۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

ابن هیثم ومسئله ي ناسيوناليزم افراطي

وبلاگ گروهی cosmic varianceکه همان گونه چند بار اشاره کردم یکی از معروفترین و پرخواننده ترین و معتبرترین وبلاگ های گروهی فیزیک در دنیاست اخیرا یادداشتی در مورد ابن هیثم داشت. اگر یادتان باشد پارسال هم یک یادداشت در مورد ابن سینا داشت. من اینجا نمی خواهم در مورد ابن هیثم صحبت کنم اما مناسب دیدم بحث "ناسیونالیزم افراطی" را که چندی پیش شروع کرده بودم در قالب مثال ابن هیثم بیشتر باز کنم.
شادروان پروفسور عبدالسلام فیزیکپیشه ی بزرگ پاکستانی الاصل, برنده ی جایزه ی نوبل و موسس موسسه بین المللی آی-سی-تی-پی در ایتالیا یک مجموعه مقاله ی علمی-اجتماعی-فرهنگی دارد که در قالب یک کتاب منتشر شده است. عبدالسلام در چند مورد از این مقالات خود را برادر معنوی ابن هیثم می خواند بی آن که خود را بخواهد به در و دیوار بکوبد که ابن هیثم پاکستانی بوده!! از دیدگاه من این احساس برادری و نزدیکی نه تنها ناپسند نیست بلکه نشان از اصالت و هویت ریشه دار شادروان پروفسور عبدالسلام دارد. سلام از روی آثار ابن هیثم دیدگاه او را در نگرش به علم به دیدگاه خود نزدیک می دید. دیدگاه ها در خلا رشد نمی کنند. طبعا پیش زمینه ی مشترک فرهنگی این دو دانشمند -هر چند که با چند قرن فاصله از هم می زیسته اند-در شکل گیری چنین دیدگاه مشترکی نقش بازی کرده.
پروفسور عبدالسلام دانشمندی در سطح جهانی بود. جهانی نیز می اندیشید. تاسیس موسسه ای مانند آی-سی-تی-پی (که من شخصا خود را به خاطر آن مدیون پروفسور سلام می دانم) و رسالت جهانی ای که برای موسسه قایل بوده (حمایت از دانشگران جهان سوم از یک طرف وایجاد محیطی که دانشگران جهان سوم و کشورهای پیشرفته ی دنیا در آن بتوانند با هم تعامل کنند) نشان از این جهانی اندیشیدن دارد. او در مورد تحقیق استاندارد جهانی داشتن (world-classبودن) -برعکس برخی از حضرات دور وبر ما- تنها شعار نمی داد. world-classقبایی بود که الگویش را از او می گرفتند. در مورد جهانی اندیشیدن هم همین طور! چند دهه قبل از آن که "جهانی اندیشیدن" شعار شود او با تاسیس آی-سی-تی-پی نشان داد که جهانی عمل می کند! با این حال در فرهنگ خود چنان ریشه دار بود که با ابن هیثم احساس برادری می کرد.
واما ناسیونالیزم افراطی: ناسیونالیزم افراطی از نظر منجوق آن است که در راه علم هیچ نکوشی اما از شنیدن آن که ابن هیثم عرب بوده رگ گردنت بیرون بزندو بخواهی بگویی چون آن زمان آل بویه عراق را گرفته بودند پس ابن هیثم ایرانی است. ناسیونالیزم افراطی از نظر منجوق آن است که هیچ در ذهنت شک نکنی که چه بسا طرح این سئوال که آیا ابن هیثم ایرانی است یا عرب -ازبیخ- نابجا باشد. ناسیونالیزم افراطی یعنی که بی هیچ شکی بخواهی مفاهیم قرن بیستم را برای 1000 سال پیش تعمیم دهی و سرش هم با همسایه کله بگیری و احیانا چنان در عرب ستیزی اصرار کنی که دل هموطنان عربمان را که در همان نزدیکی زادگاه ابن هیثم (بصره) زندگی می کنند بشکنی!
ناسیونالیزم افراطی یعنی آن که چشمت را بر از دست رفتن استعداد هایی که می توانستند ابن هیثم و عبدالسلام فردا باشند (به علت فقر, اعصاب خردی های متداول در دانشگاه ها وپژوهشگاه ها, سیاست زدگی در بین دانشگاهیان, نا آشنایی اساتید ما با پدیده هایی مانند bipolar بودن ودر یک کلام نخبه کشی) ببندی و سر ملیت (!!!) دانشمندان هزار سال پیش دعوا کنی و احیانا با بودجه ای که می شد یک همایش علمی درست و حسابی و مفید برگزار کرد کنگره ای برای اثبات ایرانی بودن او برگزار نمایی. ناسیونالیزم افراطی یعنی آن که وقتی پا می شوی و می روی همان آی-سی-تی-پی درباره برتری ایرانی ها به عرب ها داد سخن بدهی و ندانی که بااین کار چه قدر جامعه ی علمی ایران را دربین جامعه علمی دنیا خوار و ذلیل می کنی. آن هم در موسسه ای که وابسته به یونسکو است! درواقع داری با این کار نمک می خوری و نمکدان می شکنی!
تک تک ما مستعد غلطیدن به ورطه ی هولناک ناسیونالیزم افراطی هستیم. این شامل خود منجوق هم می شود. خیلی باید مراقب باشیم!

