۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

خطای آماری و سیستماتیک

از جمله اولین مطالبی که به فیزیکپیشگان آموزش می دهند این است که هر آزمایشی خطا دارد. خطای آماری با جذر تعداد داده آزمایش بزرگ می شود. درنتیجه خطای نسبی با جذر تعداد کم می شود. به عبارت دیگر هر چه آمار آزمایش بالاتر باشد خطای نسبی آماری کاهش می یابد.
هر آزمایشی ولو دقیق خطای سیستماتیک نیز دارد. سئوال این است که آیا این خطا آن قدر بزرگ است که نتیجه آزمایش را تغییر دهد یا خیر.
بیایید به انتخابات به صورت یک آزمایش نگاه کنیم. می دانید که دلیل خیلی از تحریمی ها برای رای ندادن این است که گمان می کنند خطا ی آزمایش چنان بزرگ است که نتیجه به شرکت کردن یا نکردن مردم بستگی ندارد. من با این فرض موافق نیستم. دلایل مختلفی دارم که مرا متقاعد می کند که این فرض تحریمی ها درست نیست. شاید بانمک ترین این دلایل این باشد:"اگر واقعا نتایج از پیش تعیین شده اند، پس چرا برخی کاندیداها و طرفداران نزدیکشان برای جذب رای مردم این گونه خود را به آب و آتش می زنند؟!" البته همه را با این حرف ها نمی توان قانع کرد. برخی بر خواهند گشت و خواهند گفت "همه اش فیلمه!" در شگفتم! یعنی ما رو آن قدر مهم شدیم که دولتمردان برای خوشامد ما فیلم هم بازی می کنن؟!
بیایید فرض کنیم احتمال خطایی که نتیجه انتخابات را تغییر دهد غیر صفر است. به نظر من حتی این هم دلیل خوبی برای شرکت نکردن در انتخابات نیست. یکی به آن علت که حضور ما آمار را بالا می برد و در نتیجه خطای آماری را کم می کند. و دیگر آن که در این آزمایش خاص، احتمال خطای سیستماتیک نیز باآمار کم می شود! هر چه مردم بیشتر مشارکت کنند عرصه بر آنان که به وسوسه تقلب دچار می آیند، تنگ تر می شود.
به علاوه، گیریم احتمال خطای سرنوشت ساز غیر قابل صرفنظر کردن است. ما با رای دادن چه چیز از دست می دهیم؟
عده ای می گویند اگر ما برویم و شرکت کنیم، رئیس جمهور آینده باد به غبغب می اندازد و می گوید من فلان قدر رای آورده ام. برای من هرگز این معما حل نشد: چه گونه این افراد این اندازه مصر هستند که در مورد درصد رای ها دروغ گفته می شود اما در مورد مجموع رای ها هیچ دروغی گفته نمی شود. اتفاقا دروغگویی در مورد دوم کم خطر تر است!
نتیجه: یا خطا کمتر از آن است که نتیجه انتخابات را تغییر دهد (که من شخصا بر این باورم) که در این صورت حیف است از حق رای خود- که در صد سال گذشته خون ها به خاطر به دست آوردنش ریخته شده- استفاده نکنیم. اگر هم نتیجه و شمارش صادقانه نیست، از شرکت در انتخابات ضرری نمی بینیم. در هر صورت
دلیلی که تحریمی ها می آورند از نظر من قابل قبول نیست!

۴۹ نظر:

رضا گفت...

خب فرض کن مواد اولیه‌ای که برای آزمایش داری اساسا مشکل دارد،
مثلا تو قبلا تست کرده‌ای و دیده‌ای که فلان ابزار یا بهمان ماده‌اولیه برای موضوع آزمایش‌ات جواب‌گو نیست و حتی می‌تواند خطرناک باشد،
حالا این وسط یک سری اصرار دارند که عزیز من سخت نگیر، ایده‌آلیست نباش!بیا و بین این جند وسیله، یکی را اننخاب کن برای آزمایش!
حرف تو من را یاد پروژه‌ای انداخت که از بد روزگار در آن به نوعی دخیل بودم،
قرار بود چیزی ساحته شود و مهندس ناظر پروژه بارها جلسه کذاشت، داد زد و اصرار کرد که این مواد اولیه برای این کار مناسب نیست و با این شرایط جغرافیایی سازگار نیست
کارفرمایان محترم گفتند، تو زیاد سخت می‌گیری!
خیالت راحت مشکلی پیش نمی‌آید!
ما مثل تو ایده‌آلیست نیستیم و می‌دانیم با محدودیت‌های موجود نباید انتظار بیشتری داشته باشیم
آخر مهندس ناظر قانع شد و طرح اجرا شد،
یک سال بعد وقتی پیش‌بینی‌های مهندس ناظر اتفاق افتاد، تنهاکسی که توبیخ شد، دادگاهی شد و جریمه شد، جناب مهندس ناظر خوش‌باور بود.

