سلام ممنون،اما احساس میکنم همین توجه بیش از حد به این مسائل، خودش ایجاد استرس میکنه. اگه قراره برنامه ی غذایی یا ورزشی یا خواب و یا هر چیز دیگه ای باشه، بهتره همیشگی باشه. من به شخصه، اگه یه هو این قدر بهم توجه بشه میترسم. در ضمن اجرای این توصیه ها برای خوابگاهی ها سخت تره. شاد باشین.
Dear Mohsen, There will be more than enough people who will answer him. I anticipate that most of them would overreact, making the situation worse. In this situation, reasonable discussion and criticism will not be heard.
خوندم جواب شوراي ايراني هاي امريكا را كه گفتند http://www.stanforddaily.com/2011/01/10/professor-comes-under-fire-for-alleged-anti-iranian-e-mail/ اما من خودم به شخصه از منجوق انتظار يك پست در مورد اين قبيل رفتارها آن هم در كجا، در بالاترين سطوح دانشگاهي جهان كه خود نيز تحصيل كرده آنجاييد، را نداشتم. براي خود من رفتار اين استاد عجيب بود و به خودم گفتم كه آيا اين نظر يك استاد است يا كه منشايي دارد؟
به محسن: حرف هایی که آن آقای بازنشسته زده عموما بی اساسه. در مورد تک تک ان نظرات می شه نشست و حرف زد و مغلوبش کرد. مطمئنم یک عده هم چنین کرده و یا خواهند کرد. اما تنها "نظر" هستند. به این معنی که ایشان در موقعیتی نیستند که بتوانند آن نظرات را اعمال کنند. ّ"براي خود من رفتار اين استاد عجيب بود و به خودم گفتم كه آيا اين نظر يك استاد است يا كه منشايي دارد؟ " منظورتان از منشا چیست؟! خوب! گروه هاو لابی های قدرتمندی در آمریکا هستند که این گونه نظرات را ترویج می کنند. یک عده هم قبول می کنند. جوابیه سخنگوی استنفورد را یک بار دیگر بخوانید. با دقت و بدون تعصب بخوانید که چگونه جواب کسانی را که می خواهند آن استاد بازنشسته باید به خاطر نظراتش تنبیه شود می دهد. نظرات او به نظر این جانب که منجوق باشم باطل هستند. اما سئوال آن است که آیا این شخص باید به خاطر نظراتش تنبیه شود یا نه. تنبیه کردن (dicipline) چیزی بود که دوستان ایرانی ما خواهانش بودند. اگر این شخص در شورایی می نشست که نقش تصمیم گیری داشت این دوستان ایرانی ما کاملا محق بودند بخواهند او را از آن شورا-به خاطر لحاظ کردن نظرات سیاسی خود- بردارند. اما این شخص در چنین موقعیتی قرار ندارد.
در ضمن اتفاقات خیلی زیادی در دنیا می افتد. بنا نیست من درباره ی همه ی آنها نظر بدهم!!! اگر بخواهم این کار را بکنم می شوم یک "جو گرفته" مثل خیلی های دیگه! من برای نوشتن و یا ننوشتن یادداشت هایم معیار هایی دارم. نمونه اش همین که در مورد پدیده ی ایرج حسابی گفتم: http://monjoogh.blogspot.com/2010/07/blog-post_06.html
اگر دیدید که مثلا در مورد حمید این همه یادداشت گذاشتم برای آن بود که دیگران با بی تفاوتی از کنارش گذشتند. اگر هم چیزی نوشتند حرف هایی از جنس سانتی مانتالیتی بود که دو روزه فراموش می شود:"لبخند را از هم دریغ نکنیم" و از این حرف ها که معلوم بود دو روز بعد فراموش می شود.در این مورد نوشتم چرا که نیاز بود.
در موارد دیگرهم که یادداشتی گذاشتم این گونه تشخیص دادم که نیاز هست. شاید تشخیص من اشتباه بوده باشد ولی بر پایه یک استراتژی معین و به دنبال هدفی بود.
در وبلاگ نویسی هم یک استراتژی دارم در مدت اقامتم در آمریکا و تحصیل در استنفورد هم یک استراتژی داشتم.
استراتژی ام در آنجا کاملا خوش تعریف بود: قصد بازگشت داشتم و می خواستم در مدت اقامتم در آمریکا بیشترین اندوخته را با خود به میهن باز گردانم. اندوخته مادی و معنوی. اندوخته ی مادیم همان پس اندازی بود که می خواستیم با آن خانه ای پیش خرید کنیم. آوردن ارز از آمریکا به ایران (کاری که اغلب افراد برعکسش را می کنند) خیرش خیلی به کشور ما بیشتر می رسد تا صد تا هارت و پورت و شعار یا شاخ و شانه کشیدن به آن استاد بازنشسته ی استنفورد! حداقل آن این است که پیمانکار خانه ای که پیش خرید کردیم با آن پول حق و حقوق عقب افتاده ی کارگرانی را داد که ماهها بود جلوی زن و بچه شان شرمنده بودند!! دوم سعی من و شاهین این بود تا می توانیم آنجا فیزیک وکار پژوهش بیاموزیم و از نظام آکادمیک آنجا یاد بگیریم. نمود اولی شد پایان نامه و مقالاتم. نمود دومی شد داستان استنفوردها که در هموردا نوشتم. فعالیت های ما در استنفورد در چارچوب این استراتژی بود.
