۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

مرد غريب

وقتي مسافري غريب وارد شهري مي شه اهالي شهر عموما بر اساس برداشتي كه از موقعيت اجتماعي آن شخص دارند در مورد او قضاوت مي كنند و با او رفتار مي كنند. كمابيش در همه جاي دنيا همينه. خاصيت آدم همه جا اين جوريه و گمان نمي كنم بشه خيلي اين اخلاق آدم ها را عوض كرد!تلخه ولي حقيقت داره! مرد جواني را در نظر بگيريد كه با سر تراشيده وارد شهر غريبي مي شه. دختر ها و زنها عموما از او فرار مي كنند. خرده نگيريد! از بس از افراد با اين شكل و شمايل در كوچه و خيابان آزار ديده اند نا خود آگاه همه را با يك چوب مي رانند. واكنش كاملا ناخود آگاه هست! مردها فرار نمي كنند. اما برخي از آنها اگر يك جوان غريب با سر تراشيده ببينند شايد زياد با او محترمانه رفتار نكنند. برخي لهجه ي او را مسخره مي كنند، برخي با دستمايه قرار دادن نا آگاهي او نسبت رسوم و... دستش مي اندازند و.... پس فردا كه همين مرد با عنوان آقاي مهندس يا آقاي دكتر وارد شهري مي شود (چه براي كار و چه براي گردش) نگاه ها عوض مي شود. انگار نه انگار همان شخص هست. همان مردم كلي به او احترام مي گذارند و لو اين كه چشمداشت مادي نداشته باشند. مهمانش هم مي كنند!
تلخه ولي حقيقت داره! زشته! ناپسنده! اما از جنس نژادپرستي نيست. اگر از جنس نژادپرستي بود حتي بعد از اين كه همان مرد موقعيت اجتماعي بالاتري پيدا مي كرد با او بدرفتاري مي شد. نژادپرستي خيلي خيلي بدتره. راه فراري از آن نيست! اما با بالا كشيدن موقعيت اجتماعي مي توان جلوي اين رفتار را گرفت. آدم ها ي اجتماع را نمي شه عوض كرد. اما مي شه كدورت هايي كه از اون دوره در دل مونده را ريخت بيرون. اين جوري آدم خودش راحت تره! مي تونه ازموقعيت جديدش و عزت و احترامي كه به دنبال داره بهتر لذت ببره! در هر جامعه اي (از جمله جامعه ي ما) افراد به واقع نژادپرست هم وجود دارند. اما خوشبختانه در جامعه ي ما درصد بزرگ و مهمي نيستند. در اقليت مطلقند و اگر شما بزرگشان نكنيد رقمي هم نيستند! مخاطبم هر آن كس است كه اين حس و دغدغه برايش آشناست.

۷۳ نظر:

منجوق گفت...

جان مامانتون به منجوق حمله نكنيد كه تو توي اون شرايط نبودي و نمي توني حس ما را بفهمي! باشه! حمله نشده تسليمم!

باران گفت...

خانم دکتر یه کم مخالفم با این نظر "که اگر با سواد باشیماحتمالا مورد احترام قرار میگیریم"

معتقدم هیچ چیز جای فرهنگ و تربیت خانوادگی را نمیدهد.
تصور میکنم که نوع قضاوت ما بر اساس سطح برخورد ادما هاست.

منجوق گفت...

خوب بله! بعضي ها طوري رفتار مي كنند كه حتي با وجود موقعيت اجتماعي احترام را پس مي زنند.


اما حرف من چيزي بود كاملا برعكس. مي بيني آن جوان با سر تراشيده از خانواده اي است با فرهنگ و با تربيت خانوادگي بالا. در شهر غريب هم كاملا مودبانه و با فرهنگ رفتار مي كنند اما در شهر غريب مورد بي احترامي واقع مي شود و چون به اين گونه بي احترامي ها عادت ندارد به دل مي گيرد. من مي گويم -به خاطر خودشان- نبايد به دل بگيرند

ترنم گفت...

منجوق عزیز
الان مردم فقط به تیپ وظاهر دقت میکنن

منجوق گفت...

فكر مي كنم براي ما خانم ها يك كم اين حس مردانه سخته. ما كه به شهر غريب هم كه برويم طرد نمي شويم. در واقع ما با چشم غره و اينا بايد نشان بدهيم كه خيلي احساس راحتي و صميميت نكنند (هر جا كه روي آسمان همين رنگ است!)

رفتارهايي نظير مسخره كردن لهجه و...براي ما زنها وقتي پيش مي آيد كه ما احساس رقابت كاري يا تحصيلي كنند. والا به عنوان يك مسافر معمولا احترام نگاه مي دارند. قطعا طرد نمي كنند.

باران گفت...

با این قسمت که باید فراموش کرد موافقم.

و کاملا موافقم که ما مردمی نژاد پرست نیستیم در کل.اما گمان میکنم که ظاهر بین هم نیستیم رو شکل و قیافه اغلب نظر نمیدهیم حداقل در مورد اقایان.باز در مورد خانم ها بنا به بعضی اعتقادات شاید حساس تریم.
درکل گمان میکنم ان بی احترامی علتی دارد به جز شکل و ظاهر.باز هم من از شما کم تجربه ترم شاید وقتی به سن شما برسم با شما هم عقیده شوم

منجوق گفت...

به ترنم:
فقط الان نيست. از اول تاريخ همين بوده. همه جا!

تازه ايراني ها خيلي كمتر از امريكايي ها "عقلشان به چشمشونه"

منجوق گفت...

