۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

تب ناسيوناليزم

جرج ارول، نويسنده ي تواناي animal farmكه به فارسي به قلعه ي حيوانات ترجمه شده مقاله اي دارد به عنوان notes on nationalism.
اين مقاله را حدود ده سال پيش خوانده بودم. آن موقع ارزش و اهميت اين مقاله برايم قابل درك نبود. جرج ارول تاكيد مي كند كه منظور او عرق ميهني(patriotism)نيست. از نظر او ناسيوناليزم منفي است اما عرق ميهني مثبت. بگذاريد عين جملاتش را نقل كنم:

By ‘nationalism’ I mean first of all the habit of assuming that human beings can be classified like insects and that whole blocks of millions or tens of millions of people can be confidently labelled ‘good’ or ‘bad’(1). But secondly — and this is much more important — I mean the habit of identifying oneself with a single nation or other unit, placing it beyond good and evil and recognising no other duty than that of advancing its interests. Nationalism is not to be confused with patriotism. Both words are normally used in so vague a way that any definition is liable to be challenged, but one must draw a distinction between them, since two different and even opposing ideas are involved. By ‘patriotism’ I mean devotion to a particular place and a particular way of life, which one believes to be the best in the world but has no wish to force on other people. Patriotism is of its nature defensive, both militarily and culturally. Nationalism, on the other hand, is inseparable from the desire for power. The abiding purpose of every nationalist is to secure more power and more prestige, not for himself but for the nation or other unit in which he has chosen to sink his own individuality.

بعد جرج ارول مقاله اش را ادامه مي دهد و نشان مي دهد چرا تب ناسيوناليزم خطرناك است.
توصيه مي كنم مقاله را بخوانيد.
نكته اي كه مي خواهم روي آن انگشت بگذارم آن است كه ناسيوناليزم آن است كه رفتارهاي هيتلري مختص يك نژاد خاص نيست. هر آن كه به دام ناسيوناليزم كور وافراطي بيافتد، مي تواند همان راه را طي كند. متاسفانه برخي كانال هاي ماهواره اي با مخاطب جهان سومي از يك طرف و بخشي از داخلي ها از سوي ديگر، ناسيوناليزم افراطي را دارند ترويج مي كنند.
ما كه مدتهاست تلويزيونمان را تعطيل كرده ايم. اما هر از گاهي كه در خانه ي اين و آن تلويزيون مي بينم و يا از زبان اين و آن افاضات برخي از مجريان برنامه هاي ماهواره اي را مي شنوم، شوكه مي شوم و نگراني مرا فرا مي گيرد. چند سال پيش گمان مي كردم كسي به اين خزعبلات گوش نمي كند. گمان مي كردم مردم در زندگي آن قدر گرفتاري دارند كه وقتي براي توهمات خود بزرگ بينانه ناسيوناليستي نمي يابند. اما مي بينم كاملا برعكس شده. هرچي سرخورده تر، توسل به ناسيوناليزم افراطي بيشتر. اين بازي خطرناكي است كه مي تواند عواقب بسيار ناگواري داشته باشد.
چند هفته است كه با خود فكر مي كنم چه بايد كرد؟ چه بايد كرد تا جلوي بالا رفتن اين تب خطرناك گرفته شود؟!
ابتدا فكر مي كردم با تشويق مردم به مطالعه ي بيشتر مي توان جلوي بالا رفتن اين تب را گرفت. بعد كه بيشتر فكر كردم ديدم اين راه عملي نيست. به دو علت: (1) مطالعه اي كه با تفكر همراه نباشد به درد نمي خورد. كساني كه پتانسيل آن را دارند كه به دام ناسيوناليزم افراطي بيافتند اغلب همان افراد هستند كه در مطالعه تنبل هستند و در فكر كردن تنبل تر! ترجيح مي دهند بنشينند پاي برنامه ي تلويزيوني كه ناسيوناليزم افراطي را تبليغ مي كند. ترجيح مي دهند تهيه كنندگان اين برنامه ها به جاي آنها فكر كنند و اينان بلندگوي آنان در سطح جامعه باشند. (2) گيريم يك در صد كمي از اين جنس افراد اهل مطالعه باشند. اين درصد كم هم مي روند سراغ كتاب هايي كه باز ناسيوناليزم را بيشتر ترويج مي كند. اهل تفكر كه نيستند! دو تا كتاب هم كه بخوانند ديگر بلندگويشان ساكت نمي شود!
پس چه بايد كرد؟! شما نظر خود را بگوييد. من هم راه حل خود را در نوشته ي بعدي به تفصيل شرح مي دهم.

