۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

فيلم هندي (2)

آقا پليس كه از پسر بودن فرزندش غرق سرور است، دسته گل گنده اي براي همسرش مي برد. همسرش تشكر مي كند و مي گويد چرا زحمت كشيده و او جواب مي دهد:"تو يه پسر به من دادي پس من دنيا رو هم به تو بدهم باز هم كم است." بعد پسرك بزرگ مي شود و مي بينيم چه قدر اين آقا پليس پسرش را دوست دارد و چه پدر مهرباني است.
آقا پليس، خيلي زرنگ و قوي است . با دزد ها و آدم بدها مبارزه مي كند. آدم بدها پسر او را گرو گان مي گيرند و مي گويند اگر فلان باج را به او ندهد پسر او را مي كشند. چند ساعت بعد دوباره زنگ مي زنند و آقا پليس در برابر چشمان ناباور اما مطيع و مطلقا تسليم همسرش مي گويد كه حاضر نيست به آنها باج دهد. آنها مي روند تا پسرك را بكشند، اما پسرك زبل از دست آنها فرار مي كند. پسرك بزرگ مي شود اما از آن پس در لاك خودش فرو مي رود.
پسرك عاشق مي شود. اما بينندگان عزيز جزييات آشنايي او را با دختر خانم جوان نمي بينند. بينندگان طبق معمول در اين باره به تخيل خود متوسل مي شوند و لابد تخيل بينندگان عزيز در مورد اين فيلم هم از تخيل فيلمنامه نويس و كارگردان بسي فراتر رفته است!!

بينندگان عزيز فقط خبردار مي شوند كه مرد جوان با چند تا لات بي سر و پا، دست به يقه شده و پليس خدمتگزار و وظيفه شناس هندوستان، او را دستگير كرده. مادر دلواپس است اما پدر به او اطمينان مي دهد كه جاي نگراني نيست وهمكاران او فقط به وظيفه خود عمل كرده اند. بينندگان عزيز از علت دعوا خبر دار نمي شوند اما پس از آزادي ، پسر به آنها مي گويد:"قطار محل مناسبي براي سفر خانم هاي جوان نيست." البته نه آقا پليس وظيفه شناس ما و نه نهاد پليس، برقرار كردن امنيت براي سفر خانم هاي جوان را جزو وظايف خود نمي دانند. اصلا اين مسئله آن قدر پيش پا افتاده و بي اهميت است كه آقا پليس وظيفه شناس عزيز به آن فكر هم نمي كند. ( بنا به مشاهدات مكرر دوستان ، مسافت پويش آزاد ميانگين براي خانم ها در شهرهاي هند از محله بازار شهر هاي ما هم كمتر است.)

