می خواهم جمع بندی ای داشته باشم از مشاهدات شخصی خودم در مورد ازدواج :
(1) قابل توجه خانم ها: پسری که برای جلب نظر شما روی فانتزی مردسالارانه ای به نام "حسد زنانه" مانور می دهد و سعی می کند با بد گفتن از دوستان شما و یا اختلاف انداختن بین شما و دوستانتان به مقصود برسد، "مرد زندگی" نمی شود. لابد این بدبختِ بینوا هیچ چیز از خود ندارد که به این حربه متوسل می شود!
(2) قابل توجه آقایان: دختری که با تحریک "حسد زنانه" بتوان جذبش کرد "زن زندگی" نمی شود! فردا همین حسد می شود بلای جانتان.
(3) اگر یکی را دوست دارید و او هم شما را دوست دارد، حساب و کتاب ها ی رایج را کنار بگذارید و سعی کنید به وصال هم برسید. همه ی حساب و کتاب ها جز یک مورد: ازدواج نباید به تحصیل وکار شما ضربه بزند. اگر از این جهت ضربه نخورید اغلب ضربه های دیگر قابل جبران هستند. (موارد استثنایی مانند بیماری های واگیر دار و... را نمی گویم).
(4) اگر یکی را دوست داشته باشید و او هم شما را دوست داشته باشد اما در راه رسیدن به هم تلاشی نکنید, این بلاتکلیفی از لحاظ روحی آن قدر به شما ضربه می زند که بیش از تلاش در راه وصال به درس و مشق شما آسیب می رساند. بهتر است در راه وصال تلاش کنید تا این که کتاب ها و مقالاتتان را جلویتان باز کنید و ادای خواندن و محاسبه در بیاورید در حالی که هیچ تمرکزی ندارید.
(5) متاسفانه با این سریال هایی که پخش می شود و با این جوک های عامیانه رایج در بین دانشگاهیان، فضا ی جامعه ی ما به شدت مستعد انگ بستن های خانمانسوز است. نه این انگ را در مورد دیگران باور کنیم و نه در مورد کسی که دوستش داریم. آن قدر عقده ای دور و بر زیادند که تا وقتی خوشبختی زوجی را می بینند، آتش توپخانه ی انگ زنی را تند تر می کنند تا مانند بوفی شوم، لانه ی عشق آنان را ویران کنند.
(6) بدانیم که هر زوجی کاملا یکتاست. ما راه زندگی خود را باید خودمان بیاییم. به خصوص اگر فیزیکپیشه یا ریاضیپیشه باشیم کمتر بتوانیم در بین فامیل و نسل قبل همکاران الگوی رفتاری مناسبی برای زندگی مشترک بیابیم.باید با ابتکار عمل راه خود را بیابیم.
7) دوستان مجرد که سن بالاتر دارند، یا افرادی که خود در زندگی زناشویی موفق نبوده اند مشاور مناسبی در امر ازدواج نیستند! جالب این که اغلب دسته ی اول انواع و اقسام نظریه ها در مورد جنس مخالف و زناشویی دارند که اصرار به منتقل کردن آنها به شما دارند. نظریه هایی که-به عقیده ی منجوق- به درد لای جرز دیوار هم نمی خورند!
(8) نگذاریم رقابت کاری بین ما و کسی که دوستش داریم اختلاف بیاندازد. متاسفانه باید بگویم عده ای در محل کار شما-دانسته یا نادانسته- به این چشم و همچشمی دامن خواهند زد.
(9) در محل کار- به خصوص جمع های دانشگاهی- آدم عقده ای زیاد پیدا می شود! دغدغه های عاطفی خود را در محل کار بپوشانید. ساده تر بگویم: به کسی اعتماد نکنید ولو آن که تاکید بسیار کند که جای پدر شماست یا از در "جیجی باجی" درآید. این هشدار شامل خود منجوق هم می شود!
10) اگر اختلافی بین ما و کسی که دوستش داریم هست بین خودمان حل کنیم. به یاد ندارم حتی در یک مورد حَکَم تعیین کردن شخص ثالث، گرهی از اختلافی گشوده باشد. اما تا بخواهید مواردی هست که این حکم تعیین کردن خود عامل فتنه ای شده بد تر از دعوای اولیه.