۲۰ نظر:

منجوق گفت...

".... for the nation or other unit in which he has chosen to sink his own individuality"


عبارت جالبي است به نظرمن. « غرق كردن فرديت شخصي»!

ناشناس گفت...

به نظر بنده راه حل، رسيدن به يك هويت جهاني و يكتا، بجاي هويت قومي است و همچنين پا فشاري بر روي مشتركات انساني بين اقوام وملل مختلف است.
همان تجلي شعر "بنی آدم اعضای یکديگرند "سعدي.

منجوق گفت...

حالا اين «هويت جهاني و يكتا» قراره چه خصوصياتي داشته باشه؟! قراره چه مذهبي داشته باشند؟! اين «بني آدم كه اعضاي يكديگرند» قرار است به چه زباني بخوانند كه «بني آدم اعضاي يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهر (پيكر) ند»؟

Unknown گفت...

گفته‌ايد:
"مسافرت بيشتر مي تواند جلوي بالا رفتن تب ناسيوناليزم افراطي را بگيرد. اما آنان كه گرفتار ناسيوناليزم افراطي مي شوند اغلب آدم هاي تنبلي هستند كه حال مسافرت رفتن هم ندارند. به علاوه عموما از طبقه ي متوسط رو به فقيرند و هزينه‌ي مسافرت را نمي توانند بپردازند."

ولي من فكر نمي‌كنم! هلندي‌هايي كه ناسيوناليست افراطي هستند آيا فقير هستند؟ يا اينكه نازيها آيا آدمهاي تنبلي بودند؟ يا همانهايي كه گفته ايد در شبكه هاي ما هواره‌اي فعالند احتمالا همگي دنيا ديده‌اند!!

ضمنا در مورد ايران عرض كنم كه يكي از دلايل افراط در ناسيوناليسم، شوونيسم و قائل نشدن حقوق زباني و فرهنگي براي ملل ديگر است. با ادا نشدن چنين حقوقي هويت طلبي به سوي ناسيوناليسم ميل مي كند.

Unknown گفت...

ضمنا ياشاسين جورج اورول

Unknown گفت...

اشتباه شد! ياشاسين افكار جورج اورول

منجوق گفت...

به آقاي كسايي:
در مورد آلماني ها و... ايرادي كه مي گيريد رواست. من يك پرانتز اضافه كردم. اما درمورداين كه گفتيد:
« با ادا نشدن چنين حقوقي هويت طلبي به سوي ناسيوناليسم ميل مي كند.
»

اين هم نكته ي خيلي مهمي هست. ما خودمان هم بايد خيلي مواظب باشيم. بايد راهي پيدا كنيم كه اين اتفاق نيافتيم. بايد عرق و علاقه را در مسيري سازنده هدايت كنيم تا به ناسيوناليزم افراطي و ويرانگر منجر نشه. حالا چه طوري؟ سئوال من دقيقا همينه.

Unknown گفت...

به نظر من همين كه افرادي در مورد محكوميت افراط و تفريط هشدار مي دهند و اكثر هويت خواهان هم به اين مسأله واقفند جاي اميدواري است. و در اين ميان آنچه ممكن است مايه نگراني شود غلطيدن كامل برخي از نخبگان به دامان آسيميلاسيون و چسباندن انگهايي مثل پـ.ـان يا تـ.ـجزيه طـ.ـلب به افراد طالب حق جهت منزوي كردن آنان است! من فكر مي كنم در همه جوامع ده-بيست درصدي هميشه تندرو و راديكال هستند. براي اينكه يك جريان و يا جنبش اجتماعي غالب هم كاملا در كنترل و تحت نفوذ افراد راديكال قرار نگيرد بايد افراد معتدل هم وارد گود شوند. و البته افراد معتدل هم نبايد سعي كنند جهت جلوگيري از افكار راديكال دوباره از آن سوي پشت بام بيافتند!

