برای رشد و پیشرفت یک جمع علمی نظیر جمع فیزیکدانان ذرات -و همچنین موفقیت یک فعالیت اجتماعی و تخصصی علم محور مانند تلاش برای نجات دریاچه ارومیه- یک قانون طلایی وجود دارد: تا می توانیم کارشناس خبره را از هر جنسیت، قومیت، ملیت، نژاد، عقیده، زبان و... جذب کنیم وبا خود همراه سازیم.
برای این کار باید از به کار بردن نمادها، اصطلاحات و عباراتی که به دلایل تاریخی یا سیاسی و یا دلایل دیگر حساسیت برانگیز هستند بپرهیزیم. فرض کنید که یک فیزیکدان ویا کارشناس محیط زیست از انگلستان آمده تا به شما در امری تخصصی کمک کند و یا از شما دعوت کرده که در دوره ای آموزشی شرکت کنید. هم من می دانم وهم شما می دانید و هم این رفیق فرضی انگلیسی مان می داند که پدران استعمارگر او بلاهای بسیاری بر سر پدران ما آورده اند. اما خوب نیست این موضوع را به روی این شخص بیاوریم. به هر حال او که تقصیری نداشت. او فقط مسئول اعمال خود است و از قضا می خواهد به ما کمکی کند. اگر آن چه استعمار انگلیس کرده به سر او بکوبیم، موضع می گیرد و علی رغم نیت اولیه خود شروع می کند به دفاع از عملکرد پدرانش. اما اگر به روی خود نیاورید، استعمار گری پدرانش بر وجدان او سنگینی می کند و سعی می کند خود با کمک به شما و هدفی که دارید (تقویت بنیه دانشگاهی، حفظ محیط زیست و....) اندکی جبران گذشته ها را کند.
همچنین در چنین جمع هایی از رجز خوانی های قومی، ملی و تاریخی باید به شدت حذر کرد. وقتی رجز خوانی می کنیم، بی اختیار کاستی های ما در نظر شخص مقابل مجسم می شود. باور کنیم که ما کامل و بدون کاستی نیستیم. ما هم مانند بقیه اقوام و ملل دنیا کاستی هایی داریم. با رجزخوانی کاستی های ما از بین نمی روند.برعکس آن چه که رجز خوانان وانمود می کنند تمام مشکلات ما از بیرون برما تحمیل نشده اند. اتفاقا بخش عمده ای از آنها نتیجه ندانم کاری های خود ما بوده اند. به علاوه اگر ما ضعف نداشتیم، دیگران نمی توانستند ضربه ای بر ما وارد کنند!
شاید بگویید که پس تکلیف "هویت ما" چه می شود؟ قرن ها مردم این منطقه "مهمان نوازی" و"غریب نوازی" را وجه مشخصه هویت خویش می دانسته اند. اما متاسفانه در بین برخی، رفته رفته "هویت" دارد با ستیزه جویی مترادف می شود!! این تفکر اشتباه است. اتفاقا معروفیت به مهمان نوازی در این دنیای جدید به نفع ماست چرا که باعث جذب گردشگران و کارشناسان و سرمایه گذاران می شود. پس بیایید به جای دستاویز قرار دادن هویتی ستیزه جویانه (که به نظر من بی اصل و نسب است) به همان هویت آشنای پدران و مادرمان برگردیم.
ابوریحان، با دانشمندان هندی زمان خود ارتباط نزدیک داشت. او و دیگر بزرگانی چون فارابی و ابن سینا آثار دانشمندان یونانی را مطالعه می کردند و چون می خواستند آثارشان در بین دانشمندان بیشتری خواننده پیدا کند به زبان عربی کتاب و مقاله می نوشتند. اما "هویت" این بزرگان گم نشد. در واقع این ماییم که بخش عمده ای از هویت خود را مدیون آنهاییم! چرا؟ چون صاحب فکر و اندیشه بودند. به قول خارجی ها
Original thinker
بودند. مگر نه آن است که می گوییم ما وارث آنان هستیم؟! ابوریحان وقتی ماللهند را می نوشت جلوی دانشمندان هندی رجز نمی خواند. رجز خوانی وهارت و پورت کار نوچه های سلطان محمود بود نه ابوریحان! ابوریحان جلوی علم وعالم متواضع می شد.
