۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

عهد

عهد نابستـن از آن بـه كه ببنـدی و نپايـی

۳۳ نظر:

طه گفت...

سلام.
هرزمان لطفت همی در پی رسد
ورنه کس رااین تقاضا کی رسد
مست عشقم دار دایم بی خمار
من نخواهم مستیی کز می رسد
ما نیستانیم و عشقش آتشیست
منتظر کان آتش اندر نی رسد
این نیستان آب زاتش می خورد
تازه گردد زآتشی کز وی رسد
تا ابد از دوست سبز و تازه ایم
او بهاری نیست کورا دی رسد
هر کی او ناچیز شد او چیز شد
هر کی مرد از کبر،او در حی رسد

Unknown گفت...

salam manjoogh jan,
man az keshvaram dooram, inja daram az tanhaey va negarani divoone misham.
mikham bedunam nazaretoon dar morede tatilie movaghate kar va be noey etesab chye!!!

منجوق گفت...

ما كه طبق معمول سر كار امده ايم و چون هر روز داريم كارمان را انجام مي دهيم هرچند بايد اعتراف كنم تمركز كردن مشكل هست.

طبق معمول به جاي تحليل منطقي اوضاع با موضوع برخورد احساسي صورت مي گيرد.

داشتم نتايج نظر سنجي انتخابات را چند روز مانده به انتخابات توسط ايسپا مي خواندم. نظر سنجي هاي ايسپا علمي و قابل اعتماد هستند.
(دقت كنيد ايسپا غير از "ايسنا" است.)

البته انتظار مي رفت در صد راي ها از آن كه اين نظر سنجي اعلام كرده تفاوت داشته باشد. يك محاسبه سر انگشتي نشان مي دهد صندوق ها ي انتخاباتي كشش تمام راي دهندگان را نداشتند ( و اين يكي از مصاديق ضعف مديريت است).
در نتيجه صف ها طويل بودند. تنها كساني موفق به راي دادن شدند كه در تصميم شان به راي دادن راسخ بودند. همين درصد راي ها را تا حدي جا به جا مي كند.
نتيجه نظر سنجي را خود بخوانيد و تحليل كنيد:
http://bareshnews.pib.ir/pages/1838.html

متاسفانه برخوردها احساسي و بر اساس تصورات است نه بر اساس واقعيت هاي جامعه كه در اين نظر سنجي ها رو مي نمايد.

نظر مرا خواستيد. بسيار خوب! نظر خود را مي گويم همه اين اتفاقات ناشي از ضعف جامعه دانشگاهي ماست. ضعف آن در تحليل اوضاع، ضعف آن در ارتباط برقرار كردن با جامعه، مشغول بودن به مسايل سخيف و در نتيجه نداشتن وزن اجتماعي.
بعدها سر فرصت و وقتي تحليل خود من پخته تر شد و اين هيجانات خوابيد، اين نكته را بيشتر مي شكافم.


نظر مرا خواستيد:
دانشگاه ها را نبايد به خاطر اين موضوع تعطيل كرد. بايد كوشيد تا جامعه دانشگاهي قوي تر شود و در سطح جامعه حرفي براي گفتن داشته باشد. بايد كوشيد كه عقل گرايي و تحليل علمي بر اساس داده هاي واقعي جاي احساس گرايي و اسطوره گرايي را بگيرد.
چنين اتفاقي يك شبه صورت نمي گيرد. با موج راه انداختن و امضا كردن مانيفست يك هفته مانده به انتخابات حاصل نمي شود. با هيجان حاصل نمي شود. بايد در طول چهار سال آهسته و پيوسته به اين سمت حركت كرد.

منجوق گفت...

اين را قبلا گفته ام باز هم تكرار مي كنم:
سه ميليون فعلا دانشجو داريم. با اين حساب هر كه دور وبر خود در شهرها مي بينيم بايد يك نفر در جمع خانواده اي خود داشته باشد كه دانشگاه ديده باشد. اگر همه اين دانشگاه ديده ها با آمار و ارزش آن آشنا بودند و روش علمي فكر كردن را مي دانستند، روي دور وبري هاي خود هم اثر مي گذاشتند. در آن صورت، مفهوم آمار و تصميم گيري و ارزيابي بر اساس آن، اين قدر مهجور نبود!