بقيه فيلم را در بزرگسالي حوصله نكردم ببينم ولي از كودكي بخش هايي از آن را به خاطر دارم. آقا پسر رفته رفته از پدر خود فاصله مي گيرد. در يكي از صحنه هاي آخر فيلم آقا پليس پسرش را روي باند فرودگاه تعقيب مي كند و داد مي زند اگر نايستي شليك مي كنم. پسر به حرف پدر توجهي نمي كند و به فرار خود ادامه مي دهد.
من در اين باره بي اطلاعم اما آيا شليك گلوله در باند فرودگاه خطر آتش سوزي ندارد؟ آيا يك پليس را مي گذارند كه وارد باند فرودگاه شود و اسلحه بكشد؟ آيا اين قانوني است؟ اگر اطلاعي در اين باره داريد به من هم بگوييد.در هر صورت، در فيلم هندي محبوب ما پدر با چشم هاي گريان درست به سمت قلب پسر نشانه مي رود و چون پليس بسيار زرنگي است، تير او به خطا نمي رود و در قلب پسر مي نشيند.آفرين به اين نشانه گيري! انگليسي ها دلشان پس از چند صد سال به رابين هودشان خوشه. بيايند يه كم فيلم هندي ببينند تا بفهمند تير اندازي يعني همان كه پليس هاي مستعمره سابقشان با چشم گريان و در حال دويدن مي كنند!
در همان عالم بچگي از خود سئوال مي كردم كه آيا اين آقا پليس وظيفه شناس حتما مجبور بود به قلب فرزند دلبندش شليك كند؟! نمي توانست به پاهاي او شليك كند تا بعد معالجه شود؟!بعدها فهميدم نيروهاي انتظامي كلي آموزش مي بينند تا در تعقيب مجرمين به قسمت هايي از بدن شليك كنند كه مرگ يا معلوليت به دنبال نداشته باشد. بعد هم وظيفه دارند سريعا آن ها را به در مانگاه برسانند تا بلافاصله مداوا شوند. فرض بر اين است كه پس از مداوا در يك دادگاه صالحه با حضور يك وكيل مدافع در مورد آنها قضاوت مي شود و سپس حكم عدالت اجرا مي شود.
پسر كشته مي شود و پدر رستم وار او را در آغوش مي گيرد و عربده مي كشد. پس از كشته شدن پسر، مادر دلسوز او كه زني وفادار و فداكارو نمونه(!!) است ، همسر خود را تنها نمي گذارد. چون و چرا كردن در كار او نيست.
از آن بانمك تر اين كه عروس او، يعني همان همسر مقتول كه دعواي قطار سر او اتفاق افتاده بود هم اعتراضي ندارد. عروس خانم بيوه شده، آقا پليس را چنان شيرين "پدر" خطاب مي كند كه بيا و ببين. از اين مسخره تر پسر مقتول كه در ابتداي فيلم او را ديديم در انتهاي فيلم، خطاب به پدربزرگ مي گويد كه به او افتخار مي كند و تصميم خود را گرفته تا پليس وظيفه شناسي چون او شود.

ومسخره تر از همه اين كه نام فيلم "قانون" بود!
ضرب المثل آذري: اسم كچل را مي ذارن "زلفعلي"!
نمونه تاثير گذاري اين گونه فيلم ها: اندکی پس از پخش فیلم کتاب آن هم روانه بازار شد و با تیراژ نسبتا بالا به فروش رفت. کسانی کتاب را می خریدند و می خواندند که معمولا با کتابخوانی میانه ای ندارند. پس از اين فيلم ، بر اساس داستان آن فيلمسازان ايراني نسخه ايراني شده آن را ساختند. تلويزيون آن را هم پخش كرد (احتمالا بيش از يك بار).

۴۲ نظر:

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

مضحک تراز نوشتن سناریوی هندی این است که آنرا با زیرکی و تیزبینی تحلیل کنی (به بخش احتمال آتش سوزی روی باند فرودگاه مراجعه شود) و از هر دو بد تر این که وقت خود را،مثل من، با خواندن آن تلف کنی. گاهی یک چیز هایی مینویسید که به هر حال به خواندنش میارزد. همین است که آدم در دام چنین نوشته هایی هم میافتد. لا اقل در بخش موضوعی زیر نویس بفرمایید "آبکی" یا "آبگوشتی". این بابایی که این سناریو را نوشته اقلا کلی پول به جیب زده. بیکارید خانم منجوق؟ مگر کار علمی ندارید که فیلم هندی تحلیل میکنید؟ حالا که اینهمه وقت و حوصله دارید چطوراست که داستانهای شکسپیروهومرو یا کارتونهای پلنگ صورتی را هم با همین دقت و ظرافت تحلیل کنیدتا ببینیم این همه سال چقدر سرمان کلاه گذاشته اند و با احساساتمان بازی کرده اند.

منجوق گفت...

اگر شمااحساس مي كنيد نوشته ها ي من وقت شما را تلف مي كند آنها را نخوانيد. اما من با تفسير و تحليل اين فيلم نكته اي را مي خواستم بيان كنم كه در شرايط فعلي كاملا به جا است در باره آن صحبت شود: "روح قانون"!
نسبت "حق شهروندي"و "تكليف" با "قانون".


