۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

توريسم در برابر ناسيوناليزم افراطي

دور و بر خود را كه بنگريم متاسفانه مي بينيم كه ناسيوناليزم افراطي در چهره هاي مختلف در حال رشد است. تاريخ قرن 20 به ما مي آموزد كه اگر اين رشد سرطاني ادامه پيدا كند عواقب ويرانگري در پي خواهد داشت. روزگاري نه چندان دور ناسيوناليزم افراطي آلمان مدرن را كه عرصه هاي مختلف فلسفه، روانشناسي، علوم طبيعي، مهندسي، موسيقي، هنر، معماري و...پيشرو بود به خاك سياه نشاند. ناسيوناليزم افراطي قبايل بدوي آفريقا را نيز به جان هم مي اندازد و خونريزي ها و قحطي هاي بي پاياني را منجر مي شود. گويي اين ديو پليد، مدرن و بدوي ، اروپايي و آفريقايي و آسيايي و... نمي شناسد. هر كه را اسير خود مي كند زجر مي دهد و شكنجه مي كند. راه مقابله با اين ديو ويرانگر بيدار كردن همان ديو در رخت و لباسي ديگر نيست. ناسيوناليزم افراطي از سوي هر قوم و ملت جز ويراني در پي ندارد. همه در مدرسه شعر زيباي سعدي را از بر كرده ايم: بني آدم اعضاي يكديگرند.... شهريار در منظومه ي حيدربابا مي گويد: گؤز ياشينا باخان اُولسا، قان آخماز/انسان اُولان خنجر بلينه تاخماز. (متن شعر با ترجمه ي فارسي در اينجا موجود است.)
يادآوري اين اشعار و نصايح مفيد و لازم هستند اما كافي نيستند. من سعي كردم كه گسترش توريسم فرهنگي را راهي براي در اعتدال نگاه داشتن علايق خود، نظير عشق و علاقه به ميهن و فرهنگ خود و مانعي در راه گسترش ناسيوناليزم افراطي مطرح كنم. استدلال كردم كه اين كار مي تواند به اعتدال بيانجامد. راه هايي پيشنهاد كردم كه مي تواند به جذب توريست بيانجامد. بحث هاي مهم و در عين حال شيريني در كامنت ها مطرح شد كه خواندن آنها خالي از لطف نيست.
ما مي خواهيم اشخاص و خانواده هاي بافرهنگ را به عنوان توريست جذب كنيم نه كساني كه در پي بي بندباري هستند. مي خواهيم كساني را جذب كنيم كه به موضوعاتي مانند طبيعت و حفظ محيط زيست، موسيقي ادبيات، بادوستان و خانواده به كافه و رستوران با محيطي دنج ولي ابتكاري رفتن، آثار باستاني و تاريخي از دوره هاي مختلف، خريد سوغاتي مخصوص و... علاقه مند هستند. فرق نمي كند اين افراد ايراني باشند يا خارجي. فرقي نمي كند از كجاي ايران باشند. از كشورهاي همسايه باشند يا ازسرزمين هاي دوردست. شرقي باشند يا غربي. كافي است آدم هاي بافرهنگي باشند. جذب اين افراد نيازمند مطالعه و به كار گيري قوه ي ابتكار است.
ديگر آن كه براي آن كه در جذب توريست موفق باشيم شهرهاي مجاور بايد از چشم همچشمي هاي افراطي و مخرب دست بردارند. اگر دقت كرده باشيد توريست هاي داخلي (مثلا تهراني ها) مي گويند مي خواهم بروم غرب كشور را ببينم، يا مي روم شمالغرب را ببينم يا .... معمولا نمي گويند مي خواهم بروم يك شهر خاص را ببينم. شهرهاي مجاور بايد همكاري كنند تا اين توريست ها را جذب كنند. همين طور در مورد توريست هاي خارجي.تبليغات منفي در رسانه ها باعث شده كه توريست هاي خارجي از كل ايران گريزان باشند. فرقي بين شهرهاي مختلف نمي گذارند. اگر به يكي از اين شهرها سفر كنند ترسشان مي ريزد. به علاوه مردم همان شهر ايران (به خصوص خانم ها) وقتي خارجي مي بينند براي توريسم شهرهاي ديگر هم تبليغ مي كنند چون نمي خواهند جلوي آن خارجي كم بياورند! مي خواهند به خارجي ها نشان دهند كه كشور ما خيلي richاست و تنها جاهاي ديدني كشور محدود به آن چه كه توريست در شهر آنها ديده نمي شود. به این ترتیب خارجي تصميم مي گيرد دوباره به ايران باز گردد و ديگر شهرها را نيز ببيند. چشم همچشمي شهرها در همه ی كشورها هست. توريسم اين چشم همچشمي را هم در اعتدال نگاه مي دارد.
در اين سري نوشته ها توجه ويژه داشتم به توريسم منطقه ي شمال غرب كشور كه زادگاهم مي باشد. اين منطقه پتانسيل بالا براي جذب توريست دارد: آثار تاريخي متنوع دارد كه حتي در سطح ايران هم ناشناخته مانده. يك نمونه اش را در اين يادداشت نوشتم. طبيعتي زيبا دارد. دوستي مي گفت با قطار كه در آذربايجان سفر مي كني و از پنجره به بيرون مي نگري تابلويي زيبا مي بيني كه هر لحظه تغيير مي كند. اين منطقه فرهنگ موسيقي غني اي دارد. فرهنگ غذايي (culinary arts) بي نظيري دارد. همه اينها براي توريسم فرهنگي و خانوادگي جذاب هستند. با اين حال اين منطقه سهم زيادي از توريسم ندارد. نمي خواهم وارد دلايل شوم. در كامنت ها در حين يكي به دو كردن هاي دوستانه نكته اي را في البداهه گفتم كه بعد خود از آن لذت بردم. همينجا تكرارش مي كنم: «خانم هاي تبريزي از همه چيز مربا درست مي كنند و بعد آن را عجيب و غريب تزئين مي كنند. يك اصطلاح دارند كه زياد به كار مي برند. ترجمه ي آن چيزي است به اين مضمون: تلخي اش را بيرون مي كشم تا با آن مربا درست كنم. اين تلخي را بيرون كشيدن و مربا درست كردن دقيقا چيزي است كه ما به آن نياز داريم.