ناشناس گفت...

hAlam kheili bade.na be in dalil kekAndidAie morede nazaram entekhAb nashod,bishtar be in dalil ke mibinam ham keshvariham cheghadr rahat goole tamAme etefAghAte in chand rooz ro khordand.nArAhatam ke ham mihanAnam chetor bA sAkhtane chand madrese va varzeshgah dar roostahAie shan chetor farib khordand dorugh ha va avamfaribihA ra didand. kheili nArAhatam,kAsh emrooz mitoonestam biAm IPM bad az seminAr bAhAtoon sohbat konam. dige hatA reghbate dars khoondan nadAram.

منجوق گفت...

من مسئله را به اين شكل نمي بينم! علت محبوبيت انكار ناپذير آقاي احمدي نژاد بايد ريشه اي و عميق تر از اين حرف ها باشه. يكي از مشكلات جامعه دانشگاهي اينه كه به اين مسايل ساده نگاه مي كنه و به آساني از كنار آن مي گذره. در نتيجه نمي تونه به عمق جامعه نفوذ پيدا كنه. بايد به اين پديده عميق تر و ريشه اي تر نگريست. لطفا كامنت هاي نوشته قبلي من "انتخابات براي ماست نه بالعكس" را تا آخر با دقت بخوانيد. به نظرم كساني كه به آقاي احمدي نژاد راي داده اند، دلايل محكمي داشتند. بايد اين دلايل را شناخت. من به بخش هايي از آن اشاره كرده ام. در اين مورد وقتي هيجان ها خوابيد به ياري خوانندگان بيشتر خواهم پرداخت. بايد جامعه مان را بشناسيم تا بتوانيم كاري بكنيم.
ناشناس جان! اي كاش سر سمينار بياييد! درمورد نتايج فرمي است.

ناشناس گفت...

http://www.baharvin.blogfa.com

ناشناس گفت...

یعنی شما این نتایج را باور کردید؟

منجوق گفت...

باور من چه اهميتي دارد؟! آن چه كه اهميت دارد واقعيت هاي موجود است. واقعيت هايي كه "بايد" آنها را بفهميم تا بتوانيم راه درست را انتخاب كنيم.

ناشناس گفت...

میشه بگید واقعیت چیه؟

منجوق گفت...

واقعیت ها:
1) حمایت حدود چهل در صد ی از احمدی نژاد بنا به نتایج نظر سنجی ایسپا
2) در صد قابل توجهی از حامیان احمدی نژاد حاضرند به خاطر او هر کاری بکنند.
3) کشش محدود حوزه های اخذ رای بر اساس چند محاسبه سر انگشتی و مقایسه آن با 37 میلیون ( یک میلیون نفر بیش از جمعیت ایران به هنگام انقلاب)

4) نتایج اعلام شده
5) آن چه که پیرامون ما می گذرد

6) ضعف جامعه دانشگاهی در جا انداختن مفهوم آمار در جامعه و فرهنگ انجام محاسبات سر انگشتی در جامعه برای تشخیص و ارزیابی

7) در نا آرامی ها دانشگاه و دانشجو بیش از همه کس ضربه می بینند. اگر ضربه بیشتری جامعه دانشگاهی ما بخورد تا چهار سال آینده نیز وزن اجتماعی
لازم را
به دست نخواهد آورد که بتواند تاثیر گذار باشد.

منجوق گفت...

واقعیت ها:
1) حمایت حدود چهل در صد ی از احمدی نژاد بنا به نتایج نظر سنجی ایسپا
2) در صد قابل توجهی از حامیان احمدی نژاد حاضرند به خاطر او هر کاری بکنند.
3) کشش محدود حوزه های اخذ رای بر اساس چند محاسبه سر انگشتی و مقایسه آن با 37 میلیون ( یک میلیون نفر بیش از جمعیت ایران به هنگام انقلاب)

4) نتایج اعلام شده
5) آن چه که پیرامون ما می گذرد

6) ضعف جامعه دانشگاهی در جا انداختن مفهوم آمار در جامعه و فرهنگ انجام محاسبات سر انگشتی در جامعه برای تشخیص و ارزیابی

7) در نا آرامی ها دانشگاه و دانشجو بیش از همه کس ضربه می بینند. اگر ضربه بیشتری جامعه دانشگاهی ما بخورد تا چهار سال آینده نیز وزن اجتماعی
لازم را
به دست نخواهد آورد که بتواند تاثیر گذار باشد.

منجوق گفت...