(11) هر گز به رئیس خود در محل کار این اجازه را ندهید که از موضع ریاست در زندگی خصوصی و خانوادگی شما دخالت کند.
۱۸ نظر:
سلام خانم دکتر"ازدواج نباید به تحصیل وکار شما ضربه بزند. " برای خانم ها معمولا این اتفاق می افتد و ضربه هم میزند نمونه اش دوستان خودم وقتی به به هدف هایی که اوایل دوره ی لیسانس که با هم در سر داشتیم فکر میکنم میبینم تنها خودم که ازدواج نکرده ام سر این هدف ها وقول هایی که داده بودیم هستم .حتی همسر یکی از نزدیکترین دوستانم استاد دانشگاه هستند و به ادامه تحصیل دوستم خیلی اصرار دارند ولی هیچ تلاشی برای پیشرفت او نمی کند حتی سنگ هم جلوی پایش می اندازد.تا کی می توان منتظر کسی بود که به کار و تحصیل ما ضربه نزند همه آقایان قبل از ازدواج قول همراهی همسرانشان برای ادامه تحصیل میدهند اما وقتی کار از کار گذشت زیر همه چیز می زنند نهایت خیلی بخواهند همراهی کنند این است که بگذارند یک فوق لیسانس خشک و خالی در یک دانشگاه معمولی بگیرند.هم اکنون چند مورد از دوستانم را میبینم که علی رغم استعداد و پشت کاری که داشتند به حرف همسرشان قبل از ازدواج اعتماد کردند وجواب بله را دادند ولی عاقبت چیزی نصیبشان نشد.پس برای خانم هانمی توان هم ازدواج کرد وهم پیشرفت کرد البته به جز چند مورداستثنا.
چرا پیدا می شه. پدر خود من از همان 39 سال پیش که ازدواج کرد همه جور با مادرم راه آمده که در کارش موفق باشد.
اگر وعده و وعید از روی "لطف" باشد حسابی روی آن وعده و وعید نمی توان کرد. "لطف" را امروز می کنند فردا در اولین ناملایمت پس می گیرند.
باید در ذهن طرف جا افتاده باشد که تحصیل و کار یک ضرورت زندگی است.
شاید در تهران ویا حداقل اطرافیان شما این امر به عنوان ضرورت جا افتاده باشد ولی در شهرهای کوچک حداقل در شهر ما برخی ها هنوز عقاید عهد بوق را دارند در اینجا تنها خانم های مشتاق به تحصیل و کار ضربه میخورند و خوش به حال همسرانشان می شود چند روز پیش از سر دلسوزی به مادر یکی از دوستانم گفتم که کاش دامادتان حداقل میگذاشت دخترتان فوق دیپلمش را بگیرد این می تونه به زندگی آینده ش و بچه هاشون کمک کنه چنان نگاهی به من کرد که انگار فحش بد دادم و شروع به بد وبیراه گفتن به زنان تحصیلکرده و شاغل کرد که این ها زن زندگی نیستند و....
( به نظرم خیلی بامزه است که بحث مربوط به ازدواج از کامنت های پست قبلیتون شروع شد!! )
راستش خود منم بعضی وقت ها به این قضیه فکر می کنم. این مساله ی تقابل تحصیل و ازدواج برای خیلی از خانم ها الان یه دغدغه است.
نظر من هم اینه که هیچ زوجی نمیتونه واسه آدم الگو باشه چون هر زوجی کاملا یکتاست.
شاید بهترین کار این باشه که ما با مشاوره های ازدواج مشورت کنیم. اونها حتما بسته های پیشنهادی خوبی برامون دارند.
می خوام بگم شاید قضیه ی خانم-تخصیل-ازدواج یه خورده زیادی تو ذهن بعضیا بغرنج شده. شاید مشاورهای خوب بتونند کمی از بار روحی این قضیه کم کنند تا خود آدم بتونه مساله اش رو حل کنه!