محبوبيت فوق العاده آن فيلم به قول شما آبكي و آبگوشتي در بين بخش بزرگي از جامعه ما نشان مي دهد كه اين مفاهيم در جامعه ما درست فميده نمي شوند. نتايج عملي اين كج فهمي را ما در چند هفته به عيان ديده ايم.

منجوق گفت...

اگر مي خواستند "پلنگ صورتي" را هم به عنوان يك كارتون "ارزشي" قالب كنند و در صد قابل توجهي از مردم هم خريدار اين قالب مي شدند شايد درباره آن هم تحليلي با برچسب "اجتماعي" مي نوشتم. اما خوشبختانه بازپرس پلنگ صورتي تنها يك فرد دست و پا چلفتي و ابله براي خنداندن تماشاچي معرفي مي شد نه الگوي وظيفه شناسي و تجسم "قانون"!

یک دوست که دلش تنگ شده گفت...

عالی بود. یک هفته ست دارم فکر می کنم چطور باید این روزها نوشت. عجب تیزبینی دلچسبی داشت. به شاهین سلام برسون

مصادره گفت...

please check this weblog: mosaderh.blogspot.com

siavash گفت...

نوترینوها چه خردند.
نه باری دارند و نه جرمی
و نه اصلا به هم کاری.
زمین در نزد انها گوی ابلهانه ای است
که فقط از میانش می گذرند
همچون دوشیزگان غبارروبی که از راهرو کوران دار
یا فوتونهایی که از جام شیشه
عالیترین گازها را تحقیر می کنند
استوارترین دیوار را نادیده می گیرند
به فولاد و سنج برنجی کم محلی می کنند
و به اسب نر در اخورش اهانت روا می دارند
و مرزهای طبقاتی را به سخره می گیرند
از من و تو عبور می کنند! همچون گیوتینهایی
بلند و بی درد بر سرمان فرود می ایند و بر چمن می افتند.
شب که می شود به نپال می رسند
و در وجود عاشق و معشوق
رسوخ می کنند- تو می گویی:
چه شگفت انگیز من می گویم: چه بی روح و بی ظرافت

جان اپدایک ( زخم زبان کیهانی)

منجوق گفت...

ترجمه از کی بود؟! کمی تا قسمتی شبیه دوبله های صدا و سیما بود.
ای کاش اصل شعر را هم می گذاشتید.

منجوق گفت...

http://hepunx.rl.ac.uk/neutrino-industry/html/poetry/index.html

منجوق گفت...

در مورد شعر بالا:

البته امروزه مي دانيم كه حداقل دو تا از نوترينوها جرم دار هستند. براي آشنايي مقدماتي با نوترينو ها مراجعه كنيد به اين متن آموزشي كوتاه كه به فارسي است:
http://physics.ipm.ac.ir/conferences/pheno-school/lectures/farzan.pdf

براي خواندن شعر به زبان اصلي مراجعه كنيد به
http://www.sanfordundergroundlaboratoryathomestake.org/index.php?option=com_content&view=article&id=161:updike-the-neutrino-poet&catid=2:general-news&Itemid=19

ناشناس گفت...

خیلی سخت نیست و نیازی به تعریف فیلم ندارد. بعضی ها مسایل رابرای خودشان آنچنان می پیچانند که تا همه چیز را بهم بریزند بعدفکر میکنند دارند کار مثبت انجام میدهند.به ماجرای قضیه کشته شدن خانم جوان که امروز پیراهن عثمان شده فکر بشه خیلی چیزا روشن میشه:
1- محل تير خوردن خانم آقاسلطان از محل آشوب هاي عصر شنبه 30خردادماه بسيار دور بوده است.
2- نيروهاي انتظامي تهران روزهاي درگیری صرفا با كمك باتوم يا گازسعي در متفرق كردن اغتشاشگران مي كردند. علاوه بر اين طبق نظر پزشكي قانوني، خانم آقاسلطان با اسلحه غير سازماني نيروهاي مسلح به قتل رسيده است.
3- معمولا بعد از شنيده شدن صداي تير و اصابت گلوله به يك نفر در خيابان، اطرافيان بلافاصله به روي زمين دراز مي كشند و سعي در نجات جان خود از اصابت تيرهاي بعدي دارند اما در اين فيلم مشكوك، بعد از تير خوردن خانم آقاسلطان، چندين عكاس و فيلمبردار با خونسردي سر صحنه حاضر شده و از چند زاويه مشغول فيلمبرداري مي شوند.
4- سوژه قتل طوري انتخاب شده كه تا حداكثر ممكن افكار عمومي بسياري را تحت تاثير قرار دهد؛ خانمي جوان و دانشجو.
امااینها دلایل رسمی است.

