۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

گؤزَل گَلین











برخی دریاچه ارومیه را عروس آذربایجان می خواندند و عده ای عروس ایران. من اورا تنها عروس زیبا خواهم خواند. می خواهم خاطره ای بگویم از روزهایی که این عروس زیبا هنوز این چنین رنجور نشده بود. هنوز دختری جوان و پر نشاط بود. می خواهم برای دفع آلزایمر تاریخی ام هم که شده مرور کنم گذشته ها ی نه چندان دور را. به یاد آوریم اوایل دهه هفتاد را. به یاد دارید شب "بله برون" یا "شیرینی خوران" یا به قول ما ترک ها "سوز دانیشما یه" عروس خانم زیبا را؟! کسان عروس می خواستند تا می توانند مهریه سنگین تری ببُرند. 14 سد به یاد 14 معصوم مهریه ای بود که در یکی از این استان ها تعیین شد. باور کنید قضیه "چهارده سد به یاد چهارده معصوم" استعاره نیست! صحبتی از این که آیا با توجه به میزان رسوب رودخانه ها این سد سازی ها توجیه اقتصادی دارد نمی شد. جز اندکی کارشناسان کسی پاپیچ این مسایل نمی شد. صحبت چندانی از این که این گونه سد سازی ها چه بر سر عروسانی چون این عروس می آورند نشد. نظر عروس خانم را نپرسیدند! عروس خانم آموخته بود که "نجیب" باشد و نجابت یک عروس در آن روزها به معنا ی فروخوردن نیازها بود. کسان عروس خانم بیشتر از آن که به فکر نیاز ها ی عروس باشند نگران آن بودند که از مهریه های عروسان دیگر در گوشه و کنار این سرزمین ، کمتر طلب نکنند.
می خواهم برای آقا داماد نامی بیابم. "توسعه نسجیده"؟! "توهم توسعه"؟! "عقده جهان اولی شدن"؟! "توسعه ناپایدار؟!"
اما می بینم نیازی نیست به سراغ داماد برویم. خود داماد هم در این وسط کاره ای نبود. شاید او هم همانند عروس قربانی شد.عروس خانم به عقد یک خانواده پرجمیت درآمد. کسان قدیمی عروس خانم و خاندان سببی او دست به دست هم دادند و نادانسته به جان عروس خانم افتادند. عروس خانم دم به دم رنجور تر و بیمار تر شد. اما در گوش عروس خانم خوانده بودند که دختر با لباس سپید عروسی به خانه بخت می رود و با کفن بیرون می آید. عروس خانم دم بر نزد. با لبخندی تحمل کرد همه ما را! آری! ما! شرکت هایی که سدها و کارخانه ها و جاده ها را بدون توجه به درد ورنج این عروس خانم و دیگر عروس های زیبا می ساختند. خانم های خانه داری که بی رویه آب به هدر می دادند. کشاورزانی که تلاشی برای بهینه کردن روش های آبیاری نمی کردند و... "ما" با عقاید و مذاهب گوناگون، زن ومرد، ترک و فارس و لر و.. .. ما همگی به نوعی کسان این عروس زیبا یا دیگر عروسان زیبای این سرزمین بودیم. آری همه ما بی توجه به رنجوری این عروس زیبا و دیگر عروسان تنها به فکر خود بودیم. روزی چشم باز کردیم ودیدیم که عروس زیبا به حال زار افتاده است.

خبرنگار ان خارجی گمان کردند ما این عروس را "دوست نداریم"! مردمانی وحشی و یا سادیک هستیم که از "عروس آزاری" لذت می بریم! خبرنگاران خارجی البته اشتباه می کردند! آنها نمی دانستند ما هر که را بیشتر دوست داریم بیشتر می آزاریم! امکان ندارد خبرنگار اجنبی بتواند درک کند که ما چه قدر عاشقانه عروس زیبا را دوست داریم! آن قدر دوستش داریم که می توانیم صدها بیت شعر دروصف "چشمان زیبا" و " نگاه معصوم" عروس خانم و "اشک غلتان" او، سر هم کنیم! آن قدر دوستش داریم که می خواهیم تماما تصاحبش کنیم تا جایی که فراموش می کنیم این عروس زیبا هم نیازهایی و انتظاراتی دارد!

