۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

همکاری از همزبانی برتر است


هفته پیش یکی دو روز ی من به دعوت یکی از همکارانم برای ارائه سخنرانی به هایدلبرگ رفتم. در جمعی که همه به جز من آلمانی زبان بودند ، به احترام من همگی به انگلیسی صحبت می کردند. بعد از سخنرانی من، چنان که رسم است، رئیس گروه به همراه چند نفر از همکاران مرا به رستورانی برای شام دعوت کردند. رئیس گروه با حوصله تمام مِنوی چند صفحه ای را دانه به دانه برایم ترجمه کرد و شرح داد. این رئیس گروهی که عرض می کنم جناب مانفرد لیندنر بود که می توانید ببنید که در چند تا آزمایش بین المللی نقش ایفا می کند! جمع های فیزیکپیشگان است این گونه عمل می کنند تا افراد بیشتری جذب محیط علمی شوند.
برای این که از همکاری دانشمندان و کارشناسان بیشتری بتوانیم بهره مند شویم، باید از زبانی استفاده کنیم که برای آنها قابل فهم باشد. اگر یک خارجی بین ما وجود دارد یا باید به انگلیسی صحبت کنیم و یا برای او ترجمه کنیم. باید کاری کنیم که این شخص احساس غربت نکند. اگر کسی بین ماست که ترکی بلد نیست اما فارسی بلد است با ید یا به فارسی حرف بزنیم و یا ترجمه کنیم والا احساس غربت می کند و احتمال آن که همکاری و همدلی نماید پایین می آید. متاسفانه جو به گونه ای است که ترجمه نکردن ممکن است باعث بدبینی شود.


نگویید ما به کسی احتیاج نداریم. اتفاقا ما همه به هم محتاجیم.
ببینید! جناب مانفرد لیندنر واقعا در بین فیزیکپیشگان آلمان و دنیا در این رشته برای خودش وزنه ای است. با این حال با شان والای علمی و جایگاه ممتاز در سلسله مراتب تصمیم گیری های علمی، شرط میزبانی را در برابر یک منجوق بی مقدار به جا می آورد. چرا؟! چون این رسم جامعه های دانشگاهی است. پس از چهار پنج قرن تجربه پیوسته پژوهشی به این نتیجه رسیده اند برای زنده نگاه داشتن جو علمی یک مرکز پژوهشی باید به همکاری های بین المللی بها دهندو برای این چنین همکاری هایی شکل بگیرد باید به آدابی پایبند باشند که زیر بنای آن جذب افراد است نه دفع آنها.

۵۴ نظر:

وحیدی گفت...

زبان مشترک باعث همدلی هست.البته جایی که هستیم ایرانی زیاده جوری که زبان اول فارسیه و زبان دوم انگلیسی .همنطوری که هلندیا با هم هلندی حرف می رنن خصوصا حرفای خاص یا عاطفی شون و شوخی و خنده های بی مزشونو به زبون هلندی می گن ما هم فارسی حرف می زنیم و می خندیم که به خوب گاهی باعث سو تفاهم می شه!وقتی تو یک دانشکده 40 نفر ایرانی باشه بیش از این نمی شه انتظار داشت .همینه که انگلیسی ها در حد جلبکه !:)

Unknown گفت...

در يكي از اون كامنتهايي كه من در يكي از پستهاتون گذاشته بوديم، ولي الان حذف شده(!)، به يك ضرب المثل تركي اشاره كرده بودم: "نئچه ديل بيلنه نئچه آدام دئيه‌رلر، اؤز ديلي ني بيلمه‌يه‌نه نئجه آدام دئيه‌رلر؟"(به كسي كه چند زبان بلده چند آدم گفته مي شه، به كسي كه زبان خودش رو هم بلد نيست چطور مي شه انسان گفت؟). بنابراين اگر اين بحث شما در راستاي يكسان سازي زباني و ناديده گرفتن فرهنگ خودي است من آن را قبول ندارم. و گرنه اين بديهي است كه در چنان جمعهايي كه مي گوييد بايد طوري صحبت كرد كه اقليت هم حالي شود.

mehrdad گفت...

سلام و احترام

من مدتهاست بدنبال قصه سارا میگردم.(قصه ایی که در فیلم شهریار به آن اشاره شد. ابراهیم ادیب در این فیلم به آن اشاره کرد...). مدتهاست بدنبال آن میگردم و از همه سوال پرسیدم از تمام اساتید دانشگاه پرسیدم بخصوص استاد اسماعیل آذر که متاسفانه همگی اظهار بی اطلاعی کردند. و هر چه بیشتر گشتم کمتر یافتم.

تا اینکه امروز جمعه 20 فروردین ماه ، خیلی اتفاقی PDF داستان سارا را دانلود کردم . شاید باور نکنید همه آنرا خواندم خیلی خوب و زیبا نوشته بودید.از شما ممنونم

خواهشا داستان اصلی سارا(قصه سارا) را اگر در دسترس دارید برای من ارسال کنید . از نظر مالی من برای بدست آوردن این داستان هر بهایی را میپردازم. خواهشا از هر طریق ارسال کنید و یا آدرس کتاب بدهید از شما ممنون میشم

خواهشمند است در این مورد اقدامات لازم بفرمایید



با احترام

mmehr12@yahoo.com

منجوق گفت...

مهرداد عزیز،
من از آن داستان خبر ندارم. کامنت شما را منتشر کردم تا اگر کسی اطلاع داشت با شما تماس بگیرد

منجوق گفت...

آقای کسایی عزیز،
من آدم عملگرایی هستم. یکسان سازی زبانی-حتی اگر کار درستی بود که از نظر من نیست- عملی نیست. منظور من ترجمه در جمع های دانشگاهی است. در این جمع ها باید طوری رفتار شود که کسی احساس بیگانگی نکند. این موضوع شاید برای شما بدیهی باشد اما خیلی ها رعایت نمی کنند.

منجوق گفت...

در کشور های دنیا که سفر می کنم می بینم برخی از اقلیت ها زبانی و یا دینی هستند که در درون یک جامعه اکثریت خوب رشد کرده اند. از نظر سطح تحصیلات و سطح اقتصادی بالاتر از میانگین هستند. مراکز فرهنگی خود را دارند و....
در مقابل اقلیت هایی هستند که وضعیت نابسامانی دارند.
یکی از تفاوت ها آن است که گروه اول سعی کرده روشی در پیش بگیرد که بدبینی ها از بین برود. گروه اول هویت مسالمت جویانه ای برای خود تعریف کرده ولی گروه دوم هویت ستیزه جویانه. گروه دوم سعی نکرده که بدبینی ها را ازبین ببرد. برعکس! به بدبینی ها دامن زده است.

این مشاهده من در مورد کشورهای دیگر بود.

منجوق گفت...

