۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

زیبایی و اهمیت رنگ

رنگ ها مهمند! در جایی که تنوع رنگ نیست، زیبایی هم نیست! جایی هم که زیبایی نیست، زندگی زیبا نیست.
من یک باربیشتر قرار نیست در این سرای سپنج، زندگی کنم. پس دوست دارم این اقامت کوتاه، زیبا باشد.
مردم سرزمین بی رنگ و تار، مردمانی افسرده اند. توریست ها کمتر به این سرزمین سفر می کنند. در نتیجه مردم این سرزمین از برکت درآمد جذب توریست و اشتغال زایی آن بی بهره می مانند. اگر در سطح بین المللی بخواهد کنفرانسی، نمایشی و... برگزار شود، انتخاب طبیعی جایی است که رنگ ها در آن جلوه دارند. نه تنها سرزمین رنگین زیباست، بلکه زیبایی ها و سرمایه ها را هم جذب خود می کند. مردمان سرزمین سبز و رنگارنگ وقتی در راهبندان گیر می افتند، دور وبر خود را که سراسر رنگارنگ و زیباست می بینند و کمتر از راهبندان ناراحت می شوند. به این ترتیب کمتر اعصابشان ناراحت می شود. شب هنگام وقتی خسته از کار جلوی تلویزیون می نشینند با دیدن رنگ ها حظ بصری می برند و خستگی کار از تن آنها بیرون می رود.
دشت ها و شالیزار های سبز ایران زمین، زیبا هستند. گنبد های فیروزه ای سرزمین من زیبا هستند. گندمزار های زرد آن زیبایند. پتانسیل آن را دارند که- اگر کشورم تیره و تار جلوه داده نشود- در سال میلیون ها توریست جذب کنند. در برزیل حلبی آباد ها را رنگ می کنند و با آن توریست جذب می کنند! گنجشک رنگ می کنند و به جای قناری می فروشند! یکی دیگر قناری دارد اما آن را در چنان قفس تیره و تار و بدرنگی محبوس کرده که کسی خریدارش نیست.
آری! بعد از سیر شدن شکم و برطرف شدن نیازهای اولیه، نیازی که هست (خیلی خیلی قبل از نیاز به علم و یا بحث های روشنفکری) نیاز به رنگ و موسیقی است. به نظر من، وجود این نیازهای اولیه و ثانوی نیازی به اثبات ندارد. آفتاب آمد دلیل آفتاب! فلسفه ها و ایدئولوژی ها را باید چنان ساخت که این نیازها را در بر بگیرد.
من نمی دانم "تعریف روشنفکری" چیست و مشخصات آن چه هستند. اما اگر روشنفکری آن است که اهمیت رنگ را به سخره می گیرد، چیزی نیست که چنگی به دل منجوق بزند.

۴۲ نظر:

منجوق گفت...

البته هر چیز رنگ به رنگی هم زیبا نیست. ترکیب مناسب رنگ ها هنر مند می خواهد. نکته من این است اگر کسی که هنر و حس زیباشناسی خوبی دارد، این هنر و زیبا شناسی خود را در راه رسیدن به هدفی دیگر به کار می گیرد نباید او را به سخره گرفت.
هدف وسیله را توجیه نمی کند اما در این مورد وسیله نیز به جای خود ارزشمند است وچیزی است که ما به شدت در ایران بدان نیاز داریم.

ناشناس گفت...

سلام. می خواستم بدونم شما و همسرتون کی به ایران بر می گردید؟

باران گفت...

ص۲

باران گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
منجوق گفت...

سلام،
هشت روز دیگه

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Alireza گفت...

من با قلم
تو با قلم
من بر سپید سینه ی کاغذ
تو در دشت چرک بوم
من شخم می زنم
تورنگ
رنگ
رنگ
هر سو بپاش
باشد جوانه ها که سر کشد از خاک دیر و زود
از رنگ و از سرود
تا گل به بار اید
در قحط سالی این بوم
آرام گیرد این دل بی پیر
ای دلپذیر
نقاش
رنگی دگر بپاش

نصرت رحماني

Alireza گفت...

Proposal for testing Einstein's moon using three-time correlations

http://xxx.lanl.gov/PS_cache/arxiv/pdf/0905/0905.2232v1.pdf

مقاله ي جالبيه!

ناشناس گفت...

سیاستمداران بد بوسیله مردمان خوبی که رای نمیدهند، به واشنگتن فرستاده میشوند*.

ویلیام ای سایمن



* یعنی رییس جمهورمیشوند.

ناشناس گفت...

http://www.shahabnews.com/vdcc4iqs.2bq048laa2.html

منجوق گفت...