منجوق گفت...

شرایط انتخابات با آن چه که شما می گویید یکی نیست. چه بخواهیم و چه نخواهیم این ازمایش در حال اجراست. مواد آن هم مشخص است. با معیار هایی که من در نوشته های قبلی ام مفصلا آورده ام، برخی از این مواد مرغوب تر از بقیه اند. با شرکت در این انتخابات ما می توانید درصد مواد اولیه مرغوب را بالا ببریم.

از دیگر تفاوت های این آزمایش با تجربه ای که شما نقل کرده اید آن است که کسی برای شرکت کردن در این آزمایش توبیخ نمی کنند. تنها یک مهر بر شناسنامه یا پاسپورت او می زنند.

البته اگر شما عمیقا باور دارید که نباید در انتخابات شرکت کنید من نمی توانم نظر شما را تغییر دهم. نظر شما هر چه که باشد برایم محترم است.

احسان گفت...

به نظرم شکمت زیادی از حد سیره
به همین خاطر مزعملاتی می بافی که هیچ پایه عقلانی تو جامعه ایران نداره

منجوق گفت...

احسان عزیز،
خدا را شکر! شکمم گرسنه نیست

منجوق گفت...

اما نفهمیدم چرا حرفم غیر عقلانی است.

M. گفت...

To my view, your arguments is not acceptable. The first direct result of your vote will be simply a tool to prove the regime regardless of all good and bad points which is not what we really want. Also, let's have a short look at the second last parliament election during which a huge huge and huge number of votes nullified to reshape the result as if some parties had designed. Do you remember that? Should I say, "Those who cannot remember the past are condemned to repeat it" -- George Santayana...

منجوق گفت...

ام عزیز
اگر نوشته مرا با دقت می خواندید می دید که جواب شما را داده ام. اگر در اعلام درصد رای ها تقلب شود به راحتی در گزارش تعداد کل رای ها هم تقلب می شود.
در این صورت رای من تاثیری -چه مثبت و چه منفی -نخواهد- داشت.

انتخابات مجلس قصه دیگری است که من نمی خواهم وارد آن شوم.
شرایط انتخابات ریاست جمهوری به گونه دیگری است. هر کدام از کاندیداها در حوزه های انتخاباتی نماینده ای دارند که به جدیت ناظر است. حساسیت در این انتخابات خیلی بالاتر است. کمتر کاندیدای نمایندگی مجلس آن همه قدرت دارد که چنین نظارتی اعمال کند. اما در مورد ریاست جمهوری حریفان قدرند. همدیگر را بالانس می کنند. قدرت و نفوذ شخصی مانند میر حسین را در جامعه و در بین "خودی هایی" مانند ناظرین انتخابات با فلان کاندیدای ناشناخته مجلس مقایسه می کنید؟!

منجوق گفت...

من هم دوم خرداد 76را یادآوری می کنم! آن موقع هم عده ای می گفتند فرقی ندارد به که رای بدهیم، نتیجه از پیش تعیین شده است و آقای خاتمی برنده نخواهد شد. رفتیم و رای دادیم و آقای خاتمی برنده شد.

یادم هست از یک هفته قبل از انتخابات در منطقه اکباتان که ما در آن موقع در آن زندگی می کردیم وقتی هم سن و سالان ما همدیگر را از دور می دیدند بدون آن که همدیگر را بشناسند به هم می گفتند "انتخابات یادت نره." این همت را کردیم و نتیجه هم داد.
قرار نبود معجزه ای رخ دهد!
همان قدر که همت کردیم، میوه اش را هم چیدیم. من از دوران آقای خاتمی راضی هستم. اقدامات مثبت زیادی صورت گرفت که اگر استمرار می یافت نتیجه می داد.

منجوق گفت...

باز هم تاکید می کنم هر چه حضور مردم در انتخابات پر شور تر باشد هم خطای آماری و هم تقلب در انتخابات کاهش می یابد.

منجوق گفت...

دوست عزیزی که می خواهی کامنت بگذاری،
ابتدا نوشته مرا با دقت بخوان آن گاه نظرت را بگو.

M. گفت...

Good to hear that. At 76, I voted to Khatami. It was the fist time I was qualified to vote. [At 25 Shahrivar of that year I started studing physics at Shiraz Uni :)] So, I quite clearly remember that time. Yes. you are right. If the number of people is very large no one can change the result. I didn't revote khatami in the second term nor anyone else thereafter. I don't want to explain why since it's not the point now. But, what I am saying is what we need is someone who change the principles not to endure insults and do nothing. In your view, is M. Mousavi such a guy?