در مورد ایران و در مورد خودمان قضاوت کردن بسیار سخت تر است. اما بگذارید مشاهده ای را که من خود داشته ام برایتان بگویم. نمی دانم به موضوع مربوط است یا خیر. در واقع برای خود من یک معماست! شاید شما بتوانید این معمای 5 ساله را برای من حل کنید.

ما در پژوهشگاه مرتب همایش هایی را ترتیب می دهیم. در همایش هایی که من برگزار کننده هستم اصرار دارم از شهرستان ها شرکت کنندگان زیادی داشته باشیم. معمولا از اصفهان شرکت کننده زیادی داریم. از یزد هم همین طور. اما از تبریز و ارومیه و اردبیل متقاضی شرکت بسیار کم است.
برای ارائه سمینار و بیشتر کردن ارتباطات
به دانشگاه تبریز رفتم و رئیس دانشکده فیزیک به من گفت که دانشجو یان را ترغیب به شرکت می کند ودانشکده هزینه سفر را هم در صورت ارائه پستر می پردازد اما ظاهرا دانشجویان علاقه ای به شرکت در این همایش ها ندارند.

گمان نمی کنم که علت تنبلی باشد. می دانیم تبریزی ها برای شرکت در یک مهمانی یا عروسی از انگلستان و بلژیک و کالیفرنیا می کوبند و می آیند تبریز و یا تهران. رفت و آمد بین فاصله تبریز و تهران که کاری ندارد!

علت چیست که این چنین به شرکت در همایش های پژوهشگاه ما بی علاقه اند؟!
آیا قصوری از طرف پژوهشگاه است؟
اگر چنین است بگویید شاید توانستیم اصلاح کنیم.
نمی توانم بگویم عملکرد پژوهشگاه و نحوه پذیرایی آن از مهمانان شهرستانی بی عیب و نقص بوده. اما فرقی بین دانشجوی مهمان ار اصفهان و تبریز نگذاشته. اگر قصوری بوده در حق آن اصفهانی هم بوده. ولی دانشجوی اصفهانی در مقابل منفعتی که از شرکت در همایش به او می رسد از آن کمبود ها و کاستی ها چشم پوشی می کند.
علم دوستی او باعث می شود زحمت سفر را بر خود هموار کند.

علت هر چه که باشد نتیجه آن است که همان دوستان اصفهانی و یزدی با شرکت دراین همایش ها بر معلومات خود می افزایند و در کارشان پیشرفت می کنند. به تدریج همین می شود یک جنبه از هویتشان.


این کنار کشیدن تبریزی ها در جوامع دانشگاهی به ضررشان تمام می شود.

منجوق گفت...

من از روی دلسوزی اینها را می گم.

منجوق گفت...

همین وبلاگ منجوق هم بین اصفهانی ها و یزدی خواننده بیشتری دارد تا بین تبریزی ها. حتی مشتریان اصلی داستان سارا یی که نوشتم اصفهانی ها و یزدی ها بودند! علت چیست؟!

منجوق گفت...

جوابی به ذهن من نمی رسد جز آن که دانشجویان تبریز گمان می کنند از شرکت در این گونه همایش ها بی نیازند. درست است که دانشگاه تبریز و دانشگاه صنعتی سهند استادان برجسته ای دارد اما این دلیل بر بی نیازی این دانشگاه ها از دیگر دانشگاه های کشور و دنیا نمی شود! همان طوری که گفتم پژوهشگران دانشگاه های درجه یک اروپا و آمریکا خود را از تبادل اطلاعات با دیگران بی نیاز نمی بینند. استادان برجسته فیزیک در دانشگاه های تبریز هم هرگز چنین ادعایی نکرده اند و تا جایی که مسئولیت های اجرایی و تدریس آنها اجازه می دهد در همایش ها شرکت می کنند یا سخنران از بیرون دعوت می کنند. اگر دانشجویان فعلی دانشگاه های تبریز در این دنیای ارتباطات خود را به دست خود ایزوله کنند در آینده شاهد افت سطح علمی دانشگاه های تبریز خواهیم بود. امیدوارم در رشته های دیگر وضع این گونه نباشد. کسانی که نگران هویت هستند باید یه این جنبه هم توجه داشته باشند و چاره ای بیاندیشند. ضربه خوردن دانشگاه شهری و افت سطح علمی آن معنایی ندارد جز ضریه خوردن هویت و فرهنگ آن شهر.
دانشگاه ها به همراه بازار و کارخانه های از ارکان اصلی هویت شهری مانند تبریز هستند. در عجبم هر سه این ارکان در بحث هویت چه طور مورد بی توجهی قرار می گیرند.

منجوق گفت...

ایتالیا و آلمان هر دو کشورهایی هستند که هر کدام از شهر های آن داعیه هویت دارد. باید ببینید که شهروندان آنان چه غروری نسبت به دانشگاه شهرشان دارند.دانشگاه چه نقشی در هر شهر بازی می کند.
تیم فوتبال خوب! به جای خود مهم و خوب! (هرچند من هیچ چیز از فوتبال نمی فهمم.) اما جایگاه دانشگاه در هویت و فرهنگ یک شهرپیشرو و مدرن با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست است!

منجوق گفت...

یکی از همکاران ما برای مذاکره برای همکاری های بیشتر رفته بود به یکی از دانشگاه های بسیار معروف تهران. یکی از استادان جوان آنجا مذاکره را با جمله ی"ما که به شما نیازی نداریم. شما به ما نیاز دارید" آغاز کرده بود. طبعا مذاکره خیلی موفقیت آمیز نبود. خوب! آغاز مذاکره با این جمله معنایی ندارد جز افق دید تنگ و ناپختگی و بچگی مذاکره کننده!

کسی که دید وسیع و افق دید بزرگ دارد به پروژه های بزرگی فکر می کند که نیاز به همکاری دارد. جامعه علمی ما در کل ایران کوچک وضعیف است. اگر بخواهیم با جمله " ما به شما نیاز نداریم. شما به ما نیاز دارید " وارد مذاکره شویم خدا می داند به کجا می کشد.

عباس گفت...

با نظر شما موافقم، ولی معتقدم که این صحبت کردن به زبان مشترک (حتی در جمع فیزیک‌پیشگان) تنها در دیدارهای کوتاه مدت برقرار است. با مدعوین غیر ایرانی هم که برای بازدید یا سخنرانی چند روزه به ایران می‌آیند، تا جایی که دیده‌ام به همین صورت رفتار میشود. اما برای همکاری های طولانی تر به نظرم قضیه متفاوت است؛ مگر اینکه اکثریت افراد، غیر همزبان باشند.

منجوق گفت...

یک بار ما در پژوهشکده مهمان خارجی داشتیم و سخنرانی به انگلیسی برگزار شد. یعد از سخنرانی یکی از دانشجویان نزد من آمد و پرسید که چرا با این که تنها یک نفر خارجی حضور داشت به انگلیسی صحبت کردیم.
سئوال می کرد که آیا در خارج هم چنین است.

