۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

سفر برندگان جوایز نوبل به ایران

دو سه سال پیش دو نفر از برندگان جایزه ی نوبل فیزیک به ایران سفر کردند واز دانشگاه صنعتی شریف بازدید نمودند.

اين رويداد براي دانشجويان رويدادي شيرين بود و از آن به گرمي استقبال كردند. طبيعي هم بود كه چنين باشد. اما برخي از همكاران ناراضي بودند. ابراز نارضايتي مي كردند از اين كه چرا خبرنگاران دور برندگان جايزه نوبل را گرفته اند وسئوالات جورناليستي از اين دست كرده اند:"چگونه مي شود نوبل گرفت؟" ظاهرا اين برخورد ها آن قدر عده اي از اين همكاران را آزرده ساخته بود كه نمي خواستند رويداد هايي از اين دست تكرار شود.

بله! اين قبيل سئوالات به واقع جورناليستي هستند. اما يك نفر خبرنگار وظيفه دارد سئوال جورناليستي بپرسد!!نوبليست ها به رفتار جورناليست ها عادت دارند و آن را به عنوان بخشي از زندگي پذيرفته اند! اين قبيل مصاحبه ها و سئوالات جورناليستي نظر مردم كوچه و بازار را جلب مي كند و باعث علاقه مندي بيشتر مردم كوچه وبازار به كار علمي و پژوهشي مي شود. اين علاقه مندي عمومي در دراز مدت سرمايه ي عمومي حساب مي شود. همان برداشت سطحي از علم و پژوهش هم بهتر از نبود آن است. هرچه جاي اين نوع علاقه مندي در بين مردم كوچه بازار بيشتر شود جاي خرافه تنگ تر مي شود. (البته اين ادعايي كه من مي كنم ادعاي بزرگي است ممكن است عده اي خرده بگيرند و بگويند در كشوري مانند ايتاليا كه علم اين قدر پيشرفته است خرافات كماكان به قوت خود باقي است. بايد ديد اگر آن علاقه ي عمومي به علم نبود چه مي شد. درست است كه خرافات در ايتاليا رواج بسيار دارد اما تاثير منفي سرنوشت ساز در زندگي مردم و سياستگذاري ها -آن قدر كه در جهان سوم مرسوم است ندارد. بر جامعه شناسان است كه نظر علمي تر و قطعي تري ابراز كنند. اگر كسي اطلاع بيشتري در اين باره دارد لطفا بيان كند. ) هر چه علاقه به علم بيشتر باشد والدين فرزندشان را كمتر از دانشگر شدن منع مي كنند.

اگر من به عنوان يك فيزيكپيشه در وبلاگم و يا در نشستي در حاشيه يك همايش تخصصي آن گونه سئوالات جورناليستي را مطرح كنم كار قابل سرزنشي انجام داده ام. اما طرح همان گونه سئوالات توسط جورناليست ها نه تنها قابل سرزنش نيست بلكه جاي تشكر هم دارد. اين موضوع نبايد بهانه اي براي مخالفت با رويداد هايي چون بازديد فيزيكپيشگان تراز اول دنيا شود. رفته رفته سئوالات خبرنگاران علمي كشور با تعامل با فيزيكپيشگان پخته تر مي شودو... از طريق اين گونه مصاحبه ها مردم به علم علاقه مند مي شود . اگر علاقه شان از حدي بيشتر باشد سر از وبلاگ هايي ازاين دست مي شوند. آن گاه بر ماست كه تحليلي علمي تر ارائه دهيم.

ما كار خودمان را بكنيم و بگذاريم جورناليست ها هم كار خود را بكنند. اگر فرصتي پيش آمد با جورناليست ها تعامل كنيم. جورناليست علمي را با پرخاش بيرون كردن نشان از "كلاس بالايي" و يا "مهم بودن" ندارد! از سياستمدارانمان انتظار داريم "شفاف" عمل كنند. چرا نبايد خبرنگاران اجازه داشته باشند در مورد كار ما هم سئوال كنند. اگر ما نمي توانيم كليت كارمان را به گونه اي كه براي آنها قابل هضم باشد توضيح دهيم از ضعف ماست نه ضعف آنها. من و شاهين كاملا رك و بي پرده توضيح مي دهيم كه موضوع تحقيق ما كاربردي نيست.
جالب آن كه خبرنگاران مجاب مي شوند كه با اين كه اين شاخه از پژوهش كاربردي نيست نبايد بريده شود.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

سخنراني دكتر زماني

Dear all,
Next week on Wednesday, we shall have our third informal monthly meeting. It is a pleasure for me to announce the colloquium by Dr. Zamani. The details can be found in the following. I look forward to seeing you there.
With best regards,
Yasaman Farzan
Speaker: Farhad Zamani
Title: Pseudo-Hermitian Quantum Mechanics; some of its concrete physical applications
Abstract: In this talk I'll try to give a brief but comprehensive review of "Pseudo-Hermitian Quantum Mechanics (PHQM)", its connection with the so-called "PT-symmetric quantum mechanics", and its correspondence with classical mechanics. I w
ill then outline some concrete applications of PHQM in relativistic quantum mechanics and quantum field theory, quantum cosmology, particle physics, condensed matter physics, biophysics, etc.
Time: 4:30 pm, 12th of Aban, Wednesday

چالش هاي وبلاگ علم محور-قسمت دوم

اين بار مي خواهم از چالشي سخن بگويم كه بيشتر گريبانگير وبلاگ هاي علمي در دنياي پيشرفته است ولي ما هم بايد حواسمان را جمع كنيم تا به اين بيماري مبتلا نشويم.
با يك مصداق شروع مي كنم:
همان طوري كه مي دانيد اكنون در دو آزمايشگاه به دنبال كشف ذره ي هيگز مي گردند: يكي در آزمايش ال-اچ-سي در سرن( واقع در مرز بين سويس و فرانسه) و ديگري در آزمايش تواترون واقع در آزمايشگاه فرمي در آمريكا. ال-اچ-سي تازه وارد ميدان شده. قبل آن تواترون يكه تاز بود. (بگذريم كه ال-اچ-سي به زودي از تواترون جلو خواهد زد. شايد هم تا الان جلو زده!) اعضاي يك گروه آزمايشگاهي بزرگ هر از گاهي با هم جلسه مي گذارند و نتايج خود را براي هم شرح مي دهند. (در اين باره باران مي تواند توضيح بيشتري دهد.) الغرض! در يكي از اين جلسات عده اي از آزمايشگران اعلام كرده بودند كه اثري ديده اند كه شايد هيگز باشد. در كار آزمايشگاهي از اين اتفاقات زياد مي افتد. اما آناليز خيلي پيشرفته تري لازم است كه چنين ادعايي تاييد و يا تكذيب شود. از اخلاق علمي به دور است كه قبل از قطعي شدن نتيجه آن را در خارج از فضاي آدم هايي كه به ظرافت هاي آناليز واقف هستند اعلام كنيم. به علاوه انتشار چنين نتيجه مهمي قواعد خاص خود را مي طلبد. وقتي چند صد نفر روي يك آزمايش كار مي كنند و نتيجه اي حاصل مي شود يكي دو نفر، سر خود، نبايند بپرند وسط و آن را اعلام كنند.
يكي از اعضاي گروه كه وبلاگ نويس قهاري است بدون هماهنگي با ديگران-تنها به منظور داستان سرايي- ماجرا را در وبلاگ خود آورده بود. نگو جورناليست هاي علمي وبلاگ او را زير ذره بين گذاشته بودند! به محض انتشار سر موضوع سر و صدا در جرايد راه انداخته شد. فيزيكپيشه ها از موضوع بسيار ناخرسند بودند چون انتشار ادعاهاي نادرست اعتبار آن ها را در بين مردم خدشه دار مي كند. جهان پيشرفته ي غرب-كه به يك ثبات نسبي رسيده- بر پايه ي اعتبار و اعتماد مي چرخد اگر اين اعتبار و اعتماد از بين برود سرمايه ي اصلي از بين رفته. (در اين باره اگر بخواهيد در نوشته هاي بعدي مفصل صحبت مي كنيم.) به ماجراي خود بازگرديم! همكاران به آن وبلاگ نويس اعتراض كردند اما او جواب داد اينجا وبلاگ شخصي من است و هر چه كه دوست داشته باشم مي نويسم! مي گفت قواعد مربوط به انتشار نتايج به مجلات علمي و ... مربوط مي شود. وبلاگ حرف دل است و من هر چه دوست داشته باشم در آن مي نويسم. (كه البته به نظر من حرف چرندي مي زد!) بحث شديدي درگرفت كه بايد ضوابطي هم براي وبلاگ باشد و...
اين آقايي كه اين دردسر را به وجود آورد دسته گل هاي ديگري هم به آب داده كه شرح تك تك آنها از حوصله و وقت من خارج است. نتيجه اي كه مي خواهم بگيرم آن است كه يك دانشگر به طور عام كه دستي در وبلاگ نويسي هم دارد نبايد خود را با يك جورناليست علمي عوضي بگيرد. نبايد دقت و نگاه نقادي علمي را فداي انتقال هر چه سريع تر اطلاعات نمايد. اين تله اي است كه بايد خيلي مواظب باشيم تا گرفتارش نشويم. جورناليست هاي علمي كار خود را خوب بلدند! ما بايد به كار خودمان بپردازيم. هر چه قدر هم كه ما وبلاگ جذابي داشته باشيم نبايد گمان كنيم مي توانيم با جذابيت مردم پسند رسانه هاي عمومي رقابت كنيم. پس بهتر است جايگاه خود را بهتر بشناسيم و بدانيم نقاط ضعف و قدرت رسانه ي كوچك ما (وبلاگ) در چيست و از ما به عنوان يك دانشگر (ونه يك جورناليست) چه انتظاري مي رود. آن آقا درك نمي كرد كه اگر وبلاگش مورد توجه واقع شده به خاطر آن نيست كه وبلاگش از لحاظ جذابيت جذب مخاطب با رسانه هاي رسمي تر و پرهزينه تر و حرفه اي تر قابل رقابت است بلكه به خاطر اعتبار دانشگر بودن است. اگر با اظهارات نادقيق هيجان آميز اين اعتبار را از بين ببرد هم به خود آسيب مي رساند و هم به ديگر همكاران.

