۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

وبلاگ گروهي منطقه اي برای جذب توريست

خيلي براي من جالب است كه مي بينم از شهرهاي خيلي كوچك و حتي روستاهاي كشور عده اي خوش ذوق بر مي خيزند و وبلاگي زيبا براي معرفي ديار خود راه اندازي مي كنند. اغلب اين وبلاگ ها كه ديده ام همان معيارهايي كه من در نظر دارم دارند. از هر گونه سياستزدگي مي پرهيزند و هدفي ندارند جز اعتلاي شهر وديارشان . اما يك ايراد اساسي دارند و آن اين كه بعد از دو سه يادداشت عملا تعطيل مي شوند. من فكر مي كنم حتي پيش از آن كه مطلب قابل ارائه شان تمام مي شود خودشان دلسرد مي شوند چون به اندازه ي دلگرم كننده اي از وبلاگشان استقبال نمي شود. براي اين كه وبلاگ در وبلاگستان جا بيافتد و مخاطب خود رابيابد معمولا ماه ها زمان لازم است. حيف است اين همه ذوق وشورو شعور به هدر رود. (شور و شعور تركيب قشنگيه حيف كه سياستزده ها اين تركيب را مصادره كرده اند!!) من پيشنهادي دارم! عده اي همت كنند و وبلاگ گروهي راه بياندازند. وبلاگ گروهي جذب توريست شمال غرب كشور، غرب كشور، خوزستان، ..... در اين صورت مجموعه يادداشت ها كه نويسندگان آنها ازروستاها و شهرهاي بزرگ و كوچك منطقه هستند مخاطب كافي مي يابند. از پتانسيل همه ي آنها استفاده مي شود. به علاوه از هم ديگر شگردهاي جذب توريست مي آموزند و نواقص همديگر را رفع مي كنند. نتيجه يك آرشيو غني مي شود در مورد جاذبه هاي توريستي يك منطقه. منبعي ارزشمند براي توريست ها و برنامه ريزان گردشگري و....
چند توصيه ی منجوقی برای وبلاگ گروهی منطقه ای برای جذب توریست:
1) كامنت ها را آزاد نگذاريد. كامنت هاي انحرافي را حذف كنيد. از همان اول تصريح كنيد كه كامنت هاي بي ربط و انحرافي منتشر نخواهد شد. اگر اين كار را نكنيد عده اي به وبلاگ گروهي شما حمله خواهند كرد تا آن را از مسير اصلي اش منحرف كنند.
2) بهتر است نويسندگان وبلاگ همسن وسال باشند. رابطه ي رئيسي ومرئوسي بينشان نباشد! دراين صورت اگر اختلاف نظري پيش آمد به آساني قابل رتق و فتق است. اما اگر نويسندگان از نسل هاي مختلف باشند ویا رابطه رئیس و مرئوسی باشد، اختلاف ابعادي ديگر مي گيرد.
3)بين نويسندگان بهتر است هم خانم باشد هم آقا. به هر حال مخاطبان شما هم خانم هستند هم آقا. برخي ديدني ها و... ممكن است فقط براي خانم جالب باشد وبرخي ديگر فقط براي آقايان. نويسندگان خانم و آقا هر كدام بنا به سليقه شان انتخاب مي كنند كه چه چيزي را معرفي كنند.
4) چند زبانه بودن وبلاگ نقطه ي قوت آن است. به عنوان مثال اگر براي توريسم شمالغرب فعاليت مي كنيد بهتر است علاوه بر يادداشت به زبان فارسي ، يادداشت با حروف تركي استانبولي هم داشته باشيد تا توريست از تركيه جذب كنيد. پرواز مستقيم از استانبول به تبريز خيلي در اين راه كمك تان مي كند. اگر اندكي روي اين موضوع كار شود توريست زيادي مي توانيد جذب كنيد. به خصوص كه توريست هاي تركيه اي ويزا نمي خواهندو با زبان محل هم كه آشنا هستند. از مناطقي مانند ارزروم و... فكر كنم خيلي راحت بتوان توريست جذب كرد. روي چشمه هاي آب معدني سرعين براي جذب توريست از ارزروم و... بيشتر مانور دهيد. (شايد جالب باشد كه به ياد آوريم همان امير كبير كه آن همه ايران را آباد ساخت "خارجه ترين" جايي كه ديده بود همين ارزروم (ارزنة الروم)بود. تا جايي كه مي دانم قسطنطنيه را نديده بود. اروپا را كه قطعا نديده بود. در تاریخ خوانده ایم که همين سفربه ارزروم او را به فکر واداشت که کاری بکند. برای همین است که گفته اند مهم آن نيست كجا را ببيني! مهم آن است كه چه جوري ببيني!) احتمالا توريست هاي ارزرومي از نظر فرهنگي در ايران كمتر مشكل خواهند داشت. حالا از توريست ارزروم و آگري (شرق ترکیه) شروع كنيم يواش يواش به آنكارا و استانبول و ازمير هم مي رسيم. به هر حال ارزرومي ها هم فك و فاميل تو استانبول و آنكارا دارند. اگر خوششان آمد تشويق مي كنند آنها هم بيايند. به تدريج تعداد توريست ها بيشتر مي شود.در جذب توریست باید صبور بود ارتباط اين گونه با تركيه اي ها باعث مي شود شگردهاي جذب توريست را از آنها ياد بگيريد. به واقع در اين كار استاد هستند. 25 ميليون توريست در سال گواه اين مدعاست. این همه توریست یک شبه با ترکیه آشنا نشده اند. از 30 سال پیش توریست های ترکیه یواش یواش زیاد شدند. علاوه برتركي و فارسي اگر در وبلاگ به زبان انگليسي هم يادداشت گذارديد كه ديگه بهتر. زبان فرانسه و آلماني و... باشد كه ديگه از اون هم بهتر.
5) از هر گونه نماد كه انگ زني هاي خطرناك در پي داشته باشد بايد به شدت حذر كرد. بايد تصريح نمود كه فعاليت وبلاگ در چارچوب قانون و فقط و فقط براي معرفي ديار خود به منظور جذب توريست ( اشخاص و خانواده هاي بافرهنگ بدون گرايش ها و غرض هاي سياسي) است. از ورود افراد مشكوك به جمع نويسندگان كه ممكن است خطر ساز باشد و بهانه اي برای انگ زني شود جلوگيري باید كرد. از سياستزدگي و... باید با تمام قوا اجتناب کرد و الا راه به جایی برده نمی شود. اگر قرار است نمادي به كار بريد بهتر است عكس يك منظره ي طبيعي باشد. مانند درياچه ي بالاي سبلان يا عثمان يومورقي در درياچه ي اروميه یا چیزی شبیه آن تا نتوانند انگي ببندند. به علاوه توريست همين چيزها را مي خواد! توریست که معمولا دنبال مسايل سياسي و... كه نيست.


اين چيزهايي كه گفتم نسبتا سخت است. از اون آسانتر آن كه وقتي چيزي در مورد توريسم به دستمان مي رسد (به خصوص از جنس عكس) به اشتراك بگذاريم. در جمع هاي خانوادگي و تاكسي و ... هم اگر پاش افتاد درباره ي اين موضوعات صحبت كنيم!
پیشنهاد هایی بودند که به ذهنم رسید تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید!


این آخرین مطلبی بود که در مورد جذب توریسم منطقه ای نوشتم. دیگه نمی خواهم در این موضوع صحبت کنم چون هستند کسانی که خیلی بیشتر و بهتر از من می توانند در این باره کار تخصصی یا نیمه تخصصی کنند. به نظرم می رسد نکته ای که می خواستم منتقل شده است. بیش از این در این باره بنویسم هم وقت خودم را تلف می کنم و هم شما را خسته می نمایم.

پس از این می خواهم یک سری مطلب هم بنویسم در باره ی این که ما به عنوان فیزیکپیشگان ایرانی چرا و چگونه ویزیتور جذب موسساتمان کنیم. چی کار کنیم که ترجیحا با پول خودشان بیایند، به آنها بد نگذرد و در عین حال حضور آنها بیشترین نفع علمی را برای ما داشته باشد. وسئوالاتی از این دست. این گونه رفت و آمد برای بالابردن استانداردها و سطحی کیفی کار تحقیقی ما یک ضرورت است پس ارزش چند یادداشت را در منجوق دارد. برخی از این نکات که می خواهم بگویم شاید به درد جذب توریست هم بخورد.

۱۷۵ نظر:

باران گفت...

سلام خانم دکتر:

مگر به وبلاگ هایی از این دست که به قول شما برای جذب تویست و معرفی یک منطقه است حمله میشود؟
اینگونه مسائل اوصولا جزء اشتراکات محسوب میشود و باعث ایجاد دوستی است!
بعد زبان دوم انگلیسی باشد بهتر نیست ؟

منجوق گفت...

به وبلاگ گروهي هموردا (وقتي من در آن بودم) بدجوري حمله شد. به هر حال كار از محكم كاري عيب نداره!


براي توريست شمالغرب من فكر مي كنم تركي استانبولي واجب تر از انگليسي است چون شانس جذب توريست از تركيه (به خصوص شرق آن) بيشتر است. به علاوه اين روزها خيلي از تحصيلكرده ها در تبريز و... به راحتي مي توانند به حروف تركي استانبولي بنويسند. ياد گيري آن دو سه روز بيشتر وقت نمي برد.

باران گفت...

من و دوستم(ترنم) جدیدا به این فکر افتاده بودیم که در سفر های خود به مناطق مختلف ایران عکس هایی از مناطق مختلف را در وبلاگی به نمایش بگذاریم البته نظرمان این بود که بیشتر مانور روی عکس های یک منطقه باشد تا مثلا یک نوشته ی خشک از تاریخ و گذشته ی یک منطقه.
اما به همان دلیل که شما اشاره کردید(عدم استقبال) پشیمان شدیم.

منجوق گفت...

خيلي كار ارزشمنديه. عكس خيلي موثرتر از نوشته است براي جذب توريست.

سیدمهدی سجادی گفت...

منجوق عزیز!
پدر پزرگ پدر من اصالتا در روستایی به دنیا اومد به «وفس» که در گویش خوشون «ووس» میگن!
من تا حالا نتونستم برم اونجا، پدرم هم 3 بار بیشتر نرفتن اون هم تو بچگی!
دوتا تابستون گذشته برنامه ریزی داشتم که برم اونجارو سر بزنم اما نشد!
اما الغرض!این روستا وبلاگی داره که اخبار روستا رو میذاره توش و فعال هم هست، هرازگاهی میرم یک سری میزنم بهش!
http://vafs.blogfa.com

سیدمهدی سجادی گفت...

البته م ازون دسته آدمام که کلی شهر به پدر بزرگ و مادربزرگام وابسته است، تقریبا همه رو دیدم به جز وبس!
میخواستم بگم یکی از کارایی که این روستاها میتونن انجام بدن، اینه که نسلی که اون جارو ندیدن، تشویق به بازدید کنن!
در تهران کم نداریم افرادی که پدر و مادرشون از شهرستان مهاجرت کردن و دیگه هیچ وقت حتی برای تفریح هم برنگشتن!

منجوق گفت...

اين وبلاگ هاي روستايي خيلي با ارزشند.

منجوق گفت...

