه می شه که ای کاش با هوشمندی و زمان شناسی مولفین با مشورت صاحبنظران رشته ما این نقیصه را برطرف می کردن اما ...)

به هر حال باید در مهندس جوان ایجاد هویت و شخصیت و مناعت طبع کرد جوری که اولا این حرفه رو مقدس بدونه و خودش را مسول بدونه در برابر جان تیم همکارش و ساکنان آینده ساختمان و بفهمه حداقل 4 سال درس خونده تا کارهایی که بقیه می کنند رو نکنه! و نشه که به عنوان شیرین کاری نحوه دله دزدی شبانه و بیرون کشیدن میلگرد و آرماتور رو از تو بتن واسه همکارش تعریف کنه....
قطعا سلامت و اخلاق حرفه ای وفرهنگ کاری نسل گذشته مامی تونه الگوی خوبی باشه.
بنده بعد از فراغت تحصیل تصمیم دارم یک سال کارآموزی کنم و بعد وارد حرفه بشم (البته اگر بخواهم از این شاخه مهندسی عمران آنهم جهت سوداگری سخصی و بصورت محدود ارتزاق کنم چون معلمی در گرایش مهندسی عمران -ژیوانفورماتیک رو که الان درگیرشمو بیشتر دوست دارم...)....این بحث گود برداری کم کم داره بیشتر بهش توجه می شه....حجم تجدید بنا و و نوسازی زیاد شده و خوب اصول علمی هم که کمتر رعایت نمی شه و متاسفانه شاهد این حوادث هستیم.خوشبختانه دیدم که تو این یکی دو سال گارگاه آموزشی زیادی پیرامون این مساله برگزار میشه....می دونم حتی تو مشهد تو نظام مهندسی واحد مشاوره گذاشتن برای این قضیه....

منجوق گفت...

کسی که ساختمان بغلی را می ساخت مهندس کشاورزی بود! مهندس ناظر پروژه ماه ها بود جیم شده بود.

خیلی از مهندسان ناظر غیر مسئولانه عمل می کنند.

منجوق گفت...

مادرم چند بار مهندس ناظر بوده. معمار (منظورم آرشیتکت نیست. معمار در واقع سرکارگر یه مقدار کلاس بالا بود) از دست سخت گیری های مادرم شاکی بود. مرتب می گفت این همه ساختمان ساختم اما هیچ وقت مهندس ناظر این همه مته به خشخاش نگذاشته. اما خوشبختانه کارفرما طرف مادرم را می گرفت ومادرم حرف خود را پیش می برد. معمار به ساختمان بغلی اشاره می کرد و می گفت ببین اونا هیچ کدام از این چیزها را رعایت نمی کنند. یک زلزله کوچک آمد و ساختمان بغلی آسیب دید ولی ساختمانی که مادرم بر ساخت آن نظارت می کرد سالم موند از آن به بعد دیگه معمار روی حرف مادرم حرف نمی زد.

در پروژه بعدی کارفرما مادربزرگم را دیده بود و به شوخی-جدی گفته بود ماشاالله دخترتان (یعنی مامان من) مثل آنتی بیوتیک هر شش ساعت یک بار احوال ما را می پرسه!
مهندس ناظر به آن جدیت هیچ کدام ندیده بودند رفتار مادرم برایشان عجیب می اومد.

وحیدی گفت...

یک آمار جالب اینکه گویا در بم (و همچنین زلزله های گذشته)بسیار از ساختمان هایی که نوساز بوده اما تخریب شده بوده متاسفانه از اتصالات (جوش )(قسمت هایی که دو مقطع فولادی یا بقول عموم آهنی توسط جوش به هم وصل شده بوده) از هم گسسته شده بوده ! یعنی خود ساختمان و سازه اصلی مقاومت قابل قبولی داشته و می تونسته در زلزله رفتار مناسبی داشته باشه اما جوش ها شکسته شدن و اون همه فولاد و محاسبات مهندس بلا استفاده مونده !...همه این ها به علت نبود کارگر و تکنسین متخصص (در اینجا جوشکار) و نظارت کافی مهندس و نهاد های نظارتی در کشور ماست.(من دو دوره تست غیر مخرب جوش ASNT آمریکا رو بنا به علاقه شخصی و با هزینه شخصی دیدم و معتقدم برای حفظ سرمایه ملی و کاهش تلفات بایستی تست جوش در کشور ما در همه ساختمان ها اجباری بشه).بگذریم.سیستم های سازه ای و تکنولوژی ساخت هم کاملا تو دنیا تحول پیدا کرده و بسمت صنعتی شدن رفته که کمتر الزامات اونو تو دانشگاه به ما یاد میدن....انشاالله که امور با اتکا به توانمندی های علمی وفنی خودی نسل جوان مون و با توجه به تجارب مثبت گذشته اصلاح شود....

