در بين تبريزي هاي قديم رسم هاي گوناگوني براي عزاداري امام حسين وجود داشت. از جمله در روز اربعين چهل شمع را در چهل مسجد مختلف پخش و روشن مي كردند. به اين رسم "شمع پايلاماخ" مي گويند. اين رسم در دهه پنجاه كم كم روبه فراموشي مي رفت. اما از حدود سال شصت و چهار به بعد اين رسم دوباره احيا شد. قبل از آن اين رسم بيشتر توسط مردها انجام مي گرفت. زنها در اين رسم (وديگر رسم هايي كه لازمه آن گشت و گذار در خيابان ها بود) نقش زيادي نداشتند. زنها براي عزاداري در خانه يكي از همسايه ها و يا در مسجد محل جمع مي شدند و گوش به مرثيه مي دادند ، گريه مي كردند وآرام برسر و سينه مي كوفتند.
برخي از خانم هاي همتيپ مينا كه از آن شكل سنتي عزاداري زنانه رويگردان بودند، رسم پخش شمع را مناسب روحيه و رفتار خود يافتند و آن را دوباره احيا كردند. احياي اين رسم ديرين آن هم توسط خانم هاي همتيپ مينا به مذاق دو دسته خوش نيامد. دسته اول افرادي بودند كه ديد غير مذهبي داشتند. از نظر آنها شركت خانم هاي مدرني مانند مينا در هر گونه مراسم مذهبي آن هم از نوع عزاداري تاسف برانگيز بود. اين دسته نمي توانستند درك كنند نياز هاي روحي افراد پيچيده تر از آن است كه بتوان آنها را در قالب دو كليشه سنتي و مدرن تقسيم بندي كرد.
نمي فهميدند كه وقتي نياز روحي به وجود مي آيد شخص سالم به دنبال راهي براي ارضاي اين نياز مي گردد . احياي سنن ديرين بومي و تابيده با رگ و پي يك فرهنگ اغلب عملي ترين راه براي ارضاي اين گونه نيازهاي روحي هستند.
با اين واقعيت نمي توانستند كنار بيايند كه "مردم" بدون توجه به بحث هاي روشنفكري آنها و سخنوري هاي شبه فلسفي آنها و غرولندهايشان، " زندگي" خود را خواهند كرد.
دسته دوم زنان و مردان سنتي و متعصب شهر بودند. اولا اين افراد از آن كه به خاطر يك امر مذهبي خانم ها ي همتيپ مينا از اين مسجد به آن مسجد بروند، دل خوشي نداشتند. در ثاني، به زعم آنها اين خانم ها "شورش رو در آورده بودند!" در قديم، وقتي مردها اين رسم را اجرا مي كردند، با پاي پياده از اين مسجد به آن مسجد مي رفتند. آنان كه مي خواستند سنگ تمام بگذارند كفش و جوراب هم نمي پوشيدند و با پاي برهنه مي رفتند. اما اين خانم ها سنگ تمام گذاشتن را در چيز ديگري مي دادند. به عنوان مثال در آن زمان در مغازه هاي ايران تنها شمع هاي ساده اي بودند كه به هنگام سوختن بوي موم مي دادند. خانم هايي كه مي خواستند سنگ تمام بگذارند شمع هاي جيگلو بيگلوي معطر از خارج براي اين منظور مي آوردند. آن زمان اربعين در زمستان بود. افراد سنتي به تحقير مي گفتند اين خانم ها اين رسم را احيا كرده اند تا پز پالتوپوست هايشان را بدهند. به واقع هم اين خانم ها براي مراسم پخش شمع از هميشه بيشتر به ظاهر خود و ماشينشان مي رسيدند اما علت، خودنمايي و يا پز دادن نبود. آنها با احساسات صادقانه مذهبي اقدام به آن كار مي كردند. اين كار آنها واكنشي بود به تظاهر رياكارانه به ساده زيستي كه در جامعه آن روز رواج پيدا كرده بود. آش تظاهر به زهد و ساده زيستي چنان شور شده بود كه خان هم فهميده بود! به عنوان مثال، در برنامه تلويزيوني محبوب و مردمي "سيماي اقتصاد ما" قطعات طنزي پخش مي شد كه در برخي از آن ها دلال هايي به طنز كشيده مي شدندكه در بين خود تظاهر به فرنگي مآبي مي كنند و لي وقتي مسئولين مملكتي را مي ديدند لباسي كهنه بر تن مي كردند تا خود را زاهد نشان دهند. اين قطعات طنز كه ريشه در واقعيت داشت، به شدت به دل مي نشست و برنامه "سيماي اقتصاد ما" را تبديل به برنامه اي پربيننده كرده بود.
مينا و دوستانش از اين تظاهر ها بيزار بودند و به همين خاطر آن شيوه را براي ارضاي نيازهاي روحي مذهبي خود بر گزيده بودند. در واقع با صائب تبريزي هم آوا بودند وقتي كه مي فرمود:
خرقه تزوير از باد غرور آبستن است
حق پرستي در لباس اطلس و ديبا خوش است."
ادامه دارد....