نكته ي مهمي بود

باران گفت...

البته ایده ی ان را از این کامنت خودتان گرفتیم:
"ببینید الان ده بیست تا کاتولوگ وکاتولوگ تبلیغاتی توریسم جلوی من است. از پازیس گرفته تا پکن و.... قسمت عمده ی آنها در مورد جاذبه های طبیعی و آقار باستانی است. 30-40 صفحه. آخر سر هم یکی دو صفحه در مورد رستوران و کافی شاپ و... هست"

باران گفت...

پوستر تهیه کردن کار راحتی نیست و در حد بضاعت دانشجویی هم نیست به فکر وبلاگ افتادیم.

البته در سفر های نوروزی پوستر هایی به مسافران در هر شهری وارد شوید میدهند ولی کیفیتش و مسائلی که بدان پرداخته اند خیلی جذاب نیست.

وحیدی گفت...

باران شما وبلاگ بزنید !من قول می دم بخونش!

منجوق گفت...

به باران:
من هم مي خوانم هم لينك مي دم.
به آقاي وحيدي: دو به يك!

وحیدی گفت...

کی 0-0 بودم که حالا 2-1 شدیم؟:)

وحیدی گفت...

باران جان ! شما وقتی وبلاگتو زدی بگو بگم وبلاگتو تو بخش رسانه ها ی نمایشگاه بین اللملی گردشگری مشهد که چند سال بصورت دایمی و تخصصی در مشهد برگزار می شه معرفی کنند.
----
حالا چند چند؟

منجوق گفت...

همين استان تهران هم شديدا به يك همچين وبلاگ گروهي منطقه اي نياز داره. ديدني هاي تاريخي خيلي زيادي در همين استان هسن كه ما از آن غافليم. همون "ملك ري" بوده ديگه اين منطقه! رشد توريسم استان تهران خيلي مي تونه در كاهش بيكاري در حاشيه ي تهران موثر باشه.
توريسم "درون استاني" تهران خيلي مي تونه درآمد زا باشه. يعني اقشار متوسط و متوسط روبه بالا مي برند پولشون را در مناطق فقيرتر حاشيه اي خرج مي كنند درنتيجه اون مناطق هم رو مي آيند.
دو سه سال پيش چند نفر از فاميل هامان رفته بودند مراكش و خيلي به آنها خوش نگذشته بود. در پرواز طولاني هم انگار خسته شده بودند و مي گفتند نه به خرجش مي ارزيد نه به زحمتش. بعد كه برگشتند با خودشان گفتند همين ديدني هاي استان تهران را بيخ گوشمان گذاشته ايم رفته ايم مراكش. بعد استان تهران گردي كردند و مي گفتند خيلي بيشتر خوش گذشت.

باران گفت...

اتفاقا خانم دکتر ترنم هم همین رو گفت!
میگفت اکر خانم دکتر لینک دهند انوقت
بازدید وبلاگ بالا میرود
ولی من گفتم خانم دکتر به این راحتی ها لینک نمیدهند!!!!!!!
حالا حلال کنید:)

منجوق گفت...

من واقعا لينك مي دم از كجا معلوم حرف شما در نمايشگاه بين المللي مشهد بخرند. از كيسه ي خليفه مي بخشيد؟!

باران گفت...

مرسی اقای وحیدی
حالا شدید یه همگروهی خوب:)

وحیدی گفت...

یک روز برید همین قبرستون ابن بابویه! دنیایه! قبور رجال سیاسی مبارزین هنر مندا درباریان... کسایی که اصلا فکرشو نمی کنید.حتی ادبیات رو قبور و نقشاشم قابل توجه.من یک عکاسی مفصلی کردم.

وحیدی گفت...

باران! می خای اصلا به آقا سعید بگم یکی از پیش شرطای مذاکراتمونو با 5+1 خوندن وبلاگ شما بزاره ! تا بفهمن ملت که سابقه و ریشه داره زیر با حرف زور نمی ره؟

باران گفت...

اقای وحیدی: از قبرستون شروع کنم؟
البته من رفنم ابن بابویه .

نظر خودم گیلان غرب بود البته اینجا نرفتم عید بروم و عکاسی کنم.
یا میشه از تبریز شروع کرد.البته تبریز 2 بار ان هم یک روزه رفتم اگر قرار شد که از تبریز شروع کنم باید از خانم دکتر کمک بگیرم.
تبریز هم بیشتر به خاطر انکه اصلیتم به تبریز برمیگردم پیشنهاد میدم

وحیدی گفت...

آره اما اگه خواستی یک تراول گاید واست بنویسم کجا ها بری و به چه چیزایی دقت کنی !

باران گفت...

نه !!!
جان باران 5+1 را ولش کنید



تو کامنت اولم اشاره کردم.من دلم میخواهد به دنبال اشتراکات هم بین هموطنانمان هم بین غیر ایرانیان
چه نیازی است که هی انگشت بگذاریم روی تفاوت ها
این که ما تمدن 2000 ساله داریم و شما ان زمان جنگ صلیبی میکردید
نمیدانم!ما جلوتر از شما به فکر فاضلاب افتادیم
یا مثلا اینقدر دم از برابری زن و مرد نزنید شما به تازگی حق رای به بانوان میدهید اما در زمان نمیدونم کیک بانوان ما حق رای داشتند
یه استادی داشتیم ترم قبل که کل ترم بجای فیزیک این ها را بخوردمان داد کلا متکلم وحده هم بود اجازه نمیدادبگیم جان مادرت درس بده !!!!!!
باشه همگروهی عزیز؟

باران گفت...

اگر جدی میگید(نمی دانم شوخی است یا جدی) باشه بهم بگید که تو قبرستون دنبال چیا بگردم.

گفتم رفتم ابن بابویه ولی خیلی دقت به
نقاشی ها نکردم.

وحیدی گفت...

اگر مرور تاریخ ما باعث حرکتی رو بجلو بشه خجسته است. قبلا با توجه به نگاه نقلی مصرع همشهریمون فردوسی پاکزاد رو بررسی کردیم که "هنر نزد ایرانیان است و بس " با چه تفسیری می تواند در احیا یک ملت موثر افتد.

وحیدی گفت...

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%DB%8C%D9%87_(%DA%AF%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86)

------
متاسفانه فهرست نام کسان مدخل ابن بابویه کامل نیست.

منجوق گفت...

پدر من موقع دانشجويي (دهه ي 30-چند سال بعد از كودتا) يك استادي در دانشگاه داشت به نام دكتر ... اسمش را نمي آورم اما مطمئنا خيلي ها ايشان را مي شناسند. آقاي وحيدي كه قطعا مي شناسد. اين شخص يك كتابي نوشته بود به نام "حمله ي اسكندر مقدوني به ايران و هندوستان بزرگترين دروغ تاريخ است." ظاهرا سر كلاس به اصطلاح مكانيك خاك -كه از جمله مهمترين دروس مهندسي سازه است همه اش در مورد بزرگي ملت ايران در مقابل غربي ها مي گفته. بعد ها همين شخص استاد «پروازي» مامانم اينا هم در دانشگاه تبريز بود. اونجا هم براي اونا از همين حرف ها مي زد. مامانم مي گه هي از برتري ايراني ها حرف مي زد اما همه رخت و لباس و كيف و كلاهش انگليسي بود. خانمش هم انگليسي بود. براي خودش هم بين دانشجوها خيلي برو وبيا داشته. اما پدرم و مادرم از او خوشش نمي آمد چون فكر مي كردند خوب درس نمي داده! يعني اصلا درس نمي داده! بابام مي گفت يك روز در سال هاي قبل يكي از دانشجوها كه از قضا شاگرد اول هم بوده دست بلند مي كنه و مي گه يك كم هم درس بده! چه قدر مي خواهي بگويي "اسكندر به تخت جمشيد نرفت". سر همون موضوع پسره را از درس انداخته بود. اون موقع ها دانشگاه ترمي نبود. چند بار پسره را انداخت تا بالاخره پسره نتوانست ليسانس بگيرد و مهندس شود.

وحیدی گفت...

می دونید که دکتر پدر بتن ایرانه !تا آخر عمرم ول کن اسکندر نبود. اما نمی دونستم یک چنین اخلاقی داشته !

منجوق گفت...

شوخي: يعني چه كه پدر بتن ايرانه؟! مگه رومي ها بتن را از ما ايراني ياد نگرفتند؟!

وحیدی گفت...

من گفته و نوشته‌ام که تخت جمشید نسوخته است، و این‌را از دید شیمیایی بررسی کرده‌ام. تخت جمشید روی سنگ آهک، و با سنگ آهک ساخته شده است. ... اگر تخت جمشید در آتش سوخته بود، باید سنگ‌های بالا تنهٔ آن در شعله‌های آتش و سنگ‌های پایین تنهٔ و کف آن، زیر جسم های سوزان فرو ریخته، هم پخته باشند. آب باران و برف، با پوستهٔ سنگ آهک پخته، ترکیب آهک شکفته داده باشد و آنرا شسته باشد. سنگ‌هایی را که تازگی از زیر خاک بیرون آورده‌اند، به ویژه سنگهای ازاره و کف، همگی سالم‌اند و آج تیشهٔ سنگ‌تراشان زمان هخامنشی، روی آنها هنوز بجا مانده است. این نیز می‌رساند که تخت جمشید نسوخته است

منجوق گفت...

آقاي وحيدي
فكر مي كنم اين براي شما جالب باشه.
The Roman Pantheon: The Triumph of Concrete

http://www.romanconcrete.com/docs/panover/panover.htm

منجوق گفت...

به آقاي وحيدي
اين يافته ي شماست يا همان آقاي مهندس...؟

وحیدی گفت...

نه آقای مهندس ! ایشون یک کتاب آشنایی با مصالح ساختمانی هم دارد. مهندس مال نسل پدر و دایی ماست ! زیاد هم نسلی های من نمیشناسنش.

منجوق گفت...

اگر يك مهندس ايراني بودم و احساس ناسيوناليستي قوي هم داشتم بيشتر دوست داشته فكر كنم سربازان هخامنشي از اسكندر شكست خوردند تا اين كه تخيل كنم كار مهندسان هخامنشي نقص داشته است!

وحیدی گفت...

منظورم پدر شما و دایی ما بود !:)

منجوق گفت...

هر دو كتابش را بابام دارد. هر دو با اتوگراف نويسنده.

باران گفت...

اقا ی وحیدی:
صددر صد صحبت کردن در مورد چینین مسائلی منظورم تاریخ و گذشته ایران خالی از لطف نیست.
و نوشتن و پرداختند به ان ها هم ارزشمند است.
اما گمان میکنم اگر قرار باشد وبلاگی بزنیم (من یا هر کس) که بخواهیم به جذب توریست کمک کنیم باید بپرهیزیم از اختلاف برانگیزی و پرداختن به مسائلی که برای غیر ایرانیان جذاب نیست.
ولی خب قطعا عکس ها و احیانا توضیحات تکملی میتواند به گونه ای باشد که خواننده را ترغیب کند به دانستن بیشتر از تاریخ ایران.
منظورم این است.

باران گفت...