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

بازديد از آي-پي-ام به عنوان دانشجوي دكتري

چند بار سئوال شد كه آيا به عنوان دانشجوي دكتري مي توان از آي-پي-ام بازديد كرد. اين سئوال را معمولا دانشجويان ايراني مقيم خارج كه قصد سر زدن به اقوام را دارند مي پرسند. اما من از دانشجويان شهرستان هم مي خواهم به اين پاسخ توجه كنند. جواب سئوال براي كساني كه در رشته هايي مربوط به موضوعات تحقيقي مورد علاقه ي اعضاي دايم پژوهشكده فيزيك كار مي كنند، مثبت هست.
اسامي اعضاي دائم پژوهشكده ي فيزيك و موضوعات مورد علاقه ي آنها در اينجا موجود است.
قبل از اين كه به ايران بياييد با يكي از ما از طريق اي-ميل تماس بگيريد. ترجيحا با كسي تماس بگيريد كه رشته ي شما به او نزديك تر است. مثلا اگر رشته ي شما كيهانشناسي است با دكتر فيروز جاهي تماس بگيريد نه با من و يا شاهين. خود را معرفي كنيد (با ارائه ي CV)و توضيح دهيد در چه تاريخي قصد آمدن به تهران داريد. اگر مايل به ارائه ي سمينار هستيد (كه توصيه مي كنم اگر برايتان مقدور هست حتما اين كار را بكنيد) عنوان و چكيده را هم (به انگليسي) بفرستيد. اگر ما شما را از قبل مي شناسيم كه هيچ. وگرنه از استاد راهنمايتان خواهش كنيد يك اي-ميل كوتاه به عنوان معرفي نامه بفرستد. براي بازديد هاي كوتاه مدت (يكي دو هفته اي) معرفي نامه ي بلند بالاي متعارف براي پست-داك و يا بازديد بلند مدت لازم نيست. فقط تصريح كنند كه شما را مي شناسند و شما دانشجو خوب و سر به راهي هستيد. اگر توضيح بدهيد به چه منظور توصيه ي نامه مي خواهيد خودشان متوجه مي شوند. (چند جور توصيه نامه ي استاندارد هست، اين هم يكي اش) ما اينجا يك اتاق با دسترسي به اينترنت فراهم مي كنيم. (البته به شرطي كه اتاق مهمان در آن تاريخ از قبل رزرو نشده باشد). بسته به ميزان بودجه ي موجود، علايق پژوهشي و ميزان تعريفي كه استاد راهنما از شما مي كند و ميزان زماني كه شما مايليد اينجا بگذرانيدو... per diem(پول توجيبي روزانه) هم ممكن است پرداخت شود. اگر نياز داشتيد (باز بسته به بودجه و....) اتاقي در مهمانسرا هم براي اقامت شما مي توان تدارك ديد. البته اگر همزمان يك كنفرانس در اينجا برگزار شود اين امكان معمولا وجود ندارد.
آن چه كه گفتم براي خارجي ها هم هست. يعني اگر يك خارجي هم مايل باشد به اين شكل از آي-پي-ام بازديد كند ما خوشحال مي شويم. البته خارجي براي ويزا گرفتن بايد از چند ماه قبل اقدام كند. پژوهشگاه در راستاي دعوتنامه بري ويزا كمك مي كند. البته در اين مورد توصيه نامه، جدي تر بايد باشد. هركسي را دعوت نمي كنيم. از بازديد كنندگان خارجي انتظار داريم در طول ساعات كاري در اينجا حضور داشته باشند و تنها آخر هفته و يا بعد از ساعات كاري متعارف گشت و گذار كنند. خوشبختانه كساني كه به دعوت من آمده اند همگي تيپ هايي بوده اند كه آخر هفته را هم كار كرده اند. به نوعي استثمارشان كرده ام!

اگر آشنايي داريد كه با ديد صرفا توريستي مي خواهد بيايد من شخصا كمكي براي آمدن او از طريق آي-پي-ام نمي كنم. اما در مورد دانشجويان ايراني كه قصد اصلي آنها بازديد از خانواده است من سختگيري اي نمي كنم. يعني برايم قابل درك است. اما در اي-ميلي كه مي فرستيد در اين مورد روراست باشيد. مثلا بنويسيد كه من از فلان تاريخ تا بهمان تاريخ قصد بازديد از خانواده را دارم ولي در كنار آن مي خواهم سري هم به آي-پي-ام بزنم و سميناري هم اگر شد بدهم. طبعا در اين صورت per diemپرداخت نخواهد شد. اما اگر كسي به اسم كار پژوهشي در آي-پي-ام بيايد اما آن قدر كه انتظار مي رود حضور پيدا نكند، به او به ديده ي منفي نگريسته مي شود و دفعه هاي بعد از او دعوت نخواهد شد.براي خارجي ها ما معمولا ترتيب تاكسي از فرودگاه تا مهمانسرا را هم مي دهيم. اما براي دانشجويان ايراني چنين سرويسي نمي دهند. اين تفاوت قايل شدن، به خاطر خودكم بيني در برابر خارجي ها نيست! اگر يك وقت مهمان خارجي گم شود ويا جيبش را در فرودگاه بزنند ، چند برابر دردسر خواهد شد. شما كه غريبه نيستيد: براي كم كردن دردسر خودمان اين سرويس را براي خارجي ها ترتيب مي دهيم! شما زرنگ هستيد و گليم خود را مي توانيد از آب بكشيد پس نيازي به اين گونه سرويس ها نداريد!

