۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

نمک نزد ایرانیان است و بس

فردوسی شاعر بزرگ پارسی گو: «هنر نزد ایرانیان است و بس»

منجوق با خودش:« پس لابد میکل آنژ برگ چغندر بوده. کمال الملک غربزده را بگو که رفته بود اروپا از رو دست رامبراند کپ می زد!!»

دانا:«آقای دکتر رضا منصوری و رومان سکسل در سال ۱۹۷۷ ٫ بیش از ۷۰ سال پس از ارایه‌ی مدل نسبیت خاص٫ یکی از جامع‌ترین نظریه‌های آزمایش نسبیت خاص و اولین مدل آزمایش نسبیت خاص٫ را ارایه می‌دهند.»

منجوق: « لابد Kosteleckeyبا نوشتن این 188 مقاله عمر خودش را تلف می کنه. مقاله ی 33 سال پیش دکتر منصوری بود دیگه. به گلاشو هم الکی نوبل دادند اون هم خیال کرده علی آباد هم شهری اه و جرئت کرده وارد حریم دکتر منصوری بشه و این مقاله ها را بنویسه. اون چند صد نفر ابله را بگو که برداشتند و به او رفرنس دادند!»

یکی از کسانی که برای دانا کامنت گذاشته:«فکر کنم، اونی که با سیبیلهاش همه جور مساله ای رو حل می کنه-دکتر خرمی عزیز- رو بطلبه»

منجوق به آن شخص:« دانا يك سئوال آزمايشگاهي پرسيده كه با سيبيل حل نمي شه!»

همان شخص در جواب منجوق: «از یه منبع موثق شنیدم که خرمی عاشقه اینه که پرینسیپلز آو اپتیکس "ماکس بورن" رو تدریس کنه... یعنی تو فکرش بود که همچین کاری بکنه...حتمن از پس این مساله هم بر می آد.. »

منجوق:« من می گم غربی ها یک تخته کم دارند شما باور نمی کنید! بر می دارند آزمایش های چند میلیارد دلاری راه می اندازند و collaboration های چند هزار نفری بین المللی را می گذارند سر کار تا جواب چند سئوال را پیدا کنند. عقل ندارند دیگه! اگر عقل داشتند دست نگه می داشتند چون که جناب آقای دکتر خرمی تو فکرش بود که پرینسیپلز آو اپتیکس "ماکس بورن" رو تدریس کنه. »

۶۴ نظر:

ناشناس گفت...

تازه دکتر خرمی با این سیبیل ها همه ی مسایل را حل می کنه. ببین ناصرالدین شاه با اون سیبیل ها چه می کرد!

ناشناس گفت...

ما ایرانیها سالهاست که به آن جمله باور داریم البته بدون واژه "بس" در پایان آن. میخواهیم جمله کامل آنرا فراموش کنیم مانند بسیاری چیزها که یک زمانی بودند و اکنون فراموش شدند، مانند احکام کنیز و برده در اسلام و ... ولی کنایه زدن امثال شما روش زیاد جالبی نیست.

ناشناس گفت...

خانم دکتر از شما بعیده! چرا به جای این که به این طرز فکر انتقاد کنی به خرمی گیر میدی! هر کی خرمی رو ننشناسه با این حرفا فکر میکنه عجب متظاهر پرمدعاییه! مطمئناً شما میشناسیش و میدونی که چقدر حرفه ایه واین حرفا در حالت خوشبینانه یه شوخی ودر حالت واقع بینانه طرز فکر جماعتیه که درک درستی از پژوهش وکار علمی ندارن و کسی هم به اونها این چیزا رو یاد نداده(مثلاً بعضی دانشجوهای لیسانس) . ضمناً خرمی مدتهاست سبیلش رو زده! ( احتمالاً برای این که افتخار حل بعضی سئوالا برای بقیه بمونه!!! )

منجوق گفت...

این بار اول نیست که چنین اظهاراتی را در مورد دکتر خرمی می شنوم.

یک جای کار آن سیستم می لنگه که چنین طرز فکرهایی رواج پیدا می کنه. آدم هایی به باهوشی دکتر خرمی, آقا محمدی و شریعتی و ... باید بنشینند و آسیب شناسی کنند و ببینند کدام رفتارشان باعث شده که این بساط شیفتگی رواج پیدا کنه.

چرا چنین چیزی را در مورد رامین گلستانیان نشنیده ام؟! چرا چنین چیزی را در مورد سامان مقیمی عراقی نشنیده ام؟! مگه آنها آدم های باخوشی نبودند؟! مگه از خرمی چیزی کم داشتند؟!

منجوق گفت...

خرمی آدم بسیار باهوشی است: درست!
برای کلاس هایش بسیار زحمت می کشد: باز هم درست!
فیزیک پایه اش را عمیق بلد است: درست!

اما یک کار تدریس و ترویج علمش -که به گفته ی خودش خیلی به آن اهمیت می دهد- می لنگد. شدیدا هم می لنگد.


مریدانش هنوز فرق «فلسفه ی طبیعی» و «علم تجربی فیزیک » را نمی دانند خرمی را گذاشته اند جای «ارسطو» که با افکار عمیقش «فلسفه طبیعی» را یک تنه جلو می برند. دیگران هم کاری لازم نیست بکنند جز بر کتاب «ماورا الطبیعه ی خرمی» حاشیه نویسی کنند.

منجوق گفت...

من نمی خواهم بگویم که خرمی عمدا این بساط شیفتگی را راه انداخته. اما در آن محیط خاص که خرمی در آن تدریس می کند رفتار او چنین نتیجه ای داشته است.

باز هم می گویم من این حالت شیفتگی نسبت به خرمی را در چندین نفر دیده ام. پس نمی توان گفت این حاصل خصوصیات فردی یکی دو نفر است. محیطی که در آن جا به وجود آمده چنین محصولاتی بیرون می دهد.

برای کسی مانندخرمی که به گفته ی خودش هدف زندگی کاری اش را تحقیق تدریس و ترویج علم می داند این خیلی عیب بزرگی است.

منجوق گفت...

جلوی چشم خودم شاهین همیشه مواظب است که این حالت شیفتگی در مورداو به وجود نیاید. گاهی می آید و در خانه با من مشورت می کند و می پرسد به نظرت من چی کار کنم که اعتماد به نفس دانشجویم بالا برود و مستقلا محاسبه را دنبال کند . دغدغه اش چیزهایی از این دست است: من مرحله به مرحله به دانشجو بگویم که چه کند یا بگذارم اندکی خودش «بازی بازی» کند و ایده های خود را به دست آورد.

با شناختی که از سامان مقیمی دارم فکر می کنم او هم به شیوه ی خودش همین جور دغدغه ها را داشته باشد.

من شخصا چنین دغدغه ای ندارم چون خوشبختانه یک زنم و در جامعه مردسالار ما یک زن خیلی از نظر علمی گل کند تازه یواش یواش به حسابش می آورند. خیلی مانده که به مرحله ی شیفتگی و این حرف ها برسد.

منجوق گفت...

می توانستم سکوت کنم و چیزی نگویم. اما دیدم اگر من انتقاد نکنم کس دیگری هم چیزی نمی گوید. جلوی چشمم همین بساط شیفتگی به یک نفر شدید ضربه زد.