ولی خانم دکتر این که اگر کسی رو دوست داشتیم و اونم ما رو دوست داشت حتما تلاش کنیم که به هم برسیم به نظر من درست نیست....چون ممکنه اصلا این رابطه سرانجامی نداشته باشه.در مورد خود من این یک احساس دو طرفه بود که به هیچ جا نرسید و ذاتا هم قابلیت اینکه به جایی برسه رو نداشت.تلاش هم حتی بی مورد بود و فقط چند سال از زندگی مو نابود کرد و ضربه های بدی بهم زد.همین. به نظر من این که یکی رو دوست داشته باشی و بتونی بهش برسی فقط یه شانسه نه بیشتر.به تلاش هم ربطی نداره
هردو مورد موفق و ناموفق هست. منتهي د رموارد ناموفق بايد ديد خود اشخاص همت ميكنند يا نياز به حمايت دارند و به گونهاي مِخواهند همسرشان نقش معلم-پدر-نصيحت كننده- برادر و غيره را هم داشته باشد. كه مشخصه اين دوستان گرامي بايد كمي به خودشان فكر كنند نه اينكه به همسرشان حمله كنند يا خرده بگيرند يا درددل كنند كه ازدواج دليلش بوده. هدف هر شخص در زندگي بايد تعيين كننده باشه و اين هدف بايد انگيزه و باني برنامهريزي باشه. فقط مواردي رو ميشه قبول كرد به عنوان سد راه بودن بعد از ازدواج كه همسر برخلاف گفتههاي قبلياش بخواد مستقيماً جلوي پيشرفت و استقلال شخصيت همسرش رو بگيره. و فقط مردان نيستند. زنان هم با زيركي و روشهاي غير مستقيم بلايي صدبرابر بدتر سر مردان ميآورند. منتهي فقط زناني كه درست اون دسته از مردان فكر مي كنند. كه اين به سطح فرهنگي وديدگاههاي اين اشخاص برميگرده.
برخلاف دوستاني كه دنياي مردن و غرب رو وازده و ضد خانواده و امثال اينها مِدونند با مستندات ميتونيد ببينيد كه اين حرفها فقط براي فريب دادن عوام در كشورهاي بسته براي توجيه مشكلات و محدوديتها و كساني كه قدرتي دارند و البته بيماريهايي هم دارند وارد افكار عمومي ميشه. آزادي اجتماعي بزرگترين دستاورد بشر بوده. تا زماني همه چيز واقعاً همه چيز رو نباشه انتخابها به شكل عجيبي پيچيده ميشه. و كسانيكه زندگي نرمالي داشتند وقتي تصميم ميگيرند مسائلي رو تجربه كنند به عنوان حق شخصي كه ازدواج نمونهِ آخر اون باشه، به دهها مشكل برميخورند. ذرهبين اجتماعي رو استفاده نميكنم چون همه چيز مدتهاست كه رنگ سياسي گرفته حتي زندگي خصوصي مردم.
زندگي در كشورهاي عقبماندهاي مثل ما كه ادعاهاي پوچي هم داريم به جاي اينكه واقعاً براي خودمون و ديگران و اجتماعمون سازنده باشيم، در هالهاي از ابهامات و شكهايي هست كه واقعاً تا آخر هردوطرف رو توو شك نگه ميداره. فقط زندگي مجردي و خانوادگي قبل از ازدواج ميتونه به عنوان فرهنگ كمك كنه كمي اين حس رو تعديل كنه. البته منظور من جايگزيني حسادت با تعهد به همسره. و نه برادر-پدر-معلم و واضع بودن براي زن و همينطور برعكس.
و خيلي ممنون از اشاره به موضوع ازدواج اون هم براي علوم پايهاي هايي كه اگر اكثرا نه عدهاي حداقل با دنيايي كه دارندبراي خودشون كمي در روابت اجتماعي ممكنه دچار مشكل باشند و صد البته كه آدمهاي اجتماعي هم همين مشكلات رو به گونهي ديگه اي دارند. متاسفانه به همون دليلي كه عرض كردم و نبود آگاهي كافي از سنين نوجواني انتخابها كاملاً به خطا ميره. و فقط ميتونيم متوسل بشيم به نظريهي احتمال در موفقيت يك ازدواج. يعني كاملا رندوم!