به باران:
شما نيستيد. اما در صد قابل توجهي از جامعه ظاهر بين هستند. اين درصد آن قدر بزرگ است كه هر مرد جوان با سرتراشيده كه جمعه به عنوان مرخص آخر هفته در شهر غريب به گردش مي رود آن راحس مي كند.

ترنم گفت...

به باران
باران چند موردشو وقتی با هم بیرون رفتیم دیدیم
که فقط به خاطر ظاهروتیپ مورد تمسخر قرار میگیرن

باران گفت...

به هر حال خوش پوش بودن باعث میشود که مورد توجه باشیم.به معنی قضاوت براساس ضواهر نیست مطلقا!!

ولی خب متفاوت بودن هم باعث جلب توجه میشود.مثلا در یک کشور اروپایی سر تراشیده یک جور مدل محسوب میشود وپذیرفته است اما خب شاید مثلا در یک شهرستان کوچک در ایران نه ومورد توجه باشی.

باران گفت...

ترنم جان:
مسخره کردن ربطی به ظاهر بینی ندارد عزیزم .در همان مقولهی فرهنگ خانوادگی جای میگیرد که قبلا اشاره کردم.به اموزش هایی که افراد در دوره یکودکی در خانواده میبیندد نحو ه ی رفتار والدین اها و ...

منجوق گفت...

به باران
انگار منظورم را از مرد جوان با سرترشيده در شهر غريب كه جمعه ها مي رود مرخصي و حتي اگر از خانواده اي متمول باشد در آنجا لباس خيلي شيك به همراه ندارد متوجه نشديد. اين جوري گفتم نگويند كه به چيز "مقدس" توهين كرد. هر چند من هر چه فكر مي كنم چيز مقدسي در اين ميان نمي بينم. پايه اش را هم كه رضا شاه گذاشت كه خودش هم ادعاي تقدس نمي كرد!

باران گفت...

الان منظورتون متوجه نمیشم!!!!!!!!!!
ببخشید!!!قسمت اخرش را نمیگیرم.مقدس یعنی چادر

وحیدی گفت...

معلومه که نمی فهمه ! :( .مرفه بی درد!

منجوق گفت...

خدمت مقدي سربازي!!!

منجوق گفت...

به آقاي وحيدي
مگه شما سربازي رفتيد.
من خودم نه ماه سربازي رفتم. سال 55

باران گفت...

با منی اقای وحیدی؟

منجوق گفت...

به باران:
نه! با همه مونه!

باران گفت...

خب ...ولی با این توضیح هم باز سر حرفم هستم که این قضیه تو مقوله ظاهر بینی نمیگنجد.
همان فرهنگ خانوادگی است
یعنی ان قضیه ی مرغ یه پادارد نیست اصلنااا
فقط توجیح نمیشم.!!!!!!!!

باران گفت...

اینکه به گونه ای بپوشی که از نظر ظاهر شبیه بعضی گروه ها بشوی و مردم طبق نظر قبلی که از ان گروه داشتندبا شما برخورد کنند که اینهم جز ظاهر بینی محسوب نمشود.

حالا بحثم سر لباس سربازی به تنهایی نیست.کلا

وحیدی گفت...

چطور دکتر؟!!

وحیدی گفت...

من بخام برم سربازی مثه شیر میرم پادگان عجب شیر اونم وسط چله زمستون!

وحیدی گفت...

آره با شمام!شما اصلا می تونی حس مرد غریبی رو حس کنی که رزیدنت پرمیت داشته باشه اما به علت نرفتن سربازی و اتمام معافیت تحصیلی نمی تونه واسه عید یک سفر تا ایتالیا که آرزوشه ببینش بره؟!!

چون می دونم نمی دونید ودرک نمی کنید !براتون می گم بعد از اتمام تحصیل شما(شما که نه, منظورم همون مرد غریب تنهاست!) در فرصت شش ماهه نظام وظیفه قرار می گیرید! که باید دفترچه اعزام به اجباری رو بگیرید!در این مدت شما از هستی ساقطید !نه حق خروج از کشور حتی بصورت علمی رو دارید و نه حتی می تونید کارای ثبتی کنید! دفترچه بیمتونو تمدید کنید! گویی که اصلا هویتی ندارید! و هی باید دعا کنید که باز برگردید سر درستون تو یک مقطع بالا تر تا باز چند سالی از شرش رهایی یابید !

ریاضی فیزیک آرفکن گفت...

خانم دکتر بیکارید هااااا!!!

الان وقت امتحاناس بعد شما روزی 3 تا مطلب دارید!

اونم درباره قرمه سبزی و کوفته و دانشجو دکترا و سربازی و .... .

ایلیا گفت...

سلام
هفته ی شلوغی بوده اینجا! من از قافله عقب موندم.
اما در مورد سر تراشیده عرض کنم معمولا سر تراشیده الان کمتره و اگه لباس سربازی نداشته باشن معلوم نمی شه. سر تراشیده مال آموزشیه اونم برا دیپلم و پایینتر
برا افسر وظیفه ها نمره ۱۲ قبوله. بعدش که فقط باید معقول باشه یعنی بلند و مدل و اینا نداشته باشه.
این از اطلاعاتی که نشون بدم من خدمت رفتم البته فقط آموزشی! ولی اگه سر تراشیده رو با لباس یا هرچیزی که نماد سرباز بودن باشه عوض کنیم راستش باید بگم
متاسفانه این جوریه. همون آموزشی گلابی که ما بودیم
و تهرانیها هر شب میرفتن خونه اکثریت برای اینکه با این چیزا مواجه نشن جلو پادگان لباسارو عوض می کردند. البته اینا به قول شما همون موقع دکتر مهندس و هیئت علمی بودند و برخوردها خیلی بیشتر
می آزردشون. به عبارت واضح تر این دوستان من خیلی گرون می اومد که یکی مثلا بهشون بگه آشخور! البته من شخصا بیشتر جنبه ی تفنن داشت برام و دوست داشتم برخوردهارو ببینم که اگه جدی می گرفتم خیلی آزاردهنده می شد.

