سقف هاي خانه هاي قديمي تبريز عموما بلند بودند و ارتفاعي بيش از سه متر داشتند. هر دو روز يك بار تار عنكبوت هاي تمام اتاق هاي خانه سارا گرفته مي شد. از آن سقف هاي بلند چلچراغ هاي بزرگ كريستال آويزان بودند. هر يكي دو هفته يك بار، تمام آويزها گشوده مي شدند و شسته مي شدند. تا بيست سي سال پيش، درهاي ظروف شيشه اي سركه و مربا و ترشي غيره خوب بسته نمي شدند براي همين پارچه اي بين در و شيشه مي گذاشتند. ( پيشرفت تكنولوژي تنها در موبايل و اينترنت نيست. همين پيشرفت هاي فني كوچك كه اغلب آن قدر ناچيز مي نمايند كه كمتر كسي به آن توجه مي كند، زندگي را بسيار ساده تر كرده!) ترشح محتوي شيشه و گرد و غبار مي توانست اين تكه پارچه ها را محل تجمع ميكروب كند! اما نه در خانه سارا! سارا هر از گاهي شيشه ها را -كه تعدادشان هم كم نبود- باز مي كرد، پارچه ها را مي شست و براي ضد عفوني شدن كامل، اتو مي زد. اين ها گوشه هايي از استاندارد هاي خانه داري سارا بودند. خدمتكاران قديمي يكي پس از ديگري خانه را ترك كرده بودند ويا از دنيا رفته بودند. سارا خود به تنهايي همه كارهاي خانه را انجام مي داد. دخترهاي سارا اصرار مي كردند تا به سارا كمك كنند، اما سارا راضي نمي شد. امتناع سارا به آنها بر مي خورد!
سارا خدمتكار جديد هم قبول نمي كرد. از نظر او تنها خدمتكاري قابل قبول بود كه زير دست نساء ننه خانه داري آموخته باشد.
روزي دختران سارا خانمي را كه در بين اعيان شهر به كدبانوگري معروف بود به سارا معرفي كردند. وقت گرفتن از چنين شخصي چندان ساده نيست! بايد از چند ماه قبل رزرو كرد. اما خدمتكار جديد همان روز اول قهر كرد و رفت. ماجرا از اين قرار بود كه اين خانم اتاق پذيرايي سارا را گردگيري كرده بود. سارا براي بازديد رفته بود انگشت خود را پشت تاج بالاي ويترين كشيده بود و بر انگشت او قدري گرد نشسته بود. سارا سرش را تكان داده بود و رفته بود. آن خانم هم سر تكان دادن سارا را ديده بود و به شدت به او بر خورده بود و از دست سارا پيش دخترهايش گلگي كرده بود.
دختر سارا (با عصبانيت):
- مامان! اين بهترين خدمتكار شهر بود! خانم ها سر او دعوا مي كنند. اونو هم نتونستيد تحمل كنين؟!
سارا (با خونسردي):
-تازه بهترينشون اينه؟! من كه چيزي نگفتم! اون زيادي نازك نارنجي بود!
نوه سارا:
- فكر كرده بود دنبال بهانه مي گرديد. آخه! كي مي آد انگشت بكشه بالاي ويترين! اونم پشت تاج ويترين! خانم ها كه قد 170 سانتي شما را ندارن! آقاها هم كه به اين چيزها توجه نمي كنند.
سارا (با وحشتي كه انگار حرفي بدعت آميز و ويرانگر شنيده):
-يعني چي؟! براي بقيه كه نيست! يا يه كاري رو درست انجام مي دي يا نمي دي! خانه داري اصول داره! اصلا از نتيجه مريم خانم و حاج كاظم انتظار نداشتم. مثل آدم هاي تازه حرف مي زني! يعني چي همه كارتون "شْرتي شْرتي"! ("شْرتي شْرتي=بدسليقه و بدون دقت. از اصطلاحات ساراي خدابيامرز بود و از نظر او بي نهايت مذموم! حيفم آمد ترجمه اش كنم!)
سارا خود به تنهايي همه كارهاي خانه را انجام مي داد تا آن كه در آن شب عجيب، تقدير پسرهاي مليحه خانم را به خانه سارا كشاند.
ادامه دارد...
ادامه دارد...
دانلود داستان تاريخي خانوادگي سارا
۱ نظر:
سلام میگن ترک ها خیلی خیلی کدبانو هستند !!!
ارسال یک نظر