خرمی در امتحان از او سئوالی پرسید که علی الاصول باید جوابش را می دانست اما جواب را نمی دانست.
بعد از امتحان به او گفتم این سئوال خیلی سئوال ساده ای بود می بایست جواب سئوال را 5 سال پیش می دانستی. برگشت و گفت:« نه! این سئوال دکتر خرمی بود. دکتر خرمی خیلی سئوال ها ی عمیق می پرسد. سئوال های دکتر خرمی را فقط نوابغی مانند دکتر خرمی می توانند جواب دهند. آدم هایی مثل من لازم نیست بتوانند جواب های سئوال های عمیق دکتر خرمی را بدانند.»


گفتم شاهین یا رامین یا سامان آگاهانه چنان رفتار کرده اند که چنین طرز فکرهایی بین دانشجویان رواج پیدا نکند. اما خرمی چنین کوششی نکرده.

منجوق گفت...

رواج این طرز فکر هم به دانشجو ضربه می زند هم به دکتر خرمی و هم به جامعه ی فیزیک

منجوق گفت...

شب شراب نیارزد به بامداد خمار

منجوق گفت...

راستش را بخواهید وقتی من این یادداشت را منتشر کردم خود را آماده کردم تا همه به من ایراد بگیرند. اما گمان می کنم یک و تنها یک نفر از این یادداشت من استقبال می کند و این یک نفر کسی نیست جز خود دکتر خرمی.

برای همان یک نفر هم این یادداشت را منتشر کردم.

منجوق گفت...

ناشناس: «مطمئناً شما میشناسیش و میدونی که چقدر حرفه ایه »

بستگی داره حرفه ای بودن را چی بگیریم. اگر حرفه ای بودن را مانند دکتر خرمی بودن تعریف کنیم قطعا دکتر خرمی صد در صد حرفه ایه. اما این فرهنگ دانشگاهی که از چند صد سال پیش از تولد دکتر خرمی شکل گرفته و در شکل گرفتنش آدم های بسیار زیادی از جمله گالیله نیوتن اینشتین هاوکینگ و.... نقش داشتند سنت هایی داره که طرز فکری که دکتر خرمی آن را رهبری می کنه چندان وقعی به آن نمی گذاره. از جمله ی این سنت ها شرکت فعال در همایش هاییه که افراد همسنگ در آن حضور دارند.

منجوق گفت...

مرحوم پروفسور عبدالسلام آی-سی-تی-پی را برای آدم هایی مانند من و شما و دکتر خرمی بنا نهاد تا وقتی می رویم اونجا یکی دو تا سمینار بدهیم. سمینار دادن در محیطی که دو تا آدم همسنگ آدم و سه تا باسواد تر از آدم وجود دارند با سمینار دادن در مخیطی آدم از بقیه سر و گردنی بالاتر است فرق داره.
در آن محیط وقتی آدم سمینار می ده یواش یواش آدم می بینه که خیلی مونده که خاتم العالمین بشه.

اگر احیانا دانشجویش حضور داشته باشه می بینه که چهار نفر هم هستند که حداقل در زمینه هایی بیشتر از این آدم بلدند. همین جوری می شه که آن هاله ارسطویی کنار می ره.

منجوق گفت...

هاوکینگ با آن سطح علمی و با آن سن با آن وضعیت جسمی پا می شه از انگلستان می ره چین. سمینار می ده و در سمینار ها شرکت می کنه. خودش را بی نیاز حس نمی کنه.

اون وقت دکتر خرمی در سمینار هایی که همکارش زحمت می کشه و در اتفاق بغلی برگزار می کنه شرکت نمی کنه. این رفتار در عرف بین المللی حرفه ای محسوب نمی شه!

نمی دانم دلیل عدم شرکت او چیست اما هر چه باشد
مریدان دکتر خرمی آن را به معنای عدم نیاز دکتر خرمی در شرکت در سمینارها به علت خاتم العالمین بودن می گیرند!

منجوق گفت...

علت این که این انتقادات را در این وبلاگ بیان می کنم این است که می بینم رفتار دکتر خرمی داره یک جریان طرز فکر را در جامعه فیزیک رهبری می کنه.

جریانی که پتانسیل آن را داره که عده ای از باهوش ترین جوانان دانشپیشه ی مملکت را جذب کنه.

الهه گفت...

به نظر من این مشکل از رفتار دکتر خرمی نیست. خوب ایشون دوست ندارند خیلی تو همایشها شرکت کنند و سمینار بدند. خوب این برای خودشون هم خوب نیست چون خیلی چیزها رو می تونند تو این سمینارها یاد بگیرند و با دادن سمینار دانشجوها و خمکاراشون هم میتوانند از ایشون خیلی چیزها یاد بگیرند. ولی این یه چیز کاملا شخصیه که ایشون دوست دارند چه جوری کار کنندو نباید از ایشون ایراد گرفت.

Mohammad گفت...

با بخشی از حرف های شما موافقم اما کاریزما یه چیزیه که مستقل از عملکرد حرفه ای در بعضی تیپ های شخصیتی وجود داره. البته قطعا رفتار خود شخص میتونه بر جلوگیری از شکل گیری این "بساط شیفتگی" تاثیر بذاره اما اینکه مسئولیت شکل گیری چنین چیزیوو تماما متوجه خود شخص بدونیم به نظرم درست نیست.

منجوق گفت...

الهه جان
شما درست مي گوييد. اين يك انتخاب شخصي است. تقريبا شبيه اين قضيه است: من مي دانم پرخوري ام به خصوص زياده روي ام در خوردن شيريني چيز درستي نيست. اما به اين كار ادامه مي دهم چون دوست دارم. انتخاب شخصي من است. خوشبختانه از اين رفتار من كسي الگو بر داري نمي كند.
اما اگر من فرزندي داشتم كه رفتار هاي مرا معيار درستي و يا نادرستي كارها مي دانست ديگر نمي توانستم بگويم كه اين انتخاب فردي من است. حتي اگر اصرار داشتم كه به اين كار نادرست ادامه دهم مي بايست كاري مي كردم تا اين تصور از بين برود كه معيار كار درست عملكرد من است.

شايد بگوييد فرزند صغير با دانشجوي عاقل و بالغ فرق دارد. البته هم كه هميبن طور است. اما عموما دانشجوياني كه وارد دانشگاه مي شوند تجربه محيط آكادميك ديگر ندارند. معيارهايشان را همان استادان شكل مي دهند. اين به نظر مسئوليت سنگيني روي اساتيد مي گذارد.

منجوق گفت...

به محمد

بله درسته! در همان دانشكده ي فيزيك الزهرا دانشجوياني بوده اند كه با وجود آن كه عميقا به دكتر خرمي احترام قايلند(كه قطعا هم بايد چنين باشد) اين حالت شيفتگي افراطي را نسبت به او ندارند.
فكر مستقل دارند و...

اما شخصي كه اين گونه حالت كاريزماتيك دارد بايد مسئولانه تر برخورد كند.

منجوق گفت...

