گاهی سئوال می شود چرا فلان مردم مطابق کلیشه ای که در ذهن ماست عمل نمی کنند. گمان نمی کنم آنان که سئوال را مطرح می کنند نظر سنجی ای کرده باشند و قولی گرفته باشند که زمین زده شده باشد. براساس ذهنیت خود گمانی زده اند و بعد توی ذوقشان خورده. به هر حال در این باره در وبلاگستان فارسی اخیرا زیاد نوشته شده. در این میان, نوشته های نسبتا خیرخواهانه را من می توانم به سه دسته تقسیم کنم:
(الف) نوشته های تحلیلی که عموما تحلیل ضعیفی بودند که نویسنده خود وهمفکران خود را افرادی روشنفکر با افکار متعالی می دانست که افراد عقب افتاده قادر به درک آن نیستند. عموم این نویسنده ها به غلط گمان می کردند تنها خود و همفکرانشان به تکنولوژی ارتباطی روز مانند اینترنت دسترسی دارند و یا با مفاهیمی مانند ان-جی-اُ آشنا هستند. گمان می کردند آنان که مانند ایشان نمی اندیشند با این مفاهیم بیگانه اند.
(ب) افرادی که با احساسات خیلی غلیظ با مسئله برخورد می کردند و گمان می نمودند با شعارهای احساسی و تحریک عشق و محبت می توان کلیشه ی ذهنی را دوباره به کار بست. این یادداشت ها از نظر تعداد به گمانم در اکثریت هستند. بنا به طبع احساسی ، تناقضات و تضاد های منطقی فراوان در بطن این گفتمان بود و هست که از نگاه های تیز بین دور نمی ماند و به بد بینی می انجامد.
(ج) یک عده هم هستند که به زعم خود فرهنگ مردمی را خیلی خوب می شناسند و با پیش کشیدن مسایلی که به زعم آنها مردان را تهییج می کند (حتی گاهی با متوسل شدن به دروغ) می خواهند کلیشه دوباره اجرا شود. مشکل این است که شناختشان خیلی سطحی و شعاریست. ادبیاتی که به کار می برند توی ذوق می زند. بد جوری هم توی ذوق می زند! تصنعی بودن آن ادبیات مردسالارانه, مردان را عصبانی می کندچه برسد به زنان! به نظر می رسد ادبیات مردسالارانه ی چاله میدان صد سال پیش را بر می دارند, می گذارند روی اجاق تا غلظت مردسالارانه اش تا حد حال-به-هم-زن بالا رود. بعد می خواهند این خوراک را به عنوان ادبیات مردمی به خورد کسانی که از خود پایین تر می پندارند بدهند. چه شود!!! این شناخت و این تصور و این رویکرد, خیلی سطحی و نا آگاهانه است. نه تنها راه به جایی نمی بردخیلی ها را دلزده می کند. به خصوص وقتی از زبان کسانی باشد که وقتی مناسبت آن پیش می آید و نیاز به حمایت از زنان همفکرشان دارند دم از تساوی زن و مرد هم می زنند.
اگر مدل ها با مشاهدات نخواندند به جای افسوس خوردن بر مدل های اشتباه و معیوب باید کپرنیک وار به فکر مدلی جدید برای توضیحات مشاهدات بود. اولین قدم در راه ایجاد یک گفتمان سازنده دست برداشتن از قیم-مآبی, کنار گذاشتن کلیشه ها و قبول واقعیات است. «شرط اول قدم» اندکی زبان در کام کشیدن و به جای فریاد کشیدن, قدری گوش فرا دادن است. از هر دو طرف! همین قدم اول سخت است. بقیه اش خود به خود درست می شود.
۶ نظر:
یک خبر مهم! یک خبر مهم!منجوق دوباره در دسترس قرار گرفت. (از طرف پیلا پیلا)
در جئاب پیام خصوصی:
تعبیر "انتظار نا بجا" را من از تعبیر "انتظار بیش از حد" مناسب تر می دانم.
وزیر مختار
http://monjoogh.blogspot.com/2010/07/blog-post_15.html
دو کامنت آخر یادداشت "وزیر مختار" را هم ببینید.
I would like to know whether it is possible to share this post in my facebook with everybody.
I will be a pleasure for me if you share.
ارسال یک نظر