کسان عروس خانم وقتی حال نزار عروس خانم را دیدند به جان هم افتادند وبر سر همدیگر به خاطر آزردن عروس خانم فریاد کشیدند. هیچ کدام باور نمی کرد که با وجود آن همه علاقه ای که به عروس خانم دارد، موجبات زجر اورا فراهم آورده باشد. برای همین تقصیر ها را به گردن دیگری می انداختند.


اما! هیس! یک لحظه ساکت! عروس زیبا بالاخره زبان به اعتراض گشوده! بگذاریم ببینیم چه می گوید. شاید خود او بگوید که بود که او را به این روز انداخت. آن گاه همگی بر سر آن نامرد می ریزیم و حساب او را کف دستش می گذاریم!
اوه! نه! عروس زیبا می گوید:" به خاطر من با هم دعوا نکنید! من چیزیم نیست! خوب می شم. باید خوب بشم تا بچه هایم را به سر و سامان برسانم! به جای دعوا یک دکتر خوب برایم صدا کنید. کارشناسی که بتواند راه حل معقولی برای درمان من ارائه دهد. حالم که ان شاء الله خوب شد همه تان بیایید مهمانی خانه ما"

پی نوشت: رنج این عروس خانم چنان مرا تحت تاثیر قرار داده که بر خلاف وعده ای که در یادداشت قبلی داده بودم نتوانستم به مباحث تخصصی سویچ کنم. اما یادداشت های بعدی ام علمی خواهند بود. موضوع این یادداشت و بخش کامنت های آن هم درباره دریاچه ارومیه است.

ترجمه عنوان: گؤزل گلین= عروس زیبا
توضیح عکس 2: نی نی کوچولو می خواد عروس خانوم را نجات بده!

۳۳ نظر:

Unknown گفت...

متن واقعا تاثیر گذاری بود.
خسته نباشید.
با نظرتون درباره ارائه راهکار کارشناسی برای نجات دریاچه موافقم
اما با این نظر که نباید موضوع موشکافی بشه تا مقصرین پیدا بشن مخالف هستم. باید اشتباه هارو بیان کنیم تا این تابویی که فقط از محیط زیست شعار دادنش رو بلدن شکسته بشه. باید راجع به مقصرین اطلاع رسانی بشه تا مردم و حکومت بفهمند چه لطمه ای دارن به نسل های بعدی و موجودات زنده دیگه ساکن این سرزمین می زنن!!!
تا سرنوشت سایر عروسان این سرزمین این سرنوشت محتوم نباشه

ناشناس گفت...

بهتره یک طرفه قضاوت نکنید. شما از بعد دیگر ماجرا خبر ندارید. من شخصا از نزدیک با مشکلات اون منطقه آشنا هستم.
مناطق شمالی دریاچه ، الان به شدت مشکل آب دارند. تنها راه درآمد اون منطقه کشاورزیه. وقتی آبی نباشه کشاورزی نیست. همین الانشم مشکلات خیلی زیادی دارند در مورد تامین آب. میدونید بین دو روستا چه جنگی راه افتاد سر امتیاز استفاده از آب ؟ میدونید برای رسیدن به آب تو اون منطقه 300 متر باید چاه بزنن؟ میدونید قیمت هر ساعت حق امتیاز آب ، تو اون منطقه چند میلیون تومنه؟
در این بین منابع طبیعی اجازه حفر چاه نمیده به کشاورزها. کشاورزها آب پیدا نمی کنند برای آبیاری.
وقتی آذربایجانی نباشه ، عروس به چه دردی میخوره؟

منجوق گفت...

ناشناس عزیز،
ممنون از اطلاع رسانی ای که کردید. بله! من با شما کاملا موافقم. نمی دانم چند مدت است که نوشته های مرا دنبال می کنید اما من در یکی از نوشته هایم تحت عنوان "اخلاقیات محیط زیست" تاکید کردم که نگرش من به مسئله محیط زیست انسان مدارانه است:
http://monjoogh.blogspot.com/2009/10/blog-post_1691.html

این اتفاقا با نکته ای که شما می گویید کاملا همخوانی دارد.

