۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

دمی با غم به سر بردن

وقتی مدرسه می رفتم و امتحانم را خراب می کردم (زیاد اتفاق می افتاد از بس که بازیگوش بودم!) و اندوهگین می نشستم بابا می خواند: دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد/ به می بفروش دلق ما کازین بهتر نمی ارزد. جواب می دادم: به کوی می فروشانش به جامی بر نمی گیرند/ زهی سجاده ی تقوی که یک ساغر نمی ارزد. تا اینجایش توافق داشتیم. اختلاف بین پدر و دختر سر این مصرع پیش می آمد : که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد.
اختلافمان سر "ی" جهانگیری بود. بابا آن را مثل اسم مصدر می خواند: به معنای جهانگیر بودن. من جهانگیری را طوری می خواندم که معنای "تنها یک جهانگیر" می داد. تعبیرم هم این بود که حافظ می خواهد بگوید نمی ارزد برای شادی یک نفر جهانگیر یک لشکر زجر بکشند. با ذهنیت جوان ایده آل گرایانه ام گمان می کردم شخصیتی در ابعاد حافظ حتما باید دغدغه ی اجتماعی می داشت. نه آن که بگوید جهانگیری بد است چون زحمت ودردسر برنامه ریزی دارد! الان فکر می کنم پدرم منظور حافظ را بهتر از من درک می کرده. شخصی چون حافظ را بر خیل کسانی که شعار اصلاحات اجتماعی و سیاسی می دهند اما در عمل یا کاری نمی کنند یا با حماقت ها و تندروی هایشان اوضاع را از آن چه که هست بدتر می نمایند ترجیح می دهم. اما ایده آلم حافظ گونه اندیشیدن نیست. فکر می کنم درستش آن است که آدم به فکر خود و موقعیت و لذاتش باشد, کارش را هم خوب انجام دهد در حد قد و قواره اش هم یک سری کارهای سازنده ی اجتماعی داشته باشد. مصداق هایش را لابد ا ز لا به لای یادداشت هایم در این وبلاگ دریافته اید. یک نمونه بارز آن کمک به بنیاد کودک است. خوشحالم که در دور وبر من کسانی که از این جهت مانند من می اندیشند کم نیستند. به هر حال یادآوری می کنم مددجویان بنیاد کودک هنوز چشم در انتظارند. هر کسی می تواند کودکی با خصوصیات مورد دلخواهش (سن, جنسیت , شهر محل سکونت و....) انتخاب کند و با سی هزار تومان در ماه کفیل او شود. بنیاد در بسیاری از شهرهای ایران شعبه دارد. در برخی از شهرها هم که شعبه ندارد (مثل یزد) باز هم مددجو هست. در یادداشت «ابن هیثم و ناسیونالیزم افراطی» دعوا بر سر ایرانی بودن ابن هیثم را مصداق ناسیونالیزم افراطی دانسته بودم. اما به نظر من خیلی معنا دار است که بخواهیم کودکان با استعداد شهر خودمان که اکنون زیر خط فقرند در آینده از نظر تحصیلی افراد موفق باشند. پس این گوی این هم میدان. بنیاد کودک هم به کفیل وهم به تبلیغ نیاز دارد. در تبریز خودمان الان 8 کودک با استعداد در انتظار کفیل هستند.چهار نفر از این مددجویان متاسفانه پدر خود را ازدست داده اند. در مجموع 236 کودک مددجو در کل ایران هست. کفالت هر کدام را قبول کنید با تنها 30 هزار تومان در ماه یکی از بزرگترین لذت های انسانی را نصیب خود کرده اید. یه وقت اگر مشکل انتخاب کردن دارید من می توانم کمک تان کنم!
پی نوشت از نوع جذب توریست: این جهانگیر که گفتم ربطی به بستنی فروشی جهانگیر درتبریز ندارد. از قرار معلوم بستنی سنتی تبریز خیلی باب طبع مسافران تهرانی ( و احتمالا مشهدی) است. شوخی : حالا بعضی ها خیلی به خودشان نگیرند! این توجه ویژه از دید کاسبی و بیزنس است . به هر حال بعد از تهران، مشهد پرجمعیت ترین شهر ایران است. ذهنیت کاسبی وبیزنس می گوید برو سراغ شهری که جمعیت آن بالاتر و درنتیجه بازار مصرف وتعداد توریست ها یش بیشتر است. منظورم از بعضی ها همون بعضی هایی است که می خواستند دستور پخت عوضی برای کوفته به منجوق بدهند که خوشبختانه با هوشیاری باران و منجوق خطر برطرف شد!

۳۱ نظر:

وحیدی گفت...

