۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

كتيبه ي داريوش در بيستون

نمي دانم تا به حال ترجمه ي كتيبه ي داريوش را در بيستون خوانده ايد يا نه؟! اگر نخوانده ايد توصيه مي كنم آن را حتما در اسرع وقت در اينجا بخوانيد. دقت كنيد كتيبه از زبان داريوش است نه از زبان تاريخ نگاران يوناني. بند آخر كتيبه چنين است:
بند ۲۰) داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا این نپشته را من [ به طریق ] دیگر [ نیز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آریایی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنیف شد . این نپشته به مهر تأیید شد . پیش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من این نپشته را همه جا در میان کشورها فرستادم مردم پذیرا شدند.
اولين سفرم به همراه شاهين به همدان و كرمانشاه و سنندج بود. يك شب هم در پاي همين كتيبه در بيستون داخل ماشين خوابيديم. خاطرات خوبي از آن روزها و كتيبه ي بيستون دارم.
اما آن موقع از مفاد كتيبه خبر نداشتم «در عنفوان جواني چنان كه افتد و داني» در حال و هواي رمانتيك خود گمان مي كردم اين كتيبه ها را فرهاد به عشق شيرين كنده كاري كرده!
اين كتيبه ، گنجينه ي عظيمي براي جذب توريسم است كه بايد قدرش را شناخت! اما فقط براي همين! متنش را بخوانيد تا ببينيد كه منظورم چيست.
بخوانيد تا ببينيد به قول خودش «به ياري و خواست اهورا مزدا» چه ها كرده و افتخاراتش چه هابوده!به نظرمن كه زمان خواندن اين گونه متون دقيقا هم اكنون است! بعد از اين كه خوانديد متوجه مي شويد چرا!
پی نوشت:
این نوشته ی چپ-کوک را هم بخوانید.

۱۱ نظر:

Yāvar گفت...

اگر به این نوع حوادث علاقه‌مند اید، می‌توانید داستان‌های صدر اسلام را (مانند داستان جنگ خیبر) بخوانید.

منجوق گفت...

مسئله مسئله ي علاقه مندي نيست. اي كاش خوانده مي شدند (بشوند) وقتي نياز به خواندن بود (وهست).

Yāvar گفت...

اگر هم مدینه را از نظر جغرافیایی دور می‌بینید و تنها به وقایع تاریخی سرزمین‌های نزدیک علاقه‌مند اید، شرح وقایع دوران شاه اسماعیل صفوی و کارهای قزلباش‌ها را بخوانید. به طور خاص، اگر به تاریخ تبریز علاقه‌مند اید، نوشته‌های اسکندرخان منشی (تاریخ‌نویس رسمی صفویه) را بخوانید تا ببینید شاه اسماعیل هنگامی که می‌خواست مذهب شیعه را در تبریز رسمی کند چه گفت و قزلباش‌ها چه کردند و این هویت شیعی تبریز امروز از کجا آمده است.

منجوق گفت...

خوانده ام. می دانم

منجوق گفت...

اینو هم بخوان یاور جان:
http://chapkook.blogspot.com/2011/02/blog-post_18.html

Yāvar گفت...

نمی‌دانم منظورتان از ارجاع من به آن نوشتهٔ وبلاگی (که ربط خاصی به این بحث نداشت) چیست. اگر گمان برده‌اید که کلاً می‌خواهم ارزش تمدن اسلامی را نفی کنم، این گمان غلط است. اتفاقاً برای دوران طلایی تمدن اسلامی (که از زمان مأمون عباسی و به همت او آغاز شد و ۲-۳ قرن ادامه داشت) ارزش بسیار قائل ام (و همچنین برای ستاره های آن تمدن که برخی مسلمان مذهبی بودند و برخی ملحد، مانند محمد زکریای رازی). دوران صفویه را هم تماماً بد نمی‌دانم: شاه عباس بزرگ به رغم آنکه از خشونت رایج در عرف صفویه بری نبود، اما در کل برای ایران و مردم ایران مفید بود و برخلاف جدش شاه اسماعیل، تمدن‌ساز بود، نه تمدن‌سوز.