در ضمن يك نكته هم اضافه كنم. من فكر مي كنم اگر گروه دكتر خرمي به جاي دانشگاه الزهرا سر از دانشگاه مالك اشتر در مي آوردند همين بساط شيفتگي به پا بود. شايد هم پررنگ تر از آن چه كه اكنون هست.

منجوق گفت...

مقاله ي دكتر منصوري در زمان خودش مقاله ي بسيار جالبي بود و هنوز هم كه هنوز هست مورد توجه است. اما بعد از اون فيزيكپيشگان دنيا بي كار ننشسته اند. ده ها مقاله در اين باره نوشته شده و به افق هاي وسيع تري رسيده اند.

سیما گفت...

یاسمن جان فقط آمدم بگم خیلی خوشحالم که این بحث را اینجا کردی.

کسی که کاریزما می‌شه شاید در شدنش خیلی نقش نداره اما می‌تونه جلوی گسترشش را بگیرد.
البته به شرطی که باور داشته باشد نتایج این کاریزما شدن نه فقط برای خودش که برای جامعه‌ی دانشگاهی خطرناک است.

منجوق گفت...

افرادي مانند دكتر كريمي پور يا دكتر گلستانيان يا دكتر ايمان افتخاري يا دكتر اجتهادي هم خيلي راحت مي توانستند كاريزما وار عمل كنند. در واقع اگر آگاهانه در خلاف اين جهت نمي كوشيدند آنها هم مي شدند كانون شيفتگي.
جامعه ي ما مستعد شيفته بازيه! در ميان اين چند نفر كه نام بردم شايد دكتر اجتهادي يك ذره بيشتر به كاريزما بازي ميدان داده اما انصافا نه وقتي پاي علم به وسط مي آيد. براي دكتر اجتهادي خيلي راحت بود بين بچه هاي المپيادي كاريزما بشه (تا حدي هم هست) ولي هميشه كوشيده كه مفهوم علم تجربي مدرن كه ناشي از كار گروهي در سطح جهانيه در ذهن بچه ها جا بياندازه.
نگذاشته بچه هاي المپيادي فكر كنند
كه او خاتم العالِمين است.

افرادي مانند اين چند نفر كه نام بردم به درستي تشخيص داده اند آن چيزي كه جامعه علمي دور و بر مالازم نداره (و متاسفانه كم هم نداره) حضور كاريزما هاي رنگارنگ از گروه هاي سني مختلفه.
آن چه كه كم داريم محققاني هستند كه به دنبال كار تحقيقي با كيفيت در سطح جهاني و مطابق استاندارد هاي روز هستند.
ماشين مقاله نويس هم تا بخواهيد داريم. كساني كه مقاله شان قابل عرضه در سطح جهاني باشند كم داريم. نمي خواهم بگويم اصلا نداريم. ولي از آن چه كه از جمعيت 70 ميليوني انتظار مي رود خيلي كم تر داريم. نسبت به امكاناتي كه به پاي علوم پايه ريخته مي شود اين تعداد كم است. قدر آن تعداد كم را هم نمي دانيم و به جايش دنبال كاريزما بازي مي رويم.

ناشناس گفت...

"من نمی خواهم بگویم که خرمی عمدا این بساط شیفتگی را راه انداخته. اما در آن محیط خاص که خرمی در آن تدریس می کند رفتار او چنین نتیجه ای داشته است"
پیشنهاد شما چیه؟ اینکه درسهای پایه رو خوب ارائه نکنه، سئوال ها رو دقیق جواب نده تنها به این دلیل که ممکنه این شائبه به وجود بیاد که او " خاتم العالمینه " ، یا اینکه به ازای سئوالهای پایه ای که دانشجوهای لیسانس ازش میپرسند دائماً تاکید کنه که مسائل بازی وجود دارند که حل نکرده ! یا حوزه هایی وجود داره که ممکنه اصولش رو هم ندونه چه برسه به این که در اونها صاحبنظر باشه.
اگر تاکید جمله شما روی "محیط خاصه" گناه خرمی این وسط چیه؟

"نمی دانم دلیل عدم شرکت او چیست اما هر چه باشد
مریدان دکتر خرمی آن را به معنای عدم نیاز دکتر خرمی در شرکت در سمینارها به علت خاتم العالمین بودن می گیرند"
مطمئناً پیشنهاد شما این نیست که به خاطر سوء برداشت دانشجو در سمینار همکارانی که حتماً شما تا حد زیادی از نوع برهمکنشهاشون با هم خبر دارید شرکت کنه.

"من فكر مي كنم اگر گروه دكتر خرمي به جاي دانشگاه الزهرا سر از دانشگاه مالك اشتر در مي آوردند همين بساط شيفتگي به پا بود. شايد هم پررنگ تر از آن چه كه اكنون هست"
من ربط ذهن اسطوره سازبه دانشگاه تک جنسیتی رو متوجه نمیشم؟

" رفتار دکتر خرمی داره یک جریان طرز فکر را در جامعه فیزیک رهبری می کنه "
منظورتون از "رفتار" دقیقاً چیه؟

ناشناس گفت...

به نظر من انتقاد شما به دکتر خرمی هم به غایت غیر حرفه‌ای است. محقق حرفه‌ای در مورد افراد قضاوت نمی‌کنه و حرف نمی‌زنه بلکه در مورد کیفیت تحقیقات افراد نظر می‌ده و قضاوت می‌کنه. به نظر من این که شخصیت دکتر خرمی چطوریه (اگر از نظر حرفه‌ای بخواهیم در نظر بگیریم)‌ به هیچ کس دیگه‌ای از جمله شما ربط نداره. اگر بقیه هم خواستند ازش هرچیزی بسازند مشکل خودشونه.

منجوق گفت...

«"من نمی خواهم بگویم که خرمی عمدا این بساط شیفتگی را راه انداخته. اما در آن محیط خاص که خرمی در آن تدریس می کند رفتار او چنین نتیجه ای داشته است"
پیشنهاد شما چیه؟»

من پيشنهاد هاي مفصلي در بالا دادم: شركت در همايش ها. ارائه سمينار وقتي
مي روند آي-سي-تي-پي، سمينار دادن در جلسات هفتگي خود ما (تشريف بياورند قدمشان را روي چشم مي گذاريم. در جلسات هفتگي كه من شش سال است برگزار مي كنم از هيچ كدام از آن آدم ها خبري نيست. من هستم و دانشجويانم و شاهين و چند نفر ديگه كه همگي خدمت ايشان ارادت داريم)، حضور در سمينار هايي كه افرادي مانند خود من و يا شاهين در همان الزهرا داديم. يعني من و يا شاهين هيچ حرفي نداشتيم كه براي دكتر خرمي جديد باشد؟! ا ستادان دانشگاه هاي اروپايي كه ما را دعوت به سخنراني مي كنند چنين فكر نمي كنند. مي آيند و در سخنراني هايمان شركت مي كنند.

