۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

داستان ویزای فرانسه

مدتی پیش در نیچر مقاله ای بود در مورد سخت گیری های کنسولگری های فرانسه در دادن ویزا به ایرانی ها.
من مشکل خود مان را در کامنت ها مطرح کردم.


وقتی مجله ای به اعتبار و اهمیت نیچربه چنین مسئله ای می پردازد حتما ما ایرانی ها باید از فرصت استفاده کنیم و مسایل خود را پیش بکشیم. البته خود موضوع شاید با این کار حل نشه، ولی باعث می شه در موارد دیگه بتونیم امتیاز بگیریم. این هم جزو توصیه ها یی بود که پسکین به من کرده بود. البته این گونه نامه نگاری هم آداب خود را دارند. من سعی خود را کردم. ولی باید اعتراف کنم نوشته من در مقابل کامنت زیر ناپخته و بچگانه بود. باید تمرین کرد و یاد گرفت!

I am a "Directeur de recherche" at CNRS and I confirm such an absurd attitude from our authorities. On July 2006 I organized an international workshop and there were 4 Iranian scientists whose papers were accepted. I had sent them all the necessary acceptation and invitation letters with copies to the French embassy. During 2007 and 2008, I had selected a few excelent candidates between a great number of applications for PhD programs, Post-docs and sabbatical year to come to our laboratory (L2S, UMR8506, CNRS-SUPELEC-UNIV PARIS Sud 11), and as required I requested the authorisation and I got negative answer. With the director of our lab we even wrote letters to the direction of CNRS to implore this situation and to stress on the importance of these scientific exchanges. We did not get any answer. Once, I have been invited for a conference in Iran as a keynote speaker, but again I could not go to that conference due to the security authorities recommendation. This situation is absolutely not acceptable for the scientific community. Ali Mohammad-Djafari, Directeur de recherche au CNRS.
12 Dec, 2008
Posted by: Ali Mohammad-Djafari

دیدید نوشته آقای دکتر علی محمد-جعفری چه قدر محکم، مستدل و متین بود. اعتماد به نفس از کلام ایشان می بارد. من ایشان را نمی شناسم. تنها کامنت ایشان را خواندم. بیخود نیست که به یه جایی رسیده! اگر این گونه ایرانی ها در داخل و خارج بیشتر باشند و از حق ایرانی این گونه دفاع کنند، خیلی از مشکلات ما حل می شه. البته نباید فقط از ایرانی ها ی مقیم خارج که به جایی رسیده اند انتظار داشت! ما خودمون هم باید جربزه نشون بدیم.
یک ایرانی دیگه هم کامنت گذاشته بود که خوبه که ویزا نمی دن! استدلالش هم این بود که اگر ویزا ندهند، دانشمندان ایرانی در ایران می مانند و ایران را آباد می کنند و...
در جواب او چنین نوشتم:
These days, scientific research is an international endeavor. By closing the windows towards outside, no nation has any chance of progress in research. Even in a country like USA which has a well-established and prominent scietific community they heavily invest in inviting lecturers and speakers from abroad and in sending their scietists to meetings or courses held abroad. Iran has recently (and very gradually) started to have a little say in the world-class scientific scene. In fact, we regularly hold international meeting in our institute in which scientists and students from around the world participate. Last year a student came from the USA and spent few months here in Iran working on a project under the supervision of one of the researchers in our institute. We go abroad to participate in meetings or as post-docs but this does not mean we want to immigrate and leave our country forever. Such exchanges are vital for progress. To stop or normalize brain drain, the living conditions inside Iran has to be improved. Closing the doors is not a good solution. In fact, if those Iranian students who are currently abroad realize in case they return they will be denied going to conferences abroad, they may stop to consider returning to Iran even if the salaries back home is higher than what they would earn abroad.
13 Dec, 2008
Posted by: Yasaman Farzan

۱۱ نظر:

منجوق گفت...

من و شاهین از اصطلاحات همدیگه زیاد تاثیر می گیریم. جمله ای که به کار بردم(" بیخود نیست که به یه جایی رسیده!") از تاثیرات شاهین روی منه.

