۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

تعامل به جاي تقابل

در يادداشت قبلي ام اشاره كردم كه متاسفانه بخشي از دانشگاهيان ما يك سري احساسات ضد بازاري دارند. متاسفانه هر از گاهي با استاداني رو به رو مي شوم كه هر آن كه را كه از خود ثروتمند تر است بدون هيچ سند و مدركي و با بي پروايي و بي مسئوليتي تمام به خلافكاري متهم مي كند. اين كار-متهم كردن بدون داشتن شواهد- از نظر ديني نادرست است.
خوشبختانه خانواده هاي سنتي و مذهبي ما به اين نكته توجه دارند و فرزندشان را با اين ارزش بارمي آورند.
در فرهنگ مدرن نيز بر اين نكته تاكيد مي شود:
innocent until proven guilty
اما آن دسته از مردم كه نه با فرهنگ ديني سر آشتي دارند و نه با مفهوم مدرن حقوق بشر ، با اين مفهوم نيز مشكل دارند. بي پروا ديگران را متهم مي كنند بي آن كه احساس عذاب وجدان كنند. به زعم خود با این کار آزادگی به خرج می دهند و خدمتی به عدالت اجتماعی می کنند. اگر اندکی تاریخ قرن بیست را ورق بزنند می بینند که عدالت خواهی با این شیوه ی افسار گسیخته ی توام با بخالت چه بلاهایی بر سر ملت ها آورده!

تا جايي كه من مي دانم دانشگاهيان آمريكا -برعكس آن خانم دکتر دانشگاه شریف- از سر كلاس حكم اعدام براي ميليونرهاي آمريكايي صادر نمي كنند! (اگر اشتباه مي كنم بگوييد!) از طرف ديگر ميليونر ها ی آمریکایی براي پيشرفت دانشگاه پول وقف مي كنند. البته قوانين آمريكا نيز اين گونه اوقاف را تشويق مي كند (از مالياتشان كم مي شود و...) . اگر دانشگاهيان آمريكا هم با سرمايه دارانشان سر نزاع داشتند سرمايه داران آنها نيز پول عزيزشان را وقف دانشگاه نمي كردند.
حتی در همین کشور همسایه ی ما ترکیه هم وضع به همین منوال است: خاندان های ثروتمند سابانجی و کُچ با هم در ایجاد دانشگاه و موزه در ترکیه رقابت می کنند. دانشگاه کچ در ترکیه روز به روز پیشرفت می کند. سرمایه داران کوچک تر هم در ترکیه به دانشگاه ها کمک مالی می کنند. در دانشگاه بغاز ایچی که بودیم ساختمانی به تازگی افتتاح شده بود که حتی موزاییک هایش را هم سرمایه داران اهدا کرده بودند. یکی از اساتید دانشکده ریاضی که یک خانم از خانواده ای متنفذ بود ترتیب و هماهنگی این اهداها را داده بود. من خودم هیچ گاه دوست ندارم نقشی مشابه آن خانم دکتردانشگاه بغاز ایچی ایفا کنم چون بیشتر دوست دارم شخصیت علمی داشته باشم تا شخصیت اقتصادی-اجتماعی. اما به افرادی چون او احترام قایلم و وجود شان را در دانشگاه ها مفید و حتی لازم می دانم. اون از خانم دکتر دانشگاه بغاز ایچی، این از خانم دکتر دانشگاه شریف!

هر موسسه ي دانشگاهي و تحقيقاتي در ایران يك سري بخش هاي مالي نيز دارد: بخش مالي -اداري، بخش تعاوني مسكن ، بخش خريد و...
تازگي ها هم كه برخی دانشگاه ها ی ایران مجبور شده اند سالن هاي خود را براي درآمدزايي اجاره دهند (حتی برای جشن عروسی!) و...(اتفاقا این کار خیلی هم بد نیست. در کلیسای استنفورد هم عروسی برگزار می شد و اتاق های مهمانسرای سرن را موقع نمایشگاه اتومبیل ژنو به غیر فیزیکپیشگان اجاره می دادند.)
دو نوع نگاه وجود دارد: يكي آن كه اين بخش ها را عده اي اداره كنند كه خود افراد آكادميك هستند و ديگر آن كه اين بخش ها به دست كساني سپرده شود كه ذهنيت و پيش زمينه اي بازاري گونه دارند نه آكادميك.

