فايل صوتي و جزوه ي كلاسم را هر روز اندكي پس از كلاس در اين سايت مي گذارم. دقت كنيد كه جلسه چهارم ابتدا از روي اين جزوه است بعد به سراغ صفحه ي 8 اين جزوه مي رويم. دو سه جلسه بعد شروع خواهم به تدريس از روي كتاب
The physics of the Standard Model and Beyondنوشته يMorii, Lim و Mukherjee. اگر تا به حال اين كتاب را تهيه نكرده ايد مي توانيد يك جلد از آن را از دفتر پژوهشكده تهيه كنيد. پيش از آن كه تدريس از روي كتاب را آغاز كنم يك جلسه ي حل تمرين خواهيم داشت. در جلسه ي بعد از جلسه ي حل تمرين يك امتحان ميان ترم مي گيرم. اين امتحان ميان ترم دو كار كرد دارد: براي آن دسته از دانشجويان كه ثبت نام رسمي كرده اند نمره ي آن در نمره ي نهايي درس لحاظ مي شود. (2) يك مقدار فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه يك دانشجوي دكتري و يك دانشجوي فوق ليسانس بگيرم تا روي موضوعاتي در حول و حوش مدل هاي انرژي پايين جرم نوترينو و ماده ي تاريك كار كنند. آن چه كه براي دانشجوي كارشناسي ارشد در نظر دارم يك پايان نامه ي مروري است. قرار نيست مقاله اي نوشته شود. صد
البته با دانشجو ي دكتري مقاله هاي متعدد خواهم نوشت (اگر عمري باشد).
كساني كه مايلند من استاد راهنماي آنها باشم در اين امتحان شركت كنند. براساس نمره ي اين امتحان تصميم مي گيريم. دقت كنيد نمره ي خوب آوردن شرط لازم است نه كافي. در مورد شرايط ديگر حضوري صحبت مي كنيم.اگر به اين موضوع علاقه منديد وتمايل داريد با من كار كنيد مستقل از آن كه از چه دانشگاهي هستيد در امتحان شركت كنيد. مي دانيد كه از نظر من فرقي بين دانشگاه هاي مختلف نيست، من فقط مايل به جذب دانشجوي باسواد اهل كار كردن هستم. مطمئنم امتحاني كه خواهم گرفت بهتر از امتحان هاي ورودي دانشگاه هاي كشور كارآيي دانشجو را براي كار كردن روي پروژه هايي خواهد بود كه من در نظر دارم مشخص مي كند. درنتيجه برايم فرق نمي كند دانشجو از كدام دانشگاه بيايد.
۲۷ نظر:
سلام خانم دکتر!
متاسفانه دانشکده ما اجازه انتخاب استاد راهنما از خارج دانشکده رو نمیده!
نمیدونم این خوب یا نه،ولی احساس می کنم محدود کردن دانشجو به سلایق تعداد کم اساتید یک دانشگاه آدم رو از علاقه اش دور می کنه!
سلام
خانم دكتر پس اين سراسري شدن دكتري چي ميشه؟ يعني كسي ميتونه از طريق سراسري شدن دكتري بيايد IPM ، راستش خانم دكتر هر بار كه يك خبر در مورد سراسري شدن دكتري منتشر ميشود به اندازه يك كنكور استرس ميگيرم آخه نه ميگن چه شرايطي داره نه از جزيياتشا حرفي ميزنن فقط يه چيز كلي ميگن جون به سرمون كردند تازه به خودم ميگم حالا كجاشا ديدي بزار كنكور برگذار بشه سه برابر ظرفيت بريد دانشگاه مصاحبه بشيد و...!!!
سلام
من هم مثل شما بي اطلاع هستم.
در اين موارد از دست كسي چون من كاري بر نمي آيد.
وقتي من دانشجويي از يك دانشگاه مي پذيرم مدرك تحصيلي آخر سر توسط آن دانشگاه صادر مي شود. اما توافقي بين من و آن دانشگاه بسته مي شود كه استاد راهنما از خارج دانشگاه باشد. برخي دانشگاه ها همكاري مي كنند برخي نمي كنند.
