۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

محمد فضولي

در ادامه ي يادداشت قبلي ام صحبت محمد فضولي پيش آمد. اين شاعر و عارف به زبان هاي تركي و عربي و فارسي شعر مي سروده و علاوه بر شعر در رياضي و نجوم هم سررشته داشته. به خاطر افكار جهاني و صلح دوستانه ي اين شاعر قرن 16 (معاصر شاه اسماعيل صفوي) يونسكو از او تقدير به عمل آورده. خلاصه آدم مهمي بوده! ازقرار معلوم، فضولي از پیشروان ادبيات كودك هم به شمار مي آيد. كتابي داشته به زبان تركي با مضمون گفت و گوي ميوه ها با هم.

۴۹ نظر:

وحیدی گفت...

اینکه در مورده میوه ها واسه کودکان چیزی گفته خیلی واسم جالبه. البته نمونه ادبیات اطفال و تعلیمی در ادبیات فارسی سابقه داره.
این فضولی ادم شادیم بوده احتمالا!چرا ناشناسه نمی دونم.
(شعرش حکما تومایه های اشعار امروزی یمینی شریف با مطلع میوه نخور نشسته بوده که ملا تو مکتب می خونده واسه بچه ها با آب تاب و ترکه و فلک!)
-----------
این رساله بنگ و بادش هم حتما به سفارش شهرداری آمستردام بوده ! که بنگ و باده کلا ازاده ! اصلا 65% توریست آمستردام واسه مورد اخیر تشریفشونو میارن به امستردام که برن کافی شاپ!
و ما ادراک ما کافی شاپ ! که فرق می کنه با مفهوم رایج در تمام دنیا!

سینا گفت...

روحش شاد و یادش گرامی باد.

منجوق گفت...

ادبيات كودك به زبان تركي سه قرن پيش از هانس كريستن اندرسون!

وحیدی گفت...

دکتر منجوق ! بسیار جدی :
لطفا اگه وقت داشتید بگید این داره چی میگه دقیقا ! خیلی خوشم آمده. 100 بارتاحالا گوش دادم.به جوجه هاش غذا داده؟:)
http://www.kanoontolid.com/?p=3818

منجوق گفت...

چشم! هر وقت فرصت شد ترجمه مي كنم. ظاهرا طرفدار جوجه لريم خيلي زياده.

منجوق گفت...

رشيد بهبودف در تهران (بهار دلكش):
http://www.youtube.com/watch?v=QL2OflWlc8w

منجوق گفت...

مي گم آقاي وحيدي
شما كه بعد از ترجمه ي شيواي «بو قره دا اُو قره لره بنزمز» خودتان سفارش ترجمه گرفتيد. يك دارالترجمه ي رسمي هم يواش يواش مي توانيد بزنيد.

وحیدی گفت...

:) از مشهدی به ترکی و بلعکس!
بای د وی وات دویو کال "چغوک , سرکن اند کلپاسه" این ترکیش ؟

منجوق گفت...

اصلا نفهميدم.

وحیدی گفت...

بای د وی وات دویو کال "چغوک , سرکن اند کلپاسه" این ترکیش ؟

ترجمه :راستی! شما در زبان ترکی (به سه واژه) "چغوک , سرکن و کلپاسه" چه می گویید؟

منجوق گفت...

"حالا اينايي كه گفتي يعني چه؟"

منجوق گفت...

By the way, what do you call هم شد مشهدي؟!

منجوق گفت...

ولي واقعا در گويش سمناني و يزدي جملاتي هست كه نمي شه فهميد چي اند. آدم فكر مي كنه فرانسه است اما گويش سمنانيه!

وحیدی گفت...

کشکول وحیدی !

سرکن : مداد تراش ! به اعتبار سرکردن مداد.از سرکردن و تراشیدن قلم به عاریت گرفته شده.
(++ نمی دونستم چرا هر وقت تو تهران می گم سرکن همکلاسام بهم می خندند!بعدا فهمیدم داستان چیه)
#چوغوک :گنجشک را در مشهدی چغوک گویند.
بیت:
با پلخمون* نگاهت چغوک دلمو زدی !
*پلخمون :وسیله که در ان سنگ گذارند و به مصاف دشمن یا چغوک روند.مشهور است داود با این وسیله جالوت را معدوم کرد.

کلپاسه : همان مارمولک است در لسان تهرانی. اصلا کلمه ای فارسی است.

وحیدی گفت...