ناشناس گفت...

جدا برای این ناشناس ابله متاسفم که این قدر بی فکر دروغ های دولت را که برای توجیه کشتارهای بی رحمانه شان می گویند باور می کند. جدا برای ناشناس متاسفم که این قدر ابلهانه این گونه استدلال می کند. کاش کسانی شبیه او کمی چشمانشان را باز می کردند.
زهرا

منجوق گفت...

تقديس خشونت و توجيه قتل يك شهروند در خيابان به خاطر "وظيفه شناسي" يا فلان ايدئولوژي يا حفظ بهمان ارزش چيزيه كه من در اين نوشته مي خواستم به آن بپردازم. اين كه اين ارزش چيه و چه كسي پشتشه مورد نظر من نبود.


كج فهمي "قانون" مسئله ايه كه ما واقعا با آن درگيريم. عده اي (كه تعداد آنها حتي دور وبر ما هم كم نيست) گمان مي كنند "قانون مداري" يعني اطلاعات بي چون و چرا از مافوق! يعني هر چي تو سرت زدند بايد قبول كني
و الا قانون گريزي!
عده اي هم كه قدرتي دارند در محدوده قدرت خود آشكارا و بدون هيچ لفافه مي گويند :"قانون اينجا همونه كه من مي گم!"

كمتر اين نكته فهميده مي شه كه "قانون هاي مدني" و "مقررات داخلي" يك سري قراردادهستند كه براي نفع بلند مدت جمعي، حفظ حقوق اشخاص و كارآيي بهتر مجموعه وضع مي شوند.

تمام دغدغه آن آقا پليس فيلم هندي "حفظ آبروي خود در برابر مافوق و نشان دادن اوج فرمانبرداري از او بود. از نظر او "قانون" همان بود. نظر فيلمساز و طرفداران ميليوني آن فيلم كه الان دور وبر ما هستند هم همين بود!

منجوق گفت...

چيزي كه اصلا به ذهن هواداران ميليوني آن فيلم هندي نمي رسيد آن بود كه آن مرد جوان كه با شليك پدر روي باند فرودگاه به خون غلطيد و جان باخت، حقوقي داشت. گيريم مجرم بود. مجازات هر جرمي كه كشته شدن نيست. تازه جرم اول بايد اثبات شود. هر كه اسلحه(بخوانيد قدرت) به دست دارد كه لزوما حقيقت را نمي داند. وظيفه پليس دستگيري مظنونين است نه قضاوت درباره آنها و اجراي حكم قاضي قبل از صدور.



طرفداران ميليوني آن فيلم به آقا پليس آفرين مي گفتند چرا كه فرزند دلبند خود را در برابر "قانون" قرباني كرده بود. اما نكته در اينجاست كه مفهوم "قانون" را درست نفهميده بودند.

منجوق گفت...

همچنين كساني كه در آن فرودگاه بودند حقوقي داشتند. چه طور آقا پليس وظيفه شناس به خود اجازه مي داد به خاطر آن كه وظيفه شناسي خود را به رخ مافوق بكشد، جان آنان را در معرض خطر قرار دهد؟!

ناشناس گفت...

منجوق لطفا آدرس مصادره را تصحیح کنید:
mosadereh.blogspot.com

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
siavash گفت...

سلام
فکر کنم ترجمش خیلی بد بود؟!
این رو اول فصل یه کتاب فیزیک به صورت فارسی و ناقص نوشته بود(فیزیک پایه تالیف اقای بلت جلد 4 فصل ذرات بنیادی)

ناشناس گفت...

