۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

بنر

اگر می خواهید بنریا پستری با مضمون نجات دریاچه ارومیه تهیه کنید و می خواهید در آن جملات انگلیسی به کار برید برای ویرایش جملات انگلیسی از نظر گرامری و... در خدمت شما هستم البته به شرطی که اصولی که گفتم در آن رعایت شده باشند.

۷۹ نظر:

منجوق گفت...

منظور من از "اصول" تاکید بر همکاری دوستداران دریاچه از هر زبان و قومیت و عقیده و محل زندگی است. از نمادهایی که حساسیت بر می انگیزند و بدبینی ایجاد می کنند باید حذر کرد.
از رجز خوانی های بی اساس هم خوشم نمی آید. اگر ما واقعیت فرهنگ بالا داشته باشیم، خود نمایان می شود نیازی نیست فریاد بکشیم که "ما می خواهیم فرهنگ بالایمان را نشان دهیم!"
از مظلوم نمایی و تقصیر ها را بر گردن دیگری انداختن نیز بیزارم.


دوست دارم در تهیه پستر ها و بنر هایی مشارکت داشته باشم که علمی و منطقی باشند نه شعاری و از روی رجز خوانی

وحیدی گفت...

حالا چرا به انگلیسی ؟ اگر حرکت قصدش تنویر مردمه اولویت با ترکی و فارسیه . سعی کنیم بجاش کارو عمیق تر کنیم.توده ها ! اگر بیدار بشن .... :D(یک لحظه حس کردم دارم تو میدون سرخ واسه پولتاریا سخن رونی می کنم )....البته تهیه گزارش ها ومستندات از وضع موجود و راهکار ها ,علمای دیگر رو هم در سطح بین الملل علاقه مند به همکاری و مطالعه می کنه.

وحیدی گفت...

درضمن اگر منظورتون از پوستر همان پوستر های علمی که مثلا تو کنفرانسا ارایه میشه فکر خوبیه ! گاهی دیدم شعار سیاسی می نویسن برای خارجی ها یا حداقل در داخل سیاسی برداشت می شه که فقط و فقط کارو سخت تر می کنه

منجوق گفت...

منظورم همه جور پستر و بنر غیر سیاسی بود که برای بالا بردن آگاهی عمومی در مورد مسایل زیست محیطی دریاچه تهیه شده باشه. من اصراری ندارم حتما بنرها به انگلیسی باشد. فقط خواستم بگویم این کمک کوچک از دست من بر می آید و از آن دریغ نمی کنم

Unknown گفت...

من نديدم ميان اين همه آدمي كه در مورد آگاهي بخشي براي نجات درياچه اورميه فعاليت مي كنند، كسي "پيش شرط" بگذارد. ضمنا كسي هم نيست بخواهد بگويد فرهنگ ما بالاست و مظلوم نمايي هم بكند! حالا حوادث بدي به طور همزمان در آذربايجان اتفاق افتاده كه يكي بي سوادي آذربايجانيها نسبت به زبان مادري خود است و ديگري خشك شدن درياچه اروميه است كه در هر دو زمينه اجتماعي-فرهنگي و طبيعي، قبل از اينكه مردم مقصر باشند مقصران تصميم گير و مجري ديگري هم وجود دارند. واقعا به نظر شما ظلمي روا نشده كه عبارت غير منصفانه "مظلوم نمايي" را نسبت مي دهيد؟

منجوق گفت...

نظر من این است که
آن چه که اتفاق افتاده بیشتر از آن که ظلمی باشد که گروهی بر گروه دیگر روا داشته اند، ندانم کاری هایی از روی نا آگاهی عمومی بوده است.


"من نديدم ميان اين همه آدمي كه در مورد آگاهي بخشي براي نجات درياچه اورميه فعاليت مي كنند، كسي "پيش شرط" بگذارد."

درست می گویید! بیشتر افراد پیش شرط نمی گذارند. از روی خلوص نیت و طینت پاک بدون آن که حدود و ثغوری تعیین کنند آستین بالا می زنند وبدون چشمداشت کمک می کنند. اتفاقا دقیقا به همین علت است که بعد ها کدروت ها اتفاق می افتد.

منجوق گفت...

اگر حد و حدود و شرایط از همان ابتدا روشن شود، فردا جای گله گذاری باقی نمی ماند. آن چه که شما "ظلم" می نامید من اشتباه نسل قبل در روشن ننمودن شرایط و انتظارات می دانم.

منجوق گفت...

بگذارید خاطره ای از مدرسه خودمان بگویم (مدرسه فرزانگان تبریز) یکی از هم مدرسه ای های ما که مانند شما از علاقه مندان آموزش زبان ترکی بود با مدیر صحبت کرده بود تا ترتیب کلاس آموزش ترکی بدهد. (این اتفاق در سال 70 افتاد) مدیر مدرسه همان طوری که می توانید تصور کنید مخالفت کرد. اما این تنها مدیر مدرسه نبود که مخالف بود بیشتر دوستان هم مدرسه ای من هم به این هم مدرسه ای توپیدند و گفتند حالا این همه ما درس داریم تو می خواهی زحمت ما را بیشتر هم بکنی؟! اشتباه نکنید این دوستانی که اعتراض کردند به زبان ترکی علاقه زیادی داشتند. اتفاقا در محاوره هم از اصطلاحات اصیل ترکی استفاده می کردند. آن روز ها مد بود که بچه ها دفترچه نظر خواهی از همکلاسی ها تهیه می کردند. یکی از این سئوالات آن بود که زبان مورد علاقه تان چیست. اکثریت جواب داده بودند زبان مادریم. آری! همگی علاقه مند بودیم. با این حال اهمیت آموزش دستور زبان و ادبیات همان زبان مادری را به طور مدون درک نمی کردیم. بزرگ تر هایمان هم به ما چیزی در این باره نگفته بودند.

یک قانون کلی هست اگر مدتی از حقی استفاده نکنی آن "حق" فراموش می شود و دیگران در پی انکار آن "حق" بر می آیند به خصوص اگر صدها مشکل دیگر علاوه بر پایمال شدن این حق وجود داشته باشد. این نظر من است.

منجوق گفت...

"ضمنا كسي هم نيست بخواهد بگويد فرهنگ ما بالاست و مظلوم نمايي هم بكند!"

من دو سه مورد دیدم که این کار انجام شده بود. شاید من شانسی با استثنا ها رو به رو شدم. اما اگر دقت کنید من این مشاهده خود را تعمیم ندادم و نخواستم بگویم که همه چنین می کنم. فقط پیش شرط گذاشتم و گفتم با این کارها مخالفم.
در یک حرکت اجتماعی عظیم نظیر تلاش برای نجات دریاچه ارومیه عده ای خواهند بود روش تند روانه تری پیش بگیرند. اگر انتقاد از درون نباشد و همه بدون پیش شرط وارد شوند همین جریان های
کوچک تندرو قوت می گیرند و افراد میانه رو را هم با خود می برند.

منجوق گفت...

"حالا حوادث بدي به طور همزمان در آذربايجان اتفاق افتاده كه يكي بي سوادي آذربايجانيها نسبت به زبان مادري خود است "

سوی دیگر همین اتفاق بد آن است که دیگر شهروندان که به دلایل مختلف مانند ازدواج با یک نفر ترک زبان و یا دلایل کاری و تحصیلی ویا صرفا علایق فرهنگی علاقه مند به یاد گیری زبان ما هستند این امکان را ندارند. همه آنها می توانند در کلاس های آموزش زبان اسپانیایی و ایتالیایی شرکت کنند اما در کل تهران کلاس آموزش زبان ترکی (گویشی که در داخل ایران رایج است) وجود ندارد!

اگر کسانی که برای ایجاد امکان آموزش زبان ترکی تلاش می کنند روی این جنبه انگشت بگذارند کسان بیشتری با آنها همراهی خواهند کرد.

منجوق گفت...

اگر بخواهیم از امکانات و تخصص و تجربه کارشناسان مقیم خارج برای نجات در یاچه ارومیه و یا غنی تر ساختن دریاچه ارومیه استفاده کنیم باید خود را آماده کنیم: "آنها پیش شرط خواهند گذاشت"! فرهنگ شان این گونه است. می گویند: Good fences make good neighbors.

اول شرایط را می سنجند تا ببینند که آیا امکاناتی که می دهند بازده خواهد داشت یا نه. شرط و شروط می بندند تعهدات کتبی می گیرند حسابرسی می کنند و.... همین طور بی گدار به آب نمی زنند.

سه جور برخورد ممکن هست: (1) از همان اول بگوییم ما به کسی نیاز نداریم. بی خودی سر ما منت نگذارید، کمک تان را نخواستیم. خودمان همه چیز داریم. اصلا شما کی باشید که از اون سر دنیا آمده اید و ما را سین-جیم می کنید. در دل بگوییم من به بابام هم حساب پس نمی دم اون وقت به تو بدم؟! (2) واله و شیدای آن ها شویم و هر چه می گویند در بست قبول کنیم. (3) مطالعه کنیم و ببینیم شرایطی که می گذارند تا چه اندازه معقول و مرسوم است. مسایل حقوقی پیرامون قضیه را مطالعه کنیم و اگر لازم شد یک وکیل بگیریم. آن گاه وارد مذاکره شویم و با حوصله بدون آن که کج خلقی کنیم شرایط قرارداد را به نفع خود تغییر دهیم و تا می توانیم امتیاز بگیریم.


طبعا کس و گروهی که شیوه سوم را بر می گزینند در دراز مدت امتیازات بیشتری کسب می کنند و کمتر احساس می کنند که به آنها ظلم شده.

منجوق گفت...

حتی اگر کسی پیش شرط های نامعقول می گذارد نباید او را راند. پیش شرط های نا معقول را قبو ل نمی کنیم. احتمال دارد دفعه بعد پیش شرط هایش را معقول تر تنظیم نماید و همکاری ای کلید بخورد که به نفع ما باشد.

منجوق گفت...

آقای کسایی عزیز،
من از شما ممنونم که روی نکته "پیش شرط" انگشت گذاشتید. اتفاقا این نکته مهمترین نکته یادداشت من بود. اتفاقا من به قصد می خواستم بگویم که باید پیش شرط گذاشت.

علت آن که من نگران هستم دقیقا همین "پیش شرط" نگذاشتن است. ممکن است عده ای جوان پاک سرشت و پاکباز برای مشارکت در امری بسیار پسندیده مانند خواندن شعر های شهریار، یا نجات دریاچه ارومیه یا یک امر خیریه بدون هیچ پیش شرطی دور هم جمع شوند. آن وقت این جمع یواش یواش از مسیر و هدف اصلی اش به بیراهه رود. تجربه نشان داده که اگر افراد پیش شرط نگذارند و هوشیاری به خرج ندهند این اتفاق می افتد.

منجوق گفت...

مدتی پیش من در همین وبلاگ پیشنهاد داده بودم که هر از گاهی در یکی از پارک های تهران جمع شویم. البته بیشتر فکر کردیم و دیدیم که به جای آن کار می توانیم کارهای مفیدتر و زود بازده تری انجام دهیم. از آن طریق من با بنیاد کودک آشنا شدم و دیگران را نیز با آن آشنا کردم.چندین یادداشت درباره محیط زیست نوشتم که به اندازه تلاشی که شد تاثیر گذار بود و...


اما نکته مهم آن بود که حتی پیش از آن که عملی انجام شود من یک مرامنامه نوشتم:
http://monjoogh.blogspot.com/2009/07/blog-post_08.html

منجوق گفت...

نگارش این مرامنامه باعث شد افراد بیشتر به موضوع فکر کنند و نظرات پخته تری پیدا کنند در این باره و جنبه های مختلف آن بحث های متعددی شد:
http://monjoogh.blogspot.com/2009/07/blog-post_23.html

منجوق گفت...

پس از این بحث ها من مطمئنم همه ما با آگاهی بیشتری دست به فعالیت های جمعی خواهیم زد و احتمال آن که فعالیت های جمعی ما که با نیت پاک شروع شده سر از نا کجا آباد در بیاورد کمتر می شود.
آن مرامنامه و آن بحث ها بیشتر حول و حوش جو و مسایل روز تهران می چرخید که با کلانشهرهای دیگر ایران اشتراکات زیاد دارد اما کاملا هم یکسان نیست. اگر من می خواستم مرامنامه ای برای یک گردهمایی از آن دست در تبریز بنویسم می بایست روی نکات دیگری بسته به حساسیت های ویژه آن شهر انگشت بگذارم.


باید جوانان ونوجوانان را تشویق به تنظیم چنین مرامنامه هایی کرد. هر چه مرامنامه با تفکر و آگاهی بیشتری نگاشته شود، ضریب اطمینان بالاتر می رود. از این که در شرایط هیجانی افراد گروه جو زده شوند و از روی هیجانات دست به کارهایی زنند که خود بعدا پشیمان شوند کمتر می شود. احتمال آن که بعد ها در اثر سوء تفاهم ها گروه از هم بپاشد پایین ترمی آید.

تنظیم مرامنامه سنجیده تمرین و مباحثه می خواهد.