نقطه ضعف خیلی خیلی بزرگیه که یکی فکر کنه هرجا که از او انتظار می ره اظهار نظر کنه حتما باید اظهار نظر کنه. به خصوص اظهار نظر انتقادی علیه یک عده با انگیزه ی ایدئولوژیکی یا ناسیونالیستی. ناسیونالیزم به معنایی که جرج ارول می گفت. این نقطه ضعف باعث می شه مردان قدرت از او به عنوان یک مهره ی بی مقدار در جنگ قدرت خودشان سوء استفاده کنند. چشم باز می کنه می بینه شده "تخریب چی این و آن"! شده "سگ پاچه بگیر این و آن"! چشم باز می کنه میبینه از خودش هیچ چی نداره! نه خانواده ی درست و درمانی! نه شغل ثابتی و نه حتی مرام مشخصی. تمام وجودش خلاصه شده در پاچه گرفتن از این و آن برای اهداف دیگری که ثابت بکنه خیلی مهمه. می بینه آنهایی که به خاطرشان پاچه می گرفته به راحتی رفتند با هم مصالحه کرده اند و این شده چوب دو سر طلا!!
این حرف ها را کلی عرض می کنم. والا مطمئنم محسن عزیز چنین قصدی نداشت. اما خواستم آسیب های چنین نگرشی را تشریح کنم.
اول ها که به ایران باز گشته بودم یک عده که می دیدند منجوق خیلی رک گو وصریح است گمان می کردند می توانند از او به عنوان سگ پاچه بگیر در بازی های قدرت خود سوء استفاده کنند. از همان اول به بازی کثیفشان پا ندادم. با خود گفتم درباره ی منجوق چه فکر کرده اند. آیا گمان می کنند من از آن زن های عقده ای هستم که برای جلب توجه حضرات والا به جان این و آن می افتند. مثل همان زنانی که در فیلم های دوره انقلاب فرهنگی چین دیده ایم. همان هایی که عروسک ها را می شکستند ویولن ها را آتش می زدند و .... خدا را شکر پدری داشته ام یک دانه که مرا apple of my eyes می خواند و همسری که با عشق با او ازدواج کرده ام و با عشق با او زندگی می کنم. نیاز و عقده ای برای جلب توجه از طریق این گونه پاچه گیری ها ندارم. این ماموریت را به زنانی بسپارید که عمری توسری خور بوده اند و نیازمند نیم نگاه تحسین آمیز! دخترانی که اجازه نداشته اند که بخندند وبا فریاد زدن در قالب یک ایدئولوژی که معنایش را هم درست و حسابی نمی فهمند خود را خالی می کنند. من اگر دنبال ایدئولوژی باشم می روم از جهان بینی پشت آن که توسط فیلسوفان دست اول نگاشته شروع می کنم نه از تفسیر دست چندمی که حاصل به جان این و آن افتادن باشد.
آری! فریاد هم لازم باشد می کشم. هیچ ابایی ندارم.اما این من هستم که تشخیص می دهم کی وکجا قرار است فریادی کشیده شود. کسی برای من این تصمیم را نمی گیرد.
فریادم را جایی می کشم که تشخیص می دهم برای گرفتن چیزی که باز همخود تشخیص می دهم حق است لازم است. جایی که در چارچوب استراتژی که باز خودم برای خودم تعریف کرده ام. تشخیص را خودم می دهم! فریاد را خودم می کشم! پای عواقب آن خودم می ایستم!
زمانی ناشناسان کامنت گذار که به زعم خود افشاگری می کردند می گفتند منجوق فقط جایی که نفع او باشد حرف می زند. البته که چنین است. نفع را من لزوما نفع شخصی تعریف نمی کنم. نفع را نفع آنی و لحظه ای هم نمی دانم. اما بر اساس "نفع" و "ضرر" هست که تصمیم می گیرم که تصمیم می گیرم اقدامی بکنم یا نکنم. نه به علت جو گرفتگی. نه به علت جلب توجه این و آن. نه به علت مهره ی بازی این و آن شدن.
ممنون خانم دكتر، به نكته خوبي اشاره كرديد كه گفتيد جوابيه سخنگو را بدون تعصب بخوانم. اما در مورد استراتژي شما در وبلاگ نويسي من هيچ اظهار نظري نمي كنم و اين كه شما در مورد حميد يا بنياد كودك دوست داريد ميزان پست بيشتري نسبت به ساير موضوعات بگذاريد يك از حقوق شخصي وبلاگ نويس است و من به آن احترام مي گزارم. و در آخر اينكه من هيچ قصد و نيت بدي براي كامنت قبليم نداشتم اگر بگويم يك روز است كه اين دست آن دست ميكنم تا از پست قبليتان كه راجب افسردگي است عبور كنيد و پست جديد بزاريد تا اين موضوع را بيان كنم حرف بي ربطي نزدم.
