۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

بازگشت به ایران و ماندن در ایران

وقتی از شاهین در مورد ماندن در ایران و یا مهاجرت می پرسند پاسخ قشنگی می دهد. می گوید مثل آن است که بپرسید غذا خوردن با قاشق و کارد چنگال بهتر است یا چوب های غذاخوری چینی. جواب به این بر می گردد که به کدام یک عادت کرده اید و با کدام راحت ترید.
در سری یادداشت هایی که می خواهم بنویسم قصد ندارم بگویم بهتر است آدم در ایران بماند یا مهاجرت کند. به هیچ کدام ارزش خوب و بد نمی دهم. اما سعی می کنم یادداشت هایی بنویسم که آغازی باشد برای این بحث که اگر تصمیم به ماندن در ایران داریم چه کنیم که زندگی بهتری داشته باشیم. منکر کاستی ها در این مملکت نیستم اما می خواهم با همفکری با هم ببینیم با همین شرایط موجود چه کارهایی می شود کرد که زندگی خودمان و اندکی دور و بر خودمان تا تقریب خوبی مطلوب شود.
این کار شدنی است و را ه رسیدن به آن هم خود می تواند جذاب باشد به شرط آن که بتوانیم با هم یک نوع همدلی در این راستا ایجاد کنیم. اکسیر «دل خوش» و یا «خوشبختی» هم که این همه به دنبال آن هستند واقعاً چیزی بیش از این نیست!

۲۸ نظر:

ناشناس گفت...

ببینین همکارتون که برگشته ایران بمونه چی میگه

http://kaavelajevardi.blogspot.com/2010/07/blog-post_27.html

اسما گفت...

سلام خانم دکتر
واقعا ایده ی جالبی رو به کار گرفتین.تا حالا کسی به صورت جدی به این موضوع پرداخت نکرده.برای ماها بسیار مفید خواهد بود.شاید ایده ای هم در بین بحث ها به ذهن ما دانش جو ها برسه

siavash گفت...

سلام
من همونی هستم که المپیاد فیزیک قبول نشده بود و درس و ول کرده بود نتیجش این شد که از همه یه سال عقب موندم(یادتونه که چه قدر نظرهای بی ربط و تند و تیز می ذاشتم) حالا دوباره کنکور دادم و با ابن که خراب کردم ولی فیزیک شریف یا تهران رو میارم حالا همه میگن که نرو اینم میشه مثه بقیه کارات؟ چی کار کنم ؟ خوب راست می گن من المپیاد که قبول نشدم خیلی داغون شدم از یه شاگرد خوب تبدیل شدم به شاگرد اخر . حالا وقعا اینا راست می گن فیزیک رشته ی به درد نخوریه؟ من همیشه به این امید بودم که یه روز استاد فیزیک بشم ولی اینا میگن خیلی خیلی خیلی سخته؟ اگه نخوام برم فیزیک باید برم مدیریت که زیاد دوست ندارم نمی دونم هنوزم شما به نظرها جواب می دین؟ من خیلی گیجم اگه بده پس شما و همکاراتون چی؟؟ یا شما یک گروه قلیل هستین و هزاران فیزیکیه بدبخت داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منجوق گفت...

در مورد المپیاد نگران نباشید. شاهین (همسرم) هم در دوره ی دبیرستان نتوانست جزو تیم باشد اما حالا یک فیزیکپیشه ی موفق است. در مقابل بودند بسیاری که المپیاد جزو تیم شدند مدال هم آوردند بعد رشته فیزیک و یا ریاضی را انتخاب کردند اما چندان موفق از آب در نیامدند.
و اما در مورد باقی سئوالات.
یکی دو ماه پیش یکی از من همین گونه سئوالات را پرسید و من جوابش را مفصل در یادداشت زیر دادم:
http://monjoogh.blogspot.com/2010/05/blog-post_29.html

siavash گفت...

حالا اگه یکی وارد رشته فیزیک بشه و به هر دلیلی تو لیسانس یا ارشد بمونه اون وقت رسما بیکاره دیگه؟؟ احتمال کار خیلی پایینه .خوش به حال دخترها که داشتن شغل با در امد بالا زیاد به اندازه پسرها برایشان مهم نیست. در مورد المپیاد باید بگم که بعد از اون معدل من به زور 10 می شد و هر چه قدر سعی کردم نشد مثل قدیم خیلی برم بالا ؟؟ ایا این دوره افول تو زندگی همه هست؟؟ یعنی میشه بعد از این افول یه صعود خوب باشه؟؟

منجوق گفت...