پي نوشت: اگر يادتان باشد چندي پيش مقاله اي از روي ناسيوناليزم افراطي در يكي از سايت هاي معتبر و بسيار پرخواننده نوشته شده بود در مورد افغاني ها. من و چند نفر از همكاران به عنوان اعتراض و تذكر نامه اي بلند به مسئولين آن سايت فرستاديم. بعد نامه را در چند قسمت در منجوق منتشر كردم. در اين قسمت از ابن سينا و ابن هيثم هم يادي كرده ام. در نامه خاطر نشان كرديم رشد كيفي دانشگاه هاي ما در گرو پرهيز از ناسيوناليزم افراطي است. 1000سال پيش در اين قسمت از دنيا چنين بوده! الان هم در اين دنياي مدرن اينترنتي باز هم چنين است!

۵۰ نظر:

منجوق گفت...

(داخل پرانتز: گاهی سر شاهین غر می زنم که کلمه world-class را یاد برخی ها دادی و آنها بی آن که معنایش را بفهمند از آن به چماق برای کوفتن بر سر دیگران سوء استفاده می کنند.)

اسما گفت...

با این پستتون مقوله ی ناسیونالیسم افراطی رو خیلی خوب جا انداختین خانم دکتر...
تازه معمولا تو همچین همایش هایی که برگزار می کنن،اصلا خیلی به خود دانشمنده و کاراش نمی پردازن.می زنن جاده خاکی.نمونه اش همایش هایی که تو سال جهانی مولانا برگزار کردن..

Unknown گفت...

سلام
کلا با مطلب شما موافقم.
اما در مورد عبارت "ایرانی یا عرب" عرض کنم در خوزستان میلیونها شهروند عرب زندگی می کنند. همانطور که ما ترکها ناراحت می شویم چرا در ایران به "ترک" و "ترکی" به عنوان اجنبی نگاه می شود و این باعث ایجاد بهانه‌های واهی جهت نادیده گرفتن حقوق فرهنگی و هویتی ترکها شود، احتمال آن هم وجود دارد که اعراب هم با دیدن حرف منفصل کننده "یا" میان ایران و عرب احساسی خوبی نداشته باشند.
البته در این موارد تقصیر از ناحیه افرادی است که هویت ایرانی را منحصر به هویت فارسی کرده اند.

quark.lepton گفت...

سلام
به نظر بنده این مساله به جهان بینی آدمها بر می گردد که چه چیزهایی را برای خود مهم می دانند و دوست دارند به آن دست پیدا کنند.
بنده این نظرات را با دلیل بالا برای خودم توجیه کردم.
اگر هرکسی درست کارکند و علم خود را به درستی بکار ببندد،جزو بهترین افراد است .حالا می خواهد هر که باشد و از هر ملیتی باشد.
موفق باشید

منجوق گفت...

به آيدين
اتفاقا منظور من دقيقا آن بود كه اين سئوال از بيخ بدتعريف است.

منجوق گفت...

اگر يادتان باشد چندي پيش مقاله اي از روي ناسيوناليزم افراطي در يكي از سايت هاي معتبر و بسيار پرخواننده نوشته شده بود در مورد افغاني ها. من و چند نفر از همكاران به عنوان اعتراض و تذكر نامه اي بلند به مسئولين آن سايت فرستاديم. بعد نامه را در چند قسمت در منجوق منتشر كردم. از ابن سينا و ابن هيثم هم يادي كرديم. در نامه خاطر نشان كرديم رشد كيفي دانشگاه هاي ما در گرو پرهيز از ناسيوناليزم افراطي است. 1000سال پيش در اين قسمت از دنيا چنين بوده! الان هم در اين دنياي مدرن اينترنتي باز هم چنين است!

منجوق گفت...

ظاهرا همين قصه ي ناسيوناليزم افراطي را مجار ها هم دارند:
'Backwards view'

The 202 sq m (2,174 sq ft) carpet was unveiled by the Hungarian government at the atrium of the headquarters of the building, where officials from the 27-member EU hold their summits.

The carpet - made by artist Livia Papai and approved by the Hungarian government - features Hungarian kings, composers and scientists.

But it was the 1848 map - when Hungary governed over large parts of modern-day Slovakia, Romania and other countries - that drew immediate criticism.


منبع: http://www.bbc.co.uk/news/world-europe-12194899

Ilya گفت...

Let me do a comparison:
In your interview with Gamma, you had told that for you phenomenology of high energy physics is the most important field of research. This is a belief that motivates you to do your best in your research (I am trying to quote almost the same statements of yours). But at the same time you had said this does not mean that there is something fundamentally better in your field in comparison with others and you never argue with somebody that HEP is much more important than Biology for example. . Indeed this can be generalized for everybody in his/her own research.