شیما گفت...

کتاب "دل آدمی وگرایشش به خیر وشر" از اریک فروم توضیحات نسبتا خوبی در مورد عوامل این ناسیونالیسم افراطی می ده.یادم نیست راهکار هم داده بود یا نه.ولی خوب شناخت عوامل خیلی تو انتخاب راه حل موثره.

منجوق گفت...

اين را قبلا جايي نوشته بودم بازهم تكرار مي كنم:
گمان نمي كنم در بين خوانندگان منجوق كساني باشند كه بخواهند بگويند اعلاميه حقوق بشر و ديگر اعلاميه هاي مشابه بين المللي توطئه هستند پس كمي حوصله به خرج بديد و مطلب زير را كه از http://www.minorityrights.org/554/international-instruments/un-declaration-on-the-rights-of-persons-belonging-to-national-or-ethnic-religous-and-linguistic-minorities.html برداشتم بخوانيد:


UN Declaration on the Rights of
Persons belonging to National or Ethnic, Religous and Linguistic Minorities
Adopted by General Assembly resolution 47/135 of 18 December 1992
:

Article 4
مورد اول در بین قشر روشنفکر ایران به خوبی جا افتاده و چندان نیاز به تکرار ندارد:
1. States shall take measures where required to ensure that persons belonging to minorities may exercise fully and effectively all their human rights and fundamental freedoms without any discrimination and in full equality before the law.

با این حال ما در فهم و قبول سه مورد بعدی مشکل داریم. وقتی یکی از این جنس حقوق سخنی به میان می آورد می گوییم "چه حقی! چه کشکی! بردار جمعش کن! ما اینجا مسایل مهم تری داریم." آنان که با تعریف های فیلمفارسی وارانه فرهیخته ترند بیشتر مقاومت می کنند.

2. States shall take measures to create favourable conditions to enable persons belonging to minorities to express their characteristics and to develop their culture, language, religion, traditions and customs, except where specific practices are in violation of national law and contrary to international standards.

3. States should take appropriate measures so that, wherever possible, persons belonging to minorities may have adequate opportunities to learn their mother tongue or to have instruction in their mother tongue.

4. States should, where appropriate, take measures in the field of education, in order to encourage knowledge of the history, traditions, language and culture of the minorities existing within their territory. Persons belonging to minorities should have adequate opportunities to gain knowledge of the society as a whole.


امید دارم گفتمان در جامعه و بین روشنفکران کشور شکل بگیرد که این سه مورد از حقوق شناخته شده هم مقبولیت پیدا کند. اگر اندکی همت کنیم این شناخت ایجاد می شود. چه طور که در به همت روشنفکران در طی صد سال گذشته آن مورد اول به باورها پیوست. پیش از آن می گفتند "تو هر آن ستم که خواهی بکنی که پادشاهی!"
درست است که هنوز هم مردان قدرت هر ستم که خواهند بکنند اما فرسنگ ها فاصله است با بین آن که جامعه روشنفکری هم آن را بپذیرد یا نپذیرد. این تفاوت نتیجه مستقیم عملی در زندگی افراد ی مانند ما دارد.

ایلیا گفت...