لینک بالا را خواندم. با نتیجه نهایی که دعوت به رای دادن از روی مطالعه اندیشه و آگاهی است موافقم. ولی اگر من استاد دانشگاه شریف بودم و چنین متنی را همکاری جلوی من می گذاشت تا امضا کنم، از امضای آن سرباز می زدم ولو این که همکاران به خاطر عدم امضا به من انگ عافیت طلبی و مصلحت اندیشی و بزدلی و چیزهایی از این دست می زدند.

دلایل عدم امضایم را در زیر می آورم.

منجوق گفت...

از سر و روی این متن هیجان زدگی می بارید. دانشگاه شریف به نام شریف یک "شهید شریف"، جوانی معصومی که در جریان انقلاب پرپر شده، مزین است. هنوز خاطره انقلاب فرهنگی از اذهان استادان پیر و جوان این دانشگاه شریف زدوده نشده. در تعجبم که چه طور استادان این دانشگاه با یک موج سبز این چنین هیجان زده شده اند.
یک ماه پیش چرا سکوت کرده بودند؟
باید چند تا جوان سبز پوش راه بیافتند تا استادان شریف یادشان بیافتد که در مملکت خبری هست؟!

شریف یک دانشگاه صنعتی است! استادان این دانشگاه متخصص فیزیک و ریاضی و شیمی و رشته های مهندسی هستند. این دانشگاه به این چیزها شهره است نه به پرورش عالمان دین یا جامعه شناسان و یا اقتصاددانان. در این نوشته آن چه که کمتر به چشم می خورد مسایلی مرتبط به کار آنها بود.
البته هر کسی در هر موردی می تواند نظر شخصی خود را داشته باشد. اما
چرا این استادان انتظار دارند مردم کوچه و بازار حرف اینها را درمورد اقتصاد یا دین به عنوان نظر تخصصی و کارشناسانه قبول کنند. فقط به خاطر آن که استاد دانشگاه هستن؟! بابا جان! چند بار بگم! دوره و زمانه که سلمانی محل دندانپزشک هم بود خیلی وقته که گذشته!
کسی که این متن آقایان و خانم های استاد شریف را می خواند، به احتمال قوی روزنامه و اینترنت و ... هم می خواند و می بیند که آن چه که گفته اند تکرار دست چندم حرف های روزنامه هاست. نمی خواهم بگویم که حرف های نابجایی هستند. اما از استاد دانشگاه انتظار دانشگاه انتظار می رود که خود تولید کننده فکر باشد نه مصرف کننده آن.


برای تولید فکر اولا آدم باید در حیطه دانایی و تخصص خود نظر بدهد ثانیا به دور از هیجان زدگی فعالیت خود را شروع کند.

مهرگان گفت...

عالی مینویسی

منجوق گفت...

حرف بالایی خودم اصلاح می کنم. هر استاد دانشگاه یا پژوهشگری در حیطه خارج از تخصص خود مصرف کننده فکر هست. اما وقتی مصرف کننده است با دیگر مصرف کنندگان فرقی ندارد. وقتی نامه ای به نام و اعتبار استادان دانشگاه شریف نوشته می شود باید محصول فکر این جماعت باشد. البته من نمی گویم که کار نادرستی کرده اند که چنین متنی تهیه کرده اند و امضا کرده اند. اما من همان طوری که قبلا گفتم من اگر جای آنها بودم چنین متنی را امضا نمی کردم. اصولا
به هر اقدامی که در اثر هیجان زدگی، جو زدگی و فشار است خوشبین نیستم.


افراد مختلف این حق را دارند که بنا به تشخیص خود متنی را امضا کنند و یا نکنند. امضا یا عدم امضا ی چنین متن هایی نباید معیار قضاوت درباره اشخاص باشد.

منجوق گفت...

دیشب کامنت های بالا را با خواندن متن استادان شریف ولی بدون در نظر گرفتن اسامی استادان امضا کننده نوشتم. امروز از سر کنجکاوی نگاهی به فهرست امضا کنندگان انداختم تا ببینم که آیا آن دسته از استادان دانشکده فیزیک که دستی در سیاست دارند و بیشتر از دیگر استادان شریف به چم و خم سیاست واقفند نیز این متن را امضا نموده اند یا خیر.

همان گونه که انتظار داشتم، دکتر منصوری، دکتر صدیقی بنابی (استاد لیزر ما و نماینده چند دوره مجلس) و دکتر گلشنی هیچ کدام این متن را امضا نکرده بودند!

شاید بگویید احتمالا در محل حضور نداشتند و...
در هر صورت برای من مشاهده جالب و تامل برانگیزی بود.

siavash گفت...

واقعا به نکته ای حیاتی اشاره کردید من واقعا کیف کردم وقتی این مطلب رو خوندم
اصلا تا حالا فکر کردین چرا شبهای شهرهای ما خیلی زیباتر از روزهای اونه؟
واقعا عالی بود این مقاله رو باید بذارن تیتر روزنامه جام جم !

Unknown گفت...