ابله یعنی آدم مخالف!!
فکر میکنید کسی هست که دلش برای بیگناهی او به درد نیاید ؟ منتهی احساسات بعضی ها قدرت تحلیلشان را کم کرده .اگر بگوئیم دولت و حکومت مردم زیادی را کشتند خیلی قشنگه نه؟اما اگه بگیم چرا این یکی سوژه شد و آن دانشجوئی که تیر تو گردنش جاخوش کرده مظلوم ماند، خیلی ابلهانه است ؟!فکر کردی ناشناس سخنگوی دولته ؟و بعضی ها سفیر صلح و دوستی هستند؟!چشمانمان را باز کنیم اما با حواس جمع که حکایت کلفت و کدو نشه .

منجوق گفت...

به سياوش،

ترجمه آن خوب بود اما در ترجمه قسمت "نپال" آن، كه اتفاقا قسمتي هم هست كه شعر را اين قدر معروف كرده يك مقدار سانسور شده.

ناشناس گفت...

شماها که این قدر خونسردانه اینجا کامنت میذارین، کدومتون از نزدیک با یک انسان که قراره حافظ جونتون باشه ولی میخواد با باتوم کتکتون بزنه و میزنه روبرو شدین؟ (این سوالو الکی نپرسیدم، جدی میخوام بدونم).

ناشناس گفت...

زمانی داشتم به عباس آبادمیرفتم.وسط چهارراه درگیری بود .کمی آنطرف تر ماموران با موتور ایستاده بودند.یک لحظه چیزی شبیه پاره آجراز یک طرف به صورت یک زن خورد که گفتم سرش پرید.شوهرش حیران مانده بود.من دیگه به وسط چهارراه رسیده بودم که مامورها حمله بردن آنطرفی که تجمع شده بود.هرکی میامد دم دستشون با باتوم میزدند.هرکی یه جا فرار میکرد.پیش خودم فکرکردم اگه جزو انهائی بودم که بی جهت کتک خوردم چه احساسی داشتم و بعدش چه کار میکردم؟!

منجوق گفت...

"اگه بگیم چرا این یکی سوژه شد و آن دانشجوئی که تیر تو گردنش جاخوش کرده مظلوم ماند، خیلی ابلهانه است ؟!"


من نام خانم آقا-سلطان را دراين وبلاگ نياورده بودم و نمي خواستم هم بياورم چون نمي دانم داغداران واقعي او يعني پدر ومادر و نامزدش راضي هستند كه اين همه درباره او گفت وگو شود يا نه.
اين هياهو ها چند هفته بعد خواهند خوابيد ولي اين سه نفرو ديگر نزديكان ندا همه عمر داغدار خواهند ماند.

و اما در مورد جواب سئوال شما در بالا: چه كسي كه "سوژه مي شود" و چه كسي كه "سوژه نمي شود" مظلوم واقع شده است.


در مورد سئوال دوم:
"شماها که این قدر خونسردانه اینجا کامنت میذارین، کدومتون از نزدیک با یک انسان که قراره حافظ جونتون باشه ولی میخواد با باتوم کتکتون بزنه و میزنه روبرو شدین؟ (این سوالو الکی نپرسیدم، جدی میخوام بدونم)."

جواب من منفي است. من مواجه نشده ام. اما ياد اوري مي كنم از جمله
حقوق شهروندي "مسكوت گذاردن سئوالات خصوصي در صورت عدم تمايل به جواب دادن است.


در خاتمه بازهم تاكيد مي كنم. نوشته من ربط مستقيم به فجايع اخير ندارد. اما باور دارم اكنون كه ذهن ها حساسند بهترين فرصت هست كه درباره بعضي مسايل مانند حقوق شهروندي و نسبت آن با قانون بحث شود با آن اميد كه اين مطلب مهم براي همه ما تفهيم شود.

ناشناس گفت...