پس نمی دونید که بسیم چی های لشگر(مخصوص فرمانده لشگر) زمان جنگ اگثر اهل روستایی اطراف سمننان بودند! گویا تا مدت ها استخبارات عراق در کف کشف رمز مکالمات شان بوده !!! :) نگو اینا داشتن فارسی صحبت می کردن.

وحیدی گفت...

http://shatot2.wordpress.com/2010/05/17/%D9%84%D9%87%D8%AC%D9%87-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D9%88-%D9%84%D9%87%D8%AC%D9%87-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7/

منجوق گفت...

سرکن : قتيين

#چوغوک :سرچه

*پلخمون : نمي دانم اصلا چي هست.

کلپاسه : كرتنكله.

وحیدی گفت...

قتيين رو بخواهید تحت لفظی معنا کنید , معنا خاصی داره در ترکی ؟

منجوق گفت...

ملخ-- ككيگگه
خرخاكي كوچك: ميرمني
خرخاكي بزرگ: دابان سؤران

منجوق گفت...

اسم فاعل است فعل قتتماق
يعني تراشيدن. (معني تا كردن هم مي دهد)

منجوق گفت...

ديدم اون يادداشت را در مورد لهجه گريزي مشهدي ها.
عجيبه كه اغلب جاها مردها شاكي هستند كه چرا زن ها از لهجه و زبان مادري گريزانند. فكر مي كنيد علتش چي باشه؟!

البته در خانواده ي ما اصلا اين طور نيست. در خانواده ي ما خانم ها حتي بيش ازآقايان به زبان و لهجه مادري علاقه نشان داده اند.

منجوق گفت...

از شاهين بپرسيد مي گه در خانواده ي منجوق از همون اول (يعني حداقل از صد سال پيش) زن سالاري بوده. نمي دونم ربط دارند اينا يا نه!

باران گفت...

زن سالاری به معنای واقعی ؟؟
یا منظورتون ازشمند بودن و مورد احترام بودن بانوان بین شما زمانی که شاید در ایران خیل یعرف نبوده به زنان احترام گذارند؟

منجوق گفت...

نه بابا! زن سالاري واقعي كجا بود؟!

باران گفت...

یعنی همون مورد احترام بودن دیگه؟

منجوق گفت...

احتمالا منظورش اينه. مادر مادربزرگ خدا بيامرزم و همنين خواهرهاش (دخترهاي حاج كاظم) شخصيت هاي محكمي داشتند. عروس هاي حاج كاظم هم همين طور. يك جوري خط دهنده بودند براي خانواده. براي همين شاهين اين جوري فكر مي كنه.

باران گفت...

بله.منم در برخورد با خانم های تبریزی این مساله را دیده ام. اینکه خانم هایشان مدبر. با سیاست و کیاست هستند.منظورم ان نیست که بقیه ی خانم های ایرانی این خصوصیت را ندارند ولی چون با تبریزی ها بیشتر برخورد داشته ام.با اقای دکتر هم عقیده ام.
ولی خب کلا سالاری را کمتر دیده ام .مرد سالاری .زن سالاری .فرزند سالاری.

وحیدی گفت...

جوجه لریم چی شد ؟!!

منجوق گفت...

خوب حالا ترجمه مي كنم. ترجمه ي جوجه لريم كه شوخي نيست ! بايد وقت درست و حسابي براش بذارم و سر فرصت ترجمه كنم.

شما فكر مي كنيد من به خودم اجازه مي دهم يك ترجمه ي سرسري از جوجه لريم بكنم. نه آقا! جوجه لريم براي ما جدي تر از اين حرف هاست. بايد تمام توانمدي ادبي خودم را به كار بگيرم تا يك وقت شرمنده ي جوجه لريم و طرفدارانش نشوم.

وحیدی گفت...

ایشالا آدم شرمنده جوجه ها نشه:)

------------
همین شازده کوچولو را چندین ادم قدر ترجمش کردن.از جمله شاملو.یک ترجمه ای گویا دهه 20 ازش چاپ شده بنام ترجمه فلسفی شازده کوچولو که با دید فلسفی ترجمش کرده! حالا شمام از دید فیزیک کوانتم جوجه لریم رو ترجمه کنید!
--------------
از بس اینو گذاشتم همه دارن با خودشون توخونه ما جوجه لریم می خونن! خیلی باحاله :)))))))))))))))

منجوق گفت...