منجوق گفت...

در مورد آن خاطره:
من شخصا به آن دوستمان که می خواست کلاس ادبیات ترکی راه بیاندازد اعتراضی نکردم اما از او حمایت هم نکردم. آن موقع شش دانگ حواسم پیش فیزیک و ریاضی بود. باور داشتم اگر در المپیاد قبول شوم وعضو تیم باشم (که آن موقع برای دختران قلعه ای فتح ناپذیر می نمود!) کافی است. بزرگ تر هایم (چه در مدرسه و چه در خانه و دربین خانواده) همین را از من می خواستند. در آن زمان کلا به ادبیات و علوم انسانی کم بها داده می شد. تاکید بر روی فیزیک و ریاضی و شیمی- ودر بین کسانی که تجربی می خواندند روی زیست شناسی- بود.

در ذهن ما رفته بود که باید از بقیه درس ها بزنیم و به ریاضی و فیزیک و تا حدی شیمی برسیم.


وقتی یکی می گفت باید کلاس زبان ترکی داشته باشیم به نظرمان حرف عجیبی می زد. به نظرمان می آمد ما که "تیزهوش" باشیم زبان مادری مان را تا دو سالگی کامل از مادرمان آموخته ایم حالا باید ریاضی و فیزیک و شیمی یاد بگیریم و مهندسان و دانشمندان بزرگی در دنیا شویم.
نمی خواهم بگویم از تمرکزی که روی ریاضی و فیزیک کردم و افتادم توی خط المپیاد پشیمانم! به هیچ وجه! اتفاقا پیمودن این راه در نوجوانی و آغاز جوانی بخش بزرگی از "هویت" مرا تشکیل می دهد.
فقط می خواهم حال و هوای آن روزهای مدرسه مان را توضیح دهم. اگر بچه های ما از درس های ریاضی و فیزیک شان فراغتی پیدا می کردند موسیقی گوش می دادند.
بیشتر همکلاسی هایم بلد بودند یک ساز بزنند.
رمان می خواندند و....
شعرهای عاشقانه می خواندند. حتی اگر مدیر مان موافقت می کرد و کلاس فوق العاده دستور زبان ترکی می گذاشت گمان نمی کنم دانش آموزان استقبال می کردند. چندان احساس نیاز نمی کردند!
احساس نیاز بعدا به وجود آمد.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

یکی از ثمرات افتتاح آموزشگاه زبان ترکی جلوگیری از سوء تفاهم هاست.
به نظر من کسی که طنز اجتماعی کار می کند باید مردم خود را که درصد قابل توجهی از آنان ترک زبان هستند بشناسد. باید زبانشان را بداند تا طنزهایش پخته تر شود و باعث سوء تفاهم نگردد. باید ریشه کلمات ترکی را که در تهران رایج شده یاد بگیرد. اگر چنین اطلاعات نداشته باشد احتمال آن که چیزی بنویسد که سوء تفاهم ایجاد کند بالا می رود.


ثمرات بسیاردیگری برای جامعه می توان برشمرد.

منجوق گفت...

به نظرم برای فراهم آوردن امکان آموزش مدون زبان ترکی به جای آن که روی کلمه "ظلم" که حساسیت برانگیز است تاکید شود باید روی کلمه "نیاز جامعه" مانور داده شود.
وقتی می گوییم به ما "ظلم" شده، در واقع داریم به نوعی انگشت اتهام بلند می کنیم و دیگری را ظالم می خوانیم.
اگر هم منظور مااین نبوده، ممکن است او چنین برداشتی بکند.
طرف مقابل موضع می گیرد. گاهی انکار می کند و می گوید "چه حقی! چه کشکی!" ویا می گوید "این همه حق دارد ضایع می شود. چرا باید اولویت روی احقاق حق تو باشد؟!"
اما اگر روی "نیاز روز" تاکید شود و روی عملی بودن رفع این نیاز با هزینه کم انگشت گذاشته شود واکنش منفی زیادی را شاهد نخواهیم بود. خوشبختانه در قانون اساسی به آموزش زبان های محلی در کنار زبان فارسی عنایت شده است. مشکل قانونی هم وجود ندارد. خواسته عجیب و غریبی نیست. این همه آموزشگاه زبان های خارجی گوناگون در ایران هست

منجوق گفت...

وقتی من دبیرستان بودم کلاس کامپیوتر و کلاس زبان انگلیسی رفتن هم خیلی مرسوم بود.

منجوق گفت...

بیشتر ما وقتی یک مسئله ای پیش می آید که علی الاصول قشر های زیادی از جامعه را در بر می گیرد اشتباها نظر خود و یا چند نفر دور و بر خود را نظر "همه" و یا "اکثریت" فرض می کنیم. وقتی می بینیم کسی او که خارج از دایره محدود دوستان و همفکران ما قرار می گیرد مانند ما فکر نمی کند ویا اصلا به آن موضوع که به نظر ما حیاتی است توجهی ندارد از او دلزده می شویم! بیشتر ما این اشتباه را می کنیم. خود من نیز گاه و بیگاه به این حالت گرفتار می آیم. وقتی امری مانند آموزش همگانی یا منطقه ای پیش می آید باید رفت و دید چه قدر مردم منطقه حاضر و مایلند که همکاری کنند.

منجوق گفت...

باید دید چند درصد ترجیح می دهند فرزندانشان را به مدارسی که آموزش در آن به شیوه جدید هست بفرستند. باید نظر سنجی دقیق و علمی کرد. باید دید آیا مسئله آن قدر برای مردم مهم هست که بخواهند برایش خرج کنند؟ می دانیم که در همان تبریز افراد متمول (پزشک ها و مهندسان) برای برگزار کردن کنسرت موسیقی آذری به مناسبت قبولی فرزندانشان در کنکور ویاعروسی در خانه و یا باغ نزدیک شهرشان تا یکی دو ملیون تومان هم خرج می کنند. شاید بگویید این از روی چشم و همچشمی است. باشه! گیریم حرف شما درست! اما چرا برای موسیقی آذری این گونه خرج می کنند ولی برای موسیقی هندی پولی نمی پردازند. چرا چشم و همچشمی سر این موضوع در می گیرد؟ باید آمارگیری و نظر سنجی شود تا معلوم شود این تیپ آدم ها چه قدر حاضرند برای آموزش زبان مادری پول خرج کنند؟ حدود و ثغوری که در نظر دارند چیست؟
می دانیم که جهاد مدرسه سازی در استان ما بسیار فعال است. خیرین برای مدرسه سازی از بذل و بخشش دریغ نمی کنند. همین طور در تجهیز بیمارستان های تبریز خیرین تبریزی چه در داخل تبریز و چه ساکنین تهران و آنان که مقیم خارج هستند همه جور وقف می کنند. باید دید آیا مایلند برای این کار هم خرج کنند. بر اساس واقعیت های موجود و میزان تمایل مردم از قشرهای مختلف برای همکاری ومشارکت باید برنامه ای مدون چید. اگر با این برنامه ریزی ها حرکت شود احتمال موفقیت بیشتر است.

منجوق گفت...

دیگر کاری که باید کرد اعتماد سازی است . باید روشن شود که آموزش زبان ترکی به معنای بی اعتنایی به زبان فارسی نیست. حافظ و سعدی و حتی فردوسی برای همه ما عزیزند. بیت یکی "نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار" بیتی بود که پدر و مادر هایمان بارها وقتی به ما "توهم نبوغ" و حس بی نیازی از آموزگار دست می داد می خواندند و می گفتند این را حکیم ابوالقاسم هزار سال پیش گفته. ما با این مفاهیم بزرگ شدیم. اتفاقا همین اکنون روزگار یکی نغز بازی کرده و ما فهمیده ایم که باید "پیش آموزگار" بنشینیم و سواد خود را درباره "زبان مادری" بالا ببریم.

منجوق گفت...

این مقاله تابناک را بخوانید:

http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=95069


این گونه آدم ها منظورم بودند. باید دید این گونه آدم ها چه قدر مایلند سرمایه گذاری کنند یا کمک عام المنفعه
نمایند. واقعیت آن است که جهت گیری این تیپ آدم ها بیشتر از صدها جوان پرشور تعیین کننده است.
این جور آدم ها سر و صدا راه نمی اندازند. رجز نمی خوانند اما یه وقت دیدی به اندازه صد نفر که سر و صدا می کنند تاثیر گذار شده اند.

Unknown گفت...

در مورد مالك باشگاه مذكور گفته ايد: "جهت گیری این تیپ آدم ها بیشتر از صدها جوان پرشور تعیین کننده است." .
آن شخص واقعا قابل احترام است و تاثير گذاري كارش را هم ديديم. ولي اگر همان صدها نفر به قول شما(!) (كه البته هزاران نفر بودند)، از آن تيم حمايت نمي كردند كه ديگر تيمش چنين مطرح نمي شد. سرمايه دارها هيچ موقع بي گدار به آب نمي زنند، اگر زمينه هاي تشويق تيمهاي فوتبال فارغ از رنگ در آذربايجان نبود، هيچ موقع شاهد سرمايه گذاري افراد مورد نظر هم نبوديم. بنابراين چنين زمينه و بسترها را هم همان صدها جوان پرشور ايجاد مي كنند كه شما با لحن نامناسبي در مورد آنها حرف مي زنيد!

منجوق گفت...

طرفداران تیم های فوتبال تبریز از مرتبه چند صد هزار نفر هستند و همچنان که گفتید سرمایه گذاران بر اساس رفتار ایشان برای سرمایه گذاری تصمیم می گیرند.
من خودم از فوتبال چیزی سر در نمی آورم برای همین طرفدار هیچ تیمی تا به حال نبوده ام. اما بخشی از این چند صد هزار نفر را می شناسم. بین آنها همه جور آدم هست: نفرات برتر کنکور، استادان دانشگاه، پزشکان معلمین مهندسین و...

معتقدم که متوسط سطح فرهنگ طرفداران تیم تراکتور از متوسط طرفداران تیم های فوتبال در دنیا بالاتر است. نشانه ی آن را همین بس که چنان از ادب رفتاری خود اطمینان دارند که می خواهند خواهران و همسرانشان نیز در استادیوم حضور داشته باشند و این در محیط تبریز که به غیرت شهره است بسیار گویاست. انزجار آنها از حیوان آزاری و کشتن آن کبوتر زبان بسته شاهد دیگری بر این مدعاست.
علاقه ی آنها به محیط زیست و حفظ دریاچه ی ارومیه گوشه ی دیگری از ماجراست. در مجموع باید گفت سطح متوسط فرهنگ بالایی دارند.
در بین این جمعیت صد هزار نفری اما صد نفر هم پیدا می شوند که رجز می خوانند و بی جهت سر و صدا می کنند. روی سخنم با آن عده بود نه خدای ناکرده جمعیت چند صد هزار نفری طرفداران تیم های فوتبال تبریز.
چه قبول کنیم چه نکنیم به جای آن چند صد هزار نفر این چند صد نفر زیر دره بین قرار می گیرند و نقل مجالس می شوند! نمی خواهم بگویم خدای ناکرده توطئه ای در کار است. اما واقعیت این گونه افراد پر سر و صدا هستند که باب طبع ژورنالیست های مجلات زرد هستند!


و نهایت آن که علاقه و تعصب من نسبت به شهرم شهره ی آفاق است. هنوز بعد از این همه سال لهجه ی غلیظ ترکی دارم به خصوص وقتی به انگلیسی سخن می گویم. اما این دلیل نمی شود که کاستی ها را نبینم.

منجوق گفت...

راستی! یک بار از تبریز برمی گشتم تیم فوتبال هنرپیشگان هم با ما در هواپیما بودند. چیزی حدود 8 بر صفر از تراکتور سازی باخته بودند و بر می گشتند. آن قدر در تبریز به آنها خوش گذشته بود و مهمان نوازی دیده بودند که همه شان "تراختوری" شده بودند و پرچم قرمز به دست گرفته بودند. یک آقای مسن محترم تهرانی هم با ما بود که از آنها پرسید شما پرسپولیسی هستید. آنها هم گفتند نه تراختوری. در هواپیما کلی همه را خنداندند. همه مسافرها و مهماندار ها از ترک و فارس موقع پیاده شدن تراختوری شده بودند.

Unknown گفت...

خواهش می کنم با مصداق حرف بزنید. این صد نفر رجزخوان که صدایشان در میان صدهزار نفر به گوش می رسد و نقل محافل می شود مثلا چه می گویند؟ از آن جهت پیگیر مساله هستم که باید نقاط ضعف را شناخت و برطرف کرد، البته اگر نقطه ضعف باشند.

منجوق گفت...