محسن عزیز مخاطب این چند تا یادداشت آخرم (زنان دوره ی انقلاب فرهنگی چین و...) شما نبودید. مطمئنم شما معصوم تر و پاک تر از آنید که اصلا چنین قصدی داشته باشید. اما این گونه آسیب ها هستند. خیلی هم زیاد. نوشته ی شما بهانه ای شد که من این آسیب احتمالی را گوشزد کنم. متاسفانه باید بگویم دختران و زنانی که دوست دارند شخصیت مستقل داشته باشند خیلی در معرض این آسیب هستند.
البته مردها ی جوان هم در معرض این آسیب هستند اما زن های جوان بیشتر در خطر این آسیب هستند. این خطر هست که برای آن که ثابت کنند خیلی شخصیت محکم و مستقلی دارند بیافتند به دام کسی که می خواهد از آنها به عنوان "تخریب چی" استفاده کند. خیلی باید به هوش بود.
البته باید بگویم مردها هم از این جهت در معرض آسیب هستند. در یک مورد به یاد دارم یک مرد جوان را حسابی پر کرده بودند کلی در گوشش خوانده بودند که تو ستاره ی آسمان فیزیک ایران هستی حالا دیگر آن قدر کارت درست شده که نه تنها سرآمد فیزیکپیشگان شده ای بلکه باید برای جامعه ی ریاضپیشگان هم فیض برسانی. برو و فلان استاد ریاضی را ارزیابی کن. این بابای بیچاره هم-که عمری شاگرد تنبل بود از این هندوانه ها خوشش آمده بود و باورش شده بود. نگو که می خواستند حال آن استاد ریاضی را بگیرند دنبال یک آدم ابله می گشتند که برود و تندی کند. اگر موفق می شد که به هدفشان می رسیدند. اگر موفق نمی شد چیزی از اینها کم نمی شد. آخر سر می گفتند جوان بوده و از روی نفهمی کاری کرده! خلاصه این بابا رفته بود به زعم خودش برای ارزیابی آن استاد ریاضی بی آن که چیز زیادی از موضوع پژوهشی آن استاد بداند. به محض ورود کنف شده بود و دست از پا دراز تر بازگشته بود. مدت ها شد مضحکه!
مردها هم در این بازی ها مضحکه و مهره و چوب دوسر طلا می شوند اما زن ها در این گونه بازی بیشتر ضربه می خورند. اون بابا درسته که مضحکه شد اما زندگی خانوادگی اش چندان آسیبی ندید. اما اگر دخترجوانی شهرت داشته باشد که "تخریب چی" یک نفر دیگر است شانس ازدواج را هم از دست می دهد. من شخصا اگر مرد بودم به خواستگاری او نمی رفتم. دخترها از من در این باره پرسیده بودند. من هم خواستم یکی از آسیب های احتمالی را گوشزد کنم.
بعضی مردها پیدا می شوند که دخترانی که شخصیت مستقل دارند را می پسندند. اما کمتر مردی پیدا می شوند که عقل سالم داشته باشد و قبول کند همسرش در چنبر قدرت یک نفر دیگر باشد که از او به عنوان تخریب چی استفاده می کند. چه تضمینی هست که فردا همین اقدامات تخریبی علیه خود او انجام نگیرد؟!
منظورم اینه این خود دخترهای دانشجو بودند که ناشناسانه گفتند نگرانند که تحصیل و شغلشان مانع از ازدواجشان شود. گفتند نگرانند تنها بمانند. و الا از نظر من اهمیتی ندارد که کسی ازدواج بکند یا نکند. موضوع شخصی است. اما مشاهده ای که من کرده ام آن است که هستند مردانی که بدشان نمی آید همسرشان دکتری داشته باشد. نمی خواهم بگویم همه ی مردان جامعه این چنین هستند اما به اندازه کافی چنین مردانی وجود دارند. دوست دارند همسرشان هم شغل آنها باشد که بتوانند با هم بحث کاری کنند. احیانا همکاری کنند. تحصیلات بالای همسر به معنای حقوق بالاتر است و حقوق بالا هم چیزی است که کمتر کسی از آن بدش می آید..... ولی دخترانی که شهرت به "تخریب چی گری" برای یک نفر دیگر دارند بد جوری توی ذوق مردها می زنند. چه می خواهد سنتی و با ذهنیت مردسالارانه باشد چه امروزی و روشنفکر. گفتم کاملا درک می کنم که چرا چنین است.
سلام منجوق، احتمالا شماپرفسورآرش،استاد دانشگاه صنعتی تفرش رو میشناسید!؟فکر میکنم هر چه قدر هم دانشجوهای ایشون بخوان بر استرسشون غلبه کنن موفق نشن،برای اونها چه پیشنهادی دارید؟
باید توضیح هم بدهم که منظور من به هیچ وجه آن نبود که تمام دختر هایی که ازدواج نکردند به علت "تخریب چی" بودن بوده. بیشتر آنها علاقه ی زیادی به ازدواج نداشتند یا کسی مناسب نیافته اند یا ....
اما پدیده ی تخریب چی گری که گفتم خاص محیطی است که متاسفانه ما در آن به سر می بریم. گفتم به امکان این آسیب آکاه باشند تا به این علت آسیب نبینند و آسیب نرسانند.