Now I think the patriotism is more or less the same as your or mine belief in our field of interest. Everybody love his/her nation, his/her hometown and this is the right of him/her and completely reasonable. But nationalism is much more the same as if I said the best field is condensed matter physics and if someone ask why? my only answer would be because this is my field of interest and I have no more thing to say, and the worst event occurs when I come to the power and try to bias everything according to this wrong belief which leads to the dictatorship

منجوق گفت...

ایلیا جان
چه خوب یادتان مانده من در مجله ی گاما چه گفته بودم. آن موقع داشتم روی سرعت های بالای ستاره های نوترونی کار می کردم. دکتر شریعتی پرسیدبه نظرت مهمترین مسئله ی فیزیک چیست. من هم گفتم همین که دارم روش کار می کنم. دکتر شریعتی پرسید چرا این ادعا را می کنی. گفتم ادعا نمی کنم این گونه تصور وبه خود تلقین می کنم تا با جدیت روی آن کار کنم.

منجوق گفت...

درباره ی بقیه نطرتان با شما موافقم. جز در باره ی این مسئله ی قدرت. شاید به نظر برسد ناسیونالیزم افراطی تنها برای کسی که در موضع فردی چون هیتلر نشسته ویرانگر است. در حالی که در هر موقعیتی ناسیونالیزم افراطی می تواند آزار دهنده باشد. در جامعه کارگری می دانیم که کارگران افغانی آزار بسیار می بینند. آزار دهنده ها بیشتر همان همکاران خودشان هستند که با معیارهای متداول اجتماع زیاد قدرتمند و صاحب نفوذحساب نمی شوند. گاهی یک مامور نگهبان پارک در جنوب شهر تهران به علت ناسیونالیزم افراطی چنان قساوتی در رفتار با افغانی ها نشان می دهد که آدم گریه اش می گیرد:
http://www.hazarapeople.com/fa/?p=1212

منجوق گفت...

من این توهم را ندارم که با این نوشته ها در این وبلاگ یا اقداماتی نظیر فرستادن نامه به دفتر فلان خبرگزاری می توانم ناسیونالیزم افراطی را در بین تمام طبقات اجتماعی ریشه کن کنم. اما همین نوشتن ها و.. در محیط هایی که من با آنها تماس مستقیم دارم تاثیر گذار است. بیش از این انتطاری ندارم. گزارش ایسنا خیلی طولانی و جنبه های گوناگون داشت. من فقط به دو مورد پرداختم یکی درباره ی زباله گردی به خاطر علایق محیط زیستی ام و دیگر به بخش مربوط به محیط های دانشگاهی به عنوان یک دانشگر و دانشگاهی

امیرعباس گفت...

مثال هیلتر نمونه بارزی بود که چقدر ناسیونالیسم افراطی میتواند بحران زا باشد. جالب این است که خود هیلتر تا دو سال قبل از این که زمام امور را به دست گیرد حتی تابعیت آلمانی نداشت(او یک اتریشی با پیشینه یهودی بود) ولی به خوبی توانست از موج تحقیری که شکست آلمان ها از انگلیس و متفقانش در مردم به وجود آورده بود استفاده کند.
متاسفانه این مساله در کشور ما و بالاخص در میان ترک زبانان حتی بین قشر دانشجو هم شایع است.
من که الان در دانشگاه تبریز هستم گاها در توجیه بعضی شعارها در ورزشگاه ها استدلال هایی(آن هم از هم مدرسه هاییم در سمپاد تبریز) میشنوم که واقعا تعجب آور است!
شخصاامیدوارم بعضی ها کمی عاقلانه تر فکر کنند.

ه.آشنا گفت...

بسیاری از مفاهیم که به ظاهر در ذهن ما معنای معین ومشخصی دارند اساسا مفهوم ندارند وچیزی جز خلاء وفقدان ماهیتی دیگرنیستند .بگذارید مثالی بزنم تا وضعیت روشن تر گردد.تا زمانی که صحبت از یارانه وتبعات ان نبود مفهومی مثل دهک،اقلیم،خوشه و...ماهیتی که در حال نوشتن این نوشته دارند را نداشتند و برای خیلی ها مفهومی نداشتند.
مشابه این در وضع و بلغور کردن ناسیونالیزم و مشتقات تابعش وجود دارد.
یک حالت که معمولا یک انسان یا گروهی از انها در مورد وقایع پیش رو می گیرند تلاش برای ارتباط آن واقعه با مصداقی ذهنی است که البته ممکن است از بن غلط باشد .احساس ترس نسبت به واقعیتی خارجی مثل تاریکی مثالی بارز براین مقال است .
اما ناسیونالیزم
این کلمه بی شک ساخته ممالک پیشرفته است که حالتی است تدافعی در برابر حمله فقرای علم به وضع متعالی انان واصولا برای ما به کاربردن این کلمات وضع سوئی به دنبال خواهد داشت ودژ آنهارا مستحکم ترخواهد ساخت.
ناسیونالیزم وارتباط آن با یک پدیده خیالی در ذهن چیزی نیست جز تلاش برای توجیه نبود شرایطی که باید می بود ونیست .اما برای ما وجود تلقی می گردد حس می کنیم که ناسیونالیزمثل حس گرسنگی است.در حالی که تنها حفره فقدان چیزی است به نام آزاد اندیشی وجهان محوری.
حالا...
شما بفرما نبود اراده برای ایجاد تغییر در جهت پیشرفت هایی که دیگران دست یافتند وما خوابشان را دیدیم.
یا...
عدم قبول واقعیت یا هرچیز دیگر که مناسب احوال کلیات فوق است.
و اما...
فی المجلس اندر احوال این نوع کتابت ها هم نظرم ای است که
کاربرد مداوم این نوع کلمات مثل گوشزد کردن مداوم بیماری یک فرد مریض است که ممکن است اثر مطلوبی برسلامتی وی نداشته باشد.