من کمتر از شما و خانم دکتر به اشخاصی با ملیت های مختلف برخورده ام اما در همین تماس کم متوجه شده ام که نظر عوام مردم این ملت با نظر دولت مردانشان در مورد یک کشور متفاوت است .نه اینکه بگویم تبلیغ رسانه ها را بی تاثیراستا

نظرم ان است که بهتر است مثلا یک امریکایی خودش قضاوت کند برخورد با زنان در ایران چگونه است تا اینکه من بخواهم در جواب تبلیغاتی که رسانه ها میکنن جبهه بگیرم و شروع کنم به نفی کردنشان که ایران ازادی مطلق اسنت وتعریف ما از ازادی یک چیز دیگری است.
مثال امریکا زدم چون اگر وبلاگ را بزنم احتمالا پسر خاله ام وهمسر امریکایی اش حتما به ان سر میزنند.

وحیدی گفت...

ببیند !

تقصیر من چیه بعضی فیر پلی رو رعایت نمی کنند و دست به سانسور بی رحمانه می زنند ! اون کامنت در ادامه کامنت دیگه ای بود :). به هر حال ما که بازی رو جوانمردانه بردیم ! :)
اما اگر خواستید مطلبتون رو نشر کنید بشرط رعایت اصول قول می دم در یکی از ویژه نامه های روزنامه خراسان مثه جیم(که هر روز داخل روزنامه می زارن) چاپش کنم ! یا بگم حداقل وبلاگتون معرفی کنن ! ما با سر دبیر روزنامه معزز خراسان مهندس سعید احدیان حق آب و گل داریم !
---------------
برای اونا که نمی دونن ! مخصوصا اونای که فکر می کنن که فقط شهر اونا شهر "ترین ها" و اولینا و اخریناست :) :
روزنامه خراسان قدیمی ترین روزنامه محلی ایران و ایضا قدیمی ترین روزنامه تحت چاپ بی وقفه ایرانه که تو کارنامش سردبیری امثال ملک الشعرا بهار و دکتر شریعتی رو داره.سال ها در قبل از انقلاب بصورت سراسری چاپ می شده تا اینکه بد از انقلاب در تمللک دولت در آمد و مدتی بصورت محلی چاپ می شد که بعد از چند سال به دوباره به جراید ملی پیوست. شایسته یادوریست که حتی زمانی که بصورت محلی در بعد از انقلاب چاپ می شده در قامت یک نشریه محلی نبود. و همیشه سهم اصلی بازار روزنامه رو تو مشهد داشته. روزنامه خراسان جز 5 روزنامه دولتی ایران است.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86_(%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87)


http://www.khorasannews.com/Default.aspx



http://www.khorasannews.com/Default.aspx?type=6&year=1389&month=11&day=10



اینم آدرس رقیب قدیمی خراسان, روزنامه قدس(وابسته به آستان قدس) با خفن ترین چاپ خانه ایران که اونم به صورت کشوری چاپ می شه :

http://www.qudsdaily.com/archive/1389/html/11/1389-11-10/quds.html

وحیدی گفت...

ای بابا غذام سوخت ! حالا مامانم از سرکار میاد ! میشه واویلا ! همش تقصیر منجوق و وبلاگشه !:) :(

منجوق گفت...

اين جوري مي خواستين خورش آلو به ما ياد بدهيد؟!

وحیدی گفت...

حتی بهترین آشپز های مرد دنیام گاهی اشتباه می کنن !

منجوق گفت...

آقاي وحيدي
اما خورش آلوي شما باعث شد قوه ي ابتكارم را به كار بندازم و خورش سيب و موز اختراع كنم. سيب ها را خرد كردم و در شربت ريواس نيشابور پختم و.... بقيه شو نمي گم! خيلي خوشمزه شد!

وحیدی گفت...

موز رو کی می ریزید که له نشه ؟

وحیدی گفت...

راستی دکتر روزنامه سراسری چاپ تبریز اسمش چی بود؟!

منجوق گفت...

يعني روزنامه اي كه تبريز چاپ بشه و سراسر ايران توزيع بشه؟ فكر نكنم داشته باشيم.

وحیذی گفت...

می دونستم .خوب الان چند چندیم ؟!

منجوق گفت...

شما برديد! قبول!

وحیدی گفت...

خوب چه عیبی داره جوون های موفق و با استعداد شهرایی که متاسفانه رسانه ای در کشوری ندارن رو معرفی کنیم؟!!
حالا چند چند؟!

--------------
کلا روزنامه قدس و با اون چاپخونه بی نظیرش در سطح خاورمیانه (با سرمایه گذاری بالغ بر 20 میلیون دلار) فدای یک تار موی جوانان با استعداد و موفق ایران. سلامت باشید.

باران گفت...

اقای وحیدی اصول چیه؟

منجوق گفت...

حالا كه اين جور شد من هم مي گم كه اون آخر آخر پختن غذاي ابتكاري ام دو سه دقيقه قبل از اين كه اجاق را خاموش كنم. دو سه قطره عرق هل اضافه كردم. هل هم كه از سوغاتي هاي بسيار دوست داشتني خطه ي بابركت خراسانه.

وحیدی گفت...

حفظ اصول رایج در نوشتار حداقل در سطح جیم.

البته اصول دیگری هم مست مانند بصیرت کافی! که فرضمان این است که برخوردارید:)

وحیدی گفت...

عرق هل ؟! نشنیدم.

باران گفت...

خانم دکتر خورشت سیب و موز رو با برنج میخورند؟
میخورند که نه!خورده خواهد شد در اینده

منجوق گفت...

ما با كته خورديم.

باران گفت...

عرق هل رو منم بیشتر دست تبریزی ها دیدم تا مشهدی ها.عرقش منظورم هست
وگرنه خود هل که در مشهد بسیار است

مثلا در حوای سنتیشان در بعضی مربا ها و اینم الان از خانم دکتر شنیدم که در خورشت استفاده میکنند.

وحیدی گفت...

منزل ! نان بسته بندی خریده بودند.آمدم بخورم لیبل روشو خوندم بر افروخته شدم. نوشته بود " مجتمع غذایی رایح نان هشتمین" (نان لواش تبریزی "گل قرمز") !!!!. ساخت مشهد! همون حس تام رو تو تامو جری داشتم اونجا که تام نگون بخت بعد از یکسری ماجراتکراری فکر می کنه جری رو نابود کرده اما بعد از چند لحظه جری موش شکست ناپذیر ! رو می بینه که با یک عنیک آفتابی سوت زنان داره واسش دست تکون می ده ! البته بلا تشبیه ! اما اعتراف می کنم که دشمن تا قلب خاکریز های استراتژیک خانه های ما مشهدیا وارد شده ! این یک هجوم خاموش نظیر آنچه که در اندلس و فلسطین و تهران گذشته !! البته تا دشمن باشه از این دشمنا .خوش مزه بود ! آنقدر که کسی نفهمید غذام ته گرفته ! و با لطایف الحیلی طعمشو بهبود دادم.
تو نونش زردچوبه هم داشت !:)

وحیدی گفت...

ببنید !

من کشته مرده کته یا دمی بقول مشهدیام.

وحیدی گفت...

شربت ریواس که نیشابوری ها خنک می خورن معرکس:
من نتیجه این دستورشو که ریواس رو می جوشونن خردم:
http://www.sarashpaz.ir/Default.aspx?tabid=270


اینم دستور دیگشه :
http://www.lovelyfoods.com/html/index.php?name=Sections&req=viewarticle&artid=67&page=1
داستان کیومرث و آفرینش انسان و ریواس خواندنیست :)

باران گفت...

میگم اقای وحیدی این دستورتون مث لم های وانرفتن کوفته است؟
اخه من میخوام درست کنماا .

احیانا جالب که نبود از نظرتان؟
چون شما قبلا ان همه ایراد که لم های معرفی شدتان گرفتم فقط گفتید براتون جالب بوده!!!!!

ناشناس گفت...

نه این دفعه بایستی اعتراف کنم که واقعا جالبه !
این میزان شکرش رو دقت کنید که چیزی بین ترش و شیرین دراد
هم گروهی شما ساکن کجا هستید؟

باران گفت...

ای وای پس چرا تغییر هویت دادید؟
خودتونید؟

جدا میگید باید به مقدار شکرش دقت کرد اینجا که نسبتشو یکسان در نظر گرفته.
همینطوره؟

من ساکن تهران هستم.

vahidi گفت...

man khodam doros nakardam tahala nemidonam.ama mazash hes mikonam bayad betorshi bezaneh.yani hefz besheh torshish.

weblogetono zadid?

باران گفت...

پس واقعا براتون جالب بوده:))

باید مطالبشو اماده کنم. همین جوری بی برنامه نمیشه!بعد پیشنهاد شما (شروع از قبرستان ابن بابویه)دارم به انجا هم فکر مینکم.ولی هنوز نمیدانم برای پست اول مناسب است یا نه؟
ولی حداقل باید پنج یا شش پست جلوتر از وبلاگ باشم.
راستی در مورد اسم وبلاگ هم هنوز به نتیجه نرسیده ام . نمیخواهم اسم مربوط به ناحیه ی خاصی از ایران باشد .درضمن فارسی هم باشد
با مسما هم باشد.این مشکل هم هنوز حل نشده.

وحیدی گفت...

az dasteh man kari bar miyamad befarmayid :

vahidi23800(at)itc.nl

منجوق گفت...

بد نيست به اين وبلاگ گروهي نظري بياندازيد:
http://changingtehran.wordpress.com/about/


در مورد تهران است و جاذبه هاي گردشگري آن . دوست عزيز ما آقاي مهندس وزيري زاده با مقاله اي در باره ي قبرستون هاي تهران آن را آغاز كرد! وبلاگ زياد نگرفت و خيلي موفق از آب در نيامد. البته نمي خواهم بگويم شروع كردن با قبرستون شگون ندارد. من آدم خرافاتي اي نيستم. اما وبلاگ گردشگري كه با قبرستون شروع شود خيلي نمي گيرد. ملت مي خواهند يك چيز شاد بخوانند. از نويسندگان وبلاگ دكتر صدريا ست كه در رشته خودش آدم سرشناسي است. همين اختلاف زياد سني و موقعيتي بين نويسندگان از جمله دلايلي است كه مانع از رشد وبلاگ شده.
من فكر مي كنم باران جان وبلاگ شما و ترنم خيلي مي تواند بيشتر از اين وبلاگ
«تهران در تكاپو» ي دكتر صدريا با آن همه دنيا ديدگي و جامعه شناسي و فرهنگ شناسي موفق باشد. مطمئن مطمئنم! از ته دل مي نويسيد. صميمي مي نويسيد. بي شيله پيله مي نويسد. لاجرم بر دل نشيند.

منجوق گفت...

دكتر صدريا:
http://en.wikipedia.org/wiki/Modjtaba_Sadria

باران گفت...

حتما.مزاحم شما هم میشوم و از شما همفکری میگیرم.
ممنون

منجوق گفت...

«ترنم باران»! چه زيبا!

باران گفت...