من خیلی اخبار فوتبال را دنبال نمی کنم اما سه مورد الان یادم هست که به گوش من هم رسید. احتمالا اصل ماجرا به آن شکلی که نقل شد نبود. اما باید دانست که همیشه در این موارد این اتفاق می افتد. بگذارید قبل از این که آن سه مورد را بگویم خاطره ای از یک دوست آمریکایی نقل کنم. این دوست می گفت مدتها پیش در یک تظاهرات در آمریکا شرکت کرده بود. در تظاهرات صدها هزار نفر شرکت بودند ظاهرا تظاهرات در حمایت از یک موضوع صلح طلبانه بوده (شاید پایان دادن جنگ ویتنام - دقیق یادم نیست.) اتفاقا در خیابانی هم بوده که دفتر مرکزی نیویورک تایمز در آن واقع است. صدهزار در نهایت آرامش و متانت بدون آن که مزاحم کسی شوند یا چیزی را تخریب کنند یا شعار بی ادبانه ای سر دهند راهپیمایی می کرده اند. اما نیویورک تایمز کوچک ترین اشاره ای به متانت و آرامش نمی کند ظاهرا بین آن صد هزار نفر دو سه نفر هم ناباب از آب در می آیند و از دیوار خانه ی یکی بالا می روند. نیویورک تایمز از آن دو سه نفر عکس می گیرد و در صفحه ی اول خود منتشر می کند! این دوست ما بعد از گذشت چهل سال هنوز از این کار نیویورک تایمز دلخور بود! الغرض! خواستم بگویم این گونه حرکت ها هر چند در اقلیت مطلق باشد با معمولا پوشش خبری بیشتری می گیرد. موضوعی منحصر به یک کشور خاص نیست. یکی از آفات دنیای رسانه ای مدرن است. مردم بیشتر به دنبال این گونه خبر ها تعمیم آنها هستند تا گوش کردن به حرف حساب صدهزار نفر که در نهایت متانت و آرامش به اعتراض برخاسته اند. تلخ است اما حقیقت دارد! برای همین باید بسیار مواظب بود.

منجوق گفت...

و اما این سه مورد:

(1) ظاهرا در یکی از بازی ها در تبریز روی چشم دروازه بان حریف نور لیزر انداخته بودند. نمی دانم این ماجرا درست یا نه. اما اگر درست باشد خیلی کار اشتباهی بوده. این کاری است که از یک نفر در اقلیت مطلق هم در بین صدهزار نفر بر می آید.

2) در ورزشگاه در تبریز به تحقیر نام افغانی برده شده بودو گفته شده بود فلان تیم محبوب افغانستان است. باز هم نمی دانم این شایعه درست یا خیر و اگر درست است آیا قصد آنها توهین به افغان ها بوده یا خیر. اگر قصد آنها توهین به افغان ها بوده-که ظاهرا این گونه برداشت شده جای تاسف دارد و جای آن دارد که طرفداران تیم رسما توضیح دهند. به قول حضرت علی آن چه که بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند.

3) در جریان آن رای گیری برنامه ی نود، که من از ماجرایش خیلی اطلاع ندارم شخصی به یک برنامه ی رادیویی (نمی دانم شاید هم تلویزیونی) زنگ زده و به اعتراض سئوال کرده "آیا 200هزار نفر فلان درصده." آن گونه که می گویند مجری می پرسیده که "فلان درصد کدام عدد" و آن شخص حرف خود را تکرار می کرده. این موضوع واقعا نقل مجالس شد! حتی دوستان نزدیک من که انصافا هیچ وقت از گل نازک تر به ترک ها و هیچ قومیت ویا ملیت دیگری نگفته بودند این ماجرا را تعریف می کردند و می خندیدند. وقتی کسی به رادیو زنگ می زند باید حرف خودش را ازقبل آماده کند. هروقت با من مصاحبه ی رادیویی می کنند می گویم من بدون آمادگی حاضر نیستم سخن بگویم. آدم باید با آمادگی سخن بگوید تا حرفش از نظر منطقی و ریاضی وعلمی ایرادی نداشته باشد. درست است که آن شخص به دلیلی که شاید برای من زیاد قابل درک نباشد هیجان زده و ناراحت بود ولی می بایست خود را کنترل می کرد ووقتی خونسردی خود را باز می یافت و با ادله محکم تماس تلفنی می گرفت نه آن که از روی هیجان سخنی که از لحاظ ریاضی نادقیق است بگوید و با کمال تاسف باعث تمسخر شود. اگر او از دست برنامه ی نود شاکی است من هم از دست او شاکی هستم! عمری با تمسخر قومیت ها در مراکز علمی مبارزه کرده بودم. تلفن او به آن چه من در راهش عمری تلاش کرده بودم ضربه زد. آن موضوع هم برای من ارزش داشت.

منجوق گفت...

ببینید! بین صدهزار نفر چند صد نفری هم پیدا می شوند که کار های نادرست بکنند. مجلات و سایت های زرد هم همان چند صد نفر را زیر ذره بین می گذارند و بزرگ نمایی می کنند. این دو واقعیتی است که نمی توان جلوی آن را گرفت. حال عقلای آن چند صد هزار نفر بقیه به دور ار تعصب باید چاره ای بیاندیشند که حرکات آنان یا زیاد ضربه نزد و یا راهی برای جبران ضربه ها بیابند.

منجوق گفت...

راستی آقای کسایی! این نوشته ی اخیرم با عنوان "ائلناز" را دیده اید؟ اولش می خواستم بنویسم "الناز" بعد گفتم شما ایراد می گیرید نوشتم "ائلناز". "ائلناز" درست است دیگه؛ مگه نه؟ در ضمن "ائلناز" بچه ی تبریز است. البته با خواندن شرح حالش احتمالا خودتان متوجه می شدید:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/05/blog-post_7365.html

ناشناس گفت...

من يكي از ميليونها هوادار تراختورم مهندس الكترونيكم و در همايش درياچه اروميه هم حاضر شدم در اكثر بازيهاي تراختور در تبريز و حتي يكبار در تهران در استاديوم حاضر بودم در همايش درياچه اورمي مردم همه با زن و بچه هايشان بودند و بصورت سمبليك آب ريختند و اكثرا در حال برگشتن بودند بدون هيچ شعار يا حرفي.مامورين لباس شخصي هم از اول داخل مردم بودند در اين هنگام ماموران گارد يگان ويژه به سمت مردم هجوم آوردند ميفهمي؟مردمي كه زن و بچه و پير و جوان همه بودند با يك سطل آب در دست كه انرا هم خالي كرده بودند.ميفهمي ميتواني تصور كني؟چند نفر را دستگير كردند صداي گريه و زاري بچه ها و زنان و مادرانشان به هوا برخاست جوانان هم عصباني شدند و شعار دادند ميداني چه ميگفتند؟ياشاسين آزربايجان.آزربايجان وار اؤلسون ايستمين كور اؤلسون .و مامورها به تعقيب و گريز پرداختند و جوانان بيگناه را دستگير كردند كه چند نفر هنوز هم آزاد نشده اند.اما شما دختر خانم مودب و باكلاس و متين مراقب باش كه حرفي نزني دل پارسي را برنجاني يا از زبان و هويت خود دفاع نكن مبادا كلاست پايين بيايد.از تو و امثال تو هيچ توقعي نيست در واقع هر چه آزربايجان ميكشد از دست خودباختگاني است كه به هويت و مليت خود پشت پا ميزنند.خاهشا اگر كمكي هم به آزربايجان نميكني لااقل بيخيال اين مسائل شو وضربه هم نزن و ظلم ظالم را توجيه نكن.ازچيزي هم كه اطلاع نداري صحبت نكن و بيجهت برايمان كلاس نذار و اداي آدم فهميده ها را در نياور.ميتواني در فيزيك صاحب مدرك باشي اما در اين موضوعات اول مطالعه كن بعد اظهار فضل نما.
در مورد استاديوم . نور ليزر و.. من كه اكثر بازيها را در استاديوم بوده ام بهتر از تو ميدانم كه قضيه چيست بطور خلاصه بگويم كه تاب ديدن آزربايجان و اتحاد مردمش را ندارند و هر جور سياه نمايي ميكنند در حالي كه با فرهنگترين تماشاگران متعلق به تراختور است ميداني چرا؟براي اينكه در بين آنها تعدادي هستند كه بقول تو رجز ميخانند اما بدان كه چند صد نفر نيستند بلكه اكثريت هستند كه شعارشان هم شعار هويتي و آزاديخاهي و عدالت طلبي است.والا تراختور چه تفاوتي با مثلا ابومسلم يا صباي قم يا ذوب آهن دارد؟ميگويم سياه نمايي براي اينكه در اصفهان چشم سرباز را كور كردند در شيراز همين چند روز پيش هوادارن نساجي را به شدت كتك زدند و چشم يكي هم آسيب ديده و تحت عمل است و هزاران قضيه ديگر كه چندان رسانه اي نشد تا تو هم بفهمي.هواداران پرسپوليس متمدن را هم
http://leenks.abharcity.com/url/7637.html

در اينجا ببين هواداران استقلا متمدن را هم كه شنيده اي كه با كبوتر بينوا چه كردند.من در آنموقع با هزينه شخصي به تهران آمده بودم و در استاديوم بودم از ديدن آن صحنه آنقدر ناراحت شدم كه تا چند روز بعد نميتوانستم فراموش كنم باور كن حاضر بودم يك ميلون بدهم ولي آن كبوتر بينوا آنگونه نميرد اينها تازه مشتي از خروار است.شعار ترك خر كرماني ها در استاديومشان يا گورخراي آبي در استاديوم آزادي در مقابل فولاد تبريز و دراهواز و مشهد واصفهان و.. كه به اقرار سايت رسمي باشگاه تراختور به قوميت تيم توهين كردن ولي هيچ رسانه اي نشد و كسي هم چندان واكنشي نشان نداد.در مورد شعار پرسپوليس تهران محبوب افغانستان هم بدان كه در برنامه فوتبال برتر مزدك ميرزايي ايميلها را ميخاند و گفت كه بله از افغانستان هم ايميل آمده كه طرفدار پرسپوليس هستند پس اين تيم جهاني شده.اين شعار در واقع همان است.جاي ناراحتي هم ندارد چرا بايد ناراحت شوند مگر افغانيها چه شان است كه پارسها از اين مساله ناراحتند اگر ميگفتيم محبوب آلمان يا فرانسه باز هم ناراحت ميشدند؟چرا اينقدر نژاد پرستند؟خوب آنها هم به ما بگويند تراختور محبوب آزربايجان محبوب تركيه محبوب تركمنستان قرقيزستان ازبكستان والله ما كه ناراحت نميشويم خيلي هم خوشحال ميشويم چون واقعيت است و افتخار هم ميكنيم. ولي چه ميشود كرد؟از ماست كه بر ماست.در زماني كه همزبان من نه تنها هيچ خدمتي به وطن و زبان و هويتش نميكند و براي خوشامد چن آدم با تمدن فارس اينگونه بر ضد بهترين جوانان ملتش سياه نمايي ميكند البته از آدمهاي متمدن پارس هم انتظاري نداريم.اگر خاستي بيشتر برايت توضيح ميدهم .يك تراختوري از آزربايجان تبريز

منجوق گفت...

سلام همشهری،
من هم تبریزی هستم.چیزهایی را که گفتی فهمیدم. بلا نسبت آن گونه که آن بی ادب ها در استادیوم می گفتند و متاسفانه شما در وبلاگ من تکرار کردی "..." که نیستم! چیزی که نمی فهمم آن است که چرا این همه از دست من عصبانی هستی؟!من هم که گفتم که معتقدم طرفداران تراکتور سازی به طور متوسط سطح فرهنگ بالایی دارند. چند تا کامنت بالاتر را که بخوانی می بینی که اشاره کردم به ادب شان در پیش خانم ها، به پرهیز از حیوان آزاری و حمایت از محیط زیست و...
این را هم گفته ام که نقاط ضعف در جراید زرد بزرگ می کنند


در مورد شعار "تیم محبوب افغانستان" توضیح شما برای من کاملا مقبول بود. ای کاش همین توضیح را به طور رسمی با آرامش در سایت ها می دادید.
اما در مورد نور لیزر توضیح شما برای من قابل قبول نبود. این که در شهر دیگری کار نادرستی انجام داده اند به من چه؟! من در مورد شهر خودم دارم حرف می زنم. شهر آبا و اجدادیم. شهری که مردمانش معتقدند که فرهنگ بالایی دارند. از مردم با فرهنگ بالا این کار دور از انتظار است.

اگر لطف کنید و در مورد آن نور لیزر که من عکسش را دیدم که بر چشم دروازه بان حرف انداخته بودند توضیح دهید متشکر می شوم.

منجوق گفت...

ادب همشهریان مرا همین بس که در عصبلنی ترین شرایط بیش از این نمی گویند:
"اما شما دختر خانم مودب و باكلاس و متين مراقب باش كه حرفي نزني دل پارسي را برنجاني يا از زبان و هويت خود دفاع نكن مبادا كلاست پايين بيايد."