منجوق گفت...

اتفاقا سر همان جوشکاری بود که مادرم با آن معمار اره می داد و تیشه می گرفت!

وحیدی گفت...

اره می داد و تیشه می گرفت...این و تاحالا نشنیده بودم.در منطقه شما مرسومه؟تعبیر وکنایه قشنگیه...جالب بود...تیم هم شهریمون FC TWENTE برنده شده شهرو گذاشتن رو سرشون از ظهر ! صد رحمت به طرفداران تراختور و ابومسلم خودمون ! سرم رفت !

منجوق گفت...

اره دادن و تیشه گرفتن"اتفاقا اصطلاح فارس هاست.

منجوق گفت...

ظاهرا طرفداری شدید از تیم فوتبال شهر و منطقه یک پدیده جهانیه که در دهه اخیر رشد کرده. قبلا تیم های شهر و استان این قدر جدی گرفته نمی شدند.
عده ای تئوری می بافتند و می گفتند با آمدن اینترنت دهکده جهانی خواهیم داشت و همه ملت ها یک دست می شوند و... اما،چیز دیگری از آب در اومد.
دنیای جالبی است! قرن ما زمان جذابی برای زنده بودن و تجربه کردن است. هر روز یک چیز جدید می آید

وحیدی گفت...

http://www.youtube.com/watch?v=m3tiiP7uKiM&feature=fvw

ein tarkibiyeh az chand ghet'ayeh marofeh roosi.khososan ageh alagheh darid mitonid ejrahayeh mokhtalefeh "Katyusha" va "Kalinka" ro ke tawasoteh artesh sorkheh shoravi ejra shodeh ro to you tube bebinid.d


ein yek ejrayeh jadid to rejeh rozeh payan jang jahani 2 to moscow az katyusha:i

http://www.youtube.com/watch?v=ivASIwtHALM&feature=related


eimam yek ejra ghadimi (fekr konam male doreh shorawi) az kalinka:i

http://www.youtube.com/watch?v=C_A7Hu0uKNw


chon har 2 doron mayeh meli dareh hanoz to jashn ha wa marasemat rasmi tawasoteh artesh rosiyeh ejra misheh

وحیدی گفت...

طرف ما مصطلح نیست.یا من نشنیدم.لیکن مشابه آن رو استقاده می کنیم.

ناشناس گفت...

جالب است امروز من به هرجایی سرک می کیشیدم و نمی کشیدم از معلم گفته می شد و دردهایی که بعلت کار بیش از حد از ساعت 8 الی 1 ظهر می کشد اما جایی از کارگرها و مصائبشان سخنی نبود...یادم نمی رود که چگونه یک ساختمان 5 طبقه جلوی چشمان با کارگرانش در هم ریخت...به امید کمی وجدان...مطلبتان بجا بود

PANDA گفت...

منجوق جان !ممنون از لطفت!خدا را شکر رو به بهبود است!

منجوق گفت...

در داستان "سربازان کوچک"( که من از روی تجربیات مادرم نوشته ام)من روی مسئله ایمنی تاکید داشتم. در بالا بحث اهمیت جوشکاری پیش آمد. زمانی که مادرم خود ساختمان سازی می کرد تنها کار یک استاد جوشکار را می پسندید. به شخصیت آن استاد جوشکار هم در داستان اشاره شده:
http://physics.ipm.ac.ir/people/farzan/sarbazan-kochak.pdf

وحیدی گفت...

شوهر عمه من همیشه می گفت 30 سال پیش حقوقش به عنوان مهندس عمران تو آمریکا 2500 دلار بوده و در همون پروژه حقوق آرماتوربند که کارگر متخصص بوده 4000 دلار بوده...

ناشناس گفت...

اگر امکانش است از روش های درس خواندن خود در دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد کطالبی بگویی.شما چگونه دانشجویی بودید در ایران؟

منجوق گفت...

دانشجوی پرکاری بودم. ترمی بیست و دو -بیست و سه واحد بر می داشتم. در کلاس ها مرتب شرکت می کردم. تمرین های تعیین شده را کامل حل می کردم اما به آنها بسنده نمی کردم و سعی می کردم بقیه تمرین ها رانیز حل کنم. پیش دانشجوهای سال بالاتری رفع اشکال می کردم. سعی می کردم که با آموخته های خودم برای خودم مسایل جدید طراحی کنم و حلشان کنم.
پدرم همیشه می گفت وقتی آدم درسی را خوب یاد گرفته که خود بتواند مسئله قابل حل در آن زمینه طرح کند. من هم در ذهنم همین کار را می کردم تا مطالب برایم جا بیافتند. باز هم حسرت به دلم و فکر می کنم خیلی بهتر و عمیق تر می توانستم آن مطالب را یاد بگیرم و اهمال کرده ام.
احاطه به دروس کارشناسی و کارشناسی ارشد چیزی است که در کار تحقیقی با کیفیت قابل قبول نیاز هست. در این مرحله فرصت آن قدر زیاد نیست که آدم برگردد و آن دروس را دوباره بخواند. پس در هنگام گذراندن دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد باید تمام تلاش خود را کرد.