ازدواج به واسطه تغییر عمیقی که در زندگی آدم میده ممکنه مدتی آدم رو درگیر «بازیابی خود» بکنه و به این معنی باعث بشه که آدم درست به کارش نرسه. اما همین که این مدت تمام بشه، امکان تمرکز مجدد رو کار هست. به خصوص اگر همسر شما واقعا اومده باشه تا در زندگی «شریک» هم باشید، کار کردن بعد از ازدواج بسیار سادهتر و پربازدهتره. من شخصا به دکتر روحانی در این زمینه خیلی مدیونم. در زمان ازدواجم بنا بود دانشجوی دکتری ایشون باشم. وقتی گفتم که یه هفته بخاطر مراسم و اینها تهران نخواهم بود و کارم رو ذرهای با تاخیر تحویل خواهم داد (تو اون وضعیت هم حاضر نبودم از کارم دست بکشم)، ایشون تازه متوجه شدند که ماجرا چیست و پیشنهاد کردند که مطقیتر به موقعیتم نگاه کنم و یه ترم بیشتر وقتم رو صرف ساختن رابطهای بکنم که داشت شکل میگرفت و خشت اولش رو تا میتونم راست بگذارم. بعد از یه ترم بیام و مثل یک دانشجوی تمام عیار به کارم برسم. حرف ایشون من رو از آشفتگی ذهنی که گرفتارش بودم بیرون کشید. من یک ترم مرخصی گرفتم و همه تلاشم رو به کار بستم تا زندگی مشترکم آغاز معقولی داشته باشه و پایههاش صحیح گذاشته بشن. هیچوفت از اون یک ترم وقت گذاشتن و درس نخوندن پشیمون نیستم. بلکه همیشه مدیون کسی هستم که با یه جمله به من یادآوری کرد که الان مسئله «اهم» زندگی من چیه.
کسی که زود ازدواج کرده هیچ وقت متوجه این دغدغه نمیشه چون آن حسّ تنهایی رو تجربه نکرده. به خصوص اگر چنین شخصی ازدواج موفقی هم داشته باشه.اکثر دخترهای دانشجو در مقطع دکتری این دغدغه را دارن. در مورد دانشجویان ارشد کم تر هست چون هنوز فرصت برای ازدواج فراهم هست. هم سنّ بالا نرفته و هم اینکه موقعیت برای ازدواج با شخصی که تحصیلات ارشد یا دکتری داره فراهم هست. ولی مشکل از جایی شروع میشه که وارد مقطع دکتری میشی.یه نگاهی به دور و برتون بندازید. چند درصد دانشجویان پسر دکتری با دانشجوی دکتری دختر ازدواج کردن. اکثر دانشجویان دکتری پسر ترجیح میدن با دختری ازدواج کنن که درسش تموم شده باشه و در صورت امکان شغلی هم داشته باشه تا مشکلات اقتصادی کم تر بشه. در مورد دانشجویان خارج از کشور که مساله بسیار حاد تر هست. دوستانی دارم که گاهی اوقات حتا به ازدواج با شخص خارجی که مسلما فرهنگ، مذهب، زبان و تربیت متفاوتی هم داره فکر میکنن فقط به خاطر فشار تنهایی و اینکه احتمال ازدواج را بعد از برگشتن خیلی کم میبینن. یه مساله دیگه هم هست. دانشگاههای تهران را با شهرستان مقایسه نکنید. در دانشگاههای شهرستان جو آن قدر باز نیست که اگر از کسی هم خوشتون آمد پیشنهاد ازدواج بدید؛ از طرفی اکثر پسرها ظرفیت این پیشنهاد رو ندران. این را خود پسرها هم میگن. به نظر من شما آن قدر دور واو برتون مرد ایده ال و خوب دیدید (پدر و همسرتون) که حتا تصوری از مردی که میتونه همراه نباشه ندارید.