عبدالعزیز بن علی گفت...

سلام/

1-world classرو توضیح میدید؟
2-مصاحبه با مجله گاما رو میشه در وبلاگ بذارید؟

منجوق گفت...

به عبدالعزيز

با توضيح اصطلاح
world-class
فكر نمي كنم راه به جايي ببريم. ايرادي هم كه من به شاهين مي گرفتم از همين جنس است. هر كسي بلند مي شود و مي گويد من ورلد-كلاس كار مي كنم و اين بغل دستي ام-كه الهي سر بر تنش مباد!!!- اصلا نمي فهمد ورلد-كلاس چيست! براي همين من سعي مي كنم وارد اين مقوله نشوم.
شاهين اين اصطلاح را انداخت توي زبان ها. اگر صلاح دانست خودش توضيح مي دهد.

من فايل مصاحبه را ندارم.

منجوق گفت...

به امير عباس
من از حال و هواي ورزشگاه ها خيلي خبر ندارم. يك فيلم ديدم كه در آن مي گفتند «گلين گدك آغلياق اوروم گؤلين دلدوراق" (ترجمه: بياييد برويم اشك بريزيم، شايد اشك هاي ما درياچه ي اروميه را پركند.)
اين گونه شعارها ي همشهريانم در حمايت از محيط زيست و درياچه ي اروميه قويا مورد تاييد من است. قبلا هم گفتم تا جايي كه چارچوب فعاليت حمايت از محيط زيست و حفظ درياچه ي اروميه باشد روي من هم حساب كنند:http://monjoogh.blogspot.com/2010/04/blog-post_20.html



به مسايل سياسي و ... كاري ندارم.

منجوق گفت...

نظرم را درباره ي اقدامات طرفداران تيم تراكتور سازي تبريز در تبليغ براي حفظ درياچه ي اروميه اينجا نوشته بودم:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/03/blog-post_30.html

ایمان گفت...

سلام
با این پست شما در مورد ناسیونالیزم افراطی موافقم(مطالعه ای تو این زمینه ندارم،اما به نظرم منطقی اومد)
اما برای اینکه به مردم و به خصوص قشر ذانش آموز و دانشجو و حتی استاتید اعتماد به نفس بدیم و اونها رو به سمت موندن و نه فرار سوق بدیم چه راهی رو پیشنهاد میکنین؟
به نظر من یکیش صحبت از مفاخر ایران و یاد آوری کارهای بزرگ اون ها در تاریخ علم بشر هست.

منجوق گفت...

ّبه ايمان
سلام،
راستش اين حرف را خيلي ها مطرح كردند. من دو جور مشكل دارم با اين حرف.
يكي آن كه واقعا من گمان نمي كنم ما مشكل اعتماد به نفس در اين مملكت داريم. الحمد الله -به قول سعدي- "همه كس عقل خود به كمال بيند و فرزند خود به جمال."
آيا صحبت از مفاخر گذشته واقعا جلوي فرار مغزها را مي گيرد. مشاهدات من چنين چيزي را تاييد نمي كند.
وقتي صحبت از مفاخر گذشته به ميان مي آيد هركسي خود را فرزند مستقيم فلان و بهمان دانشمند و.... در ذهن تصوير مي كند بعد دور و برش و عقب ماندگي ها را مي نگرد و از خود مي پرسد پس چي شد كه همچين شد. معمولا جوابي كه مي يابند آن است كه اين مردم دور وبر همه ناخالصي هستند اين منم كه اصيلم و وارث مستقيم آن همه افتخار و سربلندي. نتيجه اي هم كه مي گيرد آن است كه پاشم برم خارج كه در محيطي قرار بگيرم كه سزاوار مني است كه اين همه افتخار در تاريخ دارد! مي گويد حيف من نيست كه از نسل اين همه بزرگوارانم و مانده ام در ميان اين همه ناخالصي!

منجوق گفت...

