حتما این قصه ی قدیمی را شنیده اید. دو زن که بر سر طفلی با هم نزاع داشتند به نزد قاضی می روند تا داوری کند و بگوید مادر واقعی کودک، کدامین زن است. قاضی شمشیر خود را از نیام می کشد و می گوید: کودک را از وسط به دو نیم کنم تاهر کدام نصف آن را بردارید. مادر واقعی اشک ریزان می گوید:" من دروغ گفتم! مادر اصلی آن یکی زن است. من مادر این طفل نیستم. مبادا بر او شمشیر کشی." قاضی حکم را صادر می کند: مادر واقعی زنی است که از هراس آن که به کودک آسیبی رسد از حق خود می گذرد وحتی حاضر می شود مادر بودن خود را انکار کند. بر غرور خود پا گذارد و به خود تهمت دروغ گویی زند." مادرو کودک به هم می رسند.
حالا چرا این قصه قدیمی را که به روایات های گوناگون شنیده ایم دوباره تکرار می کنم؟! ما در دنیایی داریم زندگی می کنیم که مدعیان بسیاری برای مادری ما پیدا شده اند، در لباس ها ی گوناگون و با نماد های رنگارنگ. طبیعی است بخواهیم بدانیم بالاخره کدام یک راست می گویند. شاید بگویید تاریخ بخوانید تا بدانید کدام راست می گوید. ولی کدام تاریخ؟! در مورد هر واقعه ی تاریخی چندين روایت است. هر چه قدر واقعه دراماتيك تر باشد و افراد زيادي در آن جان و مال خود را ازدست داده باشند روايت ها پرتعداد تر-واغلب اغراق آميز تر - خواهند بود! بیشتر ما که آن قدر وقت نداریم مدام روایت تاریخی پس از روایت تاریخی بخوانیم و دنبال شواهد دیگر هم بگردیم تا دریابیم بالاخره حق با کدام است. به نظرم باید به روش همان قاضی مراجعه کنیم.
مادر های واقعی آنهایی هستند که نمی خواهند به ما آسیبی برسد و لو این که این به آن معنا باشد که ما را از خود برانند. مادر واقعی را با شیرینی و شکلاتی که می دهد و یا قربان صدقه ای که می رود ويا هندوانه اي كه زير بغل آدم مي دهد، نمی توان شناخت. فرق مادر واقعی با دیگران در دلسوزی بی چشمداشت واز خود گذشتگی اوست تا جايي كه براي حفظ و كاميابي ما حاضر شود، حتي از حق مادري خود نيز بگذرد.
خیلی سخت است که آدم دل به یکی ببندد و او را مادر خود بداند و یک وقت چشم باز کند و ببیند او مادر نبوده بلکه حرف های محبت آمیز زده تا سوء استفاده کندو از آدم در جنگ و کینه های دیرینه ی خود به عنوان سپر بلا استفاده کند . مادر فداکار برای آینده فرزندش کینه ها و ظلم های دیرین را فراموش می کند تا فرزندش در محیطی باصفا، فکرش را بدهد به درس و مشق و مهارت زندگی آموختن و شادی کردن! نه کینه ورزیدن! وقتی مصلحت فرزند در میان است مادر واقعي بايد خواست ها و کینه های خود را كنار بگذارد و تنها به فرزندش بیاندیشد. این چه مادری است که بخواهد فرزندش را وارد دعوایی کند که به او مربوط نیست و روحش هم از آن خبر نداشته؟!
۱۲ نظر:
من با این حرف که مطالعه تاریخ بدرد نخور هست چون ما زمان نداریم که همه روایتهای مختلف رو بررسی کنیم موافق نیستم. مثل این میمونه که من بگم: من ریاضیات رو قبول ندارم چون وقت و توان اینکه اثبات همه قضایای ریاضی رو بخونم ندارم!
تاریخ هم برای خودش یک رشته مطالعاتی جدی هست و کلی آدم متخصص مشغول بررسی روایتهای مختلف و یافتن شواهد برای رد یا قبول اونها هستن. من و شمای نوعی که زمان و دانش لازم برای این جور بررسی ها رو نداریم می تونیم از نتایج کار متخصصهای تاریخ استفاده کنیم. همونجور که از نتیجه کار ریاضیدان و غیره استفاده می کنیم بدون اینکه خودمون متخصص اون رشته باشیم!
ا! سلام! كجا بودي شهاب عزيز؟! دلمان تنگ شده بود.
فرق تاريخ با رياضي در آن است كه قدرتمندان براي تحريك و تهييج مردمان و تحريك آنان براي جنگ با همديگر به تحريف رياضي دست نمي زنند بلكه تاريخ جعل مي كنند.
در نتيجه روايات مجعول در مورد وقايع صد سال اخير زياد است.
مردمان عادي حداكثر به يكي از اين روايات گوش مي دهند. تاريخ دانان كار خود را بكنند من جلوي آنها را نگرفته ام. اما براي مردم عادي چون خودم يك معيار تشخيص دم-دستي معرفي كردم.