سلام
در مورد کامنت آقای کسایی
واقعا هلندیها ناسیونالیست افراطی هستند؟ یا بودن؟ من فکر نکنم
اما نازیها مشکلشون همون سرخوردگی بود بعد از یک جنگ بی خودی به اسم جنگ جهانی اول مایوس شده بودند در چنیت فضایی همون طور که گفتین اگه کسی پاشه دم از نژاد بزنه مردم زود به این ایده ناسیونالیسم چنگ می زنن همون طور که خود شیفتگی بیشتر در ادمهای به نوعی سرخورده پیش می یاد.
در واقع این دو موضوع نباید قاطی بشه
شما گفتین بی پولی و تنبلی سد راه ایده ی مسافرت و دنیا دیدگی هستش که کاملا درسته
حالا این مسئله ی مسافرت اصولا یک شرط کافی هستش نه لزوما لازم در مورد عکسش هم همینه یعنی نبود آشنایی با دنیا متضمن ناسیونالیست شدن نیست.
مشکل آلمان تنبلی و بی پولی نبوده در واقع دنیا دیده هم بودن به احتمال زیاد
بنابراین باز نکته ی شما به قوت خود باقی هستش.
در مورد نازیها علت باد به غبغب انداختنهای قبل جنگ اول و بعد شکست و سرخوردگی اون روحیه ی خراب رو دو چندان بیشتر احیا کرد.
اشتباهشونم این بود که باز سراغ جنگ رفتند وگرنه خواهی نخواهی
المانهای پرکار در سالهای منتهی به جنگ دوم پرکارتر بودند اما مشکل
ازونجا اومد که وطن پرستی با ناسیونالیزم آمیخته شد و آتش جنگ برافروخته.

اما موضوع شوونيسم و قائل نشدن حقوق زباني و فرهنگي
اولا من خودم ترکم ایتنو می گم که احیانا سو تفاهم پیش نیاد که البته نباید در اصل موضوع تاثیر داشته باشته. امیدوارم هیاهو هم به پا نکنم در جایی که فقط میهمان هستم فقط مشاهده خودمو می گم
ببینین من تا جایی که یادمه همیشه این حرفها بوده
فارسا ضد ترکها. حق مارو خوردن. کردها یه جور دیگه. بلوچها ...
اما مشابه اینها در ابعاد ملی آی دشمن آی ماییم و جهان امپریالیسم
همه ی جهان (با یه پسوند غرب) علیه ما

اصلا کاری با درستی یا نادرستی و میزانش ندارم
اما کوبیدن بر طبل این حرفها خودش چوب دوسر طلاس یک سو سرخوردگی سوی دیگر گرایشهای افراطی قومی ملی

ایلیا گفت...

سلام
در مورد کامنت آقای کسایی
واقعا هلندیها ناسیونالیست افراطی هستند؟ یا بودن؟ من فکر نکنم
اما نازیها مشکلشون همون سرخوردگی بود بعد از یک جنگ بی خودی به اسم جنگ جهانی اول مایوس شده بودند در چنیت فضایی همون طور که گفتین اگه کسی پاشه دم از نژاد بزنه مردم زود به این ایده ناسیونالیسم چنگ می زنن همون طور که خود شیفتگی بیشتر در ادمهای به نوعی سرخورده پیش می یاد.
در واقع این دو موضوع نباید قاطی بشه
شما گفتین بی پولی و تنبلی سد راه ایده ی مسافرت و دنیا دیدگی هستش که کاملا درسته
حالا این مسئله ی مسافرت اصولا یک شرط کافی هستش نه لزوما لازم در مورد عکسش هم همینه یعنی نبود آشنایی با دنیا متضمن ناسیونالیست شدن نیست.
مشکل آلمان تنبلی و بی پولی نبوده در واقع دنیا دیده هم بودن به احتمال زیاد
بنابراین باز نکته ی شما به قوت خود باقی هستش.
در مورد نازیها علت باد به غبغب انداختنهای قبل جنگ اول و بعد شکست و سرخوردگی اون روحیه ی خراب رو دو چندان بیشتر احیا کرد.
اشتباهشونم این بود که باز سراغ جنگ رفتند وگرنه خواهی نخواهی
المانهای پرکار در سالهای منتهی به جنگ دوم پرکارتر بودند اما مشکل
ازونجا اومد که وطن پرستی با ناسیونالیزم آمیخته شد و آتش جنگ برافروخته.

ایلیا گفت...

اما موضوع شوونيسم و قائل نشدن حقوق زباني و فرهنگي
اولا من خودم ترکم ایتنو می گم که احیانا سو تفاهم پیش نیاد که البته نباید در اصل موضوع تاثیر داشته باشته. امیدوارم هیاهو هم به پا نکنم در جایی که فقط میهمان هستم فقط مشاهده خودمو می گم
ببینین من تا جایی که یادمه همیشه این حرفها بوده
فارسا ضد ترکها. حق مارو خوردن. کردها یه جور دیگه. بلوچها ...
اما مشابه اینها در ابعاد ملی آی دشمن آی ماییم و جهان امپریالیسم
همه ی جهان (با یه پسوند غرب) علیه ما

اصلا کاری با درستی یا نادرستی و میزانش ندارم
اما کوبیدن بر طبل این حرفها خودش چوب دوسر طلاس یک سو سرخوردگی سوی دیگر گرایشهای افراطی قومی ملی

منجوق گفت...