به نظرات یادداشت
http://monjoogh.blogspot.com/2010/05/blog-post_29.htmlهم نگاهی بکنید. همان گونه که در نظرها اشاره شده این روزها معلم های در تهران و شهرهای بزرگ در ایران وضع مالی متوسط رو به خوب دارند. یعنی با مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد فیزیک می توان یک زندگی مرفه و شرافتمندانه از طریق تدریس فیزیک به پا کرد.
این وضعیت اکنون ایران است. متاسفانه به علت بی ثباتی در این کشور نمی توان در مورد وضعیت 10 سال آینده نظر داد.

البته این روشن نبودن آینده خیلی به انتخاب رشته ی
فیزیک اختصاص ندارد.
با فیزیک خوندن هم می شه ماکسیما سوار شد. بالاترش را نمی دونم (البته ماشین ما پژو است!)

منجوق گفت...

سیاوش جان

سنی نداری که نتونی جبران کنی. البته که بعد از افول می شه صعود کرد. اون هم در سن تو. اما از وقتی که وارد دانشگاه شدی بکوب درس بخون و اصلا وقتت را تلف نکن.

siavash گفت...

خودمم همین قصدو دارم ولی وقتی گذشته رو ورق می زنم اصلا باورم نمی شه که این گذشته منه با اون همه ادعا و دبدبه و کبکبه و... هم دوره ای هام کجا و من کجا !! امسالم رتبه زیاد خوبی نیاوادم فقط به درد فیزیک می خوره و مدیریت ( البته من مهندسی نمی خوام) ولی کلا ادم هر جا بگه می خوام فیزیک بخونم انگار گفته که می خوام خود کشی کنم!!

منجوق گفت...

این برخورد آشناها بیشتر از عدم اطلاع ناشی می شه.

منجوق گفت...

مقایسه ای کرده بودید در مورد وضعیت دخترها و پسرها. من وقتی گفتم می خواهم فیزیک بخوانم خانواده ام اندکی مخالفت کردند اما نه خیلی! دقیقا به همان دلیلی که گفتید. اما وقتی گفتم می خواهم با یک فیزیکپیشه ازدواج کنم قیامتی به پا شد!

خدا را شکر! از نظر رفاه من و شاهین مشکلی نداریم اما باور کنید بیش ازنیمی از ازدواج هایی که در آن سال ها در دور و بر من انجام شد و از نظر همان کسان که ازدواج مرا دیوانگی می دانستند نهایت درایت و عقلانیت بود از هم پاشیدند. بدجوری هم پاشیدند. هم ضرر مالی به دختر زدند و هم روح و روان آن ها را به هم ریختند. نتیجه جمعی و خرد جمعی مجالس غیبت خانوادگی به درد لای جرز دیوار هم نمی خورد. اساس تصمیم گیری های مهم زندکی را بر اجماع عقل کل های فامیل که راجع به همه چیز نظر می دهند نگذارید. آدمی که واقعا عاقل باشد به این راحتی نظر نمی دهد!




من در زندگی با احساسم تصمیم های مهمم را گرفتم و بعد با عقلم کاری کردم که این تصمیم ها نتیجه مثبت بدهد. در تصمیم گیری های من قضاوت و حرف مردم خیلی جایی نداشت. اگر بیست سال زمان به عقب برگردد بازهم به همان شیوه عمل خواهم کرد.


نمی گویم شما هم حتما فیزیک انتخاب کنید. اما معیار تصمیم گیری خود را حرف این و آن قرار ندهید. بیشتر مطالعه کنید و بر آن اساس تصمیم بگیرید.

محسن گفت...

سلام خانم دكتر
مشتاقانه منتظر پست هاي جديد شما در مورد ماندن در ايران هستم تا بلكه بتوانم چند دليل قانع كننده براي سوالات اين روزهاي ذهنم پيدا كنم راستش خانم دكتر ارشدم تا چند وقت ديگه تمومه يه سري دوستام مي خواند برند كانادا يا آلمان يا سنگاپور يه سري ديگه دنبال نظر مثبت گرفتن استاد راهنماشون براي دكتري سال ديگه هستند يه سري هم دل خوش كردند به سراسري شدن دكتري از امسال اوضاع جوريه كه انگار هر طرف بري بعدا پشيمون ميشي آدم نميدونه كدوم طرف انرژي بزاره كه پشيمون نشه اما وقتي پست جديدتونا ديدم يه احساس بهم گفت يك كم منتظر پست هاي جديد خانم دكتر بشو ببينيم چه ميشه.