ام عزیز,
پیشنهاد شما چیست؟ چه می توان کرد؟ منظورم این است که چه کار ی می توان کرد که راهگشا باشد؟

آری! کامنت های شما را به یاد دارم!
از جمله
گفته بودید آنان که گذشته را به یاد ندارند محکومند که دوباره آن را تکرار کنند.
من به این جمله شما قویا اعتقاد دارم.

منجوق گفت...

من بیش از آن که بتوانم دو سه محاسبه سر انگشتی بکنم و یا چند تحلیل انجام بدهم درتوان ندارم. معتقدم اگر همین کار را بتوانم به خوبی انجام بدهم و آهسته و پیوسته دنبال کنم در دراز مدت
خیلی مفیدتر
از اقدامات جوگیرانه خواهد بود.

آن موقعی که کمتر
کسی حال و حوصله صحبت از انتخابات داشت من بحث خود را شروع کردم.
اگر عمری و امکانی
باشد بعد از فروکش کردن هیجانات فعلی هم این گونه تحلیل ها را آهسته و پیوسته ادامه خواهم داد.
قبلاگفته ام و باز هم می گویم "انتخابات برای ماست نه بالعکس"

باز هم می گویم:"عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی"
اگر در خود توان "پاییدن عهدی"
نمی بینیم همان به که چنان عهدی نبندیم.

می دانم این حرف های من وبلاگ
مرا در شرایط فعلی نا محبوب می کند. اما برعکس آن چه که بدخواهان می گویند من این وبلاگ را برای کسب محبوبیت برپا نداشته ام. این وبلاگ را بر پا داشته ام که نظراتم را در آن بنویسم و به بوته نقد خود و دیگران بگذارم. این وبلاگ بر پا داشته ام چون فکر می کنم حرف هایی دارم که برای نسل جوان تر مفید خواهد بود.

منجوق گفت...

ام عزیز البته که من پیام کاندیدای منتخب خود را می خوانم. در این نوشته آمده که"
قاطعانه از شما می خواهم هیچ فرد یا گروهی خود را در معرض صدمه قرار نداده، آرامش و متانت خویش را از دست ندهد و همگان در هر حال حساب خود را از هر گونه رفتار خشونت آمیز جدا نمایند"

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

اعتصاب دانشگاه و دانشگاهي تنها به دانشگاه ضربه مي زند وبس! متاسفانه همان گونه كه گفتم دانشگاه در جامعه ما آن قدر ها وزن اجتماعي ندارد كه بسته يا باز بودن آن تاثير مهمي داشته باشد.
دانشگاه هاي ما از نا آرامي ها ضربات سنگين خورده اند و متاسفانه هنوز قامت راست نكرده اند. ضربه اي ديگر كافيست كه به دست اوردن جايگاه اجتماعي درخور را چندين سال به عقب بياندازد.

منجوق گفت...

در مورد نظر خواهي هاي رسانه هاي خارجي: من در اين مورد خودم يك متعصب تمام عيارم. به شدت معتقدم كه دل اجنبي به حال ما نسوخته. به قول ما ترك ها "بيگانه نماز بيگانه را بي وضو مي خونه". ( ضرب المثل را تحت اللفظي ترجمه نكرده ام. از يك ترك زبان بپرسيد تا اصل آن را برايتان باز گو كند.) رسانه هاي خارجي بيشتر دوست دارند اينجا نا آرام شود تا بتوانند خبرهاي داغ منتشر كنند. دلشان به حال كساني كه اين وسط له مي شوند نسوخته! دلشان به حال بدنه آسيب پذير دانشگاه هاي ما نسوخته!
پيش زمينه مرا كمابيش مي دانيد.
اين بود طرز فكر من!
با اين حساب مي توانيد تصور كنيد كه افرادي كه از من سنتي تر و متعصب ترند - از ميان طرفداران هر چهار كانديدا- چه حسي دارند.

كشيده شدن پاي رسانه هاي خارجي به اين ميان، يكپارچگي بين طرفداران اصلاحات را از بين مي برد و بدبيني به وجود مي آورد. از طرف ديگر بهانه اي محكمه پسند مي شود به دست كساني كه مي خواهند جو سركوب راه بياندازند.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

دوستان عزیز ی که کامنت گذاشتید! از این که کامنت های شما را نشان ندادم عذر می خواهم. از همان زمان که مادریتور گذاشتم (از سه ماه پیش که بحث انتخابات را شروع کردم) عذر خواسته بودم و نوشته بودم که کامنت های حساسیت برانگیز را نمی توانم منتشر کنم.
آری! من بزدل و ترسویم! اما شما دوست قهرمان من بدانید که در جامعه,قهرمان ها کم هستند! بیشتر افراد, اشخاصی ضعیف و معمولی چون منجوق هستند.
دوستان قهرمان من! سلامت و پیروز باشید! اما از خود سئوال کنید که آیا به خاطر این قهرمانی نسبت به افراد ضعیفی چون من-که در اکثریت هستند- حقی بزرگ تر قایلید؟! آیا تا به حال فکر کرده اید آنان که اکنون به آنان خرده می گیرید به دلایل مشابه برای خود حقوقی ویژه
قایلند؟!