احسان گفت...

جالبه چقدر زود پسرخاله میشی من عزیز شما نیستم ! واقعا یا شما قادر به درک مطلب به این سادگی نیستی که جای تاسف داره با این همه پوز فهم و روشنفکریت! یا به خاطر منافع خودت هست که داری حقایق رو برعکس جلوه میدی البته خودت بهتر از همه میدونی چرا حرفات راجب به انتخابات ارزش نداره یک فیزیکدان در آزمایشاتی که میکنه فارغ از اینکه خطاهای سیستماتیک یا مدلی اعتبار کل آزمایش رو ببره زیر سوال و نتایج بدست اومده قابل تکیه نباشه قصد اولیش با مبنای خیر خواهانه و مثبت بر این بوده که ببینه مدل هاش در زبان طبیعت هم دیده میشه انطباق داره یا نه این مقایسه شما هرچند نادرست هم باشه با انتخابات باید دید قبل از اینکه حالا رای به طرف کی باشه یا نباشه تقلب صورت بگیره یا نگیره جامعه آماری بالا باشه یا نه و مطالب دیگر اینو از خودتون بپرسین که قصد برگزار کننده در معنای عامش از این خیمه شب بازی چیه مگه این نیست که چه فلانی بیاد چه دیگری هر دو بندن به یه ریشه حالا هر کدوم با یک تیپ و قیافه یکی شل میگیره یکی بنیاد گرا تره یکی حرفای خوشکل میزنه یکی یه جور دیگه ولی اصلشون بر اینه که قدرت و نظام رو حفظ کنند شرکت تو چنین تئاتری خنده داره
البته برای شما که حقوق بگیر این دولت هستین لازم و معقول هستش که با سفسطه های دهن پرکنت حقایق رو بر عکس جلوه بدی تا نونت آجر نشه ولی خودت بهتر میدونی اقا یا خانم نسبتا محترم که هر عروسکی بیاد روی صحنه کی از پشت داره نخشون رو میکشه!؟ البته قطعا منافعت خوب جفت و جور شده که اینجور داری سنگشون رو به سینت میزنی .منظورم از سیر بودن شکم چیزی دیگه ای بود که ظاهرا معنای اونرو هم درک نکردی!
راستی مهم نیست این کامنت و بگذاری یا نه چون خودت میدونی داری حرفای بی پایه و کذب تحویل افکار باز و روشن میدی البته معلومه که تحمل نظر مخالفت رو نداری

اینرو هم بگم که دانشجو های شریف توهم نبوغ ندارن این شما هستین که از خود راضی و بهتره بقیش رو نگم

منجوق گفت...

ام عزیز،

من منظور شما را از تغییر اصول نمی دانم چیست. موسوی همان گونه که خود می گوید به قانون اساسی وفادار است.

معتقد است که برخی اصول قانون اساسی از جمله ممنوعیت تلویزیون خصوصی باید بازبینی شود اما از راه قانونی آن.

برای آن که نظر ایشان دربارخ برخی اصول بدانید می توانید اینجا را بخوانید:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8802040345

موسوی یک فرد مذهبی و معتقد به اصول جمهوری اسلامی است. خود ادعا می کند که می خواهد در چارچوب قانون اساسی عمل کند.

در مقایسه با محمد خاتمی فرد قاطع تری است. در طول دوران جنگ موفق شد قیمت اجناس ضروری مانند گوشت و نان را پایین نگه دارد. در آن برهه از زمان این سیاست بی نهایت مهم بود.
این کاردانی و لیاقت و جربزه فراوان می خواست که موسوی از خود بروز داد.

حال با همان جربزه اما تجربه بس بیشتر می خواهد تولیدات داخلی را حمایت کند.

از طرف دیگر او فردی است که با هنرمندان حشر و نشر دارد. همسر او کسی است مانند زهرا رهنورد. تو خود حدیث دراز بخوان از این مجمل.

به نظر من او
کسی است که بدون آن که تنش های غیر ضروری به وجود آورد به اوضاع اقتصاد می تواند سر وسامانی دهد و در ضمن آزادی های مشروع را بیشتر کند.

M. گفت...

Sorry to right again before your reply.
To Ehsan: I agree with you in your main part, but may I ask you and anyone else please not to speak in insult and assault.

Except for Khatami's first election I have not voted at all because I feel exactly like what you said. However, it is not a reason to offense other thoughts regardless of what the origin is. I am quite sure Monjogh is trying to gather votes since she believes in the trueness of her way. But, I see the entire framework as a NOT RESPONDING regime....