ِك ترجمه ي سريع مي كنم اما حق مطلب را اين ترجمه ادا نمي كنه. يك بار ديگه سرفرصت بايد ترجمه كنم.
جيك جيك جوجه هايم. جوجه هاي قشنگ من! جوجه هاي مو ابريشمي من! بياييد به شما غذا بدم. آب و ودون بدم نان بدم. منتظرم زودتر بياييد و در چمن سبز خستگي در كنيد....

منجوق گفت...

عبارت "موابريشمي" زياد در ادبيات فارسي به كار نمي رود. اما در تركي ما مي بريم.
در داستان ساراي من هم در يك قسمت نوشتم كه حاج كاظم در حالي كه موهاي دخترش سارا را نوازش مي كند مي گويد: "اؤز ايپك توك قزيم دير! قره گيله گؤز قيزم دير!" يعني "دختر مو ابريشمي خودمه! دختر چشم مشكي خودمه!"

منجوق گفت...

ملخ=ككيگگه
صمغ درخت=تيكيكگه
--------------------
جو=آرپا
برف نرم و با دانه هاي بسيار ريز=يارما
(برف درشت=قار)

بچه بودم اينا رو با هم قاطي مي كردم.

taranom گفت...

khanom doctor
mikhastam begam baraye tarjome ham ye jayze bezarin
:)mesle kofte
k dir shod
man az sobh dar talash v takapo budam k tarjomash konam

باران گفت...

ترنم جان:

ترجمه ات را بیار عزیزم
به پاس تلاشت خودم برات کوفته درست میکنم

منجوق گفت...

اين ترجمه ي من ادبي نبود. منتظر ترجمه ي ترنم جان با صنايع زيباي ادبي هستيم.

وحیدی گفت...

مثه همیشه نصیب من حرمانه!

taranom گفت...

rasti

ghabele tavajohe gheyre torkzabanan
kashef b amal avardam k
to tehran vaghti kasi taajob mikone mige vaa
vali to tabriz migan
peee

باران گفت...

اقای وحیدی:
شما باید ترکی یاد بگیرید با ترجمه حق مطلب ادا نمیشود
چرا حرمان؟
کوفته؟یا ترجمه؟

باران گفت...

افرین ترنم عزیزم
همینطوری دقت کنی به حرف زدن ترک زبانان و تفاوت ها زود ترکیت خوب میشه

منجوق گفت...

مي گن "پييييييييي!!!! غريبه ايش دي!!!"

البته اين علامت تعجب هاي چندگانه مال عليرضاست نه تبريزي ها!!!!!

taranom گفت...

baran jan
faghat ghalbe tapandash yadet nare
:))

taranom گفت...

khanom doctor
man jesarat nemikonam
vali baraton miferestam
age tarjomam khaili eftezah nabud bezarin

منجوق گفت...

بفرستيد ترنم جان! حتما كه ترجمه ي زيبايي است.

منجوق گفت...

يك بار نويسنده وبلاگ آنا پرسيده بود "دابان سوران" به فارسي چي مي شه:
http://anaa.blogfa.com/post-330.aspx

ظاهرا معلم پسر ايشون در مدرسه سئوال را طرح كرده بود! در نظرات هم يكي (فكر كنم يك فارس زبان) پرسيده بود "دابان سوران" اسم علميه! براي همين يادم مونده بود اينجا مطرح كردم. در ضمن وبلاگ آنا با وبلاگ "آنا ديلي" فرق داره. در وبلاگ آنا نويسنده خاطرات خودش را با دختر و پسر نازش بازگو مي كنه.

منجوق گفت...

من از طريق تبليغ بنياد كودك با اين وبلاگ آشنا شدم و البته چنان كه معمولا اتفاق مي افته يك جورهايي فاميل و آشنا از آب در اومديم!

ترنم گفت...

سلام
میدونم که این بحث جمع شده
ولی چون میخواستم بدقول نشم نوشتم
اینم ترجمه:
جوجه های قشنگ من
جوجه های ابریشمی کوچک من
منتظرم
زود بیاید
توی سبزه وچمن استراحت کنید
آرزومه قد بکشید و زودتر مادر شید
بیایید به شما غذا بدم
دانه و آب و نان بدم.

ترنم گفت...

خانم دکتر
فکر کنم ترجمم خیلی ضعیف بود
ولی از یه زبان آموز قبول کنین

امیرعباس گفت...

چه شعری گفته!:
مردم این دیار را با من
اثر شفقت و عنایت نیست/
یا در ین قوم نیست معرفتی
یا مرا هیچ قابلیت نیست/