سلام خانم منجوق
می شه بپرسم چی شده روز جممعه به فکر ازدواج دانشجویی افتادید
اتفاقی افتاده
تصور نكنم منجوق گرامي چندان بياطلاع باشند به عنوان كسي كه داره در اين اجتماع زندگي ميكنه. و مثل همهي ما در اجتماع. در مورد دانشجويان خارج از كشور خيلي معذرت ميخوام ولي بهتره مسأله مذهب رو بخصوص براي اين مورد بگذاريد كنار همه مثل ايرانيها دچار افراط و تفريط نيستند. اين ما هستيم كه در جامعه بسته و مريض زندگي ميكنيم نه اونها! تبليغات سنگين خلاف واقع در مورد دنياي مدرن همهي ما رو تا زماني كه نبينيم تجربه نكنيم و يا مطالعهي دقيق نكنيم تحت تاثير خودش قرار ميده. تاكيد همه منظورم شما نيستيد. جامعهاي كه اخلاق مدار نباشه گرفتاري زياد داره. اين اخلاق مذهب و شرع و عرف نيست. اينها چيزهاي ديگري است. ازدواج با يك خارجي هيچ مشكلي نداره و اين فكر رو فراموش كنيد كه اتفاق بدي ميافته اگر با يك انسان ديگه مشتركاتي داشته باشيد بعد بگيد ايشون بجاي قرآن انجيل ميخونه يا اصلاًهيچ چيز رو قبول نداره پس بنده ميرم انتخاب ديگري ميكنم. شخصي كه كشور ديگري رفته خودش پذيرفته بره و بايد با محيط سازگار بشه.
در شهرستانها متاسفانه از تهران هم بدتر است. تهران هم تصور نكنيد همه چيز درست است. پول ندارند بچههاي مردم! مگر خانوادهها جواب مثبت بدن بندگان خدا برند به زندگي كه خودشون انتخاب كردند برسند.
و نكتهِ ديگه كه نظر من هست در مورد ازدواج در سنين كمه. بسياري هم در سنين بالاتر از همين نوع ازدواجها دچار مشكلات حادي ميشن چون پخته نبودند! شرايط خاصي مثل دكتر فرزان و شيخ جباري گرامي و اشخاص ديگه در دانشگاهها و هر صنفي نمونههاي موفق هستند و نه شاخص تعيين كنندهي ازدواج زود هنگام. اگر جامعه باز بود اطلاع و آگاهي بالا بود. استقلال شخصيت بود ميشد نتايج بهتري گرفت از ازدواج در سنين جواني.
من يك توضيحي براي دوستي كه گفته در تهران و شهرستانها مردهاي بهتري هستند و ... يك نكته را توضيح بدهم:
در سال 83 يك تحقيق ملي در ايران شد كه نتيجه اش اين شد كه:
از هر پنج زن شهري، سه زن تحت خشونت خانگي قرار دارند.
معيارهاي اين خشونت هم عبارتند از:
قهر و صحبت نكردن شوهر با همسر و خودداري از ارائه بحث در مورد مسائل فيمابين
به كاربردن كلمات ركيك و صحبتهاي بيرون از نزاكت و دشنام
محكم كوبيدن به در، به هم زدن سفره، انداختن ميز ناهارخوري
سيلي زدن
ايجاد فشارهاي روحي رواني با رفتار آمرانه و تحكمآميز
منت نهادن مداوم از بابت تامين معاش و عهدهداري زندگي و سركوفتهاي رواني پي در پي
تحقير و خجالت زده كردن نظير بياحترامي، بيارزش تلقي كردن و بردن آبرو پيش ديگران
كشيدن و هل دادن
ممانعت از كاريابي و اشتغال در بيرون خانه و يا ادامه اشتغال
ايجاد محدوديت در ارتباطات فاميلي
ايجاد مداوم احساس درماندگي
زدن با مشت و يا چيز ديگر
لگد زدن
از بين بردن كرامت انساني و عزت نفس
ايجاد محدوديت در ادامه تحصيل، مهارتآموزي و مشاركت در انجمنهاي اجتماعي
زدن تاحدي كه دست و پا شكسته است
جلوگيري از نگهداري فرزندان در زمان متاركه
ازدواج مجدد شوهر بدون رضايت همسر
عدم مراعات بهداشت زناشويي
مجبور كردن به سقط جنين
زدن تا حدي كه دندانها لق شده است
از دست دادن دندان
زدن تا حدي كه فك يا بيني شكسته است
زدن تا حدي كه پرده گوش پاره شده است
زدن تا حد نقص عضو
كتككاري منجر به سقط جنين
مجبور كردن به انجام كارهاي خلاف عرف و شرع و قانون و … و …
(مثلا همين كه ميگن ميتواني درس بخواني اما بعدا مانع ميشن خودش يك نوع خشونت رفتاري و خانگي هست. بگذريم از اينكه اصلا اجازه تحصيل يك انسان نبايد دست انسان ديگري باشد.)