زمانی دنبال حقوق شهروندی باشیم که فضا تحت تاثیر بعضی مسایل باشد ناخواسته نتایجی بدست میآید که در زمان عادی آن حتما متفاوت خواهد بود گرچه حقوق همان حقوق است.اما جامعه ما قانون مدار نیست هم مردم و هم متولیان . کما اینکه متولیان باید پیش قدم باشند.ضعف در اینجا به خاطر رنگ و روی عقیدتی داشتن هویداست ، به همین خاطر به اینجور مسایل پرداخته نمی شود.

منجوق گفت...

"به دنبال حقوق شهروندي" بودن با " تفهيم مفهوم حقوق شهروندي" اندكي فرق دارد.
در مورد اولي حق با شماست اما آن چه كه من در ذهن داشتم چيز ديگري است



در بين عده اي كه جنبش سبز را به وجود آوردند، افراد مختلف با طرز فكر هاي گوناگون وجود دارند. برخي به شدت مذهبي هستند و برخي كمتر. اما نقاط مشترك نيز دارند كه به نظر من از همه شاخص تر ديد آنان نسبت به "قانون گرايي" و "حقوق شهروندي" است. از نظر اين عده "قانون" آن نيست كه مافوق مي گويد بلكه قانون آن است (يا بايد باشد) كه در سايه آن شهروندي به حقوق خود مي رسد.

منجوق گفت...

مي توان امتحان كرد: هزار نفر از كساني را كه در راهپيمايي هاي جنبش سبز شركت كرده اند و هزار نفر از اقشار مختلف جامعه ايران را كه در اين جنبش نبوده اند جمع كنيد و فيلمي مانند همين فيلم هندي را كه من گفتم به آنان نشان دهيد.
شرط مي بندم بالاي 90 در صد گروه اول خواهند گفت كه اين فيلم مزخرف است. اما در بين گروه دوم بيش از بيست درصد (شايد هم بسيار بيشتر) فيلم را به شدت خواهند پسنديد و "آقا پليس" را تحسين خواهند كرد.

منجوق گفت...

چنين جنبش و شوري بين اين قشر از جامعه به دلايلي به وجود آمده. اگر قسمتي از نيروي جنبش صرف تفهيم و جا انداختن "حقوق شهروندي" و نسبت آن با قانون شود، حتما تاثير بلند مدت خواهد داشت.

به خيابان كشيدن اين قشر آن قدر ها ساده نيست. براي ناهار مجاني و ... اين قشر هرگز به خيابان ها نريخته اند و شعاري سر نداده اند!! اما اكنون براي آن چه كه ضايع شدن حق خود (حالا درست يا غلط) و يا توهين يا تحقير خود (سو تفاهم يا حسن تفاهم) مي پندارند، اين قشر به خروش آمده اند. اين قشر كشف كرده اند كه آن قدر ها هم كه قبلا گمان مي كردند تك و تنها نيستند. كشف كرده اند كه اگر باهم باشند قوي خواهند بود. اكنون زماني است كه اين قشر ارزش هاي خود را در جامعه مطرح كنند.

y.m گفت...

exactly. thats what we thought. i mean, we were SICK of being treated like this, i mean it was as if we are little kids and the bigger guys are trying to teach us some stuff that we know is stupid, but they insist in them being useful!so, what we thought was that maybe, maybe, just maybe this can be changed.it has actually CHANGED, i really dont remember seeing this many policemen and guards in the street! i know, its for our safety.tell me about it

ناشناس گفت...

همیشه نزدیک چهارشنبه سوری که میشه مدیران عزیز فرهنگی با نشان دادن دست وپای سوخته از مصدومان مصاحبه و گزارش میگیرند و بعدش ... دور از ذهن نیست .
منظور بنده از دنبال حقوق شهروندی همان تبیین و تفهییم است که باید زمان آن را دریابیم .

ناشناس گفت...