زهرا.ر گفت...

به سیاوش
من در موقع کنکور یادم هست که میگفتم حتما باید یه رشته ی مهندسی خوب قبول شم وبه همه گفته بودم حاضرم قیددانشگاه رو بزنم ولی ریاضی و فیزیک نرم ولی الان بعد از گذشت چند سال با این که در یک دانشگاه سطح پایین نسبت به شریف در رشته ی فیزیک درس می خوانم و با اینکه دانشجویان اطرافم زیاد انگیزه ای برای ادامه ندارند ولی اکنون اگر به چند سال پیش برگردم این رشته انتخاب اول و آخرم خواهد بود چون مطمئنا در دانشگاه چیزهای زیباتری نسبت به دبیرستان در فیزیک خواهید دید پس مطمئنا شما که عاشق فیزیک هستید حتما در آن موفق خواهید شد واین را فراموش نکنید جو و محیط علمی دانشگاهی مثل شریف نیروی محرکه خوبی خواهد بود برای اینکه پله های پیشرفت را دو تا دوتا بروید .در ضمن شاید بگویید برای دخترها درآمد مهم نباشد اما میگویم به همان اندازه ی شما درآمد برای من و دوستانم مهم است ضمن اینکه دخترها در حین ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر باید نیم نگاهی به شناسنامه شان بندازند.

منجوق گفت...

به محسن

مطمئن نیستم آن چه که می خوام بنویسم از جهت تصمیم گیری بتونه کمکی کنه. اما یک نکته ی کلی "همه ی تخم مرغ ها را توی یک سبد نباید چید."

Mohsen گفت...

Salaam
I have been a reader of your blog for a long time but this the first message I put. I appreciate the attitude you take in your posts and each post gives me a lesson. Although I am a few years older than the age you are, I feel kind of sympathy with your posts. I am an engineer but I wish I studied pure science like mathematics or physics. To me engineering is kind of technology and not a science. Any way….
The reason made me to write for you was the subject of your recent post. I did my first and second degrees in Iran, PhD in Europe and currently doing a post-doc in another European country; my wife also did a second degree here in Europe. I already have been allocated an academic position in Iran (not Tehran) and most likely will be in Iran in the next coming months. However, there are always questions for me and my family (we have two daughters) that how we could survive in Iran after several years being abroad. I mean from “survive”, not financial point of view (even though it would be very important as we back to Iran with almost no money surrounded with wealthy friends and relatives), but effectiveness in Iran, to deliver positive attitude, to implement what we learnt, and so on. As a consequence your coming posts could be very interesting for us…

عطيه گفت...

من هم موافقم كه ماندن و يا رفتن بستگي زيادي به شيوه اي داره كه دوست داري زندگي كني و ...

ولي اولا براي زنان كشور ما لااقل اين حرف خيلي مصداق پيدا نمي‌كند. براي زنان مثلا ميشه گفت فرق بين با دست و از پشت سر غذا خوردن و با قاشق غذا خوردن. مسلما با قاشق غذا خوردن عقلاني تر هست هر كجاي دنيا كه باشيد.

البته باز هم شايد ديدمون رو محدود ميكنيم به يك قشر خاص كه فقط درگيري اشون خوردن با انواع ابزار آلات مختلف هست.


در ايران اگر خانواده خوبي نداشته باشي كه بتوانند حمايتت كنند، نميتواني موفقيت چنداني داشته باشي. اما در كشورهاي پيشرفته معمولا سيستم‌هاي حمايتي بهتري دارند و خب بدون وابستگي به خانواده هم ميشود موفق بود.


ميدانم حرف در موردش زياد هست اما بايد ديد از كجا آمده‌اي و نشتسي پشت ميز و حالا مي‌خواهي قاشق را برداري و غذا بخوري؟؟ اگر روي زور بازوي خودت باشي، به نظرم بهتر است از ايران رفت.

بهروز گفت...

Your post on this subject will be too interesting for me too.
I am going to soon begin my PhD studeis on the behaviour of particulate materials in the University of Edinburgh or University of Minnesota (and I have not yet choosed between them but I should decide in less than 10 days)and I so much would like to have an insight of coming back to Iran. Which choice (USA or Europe) would be better for coming back to Iran and probably joining academia? and what would be the role of money? As I calculated (2*2=4)myself, I would be able to save an amount about 90-100 million tomans by studying at Edinburgh (it is very well paid, but I think 4-5 years later, 100 million will be possibly nothing in Iran) but almost save nothing (less than 15 million)by studying at Minnesota.