البته این دوست ما برای اطلاع بیشتر سئوال می کرد. سئوال او جنبه شکایت نداشت. اما دغدغه هویتی داشت که البته معقول هم هست. نگران بود که این کار ما از روی یک نوع احساس خود کم بینی بوده باشد. من تاکید کردم که این رسم همه دنیا است. یک نوع احترام به مهمان است نه عملی از روی به توجهی به هویت خودی.
من هم این یادداشت را برای تاکید و پاسخگویی به این قبیل سئوال ها گذاشتم. منظور من این نبود که در ایران این مسئله رعایت نمی شود. اتفاقا سمینار های روز دوشنبه ما که مکس (پست-داک ایتالیایی مان) نیز حضور دارد به زبان انگلیسی برگزار می شود.

منجوق گفت...

ایرانی ها به طور سنتی مهمان نوازند.
به طور سنتی هم هویت خود را با مهمان نوازی تعریف می کنند. هویت ستیزه گرانه که برخی ترویج می کنند در همین نطفه باید خفه شود که جز دردسر و بدبختی و عقب ماندگی چیزی به بار نخواهد آورد. کسی که اعتماد به نفس واقعی دارد از مراوده با دیگران نمی هراسد و خود را پشت هویت بی اصل و نسب ستیزه جویانه و رجز خوانی های بی اساس پنهان نمی سازد.

منجوق گفت...

تبریزی ها دوست دارند در افتتاحیه همایش هایی که در شهرشان برگزار می شود شعری از شهریار بخوانند. برخی هم اصرار دارند این شعر به زبان ترکی باشد ولو این که برخی شرکت کنندگان ترکی بلد نباشند. اگر تنها یکی دو بیت خوانده شود و آن گاه مضمون آن ترجمه شود اغلب شرکت کنندگان استقبال می کنند. اما گاهی شعر بلندی به ترکی خوانده می شود و حوصله شرکت کنندگانی که ترکی بلد نیستند سر می رود. گاهی کدروت هایی هم پیش می آید.
شاید یک راه حل مناسب آن باشد که شعر و ترجمه آن به فارسی به تعداد حدود یک پنجم شرکت کنندگان پرینت گرفته شود. کسی که جلسه را افتتاح می کند می تواند یک بیت کوتاه بخواند و اشاره کند که شعر کامل به همراه ترجمه در بین علاقه مندان پس از پایان جلسه توزیع خواهد شد. به این ترتیب کدورتی پیش نمی آید. به علاوه مهمانان یادگاری از شهریار با خود به همراه می برند و پیامی که افتتاح کننده در ذهن داشت به شکل موثرتری و با بُرد بیشتری منتقل می شود

منجوق گفت...

این انتقادات و پیشنهاد ها را تنها از روی علاقه وافری که به شهر و کشورم دارم مطرح می کنم. می خواهم دانشگاه های مملکتم پیشرفت کنند. هیچ دشمنی نمی تونه به اندازه خودبزرگ بینی ای که از کوچک بودن افق های دید حاصل می شه ضربه بزنه.
همه مشکلات را از ناشی از بیگانگان دیدن بلایی ایه که مدتی است به آن گرفتار شدیم. چیزی که ناراحت کننده تره اینه که دایره این دشمنان فرضی داره بزرگتر و بزرگتر می شه و دایره این "ما" داره کوچک تر و کوچک تر می شه.

منجوق گفت...

علت شرکت نکردن دانشجویان تبریز در برنامه های ما هنوز برایم یک معماست. "تصور بی نیازی" حدس و گمان من بود. شاید این گمان اشتباه باشد. علت اصلی آن است که کسی در تبریز روی این مطالب خاص کار نمی کند. البته کسی در اصفهان و یزد هم دقیقا همرشته من نیست. در واقع در ایران جز دانشجوهای خودم کسی را نداریم که روی این موضوعات کار کند. برای همین است که می گویم جامعه علمی کل ایران نحیف است. تعداد پژوهشگرانی که به جدیت کار می کنند ناچیز است. اگر این عده ناچیز هم خود را در جزیره هایی ایزوله کنند به هیچ جا نمی رسیم.

منجوق گفت...

منتظرم یکی توضیح دهد که چرا دانشجویان تبریز و ارومیه و اردبیل در همایش های شرکت نمی کنند. اگر ایراد از سوی برگزاری است سعی می کنیم رفع نماییم. این یک مسئله جدی کاری است.

باز وضع تبریز و ارومیه بهتر است. از زاهدان که حتی یک نفر شرکت کننده تا به حال نداشته ایم.
جمعیت زاهدان تقریبا دوبرابر کاشان است. اما از کاشان بسیار بیشتر از زاهدان شرکت کننده داشته ایم.

علت چیست؟! دوری راه؟! راه که دورتر از فاصله تهران و لندن و یا کالیفرنیا ویا هلند نیست.
متاسفانه کسی از زاهدان خواننده وبلاگ منجوق هم نیست که جواب سئوال مرا دهد.

منجوق گفت...

زبان بی شک بخش بزرگی از هویت انسان را تشکیل می دهد اما تنها جنبه آن نیست. در بین مردم منطقه خاورمیانه، از عرب و عجم، زبان وادبیات (مخصوصا شعر) سهم بزرگ تری از هویت را داشته تا مردم بقیه جاهای دنیا.
آلمانی ها و اطریشی ها را درنظر بگیرید علاوه بر زبان وادبیات ده ها عنصر هویت بخش دیگر دارند: موسیقی (بتهوون، موزارت و...)، صنعت (بنز، بی ام و و..)، علوم پایه مثل فیزیک (هایزنبرگ، اینشتین و...)، روانشناسی (فروید و..)، مُد(ژورنال بوردا) تئاتر، فلسفه (در هایدلبرگ یک راه هست که به راه فیلسوفان شهرت دارد!)، معماری ( ساختمان شهرداری تبریز خودمان کار معماران چیره دست آلمانی است!) و آشپزی (مخصوصا کیک پزی)، گلکاری، حتی گلدوزی (بله! هنوز گلدوزی های سنتی قشنگی تولید می کنند و به توریست ها می فروشند!) و ده ها مورد ریز و درشت دیگر!

ضمن احترام عمیقی که به کسانی که در راه زبان فارسی و نیز آنان که در راه اعتلای زبان ترکی می کوشند احساس می کنم این خطر را هم گوشزد می کنم که توجه به این بخش از هویت نباید به بهای تضعیف بخش های دیگر هویت تمام شود.

در این دنیایی که رو به جهانی شدن می رود اگر ما تنها روی جنبه زبان تمرکز کنیم، ضرر خواهیم کرد.

ناشناس گفت...