از اين جهت فكر نمي كنم در آينده تفاوتي حاصل شود.
again my comment is not related to the subject: few days ago I participated in a workshop in Germany. During the workshop the organizers planned for gender meeting which tried to find solution for the low quantity of females in Physics society of Germany. When one of the famous female physicist (you know her) said that "I have no family" I feel really bad. I am just thinking that Physics and in general science deserves to devote all my life on that. I think this problem is not clear for you because you get married when you were too young and maybe you never feel this problem. But in general most of the female PhD students have this problem, specially the Iranian ones that can not also have partner like foreigners.
ناشناس به مساله تلخی اشاره کرده اند که بنده ام کم ندیده ام از این دست در رشته های نظری. منتظر شنیدن نظر شما هستیم خانم دکتر.
My comment was about female students. In general males do not have this problem and the statistics also show that males after marriage are more successful than before but this theory does not work in the case of females. I was right; since you did not feel this problem you also did not think about it so for sure you do not have any solution.
هم من و هم شاهين به شدت معتقديم اين است كه يك استاد راهنما به جاي فضولي در زندگي شخصي دانشجويش بايد به فكر آن باشد كه (1) موضوع تز مشخص و مناسب براي دانشجو پيشنهاد دهد و او را قدم به قدم راهنمايي كند (2) حتي الامكان رفاه دانشجو را تامين كند (3) فضاي روحي امني براي دانشجو تدارك بيند (4) به فكر فراهم كردن امكان استخدام او پس از فارغ التحصيلي باشد....
فكر مي كنم در مورد دانشجويان خودم من اين شرايط را فراهم كردم.
فراهم كردن اين شرايط آن قدر از استاد راهنما انرژي و وقت و فكر مي گيرد كه زماني براي كنترل مسايل عشقي دانشجويان نمي ماند.
نتيجه ي زحمات مشترك من و شاهين را بعد از 16 سال آشنايي مي بينيد و گمان مي كنيد خيلي آسان بوده.
I think there is a misunderstanding. I know that you and your husband did your best and you will try to do in the future. My point was that the problem of being alone and having low opportunity for having a family is not "touchable" for you because you never feel that.
هنوز 18 ساله نشده بودم كه با شاهين آشنا شدم. يك سال ونيم بعد از من خواستگاري كرد. گفتم هنوز آمادگي ندارم.
واقعا هم هنوز آمادگي روحي نداشتم.
يك سال بعد آمادگي روحي پيدا كردم و موافقت خود را علي رغم مخالفت شديد خانواده ام اعلام كردم. خود شاهين يكه خورد و پرسيد:" مطمئني؟ خوب فكرهاتو كردي؟ ...." در اين مدت شاهين با وضعيت خانوادگي من هم آشنا شده بود و مي دانست به قول انگليسي ها circumtances of birth
چه
قدر متفاوت هست.بي اختيار جمله اي بر زبانم جار ي شد كه نمي دانم از كجا آمد. به گمانم از دل! به هر حال هر چه بود آن موقع كه بر زبان راندم معنايش را نفهميدم اما در اين 13 سال كه از به زبان راندن آن مي گذرد لحظه به لحظه به آن عمل كردم. جمله اين بود: "من در نرد عشق پاكبازم"
من تنها نيستم چون چنان كه انتظار مي رفت نگفتم "برو دكتراتو بگير، سربازي تو بروT خانه بخر، ماشين بخر حلقه ي برليان بخر بعد بيا" به جاي آن گفتم "من در نرد عشق پاكبازم"!
بعد هم گفتيم با هم كار مي كنيم با هم پس انداز مي كنيم با هم هم استفاده مي كنيم. فكر مي كنيد آسان بود؟! فكر مي كنيد در كاليفرنيا با دو تا دوچرخه از يك خانه به خانه ي ديگر اسباب كشي كردن؟! فكر مي كنيد آسان بود كه بعد از برگشتن به ايران در عرض كمتر از دو سال 7 بار (بله دقيقا 7 بار) دست تنهايي (يعني بدون كمك كسي جز همدگر) اسباب كشي كردن؟! فكر مي كنيد آسان بود 5 سال در خارج با امساك تمام زندگي كردن و سنت به سنت پول پس انداز كردن؟!