یواش یواش آدم چشمانش را باز می کند و می بیند شده تخریب چی. اولش به نظر نمی رسد دارد به آن سو می رود. اولش خیال می کند خیلی دارد مستقل برای یک "ارزش" خیلی والا جهاد می کند. حرف من اینه: اگر هم برای ارزشی دارید جهاد می کنید با عقل و فهم و شعور خود آن ارزش را تشخیص دهید با عقل و فهم و شعور خود ببینید که آیا واقعا در این برهه این ارزش در خطر است یا نه. نه آن که یکی دیگه به شما بگویید "بدو برو جهاد کن که فلان ارزش در خطر است" و شما راه بیافتید. اگر چنین کنید دیر یا زود خواهید دید بازیچه شده اید
این پدیده ی تخریب چی گری خیلی مختص این محله. من در سیسا و آی-سی-تی-پی و استنفورد که بودم چنین چیزی را مشاهده نکردم. در همه ی دانشگاه های ایران هم چنین پدیده ای لزوما وجود ندارد. اما متاسفانه در دور و بر من زیاد است.
حالا يك عده گمان مي كنند حتما بايد در مورد اتفاقات تونس نظر بدهند و مقايسه اي انجام بدهند بين ايران و تونس. تا هفته ي پيش مي پرسيديد تونس كجاست بيشتر آنها نمي توانستند روي نقشه نشانش دهند. اما دو روزه شده اند كارشناس تحليل اوضاع تونس.
ديگه اگر تونس را تحليل نكني دمده و پرت از مرحله هستي. اينو مي گن جو گرفتگي.
به جنبش اجتماعي يا سياسي كه تحليل هايش اين قدر آبكي و از روي جو گرفتگي باشند اميد زيادي ندارم!
چند ماه پيش هم همين جماعت شده بودند كارشناس تحليل قرقيزستان. چند ماه گذشت قرقيزستان از يادشان رفت حالا تحليل تونس مد شده. يكي نيست از اين كارشناسان يك شبه كارشناس شده ي قرقيزستان بپرسد آخر و عاقبت ماجراي قرقيزستان كه ما آن همه بر سر آن هيجان زده شده بوديم و فوري با الهام از آن راهكار مي داديم چه شد.
سلام به خانم رها من هم در دانشگاه تفرش درس می خوانم. البته رشته من مکانیک هست ولی هر وقت فرصتی پیدا کردم سعی کردم که تو کلاسهای دکتر ارش شرکت کنم.در مورد استرسی که گفتید کاملا شما رو درک می کنم جو کلاسها و شیوه سوال دادن و امتحان گرفتن دکتر ارش برای دانشجوهای ایشون استرس زا هست(البته من هنوز سوالات امتحان فیزیک 1 دکتر ارش رو ندیدم ولی مطمئنم سوالات دشواری بوده)اصلا جو دانشگاه یه طوریه که به جای این که به دانشجو ها کمک کنه از دکتر ارش استفاده کنن بیشتر بچه ها رو از ایشون می ترسونه که سختگیر هستن و ... ولی از صمیم قلب ارزو می کنم با پشتکار و روحیه ی قوی ای که دارید بتونید به استرستون غلبه کنید و قله های پیشرفت رو طی کنید و یکی از بزرگترین فیزیکدانهای دنیا بشید.
سلام به خانم دکتر فرزان شاید باورتون نشه ولی دکتر ارش در دانشگاه تفرش فیزیک 1 درس می دن !!.کلاسهای ایشون از لحاظ علمی فوق العادس من چند بار سر کلاسهای فیزیک 1 دانشگاه شریف هم رفتم که استاد اونا هم فیزیکدانهای بزرگی بودنولی باید اعتراف کنم که کلاس دکتر ارش از لحاظ علمی اگر چیزی از کلاسهای دانشگاه شریف بیشتر نداشته باشه کمتر نداره. ولی خوب همون طوری که خانم رها گفتن جو حاکم طوریه که دانشجوهاشون رو دچار استرس می کنه
می دانم! دکتر آرش هم در امر پژوهش و هم در امر آموزش از سرمایه های انسانی جامعه ی فیزیک ایران هستند. بر عکس آن چه که از ظاهر بر می آید فردی هستند که از جوان تر هایی که قابلیت رشد علمی دارند همه گونه حمایت به عمل می آورند. (برعکس خیلی های دیگر در موقعیت های مشابه!) برای همین من منشا این استرس را نمی فهمم.
سلام. يه سوال داشتم. شايد بي ربط به نظر بياد.نمره هر كسي چقدر سواد اون شخص رو نشان ميده؟يني كسايي هم بودند كه با نمره هاي پايين و نه چندان خوب... حرفي زده باشن؟ يا هميشه نمره خوب ها...تغييرات رو ايجاد كردند؟
۳۵ نظر:
سلام
ممنون،اما احساس میکنم همین توجه بیش از حد به این مسائل، خودش ایجاد استرس میکنه. اگه قراره برنامه ی غذایی یا ورزشی یا خواب و یا هر چیز دیگه ای باشه، بهتره همیشگی باشه. من به شخصه، اگه یه هو این قدر بهم توجه بشه میترسم. در ضمن اجرای این توصیه ها برای خوابگاهی ها سخت تره.
شاد باشین.
خانم دكتر نمي خواهيد جواب اين آدم پرروي استنفوردي را بدهيد؟
http://infolab.stanford.edu/~ullman/pub/iranian.html
اینجور مقاله ها اصلا تاثیری نداره خانم دکتر...