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

احسان مطلقا محترم،
من یک خانم نسبتا محترم هستم نه یک آقای نسبتا محترم! دقیقا به همین علت با ذره ذره وجودم به اندازه لحظه به لحظه زمانی که در داخل ایران زندگی کرده ام حس می کنم که دنیایی فرق هست بین"یکی شل میگیره" و...

منجوق گفت...

من خودم را آدم محافظه کاری می دانم و همیشه هم این گونه معرفی کرده ام. معتقدم به تغییرات آهسته و آدیاباتیک هستم. علت اصرار م بر رای دادن همین هست.


معتقدم پیشرفت مدنی واقتصادی بیش از هر چیز نیازمند ثبات است.

یک آدم جوان گفت...

dear monjoogh
thanx for that cool post, i will show it to all of the people around me who dont wanna vote, and they believe its the most logical thing on the earth to do.
as u know this is the first time i am voting( i turned 18 last year, fall), so i wanna do all of this right.

بیرونی گفت...

روی وب نوشتن در مورد این انتخابات به نظرم خوب است اما تا حدودی خنده دار است. باید با مردمی که وب نمی‌خوانند٫ ماهواره نگاه نمی‌کنند٫ بحث کرد و رای آنها را به دست آورد.

M. گفت...

That's the point! I agree. There is a (huge) difference between the way different people traverse. And, even sometimes I think we should vote at least to get worst cases out of the loop. However, what I am trying to get at is that "this fact" shouldn't impede the main problem which is the constitution, itself. It must be changed dramatically, but as you said, Mr. Mousavi wont do this at all. 

طه گفت...

مگه میشه ! آخه چه کاریه !
حداقل کسانی که در کشورهای پیشرفته تجربه حضور دارند میدانند آنجا مشارکت ، تعیین سرنوشت ، تصمیم گیری و نشانه حضور و . . .( در مسائل کلان و حتی جزئی مثلا تصمیمات مجتمع محل سکونت یا محله یا شرکت والدین در مدارس ، انتخابات شوراهای مختلف و . . . . ) را با معیاری می سنجند که مهمترین آن انتخابات میزان مشارکت مردم در تصمیم گیری مربوطه است و این همان توسعه است حالا بعد بر سر اینکه این توسعه فرهنگی است یا سیاسی میتوانند دعوا کنند !
حالا تفاوت ما با مملکتهای دیگر در کارهای که بیشتر نیازمند مشارکت هست را خودمان چه راستی یا چپی یا سلطنت خواه ! مقایسه کنیم و ببینیم آنجا هم میگویند که چی رای بدیم ! حالا که چی بشه ! آخرش معلومه ! اینها همه اش فیلمه !
یا فکر میکنیم دولتمردان آنها همه درونشان را با آب مقدس شستشو داده اند و مغزهاشان پر از تعالیم انسانی است و هرچه چیز بد و ناجوره تو مغزهای ماست چون جهان سومی هستیم . من فکر میکنم جهان سومی هستیم چون حالشو نداریم . عذرمیخواهم ولی بقول .... حسش نیست داداش .
حقیقت هم همینه که ما حال و حس نداریم .اگر بخواهیم پیشرفت کنیم باید زحمت کشید. از خانواده خودمان شروع کنیم که بچه ما حق دارد شاهد دعوای پدر مادر نباشد، اگر نتوانستیم جلوی خشم و ناراحتی خود را بگیریم یادمون باشه دیگه فرزندمان نمی تونه قبول کنه تو مادرش را دوست داری ! یا بلعکس . حالا شاید یک جوری تعدیلش کنی ولی شک را پایه ریزی کردی .
حال و حس داشتن و نداشتن ما چه تفاوتی داره : نمی دانم جنگ یادتون هست ؟ حتما اگه هم دوره اش نباشیم می تونیم درکش کنیم . گرچه خیلی ها داغ دیدند اما از تو شهر تا ده کوره ها همه بودند . بودند را از انهائی که دیده اند باید بپرسیم شاید چند وقت دیگه بگیم فیلم بوده ! مگه میشه ! آخه چه کاریه !
از نداشتن هم زیاد داریم هرکداممان به سهم خودمون از زندگی شخصی تا مسائل کشوری . یادمان باشد وقتی یک عده هم مرجع هم مجری شدند چطور چند نفری را که بقول استاد عشق بی خطری داشتند را کشته و آخر سر هم تو زندان و . . . گذشتیم و یادمان باشد چطوری رئیس یا مدیرمان با پول مملکتی عقده های کودکی و حسرتهای جوانی اش را باز میکند سکوت میکنیم یعنی چه ؟ یادمون باشه اگر همسایه اشتباهی کرد حالا چون منافع ما در خطر نبود به فرزندمان نگوئیم به ما چه ! ولش کن !
اگر تو اتوبوس یا تاکسی یه نفر تخته سیاه را عوضی گرفته بود یادمان باشه به ما هم مربوطه و باید حسشو داشته باشی و پا پیش بزاری نه اینکه بگوئیم به ما چه . حالا من این دفعه این کار را کردم جای دیگه چی ؟ شهر دیگه چی ؟ خوب چه کاریه ؟
فکر نکنیم اینها که دولتمرد میشوند مادران ممالک دیگر تربیتشان میکنند. ظاهرا درد از درون ماست و هرچه از ماست بر ماست .
تو از دوست گر عاقلی بر مگرد
که دشمن نیارد نگه در تو کرد
نپندارم این زشت نامی نکوست
به خشنودی دشمن آزار دوست