منجوق گفت...

ِیاور جان
چند نفر را می شناسید که به عنوان "ژست روشنفکری" (یا هر نوع ژست دیگری) برگردد بگوید ما فرزندان شاه اسماعیل صفوی هستیم؟!
من شخصا تا به امروز حتی یک نفر را ندیده ام که چنین چیزی را بگوید.
در مقابل چند نفر را می شناسید که افتخار کند "از فرزندان داریوش بزرگ" است؟ چند تا کانال تلویزیونی هستند که صبح تا شب این چیزهارا می گویند. من هم حرف عجیبی که نزدم! گفتم اول ببینید این داریوش خودش دستاوردها ی خودش را چه گونه توصیف می کند. فقط همین!

منجوق گفت...

ما که بچه بودیم مرتب کارتون های ژاپنی نشان می دادند که قهرمان هاشون بچه هایی بودند که به دنبال پدر ومادرشان می گشتند. من هم فکر می کردم که چه قدر خوشبختم که پدر و مادرم نزدیکم هستند ومن اونها را می شناسم. الان حتی بیشتر از این بابت احساس خوشبختی می کنم. لازم نیست در صفحات تاریخ دنبال "پدر" بگردم. آدم بد هایی که توی چشمشان یک ستاره بود بچه های کارتون ها را به اسم پدر ومادر قلابی گول می زدند.

منجوق گفت...

حالا که همه ی این حرف ها را گفتم از حق نگذریم ویاد آوری کنیم که داریوش به نسبت قدرتی که داشت و با تئوری های سیاسی موجود در زمان خودش حکمران نسبتا عادلی به حساب می آمده. من کتاب "از زبان داریوش" را خوانده ام. نمی دانم چه قدر می شه به مفاد ان اطمینان کرد اما به نظر می رسه به نسبت زمان بد نبوده. البته کارگرانی که برایش کار می کردند عملا با آن وضعیت پرداخت ها گشنه بودند و استثمار می شدند. اما باز وضع بد نبوده به نسبت!
روانش شاد! من با داریوش که مشکلی ندارم. هزاران سال است که دستش از دنیا کوتاه است. حداقل یک کاخ و چند کتیبه از او به جا مانده که بشود با آنها توریست جذب کرد و در آمد زایی نمود.

منجوق گفت...

مشکل من داریوش نیست. مشکل من آن است که به جای فکر کردن و ساختن و پرداختن یک تئوری سیاسی مطابق نیازهای روز جامعه متکثر ایران که متشکل از اقوام با زبان های گوناگون و افراد با عقاید و سلایق متفاوت است عده ای-که تعدادشان کم هم نیست- هر جا کم می آورند خود را پشت سر داریوش قایم می کنند. تازه او را هم درست و حسابی نمی شناسند! حتی نقاط قوت واقعی اش را هم سعی نمی کنند یاد بگیرند. برای خودشان یک افسانه ی غیر واقعی از داریوش ساخته اند: یک پدر قوی و بی نقص و پولدار ومهربان که بر جامعه ای یکدست وشاد و خرم فرمان می راند. تک تک وجوه این تصور خلاف واقع است!

فغان گفت...

از چپ کوک این قسمت رو کپی می کنک
"...و من فکر می‌کردم چطور هر کدام ما در توهماتمان زندگی می‌کنیم. چطور در داستان‌هایی زندگی می‌کنیم که کمتر ریشه در واقعیت دارد. درد قضیه زمانی بیشتر می‌شود که تاریخمان، همان که نوشته شده آنقدر جای خودش افتخارآمیز هست که نیاز به بریدن بعضی بخش‌ها و ساختن کلاژ‌های بی‌سر و ته ندارد."