اميدوارم اين سري يادداشت عده اي را تشويق كند كه حرفه اي اين قضيه را دنبال كنند. يعني اصول جذب مشتري و توريست را ازطريق كتاب ها و سايت ها و دوره هاي آموزشي (كه خوشبختانه در تبريز خودمان هم ارائه مي شود) بياموزند و اين كار را به عنوان شغلي كه از آن امرار معاش مي كنند برگزينند. توريسم به اشتغالزايي مي انجامد ودید بیکاری را مهار می کند.
علاوه بر آن همين وبلاگ ها و فوتو بلاگ ها و.... كه به طور تنفنني راه اندازي مي شود مي تواند در جذب توريست موثر باشد. اگر پيغام تبليغاتي براي توريسم يا كالاهاي توريست پسند داريد و يا مي خواهيد براي شهر يا روستا ي خود تبليغي توریستی كنيد من خوش حال مي شوم در كامنت ها منتشر كنم.

خواننده ي عزيزي قبلا براي «ملكان » یا به قول همکار مامانم «ملکان دی سی» تبليغ كرد! الان كه ويكيپديا را ديدم فهميدم شهرستان ملكان آتشكده ي باستاني هم دارد. آخه این چه جور تبلیغی است که در آن چنين جاذبه ي توريستي مهمی از قلم مي افتد؟! آتشکده گویا دربخش ليلان این شهرستان واقع است. این هم یادتان باشد اگر برای یک آمریکایی تبلیغ توریسم ملکان را می کنید اسم انگور کالیفرنی را هم بیاورید. توریست های آمریکایی دوست دارند این چیزها را بشنوند. من به آمریکایی ها که می رسم می گویم در موزه مشروطه ی تبریز مجسمه یک آمریکایی هم هست که صد سال پیش در شهر ما برای آزادی و جنبش مشروطه ( constitutional movement )مبارزه می کرد و مانند یک قهرمان کشته شد. حسابی کف می کنند وقتی این را می شنوند!
این هم جالبه:
یک وبلاگ در مورد لیلان توسط یک لیلانی.

۵۷ نظر:

آیلار گفت...

سلام خانم دکتر
ظاهرادانشگاه شما به دانشجو هاش حقوق مزایا هم میده.میشه بفرمایید میزان ماهیانه چقدره؟برای گذران دونفر کافیه؟البته اگه قناعتوهم لحاظ کنیم.

منجوق گفت...

نمی دانم

ایمان گفت...

سلام
در مورد صحبت شما که فرمودین باید خانواده ها و به کل توریست های با فرهنگ رو جذب کرد و نه اونهایی که دنبال بی بند و باری هستند با ید این رو بگم:
ببینید،کسانی که با دید فرهنگی زندگی میکنند و مسافرت اونها هم بخشی از این زندگی هست؛مطمئن باشین که خودشون دنبال این مکان ها هستن،خودشون آداب و رسوم غذایی و اجتماعی یک منطقه رو در حین مسافرت و لذت بردنشون، بررسی و تحلیل میکنن.عزیمت جمعیت غالب توریست ها به هر منطقه و کشوری فقط به قصد "خوش گذراندن" و "راحت بودن" و "لذت بردن" هست. خوش گذراندن و ... مستلزم آزاد بودن و امکانات رفاحی و تفریحی داشتن هست. هرچند که ممکنه این آزادی از نظر من و شما بی بند و باری به حساب بیاد. اگر هم دقت کنید،در تبلیغ های جذب توریست صحبتی از فرهنگ و ... به میان نمیاد. معمولا از امکانات و بار و کافی شاپ و از این قبیل مطرح میشه چرا که تمرکز تبلیغات همیشه روی نقطه ای هست که برای بیننده جذاب هست و این نوع تبلیغات خودشون نشون میدن که بیننده هاشون و مشتری هاشون از چه قماشی هستن.
به نظر من جذب توریست به این روش فایده ی چندانی نداره(البته با کمال احترام نظرم رو گفتم)
ببخشید زیاد حرف زدم.
شاد و پیروز

منجوق گفت...

به ایمان:

"کسانی که با دید فرهنگی زندگی میکنند و مسافرت اونها هم بخشی از این زندگی هست؛مطمئن باشین که خودشون دنبال این مکان ها هستن،خودشون آداب و رسوم غذایی و اجتماعی یک منطقه رو در حین مسافرت و لذت بردنشون، بررسی و تحلیل میکنن."

چه جوری این کار را می کنند؟ خانواده ای که در ایتالیا نشسته چه جوری بداند که در لیلان فلان آثار باستانی است؟! باید یک سری وبسایت ها به زبان انگلیسی باشد تا آنها به قول شما مطالعه کنند وببینند.


""
عزیمت جمعیت غالب توریست ها به هر منطقه و کشوری فقط به قصد "خوش گذراندن" و "راحت بودن" و "لذت بردن" هست. خوش گذراندن و ... مستلزم آزاد بودن و امکانات رفاحی و تفریحی داشتن هست. هرچند که ممکنه این آزادی از نظر من و شما بی بند و باری به حساب بیاد. اگر هم دقت کنید،در تبلیغ های جذب توریست صحبتی از فرهنگ و ... به میان نمیاد. معمولا از امکانات و بار و کافی شاپ و از این قبیل مطرح میشه چرا که تمرکز تبلیغات همیشه روی نقطه ای هست که برای بیننده جذاب هست و این نوع تبلیغات خودشون نشون میدن که بیننده هاشون و مشتری هاشون از چه قماشی هستن.""

ببینید الان ده بیست تا کاتولوگ وکاتولوگ تبلیغاتی توریسم جلوی من است. از پازیس گرفته تا پکن و.... قسمت عمده ی آنها در مورد جاذبه های طبیعی و آقار باستانی است. 30-40 صفحه. آخر سر هم یکی دو صفحه در مورد رستوران و کافی شاپ و... هست. به ندرت هم یک صفحه در مورد نایت-لایف وکازینو ها دارند. کسی برای رستوران و کافی شاپ از آن سر دنیا پا نمی شود بیاید. برای آن جاذبه های
طبیعی و تاریخی می آیند. ولی می خواهند برای رفع خستگی هم به یک رستوران بروند.
نسبت صفحات کاملا حساب شده است.