منجوق گفت...

سلام بهروز عزیز

اولا تبریک می گویم برای ورود به دکتری. اگر قصد بازگشت دارید اروپا بهتره. شما باید بهتر بدونید اما اگر در عرض این چند سال به ایران برگردید و ملکی را پیش خرید کنید از نظر اقتصادی به نفعتان خواهد بود

منجوق گفت...

به عطیه

چیزی که گفتید برای افراد متوسط جامعه درست است اما مخاطبان منجوق متوسط جامعه (از نظر سطح هوشی و قوه ی ابتکار و...) نیستند.

بهروز گفت...

سلام منجوق عزیز،
از تبریک، نظر و راهنمایی شما ممنونم.
حقیقتا انتخاب مشکلی است. من با استادهای خودم در امیرکبیر که صحبت می کردم نظرشون این بود که با تجربه تحصیل در دانشگاه های خوب آمریکا امکان جذب شدن در دانشگاه های خوب ایران بیشتر است و پیش زمینه ذهنی کمیته های جذب هیئت علمی دانشگاه ها نسبت به دانشگاه های آمریکا بهتر هست.
خوب البته من با استاد سرشناسی در زمینه کاری خودم (Granular matter) در دانشگاه کرنل هم مشورت میکردم و ایشون نظرش این بود که از بعد علمی، مینسوتا گزینه بهتری هست نسبت به ادینبرو. چه کنیم که به دلیل وضع خاص ایران، این بعد علمی خوب منطبق بر فرصت و موقعیت آکادمیک خوب در ایران نیست و ارتباط اینقدر تعیین کننده است.
البته بعد مالی برایم جای بحث ندارد، جز اینکه ارزش پول در ایران بشدت بی ثبات است و باید با راهکاری تبدیل به احسن اش کرد.

ناشناس گفت...

Why Europe is better than USA for the ones that they want come back Iran after their studies; cay you explain a bit more? Thank you.

منجوق گفت...

از جهت بعد مسافت و رفت و برگشت منظورم بود. همان طوري كه در يادداشت هاي بعدي ام توضيح خواهم داد اگر تصميم به بازگشت به ايران را داريد بايد در طول اقامتتان در خارج هر از چند گاهي به ايران بازگرديد كه مقدمات بازگشت را فراهم آوريد. از آمريكا اين كار هم مشكل تر است هم هزينه ي بيشتري دارد. به علاوه مسئله ويزا وجود دارد. اگر از آمريكا خارج شويد براي بازگشت دوباره به آمريكا بايد دوباره ويزا بگيريد كه مي دانيد چه قدر نامطمئن است. در صورتي در جايي مانند ايتاليا ما چنين مشكلي نداشتيم چون ويزاي چند بار ورود داشتيم و چيزي به نام اجازه ي اقامت كه سفر به خارج از ايتاليا بازگشت به آن را تسهيل مي كرد.


در آمريكا براي رفع اين مشكل خيلي ها مي افتند توي خط گرين كارت گرفتن. اقدام به گرفتن گرين كارت افراد را توي خط ماندن مي اندازد و.....
به علاوه تا گرفتن گرين كارت مدت زيادي طول مي كشد و...

البته در باره ي جزئيات هر نوع اقامت بايد دقيقا تحقيق كرد و شرايط را سنجيد. اما اين چند مسئله كه گفتم مسايلي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد.

عطيه گفت...