از نظرآن عده"قانون" آن نيست كه مافوق مي گويد بلكه قانون آن است (يا بايد باشد) كه در سايه آن شهروندي به حقوق خود مي رسد.
اگر از نظر جنبش و خصلتهای جنبش به عبارت فوق نگریست ،قابل تامل است امااز منظر دیگر این نوع نگرش خود مسبب پیامدهاست .به هر حال هیچ جا و هیچ وقت قانون و به ویژه حقوق شهروندی رعایت واجرا نمیشود.این چند بعد دارد ، یکی ویژگیهای قدرت است که برخی صاحبنظران به خودکامگی ازآن یادمیکنند و اگرنمکش را بیشتر کنیم به ماکیاول میرسیم، یعنی حقوق توسط قدرت تبیین میشود.
دیگری به جهت دیدگاههای اجتماعی ومکاتب و نظریات منشعب ازآن است که دارای سیاقهای متنوعی میباشد وهر اندیشمندی بنا به علایق و اصول خود ، موضوعش را رهبری میکند .مثلا عقده های جنسی فروید و یا قدرت ماکیاولی و ... .

ناشناس گفت...

در هر صورت همان قانون و حقوق شهروندی جدا از تعالیم انسانی و زوایای روحانی اش می بایست توسط کسانی که مشروعیت و اختیار قانونی دارند تبیین و اجرا شود.
آیا کسانی که در این مدت به صورت مدنی مخالفت خود را اظهار داشتند هدفشان این بوده که هرچی آنها گفتند درست و وحی منزل نیست ؟ اگر اینطور بوده که بسیار هم درست و به جاست. اما اینکه این عبارت را بدون تجزیه و تحلیل به قضایای اخیر ربط دهیم فکر کنم خود را وسط یک مسیری دیگر قرار داده ایم . البته مسیر را سیاسی تلقی نفرمائید.

منجوق گفت...

ناشناس عزيز، گفته ايد:
".به هر حال هیچ جا و هیچ وقت قانون و به ویژه حقوق شهروندی رعایت واجرا نمیشود."

من اطلاعاتم به اندازه كافي و
جامع نيست كه بتوانم در "همه جا و همه وقت" صحبت كنم. اما از شما سئوال مي كنم، آيا در كشورهاي انديشمنداني كه از آنها نام برديد (فرويد و ماكياولي) هم در پنجاه و شش سال گذشته سه بار به دانشگاه اصلي مملكت يا خوابگاه آن يورش برده اند؟

منجوق گفت...

"در هر صورت همان قانون و حقوق شهروندی جدا از تعالیم انسانی و زوایای روحانی اش می بایست توسط کسانی که مشروعیت و اختیار قانونی دارند تبیین و اجرا شود."


منظورتان از "كساني که مشروعیت و اختیار قانونی دارند" چيست؟ قوانين راهنمايي و رانندگي را در نظر بگيريد. اين قوانين بايد توسط شهروندان عادي اجرا شود.


در ضمن آنان كه مصدر كاري مي شوند هم جداي از بقيه جامعه نيستند. شخصيتشان در دامان مادري شكل مي گيرد كه مي نشيند و اين فيلم هندي را مي بيند. ...

منجوق گفت...

يكي از بدبختي هاي ما در ايران آن است كه به بيشتر اداره اي كه سر مي زنيم با تعداد زياد "رئيس آفتابه مسجد شاه" رو به رو مي شويم كه با توجه به هوس هاي خود مقدار زيادي "قوانين" دست و پا گير وضع مي كنند.

چنان هم "قانون" را تلفظ مي كند كه انگار وحي منزل است.
وقتي هم كه اعتراض مي كني مي گويند "كله گنده ها" گفته اند. وقتي مي پرسي اين "كله گنده" كيست. اگر رئيس اداره است من با او صحبت خواهم كرد اگر وزير است با او صحبت مي كنم... بالاخره مي فهمي تنها براي
اين كه اذيت كند خود شخصا "قانوني" وضع كرده.

اگر تعداد بيشتري مفهوم قانون را مي دانستند و بر حق خود پافشاري مي كردند اين همه "رئيس آفتابه مسجد شاه" رشد نمي كردند.

منجوق گفت...