مطمدن باشید این سیستم جذب توریست که گفتم کار می کند. چرا؟ چون خودم امتحان کرده ام و جواب داده! من چندین نفر را همین جوری تشویق کرده ام که بیایند ایران. آمد ه اند به آنها خوش گذشته. رفته اند و دیگران را هم تشویق به آمدن کرده اند.

""به نظر من جذب توریست به این روش فایده ی چندانی نداره(البته با کمال احترام نظرم رو گفتم)""

شاد و پیروز

منجوق گفت...

من وقتی به خارج می روم در اتوبوس و... صحبت ایران که پیش می آید من از زیر بحث سیاسی در می روم. می گویم
I do not follow بعد صحبت را می کشانم به مسایل گل و بلبل. علی رغم محدودیت ها مشتاق می شوند سفری به ایران کنند. اگر خودم حالشو داشته باشم و پی گیری کنم واقعا می آیند. بعد می روند 4-5 نفر دیگر را هم تشویق به آمدن می کنند.

اگر درصدی از این چند میلیون ایرانی مقیم خارج چنین می کردند توریسم ایران بعد از 3-4 سال به چند میلیون می رسید.

باران گفت...

سلام خانم دکتر:

این گروهی که شما به انها اشاره میکنید که اگر تبلیغ کنید به ایران میایند میشه بپرسم که افراد مجرد هستند یا خانواده دارند؟

باران گفت...

دوستی دارم که هر بار که به ایران می اید همکلاسی های المانی خود به ایران می اورد و ما هم کمکشان میکنمیم که حتما غذای خوب و خوشمزه بخورند و اثار تاریخی را نشانشان میدهیم و...
اما اگر تبلیغ منفی نباشد باید بگویم که بعضی مسائل فرهنگی ان ها را ازار میدهد و انقدر که تقریبا حاضر نیستند بار دیگر به ایران سفر کنند.
اغلب اقایان و خانم های مجردشان
سوال کامنت قبلم برای پرسیدن همین مسئله بود که اگر مجرد هستند لطفا بگویید گل و بلبل دقیقا چه مسائلی است ؟

باران گفت...

البته اضافه میکنم که برخورد من و با ان دوستان المانی از دیدگاه جذب توریست نبود و فقط به دلیل مهمان نوازی از انها به گرمی استقبال میکردیم.
اما حالا یه کم نگاهم تغییر کرده:)

منجوق گفت...

بین کسانی که دعوت کرده ام هم مجرد و هم متاهل بوده اند و همه خدارا شکر راضی برگشته اند. مسایل گل و بلبل از همان جنسی بود که اینجا هم مطرح کردم: کوفته, رمان نامم قرمز و....

انتظار داشتید صحبت گل و بلبلی یک زن تبریزی چی باشد غیر از اینها؟!!

وقتی مهمان خارجی به دغوت من به پژوهشگاه می آید روز قبل از رسیدن من یک نامه ی روتین به آنها می فرستم که در آن روی سه نقطه انگشت می گذارم.
1) درهای بالکن مهمانسرا از بیرون باز نمی شوند مواظب باشید تا در بالکن گیر نیافتید.
2) کرم ضد آفتاب با خود بیاورید و یا در اسرع وقت حریداری کنید (پوست اروپایی ها عادت به آفتاب ما ندارد.)
3) مردها و زنها در ایران با هم دست نمی دهند.


در مورد مسئله ای که گفتید من یادداشتی جداگانه می نویسم و تشریح می کنم که چه گونه برخورد می کنم که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
روش برخورد من جواب داده. مسافرمان احساس ناراحتی نکرده. ایرانی ها هم حس نکرده اند که به ارزش هایشان توهینی شده.

نقطه ی کلیدی این است حد و مرز هایتان باید روشن باشد. وقتی حد و مرز را دانستند دیگر احساس راحتی می کنند.

ایلیا گفت...

سلام
به آیلار: برای دانشجوی دکتری از چند سال پیش امکان استفاده از پژوهانه به وجود آمده که مبلغش نوعا میشه ماهی ۱۵۰ تومن برای حداکثر دوسال (چون بعد امتحان جامع هستش) البته قاعده کلی نیست و بستگی به استاد داره و پژوهشگاهم احتمالا مستثنا نیست. بعلاوه الان ۵ میلیون به بیشتر ورودیهای دکترای ۸۶ به بعد دادن (برا کل دوره دکترا) همون پژوهانه معروفی که حرفش بود از دو سال پیش.

به ایمان: خودشون جاهای مد نظر شما رو زیاد دارن و من شخصا موافقم باهاتون که خیلی ازون چیزای به ظاهر بی بندوبار مابی در واقع فرهنگ اونها است اما اساسا توریست بافرهنگ به نظر من کسی هستش که واقعا بدونه داره کجا میره. متشخص ترین خارجیها هم ممکنه اهل کازینو و درینک و غیره باشن ولی صبح تا شب که مثل بعضی از ماها دنبال این چیزا نیستن و محدودیهای ایران ازین نظر فی نفسه اهمیت ناچیزی داره.

اما راجع به اصل موضوع اولا اگه بشه خانم دکتر یه آماری هم بدین که ازین تعدادی که ترغیب کردین عملا میهمان (علمی کاری با هر چیزه دیگه) شما بودن یا به خرج خودشون اومدن. فقط می خوام عملی بودن موضوع بیشتر روشن شه. در مورد مسائل سیاسی من تا دوسال پیش طی سه دفعه ای که اینور آب بودم برای کنفرانس نمی گفتم پیگیر نیستم ولی عملا ماست مالی می کردم و اینکه مهم نیست و اگه مشکلی هست برا خود ملته. اما وقتی خودم اومدم اینجا و از روز اول دنبال راه و چاه موندن هستم من به نظر شما تبلیغم موثر واقع میشه؟ حالا من که تازه اومدم معلوم هم نیست برنگردم. اما اونایی که ان ساله خارج هستن مطمئنا اینور ترجیح دادن دیگه و یا بیخیال ایران هستن یا عملا ضد تبلیغ هستند. نگین که بیخیال سیاست بگم مکه حداقل من با هرکی میشینم اول باید این چیزا رو که دیگه ماست مالی هم نمیشه کرد توضیح بدم. به هر حال منم خیلی دوست دارم سالی یه بار به نفر زیاد نه پاشه با تبلیغ من بیاد ایران خودم همه گونه میزبانی می کنم (پولش پای خودشون البته!) ولی این مسئله ترس رو چیکارش کنیم. خودمون هم اخه ازین بی ثباتی در واهمه ایم. نمی دونم. ...