سلام
منجوق جان نظر شما را در مورد اینکه بهتر است افراد در حیطه تخصصی خود اظهار نظر انتخاباتی کنند میپذیرم ولی کاش بنا به گفته شما اکثریت مردم به دنبال آگاهی از طریق رسانه های مختلف بودند و کاش رسانه های آزاد گوناگون در کشور ما وجود میداشت!

منجوق گفت...

رامین عزیز،

لطفا توجه کن که من نگفتم "اکثریت کل مردم" از رسانه های مختلف اطلاعات کسب می کنند. بلکه گفتم "اکثریت کسانی که متن امضا شده اساتید دانشگاه شریف را می خوانند" از منابع مختلف اطلاعات کسب می کنند. خیلی کم پیش می آید که کسی در پی آن باشد که چنین متنی را بخواند اما تشخیص ندهد که جملات این متن بازیافت نوشته های روزنامه ها و سایت های اصلاح طلب است. البته بازیافت جملات روزنامه کار نادرستی و ناپسندی نیست اما از مانیفست (بیانیه از لحاظ دستوری غلط است! ترجیح می دهم کلمه فرنگی به کار برم تا کلمه نادرست!) صادره شده توسط صد وبیست و پنج استاد دانشگاه صنعتی شریف بیش از اینها انتظار می رود!

من امضایم را پای متنی که بازیافت سخنان دیگری باشد و شخصا آن را تجربه و لمس نکرده باشم نمی گذارم.

متن حاضر در وبلاگم یا هر کدام دیگر از نوشته هایم حاصل تجربه و احساس و تفکر من بوده. در مورد رنگ شناسی من متخصص نیستم اما این مشاهده را شخصا کرده ام که به هنگام انتخاب شهر و دیار میزبان برای کنفرانس ها و غیره "خوش رنگ" بودن شهر ملاک مهمی است! این بازیافت نظر فلان روزنامه نبود. چه سطح بالا چه سطح پایین حاصل تجربه و ادراک خود من بود!

ترجیح می کنم مطالب یا متنی هایی بنویسم و یا با امضای خود تصویب کنم که کاملا آن را درک و لمس می کنم. بازیافت
نوشته های روزنامه ها و ژورنالیست ها چه بسا سطح بالاتر از آب دربیاید (حداقل با بعضی معیارها و از برخی جنبه ها) ولی من تا چیزی را کاملا و شخصا درک نکنم "امضا" نمی کنم.

این گونه حرکت های هیجانی و جوگیرانه خطر ناک هستند. من تا جایی که می توانم سعی می کنم از آنها حذر کنم.

منجوق گفت...

من در مورد لزوم شرکت در انتخابات آتی، معیارهای انتخاب و مسایل مرتبط سه سری نوشته در منجوق و هم وردا داشتم. سری اول در هموردا و حدود 14 ماه پیش منتشر شد. سری دوم سه ماه قبل منتشر شد و سری سوم هم چند هفته پیش منتشر شد. در همه این نوشته ها تاکیدم بر رای دادن به دور از جو زدگی بود. لپ کلامم را در سه مورد خلاصه می کنم:

1) نتیجه رای در زندگی یک شهروند معمولی و غیر سیاسی مانند من و همچنین کار پژوهش تاثیر دارد پس باید آن را جدی گرفت. اجداد ما برای به دست آوردن حق رای تلاش ها کرده اند، دریغ است که از این حق استفاده نکنیم و بی خیال باشیم.

2) انتظاراتم را با توجه به واقعیت های موجود فرموله می کنم و به کاندیدایی رای می دهم که گمان می کنم درصد بیشتری از خواسته ها و انتظارات مرا برآورده می کند.

3) هر کسی می تواند در دور و بر خود موج کوچکی برای رای دادان به وجود آورد. تاکنیک های کم هزینه ولی موثر را برای این کار تشریح کردم.


دیگر نمی خواهم در مورد انتخابات بنویسم چون جو احساسی و هیجانی شده ودر چنین جوی کمتر کسی تعمقی در سخنان دیگری می کند.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

در نوشته زیر در هموردا که حدود 14 ماه پیش نگاشته بودم، دوره های متناوبی بی تفاوتی و هیجانی نسبت به سیاست را چند دهه گذشته مرور کرده بودم و با توجه به این الگوی تناوبی پیش بینی کرده بودم که جو هیجانی دیگری در پیش است! البته زمان وقوع آن جو هیجانی را پیش بینی نکرده بودم.
گفته بودم اگر نیک بنگریم این دوره های بی تفاوتی برکت هستند چون در این دوره اهل اندیشه می توانند به دور از هیجان ها و احساسات مسایل را تحلیل کنند و درس بگیرند و...
اگر در این دوره های بی تفاوتی متفکران جامعه به اندازه کافی کوشا باشند در دوران هیجان نسل جوان کمتر ضربه می خورند، افسردگی پس از دوران هیجان کمتر خواهد بود و ...