دوستان عزیز من!
من نوشته های شما را منتشر نکر دم اما آنها را به دقت خواندم. اما شما چنین نکردید. شما نوشته های مرا در بالا به دقت نخواندید. چون
rhetoric آن با حال و هوای این دو سه روز متفاوت است از کنار آن گذشتید.
تا حدی که حتی توجه نکردید 40 کوچک تر از 65 است!!



حیف شد! روی تک تک کلماتی که به کار برده بودم کلی فکر کرده بودم. فکر کرده بودم تا چیزی بگویم که به جای آن که هیجان انگیز باشد مفید و تازه
باشد!سعی کرده بودم به جای حرف دیگران یا بدیهیاتی که خود می دانید را تکرار کنم و به جو ملتهب دامن زنم روی نکاتی انگشت بگذارم که بی اندازه مهم هستند اما مغفول مانده اند.
نکاتی که غفلت از آنها در آینده نه چندان دور ما را با مشکلات جدی تر مواجه خواهد ساخت.

دوستان عزیز 40در صد از 65 درصد کمتر است اما رقم قابل صرفنظری نیست!

M. گفت...

I really don't understand what you are saying, if you are addressing me. However, I have never used the word weak (or any similar concept) for you or any other. Indeed, I even did not protest why you had not posted my comments. As I always say, every thought is of respect. I cannot concentrate on my work, perhaps irreverent to say, but it's now the third day that I have come to my office without doing anything worth. I feel responsible to all my friends and the universities which are now under the attack of perishing. That's all

منجوق گفت...

Dear M,

You did not call me coward or weak, neither did the other commentators whose comments I censored!
Not because they were irrelevant or impolite but because I was scared!

That is my own feeling and I know that is true! Yes! I feel weak and powerless.

I ask you to read my comments above more carefully once again especially those about intervention of the strangers.

I might be a coward but what I had said is worth contemplation.

منجوق گفت...

من تا همین امروز صبح تصور می کردم که روستاییان به علت سیاست واردات بی رویه احمدی نژاد که باعث شده محصولات آن ها در انبارها بماند و بپوسد حامی احمدی نژاد نیستند. اما من اشتباه می کردم! برادر همسرم دامپزشک است و به خاطر شغلش زیاد به رو ستاهای استان تهران آمد و شد دارد. او می گفت احمدی نژاد در روستاها محبوب است. به خاطر بیمه بیکاری و اقداماتی از این دست.
بنا به آمار "ایسپا" طرفداران احمدی نژاد در روستاها بیش از 60درصد رای دهندگان بود. آمار ایسپا را ببینید و خود تحلیل کنید.
دقت کنید "ایسپا" غیر از "ایسنا" ست.

سایت زیر آمار ایسپا را گزارش می دهد. البته سایت مال خبرگزاری فارس است و طبعا پیاز داغ آن را زیاد گذاشته. ولی نتایج ایسپا تا جایی که من می دانم خود علمی و معتبر ند. تا جایی که حافظه ام یاری می کند در سایت های دیگر هم همین نقل را دیده ام. من نیافتم اما اگر خواستید بگردید و گزارش اوریجینال ایسپا را بیابید.
http://www.khabaronline.ir/news-10326.aspx

منجوق گفت...

ببخشید! سایت زیر مال خبر آن-لاین است. اشتباهی گفتم خبرگزاری فارس. یک جوری گزارش می دن که آدم نمی فهمه منبع خبر چی بوده که آدم بتونه مراجعه کنه و اصلشو بخونه. اگر شما اصلشو پیدا کردید به من هم نشان بدین.
http://www.khabaronline.ir/news-10326.aspx

ناشناس گفت...

خانم منجوق
من واقعا فکر نمی کردم شما اینطوری با این دروغ بزرگی که به مردم گفته شد عکس العمل نشان بدید.
کاش لااقل سکوت میکردید.
از یک انسان آزاده توقع نمیره.