از شاهین عبارت "یارو هنر و جربزه ای داشته که به فلان جا رسیده دیگه!" را زیاد شنیدم.
در این مواقع شاهین دقت می کنه ببینه اون "هنر و جربزه یارو" چی بوده که باعث پیشرفت او شده. به سرعت همون قابلیت را یاد می گیره و جزو قابلیت های خودش می کنه.


این طرز فکر برای خیلی ها بیگانه و حتی مذمومه. عده ای هستند که وقتی شخص موفقی را می بینند سعی می کنند کاسه ای زیر نیم کاسه پیدا کنند. یک تئوری توطئه یا چیزی شبیه اون. بعد هم و غم خودشون را می ذارن تا اون شخص را بکوبند تا فرصتی برای پیشرفت بیشتر پیدا نکنه.

Yāvar گفت...

آیا این ماجرای سخت‌گیری ویزای فرانسه اتفاق جدیدی است (مربوط به یکی دو سال اخیر است)؟ آیا یک سیاست کلی سفارتخانه‌های فرانسه در مورد ایرانیان است یا بیشتر یک رفتار موضعی است (در سفارتخانهٔ فرانسه در تهران)؟ در مورد کشورهای دیگری (مانند کانادا) هم از ۲-۳ سال پیش، گرفتن ویزا در تهران سخت‌تر شد. در آن مورد هم اعتراض‌ها زیاد بود (به خصوص از طرف خود ایرانیان کانادا). نمی‌دانم اثری داشت یا نه.

منجوق گفت...

جزئیات آن را نمی دانم

ی.م گفت...

بنابراین اون هنر و جربزه ای که باعث میشه آدما به یه جایی برسن و بتونن خودشونو اون جا حفظ کنن همین قضیه ی جزو قابلیت های خود کردنه.
ولی آخه نمیفهمم، مگه هر کسی می تونه هر قابلیتی رو داشته باشه؟ و اینکه وقتی فردی با یه قابلیت به یه جا می رسه، دلیلی نداره که افراد دیگر با همان قابلیت به جایی که او رسیده یا حالا هر مقام دیگری برسند. به نظر من هر کسی باید انواع استعداد های خودشو بشناسه و اونا رو از اعماق وجودش بکشه بیرون، هر چند خیلی ضعیف باشند.و بعد تمام اونا رو تقویت کنه، نه اینکه استعداد های افراد دیگه رو در خودش به وجود بیاره.اگه اشتباه می کنم لطفاً بهم بگین.

ی.م گفت...

dear dr. farzan
there is gonna be a speech in azadi stadiعm, the speakers are mr. khatami and eng. musavi, at saturday, 2nd of khordad. it starts at 2 pm.
just wanted to inform.

ی.م گفت...

dear dr. farzan
there is gonna be a speech in azadi stadium, the speakers are mr. khatami and eng. musavi, at saturday, 2nd of khordad. it starts at 2 pm.
just wanted to inform.

منجوق گفت...

شما درست می گویید. احتمالا من منظور خودم را درست بیان نکردم. ببینید ممکنه من امروز برم یک گالری نقاشی و یک تابلوی زیبا را ببینم و ببینم که نقاش آن ارج و قرب بالایی داره. خوب می فهمم که او قابلیتی داشته. نمی گم حتما کاسه ای زیر نیم کاسه بوده که نقاشی او را این قدر تحویل می گیرند! فردا ممکنه برم کنسرت و ببینم فلان ویلون زن خیلی کارش درسته و...
اگر بخواهم راه همه آنها را انتخاب کنم، مصداق از این گل به اون گل پریدن شده ام و به هیچ جا نمی رسم. همین کار خودم را بکنم از همه چی بهتره.
به قول شما باید استعداد خودم را کشف کنم و همان را پرورش بدم.

اما من می بینم یک ایرانی شده دایرکتور یک موسسه خیلی معتبر در فرانسه.
بعد می بینم این شخص یک کامنت گذاشته که پختگی داره از اون می باره. اگر عنوان دایرکتور ی او را هم نمی دیدم باز هم به پختگی کلام او پی می بردم.

