حدود دو ماه پيش بود كه اين قسمت از داستان سارا را نوشتم. اون موقع اصلا فكر نمي كردم دو ماه بعد برگردم و چنين نوشته اي را بنويسم. در آن قسمت داستان سارا، مطالب گوناگوني بود. از جمله درباره مراسم نوروز در شهر خودم، تبريز، گفته بودم. اينجا مي خواهم از مراسم سوگواري در شهرم بگويم. در تبريز مراسم "شب هفت" نمي گيرند. به جاي آن مراسم "شب جمعه" مي گيرند. در آذربايجان منظور از "شب جمعه" عصر پنجشنبه است. وقتي كسي فوت مي كند دوستان و آشنايان تا روز چهلم هر هفته پنجشنبه جمع مي شوند و سوگواري مي كنند.
امروز هم پنجشنبه است و من مي خوام براي شركت در يك مراسم سوگواري به مسجدي بروم. نام متوفي ها را نمي دانم اما فرق زيادي نمي كند. داغدارم و هيچ چيز مانند شركت جمعي در مراسم سوگواري در مسجد آرامش بخش نيست. مراسم سوگواري در شهر شما چه گونه است؟
دانلود مجموعه كامل داستان سارا
۹ نظر:
در شهر ما بعداز خاکسپاری تا یک هفته مردم برای تسکین داغداران به منزل آنها می روند تا آنها احساس تنهایی نکنند. داغداران معمولا در حین گریه کردن با صدای بلند ناگفته ها (اعم از علت مرگ و آخرین گفته های متوفی) را برای حضار بازگو می کنند.
من هم مثل شما آنها را نمی شناسم ولی در لحظات آخر عمرشان کنار آنها بودم.
ای کاش من هم می توانستم به رسم و رسومات پایبند باشم!
ghablan mafhume poosheshe siah bade margo khub dark nemikardam alan kheili khub mifahmamesh, chera ke dust daram zaheram ba darune sukhteam yekrang bashad...
In our city, our eyes turn wet and our hearts turn black, but our hopes remain alive... My deepest condolences to all the families and individuals who have lost their beloved.
منجوق عزیز،
امروز تکلیف همه ما روشن شد!
متاسفم.
in here, i mean in the north of iran, mazandaran, people, specially country and village people, NEVER EVER forget their loss, and they never try to. i mean they always keep the pain alive in their hearts, and every time they become lonley, they start crying for their beloveds who are gone. but crying wont heal our scars. something must be done, something must be said.....i will never stop trying so hard in everything, studying to become abetter person for my people, and being OPEN-MINDED and never forgetting the aim......yeah
بله! تکلیف ما یک سره شد! شما بین خارج رفتن و ماندن مردد بودید و تکلیف تان یکسره شد. ما برای خارج رفتن زیادی پیریم! ما بین فرزند دار شدن و نشدن مردد بودیم. الان تکلیف مان یکسره شد. تصور آن را بکنید نه ما از جسم و سال ها از عمر و آرزوهای خود می زنی و فرزندی پرورش می دهی. با هر بار که بچه زمین می خورد و یا زخمی کوچک بر می دارد می میری و زنده می شوی تا فرزندت جوانی برومند شود. فرزندت به دانشگاه می رود ودر کتابخانه آن دارد مطالعه می کند که عده ای چماقدار بر سرش می ریزند و لت و پارش می کنند.
بعد هم گفته می شود که مسئول آن خواجه حافظ شیرازی بوده!!!!!
Don't be disappointed. My fellows... What's wrong with you??? We are all from the universities. We are all from the places where hope and attempt is the first lesson. Keep your hopes alive. Mahatma Gandhi says: "first they ignore you, then they ridicule you, then they fight you, then you win". Any insult and threat is the start point of a fight. I don't like it at all, but it has been started, good or bad. Monjogh! I can't accept such words from you! You have always, always the point of logic and thought. OK. He went on saying a talk which had been expected beforehand, hadn't. So what? Did you expect something different? Surely not. Our unknown brothers and sisters have been killed. we do and we should cry. we do and we should turn black. but it's not the end of the story, nor is the end of any stories. Remember what Gandhi says...
I should admit the speech was far smarter and more calculated than anything I could have imagined
.
It was sort of speech that could convince people on the street.
We (people from the university) have always had difficulty talking with people on the streets. Our oratory
skills is very poor.
We should be able to overcome this weakness. We
must learn to speak to hearts of people outside the academic circles.
Is it solve the problem, wearing black... Does she come back to this bloody world???? What would you do as her parents even if you have no right to go to your own daughter's funeral ??? she should be called braveheart and her statue should be made by somebody as a sign of freedom!
ارسال یک نظر