در ضمن پژوهشكده ي فيزيك آي-پي-ام برنامه بازديد بلند مدت هم دارد: هم براي ايراني ها و هم خارجي ها.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

چالش هاي وبلاگ علم محور: در به در به دنبال اينشتين وطني

همان طوري كه چند بار قبلا گفته ام و آنان كه خواننده ي قديمي منجوق هستند به ياد دارند، من با هدف ترويج نگرش پژوهش فيزيك با طعم پديده شناسي- چنان كه خود در سيسا و اسلك آموخته بودم- كيبورد به دست گرفتم و در هموردا كيبورد فرسايي كردم. قصدم آن نبود كه درس فيزيك دهم چون به شدت معتقدم وبلاگ جاي مناسبي براي آموزش فيزيك نيست. فيزيك را بايد پله به پله سر كلاس درس و كلاس حل تمرين و آزمايشگاه و سالن سمينار و... بعد از حل كردن تمرين هاي بسيار و ....آموخت. گاهي استاد يك چيز مي گويد و دانشجو كاملا اشتباه متوجه مي شود. اگر رو در روي هم قرار بگيرند، استاد از حالت چهره و سئوالاتي كه دانشجو مي كند در مي يابد كه دانشجو متوجه نشده و دوباره توضيح مي دهد تا جايي كه تصور غلط از ذهن دانشجو بيرون آيد. در وبلاگ امكان چنين ارتباط دوجانبه اي نيست. در دنياي قبل از وبلاگ هم من و هم شاهين اين تجربه ي تلخ را داشتيم كه از طريق تلفن به چند دانش آموز از شهرستان فيزيك بياموزيم. نتیجه بسیار مایوس کننده بود.
آن زمان در ايران نوعي فضاي "كشف اينشتين" وجود داشت. وقتي دانش آموزي يك مقدار از همكلاسي هايش جلوتر مي افتاد،والدين و معلم هايش به اين نتيجه مي رسيدند كه او اينشتين بعدي است. بعد با خود فكر مي كنند ديگه فرصت اين چنيني پيش نمي آيد. ديگه چي از اين بهتر! اينشتين بعدي نه تنها از جامعه مسلمين است، نه تنها ايراني است، بلكه از شهر آنان است. اطراف اينشتين جوان را قرق مي كنند و به زعم خود همه گونه امكانات را فراهم مي آورند تا با فراغ بال اينشتين شود. خوشبختانه از 20 سال پيش تا الان در شهرهاي كوچك هم دانشگاه داريم. پدر و مادر فرزند نخبه ي خود را به نزد اساتيد دانشگاه محل مي بردند. استادان زياد تحويل نمي گرفتند و والدين به حساب حسادت و يا نافهمي اساتيد محل مي گذاشتند. بعد پدر و مادر دانش آموز را بر مي داشتند مي آوردند تهران (يا يكي از شهرهاي بزرگ) تا با اساتيد و يا دانشجويان نخبه ی دیگر مشورت كنند. ما ها وقتي مي ديديم پدر و مادر فرزندشان را از راه دور برداشته اند و آورده اند، روي معذوريت مجبور مي شديم دانش آموز جديد را به عنوان "اينشتين عصر جديد" تحويل بگيريم. تحويل گرفتن همان و بالا رفتن توقعات "اينشتين جديد" و والدينش همان! بار اول با حجب و حيا وارد مي شدند و از اين كه وقت مي گيرند ابراز شرمندگي مي كردند. اما حالت متوقع بار دوم با ابراز شرمندگي بار اول هيچ سنخيتي نداشت. توقع پيدا مي كردند همه ي كار وزندگي مان را ول كنيم و در راه بالندگي "اينشتين كوچك" آنها بكوشيم. نكته در اينجاست: اينشتين كوچك در راه اينشتين شدن سر از پا نمي شناخت. به جاي آن كه فيزيك را پله به پله ياد بگيرد مي خواست بپرد وسط كار تحقيقي. فيزيك دبيرستان را درست و حسابي ياد نمي گرفت. حل تمرين هاي كتاب هاي دبيرستان را دون شان علمي خود مي دانست! من و شاهين با اين گونه دانش آموزان درگير بوده ايم. در اين روند به شدت ضربه مي بينند و آخر سر يك فيزيكپيشه ي متوسط هم نمي شوند. كلي هم وقت آدم را تلف مي كنند.
گاهي بعد از نوشته هاي علمي ام در وبلاگ كامنت هايي دريافت مي كنم كه چنين رنگ و بو هايي دارد. دو سه تا اصطلاح از برنامه هاي علمي ياد گرفته اند و بي آن كه معني اش را بفهمند بلغور مي كنند. كاملا واضح است كه فيزيك پايه را بلد نيستند. براي همين از علمي نوشتن دلسرد مي شوم چرا كه نگرانم بيشتر ضربه بزند تا كمك كند!
وبلاگ هاي انگليسي مانند
cosmic varianceتا اين اندازه با مشكل روبه رو نيستند. در كشورهاي پيشرفته تا اين اندازه عقده ي كشف "اينشتين" وجود ندارد. در نتيجه اين مشكل تا به اين اندازه حاد نيست. نوشته هاي علمي آنان نوجوانان را به مباحث علمي علاقه مند مي كند. بعد اين نوجوانان از راه درست و اصولي به دنبال علم آموزي مي روند.
همين چند سال پيش در حاشيه ي يكي از همايش ها به پيشنهاد يكي از دانشجو ها, جلسه ي معارفه و بحث و گفت وگو گذاشتيم. بنا بود هر کسی دغدغه ی ذهنی خود را در رابطه با فیزیک خواندن مطرح کند و بگوید هدفش در این زمینه چیست. می خواهد به کجا برسد. جلسه را من اداره مي كردم اما خود نظر نمي دادم. سعی ام آن بود که فضایی به وجود آید که دانشجو ها بدون ترس و لرز و بدون این احساس
که باید تنها شنونده باشند و حرف اساتید را تایید نمایند نظرات خود را عنوان کنند. يكي از اساتيد (دقيقا با همين عبارت) گفت:"آقا من مي خوام بدونم اينشتين بعدي كيه؟! ايرانيه يا نه؟!" از دانشجو يان خواستم در اين باره بحث كنند نتيجه ي بحث دانشجويان اين شد كه چنين سئوالي موضوعيت ندارد. بيشتر يك سئوالي جورناليستي است تا آكادميك. به جاي آن بايد فضايي را به وجود آورد كه كار تحقيقي با كيفيت در كشور انجام گيرد. آن استاد در آن جلسه ديگر هيچ نگفت اما روز بعد بر سر من فرياد كشيد كه به او جلوي همه توهين كرده ام وبايد معذرت بخواهم. آري! اينشتين سازي در سطح دانشگاه ها هم هست. هر از گاهي يك "ستاره" مي درخشد و ماه مجلس مي شود و بر سر ديگر دانشجو ها كوبيده مي شود و چند سال بعد به محاق مي رود.اين كه راه ايجاد فضاي علمي نيست! راه ايجاد يك فضاي پژوهشي (حداقل در رشته هاي تئوري) اين است كه فضايي آماده كنند تا افرادي كه كار پژوهشي با كيفيت كمابيش بالا مي كنند دور هم جمع شوند با هم تعامل كنند تا از اين تعامل ايده هاي نو زاده شود و با همفكري كيفيت كار بالاتر و بالاتر رود. راه ايجاد چنين فضايي كشف ستاره و اينشتين و... نيست. راهش قهرمان سازي نيست!(بگذريم از اين كه اصل "كاشف اينشتين" هست وگرنه از اين اينشتين ها هر دو سه سال يك بار كشف مي شوند و بعد مي روند پي كارشان. وظيفه ي اصلي اينشتين جديد هم از ميان به در كردن اينشتين قبلي است نه حل مسايل فيزيك!)