خوشحالم که به مساله تعداد شرکت کنندگان در برنامه‌های پژوهشگاه توجه دارید. به نظر من عدم شرکت دانشجویان تبریز به این دلیل هست که در دانشگاه‌های تبریز شاخه‌های فیزیک انرژی بالا و ماده چگال - که اکثر همایش‌های پژوهشگاه رو تشکیل میدهند -وجود نداره و عملا هیچ استاد و دانشجویی در این شاخه فعالیت نمی‌کنه(البته شاخه فیزیک نظری در دانشگاه تبریز فعال هست ولی‌ علت عدم شرکت دانشجوها رو باید در رفتار مدیر گروه این شاخه جستجو کرد). دلیل دیگه اطلاع رسانی خیلی‌ پایین در مورد همهٔ فعالیت‌های مربوط به فیزیک هست که متأسفانه یکی‌ از ضعفهای دانشکده‌ فیزیک تبریز هست.

در کلّ به نظر من با وجود اینکه با رئیس دانشکده‌ فیزیک تبریز صحبت کردید ولی‌ اطلاعات تون کافی‌ نیست. مثلا دانشگاه صنعتی سهند اصلا رشته‌ فیزیک نداره و نباید آن رو با دانشگاه صنعتی اصفهان مقایسه کنید.

در کلّ به نظر من عدم شرکت دانشگاه‌های شمال غرب کشور در همایش‌های فیزیک مربوط می‌شه به پویا نبودن فیزیک در آن دانشگاه‌ها که باعث می‌شه دانشجوها و حتا گاهی‌ اوقات اساتید هم رغبتی به شرکت کردن نداشته باشند.

در ضمن اکثر اوقات دانشگاه هزینهٔ سفر را پرداخت نمی‌کنه(این اتفاقی هست که برای خود من افتاده(البته در دوره ارشد، شاید هزینه سفرهای دانشجویان دکتری رو بدن)؛ مدرسه تابستانی از طرف پژوهشگاه در کیش برگزار میشد و دانشگاه فقط هزینه سفر با قطار رو میداد-مسلما مسافت تبریز تا کیش رو نمی‌شه با قطار رفت! از طرفی‌ هزینه سفر به تهران آن قدر کم هست که حتا نیاز به کمک مالی نباشه )

از نظر من از دانشگاه تبریز در شاخهٔ فیزیک فقط اسمش باقی مونده:(

منجوق گفت...

ناشناس عزیز،
به نظر شما من می توانم کاری انجام بدهم؟ البته به هیچ وجه قصد رودر رویی با اساتید دانشگاه تبریز را ندارم. (مسایلم با برخی در همین پژوهشگاه برای هفت پشتم بس است!)

اگر سالی یک بار به تبریز بروم و سمینار بدهم کمکی می کند؟ !


من در همایش ها برنامه ارائه پستر می گذارم تا دانشجوهای شهرستانی آسان تر بتوانند از اساتید خود هزینه سفر را بگیرند. گواهی شرکت وارائه پستر هم که صادر می کنیم. البته گرفتن هزینه سفر ضوابطی دارد که دانشجو باید به دقت رعایت کند و الا دانشکده نمی تواند هزینه سفر را تقبل کند. بعضی وقت ها دانشجو ها به این ضوابط بی توجهی می کنند و برای همین هزینه سفر آنها پرداخت نمی شود.

در مورد اطلاع رسانی ما همیشه به دانشگاه تبریز و صنعتی سهند پستر ارسال می کنیم و تا جایی که من می دانم پسترها در آن جا نصب می شوند. در ضمن من تمام رویداد هایی که خود برگزار می کنم در این وبلاگ اعلام می کنم (که البته در بین تبریزی کمتر خوانده می شود اما اصفهانی مرتب ان را می خوانند.) اطلاعیه همه رویداد ها در وبسایت آی-پی-ام منتشر می شود.

کار دیگری هست که از دست ما برآید؟!

منجوق گفت...

ای کاش مردم این منطقه (از آسیای میانه گرفته تا شمال آفریقا) به جای آن که این همه بر سر قومیت ونژاد ابوریحان و ابوعلی سینا با هم دعوا می کردند به فکر بهبود وضع علمی دانشگاه هایشان بودند. واقعا اگر ابوریحان و ابن سینا الان زنده بودند به این اره دادن ها و تیشه گرفتن ها برسر قومیتشان چه می گفتند!

وحیدی گفت...

دکتر منجوق همیشه پانوشت شما در قسمت نظرات از متن قوی ترست شاید مجال اطاله بیشتر است.به هر حال علت را بیابید.یکی از نزدیکان که از خردسالی در انگلستان مقیم است و حالا سنین میان سالی را سپری می کند را پرسیدم علت گاه تحقیر جماعت پاکستانی و هندی در انگلستان چیه .جواب داد چون بسختی در جامعه حل می شوند و مثال زد بسیاری از این جماعت هنوز لباس محلی و ساری بتن می کنند ! از دید این خانم پوشیدن لباس بومی و حفظ هویت ملی این جماعت رو مستحق تحقیر کرده.و خوب بود که این گفته خام اما مصطلح به گوش امثال آل احمد نرسید و گرنه الان روی ویبره بود بی شک......
اون دانشجوی شما هم حق داشته زبانی فارسی را از شما مطالبه کند.برای دو سه نفر مهمان مدعو یا مترجم همزمان بگیرید یا به ناچار دوزبانه جلسه را برگزار کنید.البته تکلیف همایش های بین الملی مشخص است و فعلا مع الاسف ! زبان علم انگلیسی است که ان شاالله در بروی یک پاشنه نخواهد چرخید.نمی دونم در پژوهشکده شما برای یادگیری زبان انگلیسی و کسب مدارک معمول سیاست های تشویقی و حمایتی و یا تنبیهی موجود است یا خیر.که لابد منه و از آن گریز نیست.بنظرم استفاده از زبان مشترک خاصه در فرصت های بریک و پذیرایی و محافل غیر رسمی برای ما جماعت طلبه و حضرات علما و فضلا بسیار سودمند است.هم شهزی های شما در همایش و کنفرانس های عمرانی-دانشچویی هم خیلی پررنگ حاضر نبودند.سیستانی ها هم هنوز از محرومیت و مشکلات تاریخی استان های مرزی رنج می برند!گرچه که خیلی در همین سال ها در دو دانشگاه استان کار شده گویا.

منجوق گفت...

البته وضعیت همشهری های من در ایران با وضعیت پاکستانی ها در انگلیس قابل مقایسه نیست. تبریزی ها تقریبا به نسبت جمعیت خود در بین نفرات برتر کنکور حضور دارند. هنوز بازار تبریز یک قطب است.کارخانه ها و صنایع آن مانند کارخانه های شهرهای دیگر ایران از واردات کالاهای چینی ضربه ها دیده اند اما هنوز در سطح ایران تبریز جزو شهرهایی است که اقتصاد آن در حال زندگی است. نکته در این جاست که ما خیلی بیشتر از این ها انتظار داریم.