به نظرم راهش اين نيست. به جاي آن بايد باور كنيم كه از بين همين مردم باز هم دانشمندان بزرگ مي توانند بر خيزند. اين كه مي بينيد اين همه براي بنياد كودك تبليغ مي كنم در واقع با همين فكر است. اين كه از دست دادن حميد اين همه غمگينم و فكر مي كنم بايد كاري كرد باز هم از اين جنس است. چه كسي قرار است ابن هيثم فردا شوند؟ همين آدم ها! ناخالصي ماخالصي اي در كار نيست. بيخودي تقصيرها را نياندازيد گردن حمله ي مغول در 700 سال پيش. همان بلافاصله پس از حمله مغول ما خواجه نصير الدين طوسي را داشتيم!

مشكل ما نخبه كشي در همين زمان حال است نه حمله مغول در 700 سال پيش. اتفاقا نخبه كشي ها را هم اغلب كساني مي كنند كه خود را وارثان شكوه و عظمت گذشته مي دانند و بقيه را ناخالصي!

منجوق گفت...

ايراد ديگر غرق شدن در مفاخر گذشته همان فراموش كردن حال و آينده است. جماعتي كه عقل خود به كمال مي بينند مي گويند خوب ما كه اين همه مفاخر داشتيم ديگه چرا خودمان را زحمت دهيم. با همين مفاخر گذشته به ديگران پز مي دهيم.
اين كه رگ گردن ها بيرون مي زند از روي علاقه به علم يا علاقه به ابن هيثم كه نيست! مي خواهند با ابن هيثم به همسايه پز دهند نه آن كه همسايه با ابن هيثم به آنها پز دهد!!

منجوق گفت...

من تا كنون دو بار به سنگاپور سفر كرده ام. ادعا نمي كنند تاريخ پرشكوهي دارند اما اعتماد به نفس سازنده (نه توهم نبوغ) در آنها موج مي زند. مي گويند همان طوري كه ما توانستيم در مدت كوتاه سي ساله از فقر به ثروت برسيم، همان گونه كه توانستيم فلان چيز و بهمان چيز را بسازيم اراده خواهيم كرد تا جامعه علمي سر آمدي هم داشته باشيم. در دو سال به واقع من از پيشرفتشان در فيزيك متحير شدم.

كله شقي بي مورد ندارند. نيك مي دانند كه پيشرفت علمي با اعلام بي نيازي از دانشگران مليت هاي گوناگون جور در نمي آيد. براي ازتباط با دانشگران دنياي خارج هم خرج مي كنند و هم زحمت مي كشند.

من نسخه سنگاپور را نمي پيچم چون مي دانم تفاوت هاي بنيادي فرهنگي و دموگرافيك هست كه نسخه ي آنها براي ما را بي فايده مي كند. اما با نگاه كردن به آنها شايد دريابيم در راهكارهايي كه بديهي مي انگاشتيم و لي جز شكست چيزي در پي نداشتند بايد بازنگري كنيم.

منجوق گفت...

پس چه بايد بكنيم؟! من روش هايي را كه گمان مي كنم به نتجه مي انجامند خودم دارم استفاده مي كنم و آهسته و پيوسته هم در اين وبلاگ درباره شان مي نويسم.

منجوق گفت...

نگاهي را كه عبدالسلام به دانشمندان گذشته داشت قبول دارم. اين نگاه باعث پيشرفت مي شود. اما نگاهي كه ناسيوناليست ها ي افراطي ما مي كنند تنها مخرب است.

آن چه كه دهخدا مي كرد (بازيابي مكاتبات ابن سينا و ابوريحان) يا الان گاهي دكتر ثبوتي (گشتن به دنبال ثبت ابر نواختر توسط دانشمندان قديم) مي كند پسنديده است.اما روي اتوبوس تيم ملي «شاهزادگان پارسي» نوشتن خيلي مسخره است.

منجوق گفت...

نامگذاري دانشگاه ها و... به اسم دانشمندان بزرگ قديم (دانشگاه رازي، خواجه نصير و...) خيلي مناسب با مسما ست اما "شاهزادگان پارسي" ناميدن اتوبوس تيم ملي باعث تمسخر مي شود.

ایمان گفت...

ممنون که به تک تک نظر ها توجه ویژه دارین.
در مورد نا خالصی و خالص بودن عده ای و رفتن به خارج کمی با شما مخالفم. یکی از امام های مسلمان ها که اگر اشتباه نکنم امام علی(ع) هستن یه جمله خیلی قشنگ دارن که بی ارتباط با همین موضوع نیست."مردم لیاقت همون حاکمی رو دارن که بر اونا حکومت میکنه". من شکی ندارم که سهم خیلی زیادی از این عقب افتادگی و فرار مغزها بر میگرده به دستگاه حکومتی و دستگاه اجرایی که خود اونا هم بخشی از این مردم هستن. وقتی من نه مدیر خوب دارم، نه برنامه ریز خوب دارم و نه حامی(مردم)،برای کی کار کنم؟برای کی بسازم؟ برای کی قبول زحمت کنم؟
همه به خاکشون وابسته هستن ، اما واقعا چی آدم ها رو وادار به فرار میکنه؟

منجوق گفت...