منجوق گفت...

ما اینجا یک پست داک ایتالیایی مجرد داریم که بیش از یک سال است اینجاست.
یک دانشجوی جوان آمریکایی هم چندین ماه اینجا بود. با شاهین روی یک پروژه کار می کرد. هیچ مشکلی پیش نیامد از این نظرها.

باران گفت...

هیچ انتظاری نداشتم.

فقط چون شما بیشتر برخورد داشته اید
پرسیدم تا یادبگیرم دیگه.

منجوق گفت...

به آیلار
این اطلاعاتی که ایلیا داد قدیمی است. از دانشجوهای خود اینجا سئوال کنید بهتر است. خصوصی و دوستانه سئوال کنید نه به صورت عام که بنا به معذوریت هایی که توضیح آن خارج از حوصله است نتوان جواب داد.

از امین هم سئوال کنید اطلاعات دقیق تری می دهد.

منجوق گفت...

به ایلیا

باشه! در این موارد بعدا می نویسم. بیشتر سفر کاری بوده اما از محل گرنت خودشان مخارج سفر را پرداخته اند. من پولم کجا بود خرج سفر آنها را بدهم. پژوهانه اینا هم دستم برسد خرج دانشجوهای خودمان می کنم. برای همین به آیلار گفتم.... منتهی نباید در محیط ایران که افراد یکی از دیگری تنگ نظرترند این چیزها را جار زد!

شما به تبلیغ خودتان با همان روش دوری از سیاست ادامه بدهید.
دکتر مسعود چایچیان را می شناسید؟ سال هاست که به ایران سفر نکرده. خیلی دوست دارد برگردد اما .... بگذریم. این آقا خود مشوق سفر خارجی های زیادی به ایران بوده و هست.

ایلیا گفت...

قدیمیه؟ قدیمی نیست موضعیه البته بخشی ازون

۵ میلیون رو که از امسال دارن میدن به ملت ربطی به پژوهشگاه و غیره هم نداره مال وزارته. گرنت هم تهران بیشتر هم شنیدم ولی همین الان تو زنجان همین ۱۵۰ داریم این عددش رو البته عملا خودمون تصویب می کنیم و هر سال عوض میشه

منتظر جواب سوال قبلی هستم خیلی مهمه برام. ممنون

منجوق گفت...

به من برنخورد که باران جان! واقعیت را عرض کردم.

من و دوستم یک شوخی قدیمی داشتیم که چرا از تبریز حافظ و سعدی در نیامده! تقصیرش را هم البته به گردن خودمان گرفتیم. من که می گفتم بیچاره شعرای قدیم چی می نوشتند؟! می نوشتند خوب دلمه برگ پر می کند!


شهریار هم اگر نمی آمد عاشق آن دختر تهرانی شود "شاعری نمی آموخت!"

این ها همه شوخی اند. جدی نگیرید. از تبریز با کمال افتخار پروین اعتصامی بیرون آمده که پدرش آشتیانی و مادرش تبریزی.

منجوق گفت...

به ایلیا
کدوم سئوال؟

ایلیا گفت...

هیچی همون که توضیح دادین و قراره بیشترم بنویسین. ممنون. البته دکتر چایچیان و شما و آقای دکتر خوب تبلیغتون خیلی با من فرق می کنه. ولی سعیمو می کنم.

باران گفت...

ولی خیلی ترسیدم خانم دکتر.
فک کردم که بد کامنت گذاشتم.


اخه همون قضیه ای که اب رفته به جوی باز نمیگرده میشد.نمیشد اشتباه رو جبران کرد

منجوق گفت...

ایلیا جان
حالا که خارج هستی این طومار دریاچه ی ارومیه را لطفا یادت نره. به دیگران هم نشانش بده شاید امضایش کردند.

منجوق گفت...

به ایلیا
هر کسی یک راه ویژه برای تبلیغ می تواند پیدا کند. تبلیغ هر کدام از ما به جای خود موثر است.

منجوق گفت...

بزرگترین چیزی که توریست ها ی خارجی را اینجا کلافه می کنه معضل از خیابان رد شدنه.

منجوق گفت...

من یا شاهین وقتی رانندگی می کنیم حق تقدم عابری که از خط کشی رد می شه را رعایت می کنیم. اکثر وقت ها عابر ها گیچ می شوند. باورشان نمی شود. فکر می کنند شوخی داریم با آنها!!
این کار ما به خاطر"قانون مداری" و این حرف ها نیست! همین جا در محله مون یک خیابان را یک طرفه کرده اند نه خاطر روان بودن ترافیک و... بلکه به خاطر این که در آن کوچه ماشینی می ایستد که پلاک "سیاسی" دارد. من چرا باید به خاطر یک همچین قانونی خیلی خودم را به زحمت بیاندازم؟!

ولی وقتی به عابر پیاده می رسد از نظر من یک مسئله ی انسانی است. سواره باید هوای پیاده را داشته باشد! برای همین هم هست که توقف می کنیم تا رد شود. هر چه قدر هم که پشت سری بوق زد و فحش داد توجهی نمی کنیم. چون باور داریم این کار درست بود.
والا قانونی که چیزی نیست جز حرف زور قدرتمند بر بی قدرت از نظر منجوق ارزشی ندارد که برای خاطر شعار "قانون مداری" گلو پاره کرد.

ناشناس گفت...