همه اين سختي ها يك هزارم فشار روحي اي كه به خاطر مخالفت خانواده ام وارد
آمد نبود.
اگر حاضر نمي شدم اين هزينه ها را بدهم من هم تنها مي ماندم. ارزش گذاري نمي كنم. به كسي هم در زندگي شخصي توصيه اي نمي كنم. ولي مي خواهم بگويم همه چيز آن چه بعد از اين همه سال از بيرون ديده مي شود نيست.
بحث از کجا شروع شد و به کجا رسید. مساله اصلا سر این موضوع نبود که شما یا همسرتون برای چیزی که به دست آوردید زحمت نکشیدید. من کاملا این رو فهمیدم که هر کسی که موفق هست با تلاش به نتیجه رسیده. به قول معروف "بهشت را به بها میدهند و نه به بهانه". صحبت سر این بود که زنهایی که سراغ کار علمی و تحقیقاتی میرن امکان کمتری برای ازدواج و حتا صاحب فرزند شدن پیدا میکنن و دولت آلمان بودجه ای رو اختصاص داده تا بشه یه راه حل مناسب برای این مشکل در آلمان پیدا کرد و در آن کارگاه آموزشی نظر شرکت کنندهها پرسیده شد. وقتی یکی از زنهای موفق گفت که "خانواده ندارم" من به شخصه احساس بدی پیدا کردم. مسلما آن هم دوست نداشته که خانواده نداشته باشه ولی راهی که انتخاب کرده این فرصت رو ازش گرفته و خودش به شخصه اعتراف کرد که زنهای موفق ازدواج رو در اولویت قرار نمیدن.
در پایان فقط این رو بگم که اگر شما مجبور شدید ۲ نفری اسباب کشی کنید من به عنوان یک زن تنهایی منجبور شدم خونه پیدا کنم، چندین بار دست تنها اسباب کشی کنم، به خاطر داشتن همسایه بد و ترس ناشی از آن با پلیس تماس بگیرم. و به خاطر نداشتن پشتوانه مالی از طرف خانواده مجبور هستم که از بورس تحصیلیم کلی پس انداز کنم. نگرانی من حتا بیشتر از شماست چون همسری هم ندارم که حتا از لحاظ مالی هم بهش بشه تکیه کرد. هیچ وقت هم یادم نمیاد اگر خواستگار مناسبی بوده به خاطر تموم نکردن تحصیلش و یا نداشتن ماشین و خونه ردّ کرده باشم. همون مساله خانوادگی که گفتید در مورد من بر عکس هست. خانواده شما به طبقهای تعلق داشته که حتا اگر تحصیلات عالی هم نداشتید موقعیت ازدواج براتون فراهم میشد ولی در مورد من کاملا بر عکس شده. وقتی تنها کسی باشید که توی کلّ فامیل تا مرحله دکتری پیش رفته باشید و بقیه نسل جدید به لیسانس قناعت کرده باشن دیگه تکلیف مشخص هست. به عنوان یک زن فقط یه در و دل بود و الا هزار بار دیگه هم حق انتخاب داشته باشم همین راه رو میرم حتا اگر خانواده با ادامه تحصیلم مخالف باشه و همین الانش هم خوشبختی من رو فقط و فقط در ازدواج ببینن.
آدم ساده ای هستم. قدرتی ندارم. فقط احساسم رو می گم."به شما و امثال شما افتخار می کنم."
من نمیدونم چی باید بگم دقیقا، فقط در همین حد بگم که دغدغه بزرگ من همین است، به وضوح به یاد دارم که همیشه برای تحصیل در خارج از کشور برای خودم برنامه ریزی و گاهی رویاپردازی میکردم ولی هرچه زمان بیشتر میگذشت بیشتر نگران تنها بودن میشدم. برعکس ناشناس خانواده ام در هر زمینه ای چه تحصیل چه ازدواج مرا یاری میکنند و تاکیدشان البته بیشتر روی همان درس است، اما خودم تکلیف خودم را نمیدانم،حق انتخاب تماما با خودم هست و کسی به من ایراد نمیگیرد ولی نه با تنهایی و تحصیل کنار می آیم و نه با ازدواج و تحصیل نکردن و متاسفانه همراه در این زمینه ها بسیار بسیار کم است و من از خودم دور نمیبینم که همیشه فشار زندگی را همیشه تنهایی به دوش بکشم! و یا مثل همان خانمی که ناشناس اشاره کرد مجبور باشم این جمله تلخ را بگویم که خانواده ندارم! و البته حرف و حدیث های زیادی بشنوم و مقایسه شوم با همه کسانی که وقتی به سن الان من بودند دوست داشتند و من ندارم! بگذریم، فقط خواستم بگویم این دغدغه برای بسیاری از دخترها وجود دارد خصوصا اگر د قید و بند مذهب هم باشند.
