۱۳۸۸ خرداد ۱۶, شنبه

قدر زر در غیاب زرشناس بالا می رود

می گویند وقتی اولین چاه های نفت در دوران مدرن درجنوب حفاری شد، شاهان وقت اصلا خبر نداشتند که این زر سیاه که اجنبی ها برایش سر و دست می شکستند چه ارزشی دارد. چرخ دهر چرخید و چرخید و زرشناسی برخاست که قدر زر می شناخت. زر شناس معادن زر سیاه را ملی کرد. در آن زمان، یکی بود که ادعا می کرد "آدم مهم" سرزمین زرخیز است. عصبانی بود که چرا این زر شناس نظرات احمقانه و اغلب مغرضانه او را درباره زر و چیزهای دیگر جویا نمی شود و مراتب ارادت خود را هر صبح به عرض او نمی رساند.
بالاخره هم چند تا سنگ به سمت زرشناس پرت کرد اما چون خود جربزه نداشت، گذاشت و در رفت! ولي نوچه هایش را جلو فرستاد، تا به زرشناس ناسزا گویند و پاچه بگیرند!!-
آری! چنان که رسم دیرینه این مرز وبوم است، زرشناس به پاس خدمات بی نظیرش، ناسزاها شنید و بعد هم تبعید شد. حدود دو دهه پس از آن، قیمت زر سیاه به طور نجومی بالا رفت. "آدم مهم" سرزمین زر خیز شروع کرد به ریخت و پاش.
بالا رفتن قیمت زر تبعات اجتماعی و سیاسی ژرفی داشت. قشری دور وبر "آدم مهم" که نوچه ها و "بله قربان گو" های او را تشکیل می دادند جمع شدند. این جماعت که به نمایش های چندش آور وبی مزه او "به به" می گفتند و به فرمان او پاچه این و آن را می گرفتند، از این خوان رحمت به طرز بی تناسبی بیشترین نصیب رابردند. در آن زمان اکثریت مردم ایران روستا نشین بودند. روستاها از این برکت خدادادی بی بهره ماندند. حومه نشینان شهرهای بزرگ هم همین طور. اما از انصاف نباید گذشت. طبقه متوسط جامعه که خانواده سارا هم از آن دسته بودندنیز از بالا رفتن قیمت نفت متنفع شدند. در اثر بالا رفتن استانداردهای زندگی هم تجارت سارا ترقی کرد ، هم کارخانه به ارث رسيده از پدرش و هم کسب و کار فرزندان و نو ه هایش. "آدم مهم" انتظار داشت که بالا رفتن سطح زندگی را به او نسبت دهند و از او راضی باشند و مجیز او را بگویند. اما افرادی مانند خانواده سارا، این برکت را در درجه اول لطف خدا می دانستند، در درجه دوم آن را نتیجه هشیاری و مبارزه زرشناس و دوستانش می دانستند و در درجه سوم به خود نسبت می دادند چون تا حد توان خود از زرشناس حمایت کرده بودند. در این میان، نه تنها به "آدم مهم" creditنمی دادند بلکه از او روز به روز به خاطر ریخت و پاش و نوچه پروری اش، آزرده تر و آزرده تر می شدند. یادشان نرفته بود که نوچه های "آدم مهم" چه بلایی بر سر زرشناس آورده بود. یادشان نرفته بود که چه طور این "آدم مهم" که بادی بر غبغب می انداخت و در پاسارگاد می خواند "کوروش آسوده بخواب چون که ما بیداریم" وقتی اوضاع یک کم قاراشمیش شده بود گذاشته بود وفرار کرده بود. شکاف بین "آدم مهم" و نوچه هایش و بقیه مردم روز به روز عمیق تر می شد.
ادامه دارد....

۱ نظر:

ناشناس گفت...

salam monjoghe aziz,
man modatist iranam va ba tavajoh be moshkelati majali nabod ke weblagetan ra bekhanam va makhsosan edame dastane sara ra .
kash forsati mishod mitonestam edame dastanam ra benvisam. mineveshtam ghesse por ghoseam ra. hamon ghesse nocheha!
hamon picho mohrehaye bimasraf ke faghat ye mashin ra az kar mindazan.
va behet migan ta ma hastim, to bayad bia pishe ma. in ma hastim ke vojod darim.

chand rozi hast ke bad jor ehsase tahghir bem dast mide pishe in mohrehaye bimasrafi ke age vaghte toro talaf nakonan, osolan bikar khahand shod !!