عوامل مختلفي دست بع دست هم مي دهند كه فرار مغزها صورت بگيره. در اين 6 سال شاهد بودم كه همكاران خودمان كه ادعا هم مي كنند missionحس مي كنند كه كشور را آباد كنند و حس ناسيوناليستي خيلي قوي اي هم دارند در فراري دادن نسل جوان تر نقش خيلي مهمي داشته اند. حداقل در دور و بر من چنين بوده. برخي از اين « ستارگان» از ترس اين كه مبادا ستاره ي بختشان افول كنه كساني را كه از خودشان بهتر ند فراري مي دهند!

منجوق گفت...

ولي من واقعا مشكل اعتماد به نفس نمي بينم. ماشا الله در دور وبر من اغلب استاد ها معتقدند خيييييييييييلي كارشان درسته.

ناشناس گفت...

Truth is sought for its own sake ... Finding the truth is difficult, and the road to it is rough. For the truths are plunged in obscurity. ... God, however, has not preserved the scientist from error and has not safeguarded science from shortcomings and faults. If this had been the case, scientists would not have disagreed upon any point of science...[116]
Therefore, the seeker after the truth is not one who studies the writings of the ancients and, following his natural disposition, puts his trust in them, but rather the one who suspects his faith in them and questions what he gathers from them, the one who submits to argument and demonstration, and not to the sayings of a human being whose nature is fraught with all kinds of imperfection and deficiency. Thus the duty of the man who investigates the writings of scientists, if learning the truth is his goal, is to make himself an enemy of all that he reads, and, applying his mind to the core and margins of its content, attack it from every side. He should also suspect himself as he performs his critical examination of it, so that he may avoid falling into either prejudice or leniency.[13]

az wikipedia

be nazar, matlab montasab be Ebnehaisam, besyar emroozi va rahgoshast dar masire elmi tahghighati. be nazaram, ma besyar niaz darim ke dar in mavared bahs konim.

منجوق گفت...

http://en.wikipedia.org/wiki/Alhazen

باران گفت...

اقای دکتر شخ جباری:
میشه ورد -کلاس رو توضیح بدید!
خانم دکتر توضیح نمیدن!
خب ما الان نمیدونیم جریان از چه قرار

معترض به گنگ نوشتن گفت...

سلام/

خانم دکتر به نظر من این بحث کلاس جهانی گنگ است.
شما یه دفعه در یکی از کامنت ها نوشتید که :«...جناب آقای دکتر کلاس جهانی رو ورد زبون ها کرده...»
توضیح هم که خواستند،قبول نکردید و به عهده جناب آقای دکتر گذاشتید.

خب اینطور که نمیشه، شما دارید برای غریبه ها هم مینویسید نه منحصرا آی-پی-ام ای ها.

پس من هم درخواست ام رو- مثل بالایی به جای صاحب وبلاگ- به دیگری میکنم

«اقای دکتر شخ جباری:
میشه ورد -کلاس رو توضیح بدید!
خانم دکتر توضیح نمیدن!
خب ما الان نمیدونیم جریان از چه قراره»

منجوق گفت...

هيچ چي بابا! شاهين يك مدت بود اين ور و اون ور مي گفت بايد بااستاندارد جهاني كار كنيم ورلد كلاس باشيم و....
منظورش اين بود كه تنها معيارمان نبايد چاپ مقاله باشد. وقتي در كنفرانس هاي بين المللي شركت مي كنيم بايد خود را يكي از جمع حس كنيم. بايد طوري مقاله بنويسيم كه از سمينار دادن در جمع هاي بين المللي ابايي نداشته باشيم. بايد مسئله اي را براي حل درمقالاتمان انتخاب كنيم كه بخشي از سئوالات فراروي جامعه ي فيزيك دنيا باشد.....
حداقل اين معنايي بود كه من از حرف شاهين فهميدم. اگر منظور شاهين چيز ديگري است خودش توضيح دهد.

جماعتي اين راشنيدند و از كلمه ي "ورلد-كلس" خوششان آمد و از فردا به خود شاهين پز دادند كه ما ورلد-كلس هستيم برايمان دست بزنيد.

منجوق گفت...

هيچ فكر نمي كنم اين بحث ها فايده اي داشته باشد.

اگر بگوييد معيار مقاله زياد چاپ كردن است پس فردا يك عده پيدا خواهند شد كه با روش هاي محير العقول سالي 30-40 مقاله چاپ مي كنند بدون آن كه چيزي به علم بيافزايد.

اگر بگوييد معيار سايتشن است باز راهي مي يابند كه سايتشن را بالا ببرند. چه مي دانم بايك عده چيني روي هم مي ريزند. اينها كيلوكيلو به آنها سايتيشن مي دهند آنها هم كيلوكيلو به اينها. سايتشن بالا مي رود بي آن كه معنايي داشته باشند.

