۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

عاليه

سارا وقتی از فوت آقا ودود آگاه شد هیچ نگفت. به نقطه ای خیره ماند و ناله ای نکرد. دخترانش نیز کمابیش همان گونه واكنش نشان دادند. خواهر زاده های سارا تمام مراسم سوگواری را برگزار کردند. برای زنی مانند سارا خیلی عجیب و دشوار است که اختیار خانه و آشپزخانه و اداره مراسمی را به دست زن دیگری بسپارد! سکوت او و دادن اختیار به خواهر زاده بیش از هر ضجه و ناله و... عمق دردی را که او می کشید نشان می داد.
تا روز چهلم پس از فوت آقا ودود، سارا سکوت کرده بود. اما پس از گذشت چهل روز سارا به خود آمد. عصر جدیدی در زندگی او آغاز شده بود. دیگر آقا ودود نبود تا به او تکیه کند. او می بایست خود سررشته امور تجارتخانه را به دست بگیرد. برای دختران حاج کاظم زن تاجر چیز جدیدی نبود. یکی از خواهران از سال ها قبل به طور جدی کار اقتصادی می کرد. همسر او در میانسالی در اثر یک بیماری از پا افتاده بود. این خواهر سارا که نامش عالیه بود، شیرزنی بی بدیل بود. با وجود این که همسرش روی صندلی چرخدار بود و حركتي نمي توانست بكند، او را می آراست و با خود همه جا می برد. با هم به چند كشور سفر کردند. وقتی همسرش آن گونه زمین گیر شد، خیلی ها فکر می کردند که پس از مدتی دچار افسردگی می شود و خاموش می شود. اما عالیه نگذاشت که افسردگی به سراغ او بیاید. خم به ابرو نیاورد! دختر حاج کاظم، طلب ترحم از دیگران نکرد. نخواست که مردم به او بگویند:"طفلکی این زن! چه قدر نجیبه که این شرایط را تحمل می کنه." به جای آن تمام نیروی مدیریتی خود را به کار گرفت و يك تنه با مشکلات مبارزه کرد و پیروز شد. هم در تجارت موفق بود و هم در تفریح و مهمانی دادن ومهماني رفتن و سفر كردن و گشت و گذار چیزی کم نمی گذاشت! همسرش به مدت دوازده سال روی ویلچیر ماند بدون آن که دچار افسردگی شود.
عالیه پس از فوت همسرش به کار بساز بفروشی پرداخت. آرشیتکت ها از دست او عاصی بودند! طرح ها ی آنها را قبول نمی کرد. می گفت:" این ادا و اصولی که شما از کتاب های غربی یاد گرفته اید، به درد زندگی ایرانی نمی خوره. باید طرح را آن جوری که من می گم، عوض کنید تا مشتری ایرانی بپسنده." آرشیتکت ها عصبانی می شدند اما در عمل مشتری ها به خاطر تغییراتی که عالیه می داد خانه ها را می پسندیدند. عالیه هم آنها را دست می انداخت و می گفت:"می بینید رگ خواب مشتری ایرانی دست منه!"
عالیه در کار اقتصادی روز به روز پیشرفت می کرد. کم کم از برادرهایش که دوبل ارث برده بودند جلو زد. عالیه که از کودکی روحیه ای شیطنت آمیز داشت سر به سر آنها می گذاشت و می گفت "چون پسرها خودشان نمی تونند پول در بیارن، دوبرابر دخترها ارث می برن."
روحیه سارا با عالیه فرق داشت. سارا نه روحیه شیطنت آمیز عالیه را داشت و نه اشتیاق وambition
او را برای به دست آوردن ثروت بیشتر. با این حال سارا درویش صفت نبود! برای او هم موفقیت در تجارت یک ارزش بود. اما خط های قرمز های او و کارهایی که مناسب "شان" خود می دانست
محدود تر از عالیه بود.
سارا پس از در گذشت آقا ودود خود سر رشته امور اقتصادی خانواده را به دست گرفت.
ادامه دارد....

هیچ نظری موجود نیست: