۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

جوك جدي

همان طوري كه قبلا در يادداشتي با عنوان "هويت در افسانه هاي سرزمين من" اشاره كردم تخيلات كودكي من بيشتر به وسيله بانويي سالخورده كه از روستاهاي اطراف اهر به تبريز آمده بود، شكل گرفت. شايد عشق و علاقه ي من به آن بانو باعث شد كه من از همان كودكي از تمسخر لهجه هاي روستاييان و شهرهاي مختلف بيزار باشم. در دبيرستان با عده اي از دوستانم عهد كرديم كه هيچ گاه از واژه ي "كتتي" يا "دهاتي" به عنوان فحش استفاده نكنيم، لهجه ي كسي را مسخره نكنيم وبه جوك هاي قوميتي يا شهري-روستايي توهين آميز نخنديم و بازگويشان نكنيم.

پديده ي توهين به اقوام و لهجه ها، متاسفانه كمابيش در همه جاي دنيا و در بين همه ي جوامع وجود دارد. مي توان توصيه ي اخلاقي كرد و زشتي اين كار را گوشزد نمود. در واقع همگي بايد به اندازه ي توان خود اين عمل زشت را تقبيح نماييم، مخصوصا در اين شرايط! امابايد بپذيريم كه نمي توان جلوي همه ي مردم را گرفت. راه عملي تر -در مقياس شخصي- آن است كه موقعيت اجتماعي خود را بالا بكشيم و متناسب با آن موقعيت رفتار كنيم تا حداقل، درحضور ما کمتر از اين جوك ها گفته شود.
افتخار من آن است كه شخصا از اين گونه جوك ها نگفته ام و به اين جوك ها نخنديده ام. چيزي هم به اين دليل از دست نداده ام. مطمئنم شادي و نشاط در زندگي من كمتر از آن كساني كه تفريحشان گفتن و يا شنيدن اين جوك هاست، نبوده. اما چه كنيم كه يك عده هم هستند كه ذائقه شان اين قبيل جوك ها را طلب مي كند! اگر جامعه اي دموكراتيك وآزاد بخواهيم ، بايد قبول كنيم آنها هم هستند و اين جوك ها را خواهند گفت. به جاي اين كه بخواهيم راهي براي بستن دهان آنها بيابيم، بايد تمهيدي بيانديشيم كه اين مسايل در عمل اثرسوء نداشته باشد يا اثر سوء آن به حداقل برسد.چه در مقياس فردي و چه در مقياس اجتماعي، خوشبختانه راه هايي براي كم كردن اثرات شوم اين پديده وجود دارند.
مدتي است كه بخش هاي بزرگ تري از جامعه به قبح گفتن جوك هاي قومي پي برده اند يا حداقل به زبان چنين مي گويند. من اين افراد را به سه دسته تقسيم مي كنم:
(1) كساني كه عميقا به اين باور رسيده اند كه اين كار ناپسند است و به جد تصميم گرفته اند كه از اين پس از اين عادت زشت دست بردارند. ( خودم مخلصشان هستم!)
(2) كساني كه اين كار را تاكتيكي مي دانند براي يارگيري. البته در عمل تاكتيك چندان موثري نمي تواند باشد. ميليون ها نفر آدم را كه نمي توانند كنترل كنند. هر لحظه ممكن است يك نفر در يوتيوب توهين هاي زننده را پيش بكشد و تاكتيكشان را بي اثر كند. بين اين همه جمعيت، همه جور آدم از هر تيپ و سطح فرهنگي مي توان يافت! اگر هم اگر قرار باشد از همين حالا با زور مردم را كنترل كنند يا مدام تكذيبيه صادر كرده، بر گردن «نفوذي دشمن» يا «جعل و فوتوشاپ» بياندازند، يارگيري در قدم اول دچار شكست مي شود. با اين روش، همان يارهاي قبلي خودشان هم از دور وبرشان متفرق مي شوند. باور داشته باشيم مردم مي بينند و مي فهمند! مفاد اين بيانيه ي سازمان ملل رابخوانيد. اگر هم نمي خواهيد همه ي آن را بخوانيد فقط ماده ي چهارم را مطالعه كنيد كافي است. بخش هايي از ماده ي 4 بيانيه ي 1992 سازمان ملل:

2. States shall take measures to create favourable conditions to enable persons belonging to minorities to express their characteristics and to develop their culture, language, religion, traditions and customs, except where specific practices are in violation of national law and contrary to international standards.

3. States should take appropriate measures so that, wherever possible, persons belonging to minorities may have adequate opportunities to learn their mother tongue or to have instruction in their mother tongue.

4. States should, where appropriate, take measures in the field of education, in order to encourage knowledge of the history, traditions, language and culture of the minorities existing within their territory. Persons belonging to minorities should have adequate opportunities to gain knowledge of the society as a whole.
خوشبختانه همه ي اين موارد با قانون اساسي و ارزش هاي ديني و اخلاقي ما سازگار هستند. اين بيانيه را عالمان علوم انساني سازمان ملل تنظيم كرده اند.بيانيه نتيجه ي سال ها تجربه و مطالعه از سراسر دنيا هستند. حداقل بايد در آن تامل كرد. بعد ازكنار گذاشتن پيش داوري ها، مي توان ديد كه مسئله علي رغم مهم و اساسي بودن، مسئله ي بغرنج و لاينحلي نيست. بیشتر یک مسئله ی آموزشی , فرهنگی و اجتماعی است که در صورت وجود حسن نیت و اعتماد متقابل, با صرف اندکی وقت و برنامه ریزی و سرمایه گذاری قابل اجراست. نتایج چنین کوششی به وقت و هزینه ای که صرف آن شده می ارزد.هم در میان مدت (سه-چهار ماهه) و هم در دراز مدت! به نظر من براي كسب محبوبيت مردمي، به سراغ اين بيانيه و اجراي مفاد آن رفتن، طبيعي ترين وعملي ترين راهكار مي نمايد. من نظر شخصي خودم را گفتم. در اين موارد نظرسنجي عمومي ، با رعايت اصول آماري لازم است. اولين قدم براي سوق به سوي جامعه اي بهتر، آن است كه نظر ودغدغه ي شخصي خود را به عنوان نظر ودغدغه ي جمع قالب نكنيم. باور كنيم كه مردم مي فهمند! خيلي خوب هم مي فهمند! شايد اكثريت ابتكار عمل نداشته باشند ويا نتوانند آن چه را كه درك كرده اند روشن بيان كنند، اما ته دلشان خيلي خوب مي فهمند! اين را هم مي فهمند كه چه كساني از ته دل به قبح تمسخر اقوام وزبان ها پي برده اند و چه كساني به طور تاكتيكي چنين ادعايي مي كنند. اتفاقا من شخصا از اين «تيزبازي» تاكتيكي بسيار بسيار بيشتر از جوك ها آزرده مي شوم. اندكي تامل كنيد مي بينيد كه چرا.

(3) گروه سوم كساني هستند كه از خود ابتكار عمل يا نظري ندارند و بيشتر ترجيح مي دهند همرنگ جماعت شوند. ديروزكه جوك گفتن و شنفتن مد بود، جوك مي گفتند. امروز كه تقبيح جوك ها مد شده، جوك گويي را تقبيح مي كنند. پس فردا هم كه جوك گفتن دوباره مد شد دوباره مي روند سراغ بساط جوك گفتن!
نمي دانم هر كدام از اين سه دسته چند درصد را تشكيل مي دهند اما به گمانم اكثريت با گروه سوم است. ولي از طرف ديگر گمان مي كنم گروه اول كه عميقا به قبح عمل پي برده اند، بزرگ تر از گروه دوم باشند. گمان نمي كنم تعداد كساني كه به مسئله به صورت يك تاكتيك مي نگرند زياد باشد.
در هر صورت، نبايد اجازه دهيم تصميم گيري هاي مهم مان تحت تاثير آزردگي از جوك هاي توهين آميز باشد. تصميم گيري هايمان را در زندگي بايد بر اساس مصالح دراز مدت قرار دهيم. به خاطر فرزندانمان هم كه شده، بايد چنين كنيم.
چند كلمه هم به دوستاني مي گويم كه انتظار دارند "ظرفيت" داشته باشيم. منظورشان هم از ظرفيت آن است كه مانند برخي به جوك هايشان بخنديم و احيانا در مجلس جوك گويي همراهي شان كنيم تا به آنهادر مجلس جوك گويي خوش بگذرد! هرچند مورد تاييد من نيست اما انتخاب با خود شخص است كه با اين توصيف "با ظرفيت" باشد و يا نباشد. بله! جلوي «با ظرفيت ها» را هم نمي شود گرفت! اين جور آدم ها تا ديروز جوك قوميتي توهين آميز در مورد قوم خود مي گفتند. امروز كه ستارخان و ميرزاكوچك خان مُد شده، خود را وارث ستارخان وميرزاكوچك خان مي نامند! فردا قرار است چه كنند؟! الله اعلم!

توصيه مي كنم با طناب اين آدم هاي دوست داشتني و با ظرفيت -كه به ظاهر دغدغه ي زائد الوصفي براي مقبوليت در نظر شما دارند- توي هيچ چاه و چاله اي نرويد! نمي توانم تصور كنم كسي كه خودش به خودش احترام نمي گذارد، به هيچ مرامي پايبند بماند! وارث معنوی ستارخان شدن, پیشکش!
من وقتي با يك "باظرفيت" روبه رو مي شوم ، به پوزخندي بسنده می کنم. قبلا انزجار خود را نشان مي دادم اما مدتي است كه به اين نتيجه رسيده ام كه اين قبيل افراد اصلاح ناپذيرند. به جاي اعتراض، يك نمره ي منفي بزرگ در ذهنم براي او ثبت مي كنم. سعي مي كنم ادعاهايش را -به خصوص اگر از جنس زير آب زدن يا لاف زدن باشد - از چند منبع ديگر هم چك كنم. معمولا هم ديده ام كه راست نمي گويد! حتي به اين تيپ دروغ هايشان هم عادت كرده ام و ديگر واكنش تند نشان نمي دهم. فقط لبخندي به معناي «نگران نباش! من اينو مي شناسم» به كسي كه به واسطه ي دروغ جناب باظرفيت قرار بود زيان ببيند مي زنم و رد مي شوم. روي همكاري او در مسايلي كه برايم مهم هستند، حساب باز نمي كنم. به تجربه دريافته ام اين احتياط از جنس بدبيني كاذب و بي مورد نيست بلكه لازم و واقع بينانه است. دور از انتظار نيست كه كسي كه تنها به خاطر "نُقل مجلس" شدن حاضر مي شود به تمام نياكانش به يكجا توهين شود خيلي راحت بزند زير قول وقرارش. درضمن، اگر شما چند «باظرفيت» از اهالي يك استان خاص را از نزديك مي شناسيد، هرگز گمان نكنيد كه فرهنگ مردم آن استان را خوب مي شناسيد. در اين مورد، مشت نمونه ي خروار نيست. نمونه آماري تان به هيچ وجه معرف كل نيست.

من خودم ندیده ام اما شنیده ام که در این روزها بي-بي-سي فارسي به بهانه ی ترويج «باظرفيت» بودن، بساط توهين هاي قوميتي راه انداخته! البته دور از انتظار نبود! اگر از من كسي مي پرسيد حدس مي زني بي-بي-سي فارسي اين روزها چه مي گويد -با شناختي كه طي دويست سيصد سال اخير به دست آورده ايم، حدسم همين مي شد! حال، سئوال اين است: آيا بي-بي-سي نسخه ي «باظرفيت بودن » را تنها براي ما ايراني ها و ديگر جهان سومي ها مي پيچد يا براي خودشان هم همين نسخه را به كار مي برند؟! يادم هست كه در يكي از كتاب هاي اتيكت و آداب معاشرت چاپ آكسفورد تاكيد كرده بود كه به يك اسكاتلندي نگوييد انگليسي، چرا كه اسكاتلندي ها خود را بريتيش مي دانند اما انگليسي نمي دانند. جاي تامل داره!بين خودشان احترام گذاشتن به هويت را به عنوان ارزش اخلاقي و آداب معاشرت ترويج مي كنند؛ به ما كه مي رسند، «باظرفيت» بودن را ترويج مي نمايند! !!!!!
همان قدر كه به بي-بي-سي فارسي بي اعتمادم، به كارآيي و پختگي و صداقت بيانيه ي سازمان ملل كه در بالا به آن اشاره كردم، اعتماد مي كنم!
به قول قديمي ترها، «آدم بايد خودش عاقل باشه»!و آدم عاقل براساس منافع و مصالح دراز مدت تصميم هاي اساسي زندگي خود را مي گيرد نه بر اساس واكنش به توهين ها. واكنش مناسب براي توهين يك "نگاه عاقل اندر سفيه" است وبس!

۶ نظر:

منجوق گفت...

نون بربري اينا رو نمي گم. اونا بامزه اند. جوك هاي توهين آميز را مي گم.

رضا گفت...

بسم الله
سلام
خدا قوت و عرض ارادت
یه مدتی بود نیومده بودم این جا .
گفتم خیلی چیزی نمینویسید.
اومده ام می بینم هنوز بساط پهن هست و ما نیستیم.
خوبه که وبلاگ پژوهش محور رو از بلاگفا ادامه می دهید
ولی این که با فیلتر شکن بخواهیم این جا رو ببینیم خیلی خوب نیست.
همه هم که نمیتونن این جا رو ببینن.
حیفه
کاش یه کار دیگه ای میکردین

maryam گفت...

من در محیط اطرافم ترک زبان زیاد نبود، اگر هم بودند نسل دوم و سوم بودند و خودشون هم جک‌های ترکی‌ میگفتند، واسه همین من فکر نمیکردم که این جوکها چیز بدی یا توهین باشه، فقط فکر می‌کردم برای خندیدنه. ولی‌ بعدها که دوستان ترک زبان داشتم دیدم که اتفاقا این جوکها خیلی‌ هم توهین به حساب میاد. اون موقع تصمیم گرفتم که دیگه جک قومیتی نگم. فکر کنم یه بخشش همین گفتن از طرف اقلیت هست. اون‌ها بهتره منطقی‌ بگن و اصلا تبلیغ کنن رو این مساله. البته به شخصه با روش جناب شهریار موافق نیستم. توهین در مقابل توهین شاید حق باشه اما کارساز نیست.

Yāvar گفت...

این که اسکاتلندی‌ها را در بریتانیا English نمی‌شمرند ربطی به زبان و قومیت و این جور چیزها ندارد. یک اسکاتلندی را English نمی‌شمرند، چون اسکاتلند جزء England نیست (اما جفت Scotland و England جزء بریتانیا اند). اتفاقاً اگر به زبان و قومیت بود، طبیعی‌تر بود که ولزی‌ها را جدا بشمرند (چون تا ۱۰۰ سال پیش اکثرشان ولش‌زبان بودند و هنوز هم بخشی از آن‌ها ولش‌زبان اند، در حالی که اسکاتلندی‌ها بیش از ۳۰۰ سال است که انگلیسی‌زبان اند). اسکاتلند و انگلند (یا انگلستان) تا ۱۷۰۷ دو کشور بودند با دو دولت و مجلس جدا که در دوره‌هایی متمادی شاه یکسان داشتند). در سال ۱۷۰۷ این دو کشور رسماً به هم پیوستند و مجلس‌های‌شان در هم ادغام شد و نام کشور حاصل هم دیگر بریتانیا بود (و بعدها پادشاهی متحد بریتانیا و ایرلند)، نه انگلستان. در مقابل، ولز از قبل از آن هم جزء انگلستان به حساب می‌آمد و هنوز هم ولش‌بودن و انگلیسی‌بودن هر دو برای اهالی ولز صادق است و با هم منافاتی ندارد (گرچه هم زبان بومی‌شان جداست و هم ریشهٔ قومی‌شان).

منجوق گفت...

اتفاقا در آن کتاب در مورد ولش ها هم توصیه کرده بود که انگلیسی نخوانیدشان. چون به هویت خود حساس هستند و ادب حکم می کند به حساسیت آنها احترام بگذارید.

منجوق گفت...

بحث بحث آداب معاشرت بود نه تاریخ