برخي از استادان دانشگاه نگاه اول را مي پسندند. اين افراد به افراد تيپ دوم اعتماد ندارند و گمان مي كنند چون تحصيلات عالي دارند در اين گونه كارها نيز بهتر عمل خواهند كرد. اين تصور آن ها اشتباه است. از يك طرف درگير شدن با مسايل مالي به طور مستقيم به كار آكادميك آنان ضربه مي زند. با توجه به اين كه ما در اين مملكت محقق جدي كم داريم اين ضربه ي كمي به نظام دانشگاهي نيست! ضربه اي كه به اين طريق مي خورد بيش از ضربه اي است كه حيف و ميل مالي مي تواند داشته باشد. از طرف ديگر، فعاليت هاي مالي استعداد خاص خود را مي طلبد: شخص بايد بلد باشد خوب چانه بزند. بايد netwrokخود را داشته باشدو... اين كارها از دست يك رياضيپيشه يا فيزيكپيشه خوب بر نمي آيدمگر آن كه ذهنيت علمي خود را ببوسد و بگذارد كنار!

بهترين راه آن است كه اين قبيل مسئوليت ها به افراد با ذهنيت بازاري سپرده شود. براي آن كه به هدر رفتن منابع مالي به حداقل برسد بايد بين اين گروه و محققان تعامل سالم به وجود آيد. بايد تبختر و بي اعتمادي كنار نهاده شود و در عمل نشان داده شود كه هر كه برا ي اعتلاي موسسه مي كوشد شايسته ي احترام است.
مسايل مالي حاشيه هايي دارند كه شايد ما نپسنديم اما نمي توانيم كه جلوي آن را هم بگيريم! ولی كاري مي توانيم بكنيم كه چيزي كه از بيت المال خريداري مي شود به درد بخور باشد نه آن كه گوشه اي بدون ا ستفاده بيافتد و جا تنگ كند. مي توانيم نياز هاي خودرا به عنوان محقق يا كارمند اداري ليست كنيم و در اختيار آنها بگذاريم. به آنها مشاوره دهيم كه چه چيز اينجا كاربرد دارد و چه چيز ندارد. اين كار نياز به تعامل دارد وتعامل احترام متقابل مي طلبد. راهي كه استادان «بازاري ستيز» نسل هاي قبل رفته اند -و متاسفانه گاهي توسط برخي از فهيم ترين استادان همنسل من هم مقلدانه دنبال مي شود -در عمل بيشتر به هدر رفتن سرمايه هاي مملكت انجاميده. وسايلي خريداري شده كه گوشه اي افتاده و خاك خورده اند. مثلا چند سال پيش يك سري وسايل ورزشي مانند تردميل و... براي پژوهشگاه ما خريدند كه حتي يك بار هم من نديدم كسي از آنها استفاده كند. بعد هم برش داشتند و بردند. در صورتي كه با هزينه ي آنها مي شد وسايلي خريد كه به درد مي خوردند . ترد ميل همين جوري به ذهنم آمد. نمونه ها بسيارند! پژوهشگاه ي ما آن قدر ثروتمند نيست كه بخواهد پول هايش را به اين گونه دور بريزد. اگر تعامل سازنده اي بين محققان و بخش مالي -اداري بود آن پول ها مي توانست بهتر خرج شود.
آن چه كه گفتم حاصل تجربه ي كوتاه مديريت شاهين بر پژوهشكده بود. دوره اي كه در آن آزمايشگاه كربن پژوهشكده تجهيز شدو بنا به توصيه دكتر شفيع خاني (مسئول آزمايشگاه) و با تعامل مديريت پژوهشكده و رئيس بخش مالي -اداري وقت (آقاي م) و با مساعدت هاي ايشان دستگاه طيف نگار رامان خريداري شد. دوستي و احترام متقابل بين شاهین و آقاي م ثمرات فراواني براي پژوهشكده داشت.
از طرف ديگر اين دوستي و احترام متقابل و تعامل سازنده خيلي از كسان را كه از دور مي نگريستند به تعجب وا داشته بود. از نظر آنها شاهين جواني بود كه «كله اش باد داشت» تا جايي كه سر جلسات شوراها به استادان جا افتاده اعتراض مي كرد كه به جاي جوك گفتن به بحث درباره ي دستور كار جلسه بپردازند. يا وقتي نمي توانست جلوي اتلاف وقت جلسه را بگيرد مقاله اي از كيفش بيرون مي آمد و خيلي جدي مشغول به خواندن مي شد. بر خلاف تصور آنان روحيه ي آكادميك شاهين و جديتش در كار مانع از آن نشد كه با رئيس وقت بخش مالي-اداري رابطه اي سازنده و توام با احترام متقابل ايجاد كند. همه چيز به جاي خود!