اما قبول ندارم که یک طرفه قضاوت می کنم. اتفاقا به جنبه های مختلف اشاره کردم. وقتی ساکنان مجتمع آسمان تبریز که کنتور مشترک دارند همین طوری شیر آب را باز می گذارند باید بدانند که چه نعمتی را به هدر می دهند. نمی خواهم اینجا دعوای فقیر و غنی راه بیاندازم! در خانه های حاشیه شهری هم کمتر از مجتمع آسمان در مصرف آب اسراف نمی شود.

برای همین هم روی کلمه "ما" تاکید داشتم. ما یعنی همه ما: فقیر وغنی وروستایی و شهری و ....

منجوق گفت...

آن نسلی که قدر آب را می دانستند متاسفانه یواش یواش دارند می روند.

منجوق گفت...

من مخالف توسعه نیستم اما توسعه باید با نظرو مطالعه کارشناسی درست و حسابی باشه. آن چه که در دهه هفتاد مد شد، تنها تقلیدی از توسعه بود. برای همین هم عروس زیبای محیط زیست قربانی شد و هم داماد رشید توسعه.


با یک دید عوامانه یک سری مشکلات به وجود آمده. راه حل را باید در کار کارشناسی جست. این است چیزی که من می خواهم بگویم.

ناشناس گفت...

فرهنگ ... فرهنگ ... فرهنگ ... !
چیزی که خیلی داغونه تو ایران.

قسمت عمده ش هم به خاطر اهمیت ندادن سردمداران مملکته. فرهنگ رو یا باید باید صلح و آرامش طی یک روند چند ده ساله درست کرد ، یا باید با سیاست های سختگیرانه طی چند سال.

صبر کنید این یارانه ها هدفمند بشه ، ببینم کی جرات می کنه شیر آب رو باز بگذاره. یک لامپ اضافی رو هم روشن نمیگذارن بمونه. (مخصوصا تبریزی ها !)

یک خبر جالب هم بدم. دولت نهم طی سفر استانی اول تصویب کرده بود که آب رودخانه ارس به منطقه شبستر آورده بشه. این طرح 500 میلیاردتومن هزینه داره و کل بودجه منطقه شبستر هر سال 10 میلیارد تومنه. یعنی اگر کل بودجه رو به اینکار اختصاص بدن 50 سال طول می کشه درست بشه. تازه سد ارس از نظر ارتفاع نزدیک دو یک کیلومتر از منطقه شبستر و دریاچه ، پست تره.

بحت هم تقسیم بندی به غنی و فقیر نداره. هر دوشون عین هم هستند. همون فقیرش هم هیچی رو رعایت نمی کنه. من کلی با یکی از آشنایان پیر سروکله زدم تا سیستم آبیاری زمین هاشون رو قطره ای بکنن ، اما هرکاری کردم قبول نکرد. همچنان آب رو روانه جوی های جدول کشی نشده می کنن و خدا میدونه چقدر آب از مبدا تا زمین کشاورزی به هدر میره. بعدش هم توی زمین کشاورزی ، آب رو رها می کنن توی زمین تا زمین پر بشه. در حدود 5 سانت آب روی سطح زمین زمین میشه توی این روش غرقابی. اصلا چیز فاجعه ایه. اما انگار نه انگار !

منجوق گفت...

تبریزی های قدیم خیلی مواظب بودند آب به هدر نرود. همان شخصی که من شخصیت سارا را از او الهام گرفتم تا آخر عمر که چند دهه از لوله کشی شهری گذشته بود همیشه مواظب بود آبی هدر نرود. این در حالی بود که قبل از جنگ جهانی شوهرش یک چشمه در محله دَوَچی برای استفاده مردم وقف کرده بود و یک چاه آب تمیز هم در خانه و باغ شش گلانشان داشتند. صرفه جویی-به خصوص در مصرف آب- برای آنها یک اصل اخلاقی بود مستقل از این که شخص چه قدر پول دارد.

داستان سارا را می توانید در اینجا بخوانید:
http://physics.ipm.ac.ir/people/farzan/Copy%20of%20Sara1.pdf


ما باید به این اصل اخلاقی برگردیم. البته با شیوه های مدرن و تکنولوژی های جدید

Unknown گفت...

ياشا! گؤزل يازي ايدي.