«اینکه درسهای پایه رو خوب ارائه نکنه، سئوال ها رو دقیق جواب نده تنها به این دلیل که ممکنه این شائبه به وجود بیاد که او " خاتم العالمینه "»

ببينيد من هم سر كلاس دكتر خرمي نشسته ام و هم سر كلاس دكتر كريمي پور. هر دو ي آنها هم اساتيد خوبي هستند. اما اگر من به دكتر كريمي پور در تدريس نمره ي 20 بدهم به دكتر خرمي در تدريس حداكثر نمره ي 18تا 19 مي دهم. اتفاقا دكتر كريمي پور دقيق تر از خرمي جواب سئوالات را مي دهد. با اين حال رفتار دكتر كريمي پور چنين شيفتگي را در پي نداشته.
با شناختي كه از سامان دارم او نيز چيزي در تدريس كم از دكتر خرمي ندارد اما دانشجويانش ابدا حالت شيفتگي نسبت به او ندارند.
عميقا دوستش دارند اما نه شيفته وار. دكتر خرمي- با آن همه هوش و ذكاوتش نيم نگاهي بياندازد در مي يابد چه تفاوتي در رفتارها هست كه نتيجه ي متفاوت مي دهد. لازم نيست من كشف كنم و بگويم.


« یا اینکه به ازای سئوالهای پایه ای که دانشجوهای لیسانس ازش میپرسند دائماً تاکید کنه که مسائل بازی وجود دارند که حل نکرده ! یا حوزه هایی وجود داره که ممکنه اصولش رو هم ندونه چه برسه به این که در اونها صاحبنظر باشه.»

چه اشكالي داره كه اين كار را بكنه. من موقع تدريسم به كرات روي اين نكته تاكيد مي كنم. اتفاقا بايد دانشجو ها با مسايل باز فيزيك آشنا بشوند. آموختن محدوده ي دانسته ها و نادانسته يكي از وظايف اصلي مدرس فيزيك هست.

منجوق گفت...

«"من نمی خواهم بگویم که خرمی عمدا این بساط شیفتگی را راه انداخته. اما در آن محیط خاص که خرمی در آن تدریس می کند رفتار او چنین نتیجه ای داشته است"
پیشنهاد شما چیه؟»

من پيشنهاد هاي مفصلي در بالا دادم: شركت در همايش ها. ارائه سمينار وقتي
مي روند آي-سي-تي-پي، سمينار دادن در جلسات هفتگي خود ما (تشريف بياورند قدمشان را روي چشم مي گذاريم. در جلسات هفتگي كه من شش سال است برگزار مي كنم از هيچ كدام از آن آدم ها خبري نيست. من هستم و دانشجويانم و شاهين و چند نفر ديگه كه همگي خدمت ايشان ارادت داريم)، حضور در سمينار هايي كه افرادي مانند خود من و يا شاهين در همان الزهرا داديم. يعني من و يا شاهين هيچ حرفي نداشتيم كه براي دكتر خرمي جديد باشد؟! ا ستادان دانشگاه هاي اروپايي كه ما را دعوت به سخنراني مي كنند چنين فكر نمي كنند. مي آيند و در سخنراني هايمان شركت مي كنند.

«اینکه درسهای پایه رو خوب ارائه نکنه، سئوال ها رو دقیق جواب نده تنها به این دلیل که ممکنه این شائبه به وجود بیاد که او " خاتم العالمینه "»

ببينيد من هم سر كلاس دكتر خرمي نشسته ام و هم سر كلاس دكتر كريمي پور. هر دو ي آنها هم اساتيد خوبي هستند. اما اگر من به دكتر كريمي پور در تدريس نمره ي 20 بدهم به دكتر خرمي در تدريس حداكثر نمره ي 18تا 19 مي دهم. اتفاقا دكتر كريمي پور دقيق تر از خرمي جواب سئوالات را مي دهد. با اين حال رفتار دكتر كريمي پور چنين شيفتگي را در پي نداشته.
با شناختي كه از سامان دارم او نيز چيزي در تدريس كم از دكتر خرمي ندارد اما دانشجويانش ابدا حالت شيفتگي نسبت به او ندارند.
عميقا دوستش دارند اما نه شيفته وار. دكتر خرمي- با آن همه هوش و ذكاوتش نيم نگاهي بياندازد در مي يابد چه تفاوتي در رفتارها هست كه نتيجه ي متفاوت مي دهد. لازم نيست من كشف كنم و بگويم.


« یا اینکه به ازای سئوالهای پایه ای که دانشجوهای لیسانس ازش میپرسند دائماً تاکید کنه که مسائل بازی وجود دارند که حل نکرده ! یا حوزه هایی وجود داره که ممکنه اصولش رو هم ندونه چه برسه به این که در اونها صاحبنظر باشه.»

چه اشكالي داره كه اين كار را بكنه. من موقع تدريسم به كرات روي اين نكته تاكيد مي كنم. اتفاقا بايد دانشجو ها با مسايل باز فيزيك آشنا بشوند. آموختن محدوده ي دانسته ها و نادانسته يكي از وظايف اصلي مدرس فيزيك هست.

Alireza گفت...

خرمي در دوره هاي آموزشي المپياد كه دانش آموزان سال آخر دبيرستان هستند و در الزهرا كه دانشگاهي دخترانه با محيطي تقريبا جدا از جامعه ي دانشگاهي ايران درس مي دهد. اصولا در مقطع دبيرستان (پسران و و دختران) و در مقطع ليسانس فيزيك (بيشتر دختران) دنبال اسطوره ي علمي مي گردند (اين رو آماري ندارم فقط از ديده هاي خودم و اطرافيان مي گم). طرز درس دادن دكتر هم جوريه كه مثلا بدون جزوه درس مي دهند اين ها باعث مي شه شاگرد ها كمي شيفته گي پيدا كنند. و نسل به نسل به افراد بعدي هم به صورت شفاهي منتقل مي شود. چاره ي كار اينه كه مثلا كسي مثل دكتر خرمي به دانشجويان ياد بده كه چه توقعي بايد از استاد داشته باشند و هم چنين ياد بده كه كار علمي كردن و تفكر علمي داشتن كه منجر به كارهايي در سطح خوب يا بالاتر مي شه چه جوريه. در غير اين صورت با انسان هايي مواجه خواهيم شد كه علي رغم خواست كسي مثل خرمي فكر مي كنند دكتر خرمي از ويتن هم كارش درست تره. و اگه هم بخواي باهاشون بحث كني مي گن حسودي مي كنيد به خرمي!!!

منجوق گفت...

«اگر تاکید جمله شما روی "محیط خاصه" گناه خرمی این وسط چیه؟»

منظورم من از محيط خاص محيط دانشگاه تك جنسيتي نبود ونيست. اين محيط خاص دانشگاه هاي كل ايران را شامل مي شود از جمله دانشگاه صنعتي شريف كه من آنجا سر كلاس هاي دكتر خرمي نشسته ام و افرادي مانند سامان مقيمي و كريمي پور هم همان جا درس مي دهند.

نحوه ي تدريس دكتر خرمي همان جا هم "شيفته پروري" مي كرد. يك نمونه خاطره از كلاس درس نسبيت عام ايشان
را در پايين نقل مي كنم. به خاطر همين چيزها ست كه به دكتر خرمي نمره ي تدريس پايين تر از دكتر كريمي پور مي دهم.

Alireza گفت...