به ایلیا

شما تحصیلات تکمیلی زنجان درس میخوانید ؟
فیزیک میخوانید ؟
ممکن است قدری راجع به دکتری پیوسته فیزیک زنجان که امسال در دفترچه بود به من توضیح دهید ؟
شرایط پذیرشش در مرحله دو چگونه است وچه رتبه ای میخواهد و غیره ؟
ویک سوال عجیب قریب آیا امکان این هست که دکترب پیوسته فیزیک قبول شد و در تهران درس خواند نه زنجان ؟
راستش من حتی نمیدانم چه سوالی بپرسم !!!
ممنون میشوم اگر راهنمایی ام کنید

ایمان گفت...

سلام
حق با شماست
میان صحبت های شما متوجه شدم که بعضی جاها برداشت اشتباه داشتم.اما در مورد کاتالوگ هایی که فرمودید:
ببینید منظور من این نبود که ما با نایت-لایف و کازینو و...توریست رو جذب کنیم،چون مطمئنا بهترینشان رو خودشان دارند.کسی که میاد تخت جمشید،برای دیدن آثار به جا مانده از یه تمدن میاد نه چیز دیگه؛اما اگر به گفته های خودتان دقت کنید،صحبت از امکانات جنبی هم به میان میاد.وقتی پاشن بیان ایران،فقط آثار باستانی رو ببینن کافیه؟
همین تنها براشون مهمه؟ دیگه نمیخوان یه استراحتی داشته باشن؟ من تجربه ی مسافرت خارجی نداشتم،اما حداقل تو ایران این رو دیدم و شنیدم که وقتی صحبت از پیشنهاد به مسافرت به منطقه ی خاصی به میان میاد؛این رو میگن:
"یه جا برا نشستن نبود،به رفتنش نمی ارزه"
یا فرهنگ مسافرت ما اشتباهه(که من اطلاعی ندارم) یا واقعا اینها هم جزئی از ملزومات جذب توریسته.
میتونین غار "سنگ تراشان" یا " سنگ شکنان" جهرم رو تو google بزنین و نتیجه رو ببینید. من به داشتن همچین غاری توی شهرمون افخار میکنم. امابه هیچ وجه توصیه نمیکنم که به دیدنش بیاین؛چون جز لات و سوزن تزریق و فساد و کثیف بودن محیط از نظر بهداشتی،هیچ چیزی نمیبینم.از عهده ی منم خارجه که اونجا رو تمیز کنم،تا تمیز نشه و قابلیت دیدن نداشته باشه،براش تبلیغ نمیکنم.
همین طوری که نمیشه مردم رو کشوند یه جا و بگیم بیا،ببینین دیگه، اینجا هم قشنگه.....!
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بگم.
شاد و پیروز

Hamid گفت...

منجوق عزیز،
بنده هر دفعه می گویم دیگه مزاحم خانم دکتر نمی شوم. ولی باز دوباره می شوم. آخر نمی شود. دو مسئله.

یکی اینکه جواب این سوال که اگر به چراغ قرمز در ساعت دو-سه صبح رسیدید که هیچ کس غیر شما در خیابان یافت نشد آیا باید بایستید چون دوربینها ممکن است شماره ی شما را ثبت کنند یا باید بروید یا نه از لحاظ اخلاقی و قانونی غلط است چراغ قرمز رد کنید. این یک سوالی بود در دوران دانشجوئی در مقاله ای در کلاس انگلیسی (1 الف) که باید دید در ایران چقدر کاربرد دارد؟
سوال دیگری این است که قهر بودن با آی پی ام یک چیز است اما اینکه از دفعه ی آخری که به وبلاگتان سری زدم دو بار فایل صوتی را دانلود کنیم و نزدیکهای آخرش گیر کند این نمی دانم دیگر چیست؟ این حقیر که دیگر امتحانش نخواهد کرد. می خواستم همه را یک مرتبه دانلود کنم که مشکلی پیش نیاید دیدم نه مشکل دو تا نشد اصلا غیر ممکن شد.
می بخشید بنده دیگر مزاحمتان نخواهم شد.

منجوق گفت...

به نظرم بايد ايستاد. نه به خاطر قانون. بلكه به خاطر اين كه اگر احيانا ماشيني از جلو بيايد سرعت آن -چون گمان مي كند راه باز است و جاده هموار- بالا خواهد بود. تصادف اگر بشود و تلفات جاني باشد اين وقت اورژانس و دكتر هم كه... خوب ديگه ايرانه.

خلاصه به ريسكش نمي ارزد كه پيش برويم. با دو دقيقه پشت چراغ قرمز ايستادن نه از غافله علم و اقتصاد و... عقب مي مانيم نه آخرتمان خراب مي شود. پس چرا پشت چراغ قرمز صبر نكنيم؟ چه چيز مهمي را در اين دو دقيقه از دست مي دهيم كه چنين شتابان مي تازيم. در اين دو دقيقه قرار بود كجاي دنيا را فتح كنيم؟! اما اگر ماشينمان تصادف كند خيلي توي دردسر مي افتيم.

Hamid گفت...

درست است. بنده هم همینطور فکر می کنم.

منجوق گفت...

اين طرز فكر به شدت طرز فكر خاندان فرزان-ه. پسر عموي بابام كه 40 است بابامو نديده هم همين استدلال را مي كنه. بابام هم. من هم. خواهرم هم..... بي آن كه در اين مورد لزوما با هم مشورت كرده باشيم. خيلي عجيبه اين گونه اشتراكات در يك خاندان!

Hamid گفت...

البته بی تربیتی است اما یک بار برای اینچنین مسئله ای به دادگاه هم کشیده شدم. سر چهارراه زیادی بکس و باد کردم و گاز دادم. بعد نمی دانم چه شد که برگشتم ولایت خودمان. وقتی دوباره برگشتم به آن طرف آب اخطاریه آمد و قاضی گفت که نمی توانی بگوئی که مثلا حالت به جا نبوده مشکل داشتی و چه و چه. این است که جریمه را مجبور شدم پرداختم!

ناشناس گفت...

ببخشید
بدتون نیاد یه وقتا
اینجا نقدم مجاز است دیگر؟با ماشالله ماشالله که کار درست نمیشود


میگم احیانا این ناسونالیزمی نیست که شما هر جا فرصت گیر میارید از خودتونو و همسرتونو و خانوادتونو احیانا خانواده ی همسرتون تعریف میکنید و میگید ادمای فوق العاده ای بودن؟
بازم ببخشید اگر نخواستید جواب ندید

منجوق گفت...