ناشناس گفت...

how good that you changed the title!

منجوق گفت...

عنوان قبلی ای که انتخاب کرده بودم این بود:"مهریه سنگین عروس زیبا او را خوشبخت نکرد." همان طوری که یکی از خوانندگان نوشت این عنوان شبیه تیترهای مجلات زرد بود. اتفاقا من مخصوصا چنین عنوانی برگزیده بودم تا تاکید کنم که این روش اجرای طرح های استانی که چند دهه است در این مملکت رواج دارد( بدون بررسی در مورد تبعات محیط زیستی و اقتصادی و اصول توسعه پایدار) چه قدر غیر علمی و عوامزده است. کمابیش شبیه تعیین مهریه های سنگین در عروسی هاست!



به هر حال وقتی خوانندگان عنوانی را دوست ندارند من باید آن را عوض کنم. سرمایه اصلی هر رسانه، چه وبلاگ باشد و چه صدا و سیما، خوانندگان آن هستند.
از قدیم گفته اند ادب از که آموختی ازآقای ده نمکی!

ناشناس گفت...

خانم منجوق
بسیار خوشحالم که نظر خواننده برایتان مهم است.
وبلاگستان داره محیط جالبی میشه.


ناشناسی که خواسته بود تیتر عوض شه

PANDA گفت...

ياسمن جون !سلام
سال نو مبارک !سال خوبی داشته باشی!يه کم دير شده ولی فرصت نکرده بودم سر بزنم!متن واقعا زيبايي بود!دستت درد نکنه!به اميد نجات اين عروس زيبا!

منجوق گفت...

سلام
متشکرم. سال نو تو هم مبارک! اگر برخورد ها منطقی و علمی باشه دریاچه ارومیه نجات پیدا می کنه. باید یک عزم همگانی برای بالا بردن سطج معلومات مردم منطقه صورت بگیره. یک کاری شبیه آموزش در مورد واکسیناسیون. والا یک عده از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کنند و آدرس غلط می دهند. این گونه آدرس غلط دادن ها نه تنها مشکل دریاچه ارومیه
را حل نمی کنه بلکه صدها مشکل تازه برای مردم منطقه و کل ایران به وجود می آره.

منجوق گفت...

سلام
متشکرم. سال نو تو هم مبارک! اگر برخورد ها منطقی و علمی باشه دریاچه ارومیه نجات پیدا می کنه. باید یک عزم همگانی برای بالا بردن سطج معلومات مردم منطقه صورت بگیره. یک کاری شبیه آموزش در مورد واکسیناسیون. والا یک عده از ناآگاهی مردم سوء استفاده می کنند و آدرس غلط می دهند. این گونه آدرس غلط دادن ها نه تنها مشکل دریاچه ارومیه
را حل نمی کنه بلکه صدها مشکل تازه برای مردم منطقه و کل ایران به وجود می آره.

منجوق گفت...

یکی از آدرس های غلطی که متاسفانه می دهند تشبیه مسئله دریاچه ارومیه به دریاچه آرال یا همان دریاچه خوارزم است. البته در این که هر دوی این دو دریاچه ها به علت سیاست های غلط و نسنجیده در حال خشک شدن هستند به هم شباهت دارند. اما شباهت همین جا تمام می شود. تفاوت ها بسیارند. شصت هفتاد سال پیش وقتی طرح مخرب بر روی رودخانه آمو دریا شروع شد، روس ها از مردم منطقه از لحاظ مهندسی بارها جلوتر بودند.در مورد منطقه دریاچه آرال یا همان دریاچه خوارزم مردم محل تنها نظاره گرانی دست و پا بسته بودند. در صورتی که سطح مهندسی تبریز و تهران خیلی با هم تفاوت ندارد (بخشی قابل توجهی از آن هم مدیون تلاش های پنجاه ساله ابوی این جانب و دایی شماست، پاندا جان!) . شرکت های مهندسی تبریز و مهندسین تبریزی و ارومیه ای در پروژه ها بسیار فعال بودند. مردم منطقه در آن زمان نظاره گران صرف نبودند. خود دست اندر کار بودند و به اندازه تلاشی هم که می کشیدند از سود ساخت و ساز ها سهم می بردند!