ياسمن جان قبول دارم كه خواننده‌هاي وبلاگتون از نظر هوشي در سطح متوسطي نيستند اما متاسفانه چيزي كه در كل دنيا جريان دارد متفاوت هست، يعني شما اگر نيروي ماهر كاري باشيد بايد سهمي در درآمد ملي داشته باشيد چيزي كه در كشورهاي پيشرفته اتفاق مي‌افتد و اصلا مبناي دانشگاه و موسسات آموزشي هم اين بوده است (البته بگذريم كه در همين مورد هم بحث زياد هست) اما وقتي ما در شرايط اقتصادي اي زندگي مي‌كنيم كه اصولا نيروي كار ماهر و غيرماهر هيچ فرقي با هم ندارند و يك بشكه نفت ارزش افزوده بيشتري نسبت به يك نيروي كار ماهر براي كشور ايجاد مي‌كند؛ بنابراين وجود يك نيروي كار ماهر در چنين اقتصادي اگر از يك طبقه متوسط باشد؛ از نظر "اقتصادي" به ضررش خواهد بود چون در مقابل سرمايه‌اي كه دارد: هوش و ذكاوت و ... عايدي متناسب با آن ندارد. يعني عايدي يك فرد باهوش (سرمايه دار مثلا) با عايدي يك فرد بي هوش (بدون سرمايه) برابر هست. خوب فكر مي‌كنيد فرد باهوش ماندن در كدام اقتصاد را ترجيح مي‌دهد؟ در اقتصادي كه نه تنها اصل سرمايه اش برنميگرده بلكه سودي هم دريافت نمي‌كند يا اقتصادي كه دست كم سود متناسب با سرمايه‌اش را بهش پرداخت مي‌كنند؟؟؟ بنابراين باز هم درگيري بين نحوه انتخاب ابزار آلات غذا خوردن نيست. گزينه‌ها اينجا انتخاب بين خوردن غذاي با كيفيت و كم كيفيت هست. حالا شما اين آدم باهوش رو بگذار در يك خانواده متوسط كه آدم‌هاي دور و برش همگي باهوش و استاد دانشگاه و ... نيستند (منظور من هم از زور بازو اين بود) ولي از لحاظ مالي طبقه متوسط هستند مثلا. چه اتفاقي مي‌افتد؟؟ اگر ماندن را به رفتن ترجيح بدهد؛ تصميمش عقلاني (به معناي اقتصادي) نيست.
اما آني كه ميرسد سر انتخاب نوع ابزار آلات دو حالت بيشتر ندارد: يا آنقدر حجم سرمايه‌اش بالا است (بهره هوشي بالايي دارد) كه بيشتر از يك بشكه نفت ارزش افزوده ايجاد مي‌كند و اقتصاد ملي راضي به از دست دادنش نيست. يا از قبل و با كانال‌هاي ارتباطي كه داشته، سرمايه‌گذاري كرده و حالا متناسب با سرمايه‌اش (بهره هوشي‌اش) عايدي دارد پس بين نحوه غذا خوردن گير مي‌كند. اما اين دو گروه متاسفانه كل عاملان هوشي كشور ما را تشكيل نمي‌دهند.
گرچه در مورد مهاجرت حرف زياد هست ولي بخش اعظمي از مهاجران ايران را يا افراد از طبقه متوسط مالي با بهره هوشي متوسط و بالاتر تشكيل مي‌دهند يا افراد با بهره هوشي بسيار بالا از خانواده‌هاي متوسط و بالاتر.

عطيه گفت...

ياسمن جان قبول دارم كه خواننده‌هاي وبلاگتون از نظر هوشي در سطح متوسطي نيستند اما متاسفانه چيزي كه در كل دنيا جريان دارد متفاوت هست، يعني شما اگر نيروي ماهر كاري باشيد بايد سهمي در درآمد ملي داشته باشيد چيزي كه در كشورهاي پيشرفته اتفاق مي‌افتد و اصلا مبناي دانشگاه و موسسات آموزشي هم اين بوده است (البته بگذريم كه در همين مورد هم بحث زياد هست) اما وقتي ما در شرايط اقتصادي اي زندگي مي‌كنيم كه اصولا نيروي كار ماهر و غيرماهر هيچ فرقي با هم ندارند و يك بشكه نفت ارزش افزوده بيشتري نسبت به يك نيروي كار ماهر براي كشور ايجاد مي‌كند؛ بنابراين وجود يك نيروي كار ماهر در چنين اقتصادي اگر از يك طبقه متوسط باشد؛ از نظر "اقتصادي" به ضررش خواهد بود چون در مقابل سرمايه‌اي كه دارد: هوش و ذكاوت و ... عايدي متناسب با آن ندارد. يعني عايدي يك فرد باهوش (سرمايه دار مثلا) با عايدي يك فرد بي هوش (بدون سرمايه) برابر هست. خوب فكر مي‌كنيد فرد باهوش ماندن در كدام اقتصاد را ترجيح مي‌دهد؟ در اقتصادي كه نه تنها اصل سرمايه اش برنميگرده بلكه سودي هم دريافت نمي‌كند يا اقتصادي كه دست كم سود متناسب با سرمايه‌اش را بهش پرداخت مي‌كنند؟؟؟ بنابراين باز هم درگيري بين نحوه انتخاب ابزار آلات غذا خوردن نيست. گزينه‌ها اينجا انتخاب بين خوردن غذاي با كيفيت و كم كيفيت هست. حالا شما اين آدم باهوش رو بگذار در يك خانواده متوسط كه آدم‌هاي دور و برش همگي باهوش و استاد دانشگاه و ... نيستند (منظور من هم از زور بازو اين بود) ولي از لحاظ مالي طبقه متوسط هستند مثلا. چه اتفاقي مي‌افتد؟؟ اگر ماندن را به رفتن ترجيح بدهد؛ تصميمش عقلاني (به معناي اقتصادي) نيست.
اما آني كه ميرسد سر انتخاب نوع ابزار آلات دو حالت بيشتر ندارد: يا آنقدر حجم سرمايه‌اش بالا است (بهره هوشي بالايي دارد) كه بيشتر از يك بشكه نفت ارزش افزوده ايجاد مي‌كند و اقتصاد ملي راضي به از دست دادنش نيست. يا از قبل و با كانال‌هاي ارتباطي كه داشته، سرمايه‌گذاري كرده و حالا متناسب با سرمايه‌اش (بهره هوشي‌اش) عايدي دارد پس بين نحوه غذا خوردن گير مي‌كند. اما اين دو گروه متاسفانه كل عاملان هوشي كشور ما را تشكيل نمي‌دهند.
گرچه در مورد مهاجرت حرف زياد هست ولي بخش اعظمي از مهاجران ايران را يا افراد از طبقه متوسط مالي با بهره هوشي متوسط و بالاتر تشكيل مي‌دهند يا افراد با بهره هوشي بسيار بالا از خانواده‌هاي متوسط و بالاتر.