Dear Mohsen,
There will be more than enough people who will answer him. I anticipate that most of them would overreact, making the situation worse. In this situation, reasonable discussion and criticism will not be heard.
To Asma,
You are right. After all, it is the student himself/herself who makes a change. Such articles are not supposed to work miracles.
خوندم جواب شوراي ايراني هاي امريكا را كه گفتند
http://www.stanforddaily.com/2011/01/10/professor-comes-under-fire-for-alleged-anti-iranian-e-mail/
اما من خودم به شخصه از منجوق انتظار يك پست در مورد اين قبيل رفتارها آن هم در كجا، در بالاترين سطوح دانشگاهي جهان كه خود نيز تحصيل كرده آنجاييد، را نداشتم. براي خود من رفتار اين استاد عجيب بود و به خودم گفتم كه آيا اين نظر يك استاد است يا كه منشايي دارد؟
معذرت ميخوام خانم دكتر مي خواستم بگم داشتم نوشتم" نداشتم"، اشتباه تايپي انجام دادم.
به محسن:
حرف هایی که آن آقای بازنشسته زده عموما بی اساسه. در مورد تک تک ان نظرات می شه نشست و حرف زد و مغلوبش کرد. مطمئنم یک عده هم چنین کرده و یا خواهند کرد. اما تنها "نظر" هستند. به این معنی که ایشان در موقعیتی نیستند که بتوانند آن نظرات را اعمال کنند.
ّ"براي خود من رفتار اين استاد عجيب بود و به خودم گفتم كه آيا اين نظر يك استاد است يا كه منشايي دارد؟
" منظورتان از منشا چیست؟! خوب! گروه هاو لابی های قدرتمندی در آمریکا هستند که این گونه نظرات را ترویج می کنند. یک عده هم قبول می کنند.
جوابیه سخنگوی استنفورد را یک بار دیگر بخوانید. با دقت و بدون تعصب بخوانید که چگونه جواب کسانی را که می خواهند آن استاد بازنشسته باید به خاطر نظراتش تنبیه شود می دهد. نظرات او به نظر این جانب که منجوق باشم باطل هستند. اما سئوال آن است که آیا این شخص باید به خاطر نظراتش تنبیه شود یا نه. تنبیه کردن (dicipline) چیزی بود که دوستان ایرانی ما خواهانش بودند. اگر این شخص در شورایی می نشست که نقش تصمیم گیری داشت این دوستان ایرانی ما کاملا محق بودند بخواهند او را از آن شورا-به خاطر لحاظ کردن نظرات سیاسی خود- بردارند. اما این شخص در چنین موقعیتی قرار ندارد.
در ضمن اتفاقات خیلی زیادی در دنیا می افتد. بنا نیست من درباره ی همه ی آنها نظر بدهم!!!
اگر بخواهم این کار را بکنم می شوم یک "جو گرفته" مثل خیلی های دیگه! من برای نوشتن و یا ننوشتن یادداشت هایم معیار هایی دارم. نمونه اش همین که در مورد پدیده ی ایرج حسابی گفتم:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/07/blog-post_06.html
اگر دیدید که مثلا در مورد حمید این همه یادداشت گذاشتم برای آن بود که دیگران با بی تفاوتی از کنارش گذشتند. اگر هم چیزی نوشتند حرف هایی از جنس سانتی مانتالیتی بود که دو روزه فراموش می شود:"لبخند را از هم دریغ نکنیم" و از این حرف ها که معلوم بود دو روز بعد فراموش می شود.در این مورد نوشتم چرا که نیاز بود.
در موارد دیگرهم که یادداشتی گذاشتم این گونه تشخیص دادم که نیاز هست. شاید تشخیص من اشتباه بوده باشد ولی بر پایه یک استراتژی معین و به دنبال هدفی بود.
در وبلاگ نویسی هم یک استراتژی دارم در مدت اقامتم در آمریکا و تحصیل در استنفورد هم یک استراتژی داشتم.
استراتژی ام در آنجا کاملا خوش تعریف بود: قصد بازگشت داشتم و می خواستم در مدت اقامتم در آمریکا بیشترین اندوخته را با خود به میهن باز گردانم. اندوخته مادی و معنوی. اندوخته ی مادیم همان پس اندازی بود که می خواستیم با آن خانه ای پیش خرید کنیم. آوردن ارز از آمریکا به ایران (کاری که اغلب افراد برعکسش را می کنند) خیرش خیلی به کشور ما بیشتر می رسد تا صد تا هارت و پورت و شعار یا شاخ و شانه کشیدن به آن استاد بازنشسته ی استنفورد! حداقل آن این است که پیمانکار خانه ای که پیش خرید کردیم با آن پول حق و حقوق عقب افتاده ی کارگرانی را داد که ماهها بود جلوی زن و بچه شان شرمنده بودند!!
دوم سعی من و شاهین این بود تا می توانیم آنجا فیزیک وکار پژوهش بیاموزیم و از نظام آکادمیک آنجا یاد بگیریم. نمود اولی شد پایان نامه و مقالاتم. نمود دومی شد داستان استنفوردها که در هموردا نوشتم.
فعالیت های ما در استنفورد در چارچوب این استراتژی بود.