سیاستگذاران روسی یک سری عقاید ایدلوژیک داشتند که به نظر این منجوق از سرزمین گل و بلبل بسیار خشک می آید. هم نسبت به مردم منطقه احساسات نژادپرستانه داشتند (به زعم دکترینی که به ظاهر به آن پایبند بودند) و هم نسبت به طبیعت عقاید زمختی داشتند. آنها به نیکی آگاه بودند که پروژه های آنها به خشک شدن دریاچه می انجامد. اما آنها زیبایی دریاچه و تاثیر آن بر فرهنگ بومی را نمی دیدند. از نظر آنها دریاچه "ایراد و اشتباه طبیعت" بود.
آنها نگران نبودند که سبک زندگانی مردم منطقه دستخوش تغییر خواهد شد. چندی قبل تر سیاست های پنبه کاری استالین باعث شده بود در منطقه قحطی بیاید اما اربابان مُسکونشین کَکشان هم نگزیده بود!


مقایسه کنید با مردم ایران و فرهنگ ما. وقتی کارشناسان گفتند این پروژه رمق دریاچه را می گیرد، کسی برنگشت بگوید به درک! ما "چه ترک و چه فارس وچه ..."گفتیم نه! نگو تو رو خدا! خدا بزرگه! ان شاء الله چیزی نمی شه!" ملاحظه می کنید؟! دید ما با آنها چه قدر فرق داشت. در همان اوایل دهه هفتاد در اردبیل زلزله آمد. من در آن موقع تهران بودم و شاهد بودم چه گونه مردم تهران برای کمک رسانی به زلزله زدگان بسیج شدند. همان طوری که پس از زلزله بم مردم آذربایجان درکمک رسانی
سنگ تمام گذاشتند.

آری! تفاوت های فرهنگی بسیارند. یکی از تفاوت ها هم این است که ما نمی نشینیم و نگاه کنیم تا عروس زیبا جان دهد.

یک ندانم کاری کردیم، بس است! بعد از این منطقی برخورد خواهیم کرد. در یاچه ارومیه برعکس دریاچه خوارزم نمی میرد، زنده می ماند تا فرزندانش را به سر و سامان برساند.

منجوق گفت...

اطلاعاتی در مورد دریاچه خوارزم یا دریاچه آرال:

http://en.wikipedia.org/wiki/Aral_Sea

منجوق گفت...

مقصر اصلی جهل و ناآگاهی عمومی در مورد مسایل محیط زیستی است. من خود وقتی "طرح 14 سد به یاد 14 معصوم" را شنیدم هیچ نمی دانستم که سد سازی همیشه توجیه اقتصادی ندارد. نمی دانستم تبعات محیط زیستی مخرب می تواند داشته باشد. آن موقع من 18 سال داشتم و کم مطالعه هم نبودم.
در کشورهای آزاد و پیشرفته همان 18 ساله ها هستند که خون جهنده در رگ های گروه های حفاظت از محیط زیست هستند که مانع از پروژه های مخرب می شوند.

شخصی با روحیات و شرایط من از یک خانواده به شدت تحصیلکرده علی الاصول می بایست از این موضوعات اطلاع داشته باشد. اما اطلاعات من بسیار ناچیز بود.
خیلی هیجان زده بودم و گمان می کردم با این پروژه ها به سرعت پیشرفت می کنیم!!


با این جهل عمومی در مورد مسایل زیست محیطی باید مبارزه کرد.

ستاره گفت...

منجوق عزیز
اطلاع رسانی های شما سبب شد به این فکر بیافتم که در روز نجوم در کنار سایر غرفه ها غرفه ای را به حمایت از محیط زیست و معرفی عملکرد های صحیح در اینمورد اختصاص دهیم.امیدوارم محیط زیست از ما حمایت کند و موثر باشد.
اگر پیشنهادی در زمینه اجرای اینگونه غرفه ها دارید ،خوشحال میشوم مطرح کنید.
هرچه باشد زمین خانه ماست....

منجوق گفت...

من بیشتر به دعوت از فعالان و آگاهان محیط زیست برای سخنرانی در مدارس و دانشگاه ها فکر می کردم.

