۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

من آنم كه رستم بود پهلوان

نوبل سال 2002
به چند نفر فيزيكپيشه نوترينوي آزمايشگر تعلق گرفته است.



الكسي اسميرنف از سردمداران فيزيك نوترينو در بخش تئوري است. خودش هم چند سال پيش كانديداي جايزه ي نوبل شده بود. در واقع دو قدم به نوبل است. به معناي اصيل كلمه عمر خود را صرف پژوهش درباره ي نوترينو كرده و اين 230 مقاله حاصل اين يك عمر تلاش است. تك تك اين مقاله ها، مقالاتي هستند كه تاثيرگذار بوده اند نه از آن مقالات آبكي كه برخي در دانشگاه هاي شهرهاي كوچك ايران سر هفته منتشر مي كنند اما هر ده تا از مقاله هايشان به اندازه ي يك مقاله متوسط متعارف هم محتوي ندارد!
اثر MSWمعروف در فيزيك نوترينو توسط او و همكارانش معرفي شده. در واقع S در MSW اول Smirnovاست. اگر به هر فيزيكپيشه ي ذرات بنيادي بگوييد ده جمله ي كلي در مورد تحقيق در باره ي نوترينو بگويد، به احتما ل زياد، در اين ده جمله از اسميرنف هم يادي مي كند!
اما نشنيدم اسميرنف نوبل سال 2002 را به خود گرفته باشد و انتظار داشته باشد كسي به خاطر آن كه چند نفر آزمايشگر نوبل گرفته اند بيايد وبه او تبريك بگويد. اصلا اين گونه نداي "من آنم كه رستم بود پهلوان" سر دادن ها مال يك محيط بسته و از لحاظ علمي عقب افتاده است كه فرق بين دوغ و دوشاب را در آن نمي شناسند!

۳۰ نظر:

عباس گفت...

سلام
شما با استادان بزرگی کار کرده اید. قبلا خوندم که با برتون ریشتر و مايكل پسكين هم کار کردین. می تونم بپرسم دیگه با چه بزرگانی کار کردید؟
بنظر شما الان بزرگترین دانشمند فیزیک جهان کیه؟
البته می دونم گرایش ها فرق می کنه و هر کسی تخصص خودشو داره.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
کاوه گفت...

سلام
ببخشید که سوالمو تو نظرات این مطلب می نویسم
میخواستم بدونم تاریخ امتحان میان ترمتون کیه؟ و کجا برگزار میشه؟
در ضمن اگه براتون امکان داره درباره ی تعریف ماده و اینکه در فیزیک ذرات بنیادی به چه چیزی ماده گفته میشه رو هم بنویسین چون من یه تعریف فلسفی خوندم که به نظرم نمی تونست زیاد کاربردی باشه.

Qasem گفت...

امیدوارم این نوشته هیچ ربطی به من نداشته باشد

اما خداوکیلی چقدر بدشانسم٫ یکی دیگر جایزه می‌دهد٫ دیگری جایزه می‌گیرد دعوایش نصیب ما می‌شود

منجوق گفت...

نه قاسم جان
ربطي به نوشته ي تو نداشت. اتفاقا نوشته هاي تو خيلي با مزه بودند. من از شون خوشم آمد.

منجوق گفت...

تاريخ امتحان را سه شنبه تعيين مي كنيم.

Hamid گفت...

با سلام از آنجائی که مختصات دکارتیم را گم کرده بودم گفتم نکند یک وقت بدون اجازه ی منجوق به وبلاگ ایشان سر می زنیم کار درستی نباشد حالا سخنرانیها و دیگر چیزها که جای خود دارند. این دنیای انترنت ممکن است مزاحمت باشد. لطفاً اگر اینطور است بفرمائید من زحمت را کم می کنم و اسم شما را از لیست کسانی که به آنها سر می زنم بر می دارم هر جند که خیلی دلخور می شوم و قول می دهم که دیگر تقلب هم نکنم.

منجوق گفت...

حمید آقا
باور کنید من منظور هیچ کدام از حرف های شما را نمی فهمم. نمی فهمم شوخی می کنید کنایه می زنید مسخره می کنید و یا به جد سخن می گویید.

Hamid گفت...

مطمئن باشید که من نه قصد کنایه و نه قصد مسخره کردن داشتم. واقعاً شوخی هم قصدم نبود. مسئله مختصاتی منظور به این است که بالاخره آیا باید اجازه ای در کار باشد که من نام حضرت عالی را به عنوان کسانی که به وبلاگشان می شود وصل شد جا دهم یا خیر. و این هم که خدای ناکرده مزاحمتی نباشد. از دیگران هم نپرسیده ام ولی گفتم لااقل از شما اول بپرسم. دلیلش هم این است که من چندان به اینترنت وارد نیستم. به نوعی تازه واردم. این فضا متعلق به شماست و فکر کنم باید به نوعی اجازه داشت تا بتوان حتی به آن وصل شد.