ولی می دونین دلیل این برخوردها بیشتر همون تخلیه عقده ها با تحقیر دیگران هستش.

منجوق گفت...

به آرفکن
خیلی هم این پست ها و کامنت ها از من وقت فکری گرفت. جدا چالش فکری بود که انرژی صرف کرد. شب ها تا دو نصف شب می نوشتم. قصد دارم دو تا پست دیگه هم در رابطه با توریسم (به عنوان محافظی در برابر ناسیونالیزم افراط) بنویسم و یک چند روزی منجوق را مسکوت بگذارم. بعد که برگشتم تغییر فاز می دهیم. همان هروله ای را شروع می کنیم که به باران گفته بودم.

منجوق گفت...

شاید باورش سخت باشه اما این نوشته ها (همین کوفته و قیز بولاغی و....) حسابی از نظر فکری مغز مرا به چالش کشید.

حتما دیده اند یک عده افراد را که ورژن دست چندم کمونیسم و مارکسیسم را با قرائتی کاملا سطحی و قشری از صوفی گری می آمیزند و یک آش شلم شوربا می پزند وبعد شروع می کنند به غر زدن و دل به حال خود سوزاندن. داشته تازه فهمیدم چه قدر بدگویی های آنان از جماعت بازاری سرمایه دار و اهل بیزنس بی اساس است. دیدم بیزنس کار فکری بسیار سختی است. افرادی می توانند بیزنس-من یا بیزنس-وومن خوبی باشند که اتفاقا خیلی خیلی هم باهوشند.

منجوق گفت...

یکی از دوستان عزیزم کارخانه آب معدنی در مشکین شهر دارد. ( فامیلیم. او دختر نوه ی حاج کاظم است و من دختر نتیجه اش. البته از من چند سالی کوچک تر است.) به او گفتم آن پاراگراف مربوط به "قیزلار بولاغی" را بخواند که نامی با مسما تر برای برند او پیدا نمی شود. با جدیت و دقت خوانده بود و چند نکته گفت که دیدم اصلا به ذهن من نرسیده بود.

نمی خواهم بگویم بیزنس از فیزیکپیشگی و ریاضیپیشگی یا مهندسی یا پزشکی از نظر فکری کار سخت تری است. اما نمی توانم هم بگویم آسانتر است.

منجوق گفت...

قطعا فکر بیزنس سخت تر است از به هم بافتن حرف های شبه روشنفکرانه که خوراک ناسیونالیست های افراطی است.

سخت تر است که یک توریست از عربستان بکشانی در ایران تا این که با همان عربستانی تا این که با همان عربستانی در مورد ملیت (!!) ابن هیثم کله بگیری!

منجوق گفت...

حالا من چرا این وقت فکری را گذاشتم. ببینید حس کردم لازم است. فکر کردم اگر سرم را بیاندازم روی کتاب و این ناسیونالیزم افراطی رشد که وبه مرحله ی ویرانگری واقعی برسد بعدها خودم را سرزنش خواهم کرد.گفتم راه حلی که به نظرم می رسد را ارائه دهم.
ایده های بیزنس من تفننی بودند. بیزنس-من و وومن واقعی خیلی بیشتراز اینها می دانند که به این ایده ها احتیاج داشته باشند.

منجوق گفت...

من فقط خواستم بگویم با دید دیگری هم می شود به ناسیونالیزم نگاه کرد. نگاهی عاری از حماسه اما منطقی!

ما همه انسانیم ودر آفرینش ز یک گوهریم. خوب که چی؟! پس باید سعی کنیم با هم در آرامش زندگی کنیم و به هم فخر فروشی نکنیم.

برخی از ما (احتمالا همه ی کسانی که این وبلاگ را می خوانند-البته اگر افغانی هم خواند قدمش روی چشم) یک ملیت داریم. خوب که چی؟! پس می توانیم بدون دغدغه ویزا و پاسپورت با هم مراوده کنیم. اگر کالایی تولید می کنیم بدون دنگ و فنگ گمرک به هم بفروشیم. اگر می خواهیم توریست جذب کنیم بدانیم که به خاطر مسافت نزدیک زباندانی و نداشتن مسئله ی ویزا جذب توریست هموطن آسان تر و عملی تر است.

این هم یک دید نسبت به ملیت و هموطن بودن است. دیدی غیر رمانتیک و غیر حماسی اما عملگرایانه.

منجوق گفت...

دید رمانتیک و دید حماسی اندکی خطرناک است. احساسات آتشین عشق و نفرت توامان هستند. وقتی معشوق-خواسته و ناخواسته- دل عاشق شکست ممکن است عاشق کار عجیب و غریب کند. درحوادث روزنامه ها می خوانیم جوانی بر صورت نامزدش اسید پاشید. شاید که یکی عشق را عمیق تر می بیند بگوید این عشق نبوده حماقت بوده هوس بوده تعصب کور بوده وو... من عشق را به معنای غمیق عرفانی اش به کار نمی برم منظورم همان احساس پیچیده و شدید و... است.
معمولا کسی روی مشتری مغازه اش اسید نمی پاشد. آن ملعون ها که می پاشند بر روی دخترکی می پاشند که به زعم خودشان (با برداشت احمقانه ی خودشان) خاطر خواهشان هستند.
ناسیونالیزم افراطی هم از این جنس است. ممکن است یک روز از این ور بیافتد و یک روز از اون ور. ممکن است نتایج و عواقب وخیم داشته باشد.