این منجوق حقیر در حد بضاعت ناچیز خوددر فکر و سواد و اندیشه وفهم سعی خود را در 14 ماه گذشته در این جهت کرد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!

http://hamvarda.blogspot.com/2008/03/back-in-my-time.html

بهروز گفت...

منجوق عزیز،
مطلب هموردای شما رو خوندم و استفاده کردم.
به نظرم این جو حاکم فعلا فقط بین جوانها و دانشجوهاست و اتفاقا خود دولت کمک کرده به ایجادش که مطمئنم از اینکار هدف ناشایستی رو دنبال میکنه اما در مردم هنوز اشتیاق کافی به انتخاب نیست. مردم زیادی رو هم که اهل مطالعه نیستن، با شعارهای توخالی و بی ارزش جذب خودشون کردن.
انتخابات سرنوشت سازی در پیش داریم که به نظرم سکوت در این شرایط درست نیست. من این هفته با مچبند سبز بیرون رفتم، داشنگاه و غیره... این علامت کمک میکنه سر گفتگو با مردم باز بشه و بشه ترغیبشون کرد.تجربه اش کردم.

منجوق گفت...

بهروز عزیز،
در این شرایط احساسی و هیجانی گمان نمی کنم بحث های عمیق خیلی گوش شنوا داشته باشه. وقت بحث های عمیق تر موقعی بود که مردم بدون تعصب و به دور از هیجان زدگی گوش می دادند. برای همین من از چهارده ماه پیش صحبت های خودم را شروع کردم.

اگر به سایت قلم مراجعه کنید می بینید که مطالب رفته رفته شعاری تر می شوند. یادتان هست به شما گفتم موسوی تکنیک تبلیغاتی هوشمندانه ای برگزیده؟ اون موقع بحث های جدی تر ی می کرد برنامه اقتصادی خود را تشریح می کرد. نظرات خود را درباره حقوق بشر می گفت و ...
البته من همان موقع هم حرف هایش را نوعی "وصله پیله" و به دور از عمق کافی و ضمانت اجرایی می دانستم اما صرف مطرح کردن این مسایل را قدمی به پیش می دانستم.
آن موقع خوانندگان سایت موسوی افراد کمتری بودند اما دقت بیشتری می کردند. حالا به روش های احساسی تر رو آورده.
راستش به عنوان یک سیاستمدار که هدف مقطعی او جذب حداکثر آراست استراتژی درستی برگزیده.
با این حال لینک او را برداشتم چون دیدم حال و هوای آن دیگر با وبلاگ منجوق همخوانی ندارد.


من می خواهم به او رای دهم چون هنوز باور دارم به نسبت کاندیداهای دیگر مدیر قوی تری است. دور و بر خود تکنوکرات های کارکشته دارد نه یک عده روزنامه نگار جنجالی یا مدیر جنجال آفرین. تاکید او بر جلوگیری از واردات بی رویه را می پسندم. این سیاستی بود که در دوره نخست وزیری او با موفقیت نسبی اجرا شد. شاید برخی موافق نباشند که این سیاست سیاست درستی است و البته هم معایب خود را دارد. اما من فکر می کنم برای شرایط فعلی ایران و جهان تا حدودی لازم است به شرط آن که به درستی و با ضوابط معقول اجرا شود. البته من یک اقتصاددان نیستم و نظر شخصی من در این مورد خیلی مهم نیست.
دلایل من برای رای دادن به موسوی به این چند مورد خلاصه نمی شود.

اما راستش را بخواهید آن "وصله پیله" ای که من به آن اشاره کردم برایم نگران کننده است. حتما این "وصله پیله" در جاهای کلیدی خود را نشان می دهد و روشنفکران این وسط قربانی خواهند شد. پس باید فاصله را حفظ کرد.
چه کنیم؟! بضاعت فعلا این است.
اگر کاندیدایی خیلی بهتر از موسوی بود جامعه کشش پذیرش او را نمی داشت!
امید وارم در دوره بعدی در سایه آزادی نسبی، به جای درگیری با مسایل جنجالی، متفکران جامعه با در حیطه تخصصی خود و در دورو بر خود آگاهی بیشتری ایجاد کنند تا بضاعت جامعه برای دوره بعدی بیشتر شود!

منجوق گفت...

منظور من از وصله و پیله= از مکاتب فکری گوناگون و احیانا متضاد مطالبی بر گرفتن و با وجود نفی متقابل شان کنار هم قرار دادن بدون توجه به فلسفه بنیادی یا کارکرد و تاریخ اولیه آنها!

البته خوبه که آدم
جوانب مثبت مکاتب مختلف را بگیر ه و استفاده کنه اما به شرط آن که گزینش بر اساس یک سیستم فکری منسجم باشه! در "وصله پیله" اون سیستم فکری زیر بنایی منسجم وجود نداره!

بهروز گفت...