نکته ای که من سئوال می کنم چرا این همشهری های من که این قدر نسبت به شهرشان علاقه و حتی تعصب دارند به فکر نجات صنعت کفش تبریز نیستند. چرا وقتی کارخانه اطلس پود مشکل پیدا کرد کمتر کسی توجه کرد.
مگر این ها جزو هویت نیستند؟! هم جزو هویت هستند هم اشتغال ایجاد می کردند. اگر همت می کردند می توانستند . اما نکردند!

وحیدی گفت...

منظورم همشهری های شما نبود.منظورم این بود که گاهی از سر ساده لوحی برخی حفظ هویت و داشتن سبک زندگی مخصوص به خود (البته در حد معمول ومنطقی )توسط اقلیت رو تحقیر می کنن .خاصه اینکه نسخه می پیچن حتی اگر می تونید موی سیاه خودتونو بلوند کنید که خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو....حالا قرار نیست همشهری های منو شما تمام مشکلات عالم رو حل کنند.ولی از دید آرمان خواهانه متین است و گه گاه تلنگری است که تعصبات مون رو بجا خرچ کنیم.خیلی کار عقب افتاده داریم که زمین مانده.همتی مضاعف ! نیاز است.سوال جالبی پرسیدید!....نمی دونستم اطلس پود هم به مشکل خورده.البته سال هاست نساجی ایران خاصه کاشان و یزد درگیرند.سابقه تاریخی صنعت نساجی چه بصورت سنتی و چه مدرن بلند و بالاست

منجوق گفت...

البته بسیار نامعقول و غیر اخلاقیه که عده ای به خاطر زبان یا قیافه یا لباس محلییا مذهب یک قوم و یا یک اقلیت را تحقیر کنند. من خودم هیچ وقت این کار نکردم وتا حد توانم هر که را دور و بر من بوده از این کار منع کردم. قبلا هم گفته بودم در مدرسه بین دوستان استفاده از واژه کتتی ( دهاتی) با بار منفی را قدغن کرده بودیم. به جای آن واژه های دقیق تر و بانمک تری ساخته بودیم.

این وقتی است که ما خود در اکثریت هستیم. در این صورت باید خود را از لحاظ اخلاقی ملزم به احترام به اقلیت ها می دانیم. اما وقتی در اقلیت هستیم چه کنیم؟! واقعیت این است که همواره در بین اکثریت یک عده ای هم پیدا می شوند که رفتار مناسب با اقلیت ندارند.

در مقابل آن ها چه کنیم؟!
دعوت آنها به اخلاقیات بی فایده است.
استدلال منطقی هم فایده ای ندارد!
کل ماجرا از پایه بی منطق است!

اگر حساسیت ما را ببینند جری تر می شوند!
مقابله به مثل هم کار درستی نیست. به هر حال زور اکثریت بیش از اقلیت است. اگر مقابله به مثل کنیم فشار بر ما بیشتر می شود. به علاوه، اگر بخواهیم راه مقابله به مثل در پیش بگیریم چه فرقی هست بین آن عده و ما؟! بهترین راه این است که خود آن قدر پیشرفت کنیم (از لحاظ تحصیلی، اقتصادی، اجتماعی و....) که دیگر جای حرف و حدیث نماند.کار دیگر ی که باید بکنیم این است که جلوی هر گونه بدبینی را بگیریم. به این ترتیب آن عده یاوه سرا خود در بین اکثریت به یک اقلیت بی منطق شناخته می شوند و هر وقت زبان به تمسخر بگشایند خود اکثریت آنان را خاموش می کنند.

این کاری است اقلیت چینی در آمریکا کرده. وقتی اولین چینی ها به آمریکا رفتند برخورد آمریکایی ها با آنان وحشتناک بود. اما چینی ها با سخت کوشی و اهتمام به تحصیل و مهارت آموزی رفته رفته موقعیت اجتماعی خود را بالا بردند و الان اقلیتی هستند بسیار پرنفوذ در آمریکا

وحیدی گفت...

راستی نگفتید تو پژوهشگاهتون سیاستی برای یادگیری زبان انگلیسی وجود داره؟

منجوق گفت...

حال که حرف اطلس پود پیش آمد بگذارید یک خاطره از پدرم بگویم.
سال ها پیش وقتی من دبستان بودم
صاحب کارخانه ی اطلس پود می خواست ساختمانی جدید برای کارخانه بسازد. می خواست سردر آن شکل خاصی داشته باشد. محاسبه آن به پدرم سپرده شده بود که تا جایی که یاد دارم محاسبه غیر بدیهی و نسبتا دشواری بود. وسط کار صاحب کارخانه از یکی سفرهای خارج خود بازگشت. در آنجا سردر هتلی را دیده بود و پسندیده بود و از آرشیتکت خود خواست که طرح را عوض کند و طرحی مشابه بریزد. به دنبال آن محاسبه باید از سر گرفته می شد. پدرم هم عصبانی شده بود و هم ته دلش خوش خوشانش شد.


وجود چنین کارخانجاتی در شهر علاوه بر اشتغالزایی و درآمد زایی و همچنین مشهور کردن شهر با صادرات محصولات از صدها طریق دیگر هم به هویت سازی شهر کمک می کنند. مثلا در سایه چنین کارفرمایانی هستند که آرشیتکت ها و مهندسین هنرهای خود را رو می کنند.

منجوق گفت...

بله! در پژوهشکده ترم پیش کلاس زبان تخصصی پیشرفته داشتیم.

وحیدی گفت...

بله .بحث من بیشر ناظر به جنبه فرهنگی و هویتی مساله بود.عده ای ساده لوحانه جاره را در تغییر لباس و رنگ مو می بینند و چون از عمق فرهنگ خودی آگاه نیستند خودشونو در برابر فرهنگ مهاجم بازنده حس می کنن و به ناچار حکم به حل می دن ! ...یقینا فرهنگ ما عمیق و مولد است ....البته تعصابات افراطی و کشیدن داریوش و هو خشطره از گور بیرونو و باستنگرایی افراطی را همچون شما امری انحرافی می دونم....در دنیا امروز باید قوی شد.کسب و تولیده علم امروز از مصادیق قدرته و مایه افتخار و احترام.البته اقلیت ایرانیم به نسبت در خارج از ایران وضع خوبی دارند و جماعت محترمی هستند.البته مشکلات هویتی ما به نظر من از برخی اقلیت های دیگه بیشتر .

وحیدی گفت...

خودتون که می دونید کورس های یکی دو واحده گره ای از مشکلات ما باز نمی کند .تو برخی از دانشگاه های آسیایی دیدم داشتن مدرک مثل ایلتس یکسری امتیازها رو برای دانشجو ایجاد می کنه.یا مثلا دانشگاه هزینه آزمون و تقبل می کنه و نظایری از این سیاست های تشویقی و گاهی تنبیهی موجوده...این اطلس پود تو تبلیغات خیلی فعال بود.دایم هدیه تبلیغی می فرستاد و نامه حراج می فرستاد.بکل تعطیل شده؟

منجوق گفت...