خیلی جالبه! دخترهای دانشجو در پژوهشگاه در دور و بر من اصلا بروز نمی دهند که چنین دغدغه ای دارند. یعنی من هم هیچ وقت مستقیم نپر سیده ام چون فکر کرده ام مسئله شخصی است. اما زیاد پرسیده ام که دغدغه شان چیست. اصلا از ده کیلومتری این موضوع هم رد نشده اند. برای همین من فکر نمی کردم چنین دغدغه ای داشته باشند. ولی حالا که فکرش را می کنم می بینم طبیعی است چنین دغدغه ای باشد.
راستش را بخواهید مسایل دختران دانشجو ی دکتری در خارج و ایران با هم متفاوتند. من کاری به ماجرای خارج ندارم.
اما در داخل من متوجه نمی شوم مشکل در کجاست؟
آیا مرد مناسبی برای ازدواج نمی یابید؟
آیاآیا فکر می کنید ازدواج به تحصیل شما لطمه خواهد زد؟ (اگر مرد زندگی به واقع مناسب باشد به تحصیل شما ضربه نخواهد زد)
آیا استادان و مسئولین دانشگاه سنگ می اندازند؟ (متاسفانه در دور وبر شاهد چنین اتفاقاتی بوده ام.)
من فقط در مورد آخر می توانم نظر دهم: استاد راهنمایی انتخاب نکنید که شهره باشد به دخالت در زندگی خصوصی دانشجو. از این گونه آدم ها نه فیزیک یاد می گیرید نه از شر آنها می توانید زندگی زناشویی سالمی داشته باشید.
نه گول صمیمیت و ادعای "من با دانشجو دوستم" و "دانشجو جای بچه آدم است" را بخورید نه طمع خارج فرستادن و کمک هزینه ی دانشجویی از محل گرنت و....
این جور آدم ها بیشتر ضربه می زنند تا خیر برسانند. اگر هم خیر سطحی ای در کار است به هزینه ای که می پردازید نمی ارزد.
تجربه ی شخصی من آن است که بهتر است یک مقدار از کسانی که خود زندگی زناشویی درب و داغون دارند
یا در زندگی به آن چه که می خواستند(از لحاظ زناشویی) نرسیده اند فاصله نگاه داریم.خیلی با آنها "جیجی باجی" نشویم. وقتی در مورد مسایل زناشویی ماو یا دیگران نظر می دهند (که اتفاقا این گونه آدم ها خیلی تمایل دارند چنین کنند) حرف هایشان را زیاد جدی نگیریم.
معمولا از در "ما با هم دوستیم" یا "من صلاحت رامی خواهم" وارد می شوند و فتنه ای می اندازند که...
ظاهرا همین نتیجه ی جامعه سنتی هم هست!
شما دانشجوی ارشد رو تنها در صورتی قبول می کنید که در حال تحصیل در این مقطع در دانشگاه باشه؟یا بذیرش شما تحصیل در ارشد محسوب میشه؟
با توجه به بحث جالب شکل گرفته در نظرات یک نوع عقیده ای رایج شده بین خانوم های تحصیل کرده ای که ازدواج نکردند.گرچه هنوز زود که قضاوت بشه این خانوم ناشناس هم بر همون عقیده اند یا نه.گرچه خب نمیشه نقش اجتماع و راه نیومدن هایی از این دست رو در این مورد نادیده گرفت اما تا حدودی هم این همه ماجرا نیست. اگر این بحث ادامه داشته باشه بزودی اون عقیده خودشو نشون خواهد داد.