منجوق گفت...

عكس العملي كه من نشان دادم لحظه اي و احساسي نبود! نتيجه خواندن چندين كتاب در تاريخ معاصر بود. برآيند صحبت و درد دل با انسانهاي گمنامي با طرز فكرهايي متفاوت و احيانا متضاد بود- كه بي آن كه نامي از آنها برده شود- اين تاريخ را شكل داده اند. بالاخره عكس العملي كه نشان دادم نتيجه ساعت ها تفكر بود.
من نمي توانستم و نمي توانم سكوت كنم.
هر حرف حقي را نمي زنم چون نه جرات آن را دارم و نه به مصلحت جمع مي دانم.
اما حرفي را مي زنم كه به نظرم درست است و مغفول مانده و بايد شنيده شود.
حرفي مي زنم كه گمان مي كنم كه درست است و مفيد ولو ناخوشايند به گوش برخي خوانندگان.


معتقدم عكس العملي كه نشان دادم درست بود. يعني حرف هايي زدم كه اگر به دقت خوانده بشود مي تواند در حد نفوذ خود، جلوي برخي ندانم كاري ها را بگيرد.
نمي توانستم سكوت كنم و حرفي نزنم.
درستي با اشتباه بودن عكس العمل مرا زمان مشخص خواهد كرد.

بهروز گفت...

http://baharvin.blogfa.com/
فکر می کنم این وبلاگ را یکبار دیگر هم در کامنتی معرفی کردم. خانم آروین،دانشجوی دکترای علوم اجتماعی نویسنده اش هستند و به نتایج ایسپا هم دسترسی دارند.
یک نمونه ای که لینک داده اند نتایج واقعی و نه دستکاری شده ایسپا 9 خرداد است.
http://www.4shared.com/file/111573920/64fc0439/373-R-_Entekhabat-8.html

خوب، ایسپا نتایج را در دو بخش ارائه مب کند، افرادی که قطعا شرکت می کنند که آن روزها 65% مشارکت بوده و آنها که به احتمال زیاد شرکت می کنند که آن روزها 85% مشارکت بوده.
آنچه واضح است اینکه در حالت اول نتیجه 55 به 30 بوده و در حالت دوم نتیجه 47 به 32. حال اگر ما این درصد مشارکت انتخابات 23 خرداد را باور کنیم و بگوییم واقعی بوده، آنوقت طبق این نظرسنجی که البته متعلق به دو هفته مانده به انتخابات است و البته گفته خود خانم آروین که در نظرسنجی 20 خرداد هم وضع کاندیدای اول اندکی تنزل داشته اما در همین حدود بوده، با این مشارکت بالا انتظار دیگری می رفت.
البته در مسئله محل تردید بزرگ درصد مشارکت است. آقای موسوی به نکته خوبی اشاره کرده اند، در بسیاری از شهرها تعرفه قطره چکانی دادند و بعضا کم آوردند(با 10% تعرفه مازاد چاپ شده) و دربهای محلهای اخذ رای را ساعت 10 یا زودتر بستند (در شعبه رای گیری نزدیک خانه خودمان صف قابل توجه مردمی که می خواستند رای بدهند را با پلیس و نیروهای ویژه پراکنده کردن در حالیکه صدای اعتراضشان بلند شده بود)، به قول آقای موسوی از ترس اینکه مشارکت در بسیاری از نقاط بیش از 100% شود. در همین شهر رشت، مشارکت 90% داشتیم، این به طنز شبیه است در حالیکه خیلی ها رای ندادند و در همین محله ما خیلی ها نتوانستند رای دهند. بالاخره من در چندین انتخابات شرکت کرده ام و فکر می کنم تخمینی از جو انتخاباتی مردم و میزان مشارکت داشته باشم. سال 76 مشارکت این شهر حدود 75% بود و سال 84 حدود 60 درصد.

منجوق گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
منجوق گفت...

نكته اي كه من فكر مي كنم بي نهايت مهم است اما از آن غفلت مي شود اين است:

در جامعه ما در صد قابل توجه و غير قابل صرفنظري طرفدار اصلاحات هستند كه من خود جزو آنان هستم. درصد قابل توجه و غير قابل صرفنظر كردن ديگري هم افرادي هستند كه طرفداران طرز فكر و خط مشي اي هستند كه آقاي احمدي نژاد -به درست يا به غلط- سمبل آن شده.