عطيه گفت...

ياسمن جان قبول دارم كه خواننده‌هاي وبلاگتون از نظر هوشي در سطح متوسطي نيستند اما متاسفانه چيزي كه در كل دنيا جريان دارد متفاوت هست، يعني شما اگر نيروي ماهر كاري باشيد بايد سهمي در درآمد ملي داشته باشيد چيزي كه در كشورهاي پيشرفته اتفاق مي‌افتد و اصلا مبناي دانشگاه و موسسات آموزشي هم اين بوده است (البته بگذريم كه در همين مورد هم بحث زياد هست) اما وقتي ما در شرايط اقتصادي اي زندگي مي‌كنيم كه اصولا نيروي كار ماهر و غيرماهر هيچ فرقي با هم ندارند و يك بشكه نفت ارزش افزوده بيشتري نسبت به يك نيروي كار ماهر براي كشور ايجاد مي‌كند؛ بنابراين وجود يك نيروي كار ماهر در چنين اقتصادي اگر از يك طبقه متوسط باشد؛ از نظر "اقتصادي" به ضررش خواهد بود چون در مقابل سرمايه‌اي كه دارد: هوش و ذكاوت و ... عايدي متناسب با آن ندارد. يعني عايدي يك فرد باهوش (سرمايه دار مثلا) با عايدي يك فرد بي هوش (بدون سرمايه) برابر هست. خوب فكر مي‌كنيد فرد باهوش ماندن در كدام اقتصاد را ترجيح مي‌دهد؟ در اقتصادي كه نه تنها اصل سرمايه اش برنميگرده بلكه سودي هم دريافت نمي‌كند يا اقتصادي كه دست كم سود متناسب با سرمايه‌اش را بهش پرداخت مي‌كنند؟؟؟ بنابراين باز هم درگيري بين نحوه انتخاب ابزار آلات غذا خوردن نيست. گزينه‌ها اينجا انتخاب بين خوردن غذاي با كيفيت و كم كيفيت هست. حالا شما اين آدم باهوش رو بگذار در يك خانواده متوسط كه آدم‌هاي دور و برش همگي باهوش و استاد دانشگاه و ... نيستند (منظور من هم از زور بازو اين بود) ولي از لحاظ مالي طبقه متوسط هستند مثلا. چه اتفاقي مي‌افتد؟؟ اگر ماندن را به رفتن ترجيح بدهد؛ تصميمش عقلاني (به معناي اقتصادي) نيست.
اما آني كه ميرسد سر انتخاب نوع ابزار آلات دو حالت بيشتر ندارد: يا آنقدر حجم سرمايه‌اش بالا است (بهره هوشي بالايي دارد) كه بيشتر از يك بشكه نفت ارزش افزوده ايجاد مي‌كند و اقتصاد ملي راضي به از دست دادنش نيست. يا از قبل و با كانال‌هاي ارتباطي كه داشته، سرمايه‌گذاري كرده و حالا متناسب با سرمايه‌اش (بهره هوشي‌اش) عايدي دارد پس بين نحوه غذا خوردن گير مي‌كند. اما اين دو گروه متاسفانه كل عاملان هوشي كشور ما را تشكيل نمي‌دهند.
گرچه در مورد مهاجرت حرف زياد هست ولي بخش اعظمي از مهاجران ايران را يا افراد از طبقه متوسط مالي با بهره هوشي متوسط و بالاتر تشكيل مي‌دهند يا افراد با بهره هوشي بسيار بالا از خانواده‌هاي متوسط و بالاتر.