خودم از شروع کردن از قبرستان را از جهت انکه شاید انچه میخواهم از طریق عکس نشان دهم زیاد جذاب نمیافتد.مناسب نمیبینم
البته انچه اقای وحیدی اشاره کردند از نزدیک حتما جذاب است اما خب انچه در عکس نشان داده میشود خیلی مهم است.
خیلی ممنون خانم دکتر از این همه روحیه که به من میدهید.
وقتی قرار است کاری انجام دهیم که توسط شما و اقای وحیدی نقد شود ترسم و حساسیتم بیشتر میشود.
الان این دلگرمی که به من دادید خیلی بجا بود(مثل بقیه کارهایتان)
ممنونم.
خودم هم میخواهم وبلاگم انقدر خوب باشد که شما از تصمیمتان(لینک دادن)پشیمان نشوید.
ولی حتما روی کمک شما و اقای وحیدی حساب میکنم

منجوق گفت...

حالا من يك پيشنهاد مي دهم! از همين تهران شروع كنيد. از نماهاي ساختمان هاي جديد مسكوني كه بيشتر آپارتماني اند.
يكي از تفريحات من آن شده كه در روز هايي كه هوا زياد آلوده نيست در همين كوچه پس كوچه هاي اطراف مركز پرسه مي زنم و نماهاي ساختمان ها را تماشا مي كنم.
انصافا در اين شش هفت سال اخير نماي ساختمان ها (حداقل در اين دور وبر) از نظر زيبايي و شيكي وهمچنين تنوع خيلي پيشرفت كرده. نمي دانم چرا اين جهش هنري -معماري را زياد جدي نمي گيرند. به نظر من كه تحولي با ارزش است. تحولي مردمي.
كاش اين تحول ثبت شود. لابد معمارها و آرشيتكت ها اين كار را به طور حرفه اي مي كنند اما كاش اين توجه مردمي و همگاني شود.

باران گفت...

بله ترنم باران زیباست
اما ان فاکتور هایی که عطیه برای یک برند خوب داده بودند به نظرم مفید امد
درست است اسم وبلاگ برند نیست اما به نظرم امد که ان فاکتورها به کارم میاید.

این که این اسم مرتبط با فعالیت کی در وبلاگ میخواهیم بکنیم نیست .مناسب ندیدم.
یا که از نظر شما اشتباه فکر میکنم ودلیلی ندارد کهان فاکتور ها را لحاظ کرد.؟

منجوق گفت...

به نظر من خيلي مثبت است كه روي ثبت و معرفي همين پيشرفت هاي بي سر وصدا ي مردمي كار شود. اين جوري مردم از اين همه كهنه پرستي و توهمات بسيار گنده بودن در گذشته دست بر مي دارند. از حسرت ديگران را خوردن هم دست بر مي دارند. مي بينند در همين حال و در همين مملكت هم مي شه رو به پيشرفت داشت.
به نظر من خود اين موضوع ارج نهادني است. آرشيتكت هاي مملكت خودمان باعث و باني اين پيشرفتند. كارگران خودمان دارند آنها را اجرا مي كنند. كارفرما و خريداران خودمان هستند اين قدر خوش سليقه شده اند. من يادمه 20 سال پيش آرشيتكت خوش ذوق هم پيدا مي شد پولدار هم پيدا مي شد سليقه اش اغلب آن قدر افتضاح بود كه دست آخر نماي طراحي شود كه من و دوستم مريم به ان مي گفتيم نماي طرح پيژامه اي!!

منجوق گفت...

ترنم باران را اسم وبلاگ پيشنهاد نكردم. همين جوري گفتم.

منجوق گفت...

اسم وبلاگ نبايد خيلي طولاني باشد.

vahidi گفت...

شما این آقای وحیدی رو زیادی جدی گرفتید. آقای وحیدی هم یک دانشجوست مثل شما ! بدون هیچ عمقی در مباحثی از این دست. اما انصافا بعضی از نظرات خانم دکتر عمیق و قابل اعتناست.
قطعا نظرات ایشان راهگشاست.موفق باشید.

منجوق گفت...

آقاي وحيدي هم شكسته نفسي مي كنند هم نسبت به من زيادي لطف دارند

منجوق گفت...

در نوشته ي قبلي آن ناشناس منتقد يك همچين چيزي نوشت:
"البته در تبلیغ از داشته های شخصی تعریف نمکنند
از داشته های ملی و فرهنگی ان هم در حدی حکم خودپسندی و از ما بهترون ها به خود نگیریم توصیف میکنند نه تعریف و تمجید
امیدوارم دلخور نشوید از صحبت هایم.
"

من اونجا نخواستم جوابش را بدهم چون گمان مي كرد دارم با او يكي به دو مي كنم. در موارد بعدي هم جوابش را دادم درواقع با او بحث نمي كردم بلكه مي خواستم يك سري مسايل براي خودم و ديگر خوانندگانم شفاف و روشن باشد. الان هم مي خواهم روي همين نكته ي او انگشت بگذارم.

منجوق گفت...

ببينيد! ما ايراني ها آدم هاي مغروري هستيم. غرور را به معناي مثبت كلمه مي گيرم. حالا او-به دلايلي كه احتمال ريشه تجارب شخصي دارد- مي گفت ترك ها اين جوري هستند. ولي واقعيت آن است كه اكثر ما ايراني ها اين جوري هستيم. فارس ها همين جوري اند. كردها همين جور هستند و الخ.
هيچ خوشمان نمي آمد وقتي توريست (به خصوص توريست خارجي) آمد ما را يك مشت ادم فقير وبيچاره بداند كه حالا وارث چهار تا آثار باستاني مثل تخت جمشيد و... هستند. ببينيد! ما ملتي هستيم كه هيچ وقت مستقيم مستعمره نشده ايم. با مصري ها و هندي ها فرق داريم. اونا آب از سرشان گذشته حالا چه يك وجب چه ده وجب! براي آنها خيلي راحت تر است كه توريست غربي آنها را فقير و بي چيز بداند. ولي چنين برخوردي به ما بر مي خورد. براي همين هم حضور متكبرانه آمريكايي ها در زمان شاه در ايران تحمل نشد. شما رمان "جزيره سرگرداني" خانم سيمين دانشور را بخوانيد مي بينيد كه واقعا اين تكبر آمريكايي ها مردم را آزار مي داد. خاله ي مامانم (همان كه گفتم بايد ازش مرزه خشك بگيرم) آن موقع ها مستاجر آمريكايي داشت و او هم همين حس را نسبت به آن آمريكايي ها داشت.

منجوق گفت...

اگر توريست خارجي پا شود و بيايد ايران با اين ذهنيت كه اينها يك مشت فقير بيچاره اند كه حالا دو تا هم آثار باستاني دارند دوباره همان مشكلات آغاز خواهد شد. براي همين وبلاگ هاي مردمي لازم است كه داشته هاي ميدل-كلس ما را نشان دهد. حالا بالاخره سايتي هست كه تخت جمشيد را معرفي كند كاخ گلستان را معرفي كند و....
به نظر من اين تيپ وبلاگ ها بايد داشته هاي مردم را نشان دهند. نماي ساختمان ها به نظرم ايده آل است.

منجوق گفت...

و اما باز هم در مورد كامنت آن ناشناس منتقد:

سرمايه اشخاص از سرمايه ي ملي جدا نيست. كارخانه ها و مستغلاتو.... كه شهروندان مالكيت آن را دارند از سرمايه هاي يك مملكت است.

در نظام هاي شاهنشاهي همه چيز متعلق به شاه است. درنظام هاي كمونيستي هم همه چيز متعلق به دولت است. هر دوي اين سيستم ورافتاده و ناكارآمدي آن ثابت شده.
اگر سرمايه داري در شهري كارخانه اي دارد كه در اقتصاد آن نقش مهم بازي مي كند در واقع متعلق به همه يمردم شهر است. اگر آن كارخانه بسته شود جوانان آن شهر بي كار مي مانند. خوشمزه آن كه مردم كوچه بازار اين را درك مي كنند اما امان از نظر تنگي هاي كساني كه خود را روشنفكر مي دانند.

منجوق گفت...

گفتم يكي از رمان هاي توريسم عظيمي در پي داشت رمان the shadow of windبود كه ماجرايش در بارسلونا ميگردد. اين رمان به بنا هاي معروف بارسلونا زياد اشاره نمي كند اما به ويلاهاي شخصي و محلات اعيان نشين و كارخانه هايي كه بنا به جمله صريح خود رمان هويت شهر را مي سازند جا به جا اشاره مي كند.
گفتم وبسايت هاي رسمي و حرفه اي هستند كه بناهاي تاريخي را معرفي مي كنند. من و شما اگر تكرار مكررات كنيم راه به جايي نبرده ايم. اما آن جنبه مردمي و داشته هاي مردمي است كه يك وبلاگ بايد پوشش دهد. اين كارهم از وبلاگ بهتر بر مي آيد تا يك وبسايت رسمي.

منجوق گفت...

باران جان اگر زبان وبلاگ شما فارسي باشد اما عكس زياد داشته باشد مطمئن باشيد در جذب توريست خيلي موثر خواهد بود.
اگر نماهاي محلات اعيان نشين را بگذاريد عكس هايي از بوتيك ها و كافي شاپ هاي شيك بگذاريد از پارك ها و...
ايراني هاي مقيم خارج مرتب آنها را به دوستان خارجي شان نشان مي دهند. خيلي دوست دارند جنبه هاي middle classايران را معرفي كنند. به هر حال تخت جمشيد و... تا حدي شناخته شده اند. به بركت فيلم هاي award winningما چهره فقر و نداري هم در دنيا شناخته شده است. ايراني هاي مقيم خارج دوست دارند طبقه ي متوسط-كه اغلب خود متعلق به آنند- جلوي خارجي ها تصوير شود. خارجي ها نگرانند اگر بيايند ايران از در تخت جمشيد كه رفتند بيرون با فقر مواجه شوند

منجوق گفت...

عكس هاي وبلاگ شما باران جان مي تواند آن ترس را فرو بنشاند.

خيلي از هنرمندان حرفه اي و نيمه حرفه اي عكاسان گرايش هاي چپي دارند و گمان مي كنند به تصوير كشيدن فقر رسالت آنها ست. اگر مرفهان بي درد را به تصوير بكشند به هنر خيانت كرده اندو....

اين تصاوير فقر شايد دل مرا به درد آورد و متاثر كند اما به درد جذب توريست نمي خورد. توريست ها را فراري مي دهد. البته من ارزش "فقر نگاري" را منكر نمي شوم. كارهاي هنري از اين دست با ارزش اند و لي در كنار زندگي طبقه متوسط هم بايد به تصوير آيد. ما طبقه ي متوسط هم در اين مملكت سهمي داريم. چرا وجود خود را انكار كنيم؟!

باران گفت...

خانم دکتر شما پیشنهادتان ان است که بجای انکه مناطق مختلف ایران را نشان دهم
به خانه های شیک که عموما در مناطق شمالی تهران است را نشان هم
احتمالا بازار های خرید و غذا خوری ها ی شیک پارک ها مثلا جمشیدیه را نشان دهم؟

باران گفت...

خب باشه .اگر شما فکر میکنید زبان وبلاگ فارسی باشد بهتر است .زبانش را فارسی میکنم.

منجوق گفت...

البته صلاح ملک خویش خسروان دانند اما من فکر می کنم بهتر است روی استان تهران تمرکز کنید. هر از گاهی اگر به سفر رفتید از آنجا هم گزارشی بنویسید که تنوع باشد ولی تمرکزتان روی تهران و حومه باشد.
نه فقط شمال تهران. سراسر تهران! اما با دید جلب توریست.