متشکرم که مرا مودب و باکلاس و متین می خوانید. نظر لطف شماست!
نمی دانم شما چند تا از یادداشت های مرا خوانده اید اما من بارها در همین وبلاگ از زبان و هویت شهر خود دفاع کرده ام بی آن که پارسی را یا کرد را یا ارمنی را یا گیلکی را یا افغانی را یا عرب را یا.... برنجانم. اصلا نیازی ندیده ام برای آن که دفاعی کنم دیگری را برنجانم. به علاوه هر چه که تنش کمتر باشد امکان رشد فرهنگی بیشتر می شود. آقای کسایی از من ایراد می گیرد و می گوید در زبان ترکی بیسواد هستم . راست هم می گوید. نه این که ترکی بلد نباشم. از همان ابتدا در خانه ترکی صحبت می کردیم. اما خواندن شعر های ترکی شهریار برایم سخت است. ان شا الله با آرامش شرایطی فراهم آید که در تهران آموزشگاه زبان وادبیات ترکی باز شود. من هم می روم ثبت نام می کنم و یاد می گیرم.

Unknown گفت...

اين آقاي ناشناس تا حدودي پاسخ را داده است.
و اما:
الف: شما خيلي تاكيد مي كنيد ما مواظب رسانه هاي زرد باشيم! و مي گوييد يكي زنگ زده به راديو و فلان حرفهاي غيرمنطقي را گفته!! هر موقع صدا و سيما موقع طنين افكن شدن "ياشاسين اذربايجان" صداي جمعيت را خفه نكرد، من صحت همان تلفن راديويي را قبول مي كنم!! در وبلاگ خودم به اندازه كافي در مورد اس ام اس نود و ... نوشته ام.

ب: مطلب جديدتان را خوانده بودم. قبلا هم در مورد چنين موارد انساندوستانه اي نوشته بوديد كه من هم قبلا توضيحاتي داده بودم كه بايد افق ديد را در مورد فقر در جامعه بالاتر برد. البته به شما حق مي دهم چون زن هستيد و زنها به قضيه عاطفي تر مي نگرند. و از سوي ديگر من متاسفم كه شما مي خواهيد ضمن يادآوري در مورد چگونه نوشتن ائلناز تكه و متلك بياندازيد كه ما بيش از آنچه كه به فقر و ... توجه داشته باشيم باز به املا و ادبيات دقت مي كنيم! ولي شما اشتباه فكر مي كنيد! در مورد كمك به افراد فقير سريعا استرات‍‍ژي "كميته امدادي" به ذهنتان مي آيد. البته چنين كاري براي امور اورژانسي خوب و خداپسندانه هم هست كه مردم افراد نيازمند را شناسايي بكنند و كمكشان بكنند، ولي نمي دانم با تفكر سيستمي آشنا هستيد يا نه؟
در مورد پدر و مادر ائلناز كمي فكر كنيد. علت اينكه هر دو درآمد خوبي نداشته اند اين است كه هر دو لابد بي سواد و يا كم سوادند. چنين افرادي به سادگي تحت استثمار قرار مي گيرند. بهترين فرشها را مي بافند ولي سودش را كسان ديگري مي برند. و اين بي سوادي و كم سوادي از چه نشأت گرفته است؟ امثال چنين افرادي در اقصي نقاط آذربايجان فراوانند. دلايل اينكه درصد بي سوادي و كم سوادي و ترك تحصيل در آذربايجان زياد است چيست؟ آيا به اين فكر كرده ايد كه در اين ميان عدم آموزش زبان مادري نقش مخربي داشته است؟ مردها در نقاط غيرشهري باز يك نيمچه سوادي دارند، ولي با قاطعيت مي توان گفت اكثريت مادران در آذربايجان بي سوادند.

Unknown گفت...

ضمنا در مورد به خصوص ليزر انداختن، اين مطلب را دو ماه قبل نوشته بودم: http://anayurdumla.blogspot.com/2010/03/alzheimer-tutan-oyuncu.html

اينها هم در مورد اس ام اس كذايي نود:
http://anayurdumla.blogspot.com/2010/01/tiraxtur-doxsani-dize-chokdurdu.html
و
http://anayurdumla.blogspot.com/2010/01/sms-yatar-yatmaz-tiraxtur-bayraghi.html

منجوق گفت...

انگار سوء تفاهمی شده! من قصد متلک انداختن نداشتم.


املا برای من خیلی مهم است. واقعا می خواستم املای کلمات را از شما یاد بگیرم. آن بار هم خیلی از شما ممنون شدم که اشکال کار مرا یادآوری کردید.
علت آن که ائلناز را به شما یاد آوری کردم تنها به این امید بود که محتمل دیدم یا خود شما یا کسی از اطرافیانتان کفالت ائلناز را قبول کنید. چنین شخصی این پتانسیل را دارد که هم خود و هم خانواده ی خود را از ورطه ی فقر بیرون کشد.

در مورد رابطه ی فقر و بیسوادی تا حدودی با نظر شما موافقم اما نه به طور کامل. ببینید! وضع اقتصادی کل مملکت خراب است. فقر هم اختصاص به تیریز ندارد. اتفاقا وضع تبریز بین شهرهای ایران خوب است. یکی از کودکانی که من به کفالت پذیرفته ام از پدر یتیم است. پدرش کاملا بی سواد بود و لی مادرش دیپلمه است. با این حال نمی تواند کار پیدا کند. من هم می دانم که دادن این مبالغ ناچیز در ماه مشکل اقتصادی را به طور بنیادی حل نمی کند. اما این کاری است که از دست من و شما بر می آید. در این میان کودکانی رشد می کنند که می توانند حداقل خانواده ی خود را از فقر نجات دهند.
برای آن که وضع اقتصاد تبریز بهتر شود باید ثبات باشد. باید ثبات باشد تا گردشگر به تبریز بیایدو سرمایه گذار سرمایه گذاری کند. آن آقای ناشناس گفته بود که من مواظبم تا دل پارسی را نرنجانم و درست هم گفته بود. در این مورد خیلی خاص باور کنید به خاطر همان ثبات است. اگر تنش باشد وضعیت اقتصادی تبریز اول از همه قربانی می شود و این به معنی قربانی شدن ائلناز هاست!

منجوق گفت...

متشکرم از لینک درباره ی ماجرای آن لیزر و خوشحالم که مسئله به صورت منطقی رتق و فتق شده. بله! من هم با شما که در بین صد هزار نفر یک نفر هم پیدا می شود که خطایی بکند. خوشحالم که بقیه خود جلوی کار او را گرفته اند. همان طوری که گفتم این خطا های گوچک بزرگ نمایی خواهند شد.

Unknown گفت...

چند نكته:
1-آزربايجان تنها تبريز نيست بلكه اورمي زنجان اردبيل هم هست.غير از تبريز كدام يك امكانات درست حسابي دارد.اورمي كه اخيرا به افتخار كلانشهري هم نائل آمده بزرگراه هم حتي ندارد در حالي كه در كرمان همه راههاي بين شهري بزرگراه است.
2-آزربايجان بيشترين ميزان مهاجر فرستي را دارد حتي از ميزان مهاجران جنگ زده خوزستان بيشتر است بعبارت ساده تر در آزربايجان شرايط از جنگ هم بدتر است منتها با پنبه سر ميبرند.
3-ميزان ترك تحصيل در آزربايجان مخصوصا در دوران ابتدايي بسيار بيشتر است و اين يعني تحصيلات كمتر و فرصت شغلي محدودتر و موقعيتهاي اجتماعي و سياسي و... رده پايين تر.يعني رشد پايين علمي و فرهنگي.
4-نمايندگان كرج شنيده ام ترك هستند و يكي كه اخيرا صحبت كرد و گفت كه كرج استان شود و اسمش را هم آزربايجان جنوبي بگذاريد از بس كه تركها مجبور شده اند بخاطر گذران زندگي خانه و كاشانه خود را رها كرده و در آنجا ساكن شوند.حالا كرج كه بد نيست كويرهاي يزد و كرمان وبيابانهاي گرم جنوب....هم كه پذيراي جوانان مظلوم آزربايجان است.
5-جذب گردشگر و كار آفرين و سرمايه دار دست من و تو نيست سياست گذار كس ديگري است مجري كس ديگري است.فكر ميكني چرا سرمايه ها را از آزربايجان رم ميدهند و در كويرهاي رفسنجان مينشانند.البته منظورم سرمايه هاي بخش خصوصي است.در مجله آفتاب آزربايجان با آقاي مهندس هاشمي مدير عامل و مالك خودرو سازي اسنا مصاحبه كرده بود.آقاي هاشمي :من عاشق كوههاي سرخ عيناليم عاشق جوانان آزربايجان هستم ميخاهم كساني كه دوربرم هستند مهندسين و كاركنانش از همشهريها و همزبانان خودم باشند دوست دارم در تبريز سرمايه گذاري كنم و در آنجا كارخانه بزنم اول قول مساعد ميدهند ولي بعدا پشتم را خالي ميكنند و حمايت نميكنند.اما در عوض از كرمان و اصفهان و...دعوت ميكنند كه در آنجاها سرمايه گذاري كنم.خانم دكتر اينها تنها مشتي از خروار است مشتي از ظلم بيحد در حق ملتي بيپناه در طول 80 سال نحس.
6-بودجه دولتي را هم كه نگويم بهتر است در زماني كه مطبوعات كمي آزاد بودند درز كرد كه بودجه كرمان يا اصفهان 300 برابر مجموع بودجه آزربايجانشرقي غربي اردبيل زنجان بود آنقدر از اين نمونه ها هست كه تا ساعتها ميشود صحبت كرد.
7-راستي من امروز با وبلاگ شما آشنا شدم از طريق وبلاگ آقاي كسايي.در جايي نوشته بودي كه وقتي در آلمان بودي به احترام تو همه انگليسي صحبت كردند كه تو هم بفهمي.گفتي كه اگر در جمعي كسي مثلا تركي بلد نبود بقيه بايد به احترام او فارسي صحبت كنند چقدر خوب چقدر انساني.اين نشاندهنده روح پاك و بي آلايش يك انسان است كه تنها انسانيت برايش مهم است بدور از هر گونه تعصب نژادي.حال كمي اين جمع را تعميم بدهيم به يك جامعه يك كشور با زبانهاي مادري متفاوت.راستي چه حسي دارد كه در اين جامعه به يكي بگويند زبانت رسمي است به يكي بگويند غير رسمي.توهين از اين بزرگتر هم ميشود؟چه حسي داشته اند آن كودكان معصوم 7 ساله موقع رفتن به دبستان.؟چه اضطرابي كشيده اند آنها كه در عين حالي كه زبان مادريشان بين المللي است ولي مجبور شده اند به زبان محلي پارس تحصيل كنند؟تا حس نژادپرستي و دژم خويي قوم نژاد پرست سيراب شود.آنها سواد آموزي را با فارسي آموزي عوض كردند و در حق ملتي ظلم كردند.***********من همان ناشناس تراختورچويام .قاباقكي كامنتده بير آز حيرسلنديم عذر ايستيرم باغيشلايين.درد چؤخدي ناراحات اؤلدوم

منجوق گفت...

آیتاش عزیز،
خواهش الیرم. عذر ایستماغ لازم دییردی.
ای کاش! آن طوری که شما می گویید وضع استان های دیگر آباد بود. اما نیست! باز به نسبت وضع آذربایجان بهتر است. متاسفانه در برخی از استان ها وضعیت چنان اسفناک است که حتی سفر به تهران و کرج هم برایشان رویاست چه برسد به مهاجرت! با وضعیت کرج تا حدودی آشنایم. خانواده ی همسرم از اردبیل به کرج مهاجرت کرده اند و آنجا ساکن شده اند.

واقعیت آن است که یک کشور جهان سومی داریم که سرمایه گذاری هایش هم سود آور نیستند. ای کاش آن سرمایه گذاری ها که منجر به خشک شدن دریاچه ی ارومیه و بختگان و زاینده رود شد از بیخ نمی شد!
آب به زاینده رود برگشت اما چه سود که اکوسیستمش خراب شده بود!
باز می گویم وضعیت آذربایجان به نسبت بد نیست. علت هم یکی طبیعت پربرکت آذربایجان است و دیگری مردم سخت کوش آن که مدرسه و بسیاری از مظاهر مثبت جهان مدرن را برای اولین بار به ایران آوردند. منظورم سرمایه گذاری های کلانی که شما به آن اشاره کردید نبود. منظورم سرمایه گذاری های خرد توسط بخش خصوصی بود، توسط خود مردم. فرزندان همان ها که تبریز را شهر اولین ها کردند. ثبات اگر باشد فرزندان آذربایجان که همه جای دنیا پراکنده اند و همه جا هم برای خودشان کسی شده اند به سهم خود برای آبادانی سرزمین خود می کوشند.