برای این کار باید از به کار بردن نمادها، اصطلاحات و عباراتی که به دلایل تاریخی یا سیاسی و یا دلایل دیگر حساسیت برانگیز هستند بپرهیزیم. فرض کنید که یک فیزیکدان ویا کارشناس محیط زیست از انگلستان آمده تا به شما در امری تخصصی کمک کند و یا از شما دعوت کرده که در دوره ای آموزشی شرکت کنید. هم من می دانم وهم شما می دانید و هم این رفیق فرضی انگلیسی مان می داند که پدران استعمارگر او بلاهای بسیاری بر سر پدران ما آورده اند. اما خوب نیست این موضوع را به روی این شخص بیاوریم. به هر حال او که تقصیری نداشت. او فقط مسئول اعمال خود است و از قضا می خواهد به ما کمکی کند. اگر آن چه استعمار انگلیس کرده به سر او بکوبیم، موضع می گیرد و علی رغم نیت اولیه خود شروع می کند به دفاع از عملکرد پدرانش. اما اگر به روی خود نیاورید، استعمار گری پدرانش بر وجدان او سنگینی می کند و سعی می کند خود با کمک به شما و هدفی که دارید (تقویت بنیه دانشگاهی، حفظ محیط زیست و....) اندکی جبران گذشته ها را کند.
همچنین در چنین جمع هایی از رجز خوانی های قومی، ملی و تاریخی باید به شدت حذر کرد. وقتی رجز خوانی می کنیم، بی اختیار کاستی های ما در نظر شخص مقابل مجسم می شود. باور کنیم که ما کامل و بدون کاستی نیستیم. ما هم مانند بقیه اقوام و ملل دنیا کاستی هایی داریم. با رجزخوانی کاستی های ما از بین نمی روند.برعکس آن چه که رجز خوانان وانمود می کنند تمام مشکلات ما از بیرون برما تحمیل نشده اند. اتفاقا بخش عمده ای از آنها نتیجه ندانم کاری های خود ما بوده اند. به علاوه اگر ما ضعف نداشتیم، دیگران نمی توانستند ضربه ای بر ما وارد کنند!
شاید بگویید که پس تکلیف "هویت ما" چه می شود؟ قرن ها مردم این منطقه "مهمان نوازی" و"غریب نوازی" را وجه مشخصه هویت خویش می دانسته اند. اما متاسفانه در بین برخی، رفته رفته "هویت" دارد با ستیزه جویی مترادف می شود!! این تفکر اشتباه است. اتفاقا معروفیت به مهمان نوازی در این دنیای جدید به نفع ماست چرا که باعث جذب گردشگران و کارشناسان و سرمایه گذاران می شود. پس بیایید به جای دستاویز قرار دادن هویتی ستیزه جویانه (که به نظر من بی اصل و نسب است) به همان هویت آشنای پدران و مادرمان برگردیم.
ابوریحان، با دانشمندان هندی زمان خود ارتباط نزدیک داشت. او و دیگر بزرگانی چون فارابی و ابن سینا آثار دانشمندان یونانی را مطالعه می کردند و چون می خواستند آثارشان در بین دانشمندان بیشتری خواننده پیدا کند به زبان عربی کتاب و مقاله می نوشتند. اما "هویت" این بزرگان گم نشد. در واقع این ماییم که بخش عمده ای از هویت خود را مدیون آنهاییم! چرا؟ چون صاحب فکر و اندیشه بودند. به قول خارجی ها
Original thinker
بودند. مگر نه آن است که می گوییم ما وارث آنان هستیم؟! ابوریحان وقتی ماللهند را می نوشت جلوی دانشمندان هندی رجز نمی خواند. رجز خوانی وهارت و پورت کار نوچه های سلطان محمود بود نه ابوریحان! ابوریحان جلوی علم وعالم متواضع می شد.
۲ نظر:
شیطنت شاهین وقتی بریتانیایی می بیند گُل می کند. با ظرافت اختلافات بین اسکاتلندی ها و انگلیسی ها را پیش می کشد.
ساده تر از آنند که ما گمان می کنیم. به راحتی بازی ای که شاهین می کند اثر می کند و شروع می کنند به بد گفتن از قوم دیگر.
من هم خنده ام می گیرد! به شاهین می گویم لرد کرزن و چرچیل باید بیایند و از تو سیاست "تفرقه بیانداز و حکومت کن" یاد بگیرند! شاهین هم جواب می دهد چند قرن آنها این سیاست را خواسته اند در کشور ما پیاده کنند (که خوشبختانه نتوانسته اند) بگذار یک بار هم ما این بازی را با آنها بکنیم!!
نمی دونم چرا حاشیه های مطالب شما تازگیا شیرین تر از متنه ! :)
ارسال یک نظر