منجوق گفت...

من اين مطالب را مي نويسم كه مردم بيايند و بخوانند. اگر مسئله خصوصي بود منتشرش نمي كردم. هر چه خواننده بيشتر بهتر. خوشحال مي شوم به و بلاگم سربزنيد.

Hamid گفت...

به هر حال من اجازه ام را از شما فکر می کنم گرفتم و خیلی خوشحالم که این اجازه را دادید چون چیزهای زیادی از وبلاگ شما از نگاهی کاملا متفاوت یاد میگیرم. تشکر. مثلا مقاله سمیرنف و محمد عباس در یک نگاه خیلی جالب به نظر می رسد. راستش داشتم مقاله را می خواندم که یکمرتبه جذب بیوگرافی ماهورانا در ویکیپدیا شدم. غیب شدنش مرا یاد پیش بینی شهادت برونسی بوسیله ی خودش و اینکه مفقودالاثر شد می اندازد. این را هم از سید مهدی سجادی و نمایش کتاب خاکهای نرم کوشک در سایتش فهمیدم. بگذریم.

فرزانه گفت...

اميدوارم روزي شما جايزه ي نوبل فيزيك را بگيريد.

منجوق گفت...

ممنون فرزانه جان

اما ما كه فعلا داريم مشق علم مي كنيم

منجوق گفت...

ممنون فرزانه جان

اما ما كه فعلا داريم مشق علم مي كنيم

ایلیا گفت...

سلام
بامزه بود. قحط ارجال و قحط النسا همینه دیگه. عرصه باز و سوار بر اسب مراد.
چهارنعل می تازند.
اگه داستان اونی باشه که من حدس می زنم بزارین حالا خوش باشه که نوبل به گرافین دادند.
اما من یه احساس بدی که دارم اینه که این جور حرفا یعنی اصول اخلاق علمی بیشتر مواقع فقط در حد حرف می مونه و باعث تنبه افراد نمی شه و خیلی وقتا جدی گرفته نمی شه. تلاشهای تقریبا بیهوده اخیر انجمن فیزیک و این حرفا هم فایده ای نداره. خود جماعت علم پیشه باید خودشونو اصلاح کنند و چه خوب که نسل فعال و جوان کنونی این چیزا رو اول به خود وبعد به نسل بعدی منتقل کنند وگرنه بعد چهل سالگی این چیزارو نمی شه یادگرفت.

آنا گفت...

دور نيست روزي كه نوبل رو هم بگيريد خانم دكتر

منجوق گفت...

آنا جان

متشكر از لطف شما. اما سطح كارهاي من آن قدر بالا نيست. اميدوارم دانشجو هايم روزي به آن سطح برسند

مهدی گفت...

سلام. من خیلی وقته که وبلاگتون را از گودر می خونم. قبلن هم کامنت گذاشتم. الان چیزی که باعث شد بیام کامنت بگذارم این اصطلاح شهرستانیهایی که آخر هفته مقاله میگذارند بود. گیرم که اشاره به یکی دو نفر بود که خیلیها هم میشناسند کیا هستند. ولی این اصطلاح زشته زشته و خیلی زشته و اعتماد به نفس را از شهرستانیها میگیره. و این که واقعن نمیدونم تهران و تهرانی چی داره(البته خیلی چیزها داره) که همه را ÷ایین تر از خودشون می دونن. به شهرستانیها به دیده ی حقارت نگاه می کنید ...انقدر تمرکز و حواس ندارم که خودم هم نمیدونم چی میگم... فقط خواستم اینو بگم که اگه این شهرستانیها نباشن خانم دکتر کی میتونه بفهمه که وقتی شما به فرض نوبل فیزیک گرفتید یعنی چی. کی اون پایین نشسته که براتون دست بزنه بالاخره آدمهای متوسط هم باید باشن تا برای شما نابغه ها دست بزنن. حرفتون زشته و اگه گفته های پریشان و بدون ساختار من ناراحتتون میکنه خیلی خیلی خوشحال میشم و کمی از عصبیتم کم میکنه...بعدن ...

منجوق گفت...

مهدي عزيز
مي دانيد كه من تبريزي هستم و هميشه هم خودم را تبريزي دانستم نه تهراني!
بنابراين دليلي ندارد كه نسبت به ديگر شهرستاني ها احساس تبختر كنم.

روي شهرهاي كوچك تاكيد كردم براي آن كه اين پديده به واقع مختص شهرهاي كوچك است. شما اصلا نگران اين افرادي كه من به آنها اشاره مي كنم نباشيد! آنها هرگز براي من يا خيلي خيلي بهتر از من كف نمي زنند.