ترجیح می دم دانشجو در حال تحصیل رسمی باشد.
جداي از ساعت كلاس كه من با وجود اظهار علاقه نتونستم حتي يك جلسه را هم بيام. بحث مهمي پيش اومده اينجا! من هم به زندگي فيزيكدانان بزرگ و حتي دانشمندان مختلف به عنوان كساني كه راهي رو رفتند و من بايد ببينم چه بايد كرد جداي از اينكه هركسي با ديگري متفاوت است، و با وجود پسر بودن مشكل من و اكثر پسرها برخلاف نظر تعدادي از دوستان، هم همينه كه دخترها دارند. اصولاً وقتي روند طبيعي رشد يك انسان درست پيش نره پيشرفتي هم در كار نيست. زماني كه بايد جايي كه بايد دو مؤلفهي مهمي هستند كه ما در ايران با اونها مشكل بزرگي داريم و مسألهي بدتري هم اضافه شده! نبود آزادي فردي و اجتماعي و جداي از اون وضعيت اقتصادي. وقتي پسرها توان ازدواج ندارند ولي زماني كه بايد بريا يك شخص رسيده و توان هيچ نوع اقدامي نداره چه بايد كرد؟ وقتي دخترها دوست دارند آزادي عمل بيشتري داشته باشند و استقلال شخصي داشته باشند و ندارند چه بايد كرد؟ پسرهاي ايراني وقتي به كشور ديگري ميرن و ميبينن پيكهاي عاطفي كشورهاي پيشرفته با ما تفاوت داره دچار سرخوردگي و احساس تنهايي ميشن. البته شخص با شخص فرق داره كمي. ولي اگر دقت كنيد در ايران اكثر روابط دختر-پسري براساس و مبناي درد دل و جاي خاليها و نداشتههاست. كه شديداً غلطه! نوستالژي غلطيه براي ارتباط عاطفي! نتيجهاش ميشه تهمت زدنها- جوك درست كردنها و اختلافهاي ساده ولي عميق.
براي آدم دانشگاهي بخصوص از نوع ما يعني فيزيكيهايي كه به كار و تحصيل خودشون علاقهمند هستند، اين معضل چندبرابر ميشه. موفقيت بسياري به زنجيرهي رواني و حسي اونها هم برميگرده كه بايد به طور طبيعي شكل ميگرفت و نشد. و در تحصيل هم ممكنه تمركز و موفقيت لازم رو نداشته باشند.
من خودم در اين مورد تجربه ناموفق دارم. زندگينامه مستند فاينمن فقيد و واينبرگ رو كه خوندم ديدم شيطونتر از اين حرفها بودند كه با اينهمه كار و تلاش و دستاورد براي علم به صورت بيوقفه بشينن فقط كتاب درسي و پاس كردن درس رو هدف خودشون قرار بدن و به همين دليل پسوند بزرگ يا هر پسوندي كه دوست داشته باشيد بايد شامل حال اينها بشه.و اين نوع موارد و حتي نمونه هاي معاصر و حتي وطني خودمون مثل منجوق و ديگران ادعاي برخي رو به عنوان ازدواج و تعهد يعني بدبختي و جدا شدن از هدفها نقض ميكنه. البته درست كه ما جهان سوميها در جامعهي هرمي زندگي ميكنيم. ولي دليل درستي نيست براي نرسيدن احساس و نياز طبيعي آدمها.
موفقيت چيزي جز انتخاب مسير درست در زمان مناسب و جاي مناسب نيست.
من هم از تنهايي ميترسم، از اينكه بخاد همه ي وقتم رو فيزيك بگيره ميترسم، و از اينكه كسي پيدا نميشه كه همزمان معيارهاي مورد علاقه ي من و خانواده ام رو ارضا كنه، نگرانم. و تفريبن تمام دخترهاي دور و بر من همين مشكلات رو دارند.
يكي از دخترهاي دور و بر شما;)
ما پسرها بدتريم شايد قيافمون نشون نميده. اگر از جمع پسرونه خبر داشتيد متوجه ميشديد ابعاد فاجعهي اجتماعي كه دچارش شديم به دلايلي تا چه حديه. همه چيز به خود شما برميگرده. و البته تلاش براي ارتباط مناسب و كمي هم خودشناسي-انتخاب درست و روش ارتباط درست.