و اما در مورد فارس ها: مانند هر قوم دیگری بین آنها آدم های خیلی خوب پیدا می شود. گاهی از برخی از آنها اظهاراتی می شنویم که آنها را می توان حمل بر نژادپرستی کرد. اما در بیشتر موارد اظهارات آنها بیش از آن که ناشی از نژادپرستی باشد ناشی از ندانستن است. سال های اول که از تبریز آمده بودم یک دوست فارس با تعجب گفت "یعنی فعل های ترکی هم صرف می شه". برایش توضیح دادم که زمان های افعال ترکی چه قدر کامل است: "قرار بود بروم"="گدجاغییدیم" و...
خیلی ذوق زده شد. خیلی علاقه مند شد که ترکی یاد بگیرد.
آرام آرام با حوصله می توان نظر ها را تغییر داد. اتفاقا الان فرصت خوبی است. مردم با هم همدردی می کنند. این همدردی را که از صمیم قلب است پس نزنیم. اما یواش یواش بدون آن که بخواهیم آنها را متهم کنیم باید بگوییم که برخی مطالبات داریم.
به هر حال یک جوان 20 ساله ی فارس که گناهی ندارد که 80 سال پیش قلدری ظلمی کرده. اگر به او بگویید بدبختی های ما از ظلم توست موضع می گیرد. به هر حال او هم غرور دارد. نمی خواهد غرورش جریحه دار شود. اما اگر به او بگویید ما همه با هم دوستیم ولی به دلایلی که قبل از تولد من و تو رخ داده من از برخی حقوقم محروم شده ام او با تو همدردی می کند. خود او پیش قدم می شود که جبران مافات کند.

منجوق گفت...

این نوشته ی من در روز بیست و یک فوریه و نظرات خوانندگان فارس را ببینید:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/02/blog-post_9013.html

Unknown گفت...

مايه خوشحالي است كه تنش اوليه در بحثها كه طبيعي هم بود وجود ندارد.
اما در مورد توسعه اقتصادي و كمتر شدن فقر در منطقه آذربايجان درست مي گوييد كه:
" برای آن که وضع اقتصاد تبریز بهتر شود باید ثبات باشد. باید ثبات باشد تا گردشگر به تبریز بیاید و سرمایه گذار سرمایه گذاری کند."

بله بايد ثبات وجود داشته باشد. ثبات باعث مي شود ريسك سرمايه گذاري كمتر شود. ولي مگر ثبات وجود ندارد؟ به نظر شما آيا آذربايجان يكي از با ثبات ترين مناطق ايران نبوده است؟ در بسياري از مناطق آذربايجان مي توان مدعي شد آمار قتل و بزهكاري در حد صفر است. تا حالا جلوي كدام توريست را گرفته اند و امنيت چه كسي تهديد شده؟ اينها همه بهانه است. يكي از ژورناليستهاي خوب آذربايجان اخيرا مطلبي نوشته بود در مورد تج-زيه هراسي منجز به تج-زيه طلبي مي شود و چه خوب هم نوشته بود. اين شصت سال اخير را در نظر داشته باشيم روند مهاجرفرستي باعث شده روستاهاي سرزمين حاصلخيز آذربايجان خالي از سكنه شود. اين در حالي است كه در جاي جاي آذربايجان مي توان مجتمعهاي كشت و صنعت راه اندازي كرد. ولي هميشه دستهايي در كار بوده كه مردم آذربايجان مجبور به مهاجرت شوند.

خودتان در يكي از مطالبتان انتقاد كرده بوديد كه چرا دانشگاههاي آذربايجان در كنفرانسهاي تهران شركت نمي كنند. من يكي از دلايلش را به تركي و در وبلاگ خودم نوشتم. يك دليل ديگرش را نگفتم كه آن عبارت است خروج سرمايه انساني و افراد مستعد از آذربايجان. خوب وقتي همه افراد زبده آذربايجان تشريف مي برند به مراكز دانشگاهي خارج از آذربايجان ديگر چه انتظاري است كه شما داريد؟ يكيشان همين خود سركار عليه. نخبه فيزيك رفته به تهران. مگر دانشگاه تبريز دومين دانشگاه مملكت نبود كه تاسيس شد. البته زمان تاسيسش را نمي گويم كه به من انگ چسبانده نشود. اين دانشگاه استاد درست و حسابي از كجا بياورد وقتي همه نخبگان آذربايجان به دانشگاه شريف سرازير مي شوند ... حالا من مثال دانشگاهي و علمي زدم و نمي گويم كه شما بايد برگرديد، چون آب رفته را نمي شود برگرداند. من منظورم اين است كه امثال ائلنازها هم براي فرار از فقر و دستيابي به موفقيت بايد همين راه مهاجرت را در پيش گيرند. شمااينها را تعميم بدهيد به همه حوزه هاي اقتصادي و مالي و ورزشي و هنري و فرهنگي و سياسي و ...

منجوق گفت...

آقای کسایی
در مورد هر کدام از مطالبی که عنوان کردید می توان کتاب ها نوشت. من اینجا سعی می کنم مختصر درباره ی هر کدام از آنها توضیحی دهم. ابتدا می خواهم چارچوب فکری خودم را شرح دهم تا شما بدانید من از چه زاویه ای به ما جرا می نگرم:
(1) من آدم عملگرایی هستم. همیشه به جای این که فکر کنم "چی باید می شد چی شد" به این فکر می کنم که "با شرایط موجود باید چه کرد."
(2) در زمان رضا خان وفرزندش بی مهری های فراوانی به آذربایجان رفت.
آن ناسیونالیزم افراطی که ما فرزندان کوروش هستیم و همه ی ضعف های و کاستی ها از حمله ی اعراب و بعد ها ترک هستند یک ساده سازی سیاسی ابلهانه بود که به کل کشور ضربه زد! افراد را دریک رویا پردازی غرق ساخت و موجب آن شد که به جای که به فکر حل معضلات اقتصادی باشند و یا بکوشند عقب ماندگی علمی را جبران کنند به دنبال انداختن تقصیرها به گردن دیگری باشند. این طرز فکر ابلهانه و رجز خوانی های احمقانه جلوی همسایگان عرب (دست در دست عوامل دیگر) باعث شد ضربه های سختی به سرزمین ما وارد شود که خود بهتر می دانید. تقریبا همه ی عرب ها پشت صدام ایستادند. آن اوایل انقلاب ناسیونالیزم افراطی جای خود را به ضد ناسیونالیزم افراطی داد. بدبختی ما جهان سومی ها در آن است که همه چیز ما ن افراطی است. تا جایی که به تخت جمشید و ... که پتانسیل جذب توریست دارد جفا رفت. در این اثنا صنعت توریسم کشور در مجموع ضربات سختی دید. چند سال بعد پس از رجز خوانی های فراوان که ما دنیا را گلستان خواهیم کرد کاستی ها سرباز زدند. جماعت باز هم به جای دید انتقادی از عملکرد خود رفتند سراغ استخوان های پوسیده ی نیاکان و آن ناسیونالیزم افراطی دوباره سر بر آورد. این بار یک عده هم از ترک ها رفتند سراغ استخوان های پوسیده ی پدران خودشان و ...
من مخالف تاریخ نیستم. اما استفاده ی این چنینی از تاریخ را روا نمی دانم. این استفاده جز ویرانگری چیزی به همراه نخواهد آورد. ما باید به تاریخ رجوع کنیم به دو دلیل: یکی از آن که از آن درس بگیریم. دوم آن که از آن استفاده کنیم تا توریست جذب کنیم و در نتیجه وضع اقتصادی خود را سر و سامان دهیم.

(3) من به قدرت مردم معتقدم. به خوبی مردم هم همین طور. علیر غم جفاهایی که رفته باید دوست و متحد بمانیم تا مشکلات ما حل شود. شهرت خوب مهمان نوازی باید حفظ شود. متاسفانه به عللی که خود می دانید توریست خارجی به ایران کمتر می آید. باید روی توریست داخلی حساب کرد . یک اصفهانی یل مشهدی یا تهرانی باید در تبریز احساس راحتی کند تا برای تعطیلات به تبریز آید.
(4) چشم همچشمی بین شهرهای ایران هست و خواهد بود. بین تبریز و ارومیه و اردبیل هم که کم نیست. اما همه ی این ها در حد سطحی هستند. وقتی اردبیل زلزله آمد یادم هست چه طور مردم تبریز
و تهران
بسیج شدند تا کمک بفرستند. وقتی بم زلزله آمد هم همین طور. قدر این اتخاد را باید دانست. وجود چنین اتحادی و چنین همدردی ای بدیهی نیست. اجداد ما هوشیاری به خرج داده اند که ما اکنون در سرزمینی زندگی می کنیم که این گونه کمک رسانی ها طبیعی شمرده می شود. در خیلی از کشورهای دنیا مردم به خون هم تشنه اند. قدر این همبستگی را بدانیم
5) جواب توهین توهین نیست بلکه متانت هست. باید بیاموزیم تا
یک مقدار تدبیر در کارها به خرج دهیم. آن گاه بی مهری هایی هم که می شود با نیروی خرد خود می توانیم تبدیل به یک برکت و امتیاز کنیم. مثال می زنم. ماجرای کاریکاتور ایران می توانست دستمایه ای باشد تا لزوم آموزش زبان ترکی نشان داده شود. گفتند کاریکاتوریست نمی دانسته "نمنه" کلمه ی ترکی است. از طرف دیگر گفتند او خود "آذری" (کلمه ای که خیلی ها دوست ندارند) بوده. من سئوال می کنم بسیار خوب! چرا نباید چنین شحصی بداند "نمنه" ترکی است. کسی که طنز اجتماعی کار می کند باید زبان درصد بزرگی از مردم را که ترک هستند بداند. چرا این امکان برایش نبوده که برود و یاد بگیرد. ای کاش روی همین مسئله مانور داده می شد و امتیاز گرفته می شود از آن حادثه جز ضرر چیزی حاصل نشد. بی تدبیری شد.
6) به تغییرات دفعی اعتقادی ندارم. تغییرات باید آرام و به دور از هیجان زدگی از روی مطالعه و نظر سنجی های علمی باشد تا جوانان مملکت آسیب نبینند. تا وضعیت از بد بدتر نشود

منجوق گفت...

7) ادب توسعه نظر تنگی نیست! برای آن که آدربایجان پیشرفت پایدار داشته باشد باید استان های مجاور هم پیشرفت کنند. من این را در اروپا می بینم. پیشرفتگی آلمان کشورهای دور و بر را هم به دنبال خود می کشد. در مقابل پسرفتگی کشور های اروپایی شرقی به کل اروپا ضربه می زند.
(8) گاهی گفته می شود چرا اصفهان یا یزد فلان امکانات را دارندو.... ما که بخیل نیستیم! ان شا الله ده برابر داشته باشند. فرض کنید یک توریست خارجی برای دیدن اصفهان به ایران بیاید و به او خوش بگذرد. این شخص برای بار دوم که به ایران بیاید می خواهد به شهرهای دیگر سر بزند اگر زیر ساخت ها موجود باشند تبریز انتخاب بعدی او خواهد بود. اگر در تبریز بیش از اصفهان به او خوش بگذرد فردا دوستانش را دعوت به بازدید از تبریز خواهد کرد.

9) باید از اشتباهات بیاموزیم. با یک دید خود انتقادی باید کاستی ها را رفع کنیم تا آینده ی بهتری داشته باشیم.

منجوق گفت...

در مورد دانشگاه تبریز:

علت اصلی آن که من به تبریزباز نگشتم ازدواجم بود. باز هم کسی چه می داند شاید بیست دیگر به تبریز برگشتم. دکتر ثبوتی سالها در دانشگاه شیراز بود بعد برگشت و مرکز تحصیلات تکمیلی زنجان را بنا نهاد. بزرگی خدمتی بود که می توانست به زنجان بکند. اگر عمری باشد و شرایط هم فراهم باشد شاید من هم برگشتم. اتفاقا با شاهین هم حرف زده ام او هم بی میل نبود. اما این در حد رویا پردازی است. در حال حاضر کاری که من می توانم بکنم آن است که سالی یک بار بروم و در تبریز سمینار دهم و برخی همکاران را هم تشویق به این کار کنم. همین کار می تواند تاثیر گذار باشد. این کار را قصد دارم بکنم.

منجوق گفت...

در مورد ائلناز:
ببینید توسعه انسانی با توسعه ساختمانی و... خیلی فرق دارد. متاسفانه مسئو لین ما این را نمی فهمند. گمان می کنند با گرفتن تعهدات و... می توانند او را پایبند کنند. غافل از آن که این گونه برخورد انسانی را که بورس گرفته زده می کند.
در توسعه ی انسانی باید افراد مستعد را یافت به آنها امکانات داد محبت کرد از هویت آنها سخن گفت باید شرایط بازگشت آنها را هم فراهم کرد اما نباید به عنوان یک شی که روی آن سرمایه گذاری شده نگاه کرد. شاید ائلناز نوعی تصمیم بگیرد از تبریز مهاجرت کند البته که مختار است. شاید حتی در مقطعی از روی جوانی ناسپاسی هم کند. اما در توسعه ی انسانی باید افق های دور تری را نگریست. به هر حال این شخص می رود و در جایی یک آدم مهم می شود. وفتی باد غرور خوابید احساس می کند که باید برای وطنش کاری کند حال چه برگردد و چه برنگردد یک سری کمک هایی می کند که چند برابر هزینه هایی که شده ارزش دارد.