منجوق گفت...

حالا من چرا در این باره می نویسم. نوشته های من معجزه نخواهند کرد اما بی تاثیر هم نخواهند بود. برای همین می ارزید این همه وقت گذاشتن. البته بیش از این اگر وقت بگذارم تاثیر گذاری خیلی بیشتری نخواهد داشت جز آن که من از کار و زندگی ام می مانم.

واقعا وقت گیر و انرژی بر بود.

منجوق گفت...

از همه دوستانی که مرا با کامنت هایشان همراهی کردند به خصوص جوانه در برف عزیز, آقای وحیدی و باران جان تشکر می کنم. می دانم که از آنها هم انرژی گرفت.

منجوق گفت...

من می توانستم تا چند هفته بی آن که از نظر فکری خسته شوم بنویسم:
وطن یعنی استقامت, یعنی وجدان یعنی شرف. ما فرزندان کوروش کبیر آورندگان پیام دوستی و عشق و صلح و انسانیت آمده ایم که نشان دهیم وطن یعنی ناموس! آه ای میهن! آه! کجاست درفش کاویانی؟آه! کجاست رستم دستان؟!آه ای فردوسی بزرگ ! آه ای البرز سرافراز ! آه ای ستیغ سهند همیشه سربلند! در برابر عظمت شما سر تعظیم فرود می آورم.آه ای کویر لوت! یک وجب از خاک تو برای من از تمام دنیا با ارزش تر است. آه وای برتو ای آیسبرگ رو سیاه تاریخ که تایتانیکی را غرقه کردی که مصحفی در آن بود در آن نوشته شده بود قبل از من و تو لیل ونهاری بوده است. آه! ای آیسبرگ تو هیچ می دانستی که قبل از تو واین تایتانیکی های نوکیسه لیلی ونهاری بوده و ما تمدن 2500 ساله داشتیم وای بر تو ای رو سیاه تاریخ . آه!ای شهریار اقلیم سخن! کجایی تا به ابن تایتانیک سواران نوکیسه بفهمانی که "سال ها مشعل ما پیشرو دنیا بود"...... اعتراف می کنم در نگارش این کامنت نوک سوزنی مخ خود را به کار نگرفتم! اما خدا وکیلی ناسیونالیست های افراطی هم خیلی عمیق تر از این خزعبلات نمی گویند. تازه من یک کم بیشتر دقت کردم تا به کسی چیزی برنخورد. به قومیت یا مذهب کسی اهانت نشود. این ناسیونالیست های افراطی این ملاحظه را هم نمی کنند.

کوفته درست کردن ودرباره اش تبلیغ کردن فکر و اندیشه ی بیشتری می خواهد.

وحیدی گفت...

http://www.razavihospital.com/

بیمارستان عظیم رضوی بیمارستان بسیار مجهز مدرن و فوق العاده زیبایست (بر این تاکید دارم) که با سرمایه گذاری آستان قدس رضوی در مشهد تاسیس شده. از همان ابتدای شروع پروژه یک از هدف گزاری های سرمایه گذار جذب توریست درمانی از کشور های مسلمان منطقه بوده .امروز یکی از دستندکاران بیمارستان رو دیدم گفت متاسفانه قبلا پزشکان بیمارستان با زبان عربی آشنایی نداشتند و نیاز به مترجم مقیم بوده که به تازکی یادگیری زبان عربی اجباری شده....
------------

حتی اتاق ها بسیار خاص (برای پذیرایی در سطح پروتکل تشریفات شاهان و روسای جمهور) نیز در آن پیش بینی شده.
http://www.razavihospital.com/Default.aspx?tabid=455
------------
-جالب است که همه بیمه ها رو هم قبول می کنه و درش بروی همه بازه!
- بنظرم زیبایش در حد هتل های 5 ستارس

وحیدی گفت...

http://www.razavihospital.com/

بیمارستان عظیم رضوی بیمارستان بسیار مجهز مدرن و فوق العاده زیبایست (بر این تاکید دارم) که با سرمایه گذاری آستان قدس رضوی در مشهد تاسیس شده. از همان ابتدای شروع پروژه یک از هدف گزاری های سرمایه گذار جذب توریست درمانی از کشور های مسلمان منطقه بوده .امروز یکی از دستندکاران بیمارستان رو دیدم گفت متاسفانه قبلا پزشکان بیمارستان با زبان عربی آشنایی نداشتند و نیاز به مترجم مقیم بوده که به تازکی یادگیری زبان عربی اجباری شده....
------------

حتی اتاق ها بسیار خاص (برای پذیرایی در سطح پروتکل تشریفات شاهان و روسای جمهور) نیز در آن پیش بینی شده.
http://www.razavihospital.com/Default.aspx?tabid=455
------------
-جالب است که همه بیمه ها رو هم قبول می کنه و درش بروی همه بازه!
- بنظرم زیبایش در حد هتل های 5 ستارس

باران گفت...