به ناشناس
معيار افراطي و يا متعادل بودن را من يك موضوع عملگرايانه به نام جذب توريست قرار دادم. اگر تعريف و تمجيد باعث بشه افراد زده شوند معلوم است كه افراط صورت گرفته.
حال برگرديم به مورد خودم و خانواده ام. من اينجا گفتم نحوه ي استدلال خاندان فرزان اين گونه است. نگفتم فوق العاده است.
اين تيپ استدلال را من از اعضاي خاندان خودم شنيده ام. بيشتر افرادي كه من با آنها در اين موارد بحث كرده ام يا "قانون مداري" را پيش كشيده اند يا گفته اند "بابا بيخيال" چراغ قرمز را رد مي كنيم. در بين كساني كه من با آنها سخن گفته ام خاندان فرزان بوده اند كه اين استدلال آورده اند. دقيقا همين استدلال از زبان نسل هاي مختلف كه اتفاقا در محيط هاي متفاوت بزرگ شده اند. آن پسرعموي پدرم در تهران بزرگ شده مادرش هم شيرازي است خانمش هم اصفهاني است اما عجيب استدلالش در مورد پشت چراغ قرمز ايستادن در شب به استدلال هاي پدرم شباهت داشت. يك نوع ارزش گذاري است كه انگار در خانواده هست.

اين خصوصيت است نه تعريف.

منجوق گفت...

در برخي موارد من به واقع از خودم يا خانواده ي خود و همسرم تعريف كرده ام. اگر اين تعريف باعث شود كه آن قدر افراد زده شوند كه آمار وبلاگم افت كند يعني راه به افراط برده ام اما اگر چنين تاثيري نداشته باشد -كه ظاهرا نداشته- برخورد من در تعادل است. اكر هم تك وتوك افراد از اين جهت ناراضي باشند. مانند خود شما مي توانند نظرشان را بگويند. قرار نيست من دهن-بين باشم با هر نظري نقطه ي تعادلم را عوض كنم.

منجوق گفت...

ديگه دو دقيقه پشت چراغ قرمز ايستادن كه پز دادن ندارد. وقتي در مورد دارايي هاي حاج كاظم نوشتم اگر مي گفتيد داريد پز مي دهيد حرفتان شايد بجا بود.
هر چند آماري چند هزار نفري خوانندگان داستان سارا و كامنت هاي محبت آميزشان نشان مي دهد تعريف براي يك داستان در حد تعادل بوده است.


اما هر كسي مي تواند دو دقيقه پشت چراغ قرمز بايستد. آنان كه رد مي شوند اتفاقا خيال مي كنند خيلي زيرك هستند. ولي ما استدلالي داريم كه به ما مي گويد بايستيم. به خاطر آن هم معمولا از ماشيت پشت سري فحش مي خوريم.

ناشناس گفت...

البته توصیفتان را از دارایی حاج کاظم نخوانده ام.
اما میتوانم تصور کنم چه نوشته اید.

منجوق گفت...

البته يكي از شگردهاي جذب توريست، تبليغ و يا به عبارت ديگر تعريف از خود وداشته هاي خود است. معيار اعتدال هم آن است كه عده ي بيشتري جذب شوند. براساس آمار توريست مي توان گفت تركيه اي ها خيلي خوب تعادل را رعايت كرده اند.
چيزي براي عرضه به توريست داشته اند و آن را در بسته بندي توريست پسند عرضه كرده اند و با مقدار مناسبي از تعريف از خود و داشته هاي خود توانسته اند توريست ها را جذب نمايند.
سعي مي كنم از آنها بياموزم.

منجوق گفت...

بيش از هزار سال گفته ايم"هنر نزد ايرانيان است و بس" اما توريست هايمان در سال به يك ميليون هم نمي رسد!
آن قدر گفته ايم كه باورمان شده است!

هر تعريفي توريست جلب نمي كند. آن هم ظرافت و هوشمندي خاص خود را مي طلبد.

منجوق گفت...

ناشناس عزيز
خيلي ممنون كه اين نكته را به من گوشزد كرديد. بعله! واقعا ديد چه جوري بايد در تبليغات از داشته هاي خود تعريف كرد تا توريست پس زده نشود.
اگر به توريست خارجي بگوييم :"اين كمينه ي سراپا تقصير با كمال تواضع كه از نسل سعدي شيرين سخني است كه مي گويد بني آدم اعضاي يكديگرند جسارت مي كند و مي گويد هنر نزد ايرانيان است و بس" توريست بيچاره از اين هم تناقض و تضاد و پارادوكس سرگيجه مي گيرد. به خصوص اگر به انگليسي ترجمه شده باشد.



واقعا بايد ديد آنان كه در جذب توريست موفق عمل كرده اند چه راهكاري رابرگزيده اند. در تبليغ و تعريف از داشته هاي خود چه گونه تعادل برقرار نموده اند .

من ادعا نمي كنم مي دانم جواب چيست. اما ظاهرا تركيه اي ها خوب از پس اين كار برآمده اند.سنگاپوري ها همين طور. مالزيايي ها هم همين طور. بريم از آنها ياد بگيريم.

ناشناس گفت...

ببخشید بازم معذرت میخوام

البته در تبلیغ از داشته های شخصی تعریف نمکنند
از داشته های ملی و فرهنگی ان هم در حدی حکم خودپسندی و از ما بهترون ها به خود نگیریم توصیف میکنند نه تعریف و تمجید
امیدوارم دلخور نشوید از صحبت هایم.

البته بازم نظر شما و نقطه ی اعتدالی که تعریف میکند مهم است نه کامنت من.

منجوق گفت...

خانواده ي پدرمن شب ها كه رانندگي مي كنند و به چراغ قرمز مي ايستند توقف مي كنند چون اين گونه استدلال مي كنند كه اگر تصادفي باشد خسارت آن قدر بالا خواهد بود كه به ريسك آن به دو دقيقه صير كردن مي ارزد. به خاطر اين مي ايستند كه نمي خواهند تصادف كنند نه به خاطر اين كه قانون برايشان مقدس است يا از جريمه شدن مي ترسند. از تصادف مي ترسند! حالا بيان اين مطلب شد ناسيوناليزم افراطي؟!