شاهین کاملا درک می کرد که شخصی با شخصیت و سن آقای م یک «بزرگ ِخاندان» به معنای ایرانی کلمه است. این موقعیت هژمونی ای می طلبد که شاهین آن را به رسمیت می شناخت و در عمل نیز نشان می داد که به این هژمونی احترام می گذارد و نمی خواهد آن را زیر سئوال برد. برای همین تعامل به راحتی انجام می گرفت. درنتیجه خرید ها در دوره ی مدیریت شاهین هدفمند و در راستای نیازهای پژوهشکده و تجهیز آزمایشگاه ها و ... و به منظور کار تحقیقی با کیفیت بالاتر بود .

من نمی گویم برویم و از آلمانی ها و ژاپنی ها و کره ای ها و آمریکایی ها و... یا حتی ترکیه ای ها تقلید کنیم. ما فرهنگ خود را داریم و آن چه که در آن کشورها کار می کند ممکن است در ایران کار نکند. من می گویم بیاییم و ساختار های آشکار و نهان در جامعه ی خود را بشناسیم و بی جهت با آنها در نیافتیم. این ساختارها را به رسمیت بشناسیم و با آنها تعامل کنیم. ضعف دانشگاه های ما در سطح اجتماع و تاثیر گذاری در جامعه تا حد زیادی, از ضعف دانشگاهیان ما در این شناخت و تقابل باساختار های سنتی و ریشه دار جامعه نشات می گیرد.



۷ نظر:

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
شاید شما دارای درجه ی دکترا و دارای سوابق دانشگاهی باشی، ولی آیا نهاد دانشگاه در ایران را می شناسی؟
دانشگاه در ایران، نهاد پیچیده ای است. نهادی به نام شورای عالی ی انقلاب فرهنگی، خارج از قانون اساسی، تقریباً یا دقیقاً مسلط است بر وزارت علوم (که ظاهراً متولی ی امر آموزش عالی است). شورای عالی ی انقلاب فرهنگی، ظاهراً، برای تنظیم روابط بین دانشگاه آزاد اسلامی و وزارت علوم (و انواع و اقسام دانشگاهها؟) و برای اعطای مدرک دکترا و کارشناسی ی ارشد و ... به حوزویان است. نهاد مقام معظم رهبری در تمام دانشگاهها حضور دارد و ظاهراً عضو این نهاد در تدوین کتابهای دانشگاهی و جلسات شوراهای عالی ی آموزشی حضور دارد.

در ایران، آیت الله موسوی اردبیلی و آقای بی آزار شیرازی و آیت الله سبحانی و آیت الله مهدوی کنی، اراده می کنند و

«دانشگاه تأسیس می کنند». دقت کردید؟ دانشگاه تأسیس می کنند، نه که حوزه ی علمیه یا مسجد تأسیس کنند.

در ایران، تأسیس و ریاست دکتر م. ج. ل. بر مرکز تحقیقات فیزیک نظری، و ریاست دکتر رضا منصوری بر چند نهاد علمی در طول حدود بیست یا سی سال، اینها دلایل صرفاً علمی ندارد.

شما واقعاً چه در فکرت است وقتی نهاد دانشگاه را داری با نهاد «بازار» طرح می کنی و بررسی می کنی؟ اگر نهاد دانشگاه را مثلاً با نهاد وزارت اقتصاد یا با نهاد سازمان بودجه در یک مقاله بررسی کنی، شاید وجهی داشته باشد.

دانشگاه در ایران، از اولش تا الان، ظاهراً نهادی مظلوم بوده.

منجوق گفت...