اگر بگوييد معيار چاپ مقاله در بهمان مجله است مي روند آويزان دو نفر فيزيكپيشه درجه يك مي شوند و با پررويي نام خود را هم به عنوان نويسنده تحميل مي كنند.

بگوييد معيار آمد و رفت با فيزيكپيشگان درجه يك دنياست، برمي دارند از منشي موسسه گرفته تا رئيسش دعوت مي كنند اينجا و در هتل هاي آن چناني مهمانشان مي كنند بي آن كه مراوده ي علمي برقرار شود


خلاصه هر كدام از اين معيار ها را كه مي گذاري بك راهي پيدا مي كنند. اين گونه صحبت ها و اين گونه كلمات را برسر زبان ها انداختن مشكلي را حل نمي كند. از اين تيپ "فرهنگ سازي ها" پاك نااميدم.

منجوق گفت...

واقعين اينه كه بنيه ي علمي ضعيفه. درس هاي دكتري درست و حسابي داده نمي شه. اين ترم من و شاهين نهايت سعي خود را كرديم كه خوب درس بدهيم. نمي خواهم بگويم شاخ غول را شكستيم و اله درس داديم و بله درس داديم. اما سعي خود را كرديم. براي كلاس هايمان حسابي وقت گذاشتيم. گويا دانشجويان هم راضي بودند. از نمره اي كه داده اند چنين بر مي آيد. هر دو چيزي حدود 19:30 از دانشجويان شركت كننده گرفتيم كه فكر مي كنيم نمره اي داده اند از روي انصاف (بيست نبوديم ولي ....( تجربه ي اول من بود قطعا سال بعد بهتر هم خواهد شد.....

نكته اينجاست. ما سعي مان را كرديم. انصافا دانشجوها هم كم كار نكردند. تاجايي كه امكانش را داشتند هم درس خواندند و هم قدرداني خود را نشان دادند. از حق التدريس ها هم ناراضي نيستيم. هرچند فكر مي كنيم بيش از اين حقمان بود ولي آن قدر ناراضي نيستيم كه توي ذوقمان خورده باشد. تا اينجاي كار قابل قبول است اما بقيه اش چي؟! كسان ديگري هم بودند كه دوست داشتند سر كلاس ما بيايند اما يك عده سر لج و لجبازي صرف كاري كردند كه اينان نتوانند شركت كنند.
همان كساني كه دم از missionبراي خدمت به علم مملكت مي زنند و .....

بضاعت علمي اين مملكت زياد نيست. مديريت هم چنان است كه ازاين بضاعت كم هم به اندازه ي كافي نشود استفاده برد.

با بلغور كردن "ورلد كلاس" كه اتفاقي نمي افتد. كسي مي تواند كار ورلد كلاس كند كه آموزش ورلدكلاس ديده باشد.

منجوق گفت...

ماشين هاي توليد مقاله و كيفيت بسيار پايين مقالات حاصل همين سيستم آموزشي وپژوهشي است. با داغ و درفش و اقدامات تنبيهي و... هم كيفيت بالا نمي رود. با حلوا حلوا هم دهن شيرين نمي شود!
كيفيت بالاي مقاله از ايده هاي خوب مي آيد ايده هاي خوب هم در اثر بحث بين فيزيكپيشگان خوب متولد مي شود. در اين 6 سال تا ديدند ما داريم چنين جمعي را تشكيل مي دهيم كه از بحث در آن ايده اي ممكن است متولد شوند عزم خود را براي از هم پاشيدن اين جمع به كار گرفتند. انشعاب كردند. تبعيد كردند. روي برنامه هاي ما برنامه گذاشتند و....

باران گفت...

مرسی خانم دکتر عزیز از توضیح کاملتون

من کوچکتر از انم که بخواهم راجب این قضیه کاملا پیچیده اضهار نظر کنم

اما گمان میکردم که شما در مورد این قضیه(کیفیت بالا در مقالات) فقط روی دانشجو های خودتان که تحت تعلیم خودتان بودند حساب باز کردید.
ان گروه انطور یاد گرفته اند کار کنند دیگر بعد 30 سال کار این مدلی شاید سخت است که روششان را عوض کنند

میدانم کارشکنی هایی میکنند و اغلب ان طور که شنیده ام بیشتر در مورد برنامه هایی است که شما میگذارید که این وسط دانشجویان ضرر کرده اند و میکنند و..

باران گفت...

"معترض به گنگ نوشتن" عزیز
ممنونم که کمک کردی تا بفهیمیم جریان از چه قرار.
به کامنت من که خانم دکتر و اقای دکتر توجهی نکردن

مرسی

منجوق گفت...

به باران

جامعه ي علمي به هم وابسته است اگر دانشجو ضرر كنه من هم كرده ام.
چند روز پيش يكي سئوال كرد كه چرا اين ماه colloquium نداشتيم گفتم چون در شريف برنامه اي بود و من نخواستم تداخلي باشد و من اين پاسخ را دادم:
لحاظ اداري مستقل است. اما از نگاه من هيچ كدام موسسات علمي در كل دنيا از هم مستقل نيستند.