نگرانی شما رو درک می کنم و من هم همین حس رو دارم.
اتفاقا همیشه خودم رو اینطور متقاعد می کنم و سایر دوستان رو هم که ظرفیت این مردم فعلا در همین حد هست، اما میشه امید داشت در صورت شکل گیری یه فضای عقلانی و سالم در چهار سال آینده، سیاست های منسجم تری اتخاذ کرد،
راستی موسوی در گفتگوی جام جم هم به نکات جالبی اشاره کرده. حرفهایی که کم پیش اومده از یک سیاستمدار ایرانی بشنویم.

ناشناس گفت...

این حرف های شما منو یاد روز دفن شهدا در شریف می اندازه... گفتیم یعنی چه که ما که مدعی آزادی بیان و... هستیم بیایم هوجی گری کنیم و دادو قال راه بیندازیم. وسط اون هیروویر تریبون راه افتاد و ملت از دو طرف میومدن و حرف می زدن. وسط تریبون و.. بود که با فریاد حسین حسین یک سری لباس شخصی ریختن سرمون با کتک زدنمون کنار...
مساله اینه که به جای طرح مدینه ی فاضله یا بهترین نوع رفتار بهتره طرحی برای بهترین واکنش در این شرایط بدیم. این کار(برخلاف ارائه ی مدل بهترین و دموکرات ترین و اخلاقی ترین کار) بسیار سخته...

ناشناس گفت...

منجوق خانم جان
باز هم نشان دادید که بی نهایت منفعت طلبید ....
خدا شما رو به راه راست هدایت کند. برای بدست اوردن دل دیگران هم لازم نیست که از رنگها کمک بگیرید. اینکار رو هم برای بدست اوردن منافع بیشتر انجام می دهید.

یلدا گفت...

سلام عزیزم
منم موافقم !! رنگه که به دنیا ما ادما جلا میده!! من توی بچه های فیزیک دان به پلنگ صورتی معروفم !! اخه عاشق رنگای شادم ...
راسنی ببخشید که خودمو معرفی نکردم
من عقیله هستم جوجه فیزیکدون هستم لیسانس فیزیک دارم والان منتظر نتایج کنکورم !!! عاشق دنیای ذرات ... من وقتی کنفرانسی کلاسی در مورد نوترینو ها داشتم مقاله شما خیلی کمکم کرد
مرسی بوسسسسسس
میدونی اگه فیزیکدانان نگاه زیبا نداشته باشن من تعجب میکتم و اینکه خوش ذوق هستن عادیه !!!
مرسیییییییی
بایی
البته به یلدا بارونی بین بچه ها معروفم

M. گفت...

Patching! yes. that's a good term. Just while ago, I was reading (and watching) some talks and lecture from the first days of the revolution (by Dr. Beheshti, and others). You can see the same and clear feeling of patching at those times as well. I believe it demonstrates a hidden source of fear to limit the expectations and to understand the boundaries around, regardless of the choice. Yes, you are quite correct. shouldn't be emotional like this. it blocks the mind and depth of thought. The other thing that has drawn my attention was that you removed his link from your main page despite the fact that you are still his supporter, aren't you. Such actions moderate the emotional situations. I like to follow your mind. It helps me think we are a lot... -Thanks.

ناشناس گفت...

عده‌ای از هم‌وطنان هستند که تحت هیچ‌شرایطی حاضر به رای دادن نیستند و نظرشان هم محترم است. اما گروه دیگری هم هستند که مشکلی با رای دادن ندارند، اما هیچ‌کدام از نامزدهای فعلی را نمی‌پسندند.

به این دسته از دوستان پیشنهاد می‌کنم در انتخابات شرکت کنند و رای سفید بدهند. رای‌های سفید هم مهم هستند، چرا که تعداد کل آراء را بالا می‌برند و در نتیجه احتمال این‌که یکی از نامزدها در همان دور اول اکثریت قاطع را به دست بیاورد کمتر می‌شود. هر چه تعداد رای‌ها بیشتر باشد (با احتساب رای‌های سپید یا باطل‌شده) احتمال دو مرحله‌ای شدن انتخابات بیشتر می‌شود.

در نتیجه حتی اگر هیچ‌یک از نامزدهای فعلی را نمی‌پسندید، دست‌کم رای سفید بدهید تا آمار کل رای‌ها بیشتر شود و به این ترتیب با دو مرحله‌ای شدن انتخابات، اندکی زمان بخریم. یک مرحله‌ای شدن انتخابات بهترین شانس موفقیت را به رئیس‌جمهور فعلی می‌دهد.