نكته ي ديگر اين كه آقاي دكتر خرمي سال ها براي جدا نويسي كلمات فارسي ادله مي آوردند (چيزي كه در تخصص ايشون نبود) ولي حالا ظاهرا چند ماهي هست كه رسم الخط رو عوض كردند و رو به پيوسته نوشتن كلمات كردن (اين دفعه از اين ور بام افتادند!!!) متاسفانه من كلي آدم مي سناختم كه همون استدلالات رو مي اوردند كه مثلا خرمي جدا مي نويسه به اين دليل پس راه ايشون درسته!!! حالا بايد اين خيل هواداران رو چه جور قانع كرد كه سر هم بنويسند؟!!!
شايد بهتر بود دكتر خرمي كمي وقت هم صرف مبارزه با مريد و مراد گرايي مي كردند.

Alireza گفت...

در كامنتي گفته شد دكتر خرمي حرفه اي هستند! شما هم گفتيد بله هستند. من متوجه نشدم كه ايشون حرف اي در پژوهش هستند يا در تدريس؟

منجوق گفت...

سر كلاس دكتر خرمي كلي از دانشجوهاي شريف كه «توهم نبوغ» دارند حضور داشتند (خيلي هاشون هم به صورت مستمع آزاد). يكي از آنهاهمان اول هاي جلسه يك سئوال پرسيد كه بيشتر يك سئوال تكنيكي رياضي بود تا سئوال مفهومي فيزيك نسبيت عام. دكتر خرمي جواب سئوال را نمي دانست. البته سئوال هم خيلي تكنيكي و خاص بود.
جا داشت دكتر خرمي به عنوان استاد درس كه مسئوليت آن را دارد كه به اون دانشجو ها كه ثبت نام كرده اند مفاهيم پايه اي نسبيت عام را بياموزد مي گفت:« من جواب اين سئوال را نمي دانم اما سئوال جالبي است بگذاريد بعد از كلاس در اين باره بحث مي كنيم.» اما دكتر خرمي چنين نكرد شروع كرد به بلند بلند فكر كردن در باره ي سئوال . آقايوني كه توهم نبوغ داشتند بلند بلند فكر كردن دكتر خرمي را همراهي كردند. البته دكتر خرمي از همه ي آنها با هوش تر (هوش اكتسابي به اضافه ي هوش غريزي) بود و آن آقايان كه خود توهم نبوغ داشتند همگي مفتون هوش دكتر خرمي شدند.
در هر صورت تا آخر كلاس هم بلند بلند فكر كردنشان تمام نشد!


من در بحث شركت نكردم. گوشه اي نشسته بودم و حرفي نمي زدم (كه براي همه از جمله خودم تعجب برانگيز بود!) داشتم حرص مي خوردم چون انتظار داشتم در آن جلسه جواب سئوالات مفهومي خود را در مورد نسبيت عام بگيرم نه آن كه به بلند بلند فكر كردن آقايان در مورد يك مسئله تكنيكي و فرعي هندسه گوش كنم.

منجوق گفت...

«در كامنتي گفته شد دكتر خرمي حرفه اي هستند! شما هم گفتيد بله هستند. من متوجه نشدم كه ايشون حرف اي در پژوهش هستند يا در تدريس؟؟»


من گفتم اگر تعريف حرفه اي بودن را مانند دكتر خرمي بودن بگيريم ايشان صد در صد حرفه اي مي باشند اما من اين تعريف را قبول ندارم.

از لوازم حرفه اي بودن در امر تحقيق شركت منظم در سمينار هاي تحقيقاتي ست چه به عنوان مستمع وچه به عنوان سخنران.

بعد از آن همه بلا كه رئيس پژوهشكده ذرات بر سر آورده، هر وقت سمينار خوب در آن پژوهشكده هست و من زياد گرفتار نيستم شركت مي كنم. تا اكنون از من نخواسته اند اما اگر بخواهند در برنامه هايشان سمينار هم مي دهم. چون مسئله ي علمي را نبايد بااين چيزها قاطي كرد.

در تريسته استاد راهنماي من و يك فيزيكپيشه ديگه سال هاست با هم قهرند و با هم صحبت نمي كنند اما هر گاه سخنراني را يكي دعوت مي كند آن ديگري سر سخنراني اش حاضر مي شود. قهر را بهانه نمي كنند كه سر سمينار حاضر نشوند.


در مورد تدريس هم وقت كلاس را صرف بلند بلند فكر كردن در مورد يك مسئله ي فرعي به نظر من رفتار غير حرفه اي است. وقت كلاس براي آن است كه افرادي كه ثبت نام كرده اند مفاهيم اصلي را بياموزند

منجوق گفت...

"" رفتار دکتر خرمی داره یک جریان طرز فکر را در جامعه فیزیک رهبری می کنه "
منظورتون از "رفتار" دقیقاً چیه؟"

ممنونم كه اين سئوال را پرسيديد. نكته ي اصلي همينه!

منظورم اين نگرشه كه اگه يكي خيلي خيلي باهوش باشه مي تونه در گوشه اي بنشينه براي خودش تدريس و تحقيق كنه كاري هم به كار كسي نداشته باشه. نه لازمه بره اين ور و اون ور سمينار بده ونه لازم ببينه بقيه چه سميناري مي دهند.

ونه حتي لازمه كه بدونه آزمايش هاي جديد چه نتايجي را منتشر مي كنند. البته اين آخري را دكتر خرمي صريحا نمي گه ولي اگر آدم در سمينار ها شركت نكنه كم كم از سير تحولات آزمايشگاهي هم دور مي افته.


با اين طرز فكر از يك حد بالا تر نمي شه رفت.

منجوق گفت...

صرفنظر از اين كه چه قدر باهوش باشي و چه قدر سخت كار كني. اين طرز فكر يك سقف طبيعي براي پيشرفت علمي داره و دكتر خرمي به اون سقف رسيده. با اين روش جلوتر از دكتر خرمي نمي شه.
(اما جسارتا بايد عرض كنم جلوتر از دكتر خرمي وجود داره!)

شیما گفت...

از شما خیلی ممنونم.وبلاگ شما منو با اخلاق حرفه ای فیزیک آشنا می کنه.این خیلی خوبه.اما یه انتقاد:
به هر حال دکتر خرمی عضو جامعه ی فیزیک هستن،من تا حالا ندیدمشون تعریفش هم برای اولین بار تو اینجاست که دارم می بینم،با اوصافی که مطرح شده حیفه که جامعه ی فیزیک چنین عضوی رو از دست بده،به هر حال هر آدمی یه اشتباهاتی داره واین عالیه که شما تذکر می دید،
ولی فکر می کنید راهی که انتخاب کردید درسته؟می تونه تاثیر بذاره رو خود شخص دکتر خرمی؟قطعا هدف تاثیر گذاریه دیگه نه؟هدف اصلاح رفتار نادرسته.ما که نمی خواهیم تفرقه بندازیم.می خواهیم به حرفه ای تر شدن اعضای جامعه ی فیزیک کمک کنیم.درسته؟پس نباید راهی رو انتخاب کنیم که احنمالا تاثیرعکس می ذاره.
من که خودمو جای دکتر خرمی می ذارم می بینم ترجیح می دادم به خودم مستقیما گفنه می شد.
به هر حال بیانش تو این وبلاگ به ما دانشجویای فیزیک یاد میده که وقتی استاد شدیم چطور رفتار کنیم ولی اینو بدون اسم هم می شد گفت.