نه! فکر نکنم! خدا نکنه! البته دقیق نمی دونم. چند سال پیش که ما می خواستیم برای خانه مان پرده بخریم می گفتند دچار مشکل شده. فامیل می گفتند برو از "کلاسیک" (پرده فروشی ای در میدان محسنی) جنس خارجی بخر. من گفتم تا پرده های اطلس پود هست من جنس خارجی نمی خرم. انصافا جنس هایشان خوب از آب در آمد.


حرف من اینه که حتی انهایی که نسبت به شهر تعصب دارند دنبال آن نیستند که با خرید محصولات خودی از صنایع شهرشون حمایت کنند.

وحیدی گفت...

جنسش خوبه.درسته :) .شما هم مثل مامان منید.اونم مثل شما فکر می کنه :) .....ما یک رسمی مامانمون داره هیج وقت سوپر که می ریم واسه اجناس پلاستیک نمی گیره یعنی یا ساک می بره و اگر یادش بره و ماشین نبرده باشه حتی حاضره چند قلم جنسو تو دستش بگیره و تو کیفش بزاره تا این محیط زیست که می گن کمتر آسیب ببینه.منم عادت کردم چند ساله به این کار.وقتی فروشنده حیرت می کنه که چرا بهش می گم اون یک شیشه آبلیمو رو تو نایلون نزار در یک چشم به هم زدن یک پیامه بازرگانی می دم که بازیافت نایلون N سال در طبیعت طول می کشه.و بعد یک حس پروانه ای خوب تو وجودم جوونه می زنه !!!!:)) .خیلی که بچه بودم تو زهنم یک چیزایی هست که بعضی جاها تو پاکت های قهوه ای (اسمش کاغذ گرافه؟) هنوز جنس می دادن و چه خوب بود....

منجوق گفت...

یک وقت شایعه غلط نپراکنم! اطلس پود سرجایش هست. اما من دوست داشتم به جای این همه جنس خارجی مردم همین جنس های اطلس پود را می خریدند.
دوست داشتم محصولات اطلس پود دنیا را می گرفت نه محصولات چینی ایران را.

راستی این هم از عکس کارخانه اطلس پود با سردری که بابای من محاسبه کرده:
http://www.atlaspood.com/persian/aboutP.htm

وحیدی گفت...

به به دست مهندسش رو بایس طلا بگیرن ! اینو ببینید و خدا رو شکر کنید که ما هستیم :)

http://www.vojoudi.com/kidding/engineerless.htm

منجوق گفت...

بهار دلکش با صدای رشید بهبودف:
http://www.youtube.com/watch?v=2mTzMUqYpk0

فرهاد گفت...

سلام
در مورد شركت در همايشها مسأله قومي دخيل نيست. چند علت رو من تونستم پيدا كنم:
1. مشكل داشتن با پژوهشگاه. علت به همان مسأله‌ي دعواي بين تيمهاي فوتبال شبيه است.
2. يك كم سياسي. شايد بسيار كمرنگتر از بقيه‌ي موارد.
3.گرفتاريهاي زياد زندگي دانشجويي شخصي و دانشجويي در كنار دانشگاه.
4. پذيرش نشدن بعد از ثبت نام و حضور شاگردان اساتيد حاضر در پژوهشگاه و عدم پذيرش دانشجويان غير درست مانند پذيرش مقالات انجمن فيزيك ايران به همين ترتيب(كه در مورد همايشها بين دانشجويان هميشه مطرح هست). چون فقط در سه - چهار مورد ثبت نام كردم زياد اطلاع از آمار پذيرش براين اساس بطور مستدل خبري ندارم.البته خودم هم فقط در دو مورد پذيرش شدم، كه در مورد خودم به فرض در مورد همايش LHC در اصفهان معقول بود. ولي علاقه‌ي زيادي داشتم و نشد و انگيزه‌ي زيادي براي شركت در چنين همايشهايي رو در مركز ندارم چون تقريباً نتيجه‌ي ثبت نام مشخصه. البته تهراني هم هستم. فقط در هندسه ناجابه جايي و سمينار يك روزه كروموديناميك بود.
5. نحوه‌ي ارتباط و اطلاع رساني مركز. سايت اين روزها روسش بسيار مناسبي است و به صرفه. ولي واقعاً همه‌ي دانشگاه‌ها خبردار نميشن. كه باز گرفتاري تحصيلي باعث ميشه برد دانشگاه بُرد بيشتري نسبت به سايت داشته باشه.
6. برخورد اساتيد كه در همان بحث طولاني اشاره كردم.
7. اصلاً انگيزه‌ي اين همه دانشجوي ارشد و دكترا! واقعاً اينقدر كه براي بسياري از دانشجويان شغل دانشگاهي ويا صرف مدرك مهمه نتيجه‌ي زحمتي كه ميكشند اصلاً مهم نيست. بي‌تفاوتي اين‌دوستان كمي آزار دهنده است. اگر دقت كنيد در دانشگاه‌ها،‌عده‌ي انگشت‌شماري از نظر علمي و اجرايي در سمينارها و كارهاي جنبي مربوط به فيزيك فعال هستند. اين مسأله بسيار مهمه. نداشتن شغل معين براي فيزيكي‌ها ادامه تحصيل بي‌هدف رو نتيجه داده. من ارتباط زيادي با دانشجويان (خودم هم دانشجو هستم) دارم. در فعاليتهاي علمي شركت ميكنم. حامي اونها هستم تا جايي كه برش داشته باشم و حتي كارهايي رو راه ميندازم مثل سمينارها، كارگاه‌ها و همايشهاي يكروزه و غيره. وقت زيادي رو براي صحبت با دانشجويان ديگه ميگذارم براي راهنمايي در حد دانشم يا كارهاي اجرايي انجمن. بخشي اش به اين برميگرده كه انرژي ام رو دوست داشتم در محيط تحقيقاتي باشم ولي نيست. طبق بقاي انرژي فعابيتهاي جنبي زياد دارم.
بسياري از ما به دليلي كه ذكر كردم ضربه خورديم و من شايد يكي از مقاوم‌ترين‌ها بودم كه در ين سيستم آموزشي غلط اينطور دوام آورده و هر مطلبي رو مي خونم يا ترجمه مي‌كنم بچه ها بخونند يا سمينار ارائه ميدم تا براي خودم هم سازنده باشه. بيش از اين براي خودم حداقل كاري نمي‌ِتونم انجام بدم. البته ترجمه ي كتاب هم بخشي از انرژي صرف شده از طرف من بوده كه نتيجه‌اش مثل آشكار سازي نوترينو هنوز برام مشخص نشده!
به نظرم سيستم آموزشي كه نه آموزش محور بوده نه تحقيق محور و يك چيز عجيب و معلقي است كه فقط رفع نياز دانشده بوده و واحدهايي پر ميكنند و محتوا مهم نيست.
مشكل هم در حد كلان بوده هم در حد جزئي همان دانشجويان بي‌انگيزه‌ي دكترا استاد مي‌شوند چون مجبورند و نتيجه مشخص است. يه فاجعه. استاد از نظر من بايد اول بايد يك معلم خوب باشد.
ريچارد فاينمن بزرگ را به همين دليل مي‌پرستم حتي اگر گلمان بگويد خودنمايي مي‌كرده! ولي سرلوحه‌ي خوبي است به عنوان يك دانشجو و بعد معلم-استاد و محقق بزرگ براي بسياري. متن سخنراني‌هاي فاينمن گاهي مو به تنم سيخ مي‌كنه. اولين سخنراني از سه جلد معروف فاينمن نگاه عجيب و عميق فاينمن رو در عين ساده بودن سخنراني‌اش نشون ميده. اگر محيط آموزشي ما خوب بود، يقيناً افراد با انگيزه هم راهي پيدا مي‌كردند بدور از زرنگي و پارتي بازي و شغل دست و پاكردن براي نورچشميها در دانشگاه‌ها با هزار نوع فيلتر كه خودتان بهتر مي دانيد.
جاي كارگاه‌هاي آموزش فيزيك و همايش معلمين فيزيك و حضور اساتيد خبره‌ي خارجي در اين زمينه خالي است. تيمهاي مخصوص ويرايش و نقد كتابهاي آموزشي نداريم. تجربيات اساتيد را به دليل حسادتهاي بي‌مورد و تنگ نظريها نمي‌پذيريم و از توخالي بودن خودمان هم آگاهيم(منظور اساتيد محترم بخصوص نوديده‌ها بعد از پاكسازي اين چند سال اخير است).
حضور دانشجو به عنوان نيروي بالقوه‌ي اجرايي و پتانسيل علمي كاملاً حذف شده و ناديده گرفته شده در حالي كه خبري در وراي دانشجويان هم نيست.
هنوز اساتيد نتهاي پاره‌پاره‌ي جواني خودشان را مي‌آورند و خبري از مطالعه‌ي‌ِ جديد مباحث درسي نيست.(نه در همه‌ي‌ِ موارد)
ببخشيد من فكر كنم هميشه نگاه و نقد در نيمه تاريك دارم. ولي به نظرم شجاعت مقابله با مشكلات بهتر از ناديد گرفتن و روز را به شب رساندن است.