نکته: طبق قانون انتخابات ریاست جمهوری، کاندیدی برنده انتخابات در دور اول میشود که بیش از نصف آرای ماخوذه را کسب کند. میزان درصد رای هر کاندیدا برابر است با نسبت تعداد رای شخص به کل آرای ماخوذه. آرای ماخوذه مجموع آرای صحیح و آرای باطله می باشد. (ماده 28 قانون انتخابات ریاست جمهوری) از این رو اگر آرای باطله انتخابات افزایش یابد، مخرج این کسر بزرگ شده و درصد آرای کسب شده کاندیداها کاهش می‎یابد. {+}

ماده 28 قانون انتخابات ریاست جمهوری: در صورتی كه در برگ رأی نام بیش از یك نفر نامزد نوشته و یا علامت گذاری شده باشد، برگ رأی باطل است ولی جزء آرای مأخوذه محسوب خواهد شد .

منجوق گفت...

ام عزيز
اصطلاح "وصله پيله" اصطلاح قشنگيه اما من اين اصطلاح را خودم نساخته ام.
creditساختن اين اصطلاح مال دكتر سروش هست.

سیما گفت...

سلام یاسمن جان.

"وصله پیله" تا به حال نشنیده ام، معنی اش چیه؟ ما همیشه تو فارسی می گیم "وصله پینه". معنی اش هم معلومه. وصله که وصله است و پینه هم (مثل پینه دوز) که یه جور دوختن به همه.

سروش منظورش از وصله پیله چی بوده؟

منجوق گفت...

يلدا جان
خوشحالم از اين كه نوشته من مورد استفاده شما واقع شدخ

منجوق گفت...

احتمالا همان "وصله پينه" درسته!
من اشتباه كردم.
ممنون از تذكرت. البته در مورد شخص خاص موسوي من نشنيدم سروش از اين اصطلاح استفاده كنه (شايد هم كرده و من خبر ندارم).

براي من كاملا قابل تصوره كه چرا سروش از موسوي حمايت نمي كنه. تحت رياست جمهوري فردي مثل موسوي كه ادعاي روشنفكري داره اما افكارش "وصله پينه" هست، طبقه روشنفكر و فيلسوف بيشترين ضربه ها را مي خورند.
يك آدم سنتي تر مانند كروبي از موسوي براي آنها بهتره.


اما در مجموع براي مملكت من فكر مي كنم موسوي بهتر از كروبي باشه.
ديشب برنامه هاي اقتصادي كروبي را گوش مي كرديم.چنگي به دل من نزد.
موسوي و تيم تكنوكرات و عملگراي او بهتر از كروبي و تيم ‌ژورنالسيت و جنجال آفرين و ماجرا جوي او مي تونن به داد اقتصاد مملكت برسند.
عملگرا ترين فرد در تيم كروبي كرباسچي هست كه انصافا مدير توانايي هست. اما اقدامات او در دوره شهرداري خيلي سطحي بود. محاكمه او البته احمقانه بود. 80 ميليون تومان كه به خاطر آن جنجال به پا كرده بودند در مقابل سرمايه در گردش شهرداري هيچ بود. علت اين كه من كرباسچي را چندان آدم لايقي نمي دونم و اقدامات او را سطحي مي دونم اينه كه در دوره شهرداري او مجوز ساخت و ساز روي گسل هاي تهران داده شدو ...

طرفداران كروبي مي گن به خاطر اطرافيان كروبي مي خواهند كه به او راي بدهند. ولي من از خود كروبي خوشم مي آد! آدميه كه با خودش رودربايستي نداره. كاملا مي دونه كه كجا ايستاده. انتخاب دوم من بعد از موسوي، كروبي هست.

arash گفت...

با سلام فکر می کنم به کار بردن صفت جنجالی برای اطرافیان اقای کروبی مثل عباس عبدی بی انصافی باشد. برای تایید حرفم شما را به سایت ایشان ارجاع می دهم.http://www.ayande.ir/ اگر به طور راندوم چند مقاله از ایشان بخوانید احتمالا می پذیرید که صفت جنجالی مناسب او نیست. بگذارید یک مثال بزنم. چند روز قبل شما یک مطلب کوتاهی در هموردا نوشتید که در پی ان کامنت های بدی امد و جنجالی به پا شد. ایا می شود گفت شما جنجالی هستید؟ جنجال های تیم کروبی هم از این دست است.

در ارتباط با برنامه ی اقتصادی کروبی که پاشنه ی اشیل استبداد را هدف گرفته شما را به مجموعه نوشتار زیر ارجاع میدهم شاید نظرتان عوض شد.








http://www.ayande.ir/1386/02/_1_5.html#more

http://www.ayande.ir/1386/02/_2_6.html#more

http://www.ayande.ir/1386/02/_3_4.html#more

http://www.ayande.ir/1386/02/_4_2.html#more

http://www.ayande.ir/1386/02/_5_1.html#more

http://www.ayande.ir/1386/02/_6_1.html#more

http://www.ayande.ir/1386/02/post_231.html#more

منجوق گفت...