ياسمن جان چون اين مطلبي كه نوشتي من قبلا در موردش كمي تحقيق كردم و يك چيزهايي ياد گرفتم؛ گفتم بگويم شايد بد نباشد. شايد مستقيما ربطي به موضوع نوشته شما نداشته باشد اما به موضوعي كه تو كامنتها مطرح شد، ربط دارد.
يك مقاله اي هست با اسم
The Paradox of Declining Female Happiness
By Betsey Stevenson and Justin Wolfers
سرچ كنيد ميتوانيد از اينترنت دانلود كنيد.
مقاله بيان كرده كه در چند دهه گذشته از جنبه معیارهای کمی وضعیت زنان بهبود بسیار چشمگیری داشته است حتي نسبت به والدين اشان: شکاف جنسیتی کاهش یافته، امکان تحصیلات براي آنها کاملا مهیا شده، سهم قابل توجهی در بازار کار دارند و حقوقی گاهي معادل مردان می گیرند. در نتيجه انتظار ميرود كه احتمالا رضایت از زندگی هم در مقایسه با مردان بیشتر شده باشد ولي در عمل اينگونه نيست. نويسندهها نتيجه گرفتند كه هم رضايت مطلق و هم رضايت نسبي در خانمها نسبت به مردان كاهش يافته است و اين روند براي خانمهاي خانه دار يا كارمند، مجرد، متاهل و يا مطلقه، پير يا جوان، تحصيل كرده و يا غير تحصيل كرده يكسان هست. و نتيجه گرفتند كه يك نوع *شكاف جنسيتي جديد* در حال شكل گيري است كه همراه با رفاه هدفمند افزايشي براي مردان هست. در حالي كه ميزان خوشحالي براي مردان افزايش پيدا كرده است. اين مقاله را در مورد بيست كشور صنعتي ديگر هم گسترش دادند اما نتيجه يكسان حاصل شده است.
مقاله طولاني است اما من فقط بخش نتيجه گيري و دلايلي كه ذكر شده است كه چرا اين اتفاق افتاده را اين جا خلاصه ميكنم:
يك ---- متغيرهاي كلاني تغيير كردهاند مانند: همبستگي اجتماعي كاهش يافته (social cohesion)، افزايش اضطراب و مشكلات رواني و افزايش ريسك خانوار دار شدن. اينها همگي باعث كمتر خوشحال شدن زنان و هم چنين انتخاب تنهايي بيشتر باشد. مثلا ريسك ازدواج اين است كه با مردي همراه بشوند كه نگاه هاي جنسيتي و كليشهاي دارد.
دو------ رضايتمندي در خانمها اگرچه قبلا به "رضايتمندي در خانه" تعبير ميشده است اما حالا به "رضايتمندي در خانه" و "رضايتمندي در محل كار" بستگي دارد. به طور متوسط اگر دست يابي به اين معيارها سخت باشد، باعث ميشود كه رضايتمندي نيز به طور كلي كاهش پيدا كند. در همين تحقيق نشان داده شده كه همبستگي بين رضايتمندي و خشنودي از ازدواج براي خانمهاي شاغل كمتر از خانمهاي خانه دار هست و البته براي همه زنان در طول زمان كاهش يافته است.
اين موضوع به طور تلويحي نشان ميدهد كه مردان در برخورد با زنان واقعا نادرست برخورد ميكنند و رفتارهايشان كليشههاي جنسيتي رو هنوز به همراه داره. به همين دليل هست كه يك خانم تحصيل كرده تنهايي رو به ازدواج ترجيح ميدهد چون در عمل فهميده كه رضايتمندي از ازدواج به شدت برايش به سختي حاصل خواهد شد از طرفي اگر بخواهد از خير ادامه تحصيل و كار و ... بگذرد؛ به شدت سطح مطلوبيتش كاهش پيدا ميكند و برميگردد سر جايي كه مثلا والدينش قرار داشتند به همين دليل بين بد و بدتر؛ بد رو انتخاب ميكند و شغل را به ازدواج ترجيح ميدهد. به عبارتي ديگر حاضر نيست با ازدواج كردن و پذيرفتن ريسك ازدواج؛ رضايتمندي اش و سطح مطلوبيتش را كاهش بدهد.