در مورد اين كه در صد هر كدام چه قدر است نظري نمي دهم! چون آمار دقيقي ندارم و به علاوه مرزها هم خيلي مشخص نيست. ولي قطعا طرفداران هر دو طرز فكر بيش از سي درصد جمعيت بالغ ايران هستند. جمعيتي هستند "غير قابل صرف نظر". در مورد اين كه آيا آقاي احمدي نژاد به واقع سمبل آن طرز فكر است و يا خودش را اين گونه جا زده هم نظري ندارم. چون آقاي احمدي نژاد آن قدر از نزديك نمي شناسم كه بتوانم در مورد شخصيت و نيات قلبي ايشان نظري دهم. در هر صورت
واقعيت اين است كه طرفداران اين طرز فكر او را به صورت چنان سمبلي مي بينند.
بحثي كه مي خواهم بكنم بيش از آن كه سياسي باشد اجتماعي است و باور كنيد مهم است!

منجوق گفت...

در ميان طرفداران ميليوني هر دو طرز فكر و خط مشي افراد با طرز فكر هاي مختلف وجود دارد. در بين طرفداران اصلاحات افراد سنتي فراوانند. براي در صد قابل توجهي از راي دهندگان به موسوي و خاتمي "سيد بودن" يك فاكتور مهم بود وهست. در بين طرفداران احمدي نژاد مي توان نخبه ترين جوانان مملكت را يافت. آنان كه به شدت مشغول كار و تلاش و پژوهش هستند و شعار "ما مي توانيم" احمدي نژاد را با مكنونات قلبي خويش يكي مي دانند و در نتيجه به او علاقه مند مي شوند. در دانشگاه ها اين گونه افراد كم نيستند.


عده زيادي در هر دو گروه هستند كه مطالباتشان مطالباتي ساده اند. مانند كساني كه به دنبال آزادي هاي ساده و ابتدايي اجتماعي هستند و يا آنان كه به دنبال كمك هاي نقدي و حمايت هاي اجتماعي زود بازده هستند.
برعكس خيلي از دوستان من بر هيچ كدام از اين دو گروه خرده نمي گيرم! به نظر من اولويت دادن به نيازها اوليه و ثانويه چيزي نيست كه جاي مسخره كردن داشته باشد.
مطالبات سهل الوصول داشتن دور از عقل نيست. فلسفه اي پشت ان است كه ما اكثرا به آن التزام داريم:"اين نقد بگير و دست ازآن نسيه بدار."

منجوق گفت...

ادامه...


بالاخره و مهمتر از همه اين كه در هر دو گروه افراد راديكال و تند رو وجود دارند. اين افراد تند رو و راديكال، خطر ناكند. خوشبختانه اين افراد راديكال در هر دو گروه فعلا در اقليت هستند. اما نكته در اينجاست كه در شرايط پر تلاطم اگر افراد تدبير كافي نشان ندهند و احساسي و هيجان زده عمل كنند، گروه هاي راديكال قدرت مي گيرند و بالا مي آيند. اين چيزي است كه مرا نگران مي كند. وقتي خطر چنين چيزي را مي بينم نمي توانم سكوت كنم! حرف مي كنم تا حداقل جلوي يك تند روي كوچك گرفته شود.

اگر اصلاح طلبان تند روي كنند، افراد سنتي تر جبهه اصلاحات به سمت جناح مقابل مي روند و يا خود جناحي جديد مي گشايند و اين به ضرر اصلاحات است! به علاوه افراد ملايم گروه مقابل به سمت تندروي گرايش پيدا مي كنند و آخر سر به گونه اي مي شود كه ما هيچكدام نمي خواهيم.

منجوق گفت...

برخي مصاديق تند روي نا خواسته عبارتند از:

1) انكار وجود گروه و طرز فكر مقابل
2) تاييد وجود گروه مقابل اما بستن انگ هايي چون سودجو، خائن و يا احمق به آنها
3) دگم بودن و به حرف هاي طرف مقابل گوش نكردن
4) خود محور بودن و خود را حق كامل پنداشتن و به طرف مقابل فخر فروختن
5)....
6) و خطرناك تر و حساسيت برانگيز تر از همه: كشيدن پاي بيگانگان به مسايل داخلي. اين مورد آخر به طرز وحشتناكي منجر به تقويت گروه هاي راديكال خطر ناك مي شود.

منجوق گفت...

توهين به مقدسات و انگشت گذاشتن روي حساسيت هاي طرف مقابل از جمله مصاديق بود كه فراموش كردم