منجوق گفت...

شيما جان
ممنون از ابراز لطف شما نسبت وبلاگ من.

حرفي كه شما مي گوييد درسته. اما دكتر خرمي واقعا آن قدر نقاط قوت دارند كه اين يكي دو تا انتقاد كه من دارم در مقابل آنها كوچكه و من فكر نمي كنم در بزرگي ايشان خللي وارد كنه.


اسم ايشان را بردم چون واقعا دكتر خرمي از يك شخصيت ساده خارج شده و نماينده و سردمدار يك طرز فكر و يك مكتب آموزشي-پژوهشي شده. اين مكتب آموزشي نقاط قوت بسياري داره. بيخود نيست كه هم من و هم شاهين مايليم از دانشگاه الزهرا دانشجو برداريم. دانشگاه الزهرا از بركت افرادي مانند دكتر خرمي شريعتي كاوياني آقا محمدي فتح اللهي شفيع خاني و .... تبديل به دانشگاهي شده كه عده اي از باسوادترين دانشجوهاي اين مملكت در رشته ي فيزيك از آن بيرون مي آيند.

منجوق گفت...

تجربه ي من مي گويد اين قبيل يادداشت ها به محبوبيت آن كسي كه در يادداشت مورد انتقاد قرار گرفته مي افزايد.
من هم از اين موضوع خوشحالم هرچند
دكتر خرمي به اندازه ي كافي محبوب است و گمان نمي كنم به محبوبيت بيشتر نيازي داشته باشد.

اما اميدوارم اين يادداشت كمكي كرده باشد كه شيفتگي ناپخته و ويرانگري كه ايشان را احاطه كرده اندكي فروبنشيند.

Qasem گفت...

هدف من این نبود که بگویم هیچ کس به جز منصوری-سکسل روی این موضوع کار نکرده‌اند. اما دلیلی ندیدم اشاره نکنم که این کار توسط منصوری-سکسل انجام نشده است.

Kosteleckey هم عمر خودش را هدر نداده است. او مدلی به نحوی جامع‌تر از مدل منصوری-سکسل ارایه داده است که اکنون به نام مدل SME شناخته می‌شود. در مدل منصوری-سکسل هیچ فرضی در مورد کنه نور نمی‌شود٫ فرض نمی‌شود نور با یک پیمانه‌ی برداری‌ی جابه‌جایی نمایش داده می‌شود. در مدل ‌SME فرض می‌شود نور با یک پیمانه‌ی جابه‌جایی نمایش داده می‌شود اما یک کنش که نسبت به تبدیلات لورنتس ناوردا نیست در نظر گرفته می‌شود. این دو یکی نیستند با هم فرق دارند. ما نور را پیمانه‌ی برداری‌ی U1 نشان می‌دهیم چون می‌گویم نور نمایش کاهش ناپذیر با بعد محدود هلیستی‌ی یک گروه کوچک گروه پوانکاره است. وقتی می‌خواهیم گروه پوانکاره شکسته شده است دیگر نیازی نیست فرض کنیم نور با پیمانه‌ی برداری جابه‌جایی نمایش داده می‌شود. در فضای فاز نظریه‌های که تقارن لورنتس را می‌شکانند مدل SME تنها شکست را در یک فضای محدود از پارامترها اندازه می‌گیرد. مدل رابرستون-ساکسول امکان تستِ شکست تقارن در بخشی از این فضا که مدل SME نمی‌تواند اندازه بگیرد دارد. به علاوه مدل SME نیز می‌تواند شکست تقارن لورنتس را در بخش‌های از فضا که مدل منصوری-ساکسل نمی‌توانند ببینند جاروب کنند. به نایکسانی‌ی این دو مدل که به این می‌انجامد که با Boost ما نخواهیم توانست پارامترهای شکست پاریته و k_tr را به پارامترهای که پاریته را نمی‌شکانند ربط داد در هیچ کدام از این ۱۸۸ مقاله و مقالاتی که به آنان ارجاع داده‌اند اشاره نشده است.

منجوق گفت...

ما (فيزيكپيشگان نوترينو) يك خبرنامه ي ماهانه داريم. خبرنامه را يك آزمايشگر خوش ذوق و شوخ طبع آمريكايي (عاشق نوترينو و بيس بال) به نام موري گودمن تنظيم مي كند و م فرستد. داشتم خبر نامه را كه امروز فرستاده مي خواندم. يكي از موارد اين بود:
*** Lorentz Violation
I'm hoping that the phenomenon of Lorentz violation doesn't exist,
so that we don't have to explain the phrase to non-scientists.
But a workshop on this subject elicited many ideas that might be
of interest to neutrino physicists. There is "A quantum field
model for tachyonic neutrinos with Lorentz symmetry breaking"
arXiv:1007.5418, "Lorentz & CPT violation in neutrino oscillations"
arXiv:1008.0411, "Test for Lorentz and CPT violation in MiniBooNE",
1008.0906, and "A New Lorentz-Violating Model of Neutrino
Oscillations", arXiv:1008.0105; to name a few.

ناشناس گفت...

آیا اینا همون Spontaneous Symmetry Breaking هستن که توی بعضی از نظریات توضیح بوجود اومدن بعضی ذرات خاص هستند؟

منجوق گفت...

اگر منظورتون مکانیزم هیگز مدل استاندارد جواب منفی است.

Hamid گفت...

استاد عزیز، با سلام به عنوان یک شاگرد تنبل فیزیک شما این دو بیت شعر را از سعدی و فردوسی اجازه بدهید بگویم که صحت آنها به من ثابت شده اند و این را فقط برای تمرین مدارا نمی گویم.
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم،
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی.
هنر نزد ایرانیان است و بس،
که شیر ژیان را ندارند به کس.

من هم این شعر را یادم می آید که به طعن به یکی از دوستان و استادان بسیار عزیز ریاضیم حداقل یک بار گفته بوده ام و دست بر قضا در حضور عکس حکیم فردوسی در زیرش بیت معروفش بسی رنج بردم .... موضوع این نیست که مصرع دوم شعر از مصرع اول مهم تر است یا همه ی شاهنامه را باید خواند تا فهمید حکیم چه می گوید بلکه از طرفی خود شما و اشخاصی که نام می برید و من بعضی را بهتر از بعض دیگر می شناسم و از طرف دیگر از نگهبانها تا رئیس کتابخانه ی پژوهشگاه علوم بنیادی تا آن مسئول کتابخانه ی عمومی که می پرسد آیااز خانواده ی شهید یا جانبازی چرا که حق عضویت نصف یاکلا حذف می شود همه و همه چنین هنر و شهامتی را نشان می دهند که غیر قابل انکار است. نمی گویم انسان بلکه میگویم شخص حقیری مثل این بنده را سر جای خود می نشاند. با تشکر.

منجوق گفت...

حميد عزيز
من متوجه منظور شما نشدم.

منجوق گفت...

سعدي يك چيز ديگه هم مي گويد:
مي زد به شمشير جفا
مي رفت و مي خواند از قفا
سعدي برنجيدي ز ما؟!
مردان منالند از ملام

منجوق گفت...