و در نهايت معلوم شده كه مردان بزرگ شده شهري ميزان خشونت و ممانعت از تحصيل بيشتري نسبت به مردان بزرگ شده روستا و شهرستان هاي كوچك دارند.
به عبارت ديگر مردان روستايي كمتر زنان را تحت فشار كاري و تحصيلي قرار ميدهند تا مردان شهري. بهتره كمي از اين كليشه دوري كنيم و حقيقت را ببينيم. اتفاقا مردان شهري و علي الخصوص تحصيلكرده به روش هاي هوشمندانه تري به تبعيض عليه زنان اقدام ميكنند.
راستي ياسمن جان
اصلا نيازي نيست كه به حرفهاي آدمهاي شكست خورده نگاه كنيم. همين كه دومين گروه افسرده در ايران، زنان متاهل هستند و همين اينكه ميزان طلاق به خاطر سوئ رفتار مردها افزايش يافته و ...همين كه ده نفر از دوستان من از جمع 27 نفري ورودي دانشكده امون مطلقه هستند و 10 نفر هنوز اصرار به مجردي دارند و ... و يك كمي نگاه عميق به اطراف باعث ميشود كه آدم از ازدواج گريزان بشود. D:
راستي ياسمن پست قبلي گفتي من هزينه زيادي براي ماندن با همسرم دادم؛ من فقط ميخواهم بگويم دليل اينكه پاي اين هزينهها وايسادي و ماندي و رضايت داري اين است كه همسرت به نوعي ضربه گير شرايط مردسالارانه جامعه ما هم بوده. منظورم اين است كه نه تنها از آن شرايط به نفع خودش استفاده نكرده كه گاهي حتي از قدرت رانتي اي كه به واسطه جنسيتش به دست آورده به نفع تو و در راستاي كمك به تو و اينكه بتواني شرايط زندگي ات رو به عنوان يك زن بهبود ببخشي هم استفاده كرده (البته خوب من دارم شماي نوعي و همسر نوعي اتان را ميگم و مصداقش رو ديگه خودتان ميدانيد). اين نمونه يك زندگي خوب و شاد هست كه متاسفانه تعدادش در ايران كم هست.
ميبينيد اينقدر روابط در ايران درب و داغون و نادرست هست كه يكي هم كه مثل شما پيدا ميشود و خوب ميگه و ... سريع بيان ميشه كه "البته خوب استثناءهم هست و ..."
وفتی در ایران مردی نخواهد به همسر خود زور بگوید دوبل تحت فشار قرار می گیرد.
من یک شانس آورده ام: در خانواده ی گسترده ای بزرگ شده ام که این جوری نیست. از همان زمان حاج کاظم (پدر مادر بزرگم) اگر مردی بخواهد به زنش حرف زور بگوید خانواده ی گسترده به نوعی او را تنبیه می کنند (ساز و کار های بسیاری برای تنبیه هست. از این شبکه ی خانوادگی متنفذ و از نظراقتصادی طرد شدن خود بزرگ ترین تنبیه است) و اگر همسر خوبی برای زنش باشد او را تشویق می کنند (باز هم مکانیزم های بسیاری برای این تشویق دارند!)