یکی از خیرین معروف تبریزی را از نردیک می شناسم.او هم در کودکی با فقر بزرگ شده بود. اما روزی یک تاجر در سطح بین المللی شد. در انگلیس و نیس وزعفرانیه تهران و چند جای دیگر خانه و ویلا داشت. این شخس تا دلتان بخواهد برای بیمارستان ها و مدرسه ها ی تبریز خرج کرده بود. شما در وبلاگتان از پروفسور جوان نام بردید. مگر اشکالی دارد ائلنار هم مثل او شود؟!

در ضمن نیما ارکانی هم این روزها در سایت های ایرانی زیاد به او افتخار می کنند همشهری است. عقایدش هم درمورد آذربایجان به عقاید شما نزدیک است. دیگه صدای این تکه اش را در سایت های ایرانی در نمی آورند!

منجوق گفت...

در مورد گردشگری در آذربایجان:

قبول دارم که سرمایه گذاری لازم از طرف دولت نشده. تبلیغات در مورد دیدنی های تبریز در صدا و سیما و جاهای دیگر وابسته به حکومت بسیار کمتر از اصفهان و شیراز است. اما خود مردم و همچنین مسئولان شهری هم در این زمینه اهمال کرده اند. اوایل ازدواجمان شاهین را برداشتم ببرم و جاهای دیدنی تبریز را نشانش دهم. هر جا که سر زدیم بسته بود.


خیابان کشیدن درست وسط مسجد صاحب الامر یک درد است (همینه می گم این سرمایه گذاری هایشان پیشکش خودشان! نخواستیم!) بسته بودن همیشگی در آن یک طرف. حداقل هر وقت من سر زدم بسته بود. همین طور مسجد کبود و خلعت پوشان و... من خیلی دوست داشتم و پی گیر بوده ام که از این ها دیدن کنم اما هیچ فت در آنها بر روی ما باز نبوده.

به جای خیال پردازی در مورد گذشته های خیلی دور، علاقه مندان باید تلاش کنند تا قدر این مجموعه ها دانسته شود. می دانم عده ای بوده اند که خیلی زحمت کشیده اند. حاصل زحمتشان موزه های تخصصی گوناگون در تبریز است. اما موزه ای که همواره بسته باشد چه فایده ای دارد؟ باسد موزه ها به روی گردشگران باز باشند. اگر باز باشند ما هم که خارج از تبریز زندگی می کنیم برای گردشگری تبریز تبلیغ "خودجوش مردمی" می کنیم. گردشگر بیشتر به تبریز می رود

منجوق گفت...

ثبات و امنیت در آذربایجان خیلی خوب بوده. همین رونق اقتصادی نسبی خود را هم مدیون این ثبات است. باید قدر آن را دانست و آن را حفظ کرد و یاد گرفت که چگونه از این موهبت استفاده کرد. نگرانی من از آن است که برخی حرکت های افراطی که واکنشی است در برابر حرکت های افراطی عده ای دیگر این ثبات و امنیت را از بین ببرد.

من نمی خواهم جوانان شهر من در واکنش به افراطی گری یک عده رفتار های خود را تنطیم کنند. نمی خواهم وقتی آنها می گویند "ما فرزندان کوروش بزرگ هستیم و شما ناخالصی" آنها بر گردند و به کوروش فحاشی کنند و بگویند اجداد ما اله بودند و بله بودند. می خواهم در این موارد لبخند عاقل اندر سفیهی بیاندازند و بگذرند اما به جای آن با استفاده ی صحیح از سرمایه های واقعی خود (مانند همین ثبا ت و امنیت؛ امثال و حکم غنی ترکی؛ سرمایه های انسانی؛ هنر های دستی موروثی و....) در راه پیشرفت بکوشند. می خواهم در رشته های گوناگون علمی اقتصادی هنری معماری و... خود ابتکار عمل داشته باشند. در هرکدام مکتبی مدرن بنا نهند و هویت خود را با آن تعریف کنند.

منجوق گفت...

چند روز پیش نکته ای در مورد خانه ی آبا و اجدادی مان در تبریز نوشتم و یکی از خوانندگان وبلاگ که مهندسی مشهدی است گفت آن خانه را می شناسد. خیلی تعجب کردم و پرسیدم چه طور چنین چیزی ممکن است. قدری صحبت کردیم و او چنین نوشت:

"شما بهتر می دونید .مقصودیه گویا محله قدیمی از تبریز عزیزه.یک نونوایی قدیمی و چند ابنیه قدیمی از جمله مسجد حاج غفارم تو ذهنم هست(اگر اشتباه نکنم).بقصد منزل شهریار رفتیم ولی خوب من همه جا سرکی می کشم و بزور دکنگ تاریخی و ماجرایی استخراج می کنم.آدرس منزل شهریار رو می گرفتیم خیلی ها نمی دونستنند و بحثی مفصل شده با والده پیرامون مفاخر و هویت سازی و از این قبل.والده نمی دونم چرا تاکید داشتن از عنوان "منزل استاد شهریار" استفاده کنند که یکی آدرس منزل آقای "شهریاری " نامی رو داد و بعد از بیراه رفتن مومنی پیدا شد و آدرس درست داد(دریغ از یک دونه تابلو راهنما درست و حسابی).چند نفری بیشتر در منزل نبودند.و آقا زاده شهریار در همان هیبت شهریاری هم آنجا بود و بعد رفت.یک چیز دیگه هم که یادمه دیدم فرصت مناسبی برای اخوی کوچک کمی در مورد وجه تسمیه فامیلی آقای جدید الاسلام توضیح دهم.تو راه هم یک کفاشی و پارچه فروشی به سبک دهه 20 و خیابون ارگ مشهدم دیدیم که توقفی کردیم و لذتی بردیم.یک سالی از ماجرا گذشته.از اون یکی دو ساعت اینها رو در خاطر دارم"


ببینید این شخص از روی علاقه و دلسوزی دارد انتقاد می کند. باید به حرف این آدم ها گوش کرد و نقایص گردشگری را در شهر برطرف کرد. بدون خود انتقادی و با انداختن همه ی تقصیر ها به گردن دیگری نه تنها پیشرفتی نمی کنیم بلکه همان برتری های نسبی مانند ثبات و امنیت را هم از دست می دهیم.

Unknown گفت...

ادامه كامنت:

د – اما در مورد گردشگري: احتمالا شما جريان ارك تبريز را مي دانيد كه دارد چه بلايي سرش مي آيد. يكي از همين حركات خودجوش كه مي گوييد در قالب اعتراضاتي است كه در قبال تخريب ارك صورت مي گيرد. البته مي دانيد كه در حركات خودجوش عده اي هم هزينه مي دهند. درست مثل گردهمايي درياچه اورميه! ضمنا چنين وضعيتي نه فقط در تبريز بلكه در اقصي نقاط آذربايجان روي مي دهد و اين فقط ارك است كه مقابل چشمان است.
نمي دانم قبلا از شما اين خواهش را كردم يا نه كه صفر و يك نبينيم. مي گوييد: "به جای خیال پردازی در مورد گذشته های خیلی دور، علاقه مندان باید تلاش کنند تا قدر این مجموعه ها دانسته شود." من هم زياد با تاريخ باستان و ... كاري ندارم، ولي اين را بايد گفت كه يكي از ريشه هاي اصلي نژادپرستي و بيگانه انگاري تركها در ايران تاريخ سازي بوده است. ممكن است محققين ما هم اشتباهاتي بكنند ولي بايد ما هم بدانيم كه تاريخ درست آذربايجان چه بوده است و اينكه ما بايد موزه هاي درست و حسابي داشته باشيم و آثار تاريخي خود را بازسازي كنيم ولي بي خيال تحقيقات تاريخي باشيم، عمل صحيحي نيست.

در مورد بسته بودن موزه‌ها و مراكز فرهنگي اين را عرض كنم: وقتي در يك جامعه فقر موج بزند و مردمش محتاج نان شب باشند و از طرف ديگر بحثهاي هويتي هم ممنوع بشود كه ديگر كسي وقت نمي كند به موزه و ... برود! وقتي كه در روز روشن اسم نيمي از آذربايجان حذف مي شود(استان اردبيل و زنجان) ، چه بسا كه مردم بگويند از كجا معلوم در موزه ها هم گذشته مان را بدون كم و كاست معرفي مي كنند؟! و چنين مي شود كه متصديان موزه ها هم وقتي مي بينند مردم كم مي آيند، آنها هم زود كركره را پايين مي كشند و مي روند.

ه- در مورد آدرس دادن به توريستها و ...
آدرس غلط دادن در شهرهاي بزرگ مرسوم است حتي در اصفهان! حالا در شهر تبريز كه مشكل زبان و موارد فوق الذكر هم وجود دارد، قصيه فرق مي كند. اگر درآمد اصلي مردم يك شهر توريسم باشد و نه موارد ديگر خود مردم هم همكاري مي كنند مثل پاريس و ديگر شهرهاي اروپايي. البته پاريس هم وقتي با مردم عادي انگليسي صحبت مي كني چپ چپ نگاه مي كنند. ولي همه جا پر است از نقشه و توريسم اينفورميشن سنتر. اين موارد به نظر من دست چندم است. ضمنا يك مثال هم بزنم در مورد خلخال. يك جايي هست به نام "داش حامامي" و "بوزلوق" كه باز به خاطر همان فارسي سازي اسامي، در تابلوها و نقشه ها نوشته اند "حمام سنگي" و "غار يخگان". شما مي توانيد پيش بيني كنيد واكنش مردم بومي را در برابر سؤال غريبه ها كهمي سوال مي كنند آقا از كجا بروم "يخگان"؟

Unknown گفت...

با سلامي دوباره

الف- نقل قول از شما: «‌ چرا نباید چنین شحصی بداند "نمنه" ترکی است. کسی که طنز اجتماعی کار می کند باید زبان درصد بزرگی از مردم را که ترک هستند بداند. چرا این امکان برایش نبوده که برود و یاد بگیرد. ای کاش روی همین مسئله مانور داده می شد و امتیاز گرفته می شود از آن حادثه جز ضرر چیزی حاصل نشد. بی تدبیری شد.»

اولا اگر نوشته هاي كنار همان كاريكاتور را بخوانيد متوجه خواهيد شد كه خوب هم مي دانستند "نمنه" نمنه دي!!! ثانيا خواهشمندم شما نيمه پر ليوان را ببينيد. جز هزينه هاي جاني و مالي، تزريق آگاهي توسط دانشجويان و روشنفكران به جامعه يكي از دستاوردهايي بود كه محتاج زمان زيادي بود. تجربه آن موقع باعث شده كه مردم به صورت مدني ترين شكل ممكن خواسته هاي خود همچون لزوم تدريس زبان تركي را در هر فرصتي بيان كنند. ثالثا اين جريان را با جنبشهاي سياسي و سازمان يافته رنگين و غير رنگين(!) كه معمولا از خارج هم هدايت مي شوند مقايسه نكنيد و نگوييد بي تدبيري شد! اين يك جنبش كاملا اجتماعي و مردمي است و همانطور كه گفتم بهبود در روند آن با زمان شكل مي گيرد. و همانطور كه مي دانيد خرد جمعي رهبري چنين حركتي را بر عهده مي گيرد. شما كه به تغيرات دفعي معتقد نيستيد بايد منظور من را بدانيد و نگوييد كه در آن حادثه چيزي جز ضرر حاصل نشد!!

ب- كشورهاي اروپا و اتحاديه اروپا را كه در هر زمينه اي به خصوص در اقتصاد متفاوتند، مقايسه مي كنيد با استانهاي يك كشور سانترال همچون ايران! و مي گوييد: "گاهی گفته می شود چرا اصفهان یا یزد فلان امکانات را دارندو.... ما که بخیل نیستیم! ان شا الله ده برابر داشته باشند." عزيز من! در ايران كه به صورت متمركز اداره مي شود و كمبود منابع هم وجود دارد نبايد چنين حرفهايي را بر زبان آورد. يعني چي كه انشاء الله ده برابر داشته باشد. ده برابر شدن امكانات و سرمايه در يك منطقه مستلزم ده برابر شدن فقر در مناطق ديگر است. در ت

ج – منظورم دخالت در زندگي شخصي شما نبود. من فقط خواستم مثالي بزنم و گفتم شما تعميم بدهيد به هزاران مورد ديگر. و من نگفتم كه امثال ائلنازها همچون پروفسور جوان بشوند. و البته آذربايجاني‌ها بايد به اين افتخار كنند كه با افرادي همچون لطفي عسكرزاده و علي جوان و خيلي ها كه من نمي شناسمشان در پيشرفت علمي دنيا سهيم‌اند. ولي اينكه تبادل علمي يك سويه باشد نگران كننده كه چه عرض كنم، باعث همين وضعيت علمي نامناسب مي شود كه مي بينيد. همان فردي كه نام برديد و مي گوييد سايتهاي ايران فلان عقايدش را مطرح نمي‌كنند به اندازه كافي گوياي اين است كه ما نبايد ساده و في سبيل الله فكر كنيم.

منجوق گفت...