شوخي كردم البته! هر چه كه دلتان خواست بگوييد.

Hamid گفت...

البته سخت است آدم بخواهد ثابت کند که حرف حکیم ابوالقاسم فردوسی که می گوید هنر نزد ایرانیان است و بس درست است. ولی هنری مثل فرش ایرانی که در همه ی عالم مشهور است. همین الان داشتم به حاجیه خانم می گفتم.
البته من دکتر خرمی را نمی شناسم. ولی از برخوردهای کوتاهی که با دکتر منصوری و دکتر برونو زومینو داشته ام و حتی در نامه نگاری کوتاهی که با دکتر شیخ جباری داشتم یک چنین کاریزمائی را تجربه کرده ام که می شود در مقابلش به شدت مقاومت کرد. ولی برای من خیلی عجیب است که چطور شما اینطور صاف و پوست کنده می نویسید و مثل بقیه آن سپر دفاعی را نشان نمی دهید که آدم می خواهد حرفش را با شما جسارتاً همانطور بگوید. فکر کنم مقالاتتان خودش نشانی از این سپر باشند که به فهم همچون منی ماورای آن را نمی نوان بسادگی دید. با تشکر مجدد.

منجوق گفت...

عجيبه كه كسي به منجوق ايراد نگرفت كه منظور فردوسي «هنر جنگ آوري» هست نه «هنر نقاشي و يا مجسمه سازي».

حتي ناشناس دومي كه در بالا كه در بين دعوا نرخ تعيين فرمود و "ما ايرانيها" و "امثال شما" راه انداخت اشاره اي به اين موضوع نكرد.

راستش من نمي دانم منظور فردوسي از "ايرانيان" دقيقا چه بود!
به هر حال با تعريف دنياي مدرن هر آن كس كه شناسنامه ي ايراني دارد "ايراني" است.
من معتقدم نيستم ايراني بودن مايه برتري نسبت به ساير ملل است.
چرا بايد چنين باشد؟!
به سايت هاي توريسم كشورهاي عربي هم كه بنگريد كمابيش همان مطالب را ما ايرانيان به عنوان افتخار خود از آنها ياد مي كنيم آنها هم در مورد خود مي گويند. چه بسا همان مستشرقان كه اينها را به ما ياد داده اند به آنها هم همين ها را ياد داده باشند!


اما معتقدم كه سرنوشت من با ساير ايراني ها بيشتر گره خورده تا يك اندونزيايي يا عراقي يا شهروند تركيه و جمهوري آذربايجان.
تصميماتي كه حكومت ايران مي گيرد مرا در هر كجاي ايران كه زندگي كنم تحت تاثير قرار مي دهد. حتي اگر خارج زندگي كنم از نتايج اين تصميمات تاثير مي گيرم.
عقلانيت حكم مي كنم به خاطر اين تاثير پذيري و سرنوشت مشترك با همديگر دست همكاري بفشاريم تا آينده اي بهتر بسازيم.
گذشته هر چه بوده -چه تهي و چه افتخار آميز- گذشته و تمام شده. من در حال زندگي مي كنم واگر فرزندي داشته باشم در آينده زندگي خواهد كرد.

ناشناس گفت...

سلام.
شما براي اينكه بگوييد خرمي شيفتگان زيادي دارد از چه منبعي استفاده كرده ايد؟ اين نتيجه ي مشاهده ي شخصي خودتان است؟ من به عنوان كسي كه بخشي از تحصيلاتش رو در الزهرا گذرونده، و چندين كلاس حل تمرين در الزهرا داشته و تعداد كثيري از دانشجويان فيزيك الزهرا رو ميشناسه اين نظر رو ميدم. طيق مشاهدات من، آنچنان كه گفته مي شود خرمي در الزهرا شيفتگان زيادي ندارد. تعداد اين شيفتگان صفر نيست، ولي دست كم آنهايي كه مشهورند تعدادشان تك رقمي است. تعداد زيادي هستند كه كلاس هاي او را دوست ندارند، بر تدريسش انتقاد مي كنند، و از كار كردن با او استقبال نمي كنند. تعداد اين گروه خيلي بيشتر از تعداد گروه شيفتگان است. من در مورد حرفه اي بودن يا نبودن او نظر نمي دهم. ولي بعد از سال ها الزهرا بودن اين را رد ميكنم كه آنجا خرمي شيفتگان زيادي دارد.در ضمن مدت ها شريف و آي پي ام هم بوده ام. و همان طور كه خودتان مي دانيد در اين مكان ها هم كساني هستند كه شيفتگان زيادي دارند. خوش باشيد.
زهرا

منجوق گفت...

زهرا جان

معیار من مشاهدات شخصی است. وجود حتی یک نفر شیفته که گمان می برد استادش با سیبیل هایش می تواند کاری کند که جایگزین آزمایشگاه ها باشد بسیار بسیار زیاد است و زنگ خطر را برای سیستم آموزش فیزیک به صدا در می آورد.

منجوق گفت...

شاید درصد شیفتگان دکتر خرمی زیاد نباشد اما شیفتگان از بین آن گروه از دانشجویان هستند که علم و علم آموزی برایشان ارزش است. آن دسته که فیزیک را از روی علاقه انتخاب کرده اند نه آن دسته که در رشته ی دیگری قبول نشده اند و یا کار دیگری پیدا نکرده اند که بکنند!

اساتیدیک دانشگاه باید استعداد های این افراد را کشف کنند, اعتماد به نفسشان را تقویت کنند و از آنها فیزیکپیشگان موفقی بسازند نه آن سقوط آنان را به ورطه ی شیفتگی نظاره کنند و شانه بالا بیاندازند و بگویند به من چه! من که هولش ندادم!

منجوق گفت...

در ضمن منظور من از شیقتگی تنها از جهت علمی بود. منظور م دقیق همان بود که در آن کامنت ها نقل کردم. این تصور غلط که علم تجربی فیزیک نوابغی جلو می برند از جنس ارسطو در خلوت متفکرانه خویشتن.

من با این طرز فکر است که مخالفت می کنم.
روابط عاطفی دکتر خرمی با دیگران به من ربطی ندارد. امیدوارم مسایل با هم قاطی نشود

منجوق گفت...

چه کسی در آی-پی-ام یا شریف هست که شیفتگانی دارد که گمان می برند سیبیل های او جوابگوی سئوالاتی است که علی الاصول آزمایش باید جوابش را بدهد؟! من چنین اظهار نظری را در مورد هیچ یک از اعضای آی-پی-ام یا شریف نشنیده ام. (خدا را شکر که من یکی آن سیبیل را از بیخ ندارم!!)



البته کسانی هستند که دور وبرشان افرادی را جمع کرد ه اند که از روی ترس و یا طمع مسافرت خارج و... ابراز ارادت می کنند. اما اغلب این
دعا گویان پشت سر یک جور دیگر صحبت می کنند.

اما شیفتگان دکتر خرمی از ته دل شیفته ی اویند. نباید آن شیقتگی را با ابراز ارادت های تهی از معنی و از ر وی ترس ویا طمع اشتباه گرفت.

منجوق گفت...

انتظار برخوردهاي خيلي تند تر را داشتم.