اعلاميه ي حقوق بشر و... دستاورد جامعه بشري هستند وبنا به خاصيت بشري بودنشان باز به روي انتقاد و تكامل. درست است كه سياستپيشگان گاهي اين گونه اعلاميه ها مستمك زورگويي ها قرار مي دهند اما خود مفاد اعلاميه ها توسط متفكران و... بدون غرض و مرض (يا حداقل غرض و مرض كم) نوشته شده. بايد در آنها تامل كرد چرا كه دستاورد بشري طي نسل ها ست (هر چند وحي منزل نيست).

Unknown گفت...

ضمنا اينجا كسي خود را مالك مطلق هويت طلبي عنوان نكرده است كه متهم به توتاليتر بودن مي كنيد(انگ مي زنيد!). در يكي از كامنتهاي بالا تحت عنوان راه حل پيشنهاد شد كه:

" براي اينكه يك جريان و يا جنبش اجتماعي غالب كاملا در كنترل و تحت نفوذ افراد راديكال قرار نگيرد بايد افراد معتدل هم وارد گود شوند. و البته افراد معتدل هم نبايد سعي كنند جهت جلوگيري از افكار راديكال دوباره از آن سوي پشت بام بيافتند! "

منجوق گفت...

به آقای کسایی
من قصد ناراحت کردن شما ویا توهین نداشتم. امیدوارم باز هم به وبلاگ من سر بزنید چون معلوماتی دارید که بقیه ی ما نداریم.
کامنت های شما باعث غنی تر شدن وبلاگ من می شود.

منجوق گفت...

و اما در مورد پیشنهادتان:
" براي اينكه يك جريان و يا جنبش اجتماعي غالب كاملا در كنترل و تحت نفوذ افراد راديكال قرار نگيرد بايد افراد معتدل هم وارد گود شوند. و البته افراد معتدل هم نبايد سعي كنند جهت جلوگيري از افكار راديكال دوباره از آن سوي پشت بام بيافتند! "


چه گونه می توان گفت مرزهای پشت بام کجاست؟! هر کسی هر جا که ایستاده می تواند ادعا کند من روی پشت بامم و کناری ام دارد می افتد.
چیزی که من می گویم آن است که بیاییم سعی کنیم مساحت پشت بام را بزرگتر کنیم دیواره هایش را هم شیب دار کنیم تا کسی سقوط نکند. هر از پشت بام افتادنی ضربه ای است به ساکنان پشت بام.

ب گفت...

سلام.
من هم مدتیه تلویزیون نگاه نمی کنم. چندتا از مثالهای این تبلیغات ملی گرایانه رو می فرمایین؟ البته چند مثالش رو در رادیو سراغ دارم، ولی دلم می خواد مثال های بیشتری هم داشته باشم، و مطمئن باشم اون چیزی که خودم سراغ دارم، مصداق حرف شما هم هست.

منجوق گفت...

ُسلام
ترجيح مي دهم وارد مصداق ها نشوم. چون سليقه ها مختلف است و باز هم بحث اين ور پشت بام و آن ور پشت بام پيش مي آيد.
از اين گونه بحث ها چيزي عايد نمي شود جز اختلاف.
بهتره به جاي آن فكر كنيم ببينيم با اين بضاعت (متاسفانه نه چندان زياد) كه داريم چه طوري مي توانيم توريست داخلي و خارجي جذب كنيم تا اشتغال ايجاد شود و اندكي از بار و فشار مالي بر روي هموطنانمان كم شود. از طرف ديگه در اين دور روز زندگي يك كم به ما بيشتر خوش بگذرد!

منجوق گفت...

دلمان پوسيد بابا از اين همه غم. يك كم شادي و تفريح مي خواهيم/