ناشناس گفت...

سخن پدر شما شبیه سخن جی جی ساکورایست!در دوران دانشجویی برای ارشد روی چه چیزهایی تمرکز می کردید؟چقدر خارج از حیطه مطالعه داشتید؟چگونه توانستید علم فیزیکی خویش را به یک سطح بین المللی بکشانید!اینکه یک دانشجو در ایران به تعالیم استاد خویش بسنده کند او را به این سطح خواهد رساند؟

منجوق گفت...

تمرکز اصلی ام بر روی همان درس های تخصصی کارشناسی بود. من مخالف آن هستم که دانشجوی لیسانس به دنبال کار تحقیقی برود. دانشجوی کارشناسی به نظر من باید فیزیک پایه ی خودرا تقویت کند. اگر در سطح لیسانس به دنبال کار تحقیقی برود فرصتی برای تقویت پایه خود نخواهد داشت. در سال چهارم و سال اول کارشناسی ارشد باید یواش یواش در سمینار های عمومی مختلف شرکت کند تا ببیند علایق تحقیقاتی خود به چه سویی است تا در مقاطع بالاتر بتواند با دید بازتری انتخاب رشته کند.

منجوق گفت...

ببینید! من نمی گویم که باید به حرف های اساتید خود مو به مو عمل کنید. طبعا هر یک از استادها ممکن است اشتباه کنند. اما توصیه می کنم که تعالیم اساتید خود را جدی بگیرید و درباره آنها تعمق کنید. حرف چند استاد را بشنوید و نیروی فکر خود برآیند حرف آنها را بگیرید و به آن برآیند عمل کنید.

وقتی من در دوره کارشناسی بودم چند نفر همکلاسی داشتیم که هیچ کدام ازاساتید را قبول نداشتند. شدیدا دچار توهم نبوغ بودند و گمان می کردند که سری از آن دانشگاه بالاترند ونیازی به گوش کردن به حرف های اساتید ندارند. گمان می کردند ایران برایشان کوچک است. در بیشتر درس ها افتادند و...
بعد هم به خارج رفتند اما چون دروس پایه خود را خوب بلد نبودند در زندگی حرفه ای و دانشگاهی به سختی شکست خوردند.

منجوق گفت...

خوشبختانه در تمام دانشگاه های معتبر کشور ما حداقل دو سه نفر استاد هستند که بتوانند از نظر شان علمی پاسخگوی نیاز های دانشجویان کارشناسی باشند. هم سواد آن را دارند و هم منش آن را. در دانشکده های بزرگ تر بیشتر از دو سه استاد چنین شانی را دارند.

شاید این اساتید با دانشجویان دکتری خود و یا اساتید جوان تر برای جنگ و دعواهای بین گروهی خود لشکر کشی راه بیاندازند و بخواهند با آنها مانند سرباز صفحه شطرنج بازی کنند اما دانشجویان لیسانس خودرا وارد این بازی ها نمی کنند.

اساتید معمولا نسبت به دانشجوی کارشناسی "غرض ورزی" نمی کنند و بیشتر توصیه هایی که به او می کنند از روی خیر خواهی است. چه طور بگم! از ناحیه دانشجوی کارشناسی خطر ی نمی بینند که بخواهند غرض ورزی بکنند.
وقتی همین دانشجوی کارشناسی دکترایش را گرفت و برای خود نظر ات مستقل در زمینه پژوهش و آموزش پیدا کرد، وقتی دایره دوستان مستقل (network) مستقل پیدا کرد آن گاه احساس خطر ها و به دنبال آن غرض ورزی ها شروع می شود.

اما اگر شما دانشجوی کارشناسی هستید لازم نیست به این چیزها فکر کنید. همان درس خود را خوب بخوانید و به توصیه های اساتید خود گوش کنید.

در رفتار خود هم مواظب باشید تا حرکتی نکنید تا آنان نگران شوند در آینده ممکن است برایشان دردسر ساز شوید.

منجوق گفت...

تصویر "کله شق نابغه" چیزی است که اساتید ما نسبت به آن کمی تا قسمتی
آلرژیک هستند.

ناشناس گفت...

شما برای افرادی که دوره کارشناسی خویش را تمام کرده و در حال تلاش برای ورود به کارشناسی ارشد هستند چه توصیه ای دارید؟کار تحقیقی را پیشنهاد می کنید یا نه؟خودتان در این دوران چه می کردید؟

منجوق گفت...

توصیه می کنم فیزیک پایه خود را تقویت کنند.