سه--- يك نظريه روانشناسي هست كه ميگويد انسانهايي كه در شرايط بهتري نسبت به ديگران هستند، احتياج به فرصتهاي بيشتري دارند تا احساس خوشبختي بيشتري بكنند (مثلا مقايسه زنان امروزي و زنان نسل والدين آنها در ميزان فرصتها و خوشبختيها). بنابراين افزايش فرصتها براي زنان باعث شده كه زنان نياز به فرصتهاي بيشتري داشته باشند تا اظهار خوشحالي بيشتري بكنند. اين مقاله هم نشان ميدهد كه زنان نسبت به قبل به واسطه جسارت و اعتماد به نفس بيشتري كه پيدا كردهاند در بيان ميزان خوشحالي اشان صادق تر از نسل قبلي هستند.
چهار------- زنان باز هم شرايط زندگي اشان را با گروه بزرگتري كه شامل مردان ميشود مقايسه ميكنند و به دليل اينكه در اين ارزيابي خودشان را در جايگاه پايين تري ميبينند، نارضايتي بيشتري دارند يعني به عبارت ديگر زنان فكر ميكنند كه مستحق اين شرايط نيستند و حق اشان بيشتر هست.
و يا اينكه زنان دريافتند كه پيچيدگي و فشار بيشتري بايد در زندگي مدرن اشان داشته باشند به قيمت خوشحال بودن. (مابه ازاء خوشحال بودن اين پيچيدگي ها و فشارها را بايد براي زندگي مدرن تحمل كنند)
مقاله در نهايت ميگويد كه بايد براي خوشحال بودن زنها معيارهاي ديگري هم را در نظر بگيريم و فقط فعاليتهايمان شامل افزايش سطح تحصيل و ميزان برابربي دستمزد و شغل و ... نباشد؛ در كنار اين گزينهها virtue، comfort و امنيت رواني و .... هم براي زنان ايجاد كنيم. مثلا وقتي شغل ايجاد ميكنيم اما امنيت شغلي ايجاد نميكنيد و در شرايط ركود اول زنها هستند كه اخراج ميشوند اين خودش باعث نارضايتي ميشود و ...
يك گزارشي هم هست با نام gender gap كه هر ساله ميزگرد جهاني اقتصاد ارائه ميكند؛ كه ميتوانيد اگر خواستيد دانلود كنيد و رتبه هر كشوري را در آن ببينيد و يك نتيجه گيري داشته باشيد.
همه اينها رو گفتم كه بگويم چيزي كه اين دوست ناشناس شما بهش اشاره كرده در واقع واكنش غير مستقيم زنان به شرايط اجتماعي هست. تنهايي رو به ازدواج ترجيح ميدهند چون در شرايط امروزي ريسك ازدواج براي زنان بالاتر رفته است و ... البته اين موضوع جديدي نيست و اتفاقا معضل بزرگ كشورها هست و سعي دارند كه حلش كنند. يكي از دوستان هم در سوئد ميگفت كه چنين سميناري در مورد رشته اقتصاد در دانشگاه اشان بوده و همين معضل را داشتند مثل همين مشكلي كه دوست فيزيكدان آلماني داشتند.
پي نوشت: ببخشيد كه لينكها را نميگذارم. وقت ندارم براي پيدا كردن اشان. وقت كردم بهتان خبر ميدهم. اگر اين گزارش ها و مقاله ها را خواستيد ميتوانم برايتان ايميل كنم. من تا يك هفته ديگر اينجا را نميخوانم اگر دوستي سوالي داشت در مورد اين مقاله هه و لغات تخصصي اش من هستم كه بعدا جواب بدهم.
بحث خموشی این جا مطرح شده که به نظرم قابل تامله. خانم دکتر، فکر می کنم کمی بحث را انتزاعی دنبال کرده اید.اما نوشته هایتان آموختنی زیاد دارد.
ارسال یک نظر