منجوق گفت...

وقتی سخن از لزوم حفاظت از محیط زیست می گوییم، برخی ما را مرفهان بی دردی می خوانند که خبر از حال دنیا و فقر و بدبختی و "شکم گرسنگی" نداریم و دلمان به حال چند تا پلنگ وخرس قطبی می سوزد!

وقتی می گوییم اتفاقا تخریب محیط زیست باعث سیل و فرسایش زمین و در نهایت " شکم گرسنگی" می شه، وقتی می گوییم که همکاری با طرح بازیافت باعث ایجاد اشتغال سازنده برای قشر مستضعف می شه ، وقتی می گوییم تنها در سایه حفاظت از محیط زیست می توان امید به رشد اکو توریسم و در نتیجه اشتغال زایی از این راه داشت، جواب می شنویم "برو بابا! دلت خوشه

منجوق گفت...

وقتی از اهمیت شرکت در انتخابات می گوییم باز هم عده ای مارا مرفه بی درد نفهم بی خبر می خوانند. من از این افراد فهمیده و آگاه سئوال می کنم" شما که این قدر آگاه هستید چه نسخه ای برای اصلاح امور می پیچید؟

منجوق گفت...

ببینید خیلی راحته که یکی بیرون گود بشینه و ایراد بگیره. هیچ فکر نمی کنم مردی یا زنی از سیاره رویا بتونه بیاد و یک شبه مشکلات را حل کنه. راه حلی که من می پسندم اینه:
در بین کاندیداهای موجود که تا حدی با واقعیت های کشور آشنایند و تجربه کار دارند ، بهترین گزینه را انتخاب می کنیم. انتظار معجزه از کسی ندارم. بهترین گزینه از نظر من کسی است که موانع را از راه بردارد و شرایطی فراهم آورد تا ما (مردم معمولی و غیر سیاسی) خود بتوانیم آستین بالا بزنیم و مسایلمان را با تدبیر حل کنیم (مثلا، از طریق نهادهای مدنی مانندNGOها).

M. گفت...

History is a school to learn so as not to repeat the mistakes, isn't it. Do we need it? It's not that far which we have to read it or watch it at movies. All of us more or less remember the times and time and times rushing into shelters under the fear of bombardments. Yes. It was the war. No one told it was the result or our mistake not the enemy. the real enemy is inside us. You'r right. We should start by ourselves. Who dares to defeat a powerful country? Who dares to insult the people of a powerful country? It's Iran. My country, your country. Who cares if we dont care? Yes, I definitely agree. Have you ever ask yourself what the cause was? Are we repeating that horrible mistake? It's not easy to trust parties who have been the Hand at that mistake. Yes Taha. The main difference between first and none-first worlds is the HES DASHTAN but, in addition to the MEMORY.

منجوق گفت...

جالبه! من از همان حمله ای که صدام به ایران کرد نتیجه دیگری می گیرم.
چرا آن فاجعه اتفاق افتاد؟
یک مقدار به خاطر آن که در قرارداد هایی که شاه امضا کرده بود مرزها خوب مشخص نشده بود و صدام که دنبال بهانه می گشت همان مسئله را دست اویز می کرد: این درس اول. به قول خارجی ها:
Good fences make good neighbors.

من این را قبلا هم گفتم بزرگترین خدمت امیر کبیر آن چیزهایی که بر روی آن تاکید می شه نبود. بزرگترین خدمت او تعیین دقیق مرزها با عثمانی بود به گونه ای که به جنگ های ویرانگر چند صد ساله پایان داد. امیرکبیر چنان هوشمندی در این کار به خرج داد که بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی و عوض شدن چند حکومت در ایران مسئله مرزی با ترکیه به وجود نیامد تا بهانه ای برای جنگ و دعوا باشد. روحش شاد!