اقای وحیدی:

نه اتفاقن از تمام قوانین نظام وظیفه مطلع هستم.و از تمام تبصره هایش.
میدانم شما از قوانین ناراضی هستید.
ولی بحث من سر موضوعی دیگر بود و اعتراف کردم که برداشت من از ان قسمت متن سرباز نبود
فک کنم از ان مردانی هستید که اگر قدرت اجرایی داشته باشید برای دلخنکی دخترا رو به سربازی میفرستید
:)
در هر صورت این یه قسمتش را واقعا نمیفهمم که حالا شما که سربازی نرفتی چرا با کسی که مشغول خدمت است همدردی میکنید؟
بعدشم اگر خواستید مث شیر مرد برید سربازی و وسط چله ی تابستون بود لطفا صفر 5 کرمان تشریف ببرید.
:))
میدانم عصبی بودید و سر من خالی کردید ولی همگروهی ادم به همگروهیش میگه" نمیفهمه"؟!!!!!!!!

وحیدی گفت...

ببیند!

ما مخلص شما هستیم ! :)

باران گفت...

خانم دکتر من که به شخصه دوست داشتم در این بحث شرکت کنم.
ولی حقیقتا دلیل بعضی جبهه گیری ها رو نمدانم .
چقدر خوب است اگر شخص و یا کاری را نقد میکنیم صرفا یک نظر شخصی نباشد.
پیش بینی میکردم که احتمالا از منجوق سوال میشود به دلیل این پست ها.اتفاقا زود تر از این ها انتظارش را داشتم.

شاید با این جبهه گیری ها در سخوان تر و کار بلد تر و فهمیده تر بنظر میرسیم.

منجوق گفت...

منظور شما را نفهمیدم باران جان.
اگر منظورتان حرف آرفکن است که من ناراحت نشدم. خوبه که سئوال کرد. به هر حال وقتی من این وقت و انرژی را می گذارم باید دلیل قانع کننده ای داشته باشم. قطعا برای یک دانشجو سئوال پیش می آید که چرا یکی مثل منجوق این اندازه سر این موضوع وقت بگذارد.
من حرف او را حمل بر فخر فروشی به خودم نکردم. سئوالی در ذهنش بود که طبیعی بود پیش آید و مطرح کرد.

جواب من برای او شاید قانع کننده باشد شاید هم نه.
ولی قطعا این سئوال و جواب برای او دیگر دانشجویانی که کامنت هارا می خوانند کمک می کند که در آینده ذهن روشنتری داشته باشند که چه چیز ارزش وقت گذاشتن دارد و تا چه اندازه.

اتفاقا یکی از بزرگترین مشکلات ما در جامعه ی دانشگاهی آن است که استادان ذهن روشنی ندارند که چه چیز ارزش وقت گذاشتن دارد چه چیز نه. می بینی با خودشان رودربایستی دارند. می بینی ساعت ها جوک قومیتی می گویند ساعت ها صرف می کنند تا در زندگی دانشجویان سرک بکشند اما یک ساعت برای حمید وقت نگذاشتند!
اتفاقا اگر این نوشته های من تنها این کارکرد را داشته باشند که برای دانشجویان روشن شود چه چیزی این ارزش دارد چه چیزی نه, به وقتی که گذاشته ام می ارزد. منظورم آن نیست که دانشجوها از من پیروی کنند. منظورم این است که به این مسئله فکر کنند وبا خودشان در این باره روراست باشند.

منجوق گفت...

این روراستی خیلی مهم است. هستند اساتیدی که اف-اِ می آیند که خیلی وقت شان ارزش دارد و هرگز وقت خود را تلف نمی کنند اما عملا دارند دور خودشان می چرخند و کاری نمی کنند. نکته در اینجاست که دانشجو ها در این مسایل خیلی تیزبین هستند. فوری متوجه فیلم بازی کردن می شوند وبلافاصله برای یارو دست می گیرند.
این که می بینی دانشجو ها هی می گویند من یا شاهین ابهت داریم و این حرف ها به خاطر آن است که از این فیلم ها بازی نمی کنیم که فردا دانشجو برایمان دست بگیرد!
برای من مهم هست که دانشجویم از من حرف شنوی داشته باشد ووقتی می خواهم مقاله ای بخواند و یا چیزی محاسبه کند و.... پشت گوش نیاندازد. آن قبیل فیلم بازی کردن ها این حرف شنوی را از بین می برد.

باران گفت...

منظورم تنها ارفکن نبود .مثلا یادم است که وقتی یک مطلبی در مورد داوری یک مقاله نوشته بودید یک نفر خرده گرفت که منجوق دارد منحرف میشود.
دلیل این خرده گیری ها را نمیفهمم .نه بخاطر اینکه خودم در این بحث شرکت کرده ام و میخواهم از نظرم دفاع کنم اصلا.... اتفاقا دلم میخواد منتقدین مرا قانع کنند که نباید در منجوق با این گونه پست ها همراهی کرد.
اما صرفا اعلام نارضایتی مشکلی را حل نمکیند .اگر نقدی هست حداقل دو تا دلیل برایش بیاوریم که من خواننده را به فکر مجبور کند صرفا امتحان داشتن که دلیل محسوب نمیشود.
اگر پستی برای من جالب نباشد خب در بحثش شرکت نمیکنم. به همین راحتی

باران گفت...