نقطه ضعف خیلی خیلی بزرگیه که یکی فکر کنه هرجا که از او انتظار می ره اظهار نظر کنه حتما باید اظهار نظر کنه. به خصوص اظهار نظر انتقادی علیه یک عده با انگیزه ی ایدئولوژیکی یا ناسیونالیستی. ناسیونالیزم به معنایی که جرج ارول می گفت.
این نقطه ضعف باعث می شه مردان قدرت از او به عنوان یک مهره ی بی مقدار در جنگ قدرت خودشان سوء استفاده کنند. چشم باز می کنه می بینه شده "تخریب چی این و آن"! شده "سگ پاچه بگیر این و آن"! چشم باز می کنه میبینه از خودش هیچ چی نداره! نه خانواده ی درست و درمانی! نه شغل ثابتی و نه حتی مرام مشخصی. تمام وجودش خلاصه شده در پاچه گرفتن از این و آن برای اهداف دیگری که ثابت بکنه خیلی مهمه. می بینه آنهایی که به خاطرشان پاچه می گرفته به راحتی رفتند با هم مصالحه کرده اند و این شده چوب دو سر طلا!!
این حرف ها را کلی عرض می کنم. والا مطمئنم محسن عزیز چنین قصدی نداشت. اما خواستم آسیب های چنین نگرشی را تشریح کنم.
اول ها که به ایران باز گشته بودم یک عده که می دیدند منجوق خیلی رک گو وصریح است گمان می کردند می توانند از او به عنوان سگ پاچه بگیر در بازی های قدرت خود سوء استفاده کنند. از همان اول به بازی کثیفشان پا ندادم. با خود گفتم درباره ی منجوق چه فکر کرده اند. آیا گمان می کنند من از آن زن های عقده ای هستم که برای جلب توجه حضرات والا به جان این و آن می افتند. مثل همان زنانی که در فیلم های دوره انقلاب فرهنگی چین دیده ایم. همان هایی که عروسک ها را می شکستند ویولن ها را آتش می زدند و .... خدا را شکر پدری داشته ام یک دانه که مرا apple of my eyes می خواند و همسری که با عشق با او ازدواج کرده ام و با عشق با او زندگی می کنم. نیاز و عقده ای برای جلب توجه از طریق این گونه پاچه گیری ها ندارم. این ماموریت را به زنانی بسپارید که عمری توسری خور بوده اند و نیازمند نیم نگاه تحسین آمیز! دخترانی که اجازه نداشته اند که بخندند وبا فریاد زدن در قالب یک ایدئولوژی که معنایش را هم درست و حسابی نمی فهمند خود را خالی می کنند.
من اگر دنبال ایدئولوژی باشم می روم از جهان بینی پشت آن که توسط فیلسوفان دست اول نگاشته شروع می کنم نه از تفسیر دست چندمی که حاصل به جان این و آن افتادن باشد.
آری! فریاد هم لازم باشد می کشم. هیچ ابایی ندارم.اما این من هستم که تشخیص می دهم کی وکجا قرار است فریادی کشیده شود. کسی برای من این تصمیم را نمی گیرد.
فریادم را جایی می کشم که تشخیص می دهم برای گرفتن چیزی که باز همخود تشخیص می دهم حق است لازم است. جایی که در چارچوب استراتژی که باز خودم برای خودم تعریف کرده ام. تشخیص را خودم می دهم! فریاد را خودم می کشم! پای عواقب آن خودم می ایستم!
زمانی ناشناسان کامنت گذار که به زعم خود افشاگری می کردند می گفتند منجوق فقط جایی که نفع او باشد حرف می زند.
البته که چنین است. نفع را من لزوما نفع شخصی تعریف نمی کنم. نفع را نفع آنی و لحظه ای هم نمی دانم. اما بر اساس "نفع" و "ضرر" هست که تصمیم می گیرم که تصمیم می گیرم اقدامی بکنم یا نکنم. نه به علت جو گرفتگی. نه به علت جلب توجه این و آن. نه به علت مهره ی بازی این و آن شدن.
ممنون خانم دكتر، به نكته خوبي اشاره كرديد كه گفتيد جوابيه سخنگو را بدون تعصب بخوانم. اما در مورد استراتژي شما در وبلاگ نويسي من هيچ اظهار نظري نمي كنم و اين كه شما در مورد حميد يا بنياد كودك دوست داريد ميزان پست بيشتري نسبت به ساير موضوعات بگذاريد يك از حقوق شخصي وبلاگ نويس است و من به آن احترام مي گزارم. و در آخر اينكه من هيچ قصد و نيت بدي براي كامنت قبليم نداشتم اگر بگويم يك روز است كه اين دست آن دست ميكنم تا از پست قبليتان كه راجب افسردگي است عبور كنيد و پست جديد بزاريد تا اين موضوع را بيان كنم حرف بي ربطي نزدم.
باز هم می گویم محسن جان
مطمئنم شما قصد سوئی نداشتید. اما لازم دانستم این چیزهایی که باعث آسیب پذیری می شود متذکر شوم.