موره میبینی که شر و با صفایوم

بچه محله امام رضایوم

زلزلیوم حادثیوم بلایوم

بچه محله امام رضایوم
......
مویم که قانع و بی ادعایوم

بچه محله امام رضایوم
وخته میبینم توی عالم همه

ازش میگیرن و مگن واز کمه
گنبدشه اگر بده رضایوم

بچه محله امام رضایوم
--------------------
-خوبه شهر ما اصلا نیاز به تبلیغ نداره !ملت بی دعوت خودشون میان!!! (دیر استپ آن مای بوث اف مای آیز)
-ما هم یک بستنی مشهوری داریم بنام بستنی طلاب ! زعفرانی و با پسته فراوان

وحیدی گفت...

عجب نامردایی هستید شما!:)
----
شماهم هی ویرایش کنید دم به دم متنو ! خیلی باحالید!

وحیدی گفت...

اینو که همه می دونن کفته اصلش مال مشهده! نه ؟!!

منجوق گفت...

:)

وحیدی گفت...

والا! من الان شک دارم ! احتمالا بابا بزرگ مامانم با مادر بزرگ شون ازدواج کردن اسرار کوفته مشهدی را از خانواده مادر بزرگ مامانم به سرقت بردن و واسه رد گم کنی پسوند تبریزی بهش چسبوندن ! بعید نیس ها !

منجوق گفت...

"اینو که همه می دونن کفته اصلش مال مشهده! نه ؟!!"

دا بو قره او قره لَرَ بَنزَمز.

حالا هلند را بگردید یکی براتون نرجمه کنه.

وحیدی گفت...

هه هه ! سه هفتس مشدم!

منجوق گفت...

اون کوفته مشهدی که گفتید همونیه که توش عدس داره.

منجوق گفت...

الحمد الله که زبان رسمی در حرم امام رضا ترکیه. از هر کی بپرسید براتون ترجمه می کنه.

وحیدی گفت...

ببنید !

می خواید ثابت کنم کوفته تبریزی یک گرته برداریه از یک غذایی باستانی مشهدی؟

منجوق گفت...

اول یکی را پیدا کنید آن جمله را برایتان ترجمه کنه بعد هرچه را می خواهید ثابت کنید.

وحیدی گفت...

بر همه واضح و مبرهنه که آلو از تولیدات اصلی و اندوژنیس مشهد و کلا خراسانه !
اون آلو که قلب تپنده کوفته تبریزی یادگار اون روزگاران دوره ! روزگاری دوری که کوفته مشهدی فقط با آلو فروان فقط تو مشهد سرو می شد

منجوق گفت...

کوفته با مغز آلو که مال مبتدی هاست. ما مغز تخم مرغ آب پز و مغز مرغ درسته درست می کنیم.

منجوق گفت...

در ضمن در حیاط مامانم اینا درخت آلو بود

وحیدی گفت...

دا بو قره او قره لَرَ بَنزَمز.

دا=دادا=برادر
بو که معلومه

قره مثه قرقروت که تابلوس یعنی سیاه
او= در عربی یعنی :یا
لر= یکی از اقوام دلیر ایرانیست
بنز= معرب بنز(نوعی سواری لوکس) که در در ترکی بصورت بَنزَ دخیل شده
مز=از اسرار زبان ترکیست (بلا تشبیه مانند حروف مقطعه)
حالا فهمیدید چی شد؟

وحیدی گفت...

خوب اینم یک دلیل دیگه !
مال شما طرح ژنریکه نسخه مشهدیه ! مثل استفاده سویا بجای گوشت.
---------------
با مادر بزرگم امشب صحبت می کردم می گفتند مادربزرگ تبریزیشون اون زمان کوفته های بسیار بزرگ درست می کردن ! جالبه

وحیدی گفت...

"منظورم از بعضی ها همون بعضی هایی است که می خواستند دستور پخت عوضی برای کوفته به منجوق بدهند که خوشبختانه با هوشیاری باران و منجوق خطر برطرف شد! "

تازه خبر ندارید استکبار جهانی ویروس مخرب موسوم به استاکس نت رو در اصل نوشته بود تا در سیسیتم گیرش کوفته های تبریز خلل وارد کنه و به هنگام پخت وا بره ! اما این توطیه مفتضحانه ناکام ماند.. .
------
من شخصا حلوای سیاه اردبیل رو به امثال کوفته تبریزی ترجیج می دم. با اینکه اردبیلی نسیتم اما افتخار می کنم به دوستی با مردم اردبیل

منجوق گفت...

پيچاق قيمه شون هم خوب مي شه.

منجوق گفت...

توريستي كه مي خواهد از اهواز -يا چه مي دونم كرمان ويا يزد- مي خواهد بيايد شمال غرب كشور كه خيلي بين اردبيل و تبريز و اروميه فرق نمي گذارد. صحبت هايشان را بشنويد هم مي گويند:" من تبريز و اروميه و اون ورها را نديده ام. امسال مي خواهم بروم ببينم."

در نتيجه آقاي وحيدي عزيز، وقتي شما قره حلوا ي اردبيل را تبليغ مي كنيد در واقع داريد براي توريسم تبريز تبليغ مي كنيد كه بسي منجوق را خشنود مي سازد.

منجوق گفت...