آنها خود را در رديف اينشتين جا زده اند. دبدبه و كبكبه اي براي خودشان راه انداخته اند كه بيا و ببين.
من تا اين جاي مسئله با آنها مشكلي ندارم. مشكل آنجاست كه برخي از همين افراد اجازه نمي دهند دانشجوهاي با استعداد دانشگاه شهرشان پيشرفت كنند. واهمه دارند از اين كه دانشجو از آنها از نظر علمي جلو بيافتد و كم سوادي وبي مايگي اينان نمايان شود.

متاسفانه من از حرف هاي شما نه تنها اصلا ناراحت نشدم بلكه خوشحال هم شدم كه حساسيت نشان داديد.

منجوق گفت...

چنين پديده اي با اين شدت در تهران اتفاق نمي افته براي اين كه جمع بزرگ تره و راحت تر افرادي كه خود را اينشتين جا مي زنند رسوا مي شوند.

منجوق گفت...

هر چه تعداد دانشگاه هاي شهري بيشتر باشد اين گونه مسايل كمتر مي شود.

منجوق گفت...

ّباز هم روي شهر هاي كوچك تاكيد كردم (با اين كه حتم داشتم عده اي با تمام قوا بر من خواهند توپيد) چون وقتي يك عده از شهر هاي كوچك به توليد انبوه مقالات بي محتوا مي پردازند عده ي ديگري كه عموما بي اطلاع هستند يك وجه خيلي رمانتيك به قضيه مي دهند: " چه نابغه اي است كه با آن امكانات كم شهرستان ها اين همه مقاله توليد مي كند. چه قدر اين نابغه تعهد دارد كه به جاي آن كه به خارج برود در يك شهر كوچك مانده و خدمت مي كند" و حرف هايي از اين دست! آن قدر اين حرف ها را تكرار مي كنند كه جناب نابغه از همه طلبكار مي شود: از دانشجويانش، از همكارانش، از همشهريانش، از تهران نشين ها، از ايرانيان مقيم خارج و....

منجوق گفت...

به طور كليشه اي گفته مي شود امكانات شهرستان ها كمتر است. بايد سئوال كرد كدام امكانات؟! آيا به دانشگاه هاي شهرستان ها كمتر بودجه مي دهند؟! آيا به استادان دانشگاه هاي شهرستان كمتر حقوق مي دهند؟!
آيا به دانشجوي تحصيلات تكميلي دانشگاه هاي دولتي شهرهاي كوچك كمتر بودجه تعلق مي گيرد؟!


تا جايي كه من مي دانم جواب سئوالات بالا همگي منفي است.
استادان شهرهاي كوچك اتفاقا اضافه حقوقي نيز بابت دوري از مركز مي گيرند! اگر جواب احيانا مثبت است بايد متحد شوند و حق خود را بگيرند.

تا همين چند سال پيش استاد هاي شهرستان ها وخيلي از دانشگا ه هاي تهران براي هر مقاله مقداري پول هم مي گرفتند (همين هم انگيزه آنها بود براي چاپ انبوه مقاله). آقاي دكتر اردلان در آي-پي-ام جلوي اين كار ايستاد. والان مي بينم چه كار درستي كرد! برخي از كارهاي دكتر اردلان واقعا جاي تشكر دارد از جمله همين كار او. اين كار او به من وهمسرم ضرر مالي مي زند اما باز هم مي گويم بارك الله! چون كار درستي است.

منجوق گفت...

نوع امكاناتي كه در شهرستان كمتر از تهران است از نوع سرمايه ي انساني است. يعني تعداد استاد ها كمتر است. اتفاقا همان كساني كه سرهفته مقاله منتشر مي كنند نون همين "كمبود امكانات" را مي خورند. كسي در دور وبر نيست كه محتواي مقالات آنها را به چالش بكشد. در صورتي كه در اين آي-پي-ام حتي متنفذ ترين افراد هم اگر مقاله ي تهي از محتوا بنويسند به چالش كشيده مي شوند.

نتيجه آن مي شوند كه روند مقاله ي آبكي نوشتن در شهرهاي كوچك بيش از تهران رشد مي كند.

منجوق گفت...

يك چيز ديگر مي خواهم در مورد كمبود امكانات در شهرستان ها اضافه كنم:

در خيلي از موارد اين كمبود امكانات براي دانشجو ها توسط دست اندر كاران خود آن دانشگاه به وجود مي آيد. مثال مي زنم: به هر دانشجوي تحصيلات تكميلي در دانشگاه هاي دولتي مقداري بودجه تحقيقاتي اختصاص مي يابد كه بايد صرف فرستادن دانشجو به همايش ها و هزينه هايي از اين دست شود. مقدار اين بودجه به دانشگاه بستگي ندارد.