اتفاقا خیلی وقت است که میخواستم پیشنهاد دهم مطلبی در مورد اخلاق کامنت گذاری بنویسیم(البته فقط پیشنهاد است و همه چیز به تصمیم شما بستگی دارد)

مثلا همین موضوع :وقتی پستی برایمان جالب نیست در بحثش شرکت نمکنیم نه اینکه به پست گیر دهیم و نویسنده را نقد بی مورد کنیم.
دوم اینکه ما حق نداریم که به نویسنده بگوییم که فلان کامنت را حذف کن چون مربوط نیست
کجا دیده اید که کامنت نا مربوط را حذف کنند.
و خیلی مسائل دیگر که زیاد میبینم


البته فقط یک پیشنهاد است

منجوق گفت...

داشتم با خود فکر می کنم از لحاظ مادی
نه از حاج کاظم (پدربزرگ مادربزرگم) به ما چیزی رسیده نه از لحاظ امپراطوری هخامنشی چیز زیادی مانده. با این حال من وقتی می خواهم پز بدهم ترجیح می دهم بگویم نوه ی نوه ی حاج کاظمم تا نواده ی کوروش کبیر. چرا؟! یکی این که با این که هیچ کدام را ندیده ام اما حاج کاظم و کارها و حرف هایش و ارزش هایش بیشتر در شکل گیری هویت من نقش داشته تا کوروش کبیر. خاطرات حاج کاظم با داستان گویی های مادر مادربزرگم و مادربزرگم در ذهن من از بچگی رفته و حک شده. انضباط حاج کاظم و ارزش ها و معیار هایش خانه ای را که من در او بزرگ شده بودم شکل داده. اما کوروش کبیر چی؟! واقعا آنها یی که مرتب دم از آن می زنند که نواده ی کوروش هستند چه قدر در شکل گیری شخصیتشان از کوروش تاثیر گرفته اند. بیشتر چیزهایی که ما از کوروش می دانیم به واسطه ی مستشرقان آن هم با واسطه ی تاریخ نگاران یونانی صد سال بعد از کوروش بوده. در صورتی که من حاج کاظم از زبان کسی شناختم که در آغوش حاج کاظم بزرگ شده بود و من در آغوش او. دومین علت را بگویم یا دیگر بس است؟!

باران گفت...

بگویید لطفا.

منجوق گفت...

راستش باران جان

من هم آن کامنتی را که به من عملا دستور داده بود که کامنت های آقای وحیدی را حذف کنم نامحترمانه یافتم. در واقع معنایش آن بود که من به عنوان نویسنده ی این وبلاگ حالی ام نیست و او آمده است تا به من یاد دهد که چه چیزی را نگه دارم و چه چیزی را حذف کنم. با این حال گفتم بگذار با او راه بیاییم. مطمئنم دو سه سال دیگر گفتار او فرق خواهد کرد.

باران گفت...

میدانید
ما اغلب کلی انرژی صرف میکنیم که به دیگران نشان دهیم انسان های مهمی هستیم و کارهای خیلی مهم داریم.
و گاها بدمان نمیاید که شیطنتی هم کنیم و ادعا منیم که انچه ما میفهمیم دیگران اغلب قادر به درکش نیستند.
چه بهتر که ما کار خود را انجام دهیم و کم کم اطافیان خودشان میفهمند که ما چقدر مهممیم و کار هایمان حساب و کتاب دارد

Yāvar گفت...

افه (افه‌آمدن) را چرا اف-اِ می‌نویسید؟ مگر همان effet فرانسوی نیست؟

باران گفت...

میدانید!
اصلا منظورم ان نیست که ان پست کم ارزش بوده از نظرم
هرگز!
اتفاقا خوب بود و منم از مطالبش و سوالات دوستان و جواب های شما استفاده کردم.
اما اگر ان دوستی که معتقد بود بحث برایش خیلی جدی است و یک عدهای درک نمیکنند دو تا سوال جدی هم خودش میپرسید دلم نمیسوخت.
همین است دیگر !!!
فقط دلمان میخواهد به دیگران بخورانیم که ما مهم هستیم و برنامه های مهم داریم.

منجوق گفت...

دلیل دوم این که ترجیح می دهم پز نواده ی حاج کاظم بودن را بدهم تا....خیلی ها را به شدت عصبانی خواهد کرد و به خون من تشنه. اما می گویم! هرچه باداباد! آیا وقتی می گویی نواده ی کوروش کبیر هستی اعتباری برایت خلق می شود. آیا باعث می شود اگر می خواهی خانه ای قسطی بخری در زمان بندی قسط هایش با تو بیشتر راه بیایند؟! آیا اگر برای برادرت خواستگاری بروی و بگویی از نوادگان کوروش کبیری ممکن است بیشتر تحویلت بگیرند؟!
اما نواده ی حاج کاظم بودن در جواب آن تیپ خاندان های تبریزی مقیم تبریز و تهران که می پرسند "کیملردن سیز" می تواند راهگشا و مایه ی کسب اعتبار باشد. به واقع ممکن است در زمان بندی قسط ها با شما کنار بیایند چرا که پیش خودشان حساب و کتاب می کنند و می گویند اگر این خودش نتواند از پس چک ها بیاید بالاخره فامیلی دارد که به او قرض دهد. نمی رود گم و گور شود وچکش بی محل از آب در آید.
می گویند این برادر این از خانواده ای است که قدیم معروف بودند به زن عزیز کردن پس تحویلش بگیریم. از اون آدم های تازه نیست که در خواستگاری زبان می ریزند از پس فردا زنشان را می گیرند به باد کتک و.....
واقعا گفتن این که از فلان خاندانم در ساختار سنتی ما می توانیم بخشی از مشکلات را حل کند. فرزند کوروش کبیر خارج از عالم ذهن دردی را هم دوا می کند؟! نواده ی حاج کاظم بودن حداقل بین یک قشر خیلی خاص اعتبار می آورد.