محسن عزیز
مخاطب
این چند تا یادداشت آخرم (زنان دوره ی انقلاب فرهنگی چین و...) شما نبودید. مطمئنم شما معصوم تر و پاک تر از آنید که اصلا چنین قصدی داشته باشید. اما این گونه آسیب ها هستند. خیلی هم زیاد. نوشته ی شما بهانه ای شد که من این آسیب احتمالی را گوشزد کنم. متاسفانه باید بگویم دختران و زنانی که دوست دارند شخصیت مستقل داشته باشند خیلی در معرض این آسیب هستند.
البته مردها ی جوان هم در معرض این آسیب هستند اما زن های جوان بیشتر در خطر این آسیب هستند. این خطر هست که برای آن که ثابت کنند خیلی شخصیت محکم و مستقلی دارند بیافتند به دام کسی که می خواهد از آنها به عنوان "تخریب چی" استفاده کند. خیلی باید به هوش بود.
البته باید بگویم مردها هم از این جهت در معرض آسیب هستند.
در یک مورد به یاد دارم یک مرد جوان را حسابی پر کرده بودند کلی در گوشش خوانده بودند که تو ستاره ی آسمان فیزیک ایران هستی حالا دیگر آن قدر کارت درست شده که نه تنها سرآمد فیزیکپیشگان شده ای بلکه باید برای جامعه ی ریاضپیشگان هم فیض برسانی. برو و فلان استاد ریاضی را ارزیابی کن. این بابای بیچاره هم-که عمری شاگرد تنبل بود از این هندوانه ها خوشش آمده بود و باورش شده بود. نگو که می خواستند حال آن استاد ریاضی را بگیرند دنبال یک آدم ابله می گشتند که برود و تندی کند. اگر موفق می شد که به هدفشان می رسیدند. اگر موفق نمی شد چیزی از اینها کم نمی شد. آخر سر می گفتند جوان بوده و از روی نفهمی کاری کرده! خلاصه این بابا رفته بود به زعم خودش برای ارزیابی آن استاد ریاضی بی آن که چیز زیادی از موضوع پژوهشی آن استاد بداند. به محض ورود کنف شده بود و دست از پا دراز تر بازگشته بود. مدت ها شد مضحکه!
مردها هم در این بازی ها مضحکه و مهره و چوب دوسر طلا می شوند اما زن ها در این گونه بازی بیشتر ضربه می خورند. اون بابا درسته که مضحکه شد اما زندگی خانوادگی اش چندان آسیبی ندید.
اما اگر دخترجوانی شهرت داشته باشد که "تخریب چی" یک نفر دیگر است شانس ازدواج را هم از دست می دهد.
من شخصا اگر مرد بودم به خواستگاری او نمی رفتم.
دخترها از من در این باره پرسیده بودند. من هم خواستم یکی از آسیب های احتمالی را گوشزد کنم.
بعضی مردها پیدا می شوند که دخترانی که شخصیت مستقل دارند را می پسندند. اما کمتر مردی پیدا می شوند که عقل سالم داشته باشد و قبول کند همسرش در چنبر قدرت یک نفر دیگر باشد که از او به عنوان تخریب چی استفاده می کند. چه تضمینی هست که فردا همین اقدامات تخریبی علیه خود او انجام نگیرد؟!
منظورم اینه این خود دخترهای دانشجو بودند که ناشناسانه گفتند نگرانند که تحصیل و شغلشان مانع از ازدواجشان شود. گفتند نگرانند تنها بمانند.
و الا از نظر من اهمیتی ندارد که کسی ازدواج بکند یا نکند. موضوع شخصی است. اما مشاهده ای که من کرده ام آن است که هستند مردانی که بدشان نمی آید همسرشان دکتری داشته باشد. نمی خواهم بگویم همه ی مردان جامعه این چنین هستند اما به اندازه کافی چنین مردانی وجود دارند. دوست دارند همسرشان هم شغل آنها باشد که بتوانند با هم بحث کاری کنند. احیانا همکاری کنند. تحصیلات بالای همسر به معنای حقوق بالاتر است و حقوق بالا هم چیزی است که کمتر کسی از آن بدش می آید..... ولی دخترانی که شهرت به "تخریب چی گری" برای یک نفر دیگر دارند بد جوری توی ذوق مردها می زنند. چه می خواهد سنتی و با ذهنیت مردسالارانه باشد چه امروزی و روشنفکر. گفتم کاملا درک می کنم که چرا چنین است.
سلام منجوق،
احتمالا شماپرفسورآرش،استاد دانشگاه صنعتی تفرش رو میشناسید!؟فکر میکنم هر چه قدر هم دانشجوهای ایشون بخوان بر استرسشون غلبه کنن موفق نشن،برای اونها چه پیشنهادی دارید؟
چی بگم؟! دکتر آرش که خیلی مهربان وخوش قلب و خیرخواه هستند.
باید توضیح هم بدهم که منظور من به هیچ وجه آن نبود که تمام دختر هایی که ازدواج نکردند به علت "تخریب چی" بودن بوده. بیشتر آنها علاقه ی زیادی به ازدواج نداشتند یا کسی مناسب نیافته اند یا ....
اما پدیده ی تخریب چی گری که گفتم خاص محیطی است که متاسفانه ما در آن به سر می بریم. گفتم به امکان این آسیب آکاه باشند تا به این علت آسیب نبینند و آسیب نرسانند.