اما مي دانم در خيلي از اين دانشگاه هاوقتي دانشجو مراجعه مي كند اصلا منكر وجود چنين حقي مي شوند! مي گويند ما چنين بودجه اي نداريم در صورتي كه دارند.
هر چه تعداد دانشگاه هاي شهري بيشتر باشد امكان انكار اين گونه حق ها كمتر مي شود.

منجوق گفت...

قابل توجه آقاي وحيدي

يكي از بهترين دانشجويان كلاس من از دانشگاه فردوسي مشهد است. يك عده از همكاران در آن دانشگاه استاد هستند و جو علمي خيلي خوبي به وجود آورده اند (از نظر من از برخي جهات بهتر از دانشگاه صنعتي شريف).

يكي از همكاران در دانشگاه فردوسي مشهد كه جزو محققان برتر كشور در رشته نظريه ريسمان است قبلا در يكي از شهرهاي كوچك استان خراسان استاد بود. آن قدر اذيتش كردند كه با همه اعتقاد راسخي كه به تعهد داشت نتوانست دوام بياورد و به دانشگاه فردوسي مشهد منتقل شد.

منجوق گفت...

همين حالتي كه من در مورد شهرستان مي گويم كل جامعه ي علمي ما نسبت به جامعه علمي دنيا دارد.
مهدي عزيز! شما آن قدر عصباني بوديد كه جمله ي آخر مرا نخوانديد:
" اصلا اين گونه نداي "من آنم كه رستم بود پهلوان" سر دادن ها مال يك محيط بسته و از لحاظ علمي عقب افتاده است كه فرق بين دوغ و دوشاب را در آن نمي شناسند! "


اين خطر دركمين همه ي ما هست.
تنها راه هم ارتباط با ديگر فيزيكپيشه هاست. هر چه محيط بسته تر باشد اوضاع بدتر مي شود. فرق بين تهران و شهر هاي كوچك آن است كه محيط تهران اندكي از نظر علمي باز تر است، تعداد همايش ها و رفت و آمد هاي علمي بيشتر است. فرق بين استنفورد وآي-پي-ام هم باز در همين است.

منجوق گفت...

قبلا من اين ماجرا را در چارچوب مقوله تقلب گفته بودم اكنون تكرار مي كنم:

"
از دوست قابل اعتمادي داستان زير را شنيده ام:
چندي پيش در دانشگاه يكي از شهرهاي توريستي كه املاك كنار دريا دارد محققي تقلب كرده بود و كتاب معروفي را به نام خود مي خواست دوباره منتشر كند. عده اي گفتند با اين شخص بايد برخورد كرد. ظاهرا اين تقلب اولين تقلب اين شخص هم نبود. قبلا عده اي ديگر خواسته بودند او را به خاطر تقلبش سرزنش كنند ولي چنان با واكنش همكاران وي رو به رو شده بودند كه تصميم گرفته بودند موضوع را مسكوت بگذارند. اين بار عده اي كه بنا به گفته دوستم خيلي هم دم از "اخلاق حرفه اي" مي زنند گفتند "ايشا لله گربه است. صدايش را در بياوريم از استفاده املاك زيباي اين دانشگاه به هنگام تعطيلات محروم خواهيم ماند. اصلا به ما چه؟" آري! متاسفانه برخورد ها دو گانه است. برخورد قهري با يكي و چشم پوشي با يكي ديگر نه تنها مشكل تقلب را ريشه كن نمي كند بلكه تنش ها و زخم هايي به وجود مي آورد كه سال ها باقي مي ماند."

منجوق گفت...

ملاحظه مي كنيد اين پديده بنا به طبيعتش مال شهرهاي كوچك است. اين به آن معني كه ما در تهران آدم هاي بهتري هستيم نيست!
واقعيت آن است كه شهرستان ها هم يك جور ديگه امكانات دارند كه ما از آنها محروميم و عده اي بين آنها از اين گونه امكانات سوء استفاده مي كنند.

منجوق گفت...

نمي گويم در تهران تقلب نمي شود (كه قطعا مي شود) اما وقتي در تهران يكي تقلب مي كند ديگران با ذهنيت قبيله اي از او دفاع نمي كنند.

در شهرهاي كوچك فكر مي كنند اين مسئله به حيثيت شهر و ديارشان آسيب مي رساند بنا براين متحدانه از متقلب حمايت مي كنند. در تهران كسي به اين معني از ديگري حمايت نمي كند.

در نتيجه برخي آسيب ها در شهرهاي كوچك بيشتر رشد مي كنند تا جايي مانند تهران كه خيلي ها مترصد هستند از ديگر همكاران آتو بگيرند و غرقش سازند!