خیلی خیلی با این یادداشت شما موافقم. نکته اینجاست که لزوما همه اتفاقات تاریخی قابل استقرا زدن و به زمان حال آورده شدن نیستند. یعنی اگر چنین کاری هم بکنیم نتیجه حاصل احتمالاتی خواهد بود. به همین خاطر توجه به شرایط کنونی و نگاه عاقلانه و تیزبین به اتفاقات جاری بسیار لازمه. مخصوصا و مخصوصا با کنار گذاشتن پیش فرضهای کینه توزانه.
مرسی بابت این یادداشت ....
حالا با دوران قدیم فرق بسیار دارد. تاریخ و باستانشناسی و ... هم برای خودشان رشتههای دانشگاهی محترمی اند با ابزار معتبر خود. دربارهٔ همه چیز تاریخ قطعیت نیست، اما در آن هم میتوان میان نظریات معقول و نظریات پرتوپلا تفاوت قائل شد (همانگونه که میتوان میان گردبودن زمین و تختبودن آن تفاوت قائل شد و آن دو را دو نظریهٔ همسطح ندانست). برای آن بچه هم اگر برای یافتن مادر بیولوژیکیاش واقعاً کنجکاو است، امروزه راههایی مانند تست دیانا هست. مادر دروغین هم حتماً لازم نیست بدخواه باشد، میتواند یک مشنگ صادق، اما متوهم باشد.
ّبه ياور:
هيچ به ذهنتان خطور نكرد كه شايد منجوق هم از اين پيشرفت هايي كه به آن اشاره مي كنيد آگاه باشد اما در نوشتن چنين يادداشتي حكمتي ببيند؟! اگر جماعتي و قومي به هر دليل (بجا يا نابجا) به دانشكده ها و نظام هاي اموزشي و پژوهشي تاريخي كه محصول آنها كتب تاريخي و برنامه هاي مستند تاريخي باشند اعتماد نكنند، چي؟!
اگر جماعتی در باب تاریخ به نظام آموزشی و پژوهشی ایران اعتماد ندارند، میتوانند به پژوهشهای دانشگاهیان بلاد متمدن (در دانشگاههای نامدار مانند کمبریج و آکسفورد و هاروارد و کلمبیا) رجوع کنند و اگر کلاً به نظام پژوهشی غرب در زمینهٔ تاریخ اعتماد ندارند، راهی جز گذر زمان نمیشناسم. مسئله میشود مثل حوزویهای مععمی که ۶۰-۷۰ سال پیش از آمدن طب نوین غربی شاکی بودند و مدعی بودند که طب قدیم یونان بسیار بهتر و صحیحتر است (رجوع شود به کتاب کشفالاسرار آیتالله خمینی در دههٔ ۱۳۲۰).
اما دربارهٔ حکمت نوشتهتان: منظورتان را احتمالاً میدانم (گرچه این چند یادداشت را مبهم مینویسید و بیشتر خوانندگان وبلاگ هم احتمالاً نمیدانند بحث سر چیست). وقتی کسی بحثی را با کنایه و ابهام آغاز میکند، دیگران هم در شفافیت دچار محذوریت و معذوریت میشوند (چون احتمال دارد که نویسنده از روی محذوریتی به ابهام رو آورده باشد و دیگران هم از نظر اخلاقی ملزم به رعایت ابهام میشوند). نتیجهاش هم این میشود که بحث به گوشه و کنایه تنزل پیدا میکند. به نظر من برای واردشدن به یک بحث جدی و جلوگیری از تنزل بحث، شفافبودن موضوع بحث لازم است.
It's sad that people cannot say what they want to, directly and always have to use poetic and indirect ways.
If this is a sign of intelligence (to write indirectly) why is it more seen in countries like ours. it's
become a culture over there.
وقتي وصيت نامه ي داريوش بزرگ به تنظيم وكيل بيست يكمي اش دست به دست مي شد در صد كمي از كساني كه آن را مي خواندند در مورد سنديت آن تحقيقي مي كردند. باور مي كردند چون دوست داشتند كه باور كنند! روانشناسي جمعي مقوله ي جدايي از بحث هاي تاريخي است. گاهي اين باور بي اساس تبعات دارد.
معياري كه من مي گويم روشي است كه هر كس بي نياز به مطالعه ي بسيار مي تواند خود را از عواقب مصون بدارد.
انتظار بيهوده اي است كه هر كسي كه اي-ميل يا فيس-بوكش را باز مي كند و يك متن تاريخي تكان دهنده از فرستنده ي ناشناس با نام مستعار مي خواند برود و در باره اش تحقيق كند. منجوق اين كار را گاهي مي كند اما اكثريت مخاطبان چنين متن هايي نمي كنند. به خصوص كه عموما آن قدر بر انگليسي مسلط نيستند كه متن هاي ثقيل تاريخي به زبان انگليسي بخوانند. به ترجمه شده ها هم شايد اعتماد نكنند. اين گونه اطلاعات مجعول و يا اغراق شده انباشته مي شود ودر كنار برخي مشاهدات مي تواند به نتايجي بيانجامد كه به صلاح هيچ كس نيست.
با اين كه من سربسته گفتم از روي واكنش هابه نظرم مي آيد كه منظورم خوب منتقل شده است.
I agree with Yavar
ارسال یک نظر