یواش یواش آدم چشمانش را باز می کند و می بیند شده تخریب چی. اولش به نظر نمی رسد دارد به آن سو می رود. اولش خیال می کند خیلی دارد مستقل برای یک "ارزش" خیلی والا جهاد می کند. حرف من اینه: اگر هم برای ارزشی دارید جهاد می کنید با عقل و فهم و شعور خود آن ارزش را تشخیص دهید با عقل و فهم و شعور خود ببینید که آیا واقعا در این برهه این ارزش در خطر است یا نه. نه آن که یکی دیگه به شما بگویید "بدو برو جهاد کن که فلان ارزش در خطر است" و شما راه بیافتید. اگر چنین کنید دیر یا زود خواهید دید بازیچه شده اید
این پدیده ی تخریب چی گری خیلی مختص این محله. من در سیسا و آی-سی-تی-پی و استنفورد که بودم چنین چیزی را مشاهده نکردم. در همه ی دانشگاه های ایران هم چنین پدیده ای لزوما وجود ندارد. اما متاسفانه در دور و بر من زیاد است.
حالا يك عده گمان مي كنند حتما بايد در مورد اتفاقات تونس نظر بدهند و مقايسه اي انجام بدهند بين ايران و تونس. تا هفته ي پيش مي پرسيديد تونس كجاست بيشتر آنها نمي توانستند روي نقشه نشانش دهند. اما دو روزه شده اند كارشناس تحليل اوضاع تونس.
ديگه اگر تونس را تحليل نكني دمده و پرت از مرحله هستي. اينو مي گن جو گرفتگي.
به جنبش اجتماعي يا سياسي كه تحليل هايش اين قدر آبكي و از روي جو گرفتگي باشند اميد زيادي ندارم!
چند ماه پيش هم همين جماعت شده بودند كارشناس تحليل قرقيزستان. چند ماه گذشت قرقيزستان از يادشان رفت حالا تحليل تونس مد شده.
يكي نيست از اين كارشناسان يك شبه كارشناس شده ي قرقيزستان بپرسد آخر و عاقبت ماجراي قرقيزستان كه ما آن همه بر سر آن هيجان زده شده بوديم و فوري با الهام از آن راهكار مي داديم چه شد.
سلام خانم دکتر:
با این توصیفاتی که شما از
"این محله" میکنید فکر کنم اگه یه کم منو کمک کنید بتونیم با هم کتاب بازگشت شازده کوچولو رو بنویسیم
باور کنید راست میگم
اصلا شوخی نمیکنم.من چن بار نوشتم اما جالب نشده
سلام به خانم رها
من هم در دانشگاه تفرش درس می خوانم. البته رشته من مکانیک هست ولی هر وقت فرصتی پیدا کردم سعی کردم که تو کلاسهای دکتر ارش شرکت کنم.در مورد استرسی که گفتید کاملا شما رو درک می کنم جو کلاسها و شیوه سوال دادن و امتحان گرفتن دکتر ارش برای دانشجوهای ایشون استرس زا هست(البته من هنوز سوالات امتحان فیزیک 1 دکتر ارش رو ندیدم ولی مطمئنم سوالات دشواری بوده)اصلا جو دانشگاه یه طوریه که به جای این که به دانشجو ها کمک کنه از دکتر ارش استفاده کنن بیشتر بچه ها رو از ایشون می ترسونه که سختگیر هستن و ...
ولی از صمیم قلب ارزو می کنم با پشتکار و روحیه ی قوی ای که دارید بتونید به استرستون غلبه کنید و قله های پیشرفت رو طی کنید و یکی از بزرگترین فیزیکدانهای دنیا بشید.
سلام به خانم دکتر فرزان
شاید باورتون نشه ولی دکتر ارش در دانشگاه تفرش فیزیک 1 درس می دن !!.کلاسهای ایشون از لحاظ علمی فوق العادس من چند بار سر کلاسهای فیزیک 1 دانشگاه شریف هم رفتم که استاد اونا هم فیزیکدانهای بزرگی بودنولی باید اعتراف کنم که کلاس دکتر ارش از لحاظ علمی اگر چیزی از کلاسهای دانشگاه شریف بیشتر نداشته باشه کمتر نداره. ولی خوب همون طوری که خانم رها گفتن جو حاکم طوریه که دانشجوهاشون رو دچار استرس می کنه
می دانم! دکتر آرش هم در امر پژوهش و هم در امر آموزش از سرمایه های انسانی جامعه ی فیزیک ایران هستند. بر عکس آن چه که از ظاهر بر می آید فردی هستند که از جوان تر هایی که قابلیت رشد علمی دارند همه گونه حمایت به عمل می آورند. (برعکس خیلی های دیگر در موقعیت های مشابه!)
برای همین من منشا این استرس را نمی فهمم.
راستش را بخواهید دانشجوها می گویند خود من موجب استرس می شوم. هیچ وقت نفهمیدم چرا.
سلام.
يه سوال داشتم. شايد بي ربط به نظر بياد.نمره هر كسي چقدر سواد اون شخص رو نشان ميده؟يني كسايي هم بودند كه با نمره هاي پايين و نه چندان خوب... حرفي زده باشن؟ يا هميشه نمره خوب ها...تغييرات رو ايجاد كردند؟
بستگی به این داره که سئوالات چه قدر خوب طراحی شده باشند.
ارسال یک نظر