نتیجه آن شده که عموم مردها و داماد های فامیل ما "خانم
قدری بولن" از آب در آمده اند (=قدر خانم خود را می دانند).
خوشبختانه هم بین خانواده ی خودم و هم بین خانواده ی شاهین خیلی مرسوم است که به مرد جوان بگویند "قدر خانمت را بدان".
بذار یک کم اینجا کار نامرسوم انجام دهم یعنی از مادر شوهرم تعریف کنم.
شاهین را مادرشوهرم این گونه بار آورده. مادر شوهرم به شاهین خیلی افتخار می کند. تعجبی هم ندارد که چنین کند. هرکسی جای او بود گوش فلک را کر کرده بود! اما آن چه که تحسین برانگیز است آن است که در حضور شاهین کمتر از او تعریف می کند.
و جالب تر آن که هیچ وقت در این 13 سال که ازدواج کرده ایم شاهین را تنهایی تعریف نکرده. همیشه هر وقت از شاهین تعریف کرده در کنارش نام مرا هم آورده! طوری برخورد کرده که یعنی ما یک واحدیم.
عمه و خاله شاهین هم همین طورند. همیشه تاکید می کنند به هم می آییم!
شاهین دایه ی مهربانتر از مادر زیاد دارد که در تعریف و تمجید از شاهین در حضورش زیاده روی می کنند. اما من توجه کرده ام هیچ وقت زبانشان نمی چرخد در کنار تعریف شاهین همان تاکیدی که مادرش- صد البته از روی عشق خالصانه ی مادرانه برای خوشبختی فرزندش - می کند آنها هم بکنند. حسرت به دل ماندم از زبان این دایه ها که صبح تا شب قربان صدقه ی مردان جوان دور و بر را می روند یک بار جمله ی "قدر زنت (یا نامزدت) را بدون" بیرون آید.
مردانی که در دامان زنانی مانند مادر شاهین بزرگ می شوند مثل شاهین می شوند مردانی که در دامان این دایه ها بزرگ می شوند می شوند همان شوهر های آن سه زن شهری از 5 زن شهری که عطیه گفت.
حاج كاظم پدربزرگ مادربزرگم بود نه پدرش. بالا اشتباه شد
ياسمن جان
من اين كامنتهاي بعدي شما را الان ديدم.
ميخواستم بگويم آن تحقيقي كه گفتم در مورد زنان و خشونت و اينها.
به اين نتيجه رسيده بودند كه "تبريز پايين ترين خشونت را در كل كشور نسبت به زنان دارد" (فكر كنم كلي الان خوشحال شدي) و بهترين رتبه را در اين زمينه داشته. اگر درست يادم بيايد زير 2 درصد زنان تبريزي تحت خشونت خانگي بودند و ...
به نظرم بايد ديد با اينكه تبريزيها سنت هاي خاص خودشان را دارند و پايبند به يك سري عرف هستند، چطور اينقدر موفق تر از ساير بخشهاي كشور ما در برخورد با زنان رفتار ميكنند؟؟ (كه نمونه هايي شبيه خانوادههاي شما به وجود ميآيد.) (والبته اين سوال هم هست كه ممكن است خانمهاي تبريزي كمتر در اين زمينه زبان به بيان مشكلات داشته باشند و ... اينها ديگر بخش جامعه شناسي اش هست البته).
فكر مي كنم اين آماري كه مي گوييد درست و معني دار باشد. با آن سنت هايي كه گفتيد منافاتي ندارد. مردها ي تبريزي نمي پذيرند كه كسي روي دختر يا خواهرشان دست بلند كند. به علاوه مردهاي تبريزي دست روي زن بلند كردن را عار مي دانند. از طرف ديگر اعتياد هم در آذربايجانشرقي خيلي پايين است و همان طوري كه مي دانيد اعتياد از عوامل اصلي در خشونت هاست.
معناي مردسالاري در تبريز با اين ورها فرق دارد. هرچه هم در تبريز خانواده اي مردسالار باشند باز هم زن هايشان "حرف زور" قبول نمي كنند.
ارسال یک نظر