علت دوم این بود که صدام را غربی ها تحریک می کردند. در س دوم: هر گلی زدیم به سر خودمون زدیم. دل بیگانه به دل ما نسوخته.

علت سوم: صدام گمان می کرد چون در ایران انقلاب شده و اوضاع قاراشمیشه می تونه دو هفته ای تا تهران برسه!
درس سوم: از حرکت هایی که بی ثباتی منجر باید پرهیز کرد. در شرایط آشوبناک عده ای خواهند خواست که سو استفاده بکنند.

به همین خاطر هم من معتقدم که باید رفت و رای داد و کسی را انتخاب که آرام آرام و به دور از تنش ها به اوضاع اقتصادی و اجتماعی سر وسامانی دهد. اگر چنین شود کسی جرئت حمله به ایران را پیدا نمی کند.

منجوق گفت...

از دوران جنگ و مقاومت هایی که شد درس های دیگری هم می شه گرفت.

می دانم این حرفی که می زنم به خیلی ها بر خواهد خورد. اما من حرفی که به آن معتقدم می زنم.

در زمان جنگ یک عده بودند که همه گونه فداکاری کردند که ایران مغلوب نشود. یک عده مانند خود موسوی با کنترل قیمت ها و وضع معیشتی مردم در زمان جنگ. یک عده دیگه با رفتن به جبهه ها. متاسفانه برخی چنان برخورد می کنند که انگار مسئول جنگ اینها بودند. اگر اینها نبودند سربازهای بعثی می آمدند ودر شهرهای ما جولان می دادند. جنگ خیلی وحشتناک بود اما هر چه بود بهتر از تحمل اشغال بود. من خود را مدیون این عده می دانم.

منجوق گفت...

نباید به خاطر این که برخی ها سو استفاده ها و ریا کاری هایی می کنند، زحمات و فداکاری های خالصانه بقیه را در دوران جنگ زیر سئوال برد.

M. گفت...

I dont owe myself to these people, but to those who sacrifice their lives and who died unknown in the silence of war. May I ask PLEASE not to wrap them up together. You may want to have a trip to Talaiye to see even after these years, there are still lots of heroes who never ever even allowed to say a word to their loves...

In physics, I learned when you see a leaf, dont say it's here by itself. Follow it! you will see the branch. dont say... you will see the truck.....the root. Years later, when I started studying the systems theory and control, I learned the behaviours of a system should not be seen only in one layer. Back to physics, you can also see the the soil and water flow into the root and thereby into the tree. Why don't you say why Sadam defeat Iran beforehand? You answered yourself in your previous notes if you have a look back. Those events all in all were connected together and we cannot judge one part without having a look at the whole happenings. I will keep reading your notes not to change your mind and not to change my mind, but because I feel there are some people with similar sense but different words. that's the new event.

منجوق گفت...

ام عزیز

من هم قصد ندارم که نظر شما را تغییر دهم. خود این نکته که من و شما که نظر متفاوت داریم می تونیم بدون دعوا و بدون انگ بستن به همدیگر بحث کنیم یمی از ثمرات همان حرکتی است که نسل ما دوازده سال پیش شروع کرد و من معتقدم باید تداوم پیدا کند.

اما در مورد نظر شما! ببینید یک عده به جبهه رفتند و شهید شدند. ظاهرا من و شما هر دو به آنها احساس دین می کنیم. یک عده ای هم بودند که سرکی به جبهه ها کشیدند تا از اسم رزمنده استفاده کنند و برگردند و از یک سری امکانات استفاده کنند و بعد بیافتند به جان من و شما.
یکی از آنها را من از نزدیک می شناسم و از دست او در فغانم.
به گمانم من و شما در احساس انزجار نسبت به این عده نیز مشترکیم.

عده زیادی هم بودند که به جبهه ها رفتند و در کنار آنان که شهید شدند فداکاری کردند اما قسمت نبود که شهید شوند. آنها برگشتند و به جای آن که از من وشما متوقع باشند رفتند کار کردند و برای خودشان در زندگی کسی شدند.
بعضا هم از این "خودی" بودن استفاده هایی کردند. البته نه از آن جنس که چشم من و شما را دربیاورند. بلکه از جنس گرفتن وام و تسهیلات برای راه اندازی پروژه های مفید برای کشور. من به این دسته نیز مانند همان ها که شهید شدند احترام قایلم.