منجوق گفت...

به یاور
اون جوری باید نوشت؟! نمی دانستم.

Hamid گفت...

منجوق جان عزیز بنده نذری ها را از مسجد گرفتم ولی حاج خانم گفتند تا چهارشنبه دیر می شود و همان دیشب باید می بردی. حالا می خواستم ببینم اگر دستور می فرمائید برایتان امروز صبح بیاورم همان پژوهشگاه.

در ضمی چند وقتی بود به ابدیت سر نزده بودم. یعنی یک جائی که قبلا راجع به بزک دوزک به او ارجاع داده بودید خواستم به او سر بزنم که بلوکه می شد. این افسردگی که نوشته چیز نگران کننده ای است. بنده در رابطه با "نام من سرخ" ارهان پاموک به لینک ویکیپدیای ابن تیمیه هم سری زدم چون او را از قبل از کتاب "کشف الاسرار" که نایاب هم شده می شناختم. ویکی می گفت او هم به افسردگی فاز مانی یا همان بایپلار دچار بوده. نظر شما چیست؟

منجوق گفت...

به حميد عزيز
راضي نيستم به زحمت شما.

ارمان پاموك بايپلاره؟ بعيد نيست چون خيلي از نوابغ بايپلار هستند به خصوص نوابغ عرصه ي ادبيات و موسيقي

Hamid گفت...

ارهان(یا ارمان؟) پاموک نه یعنی نمی دانم. ابن تیمیه را می گوید. احتمالا از روی علایم رفتاری اش و طرز زندگی اش می گوید جون فکر نکنم اون موقع می دانستند که دقیقا افسردگی فاز مانی یا بایپلار از لحاظ روانشناسی و روانپزشکی چیست.

Hamid گفت...

و در ضمن زحمتی که نیست خوشحال هم می شوم نذری ها را به خدمت برسانم.

منجوق گفت...

بله! يك اصطلاحي هست به نام
posthumous diagnoses of bipolar disorder

رفتار هاي افراد مشهور تاريخ را كه در سده هاي پيشين درگذشته اند بررسي كرده اند وديده اند كه برخي از آنها بايپلار بوده اند.

وحیدی گفت...

حمید جان!قربون دستت آدرس ما رو هم یاداشت کن: مشهد -.... :)

ترنم گفت...

monjoghe aziz
man dishab har kari kardam kamentam nemiumad
chera?

منجوق گفت...

نمي دونم

باران گفت...

میفهمم شما در مورد چه مسئله ای نوشتید
اما شخصا معنقدم نباید خیلی به گذشته ی خود ببالیم که انچه مهم تر است زمان حال است.
ودر مورد خانواده واصل نسب هم همینطور.
ولی ان مواردی که شما بدان اشاره کردید ببین ما مرسوم است که که به هنگام خواستگاری ازاصل و نسب میپرسیم و به هنگام معامله میپرسیم بدانیم که کس و کار بازاری دارد که بشود ضمانتش را کند.
حالا درست و غلطش بماند.
همیشه هم درست از اب در نمی اید

ریاضی فیزیک آرفکن(این بنده خدا روهم بدنام کردیم!!) گفت...

خانم ها و آقایون!

من غلط کردم!
من جوونی کردم!

جالب اینجاست خانم دکتر باید شاکی میشد که نشد.
ولی باران شد!(شدی؟)

خانم دکتر به بهترین شکل جواب منو دادند.و من هم واقعا لذت بردم از اینکه استادی انقدر دید روشنی دارند که میتونند در مورد این مسابل اینگونه بگویند.

راستش من اول فکر میکردم شما با این پست ها میخاهید یه کم هم از زندگی شخصی یک استاد حرف بزنید.بگید که غیر از درس خوندن و تدریس زندگی عادی هم دارید.خودتون رو وقف آی پی ام و کار علمی نکردید.

منجوق گفت...

اين حرف ها چيه آرفكن جان!
اتفاقا اصلا منظورم اين نبود كه بخواهم بگويم زندگي جنبه هاي متفاوت دارد و...

اتفاقا من معتقدم وقتي آدم مي نشيند سر كارش بايد ششدانگ حواسش به كارشان باشد تا به جايي برسد.
هرچه بيشتر بتواند ششدانگ حواسش رابه كارش بدهد بهتر.
گفتم بعد از اين يكي دو نوشته تغيير فاز خواهم داد. اتفاقا مي خواهيم بروم روي فازي كه اين ششدانگ كار كردن را القا كند.
اما يك ده روزي خواستم روي اين موضوع كار كنم. چون رشد ناسيوناليزم افراطي را نگران كننده ديدم.

منجوق گفت...

رشد ناسيوناليزم افراطي نگران كننده است اما انديشمندان ما هم كاري نمي كنند. يا دست روي دست گذاشته اند يا نصحيت مي كنند ويا درس اخلاق مي دهند :"ما همه انسان هستيم. انسان بودن است كه مهم است" و از اين حرف ها. يا شعار مي دهند: "ترك و فارس و عرب و لر و گيلك كه نداريم همه ايراني هستيم." و.....


نمي خواهم بگويم اين حرف ها بد است. صد در صد با اين كه "انسان بودن است كه مهم است" موافقم . اما اين شعارها و نصيحت ها و ....جلوي اثرات مخرب ناسيوناليزم افراطي را كه در حال رشد است نمي گيرند.