علیکم السلام
گیریم هر دو فرمایش جناب عالی در مورد مظلومیت دانشگاه متین باشد!

همین فرمایش شما مهر تاییدی است بر نکته ای که من می خواهم ریشه یابی کنم: چرا نهاد دانشگاه در مملکت ما این قدر ضعیف است؟

جوابی هم که می دهم آن است که دانشگاهیان ما جامعه و ساختارهای ظریف آن را نمی شناسند. ضعف خود را از یاد می برند و با وجود ناتوانایی جلوی ساختارهای قدرتمند تر از خود صف می کشند. همین صف آرایی توان آنهارا از آنها می گیرند و نیرویی نمی ماند که به کار های بزرگ تر برسند.


این که دانشگاه از اول و یا از آخر مظلوم بوده جواب سئوال نیست! چرا با نهاد های قوی تر کسی نمی تواند از این شوخی ها بکند؟!


در ضمن من هیچ کجای یادداشتم مقایسه ای بین دانشگاه با بازار نکرده ام. شما اشتباه متوجه شده اید.
به بازار و فرهنگ بازاری در ایران به عنوان واقعیتی که دانشگاهیان باید به رسمیت بشناسند اشاره کرده ام.

منجوق گفت...

« آنها بيژن گيج وويج و افسرده اما قديس گونه را ترجيح مي دهند چرا كه به راحتي مي توانند از او يك قهرمان بسازند و از دشمنان واقعي و خياليش ديوان دو سر. به اين ترتيب با خيال راحت مي توانند پشت سر دشمنان بيژن غيبت كنند. اما بيژن فعلي انتظارات آنها را بر آورده نمي
كند. او بيش از حد زميني شده. ديگر مظلوم نيست تا بتوانند درباره دستاوردهاي خياليش (در
صورت عدم ظلم) داستان پردازي كنند. »


قسمتي بود از داستان بيژن كه سه سال پيش نگاشتم:
http://physics.ipm.ac.ir/people/farzan/BijenAndMichael.pdf

ناشناس گفت...

salam
I have visited university of basis science in zanjan and I was told that the dean of university have got money from riches in zanjan and because of this independency from vezarate olom and dolat,
he was realy successful in creating free and academic atmosphere!
For instance professors and students(male and female) have lunch at the same restaurant, they had very modern coffee shop!

I know you may say that these are not academic. I will give u another example.
This uni is desigened for graduage studies and vezarte olom for his sake almost force them to accept undergraduate students(unlike the uni's approach) and
after uni's long resistance, they could plan to have only one! single major.
I am not against having undergradaue, but for uni like that is a contradiction.
My point:
More free of goverment funds, more independency and more freedom in
creating real academic atmosphere.

منجوق گفت...

سلام

دكتر يوسف ثبوتي موسس و رئيس موسسه تحصيلات تكميلي زنجان كه شما به آن اشاره كرديد به معناي واقعي كلمه فرهنگ جامعه اش و ساختارهايش را مي شناسه. از اين جهت به مي تونه يك الگو براي ما جوان تر ها باشه.

ایلیا گفت...

دكتر يوسف ثبوتي موسس و رئيس موسسه تحصيلات تكميلي زنجان دیگه رئیس نیست.
خدا می دونه چه بغضی دارم و اشک در چشمام حلقه زده وقتی دارم اینو می نویسم. همینم به زور نوشتم.
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1137529

عطيه گفت...

در مورد پست قبلي كه در ادامه اين پست نوشتيد من فقط يك نكته را بگويم:
من جاي شما بودم، به استادم مي‌گفتم چپ درون‌اتان را كنترل كنيد. D:

اما ياسمن جان اين اتفاق مي‌افتد و اين حس وجود دارد و دليلش هم اين است كه طيف گسترده‌اي از افرادي كه در كشور ما به دنبال تحصيل و درس و ... مي‌روند معمولا براي جبران فاصله‌هاي طبقاتي با قشر ثروتمند كشورمان اين كار را مي‌كنند. ديديد مي‌گويند "برو درس بخوان براي خودت كسي بشي؟؟" اگر به طيف دانشگاهيان ما هم نگاه كنيد از طبقات متوسط و رو به پايين هستند و دليل اينكه به دنبال هويت هستند اين هست كه مي‌خواهند اين فاصله طبقاتي را پر كنند مثلا از طريق تحصيل و بعد كه به تحصيلات مي‌رسند مي‌بينند باز هم همان مشكل سرجايش هست و همان فاصله هنوز وجود دارد و ... بعد دست به مقايسه مي‌زند و .... همينطوري بگير و برو تا برسي به اينكه احساس مي‌كند بايد اين آدم‌ها را اعدام كرد و ... چون نتوانسته اين فاصله طبقاتي را پر كند.
يك سري باورها هم در جامعه ما به خاطر وجود اين فاصله طبقاتي هست مثل اينكه: "فرد تحصيلكرده و فرزانه و ... كه دنبال پول نميره و ... اينها مال افراد غير فرهيحخته و دنيا دوست و... هست." در حاليكه در واقعيت امنيت و آرامش مالي است كه به انسان‌ها احساس خوشبختي و ... مي‌دهد.

دليل نفوذ روحانيت و حوزه در بازار هم يك تاريخ هزار ساله دارد در صورتي كه دانشگاه در ايران هنوز به دويستمين سال تاسيسش نرسيده. ضمن اينكه اصولا ترتيبات مالي در بازار ايران به شدت سنتي و وابسته به مذهب هست چيزي كه در دانشگاه جاي چنداني ندارد.

من البته متخصص علوم مديريتي نيستم ولي تا جايي كه سوادم اجازه مي‌دهد مي‌دانم كه در دنيا هم بحث بر سر اينكه مديريت مثلا يك باشگاه فوتبال را به يك فوتباليست بدهيم بهتر است يا به يك فردي كه قدرت مديريت در زمينه تجارت و بازار و ... دارد؟ در سيستم كشورهاي پيشرفته معمولا چه در عمل و چه در تئوري نتيجه به نفع گروه دوم تمام مي‌شود اما در ايران فرق چنداني ندارد (مخصوصا كه اقتصاد بازار آزاد در ايران عملا وجود ندارد و يك سيستم ديگري هست) در ايران به اين دليل بعضي از مثلا فوتباليست‌ها در زمينه مديريت موفق نمي‌شوند -با اينكه علم و عمل خوبي دارند - زيرا معمولا مديريت در سيستم ما يك جور سيستم هيئتي هست به همين دليل وقتي يك نفر هم كه فكر مي‌كند مي‌تواند قدرت اجرايي داشته باشد وارد سطوح مديريتي مي‌شود، چه بخواهد و چه نخواهد مجبوره به اين سيستم هيئتي تن بدهد و وقتي اين كار رو ميكند عملا ميزان بهره وري كاري‌اش پايين مي‌آيد و ... بقيه هم كه مي‌دانند سيستم در كل چه مدلي هست ترجيح مي‌دهند سر جلسات جدي جوك تعريف كنند. البته به نظرم بهتر است يك دوست مديريت خوانده اين‌ها را برايتان توضيح بدهد. از يك طرف در سيستم ايران واقعا مديريت كردن اصولي كار سختي است. الان خريدها مثلا بيشتر به شيوه اينترنتي و تلفني و كاتالوگي و ...انجام مي‌شود مخصوصا خريدهاي كلان و بزرگ‌تر و ... چنين تغييراتي باعث مي‌شود كه شما براي كاهش هزينه‌ها و سودآوري و بهره وري بهتر مجبور باشيد واحد خريد را مثلا منحل كنيد و اين باعث بيكاري يك عده مي‌شود. از آن طرف اگر بخواهيد قسمت خريد را تبديل به يك واحد با بهره وري بالا بكنيد، مجبوريد افرادي را استخدام كنيد كه قدرت چانه زني و ... در بازار را داشته باشند و شيوه‌هاي كم هزينه‌تر را بهتر بشناسند ولي عملا در ايران در 200 درصد شركت‌ها و ... مسئول خريد را يك فرد بيسواد و يا در نهايت زير ديپلم و ... قرار مي‌دهند و ... حالا همين يك واحد را در نظر بگيريد، ببينيد كه در عمل شما مثلا چقدر بايد تعديل نيرو كنيد تا بتوانيد تعامل خوبي با بازار داشته باشيد و ... و اين براي يك مدير ايراني به شدت كار سختي است.