اين مقاله در مورد جنبش هاي دانشجويي در كشورهاي غربي مانند آمريكا و فرانسه در دهه 60 است. خواندن آن جالب است. http://en.internationalism.org/wr/314/may-68

منجوق گفت...

قسمت هايي از مقاله فوق:

To sum up the principal characteristics of the movement of revolt that agitated the United States during the 1960s, you could say that it presented itself as a protest against the war in Vietnam, against racial discrimination, against inequality between the sexes and against the traditional values of America.

The majority of its protagonists showed themselves to be the rebellious children of the bourgeoisie; this movement had no proletarian class character. It wasn't by chance that one of its ‘theoreticians', the professor of philosophy Herbert Marcuse, considered that the working class had been ‘integrated' and that the forces of revolution against capitalism were to be found among other sectors such as the black victims of discrimination, the peasants of the Third World or rebellious intellectuals.

منجوق گفت...

باز هم همان وبسايت:
However, there existed a real economic element in the student revolt of the 60s. At this time, there was no real threat of unemployment or of problems of finding a job as is the case today. The principal concern that then affected student youth was that it would not be able to acquire the same social status as that of previous university graduates. In fact, the generation of 1968 was the first to be confronted, in a somewhat brutal manner, with the phenomenon of proletarianisation of the middle strata abundantly studied by sociologists at the time. This phenomenon had begun some years earlier, even before the open crisis had manifested itself, following a palpable increase in the number of university students. This increase came from the needs of the economy but also from the will of parents to provide their children with an economic situation superior to their own, and the possibility of doing so. It was, among other things, this ‘massification' of the student population which provoked a growing malaise with the authoritarian structures and practices inherited from a time when the universities were mainly frequented by the elite.

However, if the student movement that began in 1964 developed in a period of ‘prosperity' for capitalism, it was no longer the same from 1967 where the economic situation began to seriously degrade, strengthening the malaise of student youth. This is one of the reasons that allows us to understand why the movement of 1968 reached its heights. It is what allows us to explain why, in May 1968, the movement of the working class took the reins.

منجوق گفت...

هدفم از معرفي بالا تحسين آن چه كه در بركلي يا فرانسه گذشت نبود. مي دانيد كه من آدم محافظه كاري هستم و جنبش هايي چنان راديكال به مذاق من خوش نمي آيد. هدفم آموختن از تجربه هاي ديگران بود.

ناشناس گفت...

اینکه همه جا و همه وقت به دلیل قطعیت و جامعیت موضوع است که شامل همه چیز میباشد و جهت توجیه بکار برده نمیشود . در گذشته کشورهائی که اکنون مظاهر و مفاخری از حقوق و مناسبات شهروندی دارند تاوانهای بسیاری پرداخته اند که کتک خوردن و کشته شدن در دانشگاه و خوابگاه ها موارد جزئی به حساب می آمده است .این را هم به حساب توجیه نگذارید.
از نظر ساختاری عده ای منتخب یا غیر منتخب در جوامع قوانینی را وضع میکنند و مردم آن را رعایت میکنند و قطعا مردم یعنی همه و اگر کسی خود را از حلقه مردم جدا بداند ، تنها خواهد ماند حتی اگر شاه باشد یا دیکتاتوریا ... .

ناشناس گفت...

جهلی که ازآن یاد کردید یعنی ندانستن حق و حقوق که در مطالبه اش نمایان میشود نیاز به آموزش دارد نیاز به "نیاز" دارد. باید مردم بدانند و یادبگیرند که حق و حقوقی دارند در مقابل وظایفی که ایفا میکنند . اگر گفتند نمیشه باید علت را دانست . چرا نمیشود ؟ چرا باید امروز برم هفته بعد بیام ؟!
منتهی کسانی که میخواهند به مردم درس یادبدهند باید از اولش درس بدهند نه از تصمیم کبری !
آن وقت دیگر هرننه قمری رئیس نمیشه . مسئول نمیشه حتی رئیس آفتابه ها . میگویند وقتی برای عده ای که اولین بار فیلم نشان دادند زمانی که گرد و غبار بلند شد خیلی ها تو سالن سرفه کردند!!

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.