آرش عزيز،

در لابه لاي همان جنجال من دو سه نكته گفتم كه اتفاقا در همين بحث هم كاربرد دارد. آن ها را در زير تكرار مي كنم (البته با حذف قسمت هايي كه مربوط به بحث كنوني نيست):

1) به این نتیجه رسیده ام که استراتژی انتقاد کارساز نیست. حتی در کامنت های بالا هم تاکید کرده بودم.
ما فیزیکپیشگان وقتی مدلی را کارساز نیافتیم به سراغ مدل دیگری می رویم. اما تلنگر اصلی را برخورد اتفاقی با این جمله معروف هفت هشت ماه پیش به من زد:
If you gaze into the abyss, the abyss gazes also into you.
Friedrich Nietzsche
(قسمت اول را چون امکان مناقشه بود حذف کردم)

من به جز نوشته های علمی و داستان ها و چیزهایی از این دست دیگر چیزی نمی خواهم بنویسم.

2)انتقاد برای من یک "استراتژی" بود تا موانعی که از نظر من برای ساختن "عدنی" که در ذهن داشت رفع شود. "انتقاد" برای من "هدف" نبود و نیست. پس از مدتی در یافتم این "استراتژی" به کار رسیدن به آن هدف نمی آید، برای همین استراتژی ام را عوض کرده ام. اما هدفم همان است که بود.
با بحث های علمی، انتقال تجربه هاو سعی بر برقرار کردن ارتباط بیشتر با فیزیکپیشگان برجسته و فعال دنیا... بهتر می توان به "هدف" ساختن آن عدن رسید.

منجوق گفت...

آرش عزيز،
در اين مورد هم معتقدم كه استراتژي اطرافيان كروبي كارساز نيست.

البته اين نظر من است كه بر اساس طرز فكر و تجربيات شخصي ام بنا نهاده شده. رايم را هم بر همين اساس خواهم داد. اما مشكلي با كروبي و اطرافيان او ندارم. هر كدام از اين چهار كانديدا كه انتخاب شوند من سعي خواهم كرد به دور از جنجال ها به كارم و راه زندگي كه معتقدم درست است ادامه دهم. اما اين گونه تصور مي كنم با رياست جمهوري موسوي اين راه هموارتر خواهد بود.

منجوق گفت...

چشم انداز مناسبي كه براي چهار سال آينده ايران براي من متصور است، پايين رفتن درصد بيكاري و فقر و...است. از نظر شخصي هم انتظارات خود را مفصلا از دولت آينده تشريح كرده ام. برنامه ها و استراتژي موسوي بيش از سه كانديداي ديگر در جهت نيل به آن چشم انداز است. حداقل ارزيابي من چنين است.

منجوق گفت...

تصميم گرفته ام كه استراتژي انتقاد را به كنار بگذارم اما نه به خاطر آن كه آن چه كه مورد انتقاد من بوده رفع شده. موارد مورد انتقاد من نه تنها سر جايشان هست بلكه "هر روز از اين باغ بري مي رسد." روز به روز هم مي بينم آش از آن چه كه مي پنداشتم شورتر بود. اما اگر من بخواهم به انتقاد ادامه دهم همه زندگي خود را بايد صرف انتقاد كنم. به علاوه انتقاد باعث اصلاح نشد و من قصد تبديل "انتقاد" به "مبارزه" را نداشتم.

ديدم وقت من ارزش بيشتري دارد كه بخواهم آن را صرف "مبارزه" كنم. ديدم اگر انرژي و توان خود را صرف يك رهيافت ديگري كنم سازنده تر خواهد بود.

از استراتژي اي كه الان در منجوق دارم
راضي ام. اين استراتژي موفق بوده و ثمراتي داشته. به اميد خدا اين ثمرات بيشتر هم خواهد شد.

اصرار بر يك استراتژي كه راه به جايي نمي برد چه توجيهي دارد؟!

محمد رضا گفت...

قاب خالی از شال آبی

هوشنگ اسدي
hooasadi(at)yahoo.fr

قاب مجید مجید خالی است. از عشق. از ماهیهای سرخ بچه های آسمان، از رد پای باران برگل، از کنجشگهای آواز خوان بید مجنون...

قاب مجیدی پراز ایدئولوژی است. سالهائی رابه یاد می آورد که کاپشن و ریش انبوه نماد انقلاب بود و تن رامی لرزاند.

فیلم مجیدی از انگشت اشاره ای آغاز می شود از شاعر"اهل بیت" که بر تخت پایان خفته است. دخترکش با لباسی نماد زنان "حزب اله" در حاشیه مراسم سبز ایستاده است. پدرش دیروز بود. او فرداست. فیلم مجیدی می گوید "مهندس" می خواهد ما ازآن دیروز به این فردا ببرد. فردائی که سر راهش سرود "سر اومد زمستون" را قربانی کرده اند. هنوز نیامده دوباره صدابردارهای مجیدی خفه اش کرده اند. خوانندگان سرود هم نیستند. هرجاهستند در لانگ شات. آن دورها. مثل نقطه. عین سایه. تصاویر بسته مجیدی " مستضعفان" رادوست دارد. مردی که ناگهان ازجبهه پیدایش می شود. زنی که نگرانی اخلاقی فرزندانش را دارد.