از دیگر نمود های سندرم اینشتین، تولید انبوه مقالات بی محتوا وامپرا توری هایی است که به واسطه ی این مقالات در محیط های بسته ی دانشگاهی در گوشه و کنار کشور ما ایجاد می شود. در این باره در کامنت های آخر این یادداشت به تفصیل نوشته ام.

در يادداشت هاي بعدي ام به ديگر چالش هاي نوشتن مطلب علمي در وبلاگ خواهم پرداخت. باشد كه اين سري نوشته ها و بازخورد هاي شما كمك كند تا راه حلي براي اين چالش ها بيابيم. شايد هم بايد آن قدر نوشت تا فضا از نظر علمي باز تر شود. افق هاي نو گسترانده شودو مردم و دانشگاهيان از ايده ي جورناليستي "اينشتين سازي" دست بر دارند و فکري اساسي تر بكنند.









۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

داوری

دارم مقاله ی یک فیزیکپیشه ی نسبتا معروف از دانمارک را داوری می کنم. این آدم درآنالیز داده های WMAPآدم سرشناسی است. حالا هوس کرده مقاله ی نوترینو بنویسد. حرصم را در آورده. به گمانم, من برای داوری این مقاله بیشتر وقت گذاشتم تا او برای نوشتنش. مقاله رد می کنم ! آخه این چه مزخرفاتی است نوشته! حتي ديمانسيون رابطه هايش درست نيست! همان بهتر برود مقاله ی کیهانشناسی اش را بنویسد. فیزیک نوترینورا بگذارد برای اهل فنش. من و آلکسی در همان مقاله ی 9 سال پیشمان از این بررسی جدی تری کرده بودیم.
خیلی بده آدم در کار پژوهشی از این گل به آن بپره! آبروش می ره! هر رشته برای خودش فرهنگی داره. بدون مطالعه ی کارهایی که انجام شده اگر مقاله بنویسیم از این بهتر از آب در نمی آید.
گاهی ریسمان کاران معروف دنیا هم هوس می کنند که مقاله ی پدیده شناسی بنویسند. از نظر خودشان هم شاخ غول می شکنند که چنین می کنند. در بین جماعت ریسمان کار هم خیلی به به و چه چه می شنوند. ولی مقاله ی آن یَل بزرگ ریسمان کار از مقاله ی یک پست-داک متوسط پدیده شناس هم پایین تر از آب در می آید و در بین اهل فن , مایه ی تمسخر می شود!
البته عده ای جهان سومی دنبالشان راه می افتند و تپ تپ مقاله می نویسند وبه مقاله ی یل بزرگ ارجاع می دهند. ارجاعات بالا می ره و بعد همان جهان سومی ها می گویند ببینید چه مقاله ی مهمی است. یل ریسمان کار آمد پدیده شناسی را ضربه فنی کرد و بیش از پدیده شناسان بنام سایتیشن گرفت!خوشم می آید از پدیده شناسی که از این یل بازی ها نداره. "یل بزرگ" در پدیده شناسی همان قوانین طبیعته که همه مان را سر کار گذاشته نه یک نفر در هاروارد یا پرینستون!

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

هم آوایی

در یادداشت قبلی به این نوشته ی دانا لینک دادم. یادداشت قبلی ام را دوباره خواندم. از این یادداشت بر نمی آید که من قصد داشتم نوشته ی دانا را مورد نقد قرار دهم. به واقع هم چنین قصدی نداشتم. از جهتی به نوشته ی او انتقاد داشتم که در وبلاگ خودش مطرح کردم. علت این که اینجا به یادداشت دانا لینک دادم و تاکید کردم نظرات پی آن را مطالعه کنید، مشاهده ی پدیده ی هم آوایی بود نه انتقاد به نوشته ی دانا. من قصد نقد هیچ کدام از نظرات را به طور خاص هم نداشتم و ندارم. هم در اصل نوشته و هم در نظرات نکاتی بود که برخی از آنها قابل قبول من هم است.
منظورم از پدیده ی هم آوایی این است: یکی می آید و مشاهده ی خود را (عموما از جنس منفی) بیان می کند. دیگری دو تا مورد به آن اضافه می کند. سومی می آید آن را به سیاست مربوط می کند. چهارمی می آید آن را به تاریخ -به خصوص حمله ی مغول- ربط می کند. پنجمی پای جغرافیا را وسط می کشد و به باد منجیل و شقایق های دشت مغان ربط می دهدو....
(در مورد نظرات یادداشت قاسم هنوز به چهارمی و پنجمی نکشیده!)


نتیجه ی نهایی این هم آوایی چیست: خمودی و بی فعلی. نوعی جبرگرایی ناشی از خمودی. یک نوع فرافکنی. یک نوع توجیه ایراد ها و کمبود های شخصی.
از دانا ممنونم که با این نوشته باب صحبت را در باره ی پدیده ی هم آوایی باز کرد. همان طوری که در نوشته ی قبلی ام اشاره کردم سیاست گذاری های پژوهشگاه ما به گونه ای است که خطر همه گیر شدن پدیده ی هم آوایی در حد یک معضل و بیماری بسیار زیاد است. من درباره ی نوشته های خودم و نظرات دوستان بیشتر تامل کردم. به نظرم بهتر است مسایل را با هم قاطی نکنیم. (من در بخش نظرات خود دچار این اشتباه شدم.) بهتر است مسایل را به بخش های کوچک تر قابل حل تقسیم کنیم. فعلا به پدیده ی هم آوایی بپردازیم که قابل حل است (به شرط آن که از عواقب سو ء آن مطلع باشیم).
برای جلوگیری از همه گیر شدن این پدیده باید نکته ای را به خودمان مرتب یاد آوری کنیم: عبارت "این مردم" یا "این مردمان" را بریزیم دور. به خود یادآوری کنیم ما هم جزو همین مردمیم! تافته ی جدا بافته نیستیم. از سویس نیامده ایم! جد اندر جد از همین آب و خاک بوده ایم! عموم کسانی که از رانندگی (به قول خودشان) این مردمان ایراد می گیرند خود بدترین رانندگی را می کنند. چرا؟! چون خود را برتر از دیگران می دانند و گمان می کنند آن قوانین برای دیگران است!! همین طور در مورد زباله ریختن وبقیه مسایل!
معمولا از فرنگ برگشتگانی زیاد از این گونه هم آوایی ها می کنند که در خود فرنگ هم با خود مردم منطقه چندان صمیمی نبودند. آنجا هم خود را کنار می کشیدند و خود را تافته ی جدا بافته می پنداشتند. معمولا هم مشکل زبان دارند. نمی دانم! شاید هم احساس عدم امنیت و یا خود کم بینی به صورت snobbery ظاهر می شود. خوب! راه حل این نکته هم روشن است: وقتی در خارج هستیم خود را از جمع خارجیان کنار نکشیم.
فکر می کنم اگر همین دو نکته ی ساده رعایت شود جلوی معضلی که من پیش بینی کردم گرفته می شود. می ماند نگرانی از معضلات دیگر که آنها را هم می توان یکی یکی با همفکری حل کرد.

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

يك ربع نظارت دانا

پيشنهاد مي كنم اين يادداشت دانا و نظرات پس از آن را مطالعه نماييد.
با توجه به اين كه پژوهشكده ي ذرات به طور سيستماتيك دانشجو به سرن مي فرستد من پيش بيني مي كنم در آينده اي نه چندان دور ،ما شاهد بيشتر شدن اين گونه اظهارات از سوي از فرنگ برگشتگان تا حد يك معضل بشويم. به خصوص كه بيشتر دانشجويان اعزامي -همچون خود من- با زبان مردم منطقه يعني فرانسه آشنايي چنداني ندارند، عموما خيلي با ديگر مردم آن منطقه معاشرت نمي كنند و برخوردهايشان فراتر از رفع ضروريات نمي رود. طبعا اين ميزان برخورد براي شناخت ظرايف رفتاري يك اجتماع كافي نيست. احتمالا بسياري از آنان پس از بازگشت تصورات و ايده آل هاي ذهني خود را به عنوان آن چه كه واقعا بين مردم آن منطقه وجود دارد خواهند پنداشت.
پيش بيني من-بر اساس مشاهدات- آن است كه اين موضوع نيز، معضلاتي به بار خواهد آورد كه به پژوهشگاه ضربه خواهد زد.