برخی هم آن موقع بودند که خود در جبهه حضور نداشتند اما در شهرها می کوشیدند تا شرایط مناسب باشد. به طور مثال آنان که در پالایشگاه تبریز که دم به دقیقه بمباران می شد کار و تلاش می کردند کم از آنان که در جبهه ها خدمت می کردند نداشتند. اگر آنها نبودند و آن همه از جان گذشتگی نمی کردند سوخت مورد نیاز کشور آن هم در شرایط جنگ فراهم نمی شد.
همین طور باید از دکترها و پرستارانی باید نام برد که شب وروز زحمت می کشیدند. (اگر عمری باشد اینها را در داستان سارا می شکافم)
گمان نمی کنم در تکریم این افراد هم من و شما اختلافی داشته باشیم.

حال همین مسئله را یک کمی بزرگتر نگاه کنیم. به هر حال مسئولیت های اجرایی بزرگ تر را نیز باید یک عده انجام می دادند. به نظر من آن دسته که مسئولیت های اجرایی بزرگ تر بر عهده داشتند و از عهده آن به خوبی بر آمدند هم شایسته تقدیر هستند.

منجوق گفت...

نکته دیگری هم در حرف شما بود و آن مربوط بودن رویداد های مختلف بود. خیلی از کسانی که اکنون معقول هستند در آن دوران تند روی ها و اقدامات نسنجیده ای کرده اند که نتایج وحشتناکی داشت.

حتی همان هایی که من در مجموع به ایشان نمره قبولی می دهم اغلب در تندروی ها هم دست داشتند.
من و شما در آن زمان کودک و معصوم بودیم و تاثیری در رویداد ها نداشتیم. اما دود ان تندروی ها به چشم ما هم رفت. در یاد من که خیلی از آنها ثبت شده.
اما من آن افراد را زیاد شماتت نمی کنم. در شرایط پر تلاطم افراد رفتارهایی بروز نمی دهند که در شرایط با ثبات هرگز نمی کنند.

یکی از علت هایی که من ثبات در جامعه را این قدر مهم می دانم و به محافظه کاری و دوری از حرکت هایی که بی ثباتی می انجامد تاکید می کنم همان خاطره هاست.

M. گفت...

I like this comment and share your opinion too. I will also be waiting for Sara, long time no story :) --Mehdi

مهدي خادم گفت...

"هر چه مردم بیشتر مشارکت کنند عرصه بر آنان که به وسوسه تقلب دچار می آیند، تنگ تر می شود."
من با اين نظر كاملا موافقم. به نظر من دلايل تحريمي ها درباره تغيير نتايج به نفع يك نامزد خاص عليرغم اينكه داراي پشتوانه احساسي محكمي در بحث هاي اين روزهاست، فاقد دلايل كافي براي پذيرش است.
فكر مي كنم راي ندادن تحت هر پوششي در واقع راي دادن به جرياني است كه به دنبال كسب اكثريت در اقليتي كوچك است.

طه گفت...

دوستان
اینجا همه فیزیکخوان حرفه ای هستید. یعنی باید دمار از ریشه قضایا در بیارید بعد تصدیقش کنید . این خودش یه ریشه تو فلسفه داردکه به نظر من ندونستنش بیشتر به کار میاد!
مهم اینه در این قضایا ضدونقیض اگه دیدی ردش نکنی در تقابل قرار بدی. حالا تو مملکت داری هم همینه ما که هیچ انبیاء(ص) هم نتونستن یعنی قرار نیست کشوری مدینه فاضله بشه .

طه گفت...

پس میدانیم درد از درون خود ماست.آن کشور قدرتمند ما شده این که الان می بینیم. حالا چطوری شد اینجوری شد؟ همین سی سال اینجوری شد؟ بلائی سر این کشور آوردندکه فقط بگویئم حالا چی مونده ..؟راه حل چیه ؟ فکر میکنی رای ندهیم ریشه ظلم خشک میشه ؟اینکه مدیون کسی نباشیم خیلی خوبه اما نه هرجائی .خیلی ها جدای از موضوع جنگ و سیاست آنقدر سالم و آزاده زندگی میکنند که از فرط سادگی نمی بینیم.شاید تاثیرش از شهید جنگ بیشتر باشه ،حالا شهید جنگ و علم و زندگی را به کجا ربط بدیم ؟ یه یه مشت خاک یا به حالات روحیمان ؟به نظر شما از روی احساسات رفتند؟ چندتاشهید یا نوار آهنگران تاثیر پذیرفتند؟ چندتا شاهنامه خواندند؟ جندتا عاشق چه ها شدند؟ همه جاذبه ها را در نظر بگیریم باز زیاد میآوریم و مجبوریم چندتا عامل لحاظ کنی که هم محتوا باشه و هم متن و ...

منجوق گفت...

http://www.ghalamnews.ir/news-14011.aspx

منجوق گفت...