دو راه وجود داره: 1) یکی اینه که بیام درباره او قصه ها بسازم و بخواهم کاسه ای زیر نیم کاسه پیدا کنم.
2) بیام نوشته او را به دقت بخوانم و ببینم چه سری در نوشته اوست که آن را پخته کرده. می بینم با این که اسم اشخاص را نداده (دقت کنید که کامنت عمومی بود) اما اسم موسسه ها را دقیق گفته! دقت کنید "تاریخ" اتفاقات را دقیق گفته. کامنت خشن و پرخاشجویانه نیست اما خیلی نرم و دست پایین هم نیست. حتما این شخص در موقعیت دیگه نرم تر برخورد می کنه اما اینجا جای "تواضع فروشی" و "اظهار عجز" نبوده. به قول صائب:
"اظهار عجز در پیش ستم پیشگان خطاست
اشک کباب مایه طغیان آتش است."


خوب! من این نکته ها را از او یاد می گیرم و سعی می کنم اگر مورد مشابهی پیش آمد این نکته ها را رعایت کنم. (کاری هم به کاسه و نیمکاسه ندارم.)

ی.م گفت...

دقیقاً درست می گویید. حالا کاملاً متوجه منظورتان شدم. ممنون

طه گفت...

قصد تعریف و تمجید از شما را ندارم.ولی چیزی که مشخصه و همکاران علمی شما از آن رنج می برند موقعیتهای علمی و ... شماست که خوشبختانه قدر آن را میدانید و دیگران را بی بهره از آن نمیگذارید. اگر صلاح میدونید از تجربه ها و شناخت خود از دنیای پیرامون و .... چه علمی و جه فرهنگی و ... دیگران را بی بهره نزارید و مطمئن هستم که شما که دنیا دیده تر هستید بیشتر دلتان برای جهل امثال من میسوزد.
راجع به نظرم از داستان تقی عذر میخوام که از اصل قضیه دورشدم ولی در آینده نزدییک مطالبی از آنچه خودم پشت سرگذاسته ام را برایتان مینویسم .امیدوارم مفیدواقع شود.

طه گفت...

دل خسته همی باشم زین شهر بهم رفته
خلقی همه سرگردان،دل مرده و دم رفته
یک بنده نمی یابم هنجار وفا دیده
یک خواجه نمیبینم بر صَوبِ کرم رفته
راهی نه زپیش وپس در شهر چنین بی کس
من خفته و همراهان با طبل و علم رفته
برلوح جهان نقشی چون نیست بکام من
من نیز نهادم سر بر خطّ قلم رفته
از گفت و کرد من وز محنت و درد من
شد چهره زرد من در نیل نِقم *رفته (عذاب)
چون چرخ بسی گشتم من در پی کام دل
وین چرخ بکام من دردا که چه کم رفته
لافم نرسید ارچه این راه بسر رفتم
تا درچه رسد گوئی مرد به قدم رفته
با خلق زهر جنسی مارا چه وفا بوده
وآنگاه زناجنسان برما چه ستم رفته
مشنو که براه آیند اینها به حدیث ما
کی رنگ شفا گیرد جان به الم رفته
در سر مکن این سودا بسیار ،که خواهدبود
از کاسه سر سودا و ز کیسه درم رفته
آن روز شوی واقف زین حال که بینی تو
از چاه زنخدان تن این روح دژم رفته
شهرآشفته
رکن الدین اوحدی مراغه ای

منجوق گفت...

این نظر لطف شماست. من برداشت های بچگانه خود و تجارب (بخوانید مجموعه اشتباه ها) را اینجا می نویسم تا مورد نقد قرار گیرد و احیانا صد تا یکی به درد کسی بخورد.

من موقعیت آن چنانی که کسی بخواهد به آن حسد برد ندارم. البته از وضع خود راضی و شاکرم اما خیلی ها هستند که همین موقعیت را دارند. من از امکانات ویژه ای برخوردار نشده ام که باعث حسد دیگران شود. به عنوان مثال خیلی ها از ایران به همین آی-سی-تی-پی در ایتالیا می آیند اما کمتر اینجا سمینار می دهند. من و شاهین سمینار می دهیم و با افراد صحبت می کنیم. آنها هم مارا به دانشگاه های خود دعوت می کنند که سمینار دیگری در آنجا بدهیم.




منتظر خواندن نظرات شما درمورد داستان تقی و همچنین دیگر مطالب
وبلاگ هستم.