و همچنين است وقتي كسي بين خارجي ها براي توريسم اصفهان و شيراز و كرمان ويزد تبليغ مي كند.

توريست خارجي مي آيد اصفهان و شيراز و كرمان و يزد را مي بيند و بعد با يك خانم خوش سر زبان شيرازي يا كرماني يا اصفهاني هم صحبت مي شود. خانمه با آب و تاب تعريف مي كند كه پارسال رفتيم تبريز و اردبيل و اروميه و سرعين و كندوان و خيلي خوش گذشت. كندوان اله بود و تبريز بله بود و فلان. خ اي توريست خارجي! دفعه ي بعد كه آمدي ايران به اون ورها هم سر بزن. به اين ترتيب غير مستقيم براي توريسم منطقه ي ما هم تبليغ مي شود.

تاكيدم روي خانم خوش سرزبان بود. جنس لطيف خيلي خوبند. اگر از چيزي خوششان آمد پيش همه تعريف مي كنند. در "تبليغ خود جوش مردمي" روي فرهنگ زنانه بايد حساب باز كرد. اما روي جنس زبر زياد حساب نمي كنم.

جنس لطيف علاوه بر اين كه خيلي خوب و ناز است عاقل هم هست. با آب و تاب تبليغ خود جوش مردمي براي توريسم اين ور و اون ور ايران كردن را يك كلاس مجاني مكالمه ي زبان انگليسي مي داند. جدي مي گم!

منجوق گفت...

اين ناسيوناليزم افراطي و شووينزم هم بيشتر گريبانگير جنس زبره. جنس لطيف كاري به اين كارها ندارند. اگر مي گذاشتند زن ها به استاديوم فوتبال بروند :"ميخواري ومستي ره و رسم دگري داشت!"

منجوق گفت...

مثلا اگر يك خانم مشهدي مي خواست بگه از قره حلواي اردبيل خوشش آمده مي دانيد با چه آب و تاب و ظرافتي مي گفت! طوري مي گفت كه آدم بخواد پاشه همين فردا بره اردبيل قره حلوا بخوره.
نه اين كه يك جوري بگه كه مثلا بخواهد بين تبريز و اردبيل دعوا بندازه.

آزاده جان ! كجايي؟! من از مادر شوهرم خواهش مي كنم براي تو از اردبيل قره حلوا بياره تا از فردا براي توريسم شمال غرب كشور تبليغ كني.

(آزاده مشهدي است.)

منجوق گفت...

ميخانه اگر ساقي صاحبنظري داشت/ ميخواري و مستي ره و رسم دگري داشت.

منجوق گفت...

كاش مي گذاشتند به جاي علي دايي خانمش حرف بزنه و مصاحبه كنه و به خبرنگاران جواب بده.

منجوق گفت...

خيلي خوب! براي آن كه آزادي بيان مخدوش نشه، اي كاش بعد از هر مصاحبه ي علي دايي يك مصاحبه هم با خانمش مي كردند تا "زندگي شيرين شود"!

منجوق گفت...

اگر هم سخنگوي تيم تراكتور خانم بود كه ديگه عالي مي شد. مي گفت "آجيليقين چيخارديرام مربا پيشيرم." ترجمه"تلخي آن را بيرون مي كشم تا با آن مربا درست كنم."

آخه خانم هاي تبريزي از همه چيز مربا درست مي كنند بعد عجيب و غريب آن را تزئين مي كنند. اول با تكنيك هاي خود شان "تلخي" را بيرون مي كشند و بعد مربا درست مي كنند.

اين "تلخي" را بيرون كشيدن و بعدا شيرين كردن و مربا درست كردن دقيقا چيزيه كه ما در اين روزگاران تلخ و حساس به آن نياز داريم.

باران گفت...

قابل توجه غیر ترک ها:
که این مربا ها انقدر ماهرانه تهیه و تزیین میشود که حتی تشخیص انکه مربا مربای چیست خیلی دشوار است!

یکی از دوستام همیشه به من میگه برام مربای "مداد تراش" بپز.


بعد از دو شیشه مربا خوردن هنوز نمیداند مربای چیست!!
پیشنهاد میکنم دوستاداران مربا تبریز بروند و حتما سراغ مربا هایشان را بگیرند که خارق العاده است
باور کنید

منجوق گفت...

مي گم آقاي وحيدي در اصطلاح "دا بو قره او قره لر بنز مز" فقط يكي "او" با فارسي مشترك بود كه شما هم برداشتيد آن را عربي تعبير كرديد!

وحیدی گفت...

:) حالا یعنی چی؟

منجوق گفت...

معني تحت اللفظي: اين سياه ديگه شبيه اون سيا ه ها نيست.
معني اصطلاح: اين توبميري ديگه از اون تو بميري ها نيست.

ناشناس گفت...

آقای وحیدی
من یه متن ترکی دارم
حالا که انقدددددددددر سلیس و روان ترجمه میکنین بدم برام ترجمه کن
!!!!