لینک بالا متنی است که میر حسین موسوی درباره حقوق بشر نوشته. متن حالتی شعار گونه دارد و از نظر نظری چندان قوی نیست. ادعا های نه چندان خوش تعریف در آن فراوانند. درباره پشتوانه اجرایی تعهدات خود هم خیلی توضیحی نمی دهد. البته از متنی که در آستانه انتخابات از یک کاندیدا صادر شود بیش از این نمی توان انتظار داشت. شاید موسوی هم می خواهد اصل "ساده صحبت کنیم" را رعایت کند! نفس این که یک کاندیدا از این دریچه برای خود تبلیغ می کند گویا و امید بخش است!

منجوق گفت...

البته تاکید می کنم همان طور که انتظار می رفت میر حسین از منظر دینی و میهنی به مسئله حقوق بشر می نگرد.

منجوق گفت...

چنین هم باید باشد. در غیر این صورت در جامعه دینی ما تنها مشکل به بار می آورد و بس!

احسان گفت...

همتون سر کارید اینها برای کسب قدرت هر کاری میکنن
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=48320

منجوق گفت...

من به این دعواها و اره و تیشه گرفتن ها کاری ندارم. انتظاراتی از دولت آینده دارم که در همین وبلاگ شکافته ام. انتظاراتم هم چیزهای بزرگی نیست. همگی در چارچوب قانون اساسی و ارزش های حاکم بر این جامعه و امکانات مادی و معنوی این مملکت قابل حصول است. مبارزه خیلی شدیدی هم برای حصول آنها لازم نیست. تنها رئیس جمهور با جربزه ای می طلبد که دغدغه برآورده کردن چنین انتظاراتی داشته باشد. اما اگر آن انتظارات بر آورده شود، زندگی من و افراد دور وبرم به مراتب آسوده تر می شود. در بین کاندیداهای موجود یکی بیش از دیگری می تواند این انتظارات را برآورده کند. (حداقل تشخیص من این چنین است.) برای آن که شرایط به وضعیت مطلوبم برسد می روم و به آن شخص رای می دهم.

من یک بار بیشتر قرار نیست زندگی کنم! می خواهم این زندگی مطابق میلم باشد و می خواهم رئیس جمهوری سرکار آید که این امکان را بهتر از دیگری فراهم می آوردو البته من با کاندیداهای دیگر هم مشکلی ندارم. اگر آنها هم رئیس جمهور شوند باز هم ما زندگی مان را می کنیم. اما اگر میر حسین رئیس جمهور شود احتمالا این زندگی مشکلات کمتری خواهد داشت!

منجوق گفت...

آیا شما فکر می کنید این اره دادن و تیشه گرفتن ها بین فیزیکپیشگان نیست؟ آیا بین نقاش ها نیست؟ بین بقال ها نیست؟ ...

تا به حال چند بار شده که سلمانی یا دندانپزشک خود را عوض کنید و سلمانی یا دندانپزشک جدید از کارقبلی حسابی بد نگفته باشد و سعی نکرده باشد او را در ذهن شما خراب کند؟

چرا فکر می کنید اره و تیشه آنان که به نوعی در عرصه سیاست بازیگر بوده خیلی متفاوت از این جنس است؟

وقتی سن آدم بالا می رود یواش یواش یاد می گیرد که قضاوت خود را بر اساس این اره و تیشه قرار ندهد!

منجوق گفت...

در جای جای جامعه و در همه سطوح بسیارند کسانی که برای قدرت همه کار می کنند. اگر آدم بخواهد هر جا را که این جور آدم حضور دارند بایکوت کند باید برود و در غار زندگی کند!

منجوق گفت...

http://chapkook.blogfa.com/post-92.aspx

ناشناس گفت...

http://hammihannews.com/news/3405

منجوق گفت...

ممنون از لینک بالا.
بله! واقعا هم نوشته محسن مخملباف خواندنی است.

منجوق گفت...

I regard Mohsen Makhmalbaaf as a real national asset.

منجوق گفت...

قسمت آخر نوشته مخملباف واقعا معرکه است:
"برای ریاست جمهوری ما یک چگوارا می خواهیم که ضمنا گاندی باشد و در عین حال مسلمان و شبیه حضرت علی و در عین حال سکولار و حتی لاییک که در متن همه جریانات از اول انقلاب بوده باشد ، اما با هیچ کسی ،دوستی و یا مراوده و یا دشمنی نکرده باشد،و خیلی هم با تجربه باشد.اما قاطی هیچ جریانی نبوده باشد.و بعد از مدتی طولانی شکنجه و اعتصاب غذا شهید شده باشد.

مگر می شود یک شهید آزادی و عدالت را یافت که رییس جمهور ما شود؟"

ناشناس گفت...

خانم منجوق
دارید کم کم می فهمید که کی هستید! یک خانم نسبتا محترم. همین.