منجوق گفت...

توریست چیزهای شاد می خواهد.

منجوق گفت...

از جمله چیزهای جالب اتفاقا سنت های نذری است که در بافت سنتی مرکز شهر بیشترند
آن ور ها هم ساختمان های قشنگ زیادند.

باران گفت...

همین!از کامنت اولتان که پیشنهاد دادی که به تهران بپردازم به همین فکر میکردم که :
آیا نشان دادن خانه های شیک و زیبا برای توریست جذاب است؟
یا مثلا برای هموطنان خودمان.
انقدر قیمت این خانه ها بالا است که حتی بعضی از دیدنش بحث را به سمت وضع مملکت میکشانند.منظورم ان است که چون دسن نیافتنی میپندارندش یه کم حرص میخورند از نشان دادنشان و مث اقای وحیدی مرا متهم میکنند به مرفه بی درد بودن.
شما چطور فکر میکنید؟

منجوق گفت...

He was joking of course.
Any way whatever you do, there will be some people objecting. You should act despite them
.

ناشناس گفت...

سلام.نظريز چؤخ ديرلي و فايداليدي .اومود ائديرم بير سيرا وطنداشلاريميز بو ايشه باشلاسينلار و آزربايجانيميزين توريستي يئرلرين دونيايا تانيتسينلار. "uzgurinam@gmail.com

منجوق گفت...

به باران
من فکر می کنم شما با مطالبتون را برای یک قشر از وبلاگ خوانان بنویسید. همه را که نمی توان راضی کرد. باید ببینید می خواهید مخاطبان اصلی تان که باشند.

من اگر جای شما بودم مخاطبم را افرادی همتیپ خودم و همفکر خودم قرار می دادم که از ایران رفته اند با می خواهند بروند. این وبلاگ شما درمورد تهران باعث می شود ارتباط آنان با تهران حفظ شود. به علاوه از مطالب شما استفاده می کنند تا با استفاده از آنها خارجی ها رابه ایران دعوت کنند. خیلی مفید می تواند باشد.

منجوق گفت...

یادتان هست من یک یادداشت داشتم با عنوان گشتی درمرکز شهر به نظرم آن تیپ یادداشت ها مناسب این کار است:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/02/blog-post_05.html



افزودن عکس می تواند خیلی کمک کند. به هر حال این نظر من بود احتمالا شما نظرات بهتری دارید. درعمل بعد از چند یادداشت استیل خود را می یابید.

منجوق گفت...

سلام ساغ اُولاسیز

ترنم گفت...

سلام به همگی
اول اینکه من خیلی ناراحتم چون متاسفانه کامپیوترم خرابه و این چند روزه نتونستم به وبلاگ خانم دکتر سر بزنم
ولی از طریق باران در جریانم
بعد اینکه من فکر میکنم قبرستان برای شروع خیلی زوده
البته من و باران به ابن بابویه رفتیم و عکس یادگاریمونم گرفتیم:)
خانم دکتر بابا چرا انقدر دل ما رو آب میندازین
اون از گوفته اینم از اختراع جدید

وحیدی گفت...

معرفی رستوران ها و سالن های غذا خوری با ویژگی و شناسنامه خاص می تواند یکی از سرفصل وبلاگتون باشه.

برای شروع بد نیست به رستوران اطمینان در بازار تجریش سری بزنید.
ویژگی های که بد نیس توجه کنید :
-پشخدمت ها و آشپز های قدیمی (که گویا جوانیشان را در رستوران گذاشتن)
- استفاده از ژتون مسی که اسم غذای خریداری شده رو روش نوشته (بجای فاکتور و شماره!)
-منوی غذای نا متعارف :مثلا آلبالو پلو
-باز بودن و دید داشتن آشپزخانه
-محدود بودن جا و یک میز سرتاسری در وسظ و تعدادی میز کوچک .(در میز سرتاسری ! ملت کنار هم می شینن)
-ظروف قدیمی و استیل
-تحویل غذا توسط گارسون به همراه یک سوت ویژه مثل سوت بلبلی (که گویایکی از آثار هویتی! خاص مغازست)
-و از همه مهمتر فضای رستوران -تابلو ها تزینان و آدم هاش (که شامل بازاریان- ساکنین محلی با همان منش خاص سنتی - و مشتریان حرفه ای از طبقه متمول میشن )

من یک بار در جریان بازدید از بازار قدیم تجریش و امام زاده صالح بصورت اتفاقی این رستوران رو پیدا کردم.(این اطلاعات همه مربوط به دو سال پیشه ولی فکر نکنم تغییری کرده باشه). غذا یه نسبت مناسبی داشت (البته من بیشتر به جهت فضاش رفتم داخل). و تاریخ تاسیسش به دهه 20 بر می گشت.به یکی دو نفر آدرس دادم پیدا کردند. اینو هم الان پیدا کردم که فکر کنم آدرس خودشه:
http://www.118food.com/restaurant895.htm?name=%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86

-نمی دانم با این ویژگی چراتو وبلاگ و سایتی معرفی نشده.
-بازار تجریش یک تکیه داخل چهار سوق بازار هم داره. دقت کنید ! اطرافش مغازه است و از فضای وسط هشتی به عنوان تکیه استفاده می کنند. در یکی از سفر های قطاری ! بین تهران مشهد با سه نفر شمیرانی و لواسانی با مرام(تازه فهمیدم تهرانی قدیم که می گن یعنی چه) از طبقه متوسط اما اصیل و ایضا متدین با صفا و خوش جوش آشنا شدم که در این مورد از یکیشون پرسیدم مفصل با همون لهجه داش مشتی شمیرانیش توضیح داد. اون غرفه های بالا مال تعدادی خانوادس که در ساخت تکیه و وقفیاتش در 150 سال پیش از این مشارکت داشتن.پرسیدم کسی از نسل امروز اون خانواده ها حین مراسم حاضر می شه , گفت 2و3 خانواده هنوز هستند و همونان که در سیاه پوش کردن تکیه به همراه بقیه مردم مشارکت دارند.در ضمن تا اونجا که در خاطرم هست مغازه ها چارسوق وقفه و درآمدش صرف مراسمات تکیه میشه.
-من معمولا شرح مکالمات از این دستو ضبط می کنم.(مخصوصا این مورد خاص که سوالات متعددی در مورد شمیران قدیم و خاطراتشان و کسان سرشناسشان کردم).اما چون گذشته نمی دونم باید قاطی CD هام بگردم.
خواستید ایمیل بزنید پیدا کردم بفرستم.

منجوق گفت...

من اگر مي خواستم در مورد توريسم استان تهران وبلاگ بزنم نام "مُلك ري" را انتخاب مي كردم.
molk-e-rey


با الهام از اين تصنيف:
"دو چشمونت پياله پر ز مي بين/دو زلفونت خراج ملك ري بين"
ملك ري در ادبيات كلاسيك معناي سمبوليك خيلي مهمي دارد.

حالا چرا مي خواهم روي اين قدمت انگشت گذاشته شود. ببينيد مردم شهر هاي قديمي ايران (علي الخصوص مردم شهر من تبريز) تهران را يك شهر تازه و بي ريشه مي دانند. راستش را بخواهيد خيلي قبولش ندارند! اصفهان و شيراز و كرمان و يزد را قبول دارند اما هنوز تهران را خيلي به رسميت نشناخته اند! اين حس را دارند كه اين ديگه از كجا پيداش شد و حالا براي ما ادعاي شهريت پيدا كرده! جدي مي گويم! يك همچين حسي دارند! اين تاكيد روي ملك ري مي تواند اين تصور نابجا را رفع كند.
بابا جون! در تپه هاي قيطريه از چند هزار سال پيش تمدن بوده. كارگاه هاي سفالگري متعددي داشته اند. آن قدر ها هم اين شهر تهران تازه نيست. آثار تاريخي اي دارد كه مي تواند براي گردشگر جذاب باشد. فرهنگ پويايي هم دارد.


چون مي خواهيد عكس زياد بگذاريد بهتر است مطمئن باشيد كه عكس ها مسئله فيلترينگ در ايران ندارند. عكس هاي بلاگ -اسپات را متاسفانه خيلي ها نمي توانند ببينند.

منجوق گفت...

در تاريخ قبل از اسلام اردبيل و اسكو مركزيت بيشتري از تبريز داشته اند. مي بينيد آقاي وحيدي! من تعصب الكي ندارم.
در مقابل واقعيات تاريخي موضع غير منطقي نمي گيرم.

چيزي كه برايم مهم است آن است كه از داشته هاي موجود وميراث به جامانده استفاده كنيم بر آن بيافزاييم تا مشكلات حال و آينده ي قابل پيش بيني (رشد بيكاري و فقر و همچنين رشد ناسيوناليزم افراطي) را رفع كنيم.

منجوق گفت...

از 3000 سال پيش در مورد تبريز ثبت تاريخي وجود دارد اما آن موقع اسكو شناخته شده تر بوده.
ما اين را در كتاب جغرافياي استاني در دبيرستان خوانده ايم.

منجوق گفت...

حالا آقاي وحيدي براي آن كه شيطنت كنه مي گه آن كتاب جغرافي را اسكويي ها نوشته اند.
من هم پيش دستي مي كنم و مي گويم دمشان گرم! كتاب خوبي بود!

وحیدی گفت...

جالبه.راستی من یک پیام در مورد گزارشی از یک رستوران گذاشتم نمی دنم چرا نیست!امید که از بین نرفته باشه.

--------------

خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند

می گن به قاتلین امام حسین هم وعده ملک آباد ری رو داده بودند. اینو یک پیرمرد روشن ضمیری وقتی از زمین های سرسبز کشاورزی اطراف خط اهن تهران مشهد در نزدیکی شهر ری می گذشتیم یاداوری کرد.

منجوق گفت...

كامنت تان رفته بود توي اسپم ها !

وحیدی گفت...

:) پس آدم شناسه!:))

باران گفت...

سلام خانم دکتر:
من تمام وبلاگ شما را خوانده ام نمیدانم چرا این پست را ندیده ام!
الانم پیدایش نکردم.چرا؟

منجوق گفت...

http://monjoogh.blogspot.com/2010/02/blog-post_05.html

منجوق گفت...