منجوق گفت...

فرهاد عزیز،
مسایل دانشگاه های مختلف متفاوتند. در مورد دانشگاه های تبریز تحلیل آن دوست ناشناسمان نزدیک به واقعیت به نظر می رسد. البته ایشان از دید خود مسایل را گفته اند. از استادانشان اگر بپرسید روی جنبه های دیگر که از دید یک دانشجو پنهان می ماند انگشت می گذارند. به هر حال به عنوان برگزار کننده سعی می کنم که تمهیدی بیاندیشم که علاقه مندان بیشتری از دانشگاه های مختلف حضور پیدا کنند. هر چه شرکت دانشجو بیشتر باشد نتیجه بهتری در دراز مدت حاصل می شود.

منجوق گفت...

در تبریز گروه های لیزر، اطلاعات کوانتمی، پلاسما و فیزیک خورشیدی بیشتر فعال هستند. در رشته من یا نزدیک به رشته من کسی در تبریز فعال نیست. علت اصلی کم بودن شرکت کننده از تبریز در همایش هایی که من برگزار می کنم همین است.

باید با دکتر جعفری زاده صحبت کنم ببینم می شه کاری کرد یا نه.

فرهاد گفت...

در زمينه‌ي اساتيد كه من هم داستان‌ها دارم. و چون قبلاً جاي ديگه بحث كرديم اشاره نكردم. دقيقاً متوجه مشكل ايشان هستم. ما با همين مشكل مواجهيم. و با اجازه‌ي شما قرباني قعاليت رد اين زمينه هم شديم و كمرتين كارشان سنگ اندازي و رفتارهاي عجيبشان بود و يك معدل زيبا هم برايم درست كردند. و يكي از اساتيد رسماً در گروه فيزيك مسأله رو در قالب يك تهديد كوچك گفت. ولي خب من وارد هفتيمن سال دانشجويي خودم مي‌رسم(ليسانس و ارشد) و سابقه‌ دارتر از اين حرفها هستم ولي تمام دوستان انجمن فيزيك كنار كشيدند. ما خودمان را كشتيم استاد ذرات بنيادي بياورند و ما با استاد كيهان‌شناسي و يك ذرات داريم مدرك ذرات مي‌گيريم همگي. چون گروه فيزيك خودش چند دسته است. اگر دانشگاه بهشتي يا جاي ديگر بود كه چند استاد بنام و خوب داشت يك حرفي حتي در دانشگاه ما كه ذراتي فقط دكتر ح.م از سمنان هستند بي‌انگيزه در تحقيق ولي معلم خوب در ذرات، شما حساب كنيد ما چه كشيديم. من چند نامه دادم امضا جمع كردم و آخرهم هيچ. زماني دانشگاه تبريز اساتيد آذربايجاني تحصيل كرده فرانسه و شوروي سابق داشت. كه مثل دانشگاه شيراز كه اساتيد امريكايي داشت در رشته هاي ديگر البته، اين دانشگاه بين دانشگاه‌هاي خوب ايران بود. پلاسماي اين دانشگاه ظاهراً معروف بود. ليزر و نظري هم. ولي خب كلاً دانشگاه‌ها رمق زيادي ندارند. اميدوارم روزي همه‌ي اين دانشگاه‌ها وضعيت مطلوبي پيدا كنند. چند ت از اساتيد ليسانس من از اروميه و تبريز مدرك ارشد داشتند و به هرحال خوب كار كرده بودند ولي از دوستان جديد دانشجو كه مي‌پرسم كم انگيزه هستند.

ناشناس گفت...