ناشناس گفت...

اين طرز فكر به شدت طرز فكر خاندان فرزان-ه. پسر عموي بابام كه 40 است بابامو نديده هم همين استدلال را مي كنه. بابام هم. من هم. خواهرم هم..... بي آن كه در اين مورد لزوما با هم مشورت كرده باشيم. خيلي عجيبه اين گونه اشتراكات در يك خاندان!
این یعنی ناسیونالیسم افراطی

خداوکیلی یک بار خودتان بخوانید
اصلا بعضی کلماتش قابل هضم نیست
خاندان فرزان.اشتراکات در یک خاندان و ....

منجوق گفت...

برايم عجيب و سئوال انگيز بود اين اشتراك. براي همين مطرحش كردم.

منجوق گفت...

"اصلا بعضی کلماتش قابل هضم نیست
خاندان فرزان.اشتراکات در یک خاندان و ...."

شايد كلمه ي "خاندان" يا عبارت "كيملردن دي" براي شما قابل هضم نباشد اما براي ما هست. با اين مفاهيم هم زندگي مي كنيم با خوش آمدن و نيامدن شما هم عوضش نخواهيم كرد.
شايد براي شما قابل هضم نباشد اما در بين قشر خانواده هاي قديمي تبريز اين مفهوم هست. اتفاقا مفهومي هم هست كه كاربرد عملي دارد.

منجوق گفت...

حتي در اوج ايده آل گرايي نوجواني من با اين مفهوم مشكلي نداشتم چون مي ديدم در عمل كارمي كند و برخي مسايل را حل مي كند. اگر يكي از بيرون وارد جامعه شهري قديمي شود بخواهد اين ساختارهاي سنتي را زير سئوال ببرد يا شكست مي خورد ويا ويراني بسيار به بار مي آورد.

حال كه ديگر سني از من گذشته، اين گونه مفاهيم بيش از پيش برايم با معني شده اند . فردا هم اگر بعد از بازنشستگي به تبريز بازگردم و بخواهم كار مثبتي كنم مي دانم همين مفاهيم است كه به كارم خواهد آمد.

اگر بخواهم اين مفاهيم را زير سئوال ببرم يا حتي نسبت قدرت عملي آن ناآگاه باشم كار زيادي از پيش نخواهم برد.

منجوق گفت...

ايده آل هاي ذهني نوجوانان يك چيزند آن چه كه در عمل كار مي كند چيزي ديگر

منجوق گفت...

در همان ايتاليا كه در جذب توريست سر آمد است (بعد از فرانسه و آمريكا) و در فيزيك بسيار پيشرفته مي باشد همين مفهوم خاندان به شدت كاربرد دارد. حتي استادان ما هم در صحبت هاي سرميزشان به اين مفهوم اشاره مي كردند.
در زمان رنسانس كه ايتاليا به نوعي قلب رنسانس بود هم اين مفهوم خاندان (مثلا خاندان مديچي) نقشي بارز داشته. هنوز هم دارد.

مفهومي است كه وجود دارد و كار هم كار كرده. خوب هم كار كرده.
سرگذشت بچه هاي مددجوي بنياد كودك از شعبه ي تبريز را هم كه مي خوانم باز مي بينم مفهوم خاندان بين آنها هست. وقتي پدر مي ميرد يا به هر علتي نمي تواند خرجي دهد اين خاندان گسترده است كه پا پيش مي گذارد و كودك را عليرغم فقر عمومي اندكي حمايت مي كند.
حالا من از اين مفهوم كه اين همه كاربرد عملي مثبت دارد دست بشويم كه عده اي آن را هضم نمي كنند؟!

ناشناس گفت...

یه جورایی این کامنتان در تایید کامنت من بود که ترجیح دادی حذفش کنید.خودتان تایید کردید حرفم را(اصلا هم اشکالی ندارد که حذف شود شما صاحب اختیارید)

من هم اینجا نیامدم که به شمابگویم وقتی تبریز برگشتید چطور برخورد کنید.
نه من وقتش رادارم حتما شما هم فرصتش را ندارد.
در ضمن من نوجوان نیستم خانم دکتر هم سن و سال خودتان هستم.

ناشناس گفت...

فرمودید ناراحت نشدید ولی خب انگار ناراحتتان کردم.من دلم نمیخواست ناراحت شوید اگر کلمه هضم نمیشود ازارتان میدهد این کامنت را هم پاک کنید لطفا.

من میخواستم بدون تعصبات قومی حرف بزنیم که ظاهرا نمیشود شما دوباره مثال از تبریز میزنید و بنیاد کودک تبریز
عرض کردم خدمتتان من تبریز زندگی کرده ام و شما مثال اینجوری هم نیاورید من میدانم که خصوصیاتشان چیست.

منجوق گفت...

كدام حرف؟ اين كه اين خصلت "گرفتني " نيست؟! بله! كاملا تاييد مي كنم. مفهوم "كيملر دن دي" در تبريز بوده و هست. كاركرد عملي هم دارد. تا بيست سي سال بعد هم گمان نمي كنم اين مفهوم از بين برود.
من هم به عنوان يك فيزيكپيشه اگر به هنگام بازنشستگي به تبريز بازگشتم و خواستم كاري براي پيشرفت فيزيك در تبريز بكنم با كمال افتخار از اين مفهوم كه خوشبختانه در آن مزيت هابي دارم استفاده خواهم كرد. مي دانم اين مزيت ها اكتسابي نبوده. اما به هر حال مزيتي است كه وجود دارد و چرا من از آن استفاده نكنم.

منجوق گفت...

اتفاقا بگذاريد بماند. بايد روشن باشد كه اگر مفهومي در يك فرهنگ براي ما قابل هضم نباشد نبايد لزوما آن را انكار كرد به خصوص اگر كاركرد عملي داشته باشد.

نبايد قيم-مآبانه گمان كرد كه اين خصلت بايد "گرفته" شود. همين قيم-مآبي هاست كه مشكل ساز مي شود.

ناشناس گفت...

