در سال پیشِ رو مایلم در یادداشت هایم روی موضوعی کار کنم که یکی از نقاط ضعف آموزش فیزیک در کشور ماست. کسی که فیزیک می خواند-از سطح دبیرستان گرفته تا سطح دکتری- باید یاد بگیرد پدیده ها را با ساده سازی مناسب و مدل سازی کمابیش درست، تحلیل علمی کند و در صورت امکان حل نماید. در واقع قسمت اعظم کاری که یک فیزیکپیشه می کند همین است. با مثال هایی که خواهم آورد منظورم واضح تر می شود. سعی می کنم مثال هایی را انتخاب کنم که معطوف به مسایل روز ما باشند. این گونه نوشته ها را با برچسب "نگرش علمی" طبقه بندی خواهم کرد.
بد نیست به این یادداشت قدیمی من هم نگاهی بیاندازید: مدل کروی اسب.
۵ نظر:
مدل كروي اسب
ما فيزيك پيشگان از وقتي كه پاي خود را در دانشكده فيزيك مي گذاريم مي آموزيم كه هر مساله مشكلي را با تقريب مي توان حل كرد به شرطي
1) آن را ساده سازي كرد
2) آن را به بخش هاي ساده تر تقسيم نمود.
ياد مي گيريم
رفته رفته مدل را پيچيده تر و پيچيده تر كنيم تا با تقريب دلخواهي واقعيت را توصيف كند. شايد يكي از وجوه تمايز فيزيك پيشگان عصر مدرن با فلاسفه طبيعت قرون وسطي در همين ساده سازي ها و مدل سازي ها باشد. دوستان آزمايشگر ما كه مرتب به سرن و ديگر آزمايشگاه هاي بزرگ دنيا سر مي زنند همگي تا كيد مي كنند كه بر خلاف انتظار آن چه كه تك تك آزمايشگرها و يا مهندسان و تكنيسين ها در آنجا انجام مي دهند كار نسبتا ساده اي است. درست است كه كل پروژه اعجاب آور است اما به طرز بسيار هوشمندانه اي به قسمت هاي ساده و قابل انجام تقسيم بندي شده.
آري! ما فيزيك پيشگان ايراني اين را به خوبي فرا گرفته ايم و در حيطه كار تحقيقي خود مثل
فيزيك پيشگان مدرن عمل مي كنيم نه فلاسفه قرون وسطي
اما وقتي به مسايل ديگر زندگي اعم بر شخصي و كاري مي رسيم اين رويكرد عملي و مفيد و كارساز را به كناري مي نهيم. گمان مي بريم كه تحصيلات بالاي ما ايجاب مي كند تا همه مسايل مملكت و دنيا را به يكجا حل كنيم. مثلا مي خواهيم برويم از سر كوچه يك ظرف ماست بخريم گمان مي كنيم وظيفه ماست كه در كنار آن مشكل ترافيك تهران و ديگر شهرهاي بزرگ را هم حل كنيم. ككمان هم نمي گزد كه اين تلاش محكوم به شكست به قيمت افت كيفي كار تحقيقي مان
انجام مي پذيرد.
به كرات از همكاران خود شنيده ام كه وقتي مشكلات خود را مطرح مي كنند -چه به عنوان درد دل و چه به جهت كمك گرفتن از رئيسان و پيشكسوتان براي رفع اين مشكلات--اضافه مي كنند "مي دانيد مشكل ايران آن است كه ..." و جالب تر آنكه طرف مقابل عوض آن كه به او بگويد "تو اول مشكل خودت را حل كن مشكل ايران پيشكش" بر مي گردد و مي گويد "اين تنها مشكل ايران نيست مشكل دنيا اين است
خب این ساده سازی هم هنر بزرگیست!اینکه ذهن به توانایی تفکیک قسمت های یک مسئله برسد و بعد آرام آرام هرکدام را تحلیل کرده وتکمیل کند قابلیتیست که مطمئنا بدون تمرین و دقت به الگوهای درست حاصل نمی شود.مگر اینکه بصورت ذاتی وجود در بعضی افراد وجود داشته باشد.خیلی خوب است که می خواهید مثال بزنید.اگر این مثال ها بگونه ای باشد که بشود آدم خودش را محک بزند برای تقسیم بندی یا ساده سازی مطالب بنظرم تاثیرش بیشتر می شود.
خیلی از اوقات وقتی مسئله ای با راه حلش ارائه شود چگونگی رسیدن به جواب (ساده سازی )را پنهان می کند.
I studied at Sharif over a decade ago and can confidently assure you that the last thing that I can recall is to simplify the physics problems and then solve them. I was always struggling with some obscure and incomprehensible questions with the least possible applications. I doubt I would have skipped this very important lesson, as I was a devoted student. I hope the attitude is different today and more like what you are describing.
در کلاس های المپیاد این رو خوب یاد می دن. به گمانم سامان (دکتر مقیمی عراقی) در دانشگاه همین جوری درس می ده. البته من سر کلاس های سامان نبودم. با هم همکلاسی بودیم!
امیدوارم تعریف از شوهرم تلقی نشه اما انصافا شاهین در کلاس هایش به بهترین شکل این ساده سازی را یاد می ده. سر کلاس موج که تقریبا با سلیقه خود درس داد خیلی خوب مفهوم را منتقل کرد. در مدرسه ای که چند سال پیش ما برگزار کردیم شاهین یک سری سخنرانی کرد با عنوان "محاسبات سرانگشتی در فیزیک ذرات". جزوه آن را هم تهیه کرده که من به زودی در هوم-پیج خود می گذارم و اینجا اعلام می کنم.
ارسال یک نظر