عطيه گفت...

من يه حرفي هم براي دوستي كه گفتند من ميتوانم چهار پنج سال ديگه صد ميليون داشته باشم بگم:
اگر فرض كنيم صد ميليون شما الان يك رقم حقيقي است نه اسمي يعني تورم از آن كاسته شده و صد ميليون شما واقعا صد ميليون مي‌ارزه يعني فرض كنيم كه شما مثلا حدود 120 ميلوين داريد اما در واقع اندازه 100 ميليون قدرت خريدداريد (به خاطر شرايط تورمي و ...). با احتساب نرخ تورم حدود 15 درصد ارزش فعلي پول شما در چهار سال آينده معادل حدود 49 ميليون تومان هست. يعني به اندازه 49 ميليون تومان كنوني قدرت خريد خواهيد داشت. البته من نرخ تنزيل و قيمت‌هاي ثابت و اينا رو در نظر نگرفتم.

فقط اگه خواستيد كه ضرر نكنيد و ميتوانيد اين پول را به صورت قسطي مثلا سرمايه گذاري كنيد اقدام به خريد مسكن يا ملك مسكوني يا تجاري به صورت قسطي كنيد. فقط حواستون باشه كه از انبوه سازها، مسكن نخريد يا با اعتماد كامل صد در صد بخريد (كه اين اعتماده خيلي سخته تو كشور ما- يعني در بهترين بهترين بهترين حالت 50-50 هست) و دوم اينكه در زمان ايجاد حباب مسكن (ركود يا رونق غير منتطره بازار مسكن) اين خريد را نكنيد چون بلافاصله اگر اين حباب بتركد بخش زيادي از سرمايه اتون رو از دست خواهيد داد.

بهروز گفت...

از عطیه عزیز برای راهنمایی اش ممنونم.
البته یک نکته مهمی که نمیشه ازش غافل شد در این حساب و کتابها، خدمت وظیفه و سربازی است که یک مانع بزرگ برگشتن برای آقایونی هست که باهاش درگیرن. هر چند در این سالها بعضی بچه ها از طریق بنیاد نخبگان و این سازو کار برای معافیت اقدام کردن، اما من خودم بی خیال شدم چون دیدم واقعا بیگاری هست و به مصیبت و وقتی که باید تلف کرد نمی ارزه.
اگر سیستمی قصد برگرداندن تحصیل کرده هاش رو داره و فکر میکنه می تونه ازشون استفاده کنه، باید شرایطش رو فراهم کنه نه اینکه به فارغ التحصیل دکتری-اش بگه شما بفرما دو سال اونهم از پرثمرترین سال های عمرت رو برو پادگان یا یه دخمه تو یه مرکز عملیاتی چیزی.
البته سیستم دولتی و حکومتی ما پیش فرضش بر اینه که خارج رفته ها (برای تحصیل) به ما نیاز دارند نه ما به خارج رفته ها. من فعلا نمی دونم چقدر این پیش فرض درست یا غلطه.

عطيه گفت...

بهروز جان
در مورد سربازي كه حرف زياد است ولي معمولا مدلي از سربازي توصيف مي‌شود كه انگار قراره در زندان گوانتانامو در سلول انفرادي بدون هيچ گونه امكاناتي زندگي كنند باور كنيد دو سال سربازي باعث نمي‌شود كه شما فرصت فضانورد شدن را از دست بدهيد. اما فكر كنم اگر آقايان ايراني جاي خانم‌ها باشند احتمالا تصور زندگي در قعر جهنم را خواهند داشت.


اما در مورد مسكن هم يك توضيح كوچك بدهم:
مسكن يك كالاي بادوام مصرفي و ضروري است. در شرايط تورمي و ركودي (بيكاري) خانوارها متقاضي مسكن هستند به قصد تعويض و بزرگ تر كردن متراژ مسكن در آينده. بنابراين اين تقاضاي مسكن سرمايه اي هم هست مثل طلا كه در ايران هم جنبه سرمايه گذاري دارد هم تزييني.