كتاب كنكور

يك كار مفيد كه بعد از كنكور مي شه كرد اهداي كتاب هاي كنكور به بنياد كودكه. خوبه دوستاني كه در دانشگاه هستند هر سال با سال اولي ها هماهنگ كنند تا كتاب هايشان را به بنياد اهدا نمايند. البته بهتره اول با مسئولين شعبه ي مربوطه هماهنگ كنيد تا اگر نياز ندارند كارتن هاي كتاب روي دستشان نماند. آدرس و شماره تلفن شعبات را در اينجا مي توانيد بيابيد. من شماره ي چند تاي آنها را در زير مي آورم:

•شعبه تهران
4-55368373
شعبه تبريز
3361809
شعبه کرج
4455873
•شعبه شیراز
2319763
•شعبه مشهد
7677052
شعبه اصفهان
2353006
•شعبه آمل
2151391
شعبه ارومیه
3847272
شعبه اردبيل
7718706
شعبه بم
2310830

شعبه کاشان
4469898

شعبه کرمانشاه
7296215

شعبه بروجرد
35445
شعبه زابل
2221062

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

چند هفته ي اول دانشگاه

تبريك مي گويم به آن دسته ازخوانندگان منجوق كه امسال كنكور قبول شده اند و سال اول دوره ي كارشناسي هستند. چند هفته ي اول ورود به دانشگاه براي من كمي تشويش برانگيز بود. مدرسه مان كوچك بود و محيط بزرگ دانشگاه كمي مرا ترساند. به "سال بالاتري بودن" در مدرسه عادت كرده بودم و برايم كمي هضم "كوچك تر از همه بودن" مشكل بود!

ثبت نام كلاس ها آن موقع كامپيوتري نبود. از اين دانشكده به آن دانشكده مي دويديم تا قبل از اين كه ظرفيت تمام شود ثبت نام كرده باشيم. در صف هاي ثبت نام بلبشويي راه مي افتاد كه به تشويش من مي افزود. بعد از دو سه هفته به محيط جديد عادت كردم و تشويش ها از ميان رفت.

فكر مي كنم الان ديگه بعد از سه هفته كلاس ها جدي شده باشه و كلاس هاي حل تمرين هم يواش يواش تشكيل بشه. اگر مي خواهيد بعد از دوره ي كارشناسي دوباره ادامه تحصيل بدهيد يا شغلي مرتبط با همين رشته ي تحصيلي تون داشته باشيد، خوبه كه از همين حالا تصميم بگيريد كه جدي درس بخوانيد. خوب! در كلاس شما احتمالا كسان ديگري هم هستند كه چنين قصدي ندارند. مثلا درصد قابل توجهي از دخترها قصد دارند بعد از گرفتن مدرك ليسانس ازدواج كنند و خانم خانه دار بشوند. يا عده ي قابل توجهي از پسرها مي خواهند بعد از ليسانس سربازي بروند و بعد در كسب و كار پدر مشغول كار شوند. يا اگر سن وسال آنها بالا باشد و از قبل شغلي داشته باشند مي خواهند با داشتن مدرك ليسانس در شغل خود ترفيع بگيرند.
اگر اين افراد كلاس ها و درس ها را سرسري بگيرند و تنها دنبال نمره اي باشند كه درسشان "پاس" شود خرده اي بر آنان نمي توان گرفت. اما اگر شما قصد داريد ادامه ي تحصيل دهيد يا شغلي مرتبط با تحصيلاتتان در آينده داشته باشيد نبايد دنباله روي آنها باشيد. شما بايد فرهنگ درس خواندن خود را ايجاد كنيد. دو سه نفر از همكلاسي ها كه مانند شما به درس خواندن به جديت مي نگرند بيابيد و با هم درس بخوانيد. در صورت ايجاد چنين جمعي بي انگيزگي بقيه شما را دلسرد نمي كند.
دانشجويان كارشناسي ارشد بسياري ديده ام كه با حسرت به گذشته نگاه مي كنند و مي گويند اي كاش در دوره ي كارشناسي وقت خود را تلف نمي كردند.
در رشته هايي مانند فيزيك درس خواندن تنها به معناي كتاب خواندن ويا شركت در كلاس ها نيست. حل تمرين ها را جدي بگيريد. تا مي توانيد تمرين حل كنيد. همفكري با ديگر دوستان در حل تمرين ها خوب است ؛ همين طور راهنمايي خواستن از سال بالاتري ها. اما "كُپ زدن تمرين ها" از روي دست ديگران بدون فهميدن موضوع مخرب است. همين طور رو نوشت كردن از روي حل المسايل. اگر احيانا درس دادن برخي از استادانتان را نمي پسنديد، مي توانيد از اينترنت درس هاي اساتيد بنام را بيابيد و دانلود كنيد و استفاده نماييد.
اگر دو سه نفر در كلاس باشند كه درس خواندن را جدي مي گيرند يواش يواش درس خواندن "مُد" مي شود!
نكته ي مهم ديگر آن كه قدم به قدم درس ها را بخوانيد. راه ميانبري در كار نيست! براي آن كه به سطح سواد لازم براي كار پژوهشي برسيد بايد ابتدا فيزيك پايه را در دوره ي كارشناسي به خوبي ياد بگيريد.




من مخالف خارج رفتن نيستم! اما دوهوايي شدن به خارج رفتن شما لطمه مي زنيد. تا در ايران هستيد از تمامي امكانات آموزشي كه اينجا مي تواند در اختيار شما بگذارد نهايت استفاده را ببريد. اگر هم روزي به خارج رفتيد اين سواد پايه سرمايه ي شما خواهد شد. آن دوستاني كه از همان سال اول نداي "پيف! پيف! دانشگاه هاي اينجا بو مي دهند! من مي خواهم برم خارج" سر دادند، از درس ها افتادند و بالاخره به جاي بهتري در خارج هم نتوانستند راه پيدا كنند!


راستي! با كتاب هاي كنكورتان چه كرده ايد؟

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

ماده از نظر فيزيكپيشه ي ذرات

يكي از خوانندگان وبلاگ در مورد مفهوم ماده پرسيده بود. همان طوري كه خود ايشان اشاره كردند از نظر يك فيزيكپيشه ي ذرات يا astroparticle physicistمفهوم ماده پيچيدگي هاي فلسفي اي كه فلاسفه به آن مي پردازند ندارد. منظور ما از"ماده" (=matter) عبارت است از الكترون پروتن و نترون كه سياره ها و ستاره ها از آنها ساخته شده. به همين سادگي!

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

زمان امتحان ميان ترم

زمان امتحان ميان ترم درس ذرات من روز سه شنبه 18 آبان ماه ساعت 8 تا 9:15خواهد بود.
فايل هاي صوتي و جزوه ي كلاس را مي توانيد از اينجا دانلود كنيد.
در ضمن امروز سئوالي سر كلاس شد كه من جواب آن را بعد از كلاس به آخر جزوه اضافه كردم.
از جلسه ي بعد يعني روز يكشنبه از روي كتاب درس خواهم داد.
شركت در كلاس هاي من آزاد است. اگر جلسات قبل حضور نداشتيد مي توانيد در ادامه جلسات شركت كنيد.

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

من آنم كه رستم بود پهلوان

نوبل سال 2002
به چند نفر فيزيكپيشه نوترينوي آزمايشگر تعلق گرفته است.