مسلما سخنرانی‌ اساتید در شاخه ‌های مختلف فیزیک انگیزه و تحرک- به خصوص در دانشجویان مقطع کارشناسی- ایجاد خواهد کرد ولی‌ مساله اساسی‌ اینجاست که باید رئیس دانشکده یا رئیس گروه سخنران را دعوت کنند که با جو حاضر در دانشکده‌ فیزیک تبریز بعید به نظر میرسه؛ متاسفانه در آن محیط اجازه جولان به دنشجوها داده نمی‌شه. با وجود اینکه خود من ۳ سالی‌ هست که خارج از ایران هستم و در این مدت حداقل نصف اساتید قدیمی بازنشسته شدن ولی‌ متأسفانه با حضور اساتید جوان هم تحرک چشمگیری ایجاد نشده. البته بعضی‌ از این اساتید جوان قصد داشتن حرکتی را آغاز کنند ولی‌ اجازه داده نشد(دلیلش رو در رئیس دانشکده‌ جستجو کنید) و بعد مدت کوتاهی‌ همین اساتید شدن مثل "خواهی‌ نشوی رسوا همرنگ جماعت شو". هر برنامه‌ای هم که به میزبانی دانشکده‌ فیزیک برگزار شده فقط و فقط حروم کردن پول بود و بس ، چون اصلا کیفیتی در کار نبود. در لفافه بگم کسانی‌ در دانشکده‌ فیزیک هستن که چشم دیدن هیچ کس رو ندران؛ حتا به دانشجوی خودشون هم رحم نمیکنن. گله و شکایت زیاده ولی‌ مطمئنم روحیه شما اجازه نمیده که به حرفهای من بسنده کنید و مطمئنم که وارد عمل میشید؛ امیدوارم اون قدر سر خورده نشید که مثل من که هر وقت ایران میرم حتا دور و‌ بر دانشگاه هم نمیپلکم.

الان که سر حرف باز شده اجازه بدید یه گله هم از برنامه‌های پژوشکده بکنم. در اکثر مواقع بین دانشجویان شریف و شهرستانی‌ها تبعیض قائل میشن. مدرسه‌ای برگزار میشد که من علاقمند بودم که شرکت کنم ولی‌ دبیر برگزار کننده اعلام کردن که فقط برای دانشجویان دکتری برگزار می‌شه دلیلشون من رو توجیه کرد و اصرار نکردم ولی‌ بعد از برگزاری مدرسه متوجه شدم که حدود ۵ نفر از دانشجویان ارشد شریف هم شرکت کرده بودن. ایمیل‌ای به برگزار کننده فرستادم و شکایت کردم و ایشون گفتن که آن دانشجوها را میشناختن؛ من اسم این عمل رو میزارم تبعیض و حتا پارتی بازی.حالا نظر شما چی‌ باشه؟ در کلّ در همایش‌های پزوهشکد (البته تا ۳ سال پیش- شاید الان عوض شده باشه) فقط به دانشجوهای شریف توجه می‌شه و این در کلّ جو صمیمی‌ ایجاد نمیکنه.

منجوق گفت...

این مسئله ای که گفتید (مقاومت در مقابل ایده های نسل جوان تر) اختصاص به تبریز ندارد. همه جا کمابیش این مسئله هست. نگران نباشید در این مورد منجوق آبدیده شده.

کلمه :آبدیده" همیشه مرا یاد سخنرانی شاهین به مناسبت استعفایش می اندازد.

دو سال پیش شاهین
به مناسبت استعفا یش از مدیریت پژوهشکده نطقی مسجع کرد که حالا تاریخی شده! متن سخنرانی را شب قبل با هم تنظیم کرده بودیم. این بیت را از سعدی را هم به توصیه من در سخنرانی گنجاند:
گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری, زر نابم که همان باشم اگر بگدازم

منجوق گفت...

بعضی از مردم منطقه (از آسیای میانه تا شمال آفریقا) با هم جدل می کنند تا نشان دهند دانشمندانی مانند ابوریحان و ابن سینا هم نژاد آنها بوده اند. نمی خواهم وارد این بحث بدیهی بشوم که در این هزار سال مردم منطقه با هم آمیخته اند و هیچ کدام از ما حتی نام اجداد 6 نسل قبل خود را نمی دانیم و....
می خواهم روی نکته دیگری انگشت بگذارم:

منجوق گفت...

نکته این است: همین الان که من این را می نویسم کودکان باا ستعداد بسیاری هستند که می توانستند ابوریحان ها و ابن سینا ها نسل بعدی شوند. دقیق تر بگویم: برای این که ابوریحان و این سینا در جامعه ای رشد کند جامعه باید به درجه ای از رشد اقتصادی فرهنگی و علمی رسیده باشد. این کودکان می توانستند چنین جامعه ای ایجاد کنند. اما این کودکان در دام فقر مطلق گرفتار آمده اند و استعداد هایشان پژمرده می شود. وقتی ترکیه ای می گوید ابن سینا دانشمند ترکیه ای بوده رگ گردن ایرانی بیرون می زند. وقتی اماراتی می گوید ابن سینا عرب بوده رگ گردن هر دو بیرون می زند. سر ابن سینا ی هزارسال پیش با هم دعوا می کنند اما و صد
اما از پژمرده شدن استعداد ها و تلف شدن ابن سینا های نسل بعدی ککشان هم نمی گزد.

منجوق گفت...

بنیاد کودک تمهیدی اندیشیده که افراد معمولی مانند ما با کمک های کوچک خود بتوانیم در بالندگی ابن سینا ها و ابوریحان ها بیست سال بعد سهمی داشته باشیم.

ابن سینا و ابوریحان های بیست سال دیگر شهر شما در وبسایت زیر منتظر شما هستند:
http://www.childf.com/

منجوق گفت...

اگر در خارج هستید می توانید کودک مورد علاقه خود را از سایت بالا انتخاب کنید و آن گاه از طریق سایت زیر به او کمک کنید:
http://www.childfoundation.org/

کارکنان بنیاد بسیار مودب هستند و سئوال های شما با حوصله جواب می دهند. ای-میل های شما در زمان کوتاهی پاسخ داده می شود.

ناشناس گفت...

در مورد گله مندی من از برنامه‌های پژوهشکده چیزی ننوشتید!

منجوق گفت...

آیا گله مندی شما از برنامه ای بود که مسئولیتی در برگزاری آن داشتم؟

ناشناس گفت...

of course not!

منجوق گفت...

هر کدام از همکاران سلیقه خود را در برگزاری همایش ها دارند که لزوما با سلیقه من یکی نیست. یکی از درس هایی که من در این مدت گرفته ام آن است که اگر بخواهم در محدوده اختیاراتم کارمثبتی بکنم باید از این که در مورد عملکرد دیگران نظر دهم حذر کنم. به خصوص در جامعه دانشگاهی که هر کسی خود را صاحبنظر می داند! برای آن که نسل جدید برای پیشبرد ایده هایشان با مانع کمتری مواجه شوند باید سعی کنند تا رودر روی نسل قبلی قرار نگیرند. سعی کنند یواش یواش راه خود را باز کنند.

ناشناس گفت...

با حرف شما در مورد سلیقه برگزار کنندگان موافق نیستم. اجرای هر برنامه جعمی ضوابطی داره؛ اگر ضوابط بیان می‌کنه که برنامه مختص دانشجویان دکتراست، شرکت دادن دانشجویان ارشد با پارتی بازی خارج شدن از ضوابط و نه اعمال سلیقه.

ناشناس گفت...

در ضمن کسی‌ که من در موردشون صحبت می‌کنم نسل جدیدی بودن

منجوق گفت...

به خودشون بگید.