خدا عمرتان دهد ما هم همین را گفتیم که شما فرمودید ناراحت کننده است.
و من نمفهمم چه میگویم و کلا از این ادبیات استفاده کردید.و الان هم یک واژه ی جدید قیم مابانه اضافه کردید.

دست من نیست که کامنتی باشید یا حذف شود.
خب......بعید به نظر میرسد که بحث سرانجامی داشته باشد.


پایدار باشید

منجوق گفت...

اين كه گمان كنيد از دست دادن اين خصلت ها «ارزش» است و گمان كنيد كه تحصيلات بالا بايد به معناي از دست دادن خصلت هاي بومي باشد ناراحت كننده است.

منجوق گفت...

من در مورد سنت ها و... خيلي آدم محافظه كاري هستم. فكر مي كنم نبايد به اين راحتي ها آنها را كنار گذاشت كاركردي داشته اند كه به وجود آورده اند.
آدمي كه به راحتي از اين سنت ها و ... چشم مي پوشد آدم بي هويتي مي شود كه هيچ نمي توان به او اعتماد كرد

دو نفر همشهري داشتم يكي براي خود شيريني وديگري به ادعاي منورالفكري و.... اين گونه سنت هاي تبريز و همين مفهوم "كيملردن دي" را به سخره مي گرفتند ومي گيرند.هر دو هم آدم هاي تو زردي و غير قابل اتكايي از آب در آمدند.
اولش دوستان تهراني ام از يكي از آنها خيلي خوششان مي آمد. به من هم مي گفتند از او ياد بگير چه قدر ريلكسه چه قدر باظرفيته و از اين حرف ها. مدتي گذشت و يك كار هايي كرد و همان دوستان الان مي گويند حالا مي فهميم تو چي مي گفتي. كسي كه به اين راحتي براي خوش آمد ديگران بيايد خودش را عوض كند معلوم نيست فردا چه كند.

منجوق گفت...

به تجربه دريافته ام كه بايد فاصله را از آدم هايي كه مي گويند "من خودم تركم وبعد شروع مي كنند به جوك تركي گفتن" يا مي گويند"من خودم رشتي ام " بعد شروع مي كنند جوك رشتي گفتن حفظ كرد. بايد سعي كرد زياد به آنها نزديك نشد!
كسي كه خودش به خودش ارزش قايل نيست كجا مي آد به قول وقرار و.... پايبند بماند.

منجوق گفت...

اين مفهوم "خاندان" و "كيملردن دي" محافظه كارانه تر از آن است كه عواقب ويرانگر داشته باشد. اتفاقا براي اين كه "خاندان" خود را در گذر تاريخ حفظ كند مجبور است كه سوپاپ اطمينان داشته باشد. مجبور است خود را با زمان وفق دهدو... چند صد سال است كه اين رويه كار كرده.
هم در شهرهاي قديمي ايران كار كرده. هم در ايتاليا كار كرده.
اين ساختار هاي سنتي را بخواهيد بگيريد و يك توده ي بي شكل جايگزين كنيد معلوم نيست چه چيزي قرار است جاي كاركرد هايي كه اين ساختار داشته را بگيرد.

منجوق گفت...

نظر من اين است: اگر ديديم كاري زمين مانده كه اين ساختارهاي سنتي نمي توانند جوابگويش باشند بايد رفت ساختار جديدي درست كرد يا در تقويت ساختارهاي مدرن و جديد كوشيد. تبليغ من براي بنياد كودك از همين جنس است. اتفاقا در همين تبليغ هم از ساختار سنتي خاندان سود مي جويم از طريق وسيله اي جديد به نام فيس بوك استفاده مي كنم تا اين ساختار جديد رابه آنها بشناسم آن ها چون به من به عنوان يكي از اعضاي خاندان خود اطمينان دارند استقبال مي كنند. اگر كسي بنياد كودك را به آنها معرفي مي كرد كه در چارچوب همين ساختار هاي سنتي خاندان قرار نداشت زياد به حرفش جدي گوش نمي كردند. اما انصافا حرف مرا جدي گرفتند.

خوب اين ساختار جديد با مدد ساختار قديم مي تواند رشد كند و يك كار زمين مانده را (حمايت از دانش آموزان بي بضاعت با استعداد) انجام دهد.


ساختارها دارند كار مي كنند. زير اين ساختار ها بزنيم كه چه شود؟! چه مشكلي را به اين ترتيب حل مي كنيم؟!

ایلیا گفت...

سلام

به ناشناسی که راجع به دکتری پیوسته زنجان پرسیده ببخشید اگه دیر می بینم پیغام رو.

بله من درس خوندم اونجا و یه سال هم کار کردم.
اول از همه تو کدوم دفترچه دیدین؟ سراسری یا فوق
چون ما تو دانشکده دو تا بحث داشتیم (من نیم سالی میشه که اومدم بیرون) راه اندازی مجدد از دیپلم و راه اندازی دوره ی فوق و دکتری پیوسته. منظور شما احتمال زیاد مورد دوم چون اولی که الان وقتش نیست. اگه جز اینه می تونم راجع به اولی هم بعدا بنویسم. پس با فرض اینکه شما لیسانس دارین یا سال آخرشین می نویسم. اول سوال آخرتونو جواب می دم اصلا فکرشم نکنین که زنجان نباشین و تهران بمونین حتی در مرحله ی ۲ ۳ سال آخر و کار روی پروژتون که تو این مرحله فقط یه شانس هست که مثلا استادی در دانشگاههای تهران داشته باشین که در این صورت اصلا چرا از اول تهران درس نخونین. ضمن اینکه دانشکده به سختی اجازه ی کار با اساتید خارج دانشگاه رو میده. شرایطشو خبر ندارم. هر چی هست تو همون دفترچه باید باشه اگه نیست یعنی رقابت ازاد بسته به تقاضا داره و از اول ملاکی نیست.

اما توصیه اینه که اطلاعات راجع به موضوعات کاری اساتید بگیرین یا یه سر برین اونجا و با خودشون صحبت کنین. در نهایت می تونم بگم شخصا به این دوره اگه راه بیفته خوش بینم برخلاف پیوسته از دیپلم. باز اگه خواستین می تونم بیشتر توضیح بدم.