گشتي در مركز تهران
امروز ميهمان آلماني مان را براي گردش به مركز شهر بردم. مي خواستيم به كاخ گلستان و موزه ايران باستان بريم ولي چون امروز اربعين بود هم كاخ و هم موزه ها تعطيل بودند. در هر صورت يك تاكسي گرفتيم و به مركز شهر رفتيم. راننده تاكسي قبل از بازنشستگي، تكنيسين نيروي هوايي بود. به زبان انگليسي مسلط بود. از سال 54 تا 55 او را براي آموزش به آمريكا فرستاده بودند. پس از اتمام آموزش به ايران بازگشته و خدمت كرده است و اكنون كه بازنشسته شده رانندگي مي كند. خوشبختانه مركز شهر را خيلي خوب مي شناخت. از گوشه گوشه آن خاطره داشت. دركوچه هايش جواني خود را گذرانده بود. با ساختمان هايش زندگي كرده بود!
ابتدا ما را به ميدان بهارستان برد. همان طوري كه مي دانيد مسجد تاريخي سپهسالار كه اكنون آن را مسجد آيت الله مطهري مي نامند در اين ميدان واقع است. در مسجد برروي افراد معمولي جامعه نظيرما بسته است.
همان طوري كه مي دانيد ساختمان مجلس قديم و جديد هم در همين ميدان هستند.عكسبرداري از ساختمان مجلس قديم ممنوع است. ما هم عكس نگرفتيم. جلوي مجلس قديم دو سرباز باتوم به دست مارا چپ چپ نگاه مي كردند و من با خود مي انديشيدم آيا اين دو جوان مي دانند"مشروطه" را چگونه مي نويسند؟! هر چند من دوست داشتم بيشتر در آن محل بايستيم، زود برگشتيم.
جالب است بدانيد كه گردشگران در برلين مي روند با لاي ساختمان پارلمان آلمان و از سقف شيشه اي آن درون را مي نگرند و البته اگر بخواهند عكس مي گيرند.
در مورد برداشت دوستان آلماني از مفهوم قانون و مقررات، در اينجا نوشته ام.
بعد به طرف بازار رفتيم. چند دسته عزاداري ديديم. براي ناهار به رستوراني در بازار رفتيم.
برعكس انتظار من در روز اربعين رستوراني در بازار باز بود. مهمان ما دنبال دستشويي مي گشت. قبل از وارد شدن به سالن غذا خوري ، مرا عزا گرفته بود كه چگونه از "سبيل كلفت" پشت پيشخوان آدرس دستشويي مردانه را بگيرم. با ديدن دخترِ جوان پشتِ صندوق ذوق زده شدم. اصلا انتظار نداشتم كاركنان يك رستوران در محله بازار دختران جوان باشند. دم دستشويي زنانه صف بود! دخترهاي گرداننده رستوران صف كشيده بودند و داشتند آرايش مي كردند.
تعريف كيفيت غذاي بازار را زياد شنيده بودم. به واقع هم عالي بود! جاي شما خالي!
از پنجره طبقه دوم رستوران پياده رو را تماشا مي كرديم. خانواده ها كه عموما سه نفره و متشكل از مردي جوان با محاسن، بانويي با مانتوي شيك و كفش هاي پاشنه بلند و كودكي خردسال با پالتويي به رنگ شاد،بودند سلانه سلانه به سوي محل مراسم عزاداري اربعين حسيني روان بودند.
نمي دانم مهمان آلماني ما چه برداشت و احساسي داشت! اما به من كه خيلي خوش گذشت! جاي شما خالي!

باران گفت...

اقای وحیدی اتفاقا خودم هم دیشب به بازار تجریش و مرکز خرید های اطرافش و غذا خوری هایش فکر میکردم.

فکر میکردم بهتر است اول قطر تهران طی کنم یعنی مثلا از نیاوران به پایین بیایم.

حتما اگر تصمیم نهاییم این شد که از تجریش شروع کنم صد در صد از شما ان فایل را مگیرم.

حتما اخر هفته به این رستوران میروم.

منجوق گفت...

چند هفته پيش مامانم امده بود تهران و رفته بود بازار. از چلوكبابي شمشيري هم براي ما غذا آورد. اين همان شمشيري اصلي است. بقيه اكثرا فرعي هستند. همان اصليه كه از نهضت ملي نفت حمايت مي كرد ودر تاريخ معروف است. من خيلي از غذا خوشم آمد. اما مامانم مي گفت اي! به نسبت غذاخوري هاي تهران بد نيست. اما خيلي مونده به غذاي چلوكبابي اكبريه ي ما برسد

منجوق گفت...

چلوكبابي اكبريه صد البته در تبريز است و كيفيت غذايش معروف. از غذاخوري هاي با سابقه است.به قنادي ركس هم كه نامش را در "سربازان كوچك" بردم هم اگر به تبريز رفتيد سري بزنيد. قنادي تصاج هم رولت و لوزي زعفراني بي نظيري دارد.
اين ها بخشي از تاريخ شده اند و هويت.

باران گفت...

"ملک ری" نام پیشنهادیتان برای وبلاگ است؟

هیچ وقت از هیچ کس نشنیده بودم که بگوید تهران شهر تازه و بی ریشه است!
ولی خیلی خوب شد که شنیدم اینجا.میشه تو بعضی پست ها عکس ها یی که نمایش دهم که نشان دهد که به واقع اینگونه نیست.
بله .حتما باید حجم عکس ها کم شود که لازم نباشد پیغام بگذارم که" تا باز شدن عکس ها صبورباشید" .

منجوق گفت...

هم بايد روي پيشينه ي تاريخي و سنت هاي ديرين انگشت گذاشت و هم روي چيزهاي جديد مدرن و شيك.
هم رستوران هاي قديمي و با اصالت. هم رستوران هاي تازه و جوان پسند.

نقاشي هاي ديواري تهران هم جالبند. حتما ثبتشان كنيد كه چند سال بعد كدر مي شوند از بين مي روند.

باران گفت...

من نظرم است که خیابان به خیابان و محله به محله جاذبه هایش را معرفی کنم و عکس بیندازم.
شما نظرتان ان است که مثلا یک پست در مورد مسجد های تهران باشد بعد مثلا در مورد غذا خوری ها و...
خانم دکتر شما فکر میکنید که اینگونه بهتر است؟

اقای وحیدی شما نظرتان چیست؟

منجوق گفت...

به نظرم خيلي تخصصي بع مسئله نگاه نكنيد مگر مرتبط به رشته ي تحصيلي و شغلي شما باشد. والا بعد از يك مدت فرصت نمي كنيد كه آن را ادامه دهيد. تجارب خود را بنويسيد. اين وبلاگ شما را به ذوق مي آورد براي آخر هفته ي خود برنامه اي تفريحي بچينيد. گزارش همان برنامه را بنويسيد. برخوردها ي انساني و...

عده ي هستند كه تخصصي به ماجرا مي پردازند. وبلاگ شما به نوعي مكمل خواهد بود. آن چيزي كه شما پيشنهاد كرديد خيلي سخت است. كاري تخصصي است.

منجوق گفت...

به نظرم بهتر است خواننده اين گونه برداشت كند كه نويسندگان دو جوان هستند كه دارند تهران گردي مي كنند و دارند به شيوه ي خودشان (شيوه ي كاملا فرهنگي) از ايام طلايي جواني در همين شهر تهران و در همين روزگار لذت مي برند. همين تصوير را اگر ارائه بدهيد بزرگترين خدمت را به توريسم كرده ايد.
اما در كنار آن سعي كنيد يك سري مفاهيم زيباي انساني را منتقل كنيد. از دو نفر جوان دانشجوي دلشاد اين مفاهيم راحت تر پذيرفته مي شود تا آنان كه قيم-مآبانه براي ديگران درس اخلاقي مي دهند. انتقال اين مفاهيم بايد تلويحي باشد.

باران گفت...

پس در هم باشددیگر ؟منظورتان ان است که محدودش نکنم به محله و خیابان خاص.

باران گفت...

اقای وحیدی من منتظرم که نظر شما را را هم بشنوم.

اگر فرصت کردید نظرتان را بگوید.
مرسی

منجوق گفت...

مثال مي زنم: اگر در گشت و گذارتان به يك افغاني بر خورد كرديد كه كار انساني قشنگي كرد يا آدم كلاس بالايي بود حتما منعكس كنيد. يعني به عنوان داستان سرايي نه به صورت شعاري.
مثلا رفته بوديم فلان جا! يك گردشگر افغاني هم بود كه مي خواست عكس بياندازد و به ما هم راهنمايي كرد كه از كدام زاويه بايستيم كه نور مناسب باشد. ديگه بيشتر روي موضوع تحليل نكنيد. بگذاريد خواننده خود تحليل كند و نتيجه بگيرد اون تصور احمقانه اي كه در ذهن ها نقش بسته كليشه اي دور ريختني است.

منجوق گفت...

به نظر من بهتر است "در هم" باشد.

باران گفت...

خانم دکتر اشکال ندارد فقط در یکی دو پست اول عکس هایم بیاورم که شما ببنید.
و نظرتان را به من بگویید!
فقط یک و دو پست اول.

اگرم که وقتش را ندارید اصلا اشکال ندارد .بعد از اینکه عکس هیایم را قرار دادم لطفا نظرتان را بگویید

منجوق گفت...

اگر ديديد با يك افغاني و حتي روستايي هاي خودمان بدرفتاري مي شود در وبلاگ منعكس نكنيد.
چهره فقر را هم كه ديد در اين وبلاگ مخصوص توريسم منعكس نكنيد. اگر مي بينيد به آثار تاريخي و طبيعي ما بي توجهي مي شود و دارند از بين مي روند باز هم آن را منعكس نكنيد

هر چه قدر هم متاثر شده باشيد باز هم انعكاس ندهيد.

اين مسايل به ضرر جذب توريست هستند. اگر خواستيد يك وبلاگ داشته باشيد كه اين مسايل تاثر انگيز را انتقال دهيد. اما در مورد وبلاگ جذب توريست همان نكته ي "تلخي ها را بيرون مي كشم تا مربا درست كنم" را هميشه به خود يادآوري كنيد.

منجوق گفت...

باشه بفرستيد نگاه مي كنم با تلفن نظرم را مي گويم. هر چند شما خودتان از من وارد تريد.

باران گفت...

باشه فهمیدم که منظورتان چی است.

تلخی ها را میگرم.

منجوق گفت...

چند سال پيش "پينوكيو" در و بلاگش يك خاطره ي ساده از يكي از پارك هاي تهران نوشته بود كه مرا خيلي تحت تاثير قرار داد.
سه تا پيرمرد ديده بود كه داشتند در ليوان يك بار مصرف چايي مي خوردند ليوان هايش را همانجا رها كردند و با سرعت پيرمردي شروع كردند به قدم زدن.
پينوكيو يواشكي يكي از ليوان ها را برداشته بود و انداخته بود سطل آشغال بي آن كه چيزي بگويد. يك كم بعد ديده بود پيرمردها يواشكي بي آن كه موضوع صحبتشان را عوض كنند برگشتند و دو ليوان ديگر را برداشتند و انداختند توي سطل آشغال.
همين داستان ساده چند پيام زيبا دارد بي آن كه بخواهد شعار دهد و يا ديگران را نصيحت كند. آدم را تحت تاثير مي گذارد. از اين تيپ خاطره ها بنويسيد خيلي تاثير گذار است. هم در نشان چهره اي عاطفي از تهران براي توريست ها (چيزي كه چه توريست ها ي خارجي و چه توريست هاي شهرستاني از آن كمتر آگاهند) چه براي فرهنگ سازي و چه براي انتقال مفاهيم انساني

منجوق گفت...

باران جان وبلاگ شما
در كاهش دادن افسردگي دانشجويان در تهران هم مي تواند نقش مهمي بازي كند.

باران گفت...

مرسی خانم دکتر.
امیدوارم انگونه که شما میگویید بشود.

منجوق گفت...

از اين "فري كثيف" هم گزارش بديد خوبه.

دوست هاي تهراني من منو اونجا نمي برند مي گن جاي تو نيست. مي بينيد چه بدجنسند!

منجوق گفت...

به من مي گن پاستوريزه!

منجوق گفت...