بايد "فكري" "طرحي" "آلترناتيوي" "تعبيري جديد" "نگرشي نو و متناسب با نيازهاي روز" داد. من نشستم فكر كردم ديدم اين ايده ي "توريسم به عنوان حفاظي در برابر ناسيوناليزم افراطي مي تواند علي الاصول كار كند. بعد فكر كردم مي ارزد چند روزي خيلي شديد روي آن كار كنم.

منجوق گفت...

مطرح كردن ايده در اين وبلاگ بي تاثير نيست. بيشتر خوانندگان اين وبلاگ خود وبلاگ دارند يا از طرق ديگر بر عده ي بيشتري تاثير فكري مي گذارند و....

اين ايده ي من شايد نتواند جلوي تندروي ناسيوناليست هاي افراطي از هر سنخي را بگيرد (هر چند يك كمي ملايم تر شان مي كند) اما قطعا براي افراد ميانه مي تواند جذاب باشد. افراد ميانه كه به هر دليلي(مشغله هاي بسيار، عدم علاقه و الخ) به اين موضوعات فكر نكرده اند اگر آلترناتيو ديگري نيابند ممكن است در موقعيت هاي حساس به سوي ناسيوناليست هاي افراطي گرايش پيدا كنند. آن زمان نيروي ناسيوناليزم افراطي ويرانگر مي شود.

اما اگر در كنار آن ايده اي عملگرايانه و بي خطر مانند آن چه كه من مطرح كردم اگر باشد احتمال آن كه به آن سو بروند خيلي كمتر است.

باران گفت...

بازم نشد ارفکن عزیز
اگر همراه نقد شما دوتا دیل معقول هم بود اونوقت الان بحث ما سر مسائل بهتری بود که نتیجه ای هم احتمالا داشت.
و اصلا مهم نبود که من ناراحت شوم یا ناراحت نشوم
درضمن من که اشاره کردم منظورم تنها شما نبودید.
من دقیقا نمیدانم منظور منجوق برای نوشتن خیلی از پست چیست ؟چه مشاهده کرده اند که تصمیم گرفتن که بنویسندش.
ولی اگر مطابق میل من نبود نمیگویم که شما بیکارید...!چون احتمال میدهم که خانم دکتر با مسائلی درگیر باشند که من هنوز با ان برخورد نکرده ام.
متنم را مغرضانه نخوانید لطفا.
ما که نمیاییم اینجا با هم دعوا کنم.

ریاضی فیزیک آرفکن گفت...

سلام

منظور از بیکارید یعنی اوقات فراغت داشتن!

من هم اینطور نوشتم که:

الان وقت امتحاناس!
شما هم بیکاریداااااا!!!



چند تا الف و علامت تعجب از رسمی بودن مطلب میکاهد و اونو صمیمی تر میکنه. یعنی اینکه تیکه و کنایه نیست،نشان دهنده فراغ خاطر است.نشان دهنده ذهن بدون دغدغه روزمره است.منظور توهین نبود.

استادها هم تو این اوقات کلاس ندارن پس مشغله کمتری دارن.

منجوق گفت...

منجوق بعداز يك قهقهه ي شيطاني:
دانشجوها هم موقع امتحاناشون بيشتر به وبلاگ منجوق سر مي زنند. اين را به تجربه دريافتم. گفتم از اين فرصت سوء استفاده كنم و چيزي را كه از نظر خودم خيلي مهم بود تبيين و تبليغ كنم.

منجوق بعد از يك لبخند فرشته وار(!!!): يكي از علت ها كه اين زمان را انتخاب كردم آن بود كه فكر مي كردم خواندن اين مطالب مي تواند استرس امتحان را براي دانشجو ها كم كند

يك سري دلايل شخص هم داشت انتخاب اين زمان براي مطرح نمودن اين بحث كه ديگه واردش نمي شم.

باران گفت...

سلام ارفکن عزیز:

با این توضیح من رسما از شما معذرت میخوام.

حقیقتا برداشت من از کامنتتان تحقیر پست ها بود.

سوء برداشت شد به گونه ای که از این بابت باز هم عذر خواهی میکنم.

ریاضی فیزیک آرفکن گفت...

تحقیر پست ها؟!!!
اصلا و ابدا.

به هر حال من هم باید مواظب میبودم تا با نوشته هام کسی رنجیده نشه،که متاسفانه شد.

من هم از همه معذرت میخام.

منجوق گفت...

احتياج به معذرت خواهي نبود آرفكن عزيز. سوء تفاهمي بود كه رفع شد. شاد باشيد!

دانشجوی معترض گفت...

بحث امتحانا شد.
یه سوال،


قابلیت و توانایی یه استاد دانشگاه چطوری سنجیده میشه؟

استادی که "سر کلاس به سختی حرف میزنه،جواب سوالات بچه ها رو نمیده،جزوه ضعیفی ارايه میده" رو چطوری ارزش گذاری میکنن؟(اصلن ارزش گذاری میشه؟؟)

آیا همچین استادی متوجه نیست که باید یه فکر اساسی برای تدریس اش کنه؟

و سوال مهم تر،که از خانم دکتر میخام منو راهنمایی کنن:

تکلیف دانشجو با این اساتید چیه؟

من که "حرص" میخورم.

منجوق گفت...

چه بدونم! من خيلي هنر كنم يك كاري كنم دانشجوهام در مورد خودم اينو نگن. شما هم از اساتيد حل تمرين و دانشجوهاي سال بالاتر كمك بخواهيد كه جبران بشه.