الكسي اسميرنف از سردمداران فيزيك نوترينو در بخش تئوري است. خودش هم چند سال پيش كانديداي جايزه ي نوبل شده بود. در واقع دو قدم به نوبل است. به معناي اصيل كلمه عمر خود را صرف پژوهش درباره ي نوترينو كرده و اين 230 مقاله حاصل اين يك عمر تلاش است. تك تك اين مقاله ها، مقالاتي هستند كه تاثيرگذار بوده اند نه از آن مقالات آبكي كه برخي در دانشگاه هاي شهرهاي كوچك ايران سر هفته منتشر مي كنند اما هر ده تا از مقاله هايشان به اندازه ي يك مقاله متوسط متعارف هم محتوي ندارد!
اثر MSWمعروف در فيزيك نوترينو توسط او و همكارانش معرفي شده. در واقع S در MSW اول Smirnovاست. اگر به هر فيزيكپيشه ي ذرات بنيادي بگوييد ده جمله ي كلي در مورد تحقيق در باره ي نوترينو بگويد، به احتما ل زياد، در اين ده جمله از اسميرنف هم يادي مي كند!
اما نشنيدم اسميرنف نوبل سال 2002 را به خود گرفته باشد و انتظار داشته باشد كسي به خاطر آن كه چند نفر آزمايشگر نوبل گرفته اند بيايد وبه او تبريك بگويد. اصلا اين گونه نداي "من آنم كه رستم بود پهلوان" سر دادن ها مال يك محيط بسته و از لحاظ علمي عقب افتاده است كه فرق بين دوغ و دوشاب را در آن نمي شناسند!

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

ازدواج دانشجویی

می خواهم جمع بندی ای داشته باشم از مشاهدات شخصی خودم در مورد ازدواج :

(1) قابل توجه خانم ها: پسری که برای جلب نظر شما روی فانتزی مردسالارانه ای به نام "حسد زنانه" مانور می دهد و سعی می کند با بد گفتن از دوستان شما و یا اختلاف انداختن بین شما و دوستانتان به مقصود برسد، "مرد زندگی" نمی شود. لابد این بدبختِ بینوا هیچ چیز از خود ندارد که به این حربه متوسل می شود!

(2) قابل توجه آقایان: دختری که با تحریک "حسد زنانه" بتوان جذبش کرد "زن زندگی" نمی شود! فردا همین حسد می شود بلای جانتان.

(3) اگر یکی را دوست دارید و او هم شما را دوست دارد، حساب و کتاب ها ی رایج را کنار بگذارید و سعی کنید به وصال هم برسید. همه ی حساب و کتاب ها جز یک مورد: ازدواج نباید به تحصیل وکار شما ضربه بزند. اگر از این جهت ضربه نخورید اغلب ضربه های دیگر قابل جبران هستند. (موارد استثنایی مانند بیماری های واگیر دار و... را نمی گویم).
(4) اگر یکی را دوست داشته باشید و او هم شما را دوست داشته باشد اما در راه رسیدن به هم تلاشی نکنید, این بلاتکلیفی از لحاظ روحی آن قدر به شما ضربه می زند که بیش از تلاش در راه وصال به درس و مشق شما آسیب می رساند. بهتر است در راه وصال تلاش کنید تا این که کتاب ها و مقالاتتان را جلویتان باز کنید و ادای خواندن و محاسبه در بیاورید در حالی که هیچ تمرکزی ندارید.
(5) متاسفانه با این سریال هایی که پخش می شود و با این جوک های عامیانه رایج در بین دانشگاهیان، فضا ی جامعه ی ما به شدت مستعد انگ بستن های خانمانسوز است. نه این انگ را در مورد دیگران باور کنیم و نه در مورد کسی که دوستش داریم. آن قدر عقده ای دور و بر زیادند که تا وقتی خوشبختی زوجی را می بینند، آتش توپخانه ی انگ زنی را تند تر می کنند تا مانند بوفی شوم، لانه ی عشق آنان را ویران کنند.
(6) بدانیم که هر زوجی کاملا یکتاست. ما راه زندگی خود را باید خودمان بیاییم. به خصوص اگر فیزیکپیشه یا ریاضیپیشه باشیم کمتر بتوانیم در بین فامیل و نسل قبل همکاران الگوی رفتاری مناسبی برای زندگی مشترک بیابیم.باید با ابتکار عمل راه خود را بیابیم.
7) دوستان مجرد که سن بالاتر دارند، یا افرادی که خود در زندگی زناشویی موفق نبوده اند مشاور مناسبی در امر ازدواج نیستند! جالب این که اغلب دسته ی اول انواع و اقسام نظریه ها در مورد جنس مخالف و زناشویی دارند که اصرار به منتقل کردن آنها به شما دارند. نظریه هایی که-به عقیده ی منجوق- به درد لای جرز دیوار هم نمی خورند!

(8) نگذاریم رقابت کاری بین ما و کسی که دوستش داریم اختلاف بیاندازد. متاسفانه باید بگویم عده ای در محل کار شما-دانسته یا نادانسته- به این چشم و همچشمی دامن خواهند زد.

(9) در محل کار- به خصوص جمع های دانشگاهی- آدم عقده ای زیاد پیدا می شود! دغدغه های عاطفی خود را در محل کار بپوشانید. ساده تر بگویم: به کسی اعتماد نکنید ولو آن که تاکید بسیار کند که جای پدر شماست یا از در "جیجی باجی" درآید. این هشدار شامل خود منجوق هم می شود!

10) اگر اختلافی بین ما و کسی که دوستش داریم هست بین خودمان حل کنیم. به یاد ندارم حتی در یک مورد حَکَم تعیین کردن شخص ثالث، گرهی از اختلافی گشوده باشد. اما تا بخواهید مواردی هست که این حکم تعیین کردن خود عامل فتنه ای شده بد تر از دعوای اولیه.
(11) هر گز به رئیس خود در محل کار این اجازه را ندهید که از موضع ریاست در زندگی خصوصی و خانوادگی شما دخالت کند.

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

برنامه ي كلاس ها و پذيرش دانشجو

فايل صوتي و جزوه ي كلاسم را هر روز اندكي پس از كلاس در اين سايت مي گذارم. دقت كنيد كه جلسه چهارم ابتدا از روي اين جزوه است بعد به سراغ صفحه ي 8 اين جزوه مي رويم. دو سه جلسه بعد شروع خواهم به تدريس از روي كتاب
The physics of the Standard Model and Beyondنوشته يMorii, Lim و Mukherjee. اگر تا به حال اين كتاب را تهيه نكرده ايد مي توانيد يك جلد از آن را از دفتر پژوهشكده تهيه كنيد. پيش از آن كه تدريس از روي كتاب را آغاز كنم يك جلسه ي حل تمرين خواهيم داشت. در جلسه ي بعد از جلسه ي حل تمرين يك امتحان ميان ترم مي گيرم. اين امتحان ميان ترم دو كار كرد دارد: براي آن دسته از دانشجويان كه ثبت نام رسمي كرده اند نمره ي آن در نمره ي نهايي درس لحاظ مي شود. (2) يك مقدار فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه يك دانشجوي دكتري و يك دانشجوي فوق ليسانس بگيرم تا روي موضوعاتي در حول و حوش مدل هاي انرژي پايين جرم نوترينو و ماده ي تاريك كار كنند. آن چه كه براي دانشجوي كارشناسي ارشد در نظر دارم يك پايان نامه ي مروري است. قرار نيست مقاله اي نوشته شود. صد
البته با دانشجو ي دكتري مقاله هاي متعدد خواهم نوشت (اگر عمري باشد).

كساني كه مايلند من استاد راهنماي آنها باشم در اين امتحان شركت كنند. براساس نمره ي اين امتحان تصميم مي گيريم. دقت كنيد نمره ي خوب آوردن شرط لازم است نه كافي. در مورد شرايط ديگر حضوري صحبت مي كنيم.اگر به اين موضوع علاقه منديد وتمايل داريد با من كار كنيد مستقل از آن كه از چه دانشگاهي هستيد در امتحان شركت كنيد. مي دانيد كه از نظر من فرقي بين دانشگاه هاي مختلف نيست، من فقط مايل به جذب دانشجوي باسواد اهل كار كردن هستم. مطمئنم امتحاني كه خواهم گرفت بهتر از امتحان هاي ورودي دانشگاه هاي كشور كارآيي دانشجو را براي كار كردن روي پروژه هايي خواهد بود كه من در نظر دارم مشخص مي كند. درنتيجه برايم فرق نمي كند دانشجو از كدام دانشگاه بيايد.