يك روز هم كه خواهرم از تبريز آمد با هم برويم "پاستا فكتوري" نزديك ميدان محسني. مهمان من! بعد شما گزارش تهيه كنيد. خواهرم اونجا را دوست داره. محيطش جوان پسنده. شما از رستوران خوشتان مي آيد. من از تماشاي شما لذت مي برم. خوانندگان وبلاگ شما از خارج مي بينند زندگي در تهران در جريان است و لذت مي برند و توريست به تهران دعوت مي كنند. آن ناشناس منتقد هم مي خواند و از دست منجوق حرص مي خورد! هاهاهاها!


http://www.118food.com/restaurant239.htm?name=%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%20%D9%81%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C

منجوق گفت...

http://fidilio.com/RESTAURANTS/drestaurants.asp?page=restaurants&nameres=a80

باران گفت...

قبول
ما دانشجو ها معمولا بیرون که میریم دنگی حساب میکنیم هر چه خوردیم.

من هم از دیدن شما لذت میبرم و از اشنایی با خواهرتان.
البته در فیس بوک فکر مینکم دیدمشان.

در هر صورت من پایه ام.

باشه به فری قشنگ هم میپردازیم.
در اینجور عکس ها ترنم وارد تر است نسبت به من:)

باران گفت...

ولی خانم دکتر شما از کجا میدانید که من چن سالم است؟
جوان هستم ؟شاید چون نپخته مینویسم میدانید که بچه ام!
خیلی برام جالب است.هر چی فکر مینم که من حرفی نزدم از این مسائل:))

ایلیا گفت...

سلام
گیر ندادم ها ولی درستش «بی» هستش نه «بین» توی تصنیف مبتلای باباطاهر:
دو چشمونت پياله پر ز مى بى
دو زلفونت خراج ملك رى بى
همى وعده كرى امروز و فردا
نزونم مو كه فرداى تو كى بى

داخل پرانتز یه چند نفر بیشتر شده امضاهای طومار خطر نابودی دریاچه ارومیه. ولی یه چیزی که من فهمیدم اینه که اساسا این سایت پرشن پتیشن کلا و نه صرفا این پتیشن خاص فیلتره. می دونین احتمالا چه نتیجه ای می خوام بگیرم ولی به هر حال حداقل کاریست که از دستمون برمی یاد.

منجوق گفت...

به باران
لطافت جواني از ترنم باران پيداست.

منجوق گفت...

به ايليا
اتفاقا شك داشتم "بي" هست يا "بين"
ممنون كه تصحيح كرديد.

فكر نمي كنم اوني كه پتيشن خطاب به اوست 72 ميليون نفر هم امضا كنند براش مهم باشه! اما مهم نشان دادن اين حساسيته و نشان دادن همين همبستگي.
خيلي خوشحالم مي بينم از همه جاي ايران دارند امضا مي كنند. البته تا جايي كه ف.ي.ل.ت.ر اجازه بده.

باران گفت...

لطافت جوانی همان صفر کیلومتر بودن است:))
ولی واقعا تعجب میکنم گاهی اوقات از برخی تصوراتتان که تا حدودی درست است

با خودم فکر میکردم شاید وقتی زیاد کامنت بخوانی دیگر متوجه میشوی نویسنده کامنتت از چه جنسی است:)
هنوز شبیه علامت تعجبم!:)

منجوق گفت...

به ايليا
يك پتيشن ديگر هم انگار تنظيم اين يكي جهاني است. مخاطب اين يادداشت وجدان هاي بيدار دنيا هستند. يك كم بيشتر درباره ي اش مطالعه مي كنم و بعد امضا مي كنم و آن را تبليغ هم مي نمايم.
اين يكي با اين كه تازه تنظيم شده تعداد امضاهاش به 1221 رسيده. چند زبانه هم هست:
http://www.ipetitions.com/petition/urmugulu/

وحیدی گفت...

منجوق فری کثیفه اسمش کثیفه ! بیشتر مثه یک برنده و گرنه اونقدرم محیطش بد نیست. یک نشریه کارگاهی زیکزاک بود وابسطه به بنگاه خبرپراکنی بی بی سی فارسی که 3 سال پیش عده ای از جونای نویسنده همسو رو (که بعضا کادر امروزی بی بی سی فارسی رو تشکیل می دن) دور هم جمع کرده بود.صرف نظر از اغراض این وبسایت (که گویا الان فقط با پسورد میشه وارد شد و دیگه واسه عموم آزاد نیست) و جهتگیری هاش , یک بخشی داشت که به معرفی غداخوری های تهران می پرداخت.یک گزارش در مورد فری کثیفه بود.
و اما بعد امید که اگر از بالا شهر متمرکز شدید در اون متوقف نشید و زمانی هم به مرکز شهر برسید.
-------------
بله این شیوه ترکیبی رو می پسندم.مجموعه حسنیه ارشاد (تاریخ شفاهیش و نقش محوریش در حوادث بعد و قبل انقلاب البته بصورت خیلی خلاصه) -کتاب خانه- تمهیدات موجود که با نظر استاد محمد تقی شریعتی -دکتر شریعتی و جمعی از رشنفکران آن زمان توسط معمار پیشبینی شده - و سقف مسجد ارشاد که نمادی از هفت آسمان و گنبد مینوست می تواند یکی از پست هاتون باشه.
----------------
قابل توجه مدعیان
عمرن کیفیت عمومی رستوران های تهران و دیگه شهرا به پای مشهد برسه. البته تو هر شهری یک دوتا رستوران خوب داره که معرکس. برم تبریز حتما می رم
- از اولاد این شمشیری هم گویا در آمریکا رستوران ایرانی به همین نام را می گردانند.شما شنیدید یا تشریف بردید؟
-یک رستوران فلامینگو (به زبان محلی فلامینقو) زی تو اورمیه بود خیلی خوب بود.این اورمیه ای ها خیلی ادم های با فرهنگین ها!خوشمان آمد.

باران گفت...

اقای وحیدی کلا تبریزی ها به دلیل انکه عجیب روی غذا حساس اند و از حق نگذریم خودشان هم غذای خوب میپزند هر غذایی را نمیپسندد
این شمشیری که خانم دکتر اشاره کرد غذایش متوسط به بالاست.
ولی ظاهرا مادرشان نپسندیدند دیگر.
مثل پدر من در بهترین رستوران های تهران هم که میبرمش باز یک قیاسی با رستوران تبریزشان میکند و مگویدکه تبریزی ها بهتر میپزند
در خود مشهد هم که من فقط در "ملک" غذا خورده ام.زیارت که تمام شود سریع خودم را به طرقبه میرسانم

باران گفت...

اقای وحیدی:
ممنونم.
پس همان روش ترکیبی مینویسم و زبانش هم فارسی شد

وحیدی گفت...

انصافا غذا های تبریزی و تبریزی
پز که بی نظیراست.

منجوق گفت...

اگر منظور جذب توريست است تا حد امكان از بار ايدئولوژيكي قضيه كم كنيد.
به خصوص ايدئولوژي اي كه مي گويد آن جماعت كه مي خندند سطحي اند و آنان كه مي گريند عميق اند.
يا آن ايدئولوژي "افتقار" را ترويج مي كند.

منجوق گفت...

اخلاقي بودن و ايدئولوژيك بودن لزوما يكي نيست.

وحیدی گفت...

نه نه! ایدیولوژیک نه ! اما مثلا در اروپا کم نیستند اماکن با هویت.مثلا این کلیسا کلیسایی است که داروین مدتی در آن خطابه می کرده. مسجد ارشاد رو خیلی پسندیدم خاصه در نوآوری هایش که از اندیشه های بنیانش نشات گرفته. نوشتن اشعار فارسی در مسجد و گوشه نگاهی به علم هیات و نجوم نمادی از لزم دوبال علم دین برای بشر سرگردان امروز. همین کلیسای ساگردا فملیا! در بارسلون هر گوشه اش استعاریست از اندیشه ای که ساعت ها وقت گردشگر مشتاق را می گیرد

منجوق گفت...

من باشم از كافه نادري شروع مي كنم. محلي كه براي مردم ما يادآور شعر است و ترانه.

وحیدی گفت...

و مرحوم جلال آل احمد و امثال هدایت...

منجوق گفت...

از ديد زيبا شناسي نگاه كنيم خوب است اما نبايد جنبه هاي ايدئولوژيك پررنگ شوند.

وحیدی گفت...

زیگزاک مفصل نوشته بود در موردش.حتی غذاها و گارسوناش که پیر شدن و دیگه با استانداردا و خلقیات سوسولی امروز نمی سازن

وحیدی گفت...

ایدیولوژیک نه اما تاریخی چرا.البته گاهی بررسی اندیشه های بانیان لازم است. و گرنه چگونه ممکن است مخاطب غیر مسلمان به عمق مفاهیم و کمال الحمرا عزیز الحمرا رویایی الحمرای بهشتی در گرانادا پی ببرد.دیدم که راهنما ها برای توضیح هر قسمت گاها به باور های مسلمین هم اشاره داشتند.
راستی اون مستند الحمرا که روژه گارودی توش سخن می گفت رو یادتونه؟

منجوق گفت...

الحمرا معروفه و بسيار زيبا.
اما مستند مزبور را نديده ام.

منجوق گفت...

"ایدیولوژیک نه اما تاریخی چرا.البته گاهی بررسی اندیشه های بانیان لازم است. "

موافقم

منجوق گفت...

راستي باران جان
شما خواهر منو در فيس-بوك كجا ديديد؟ اون عكس كوچيكي هاشو ديديد؟ يك بار من شير كرده بودم يكي از عكس هاي كوچيكي شو.

اون دفعه هم آقاي وحيدي گفت
خانه ي مادربزرگ منو در تبريز مي شناسه! چه جالب!

وحیدی گفت...

چرا اینجا 154 تا مسیجه اما تو صفحه اصلی 155 تا؟

باران گفت...

اتفاقا من هم شاید عید برم تبریز .

در برنا مه هایم این است که جست و جویی بکنم در مورد خانه ی پدر بزرگتان.

شاید شوهر خاله ام بشناسد پدر بزرگتان را.

باران گفت...

خیلی وقت است که فکر من را هم مشغول کرده است که عدم تطابق کامنت ها.

طبق بررسی های من اینگونه است که وقتی بعد از انتشار یک کامنت ان را حذف کنید اینطوری شمارشش میرزد بهم
حالا اگر اشتباه میگویم که خانم دکتر اصلاح کنند .

منجوق گفت...

خواهرم هنوز هم دانشجوست. خيلي جوان تر از منه. 13 سال جوان تر. بچه كه بود كالسكه اش را در خيابان هل مي دادم يك عده مي پرسيدند يعني تو به اين جووني مادرشي؟! بيشتر به مامانش مي خوردم تا خواهرش!
اون موقع اين گونه سئوالات فضولي حساب نمي شد. مردم در خيابان با غريبه ها صحبت مي كردند و اين قبيل سئوالات را مي پرسيدند. حالا ديگه فرق كرده.

وحیدی گفت...

:)
دلم واسه اینطور آدم ها تنگ شده.آدامایی صبح تو صف شیر وا میستادن!گاهی هم فضولی می کردن!فضولی های شیرین!
--------
خانم دکتر از محاسن شما اینه که خیلی مردمی و اصیلید.با مردم زندگی کردید و پای سفره دل قدیمیا نشستید.
این داستان گردش شما و خواهر کوچکتان و نقلش از همین روحیات ستودنی نشات می گیره.