يعني فكر مي كنيد آن اعتراضات مردمي به دنبال ماجراي آن كاريكاتور ثمر مثبتي داشت؟ چيزي كه مي بينم آن است كه تنها باعث به وجود آمدن كينه شد والبته قرباني شدن عده اي از جوانان بيگناه شهر مان. من نمي خواهم كسي قرباني شود.

منجوق گفت...

"وقتي در يك جامعه فقر موج بزند و مردمش محتاج نان شب باشند و از طرف ديگر بحثهاي هويتي هم ممنوع بشود كه ديگر كسي وقت نمي كند به موزه و ... برود!"
در مورد بخشي از جامعه فرمايش شما صحيح است. اما طيفي هم در آذربايجان وجود دارند كه واقعا مرفه هستند. آن همه مهماني هاومراسم مجلل و... برپا مي كنند. با هواپيماي ترك-هاوا-يوللاري همه جاي دنيا سفر مي كنند و موزه هاي شهرهاي دنيا را مي روند و مي بيينند اما به موزه هاي شهر خود سر نمي زنند!
من گمان مي كردم تشريفات در تبريز زياداست (قطعا بيش از تهران است) اما بعد فهميدم در اروميه و اردبيل تشريفات خيلي بيشتر است. اين طيف ار مردم كه ديگر محتاج نان شب نيستند. از هر ده مهماني كه مي روند يك بار موزه بروند وضع موزه ها آباد مي شود!

منجوق گفت...

"عزيز من! در ايران كه به صورت متمركز اداره مي شود و كمبود منابع هم وجود دارد نبايد چنين حرفهايي را بر زبان آورد. يعني چي كه انشاء الله ده برابر داشته باشد. ده برابر شدن امكانات و سرمايه در يك منطقه مستلزم ده برابر شدن فقر در مناطق ديگر است"

من از اين كه پول صرف آباداني اصفهان مي شود ناراحت نيستم. ناراحتي من از آن است كه پولي كه صرف آباداني آذربايجان مي شود دارد حيف و ميل مي شود و يا با بي تدبيري به هدر مي رود.
من ناراحت واردات بي رويه هستم كه كمر كشاورزي همه ي استان ها از جمله آذربايجان را شكسته. ناراحت صنايع كفش و نساجي و ... هستم كه در اثر واردات كالاهاي خارجي نمي توانند نفس بكشند.

چرا هيچ كدام از اين جنبش ها به دنبال تحريم مصرف كالاهاي خارجي نيست؟! اين كار قرباني در پي نخواهد داشت.

منجوق گفت...

"آدرس غلط دادن در شهرهاي بزرگ مرسوم است حتي در اصفهان!"
در مورد اصفهان شايد حرف شما درست باشد اما گمان مي كنم شما به تركيه رفته باشيد. حتما ديده ايد كه آنجا چه طور با توريست رفتار مي كنند. بي جهت نيست كه تركيه اين همه درآمد از راه توريست دارد. ما به بدي هاي و نقص هاي ديگر شهرها چه كار داريم؟! ما مي خواهيم شهر خودمان پيشرفت كند. براي آن كه اين اتفاق بيافتد "آن چه خوبان همه دارند" تبريز با "يك جا" داشته باشد. در مورد برخورد با توريست ها بايد از مردم ازمير و استانبول ياد گرفت نه اصفهان.
آن هم از قشر تحصيلكرده شان كه هر كدام دنيايي از معلومات درباره ي ديدني هاي شهرشان دارند.

منجوق گفت...

در مورد آن كاريكاتور كذايي من نمي توانم قسم بخورم كه بر سر كاريكاتوريست موقع ترسيم آن چه مي گذشت. براي همين چيزي نمي گويم. نكته اي كه خواستم عرض كنم اين بود كه با كنار هم گذاشتن توضيحات ضد ونقيضي كه داده شد مي توان نتيجه گيري اي شود كه نشان مي دهد كه آموزش زبان تركي يكي از نياز هاي جامعه است. مي دانم جواب خواهيد داد كه اين نياز دربرابر هزاران نفردر روستاها و عشاير و حومه ي شهرها كه همه ساله به علت دشواري هاي يادگيري يك زبان جديد با آن شرايط سخت زندگي و محروميت ها از تحصيل محروم مي شود هيچ است. حرفتان قبول. اما براي گرفتن حقوق بايد يك مقدار بازي كلامي كرد و طرف مقابل را با زبان خودش مجاب كرد. بايد حق را قدم به قدم گرفت. ابتدا بايد حق داير كردم آموزشگاه هاي زبان تركي به رسميت شناخته شود تا عده اي در آن آموزشگاه ها تربيت شوند كه بتوانند خود به نوبه ي خود نقش آموزگاري را ايفا كنند. ديپلماسي يعني همين. البته كه جنبش مردمي و خودجوش است. اما يك جنبش مردمي هم بايد عقلايي داشته باشد كه با تحليل آن چه كه گذشت به يك ديپلماسي برسند كه هزينه هاي حركت مردمي كمتر شود و بازدهي بيشتر شود.

منجوق گفت...

من از جواني كه به غرورش توهين شده و از روي عصبانيت اعتراض مي كند هيچ خرده اي نمي گيرم اما پس از گذشت 4 سال انتظار دارم كه تحليلي شود و گفته شود كه اگر چنين چيزي دوباره اتفاق بيافتد (كه متاسفانه حتمي اتفاق خواهد افتاد) چه كنيم كه كمتر هزينه را بپردازيم و بيشترين امتياز را بگيريم. بايد جوان هايمان را آماده كنيم كه كاري نكنند كه برايشان گران تمام شود بي آن كه نفعي حاصل شود. ملاحظه كه مي كنيد برخورد ها چه طور است. با اين روند كينه ها انباشته مي شود. نمي خواهم به جايي برسيم كه كينه ها انگيزه ي كارهايمان شود.

منجوق گفت...

بايد هم فكري كنيم تا راه بهتري پيدا شود.

Unknown گفت...

(((چرا هيچ كدام از اين جنبش ها به دنبال تحريم مصرف كالاهاي خارجي نيست؟! اين كار قرباني در پي نخواهد داشت.)))
خانم دكتر من خودم از چند سال قبل تا حد امكان از محصولات آزربايجان استفاده ميكنم و اين ايده را هرجا كه بوده ام تبليغ كرده ام اخيرا هم با ظهور پديده تراختور و سايتهاي هواداري در يكي از وبلاگها
http://traktorfans.blogfa.com/post-305.aspx
اين ايده را مطرح كردم با نام (تبريزدن-محمد)نظرات كاربران هم خاندني است.يا خود مدير وبلاگ كه در مورد گردشگري اين مطلب را نوشتhttp://traktorfans.blogfa.com/post-323.aspx
و اين مطلب http://traktorfans.blogfa.com/post-291.aspx
و در مورد محيط زيست و اورمو گؤلي هم آن همايش به ابتكار سايتهاي هوادار تراختور بود.ما در حد خودمان از چند سال قبل اين روشهاي مدني و مسالمت آميز را انجام ميدهيم و اميدواريم در يك جنبش عظيم مردمي اين مساله به خواست عمومي مردم تبديل شودو قدرت چانه زني آزربايجان در همه زمينه ها افزايش يابد.البته تا جايي كه خوانده ام ميلتچيها روي اين مسائل خيلي مانور ميدهند و در جهت افزايش آگاهيهاي عمومي تلاش ميكنند البته در اين ميان هر كس وظيفه اي دارد كارمند معلم كارگر بازاري دانشگاهي پير جوان زن مرد.همه ما وظيفه داريم بدون اينكه اصل اين حركت را تخطئه كنيم ضمن آشنايي با حركت ملي وظيفه مقدس ميهني خود را به انجام رسانيم

منجوق گفت...

آقاي كسايي
من مي دانم كه شناخت شما از مسايل آذربايجان بسيار بيشتر از من است. من تبريز را در 17 سالگي ترك كردم و توان و كوشش خود را هم در جهتي ديگر صرف كردم. اما گاهي اوقات خوب است كه شخص از دور به مسايل بنگرد يا حرف كساني كه از دور به مسئله نگاه مي كنند گوش فرا دهد. ممكن است آن كه از دور نگاه مي كند يك روند كلي ببيند كه آن كه داخل ماجراست نبيند.
به مسئله اي به اين پيچيدگي و اهميت بايد از پرسپكتيو هاي گوناگون نگاه كرد.

منجوق گفت...

آيتاش عزيز
همه ي اين كار ها خوبند. اما در فعاليت هايتان تاكيد كنيد كه دشمني و كينه اي با ديگر اقوام ساكن اين سرزمين نداريد. همه را دوست داريد. هر انسان نرمالي اقوام درجه يك خود را بيش از همه ي مردم دنيا دوست دارد و اگر چيزي دارد و يا كاري مي خواهد بكند آنها را در اولويت قرار مي دهد. اما اين به آن معني نيست كه باور كند افراد نزديكش برترين آدم هاي دنيا هستند ويا بي نقص هستند. از نظر من علاقه به سرزمين و فرهنگ و زبان مادري هم از اين جنس است. من وقتي مي خواهم به بنياد كودك كمك كنم مي روم سراغ بچه هاي تبريز اما وقتي مي خواهم برايش تبليغ كنم براي همه ي آن بچه ها صرف نظر از اين كه اهل كدام شهر هستند تبليغ مي كنم. اين كه نشانه از آن است كه ما همه را دوست داريم.

چند روز قبل از سيزده به در امسال من
اين يادداشت را نوشته بودم:
http://monjoogh.blogspot.com/search?q=%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%88%D8%B1

منجوق گفت...

براي آن كه فعاليت هايتان با مانع كمتري مواجه شود بايد بدبيني را از بين ببريد. تاكيد بر دوستي و نداشتن كينه و احيانا حس برتري باعث مي شود كه ديگران كمتر موضع بگيرند و وقتي اتفاقي مانند آن چه كه در 13 به در افتاد تكرار شود مردم جاهاي ديگر هم همدردي كنند و با قوت بيشتري حمله به بيگناهان را محكوم كنند. اگر بدبين باشند و گمان كنند كينه و انتقام جويي يا حس خود برتر بيني انگيزه ي تلاش هاي شماست سعي مي كنند كه اين حركت ها را از ميان بردارند. هزينه بالا مي رود. من جاي ديگر هم گفته ام شجاعت ورشادت ستارخان تنها يكي از وجوه شخصيتي او بود. وجه ديگر كه به نظر من بسيار مهمتر بود اما مغفول مانده تدبير او بود. وقتي آرامش نسبي در شهر حكمفرما بود ستارخان ترتيب ديد و بازديد بين محلات را داد تا كدورت ها از بين برود. در واقع اعتماد سازي كرد. همين كار را اكنون به طور مدرن تر و در فضاي وبلاگستان بايد كرد. بايد وقتي يك فارس از وبلاگ يك ترك ديدن مي كند ( وبرعكس) احساس خودماني بودن به او دست دهد. از جو بي اعتمادي چيزي حاصل نمي شود جز كينه و خشونت.

منجوق گفت...

آيتاش عزيز،
يادداشت هايي را كه معرفي كرديد خواندم و با بخش عمده اي از آن موافقم. كيفيت محصولات تبريز -مخصوصا كفش آن- خوب است. من هم بيشتر اوقات در همين تهران كفش تبريز مي خرم. اما تنوع طرح كم است. براي آن كه مردم به جاي كفش هاي بي كيفيت چيني كفش تبريز بخرند توليد كنندگان بايد روي تنوع محصول كار كنند. نمي دانم اين همه آدم باسليقه ما در تبريز داريم چرا از سليقه ي آنها براي طراحي استفاده نمي شود؟ تنها كه نبايد از مصرف كننده انتظار داشت. از توليد كننده هم بايد انتظار داشت كه توليدات خود را با نياز هاي مشتريان وفق دهد.


به نظر هاي وبلاگ نگاه كردم و برخي از آنها را خواندم. برخي نظرها جالب بودند مثلا اين حرف "تراختور" را خيلي به دلم نشست:
" چند بار این ها بگیم تبریز نه ....بلکه یک شهر تاریخی و فرهنگی است که الان مردمانش فقط به فکر اینده بهتر و بدور از خرافه پرستی و واپسگرایی فکر میکنند دوستان "

اما نظرهايي هم وجود داشت كه به جو بدبيني دامن مي زند. اين گونه نظر دادن آخر و عاقبت خوبي ندارد.

بهتر آن است كه براي محصولات آذربايجان -به دور از كينه ورزي -تبليغ شود تا مردم شهرهاي ديگر هم از اين محصولات خريداري كنند. اين گونه براي اقتصاد آذربايجان بهتر است. اگر تبليغ مناسب باشد استقبال مي كنند. (راستي تبليغ كبريت تبريز يادتان نرود به خصوص از نوع ستاره ممتازش!)

Unknown گفت...