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

فرهنگ غني و فاخر فيزيكپيشگان دنيا



يادش به خير! هر از گاهي كه در اسلك به منظور تفريح جمع مي شديم بيشتر شوخي ها و.... حول و حوش فيزيك مي گذشت، البته جنبه هاي فرهنگي اش. فيزيكپيشگان آمريكا و اروپا، فرهنگ غني اي مبتني بر مفاهيم فيزيك دارند. يك ژانر در جوك هست به نام جوك هاي فيزيك كه- حداقل از نظر من- بسيار بسيار جالب تر و بانمك تر از جوك هاي عاميانه اي هستند كه اينجا همكاران ما اصرار به گفتنشان دارند.
البته بايد آن قدر به مفاهيم فيزيك احاطه داشته باشيد كه نكته ي جوك هاي فيزيك را بگيريد.فرهنگ فيزيك در اسلك چنان غني و قوي بود كه كارمندان هم با جنبه هاي فرهنگي فيزيك آشنا شده بودند. به تدريج براي آن ها هم اين فرهنگ جذاب تر از فرهنگ عاميانه و سخيف و نازل جوك هاي قوميتي و جنسيتي و جنسي شده بود.

موسيقي پاپ در مورد فيزيك ( به خصوص انواع و اقسام رپ ها)، نقاشي هاي مدرن با موضوعيت فيزيك ..... همه و همه جنبه هايي از فرهنگ غني فيزيكپيشگان دنيا ست كه علي الاصول مي توان موقع دور هم جمع شدن در باره ي آنها صحبت كرد. شما عجالتا به اين يادداشت قديمي من و اين مقاله نظري بيافكنيد. در اين باره بيشتر خواهم نوشت.

حتي اگرتنها نتيجه ي فيزيك خواندن لذت بردن از اين فرهنگ باشد، به زحمت آن مي ارزد!
گفتن جوك هاي عاميانه با محوريت موضوعات سخيفي چون تمسخر قومي يا چند همسري و خيانت به همسردر جمع فيزيكپيشگان نسل هاي گوناگون مثل خوراندن پفك نمكي به بچه به جاي دادن غذاي پروتئين داره. بدن و ذهن براي بحث عميق فيزيك تنبل مي شه.كساني كه جامعه آنها را «پدر فيزيك ايران» (حداقل در رشته اي خاص) مي داند، نبايد به زور پفك نمكي توي حلقوم بچه شون بچپانند! اگر اين كار را بكنند اشتهاي بچه براي غذاي سالم بحث هاي علمي كور مي شه. اگر مي خواهند برا ي تفريح خوراكي اي لذيذ بدهند بايد بروند سراغ بستني يا دسر ميوه نه پفك نمكي! درسته تهيه ي بستني و يا دسر ميوه پرخرج تر و پرزحمت تره! اما وقتي پاي رشد و سلامت بچه در ميان باشه، پدر و مادر خوب هر زحمتي را به جان مي خرند.
(يادش به خير پدرم با آن دستگاه آب ميوه گيري فكسني -كه براي زمان خودش آخر تكنولوژي بود- چه قدر براي من آب هويج مي گرفت تا من «آت آشغال خور» بار نيام! چه قدر هم مي باليد كه من اهل "زير زيبيل" خوردن نيستم.)

منبع تصوير
توضيح: منظورم از بچه، فرهنگ پژوهشي نوپاي ماست.و الا هيچ كدام از افرادي كه به اين پژوهشكده رفت و آمد مي كنند بچه نيستند. حتي نوجوان هم نيستند كه شنيدن دو تا جوك برايشان جذابيت "چيدن ميوه ي ممنوعه" را داشته باشه. اينجا در پژوهشگاه بايد محيطي را فراهم كنيم كه مساعد كار علمي و پژوهشي باشد. تفريحي هم اگر هست باز هم بايد در اين راستا باشد. والا هيچ كدام از ما آن قدر بي دست و پا نيستيم كه نتوانيم خارج از پژوهشگاه براي خودمان تفريح به واقع لذت بخش ترتيب دهيم! من ترجيح مي دهم نيم ساعت بيشتر در هفته در استخر بمانم تا در پژوهشگاه به اسم تفريح جوك عاميانه بشنوم.

در ضمن من هم مثل پدرم كه افتخار مي كرد كه اشتهاي فرزندش را چنان شكل داده كه اهل "زير زيبيل" خوردن نيست، افتخار مي كنم كه حداقل سه دانشجو تربيت كرده ام كه از شنيدن يك سخنراني عميق فيزيك بيشتر لذت مي برند تا گوش كردن به شوخي هاي عاميانه ي برخي همكاران!

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

دكتر مجتهدي و مقلدانش و خاطرات پدرم


همان طوري كه مي دانيد زنده ياد دكتر مجتهدي موسس دانشگاه صنعتي شريف بود. دكتر مجتهدي مدت زيادي هم مدير دبيرستان البرز بود. اين يادداشت با عنوان «غرور و افتخار، و خشم و حسرت پدرسالار:مجتهدى، دبيرستان و دانشگاههايش» را براي خواندن توصيه مي كنم. من نويسنده ي آن مقاله را نمي شناسم اما يادداشت رابسيار عبرت آموز يافتم.
حدود 55 سال پيش دكترمجتهدي استاد پدر من در دانشكده ي فني دانشگاه تهران بود. از پدرم در مورد دكتر مجتهدي سئوال كردم ولي خيلي به صحبت پا نداد گويا خاطره ي خيلي خوشي از او نداشت. تنها گفت دكتر مجتهدي هواي فارغ التحصيلان مدرسه ي البرز را در دانشگاه خيلي داشت. براي من جالبه كه پدرم خاطره ي تركه خوردن از دست معلم اول ابتدايي خود را با لذت و آب و تاب تعريف مي كند. با اين حال، ازدكتر مجتهدي خاطره ي خوشي ندارد! از قرار معلوم، براي دكتر مجتهدي چندان قابل هضم نبود كه يكي خارج از مدرسه ي البرز و از شهرستان بيايد و نفر اول امتحان ورودي دانشكده شود (آن موقع كنكور سراسري نبود.) جالبه كه با گذر زمان طعم تركه شيرين مي شود اما طعم تبعيض تلخ مي ماند!
پدر من هرگز سعي نكرده شيوه ي دكترمجتهدي را ادامه دهد. از اتفاقات دوره ي دكترايش در پاريس بيشتر الهام گرفته تا از امثال دكتر مجتهدي. شايد به همين جهت باشد كه پدرم بعد از اين همه سال هنوز بين دانشجويانش محبوب است. حتي بين دانشجويان نسل جديدش با اين همه اختلاف سن- واين همه اختلاف كه در نگرش ها به وجود آمده! شرايطي كه پدر من در آن بزرگ شده بود كجا، شرايطي كه دانشجويان فعلي اش در آن بزرگ شده اند كجا! شرط مي بندم حتي يكي از شاگردان كلاس پدرم نمي داند "شوي(=تَركه)" اصلا يعني چه! اما پدرم و دانشجويانش هنوز مي توانند با هم رابطه برقرار كنند. به گمانم تاثير همان باز شدن افق هاي ديد در پاريس دهه شصت ميلادي باشد. ( موقع تظاهرات دانشجويي دهه ي شصت فرانسه پدرم در آنجا بود!)
اكثريت قريب به اتفاق استادان دور و بر ما در رفتار و منش خود در محيط آكادميك ابتكار عمل ندارند. رفتار هايشان و برخورد هايشان تقليدي كوركورانه از رفتار استادان نسل قبل است. دكتر مجتهدي مرد بزرگي بوده با دستاوردهاي بزرگ و البته عيب هاي نه چندان كوچك. نسل اول تقليد كنندگان وي عيب هايش را ياد گرفتند و اندكي از حسن هايش را. نسل بعد كه از اين نسل دوم تقليد مي كنند باز هم عيب ها را بر مي گيرند و در ياد گرفتن خوبي ها و حسن ها سستي و فترت نشان مي دهند و .... اگر بنا به تقليد صرف باشد هر نسل از نسل قبلي شخصيت نازل تري مي يابد.
اين تقصير مقلدان است نه تقصير شادروان دكتر مجتهدي! نكته اي كه مي خواهم بگويم آن است كه ابتكار عمل در رفتار لازم است. يكي از محسنات ارتباط آكادميك با دنياي خارج آن است كه الگو هاي رفتاري متنوع تري رخ مي نمايند.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