ناشناس گفت...

چطور به خودتون اجازه مي دهيد اين طور در مورد آدم ها قضاوت كنيد؟ واقعاً به عاقبت اين كارتان فكر نكرديد؟ اگر قصد انتقاد داشتيد چه لزومي داشت نقدتان علني باشد؟مي توانستيد با نامه اي اين حرف هايتان را به دكتر خرمي بگوييد. دليل اين كارتان چه بود نمي دانم.....

منجوق گفت...

من به شخص دکتر خرمی انتقاد ندارم که بخواهم انتقادم را خصوصی مطرح کنم. انتقادم به یک روند فکری است که دکتر خرمی گوشه ای از آن است. دکتر خرمی نباشد یک کاریزمای دیگر پیدا می کنند و به جای ارسطو می نشانندش تا با سیبیل هایش جواب مسایل فیزیک را-از جمله آن دسته از سئوالات که پاسخشان باید از تجربه به دست آید-بیابد.

منجوق گفت...

«چطور به خودتون اجازه مي دهيد اين طور در مورد آدم ها قضاوت كنيد؟»

من به عنوان یک فیزیکپیشه به خود اجازه می دهم و همه جا هم با صدای بلند و رسا اعلام می دارم که سیبیل دکتر خرمی یا ویتن یا ارسطو یا هر کس دیگری نمی تواند جایگزین آزمایش باشد.

این تصور غلط ارسطویی علم دنیا را هزار سال عقب نگاه داشت و من تا حد توان محدود خودم اجازه نمی دهم این تصور در قرن 21 در جامعه فیزیک بازتولید شود.

باز هم با صدای بلند فریاد می زنم که سیستم آموزشی ای که در قرن 21 لیسانسیه ی فیزیکی با این طرز فکر ارسطویی تربیت می کند معیوب است. بازهم به عنوان یک فیزیکپیشه خود را محق می دانم که در مورد کسانی که در به وجود آمدن این سیستم آموزشی معیوب نقش داشته اند قضاوت کنم.

منجوق گفت...

این که می گویید چرا انتقادم را به دکتر خرمی خصوصی عنوان نمی کنم مانند آن است که بگویید بالفرض چرا انتقادم را به داروینیسم (به معنای ایدئولوژی ای که نابودی اقوام بدوی را توجیه می کرد نه به معنای علم تکامل) در گوش داروین نمی گویم.

داروین خودش گفته بود من "داروین" هستم نه "داروینیست"!
دکتر خرمی هم به نوعی سمبل شده برای "خرمیزم".

منجوق گفت...

البته که به عاقبت کارفکر کرده ام. این نوشته ی من سه نتیجه به دنبال خواهد داشت: (1) دانشجویان فیزیک به تفاوت بین «فلسفه ی طبیعی» و «فیزیک» به معنای علم تجربی و به معنای (پس از گالیله ای) بیشتر توجه خواهند کرد. همین هدف اصلی من است(2) دکتر خرمی محبوب تر از پیش خواهد شد. کامنت های دوستان در بالا را بخواتید این ادعای مرا تایید خواهید کرد. (3) عده ای (که مطلب را به دقت نخوانده اند) بر منجوق - به زعم خود در دفاع از دکتر خرمی- حمله خواهند آورد.

ایلیا گفت...

ببخشید من سر ماجرای دکتر ثبوتی یه مدت حال و حوصله نداشتم. وبلاگتونو چند وقت بود چک نکرده بودم. الانم دیر نظر می ذارم. راستش این موضوع شیفتگیهای از این نوع هم باز از جوان و نهیف بودن علم در این کشوره. اما راستش منم با شما موافقم که اتفاقا امثال دکتر خرمی خودشون باید پیشگام جاافتاده کردن فرهنگ درست علمی، رواج واقع بینی و پرهیز از ورود افراط و احساس و چیزای از این نوع باشند. البته ممکنه منظور شما همپوشانی کاملی با این بحث من نداشته باشه و شما دغدغه های دیگری هم از این بابت داشته باشید. حیفم می یاد اینجا یه روایتهایی رو نگم.
۱- سال پیش میتینگ ماده چگال زنجان یک استاد ارزشمند مدعو بودند و تقریبا دارم عین جملشونو ذکر می کنم که اره ما (یعنی ایشون و یک دانشجوش) دارن سعی می کنن یه درکی از ابررسانایی دمای بالا ارایه بدن. حالا شاید این جمله اونقدر بار منفی نداشته باشه ولی نه تنها من بلکه تقریبا همه برداشتشون این بود که اره بیست و اندی ساله که همه عالم علافن و حالا یه پیر فیزیک از ایران می خواد مشکل همه رو حل کنه. البته بنده با احترام زیادی که برای این استاد بزرگوار قایلم ولی این تنها موردی هم نبوده که افاضات این چنینی از ایشون داشتیم که اگه بود احساس یاد شده در ما بوجود نمی اومد.
۲- حالا این میشه که یه ادمایی از جمله یه اقای محترمی که شما به نیکی ازش یاد کردید تو شریف هر از چندگاهی یه ولوله می ندازه که ای ما نیچر می خوایم بدیم که تهش جورنال ایمپکت ۱ هم چاپ نمیشه.
۳-یا اینکه یه اقایی اسم ان ام تو یه مقاله جورنالی خیلی معتبر می شه و چو می ندازه اره بابا ما به این اکسپریمنتالیستها گفتیم این کارو بکنن و نظریه ما رو امتحان کنن حال انکه ....  
۴- حالا همه اینارو بگیرین یه بابایی هم معلوم نیست از کجاش یه نظریه در می کنه به اسم سی. پی. اچ. حالا یه دانش اموز یا یه دانشجوی جدید لیسانس این وسط چطوری سره ناسره کنه که خود دکتراهای فیزیکش توش موندن
۵- اما نتیجه گیری: وقتی حرفه ای ها اخلاق حرفه ای رو رعایت نکنن همون داستان اب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می خونه می شه.

یه چیز نهاییم بگم و اون اینکه با وجود قبول همه این بحث شما اما اینم باید توجه کنیم که شخص خرمی و تنها خرمی نه کس دیگه نقش قابل توجهی تو رغبت افراد بااستعداد به فیزیک داره.
اونم به خاطر نقش فعالش تو اموزش فیزیک و کارایی مثل مقالات فارسی اموزشی و یا ترجمه اخبار فیزیکس ورلد
هستش البته اگه بالاخره یه رسم الخط قابل خواندن انتخاب کنه!

منجوق گفت...

با ايليا

البته كه دكتر خرمي كارهاي با ارزش زيادي مي كنه. اگر خرمي آدم مهم و تاثير گذاري نبود كه من در موردش نمي نوشتم.

ایلیا گفت...

به منجوق
بازم سلام
مطمئنا همینجوری هستش. فقط یه یاداوری بود به خودم و همنسلانم. راستی اگه کسی با سایت دکتر خرمی آشنا نیست ادرسش اینه:
http://mamwad.org/

Erf گفت...

یک سوال خارج از بحث داشتم. ویژگی خاص این کتاب پریسیپلز آو اُپتیکس چیه؟

منجوق گفت...

نمي دانم.