- مثل اينكه شما زياد به حرفهاي من دقت نمي كنيد. من هممي گويم نبايد مسائل را سياه و سفيد ديد. شما به من مي گوييد بايد از پرسپكتيوهاي مختلف بايد ديد ولي از "فقط" و "تنها" زياد استفاده مي كنيد! مثلا در مورد كاريكاتور دوباره مي گوييد "تنها باعث به وجود آمدن كينه شد"! و شما اين را در نظر نمي گيريد كه كينه از قبل هم وجود داشته و كاريكاتور جرقه اي زده است كه بدبختانه به دليل عدم تحمل از سوي طرف مقابل ، عده اي قرباني شدند. و البته در رويه فعلي كه به دليل تجربه هاي ناشي از همان سالهاست، سعي مي شود از رو در رويي و برخورد اجتناب گردد. اين يعني اينكه خون بيگناهان در راه صلح ، ثمري هم داشته است و شما فكر نكنيد تلف شده اند.

- در مورد توريسم گفتم كه اگر توريستها براي مردم منبع درآمدي حياتي و يا مهم نباشند مردم هم با اصول كسب و كار برخورد نمي كنند و فوقش در جاهاي كوچك مهمان نوازي مي كنند و در جاهاي بزرگ به دليل وفور آدمهاي سرگردان آدرس غلط مي دهند. خواهش مي كنم مغالطه نكنيد. من كي گفتم طرز برخورد اصفهانيها بايد براي ما الگو بايد باشد. توريسم يك صنعت است و بايد مردم به صورت علمي و تجاري با آن آشنا شوند. ولي فعلا پيش نيازهاي زيادي براي اين وجود دارد.

- در مورد مسائل اقتصادي هم گفتم شما بايد "محدوديت در تخصيص منابع" را در كشور متكي به نفت را بايد در نظر داشته باشيد. در تقسيم بودجه بايد عدالت رعايت شود. حالا شما مي گوييد: "عيبي ندارد بيشتر به مناطق ديگر مي دهند، ما نبايد بودجه را حيف و ميل كنيم"! دوست من، اتلاف هزينه ها به خاطر سوء مديريت همه جا وجود دارد. حالا جايي آنقدر بودجه دارد كه حيف و ميلش به نظر نرسد. ولي در آذربايجان حيف و ميلها شايد براي شما مشهودتر است.
در مورد واردات بي رويه و اينها، باز مشكل به سياستهاي كلان اقتصادي كشور و وجود قاچاق بر مي گردد. شما چطور مي خواهيد خانواده هاي فقير را مجاب كنيد كه به جاي كفش ده هزار توماني كفش سي هزارتوماني تبريز را بخرند؟ كشاورزي آذربايجان هم قبل از اينكه واردات محصولات كشاورزي از چين و پاكستان و ... شروع شود، دهها سال است كه وضعيتش بد و بدتر مي شود. و دليل آن بيشتر مهاجرت و همان تخصيص منابع است ، و گرنه اگر به اقتصاد جهاني و آزاد فكر كنيم، واردات اجناس با كيفيت و ارزان قيمت صرفا بد هم نيست، باعث مي شود كمربندها را سفت تر ببنديم و ما هم قدرت رقابت پيدا بكنيم، ولي اگر سيستمهاي بسته مديريتي در كشور اجازه بدهند!

- اين را هم بايد بگويم كه من هم مثل شما در هفده-هجده سالگي آذربايجان را به مقد اصفهان و بعد تهران ترك كرده ام! ولي دوران دانشگاه و بعد از آن با انتشار مجله دانشجويي و ديگر فعاليتهاي فرهنگي خواسته ام كاري براي آنجا بكنم.

منجوق گفت...

اتفاقا من كامنت هاي وبلاگم را به دقت مي خوانم به خصوص كامنت هاي شما را به خاطر اهميت بسيار زياد موضوع و تجربه ي بيشتر شما نسبت به من.

" اين يعني اينكه خون بيگناهان در راه صلح ، ثمري هم داشته است و شما فكر نكنيد تلف شده اند."

اميدوارم همان گونه باشد كه مي گوييد. من شخصا يادم نيست اما بنا به ويكي پديا پس از آن ماجرا نماينده ي تبريز كه شخص بنامي هم هست در مجلس شعر "الا تهرانيا..." را خوانده. مطمئنم شهريار آن شعر را براي خواندن در صحن مجلس نسروده بود! براي جمع هاي خوابگاهي و.... سروده بوده. اين كار واقعا ثمري ندارد. اگر آن چه كه در ويكي پديا صحيح نيست اي كاش زودتر اصلاح شود:


http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1_%D8%AC%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86


"و البته در رويه فعلي كه به دليل تجربه هاي ناشي از همان سالهاست، سعي مي شود از رو در رويي و برخورد اجتناب گردد."

پيش نياز اين كار رفع بدبيني است. براي رفع بدبيني به اندازه ي كافي انرژي صرف نمي شود. از مسئولان كه انتظاري نيست! مردم عادي خود بايد همت بكنند در وبلاگ ها وجاهاي ديگر

منجوق گفت...

" و شما اين را در نظر نمي گيريد كه كينه از قبل هم وجود داشته و كاريكاتور جرقه اي زده است كه بدبختانه به دليل عدم تحمل از سوي طرف مقابل ، عده اي قرباني شدند."

هم جرقه بود و هم به كينه ها افزود. من اين را در دور وبر خود مي بينم. هر يك نفر كه قرباني مي شود صدها نفر كينه به دل مي گيرند و كينه ها بر روي هم انباشته مي شود.

منجوق گفت...

"در مورد توريسم گفتم كه اگر توريستها براي مردم منبع درآمدي حياتي و يا مهم نباشند مردم هم با اصول كسب و كار برخورد نمي كنند و فوقش در جاهاي كوچك مهمان نوازي مي كنند و در جاهاي بزرگ به دليل وفور آدمهاي سرگردان آدرس غلط مي دهند. خواهش مي كنم مغالطه نكنيد. من كي گفتم طرز برخورد اصفهانيها بايد براي ما الگو بايد باشد. توريسم يك صنعت است و بايد مردم به صورت علمي و تجاري با آن آشنا شوند. ولي فعلا پيش نيازهاي زيادي براي اين وجود دارد."




اين آشنايي عمومي يك شبه به وجود نمي آيد از همين الان بايد به فكر آن بود تا وقتي پيش نياز ها آماده شد جامعه آمادگي لازم را داشته باشد.

منجوق گفت...

منظورمن حيف وميل بودجه در آذربايجان نبود منظورم حيف و ميل در مركز بود. اگر جلوي اين حيف و ميل گرفته شود هم به تبريز بيش از اين مي رسد و هم به اصفهان.

منجوق گفت...

"در مورد واردات بي رويه و اينها، باز مشكل به سياستهاي كلان اقتصادي كشور و وجود قاچاق بر مي گردد."

قطعا همين گونه است. به همين دليل است كه مسايل آذربايجان و سرنوشت آن از بقيه مملكت جدا نيست. براي رونق اقتصادي آذربايجان بايد كل كشور ترقي كند.


"شما چطور مي خواهيد خانواده هاي فقير را مجاب كنيد كه به جاي كفش ده هزار توماني كفش سي هزارتوماني تبريز را بخرند؟ "
من نمي خواهم خانواده هاي فقير را مجاب كنيم. مي خواهم خانواده هاي متوسط را مجاب كنم كه به جاي سه جفت كفش چيني يك جفت كفش تبريز بخرند (همان كاري كه خودم مي كنم.) اگر بازار مصرف كل ايران را در نظر بگيريم اين كار تكاني به اقتصاد تبريز مي دهد.

همچنين مي خواهم خانواده هاي پولدار را مجاب كنم كه براي عرق ملي هم كه شده به جاي كفش ايتاليايي كفش تبريز بخرند.

Unknown گفت...

گفته ايد:
« به همين دليل است كه مسايل آذربايجان و سرنوشت آن از بقيه مملكت جدا نيست. براي رونق اقتصادي آذربايجان بايد كل كشور ترقي كند. »

با قسمت اولش موافقم و اينكه كل دنيا اينطور است. ولي در مورد قسمت دوم كه همان نظر سياسيون و يك جنبش رنگي خاص را مطرح مي كنيد نظرم كاملا برعكس است! چون براي رونق اقتصادي ، همانطور كه در همين پست شما به كرات مطرح شد، در نواحي مركزي ايران مثل اصفهان و يزد رونق اقتصادي وجود دارد و اين سر ما است كه بي كلاه مانده! كارخانه فولاد مباركه آنقدر دارد كه ارزش ريالي يك بازيكن فوتبالش برابر با كل بازيكنهاي تراختور با ميليونها طرفدار باشد!

توسعه اقتصادي بايد متوازن باشد و نه اينكه بودجه را بيايند ناعادلانه تقسيم كنند كه باعث ايجاد فقر در مناطق ديگر شود. اين دقيقا متناظر است با محل هزينه شدن مالياتي كه تركها مي دهند. بخشي از مالياتها صرف توسعه فرهنگي و آموزش و پروش مي شود. ولي كل بودجه صرف ترويج زبان فارسي مي شود و هيچ كاري براي زبان مادري تركها انجام نمي شود. چنين بي عدالتي در حوزه هاي ديگر هم هست.

منجوق گفت...

آن نماينده-كه حقوقدان هم بود- به جاي خواندن آن شعر مي بايست از فرصتي كه پيش آمده بود سود مي جست و اصل 15 قانون اساسي را پيش مي كشيد و با بازي كلامي و ديپلماسي امتياز مي گرفت! بايد به اين نمايندگان حالي كرد كه اين انتظاري است كه از آنها داريم

منجوق گفت...

دارم مي رم تبريز! خداحافظ

منجوق گفت...

بي عدالتي كه قابل قبول نيست. اما براي پيشبرد حركت مردمي نبايد زياد روي اين جنبه تاكيد شود. بايد بگوييم ما حقمان را مي خواهيم نه آن كه چرا ديگري بيشتر از ما به حقوقش مي رسد. من باور دارم مردم كل ايران-از جمله اصفهان- بيش از اين حق دارند. در حق آن ها ناحقي شده.

Unknown گفت...

در مورد آن نماينده اگر اعلمي باشد، اين را بگويم كه يكي از دو-سه نماينده آذربايجان كه هميشه اصل پانزده را پيش مي كشيد، همين اعلمي بوده كه الان صلاحيت ندارد! و من فقط به او اردات پيدا كردم به خاطر اينكه حداقل ابراز همدردي مي كرد. ضمنا به نظر نمي رسد اين حركت مدني ارتباطي با دنياي سياست و قدرت داشته باشد. و حرفهاي اعلمي هم نظرات جامعه دانشجويي - روشنفكري آذربايجان نبود. اگر قرار بود كه اعلمي مثلا از چنان پايگاهي به مجلس راه پيدا كند كه در دوره ششم هم به او صلاحيت نمي دادند.
ضمنا تا زماني كه يك فراكسيون اعم از نمايندگان ترك در مجلس به صورت جد پيگير نشوند از يك نماينده نبايد انتظار زيادي داشت.

منجوق گفت...

خوشحالم كه بحث داره اين جوري پيش مي ره. خود اين كه بحث با وجود تمام حساسيت آن به انگ بستن نمي كشه دستاورد كمي نيست. همين جوري پيش بريم خيلي عاليه.

Unknown گفت...

در مورد اينكه مي گوييد: "بي عدالتي كه قابل قبول نيست. اما براي پيشبرد حركت مردمي نبايد زياد روي اين جنبه تاكيد شود. بايد بگوييم ما حقمان را مي خواهيم نه آن كه چرا ديگري بيشتر از ما به حقوقش مي رسد. من باور دارم مردم كل ايران-از جمله اصفهان- بيش از اين حق دارند. در حق آن ها ناحقي شده."

من متوجه نمي شوم كه چرا مقوله به اين سادگي را چرا قبول نداريد؟ ايران يك كشور جهان سومي است و فعلا دارايي هاي كم و محدودي دارد و نبايد بدون رعايت عدالت بودجه توزيع كند. و گرنه تبعات بعديش در جاهاي مختلف متفاوت خواهد بود.
مي توانيد يك خانواده را در نظر بگيريد كه مثلا چهار تا بچه دارند. خانواده پول محدودي براي دوچرخه خريدن داشته باشد. نمي شود كه دو تا از بچه ها هركدام دو تا دوچرخه داشته باشند و دو بچه ديگر هم اعتراض كنند. پدر و مادر هم بگويند ببينيد اين اعتراض شما بي دليل است، چون آن دو تا موتورسيكلت هم بايد داشته باشند.

منجوق گفت...

منظورم اين بود كه بي عدالتي كار ناپسند و غير قابل قبولي است.
مثل مانند خانواده ي پولداري است كه كلي پول دارند اما به جاي آن كه صرف فرزندان كنند آنها را حيف وميل مي كنند. حال به يكي از اين فرزندان بيشتر مي رسند(اصفهان) به ديگري كمتر (آذربايجان) و خيلي هاي ديگر حتي كمتر (متاسفانه بيشتر استان هاي محروم كشور). ولي در مجموع به هيچ كدام آن چنان كه بايد نمي رسند. ما واقعا كشور ثروتمندي داريم نفت هزارن منبع. اما ثروت را به هدر مي دهند

هدف اصلي بايد اين باشد كه جلوي حيف و ميل گرفته شود.