نشريه داخلي موسسه خيريه رفاه كودك







داشتم به نشريه ي داخلي بنياد كودك نگاه مي كردم. مطالب جالبي در آن هست. چند مورد كه توجهم را جلب كردند از اين قرارند:


1) در صفحه 16 توضيح داده كه مي توان هماهنگ كرد كه ماليات كه مي پردازيم به دست بنياد كودك برسد. در اين جا توضيحات بيشتري در مورد معافيت مالياتي هست. ظاهرا در خارج اين كار روتين شده است اما در ايران هنوز خيلي جا نيافتاده اما يواش يواش جا مي افته. من از جزئيات بي اطلاعم. اگر علاقه منديد از خودشان سئوال كنيد كه چه جوري مي شه اين كار را كرد.


2) در صفحه 17 مقاله يكي ي از مددجويان قديم بنياد كه اكنون خود از كفيلان كودك شده منتشر شده است. اين آقا كارشناس مديريت صنعتي است و عملكرد بنياد را از منظر مديريتي ارزيابي مي كند.


3) در صفحه 18 گزارشي درباره ي فعاليت هاي بنياد در بم پس از زلزله تا به امروز آمده است. اثرات مخرب آن زلزله هنوز به جاست. خدا به داد هشت ميليون مردم سيل زده ي پاكستان برسد. هشت ميليون يعني جمعيت بم به اضافه جمعيت مشهد به اضافه ي جمعيت اصفهان به اضافه ي جمعيت تبريز به اضافه ي جمعيت اهواز! همان گونه كه قبلا عرض كرده بودم بخش بين الملل بنياد كودك كمك هاي نقدي براي رساندن به دست سيل زدگان پاكستان مي پذيرد.


4) در صفحه 34 گزارشي از شعبه ي تبريز بنياد منتشر شده. بچه هاي يك مدرسه پيش دبستاني در تبريز براي حمايت از كودكان بنياد يك بازارچه خيريه ترتيب داده بودند و كارهاي دستي خود را به همديگر مي فروختند. عكس بچه ها را بالا گذاشتم. همين كوچولوها در بازارچه خيريه شان پانصد هزار تومان جمع كردند و به بنياد اهدا كردند! بچه هاي متولد دهه ي 80 هستند ديگه!
در صفحه ي 25 هم گزارشي از شعبه ي تبريز است در مورد مداواي يك كودك از جمهوري آذربايجان در بيمارستاني در تبريز.

5) در صفحه 36 از گشايش شعبه ي آلمان گزارشي آمده است.


پي نوشت به تاريخ 1 دي ماه 89:
به دنبال خبر هاي اخير در مورد بنياد نظر خود را در اين يادداشت منعكس كرده ام.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

سخنرانی روز دوشنبه

من توجه نکرده بودم که این دوشنبه تعطیله. سخنرانی این هفته را به هفته ی بعد موکول می کنیم.

مراحل برخورد با رفتار غيراخلاقي علمي

درپیش نویس منشور اخلاق علمی ایران مراحل برخورد با رفتار غیر اخلاقی علمی آمده است. یک به یک این مراحل را از متن منشور نقل می کنم و آن چه که در عمل-با توجه به واقعیات موجود انتظاردارم پیش آید پیش بینی می کنم:
1. دريافت مكتوب اتهام از سوي يك سازمان يا شخصيت علمي به وسيلة انجمن فيزيك ايران.


پیش بینی منجوق:

نامه مدت ها خاک می خورد تا این که شخص اتهام زننده آشنایی پیدا می کند و پس از ابراز ارادت و یادآوری چند صد مرتبه ای که این آشنا ستون اعظم فیزیک ایران است (ویا اگر به قدر کافی مسن باشد پدر فیزیک ایران) با اضافه کردن مقداری معتنابهی پیاز داغ شکایت خود را شفاهی ابراز می کند. آشنا پس از در نظر گرفتن انواع و اقسام مصلحت سنجی ها قول همکاری می دهد ویا او را از خود می راند.



2. اعلام مراتب به كميتة اخلاقيات از سوي رئيس انجمن فيزيك.

آن قدر از این موارد پیش خواهد آمد که رئیس وقت نمی کند خود رسیدگی کند مسئولیت را به دیگری واگذار می کند و....
اگر متهم از نظر کسی که ترتیب جلسات را می دهد از نظرافتاده باشد؛ کمیته بلافاصله تشکیل می شود. البته اگر در بین اعضای کمیته شخصی باشد که امکان دارد بخواهد از متهم دفاع کند، صبر می کنند که این شخص برای فرصت مطالعاتی یا شرکت در کنفرانس یا هر علت دیگر به خارج رود آن گاه جلسه را تشکیل می دهند.
اگر متهم عزیز دردانه باشد یا جلسه تشکیل نمی شود و یا اگر تشکیل شود به گفتن جوک های قومی می گذرد و "وقت نمی شود" تصمیمی اتخاذ شود.
1-2 . بررسي اوليه به وسيلة كميتة اخلاقيات و مطالعة اينكه آيا اتهام اعتباري دارد و اينكه تحقيق و
تفحص لازم است يا خير؟


متهم را اگر عزیز دردانه نباشد فرا می خوانند. به او می گویند:"اعتراف کن که تقلب کردی بعد هم بگو توبه می کنی و الا ...." دو حالت دارد: (الف) متهم آدم مصلحت سنجی است. توبه می کند. در محضر ستون ها ی فیزیک ایران تضرع می کند و امان می خواهد و بخشوده می شود. بعد هم مترصد فرصت می نشیند تا دین خود را ادا کند. با خفیه نویسی و دو به هم زنی دوروزه می شود رفیق و شفیق و پای ثابت اتهام زنی به دیگران. (ب) شخص مغرور است و زیر بار نمی رود. به علاوه گمان نمی کند واقعا تقلبی کرده باشد. سرش را بالا می گیرد و سند و مدرک ارائه می دهد مبنی بر این که اتهام تقلب بی اساس است. برای او به خاطر این جسارت و گستاخی (البته نه به خاطر اتهام اثبات نشده ی تقلب) انواع و اقسام تنبیهات در نظر گرفته می شود.
بقیه مراحل را می توانید خود بخوانید و خود پیش بینی نمایید.

نمی خواهم به عزیزانی که از روی حسن نیت زحمت تنظیم منشور را کشیده اند و آن قدر لطف داشته اند که نظر ما را هم جویا شوند -خدای ناکرده تهمتی بزنم. قبول دارم که اگر آنها خود اجرا کننده باشند از این خبرها نخواهد بود. اما چند سال می توانند چنین مسئولیت سنگین و اعصاب خرد کنی را تحمل کنند؟! به زودی خسته می شوند و جای خود را به کسانی می دهند شبیه آن چه که توصیف کردم. آن گاه این افراد دو دستی به میز کمیته می چسبند و اجازه نمی دهند کسی جز هممرامان خود وارد کمیته شود.