راه انداختن غرفه هم ایده بسیار جالبیه.
خوبه که پوستر ها و انیمیشن یی نشان داده بشه که روی تاثیر منفی تخریب محیط زیست بر سلامت انسان ها و نتایج منفی اقتصادی تاکید بشه.

ستاره گفت...

انجمن نجوم لیرا (www.asemaneamol.blogfa.com)مختص بانوانه و در غرفه فیزیک بچه ها و مردم با شما و فعالیت هاتون بعنوان یک بانوی دانشمند ایرانی اشنا میشن.بخاطر همین فکر می کنم در غرفه محیط زیست پیام یا گفته ای از شما در باره این موضوع تاثیر زیادی بر روی دانش آموزها بذاره و پذیرش پیام از الگو براشون راحت تر باشه.هیچ وقت دانش آموزان دانشمندی رو که براشون پیغام بفرسته فراموش نمی کنن و سعی می کنن رفتارشون رو به این الگو نزدیک کنند.اگر در این زمینه پیغام و یا گفته ای برای مردم عامه و دانش آموزان دارید من به نام شما این پیغام رو در پوستر ها قرار می دم.و عکس و گزارش اون رو براتون می فرستم.البته اگر از نظر شما این عمل صحیح باشه و خودتون مایل باشید.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

ستاره جان

من برای شما آرزوی موفقیت می کنم. از نظر لطف شما متشکرم. اما همان طوری که می دانید من در زمینه محیط زیست کارشناس نیستم. بهتر است نظر کارشناسان محیط زیست منعکس شود. رجوع به نظر کارشناسی یکی از مسایل است که باید روی آن تاکید کرد.
اهمیت این موضوع از دو نظر است: (1) برای حل مسایل پیچیده محیط زیست نظر کارشناسی لازم است. (2) همواره این خطر هست که عده ای خود را دوستدار محیط زیست یا امر مفید و باارزش دیگری نشان دهند و در این لباس بیایند و افکار دیگری را-که اغلب برای جوانان دردسر ساز هستند- تبلیغ کنند. این وسط اغلب جوانان قربانی می شوند.


من نمی خواهم "رطب خورده نهی رطب کنم!" وقتی به دیگران می گویم نباید در مسایلی که تخصص ندارند بی مطالعه اظهار نظر کنند ، خودم هم باید رعایت کنم! آن چه که تا کنون در وبلاگم درباره محیط زیست نوشته ام به نوعی بازگویی نظر کارشناسان بود. مسایل معمولی که هر شهروند باید از آن اطلاع داشته باشند.
بهتر است شما در غرفه نظرات دست اول کارشناسان محیط زیست را منعکس کنید( ترجیحا در مورد محیط زیست آمل تا برای مردم ملموس تر باشد).

منجوق گفت...

تخصصی بودن مسأله محیط زیست از یک طرف و لزوم بالا بردن آگاهی عمومی از طرف دیگر دو مسئله است که به نظر متضاد می آید. اما تضادی وجود ندارد. مثل این است که بگوییم پزشکی یک امر تخصصی است اما برای سلامت جامعه علاوه بر مراجعه به پزشک آگاهی عمومی جامعه در مورد مسایل بهداشتی هم باید بالا رود.
قبلا هم در این باره نوشته بودم که در زیر تکرار می کنم.

منجوق گفت...