اين تصميم و تشخيص شخصي من بود براي آن كه اين ماه colloquiumبرگزار نكنيم. خودم هم مي خواستم در برنامه شريف شركت كنم يك مقدار خسته بودم تنبلي كردم نشد. تشخيص من آن بود به فاصله ي زماني كم دو برنامه با يك حال و هوا افراد را خسته مي كند. ديدم دكتر راهوار اينا اين زحمت را كشيده اند وبرنامه را برگزار مي كنند. گفتم حيف است برنامه اي موازي برگزار كنم كه شايد باعث شود از رونق هر دو كاسته شود.

در كار علمي داعيه ي استقلال و بي نيازي نه تنها نشانه ي اقتدار و قاطعيت نيست بلكه از نظر من نشانه ي ناپختگي است.

برخي ها براي آن كه به زعم خود مرا سرجايم بنشانند هميشه اصرار داشته اند روي برنامه هايي كه من مي گذارم برنامه هاي موازي بگذارند. با لجبازي بچه گانه. اين گونه لجبازي ها به جامعه ي علمي ضربه مي زند. نمي خواستم همان لجبازي را بكنم كه آن جماعت مرتكب مي شوند كه به زعم خود پوز منجوق را بزنند.

منجوق گفت...

در ضمن من در جواب شما بود كه آن توضيحات را دادن باران جان. به گمانم شاهين هنوز اينجا را نخوانده.

باران گفت...

نمیدانم دلیل واقعی این لجبازی ها چیست؟مثلا دکتر منجوق برای انها چه درد سری ایجاد میکند که باید سر جایش بشیند ؟اصلا این "سر جا " کجاست که منجوق در جریانش نیست؟که جای دیگر میرود!
به این مسائل هر چه فکر میکنم نتیجه ای نمیگیرم!!
اما خانم دکتر :من واقعا به دانشجویانی که میخواند و تلاش میکنند در حد و اندازه های منجوق کارکنند امیدوارم.تعدادمان کم هم نیست .خیلی ها را میشناسم که دغدغه ان دارند که منجوق از کارشان راضی باشد منظورم شخص منجوق نیست استاندار های منجوق است.
دانشجوی کارشناسی میشناسم که عمیق و مفهومی میخواند چون میداند که دانشجوی منجوق باید پایه اش قوی باشد.
این ها را از ان جهت کفتم که گمان میکنم وزنه ی این گروه سنگین تر است.

منجوق گفت...

به باران

حتما نسل بعدي فيزيكپيشه هاي خيلي بالاتر از من خواهند بود. شكي ندارم.

منجوق گفت...

شاهين گفت كه منظورش از ورلد-كلاس همان بود كه من هم نوشتم.

باران گفت...

این گروهی که من انها گفتم همه منجوق را استاد خودشان میدانند گرچه شاید تعدادی از انها نتوانستند سر کلاس هینتان بیاند و با فایل های موجود مباحث را دنبال کردهاند.

نسل بعد به هر کجا که برسد و هر چه که شوند مبیدانند که بخش بزرگی از این مسیر را منجوق برایشان هموار کرده.و افتخارشان شاگردی منجوق است.

باران گفت...

اقای دکتر :
ممنون از توجهتان.
بله.توضیح خانم دکتر کامل و بود و ما هم فهمیدیم جریان چیست.

منجوق گفت...

لطف دارند. اميدوارم توانسته باشم كار كوچكي انجام دهم

منجوق گفت...

اين هم يك ديدگاهه. هم شاعرانه است و هم بي منطق نيست. البته ديدگاه من اين نيست ولي گفتم شعر را اينجا نقل كنم براي تكميل بحث و وارد ساختن صدايي متفاوت:

اگر ایران به جز ویران سرا نیست
من این ویران سرا را دوست دارم
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است
من این افسانه ها را دوست دارم
نواى ناى ما گر جانگذاز ست
...من این ناى و نوا را دوست دارم
من این دلکش زمین را مىپرستم
من این روشن سما را دوست دارم
اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانید اگر پاک
من اى مردم شما را دوست دارم
حسین پژمان بختیارى

(به امير عباس: اين شعر را عزيزي همشهري در فيس بوك فرستاده بود. نمي دانم اين تناظر زماني مربوط به اين پست من بود يا نه. به هر حال مضمون شعر به اين پست مربوط است.)

منجوق گفت...

در مورد دوست داشتن ها همنظرم اما با اين بيت مشكل دارم:

اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم


هيچ هم اين جوري نيست كه زورآزما را دوست داشته باشم! مي خواهد ايراني باشد مي خواهد فرنگي.

امیرعباس گفت...

منظور من هم فقط شعارهای تحریک آمیز سیاسی بود نه چیز دیگر.
در مورد "شاهزادگان فارسی" کاملا با شما موافقم.لطفا این مطلب در سایت الف را بخوانید:
http://alef.ir/1388/content/view/92820/

امیرعباس گفت...

عنوان مطلب این بود:
<>