انگار صحنه هائی از سال های اول انقلاب را بریده اند و برای تدوین به مجیدی داده اند. درتمام تصاویر نخست وزیر با کاپشن و ریش انبوه حر فهائی را می زند که امروز احمدی نژاد لاتی اش را می گوید.

حالا مهندس لبخند می زند. کت وشلوار پوشیده و ته ریش دارد و مدام لبخند سردی بر لب دارد. مردی است که از سرمای ایدئولوژیک می آید. سرمائی که د رآن ایران یخ زد. جوانانی را که سر آمدن زمستان را می خواستند گروه گروه بر دار کردند. موسوی خاموش بود. مجیدی کجا بود؟ بر بستر آن خونها ، قاتلان به قدرت رسیدند. موسوی راخانه نشین کردند. مجیدی فیلمساز شد. تا اسکار هم رفت. روزی یادم هست که تجربه ردشدن از فرش سرخ اسکار و لیموزین اجاره ای را برای ما تعریف می کرد. مهندس نقش زد . مجیدی دو ردنیا رفت. آخرین بار در پاریس دیدمش. بالا ی سن داشت حرف می زد. با دست از من پرسید:

- اینجا چکار می کنی؟

بعد به او گفتم:

- ما را هم آواره کردند. گفتند غریبه اید اینجا...

مجیدی پاریس را هم دید. اما نو نشد. آبی نشد. مهندس هم آبی نشد. فیلم این را می گوید. بدترین فیلم مجید مجیدی این را می گوید. انگار مجیدی فیلتر آبی ندارد. مهندس رنگ آبی رادور ریخته. اگرنه یکی از تابلوهایش را در این فیلم می دیدیم. بجای این همه پلان سیاه که بعد سبز می شود، بجای شال سبز که آخر فیلم فکر می کنی چفیه است ، کاش پرنده ای می خواند.آخر پرنده آبی می خواند.

جوانها کجا بودند؟ کجا شدند؟ مجیدی لنز های بسته را جاگذاشته بود. یا بعد دخترها و پسرها را قیچی کرده و دور ریخته بود؟

آنها نباید دیده می شدند. حتی زهرا رهنورد هم یک پلان بیشتر نیست. فیلم را انگار برای مراجع قدرت ساخته اند نه برای مردم. ا ما فیلم صادق است. مجیدی مهندس را جوری دیده که خودش هست و هر دو هستند.

جوانان بازمانده از سال پنجاه و هفت، در خلوت نقش می زنند و با هنر نردعشق می بازند. اما وقت سیاست که می رسد همان لبا س مندرس رابه تن می کنند. حلقه ای که در پایان فیلم بسته می شود، هدف انگشت اشاره آغاز است. فدرت باید به آن حلقه بر گردد و ثابت بشود و بماند. حالا جوانها می خواهند در لاگ شات بمانند و یا بروند. آنها که با میراث "سه یار دبستانی" و " سراومدزمستون" بازگشته اند بیرون از انگشت اشاره اول و دایره پایان هستند. " ای ایران" هم اینجا خیلی قلابی می زند. این ایران فرخ غفاری و ابراهیم گلستان و مسعود کیمیائی و سهرا ب شهید ثالث نیست. ایران احمد شاملو و سیاوش کسرائی و فروغ فرخزاد نیست. این ایران مجید مجیدی و احمد عزیزی است . ماهم باید رای بدهیم و محمد بهشتی زمام امور سینمائی را بدست بگیرد. روز سیروس الوند به من گفت:

- خودی و غیر خودی از بساط فارابی بیرون آمد...

همان زمان که بهشتی در خانه زیبای قوام در خیابان سی ام تیر بساط فرمانروائی "هدایت و نظارت" داشت تا فیلمسازی را به کیارستمی و مهرجوئی و حاتمی و بیضائی یاد بدهد. و مدیر نظارت و ارزشیابی مهندس حیدریان بود . یک بار فقط دیدمش. با استین های خیس وارد اتاق شد. هفت تیرش را ازکمردر آورد وروی میز گذاشت. قرار بود بحثی فرهنگی در میان باشد و من همراه کارگردانی بودم که می خواست فیلمنامه ام را بسازد...

حالا این هر دو یاران و مسئولان مهندس هستند و مجیدی فیلمسازشان. مجیدی که به دورانی سپری شده برگشته است. این مجیدی" توجیه" و "استعاذه" و "دوچشم بی سو" و "بایکوت" است...

قاب مجید مجیدی ازشال آبی عشق خالی است. خالی. خالی.