همان طوري كه قبلاً گفتم حفظ محيط زيست يك موضوع تخصصي است. دامنه آن هم خيلي وسيع است. از سياست گذاري انرژي در سطح جهاني و كشوري گرفته تا مصرف آب و مواد شوينده و بازيافت زباله در آشپزخانه منازل. همان طوري كه ديديم حتي يك موضوع به ظاهر ساده مانند رها سازي ماهي قرمز هفت سين در رودخانه ها و بركه ها وآبگير هاي طبيعي مي تواند براي محيط زيست مسئله ساز باشد. بدون نظر خواستن از يك متخصص نبايد چنين اقدامي كرد. تخصص محيط زيست شاخه هاي فراوان دارد. برخي رشته ها مانند معماري يا عمران فوق تخصص محيط زيست دارند.
وقتي من دانشجو بودم به يكي از دوستانم كه او هم دانشجو بود پيشنهاد دادم كه يك فعاليت دانشجويي براي حفظ محيط زيست شروع كنيم.
دوستم در جواب گفت كه چرا ما بايد چنين كاري كنيم. به من يادآوري كرد كه كساني هستند كه متخصص محيط زيست هستند و در اين باره معلوماتي بسيار وسيع تر از ما دارند. دوستم تاكيد كرد كه چنين كساني خيلي بهتر از ما مي توانند در جهت حفظ محيط زيست فعاليت كنند. البته اين صحيح است كه يك متخصص مي تواند كارهايي بكند كه از عهده يك غير متخصص بر نمي آيد. اما وجود متخصصين محيط زيست (كه قطعا وجودشان ضروري و مغتنم است) به اين معني نيست كه نبايد فعاليتي توسط غير متخصصان انجام گيرد.
ببينيد! فرض كنيد در كشور ما به اندازه لازم متخصص محيط زيست كارآمد ماهر و باسواد وجود دارد. (من آمار ندارم اما بنا به مشاهده نتيجه كار تصور نمي كنم اين فرض درست باشد . با اين حال اجازه بدهيد با همين فرض جلو برويم.) حال فرض كنيد من به عنوان يك شهروند معمولي غير متخصص و نا آگاه دو تا ماهي هفت سينم را در تالابي رها مي كنم و به خانه بر مي گردم! بعد صد تا متخصص ماهر و كارآمد بايد بيايند و دسته گلي را كه من به آب داده ام جمع كنندو چه بسا موفق هم نشوند. حفظ محيط زيست مسئله اي است كه جنبه اي از آن كاملا اجتماعي است. بايد آگاهي اجتماعي غير متخصصان بالا رود. گروه هاي مردمي و دانشجويي مي توانند به طور موثر اين نقش را ايفا كنند. مردم ما كه زياد روزنامه خوان نيستند! برخي هم كه تيتر خبرهاي سياسي روزنامه ها را دنبال كنند به سراغ بخش محيط زيست آن نمي روند. صداو سيما هم كه...
پس من وشما بايد آگاهي خود را با مطالعه و با مشاوره با متخصصين بالا تر ببريم و سعي نماييم كه حداقل افراد دور و بر خود را در مورد لزوم حفظ محيط زيست و راه هاي آن آگاه سازيم. تحقق اين امر يك كار اجتماعي وسيع مي طلبد كه از عهده متخصصين امر به تنهايي بر نمي آيد. در كشورهاي پيشرفته دنيا در كنار انواع و اقسام متخصصان محيط زيست گروه هاي دانشجويي و مردمي غير متخصص هم فعاليت مي كنند. همين افراد ند كه آگاهي عمومي را بالا مي برند

ستاره گفت...

گفته های شما در مورد استفاده از کارشناس بجاست.این غرفه هم ان شاء الله توسط کارشناسان خود قرار است اداره شود .منظور من پیامی از شما بود تا دانش آموزان علاقمند به شما به این موضوع توجه کنند نه پیام کارشناسانه صرفا در این حد که دانشمندان نیز به حفظ محیط زیست احترام می گذارند.البته حساسیت موضوع را در نظراتی که گفتید درک کردم.و برای تصمیم شما احترام قائلم.

منجوق گفت...

ستاره جان
می دانم که شما خودتان در این نوع فعالیت ها بیشتر از من تجربه دارید و احتمالا والدین شما خیلی واضح تر از من قبلا در مورد خطرات احتمالی شما را آگاه کرده اند. بازهم گفتم یادآوری ایرادی ندارد.

ناشناس گفت...

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=92476


khodam nakhondamesh:) d

Unknown گفت...

عنوان جدید را از نظر املایی تصحیح کنید: گؤزل - در رسم الخط عربی معادل مصوت ö ، ؤ می باشد.
gözəl gəlin

منجوق گفت...

متشکر از راهنمایی. اصلاحش کردم

منجوق گفت...