منجوق گفت...

در تهران رستوران افغاني كسي مي شناسه؟! ما در كاليفرنيا كه بوديم مي رفتيم فريمانت (شهري كه تجمع مهاجران افغاني در آن زياد است) رستوران افغاني. غذاهايشان عالي بود. حيف كه در تهران رستوران افغاني نمي شناسم.

منجوق گفت...

اگر رستوران افغاني شيكي شبيه آن چه كه در فريمانت بود اگر در تهران باشد خيلي خوبه در وبلاگ معرفي شود.

منجوق گفت...

بهتر اسم وبلاگ بلند نباشه و حرف "غ" هم نداشته باشه. چون وقتي به انگليسي آدرس وبلاگ را تايپ مي كنيد ممكنه اشتباه پيش بياد.

منجوق گفت...

اگر فيلم «تهران انار ندارد» را نديده ايد حتما ببينيد.
درباره ي آن نوشته بودم:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/09/blog-post_18.html

باران گفت...

نه این فیلم رو ندیدم حتما میبینم.
اما دیشب یه برنامه ای دیدم که جاذبه های شهر رم را نشان میداد.به نظرم خوب پرداخته بود.
از ان خیلی ایده گرفتم.

راستی ترنم هم اصلا با نام انتخابیم موافق نبود.

باران گفت...

سلام.
فیلم را با زحمت بسیار یافتیم.البته در اینترنت بود اما میخواستم اصل فیلم را داشته باشم.


اصلا نوع پرداختنش را نپسندیدم.نمیدانم هدف مسعود بخشی چه بود از ساختنش.چه چیزی را شنان میداد؟؟؟؟
انگار فیلم را در کشور های خارجی نیز اکران کرده اند.!!!

منجوق گفت...

سلام
سلیقه ها با هم متفاوته. من و شاهین خیلی پسندیده بودیم. یک جوری هایی خیلی به گروه خونی ما دهه ی 50 ای ها می خوره. دوستان همسن و سالمون همگی تعریف می کردند. این هم یادداشت چپ کوک در مورد فیلم:
http://chapkook.blogspot.com/2010/06/blog-post.html

برای همین که باید در جذب توریست به تنوع باید اشاره کرد. چون سلیقه ها متفاوته.

منجوق گفت...

"نمیدانم هدف مسعود بخشی چه بود از ساختنش.چه چیزی را شنان میداد؟؟؟؟"
فیلم یک فیلم انتقادی تند و تیز بود اما قالب نیمه طنز و نیمه موزیکال را بر گزیده بودتا تلخی آن کم شود. به نظر من که خیلی چیزها را نشان میداد: این که متاسفانه خیلی از صد سال پیش جلوتر نرفته این: هنوز بیشتر مشاغلمان شغل هایی خدماتی یا کاذبند. هنوز تنوع لباس مرسوم نیست. (چند نفر در تهران می شناسید که در بیرون لباس کردی یا بلوچی بپوشند؟! فرهنگ عمومی این تنوع و آزادی انتخاب را بر نمی تابد.)
دیگه! به برخوردی که پلیس با بی خانمان ها می کند انتقاد داشت. به وضعیت بی رویه ساخت و سازها انتقاد داشت. نسبت به زلزله هشدار می داد وخیلی چیزهای دیگه. می گفت زیر پوست شهر خبرهایی است.


"انگار فیلم را در کشور های خارجی نیز اکران کرده اند.!!!"
از این که فیلم با وجودی انتقادی بودن در خارج اکران شده ناراحت هستید؟ اگر این طور است باید بگویم نگران نباشید. این مسایل و ایرادها در مورد همه ی کلانشهرهایی به بزرگی تهران در همه جای دنیا هست. تهران تر و تمیزتر از شهرهای بزرگ آمریکاست. توریست خارجی هم اینها را میداند. شما در وبلاگتان بیشتر تعریف کنید. اما از این که فیلم های انتقادی پخش شوند یا عده ای از آشنایان خودت در حضور خارجی ها از تهران بد بگویند دلخور نشوید. اگر فقط تعریف به گوش توریست برسد احساس نا امنی بیشتر می کند فکر می کند آن قدر این سیستم بسته و خفقان آور است که کسی جرئت انتقاد از وضع موجود ندارد. چیزی شبیه مسکو قبل از دریده شدن پرده ی آهنین. این چیزها هنوز در خاطره ها هست. برای همین هم هست که فیلم های انتقادی نظیر "تهران انار ندارد" در کنار وبلاگی که جنبه های مثبت را بازگو می کند می تواند در جذب توریست موفق باشد

منجوق گفت...

هر چه قدر هم نسبت به شهرتان تعصب داشته باشید نسبت به کسانی که به آن انتقاد می کنند یا حتی بی انصافانه ایراد نابجا می گیرند موضع نگیرید. لبخندی بزنید از کنارش رد شوید و بی آن که به آن حرف ها توجه کنید حرف خودتان را بزنید. به این ترتیب انرژی شما تلف نمی شود. توریست اگر ببیند اختلافی این جوری هست پس می رود.

باران گفت...

نه.من اصلا ادم متعصبی نیستم.
من خودم را تهرانی نمیدانم .درست است که خودم تهران به دنیا امدم ولی مادر و پدر من تبریز به دنیا امده اند و بزرگ شدن و من تحت تعلیم ان ها بوده ام.معمولا اساتیدم و دوستانم
گمان میکنندتبریزی هستم تا یک دختر تهرانی.و دیلیشم مشخص است دیگر.

اصلا احساس کردم که انتقاد نمیکند پس میزند ویژگی های یک شهر را.
من سنم قد نمیدهد که بدانم در زمان قاجا مردم معتاد بودند یا نه؟
اما فکر میکنم مثل این است که من 30
سال دیگر در وبلاگم بنویسم در سال90 تمام فیزیک پیشگان بیکار بودند!
این مسائلش خوشایند نبود.قیاس هایش درست نبود.تهران شهری مهاجر پذیر است بیشتر رسم ورسومی که ما میشنویم متعلق به خودشان نیست
اینکه دختران زود ازدواج میکردند و الان تمایل به ازدواج ندارند متعلق به تهران نیست !!فکر مینکم فقط نظر شخصی اش بوده.

نمیدانم شاید شما برداشتتان مثل همیشه از نوشته های من یک لطافت جوانی است.به همین دلیلم ادامه نمیدم. ولی مطمئن باشید نه متعصبم به تهران نه از انتقاد بدم می اید.
ولی انتقاد نه بدگویی!

باران گفت...

اما در مورد لباس هم با شما موافق نیستم.
قطعا ادم وارد هرشهری که میشود نسبت که فرهنگ ان ادم ها و اب و هوا نوع پوشش تغییر مینکند.این اصلا انتقاد از تهران نیست.


از اینکه چهره ی درستی از تهران و مردم ساکن در تهران نشان نداده بود خوشم نیامد که در خارج اکران شده است.
شاید به قول شما همان تفاوت سنی است که باعث دیدگاه های مختلف میشود.

منجوق گفت...

این گونه فیلم ها هم که چهره ی منفی نشان می دهند (حتی اگر منفی تر از واقع باشند) باز هم در جذب توریست موثرند. البته به شرط آن که در کنار منابعی هم باشند که چهره ی مثبت نشان دهند. من در بالا گفتم بهتر است شما فقط به شیرینی ها بپردازید. چون می دانستم عده ی کثیر دیگری به تلخی ها خواهند پرداخت. همدیگر را خنثی می کنند.

منجوق گفت...

در زمان قاجار درصد اعتیاد بالا بود. ظاهرا استعمار گران انگلیسی در ایران و چین و.... تریاک توزیع می کردند. بعد از این که مردم معتاد شدند هر کاری دوست داشتند می کردند.
در چین مسئله حاد تر بوده. چندین جنگ اتفاق افتاده که به جنگ های تریاک مشهورند و در تاریخ چین نقش خیلی مهمی داشته اند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Opium_Wars


آماری تهیه نشده که بدانیم اعتیاد چند درصد بوده اما می دانیم زیاد بوده. حالا در این فیلم این امر به مبالغه نشان داده شده.
صنعت مبالغه از جمله صنایع طنز است. فیلم ادعا نمی کند که رئال است. خوب! بیننده باید این مبالغه را در تماشای فیلم در نظر داشته باشد.
در فیلم "ناصرالدین شاه آکتور شاه" نشان می دهد که درباریان مظفر الدین شاه به تکدی گری مشغولند. واقعا که این جوری نبوده. هنوز که هنوز اسلاف مظفرالدین شاه این ور و اون ور باغ می فروشند و از پولش استفاده می کنند. فیلم با مبالغه نشان می دهد چگونه خزانه تهی شده بوده.

باران گفت...

بله .همین که اماری نیست که بتواند صحت اطلاعاتی را که در این فیلم ارائه میدهد فهمید.من هم با اینکه بارها گفته ام که علاقه ندارم به اینکه خیلی به گذشته بپردازم.بعد از دیدنش سعی کردم تحقیق کنم در مورد اماری که میداد . چیزی دستگیرم نشد.

ولی مهران مدیری هم طنز میسازد و انتقاد میگند .
من زاویه ی دید مدیری را بیشتر میپسندم.حالا از این ها بگذریم
فیلم شما را میخنداند؟
منظورم شما و اقای دکتر و دوست دهی 50 ایتان؟

منجوق گفت...

خنداندنی از جنس خنداندن چخوف. خنده ای بین پوزخند و گریه

باران گفت...

پس در این حس دهی 50 ایها با اواخر دهی ی 60 ایها مشترکند.

منجوق گفت...

البته یک چیز حقیقت دارد. در دوران پهلوی سعی کرده اند دوران قاجار را بدتر از آن چه که واقعا بود نشان دهند. قشر روشنفکری هم با این که با خود پهلوی ها اغلب خوب نبوده اند از همان منابع تغذیه ی فکری کرده اند و به صورت یک اصل غیر قابل تردید زمان قاجار را دوره ی انحطاط می دانند. البته هم ایرادهایی داشت. اما حداقل به طرز خفه کننده ای قاجارها توتالیتر نبودند. بی لیاقت بودند اما بالیاقت ها را از میان بر نمی داشتند. کاری نکردند که مردم این تصور به آنها دست دهد که به ما چه شاه خودش بیاید مملکت را درست کند. مردم (تجار صنعتگران و ....) کارهای بزرگ مهمی در آن دوره انجام دادند. در جنگ جهانی اول خود همین مردم از مرزها دفاع کردند (کاری که در جنگ جهانی دوم نکردند). یک قشر نخبه از اندیشمندان و هنرمندان و سیاستمداران خبره ... رشدکرد. حکومت توتالیتر بعدی همه ی آنها راقلع و قمع کرد. یک سری اصلاحات کرد. یک سری ساخت و ساز کرد ولی به نظر من ضربه ای که توتالیتر می زند بد تر از آن است که با این ساخت و ساز ها جبران شود. توتالیتر مردم را از هویت تهی می سازد.

منجوق گفت...

رکورد کامنت های وبلاگم شکست. زنده باد بحث شیرین توریسم!