اما در شرايط تورمي و ركودي، گروه دومي كه وارد بازار مسكن مي‌شوند؛ سوداگران هستند كه در شرايط رونق و يا ركود وارد بازار ميشوند و يا از آن خارج مي‌شوند. ورود اين سوداگران باعث ميشود تعداد مسكن عرضه شده بيشتر از تقاضا شده باشد و بازار دچار ركود مي‌شود (كاهش قيمت و سود انتظاري) و در نتيجه وارد بازار كالاهاي مصرفي مانند خوراك و پوشاك و ... و ارز و طلا مي‌شوند (كه البته چون دولت در زمينه طلا و ارز دخالت زيادي دارد معمولا ورود اين افراد به بازارهاي طلا و ارز در درجه دوم هست و مسكن در درجه اول به دليل دخالت كم‌تر دولت). البته اين سوداگران معمولا وارد بازار مسكن گران قيمت با متراژ بالا و امكانات رفاهي بالاتر مي‌شوند.

شرايطي كه الان بازار مسكن با آن روبرو هست؛ ركود هست يعني تعداد مسكن عرضه شده بيشتر تعداد مسكن تقاضا شده هست زيرا قدرت خريد مردم كم‌تر شده است.
در كوتاه مدت يعني مثلا يك سال اول چنين شرايطي چون هنوز سوداگران مقاومت مي‌كنند؛ قيمت مسكن افزايش پيدا مي‌كند اما در بلند مدت قيمت مسكن كاهش مي‌يابد.

از طرفي اگر نرخ ارز افزايش پيدا كند (يعني ارزش ريال در برابر دلار كاهش پيدا كند) و يا قيمت نفت كاهش پيدا كند؛ باز قيمت مسكن كاهش پيدا مي‌كند و سوداگران به سمت بازار كالاهاي مصرفي خواهند رفت.

نوسانات بازار سهام هم تاثير مستقيم دارد يعني اگر بازار سهام رونق داشته باشد بازار مسكن هم رونق دارد كه الان تا جايي كه من ميدانم بازار سهام هم دچار ركود هست.

حالا در اين شرايط اگر ميخواهيد در ايران سرمايه گذاري كنيد به نظر من يا به سمت خريد ملك تجاري يا مسكوني برويد يا به سمت بازار طلا و ارز كه البته دردسر زيادي دارد اما بازار مسكن به دليل بادوام بودن آن، ميتواند به عنوان سرمايه‌اي براي شما باشد؛ يعني مي‌توانيد هنگام بازگشت، مسكن را تبديل به ريال كنيد و سرمايه اوليه يك كار تجاري قرار بدهيد يا در نهايت به عنوان محل زندگي از آن استفاده كنيد اگر هم كه برنگشتيد مي‌توانيد از اجاره آن استفاده كنيد. من به آمار كشورهاي خارجي وارد نيستم اما فكر نكنم در ركود فعلي بتوانيد در فعاليتي سرمايه گذاري كنيد كه سود آن بيشتر از 20 درصد باشد در حاليكه قيمت مسكن در ايران در سال 85 داراي رشد 27 درصدي بوده است.
به هر حال بهتر است كه از حالا سرمايه گذاري كنيد به جاي اينكه چهار پنج سال بعد، يك مبلغي را ناگهاني وارد ايران كنيد كه قدرت خريد كمي هم دارد.

بهروز گفت...

عطیه عزیز،
باز هم از راهنمایی های گرانقدر شما درباره ارزش پول و نحوه سرمایه گذاری آن ممنونم.
البته درباره سربازی، حرفم همان است که گفتم و متاسفانه واقعیت است. دوستان نزدیکی دارم که الآن دوره خدمت وظیفه را در نواحی دورافتاده و بدون امکاناتی میگذارنند، قصد ادامه تحصیل داشتند اما حتی شرایط برای حفظ کردن لغت زبان نیز فراهم نبوده و منصرف شده اند و شاید هر چند ماه یکبار بتوانند چند روز مرخصی به شهرشان بیایند. بگذریم از اینکه هیچ چیز نمی تواند ضرر دو سال دوری از محیط تحقیق را برای کسی که می خواهد محقق شود جبران کند. جالب است برایتان از قانون دیگری از خدمت وظیفه بگویم: معافیت و اجازه تحصیلی فقط تا مقطع دکتری داده می شود و پست-داک را شامل نمی گردد. پس از دکتری باید برگردیم، سربازی رویم و سپس اگر بعد از دو سال وقفه، استادی ما را محل میگذاشت و حوصله اش را هم داشتیم برای پست-داک اقدام کنیم.
من مطمئنم سربازی یکی از دلایل اصلی عدم بازگشت به ایران در آقایان است.