بعید می دانم هیچ کدام از کسانی که (از روی سادگی و نه لزوما غرض) بین قضیه خشک شدن دریاچه ارومیه و آرال می خواهند تناظر سیاسی پیدا کنند از موزه پوشکین در مسکو دیدن کرده باشند.
موزه بسیار بزرگ است و چند سالن آن به آثار نقاشان روسی قرن 18 اختصاص دارد که آسیای میانه و مردم آن را به تصویر کشیده اند. نقاشی ها از یک طرف به غایت زیبا ودیدنی هستند و از طرف دیگر دیدگاه روس ها را نسبت به مردم آن منطقه نشان می دهند. متاسفانه از دریچه نگاه روس ها مردم آن دیار مردمانی وحشی و عقب افتاده هستند. البته نظر شخصی من آن است که آن نقاشان روس اشتباه می کردند اما در هر حال آن نگاه یک روس فرهیخته بود به مردم آن منطقه.

در کشور ما هیچ گاه این گونه نبوده، نیست و نخواهد بود که قومی خود را آن گونه از اقوام دیگر ساکن این کشور بالاتر بداند. در بیشتر شاخه های هنری خود آذربایجان صاحب سبک و مکتب است. این چیزی نیست که قابل انکار باشد. اصلا آن چه که در موزه های مسکو دیدم اینجا موضوعیت ندارد! البته از آن سوی بام هم نباید سقوط کرد. دیگر استان های ایران هم صاحب سبک هستند. همه این ها کنار هم مجموعه ای می سازند که در دنیا قابل عرضه باشد.
تک تک آنها آن قدر وزن ندارند که در سطح جهانی قابل توجه باشند.


بگذریم! از تجربه دریاچه آرال باید درس گرفت. باید دید از نظر تکنیک های آبیاری و آبرسانی چه اشتباهی کرده اند که باید از آن پرهیز کرد. اما بدانیم که شرایط اجتماعی ایران با آن سرزمین بسیار متفاوت است. دهه شصت میلادی هم با دنیای قرن بیست و یکم تفاوت دارد. ما اکنون باید سعی کنیم از علم موجود در دنیا و از موسسات علمی بین المللی چون آی-سی-تی-پی
کمک بگیریم تا معضل خشک شدن را حل کنیم نه آن فضا را چنان کنیم که کارشناسان داخلی هم به دلیل احتیاط
نخواهند برای حل معضل پا پیش بگذارند.

منجوق گفت...

در ضمن من موزه های اروپا و آمریکا را هم زیاد گشته ام. چیزی که یادگار نژادپرستی قرن های پیش باشد به چشمم نخورده است. اما روس ها آثار نژادپرستانه خود راهنوز به نمایش می گذارند چرا که نژادپرستی هنوز یک امر روزمره است:
http://en.wikipedia.org/wiki/Racism_in_post-Soviet_Russia


خدا را شکر! ما هرگز از این مسایل در کشور نداشته ایم و نخواهیم داشت!
مشکلات ما از جنس دیگری است. قبلا هم گفتم. حتی جوک های قومیتی هم از روی نژادپرستی نیستند بلکه از روی کمبود تفریح هستند. خوشبختانه, جوک های قومیتی دارند از مد می افتندو اگر خود ما خوب و عاقلانه عمل کنیم برای همیشه فراموش می شوند.

منجوق گفت...

همه اینها را گفتم اما در آخر یادآوری می کنم که یکی از افرادی که من بی نهایت به ایشان احترام قایلم و خود را مدیون ایشان می دانم استاد راهنمای سابقم پروفسور آلکسی اسمیرنف هست. من تا آخر عمر خود را دانشجوی ایشان خواهم دانست. یکی دیگر از افرادی که بی نهایت برایشان احترام قایلم پروفسور احمدف است. ایشان هم که برای من مقام استادی دارند یک ازبک هستند که در روسیه درس خوانده اند. علاوه بر آن دوستان روس زیادی در کنفرانس ها پیدا کرده ام.

خوشبختانه جامعه دانشگاهی در دنیا از نژادپرستی بری است.

منجوق گفت...

بدبخت کسی که دنیا را از زاویه تنگ نژادپرستی می بیند! تصور کنید چه زجری می کشد که مرتب بدی های نژاد های دیگر را می بیند و آنها را در ذهن بزرگ می کند و تعمیم می دهد! چه قدر بدبخت است که نمی تواند دوست داشتنی بودن کودکی را از نژادی که نمی پسندد درک کند!

خدایا! خودت همه افرادی را که تمایلات نژادپرستانه دارند شفا بده و ما را هم از شر آنها محفوظ نگه دار!