۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

باز و بسته

در تاریخ صد سال گذشته (از انقلاب مشروطه ) که نظر می کنیم می بینیم در دوره هایی آزادی نسبی بوده و در دوره هایی فضا بسته تر شده. در دوره هایی که بسته تر شده عموم مردم در لاک خودشان فرو رفتند و سعی کرده اند کمترین نمود را در اجتماع داشته باشند تا دردسری برایشان پیش نیاد. عده کوچکی آزادیخواه هم بودند که قهرمانانه برای گشایش و آزادی بیشتر مبارزه کردند ووقتی که شرایط سیاسی مساعد بود به موفقیت هایی دست پیدا کردند و توانستند در مقاطعی، آزادی نسبی به وجود آورند. وقتی که آزادی حاصل شد همان عده که در لاک خودشان خزیده بودند يا فرزندان آنان، به میدان می اومدند و می خواستند میوه این آزادی را بچینند. اما نمی دونستند چه جوری! اغلب کار به دعوا و مرافعه و پرده دری و تهمت زنی و... کشیده می شد و امور مختل می شد.
در جامعه عده ای هستند که بیش از آزادی، سود وزیان برای آنها مهمه. لزوما دنبال سود و زیان بودن ، به معنای حرص مال دنیا زدن نیست. از نظر این دسته اگر کسی یک کار علمی یا فرهنگی یا بشر دوستانه هم بکنه کاری کرده که ارزشمنده. اما اگر به اسم آزادی، باعث هرج و مرج بشه و باعث بشه که امور مختل بشه، کار درخور سرزنشی انجام داده. هم تعداد افراد با این طرز فکر زیاده و هم وزن اجتماعی شون زیاده. طرز فکر خاص اونا باعث شده که در موقعیت ها ی کلیدی، نفوذ زیادی داشته باشند. افراد با این طرز فکر عموما افراد دیکتاتور منشی نیستند. به تجربه دریافته اند که اگر به کسانی که قوه ابتکار و شعور دارند آزادی داده بشه، سود آوری بیشتری حاصل می شه. با این حال این دسته از جامعه با آزادی ای که باعث هرج و مرج بشه میانه ای ندارند.
همه این عوامل دست به دست هم مي داد تا دوره های جامعه باز در کشور ما کوتاه مدت باشد.
علت اینه که کسانی که فکر می کنند که از آزادی چگونه باید استفاده کرد کم هستند. اگر تعدادشون زیاد بود و یک شبکه فکر تشکیل می دادند، مشکلات از آن دست که در بالا گفتم پیش نمی اومد.
الان درست وقت آنه که در این مورد فکر کنیم و در باره آن به گفت وگو بنشینیم.
با نسل های دیگه و طرز فکرهای دیگه تعامل کنیم تا نظراتمون پخته تر بشه.
فضای مجازی وبلاگ محیط بسیار مستعدی برای این منظوره.
همه که قهرمان راه آزادی نمی شن! اما هر کسی می تونه با خودش فکر کنه و تکلیف خودش را با خودش معین کنه و ببینه آزادی را برای چی می خواد.یک نمونه همان بود که من درنوشته قبلي ام گفتم. بگذارید کلی تر عرض کنم. در محیط آزاد افراد معمولی جامعه می توانند گروه هایی شکل بدهند و به فعالیت های اجتماعی و فرهنگی مفید بپردازند. با قدم های کوچک اما استوار و هدفمند این گروه ها، جامعه آهسته وپیوسته پیشرفت می کنه.

۴ نظر:

Alireza گفت...

يه كتاب خيلي خيلي خيلي مهم كه ديد من رو نسبت به خيلي چيزا عوض كرد كتاب "جامعه ي باز و دشمنان آن" نوشته ي كارل پوپر(جلد اول افلاطون-جلد دوم هگل-جلدسوم ماركس). تو كتابش كامل در زمينه ي آزادي بحث كرده! خصوصا جلد اولش. ظاهر كتاب ها قطوره ولي بيشترش ضمايم و توضيحاته كه مي شه اونارو نخوند متن كتاب ها خيلي طولاني نيست 300 صفحه!

Unknown گفت...

I recently found some interesting articles on the following website regarding these issues. One thing that caught my attention was how Iranian people in the past found freedom breeding a state of chaos and disorder.

http://www.nimnama.com/index.php?option=com_content&view=article&id=71:1388-06-14-19-09-39&catid=20:-88-1388-&Itemid=8

منجوق گفت...

يك مثال ساده و ملموس از زماني نه چندان دور:
وقتي روزنامه دوم خردادي منتشر شدند
عده اي از جوان هاي دانشجو و دانش آموز چنان راغب خواندن اين روزنامه و بحث درباره آنها شده بودند كه وقتي براي درس و مشق خود پيدا نمي كردند.

وقتي روزنامه ها را بستند پدر ومادر هاي برخي از آنها كه اتفاقا افراد بافرهنگ و اهل مطالعه اي هم بودند ابراز خوشحالي مي كردند!

به نظر من در شرايط فعلي ما بايد زمينه اي فراهم آوريم تا در آينده اي كه به اميد خدا بهتر از امروز خواهد بود بتوانيم از شرايط خوب به طرز درست استفاده كنيم. خطر حركت هاي افراطي در شرايط آزادي كه به مختل شدن امور مي انجامد هنوز در كمين است.


بايد واقعا بدانيم آزادي و فضاي باز را براي چه مي خواهيم. در شرايط ايده آل،حدود و ثغور آزادي از نظر ما چيست. چه هزينه اي حاضريم براي رسيدن به آن حالت ايده آل بپردازيم.

منجوق گفت...

در سايتي كه غزال معرفي كرده نوشته شده
"تصور من آن است که دموکراسی مطلوب ایرانی ها اصولا با دموکراسی در تعاریف رایج متفاوت است. آنچه آنها در جستجویش هستند، آزادی بیان برای همه، امکان مشارکت در همه تصمیم گیری ها، آزادی احزاب و ... نیست. بلکه آنها عموما خواهان حق عزل یک دیکتاتور و نصب دیکتاتور دیگری به جای او هستند. و از آنجا که دیکتاتورها طبق تعریف با میل مردم عزل نمی شوند، در رابطه دولت-ملت، مساله ای خودمتناقض شکل گرفته است که بحرانی بی پایان را در سپهر سیاسی این کشور دامن زده است"





من در مورد صحت يا نادرستي اين ادعا نظري نمي دهم. آن قدر ديد اجتماعي ام وسيع نيست كه بتوانم از زبان "مردم" ايران سخن بگويم.

اما مي خواهم انتظار خود را بگويم. انتظار من فراتر از آن است كه در اين جمله آمده. محدوده آزادي به نظر من تنها به آزادي سياسي ختم نمي شود. آزادي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي نيز از نظر من مهمند حتي نسبت به آزادي هاي سياسي در اولويت هستند.
خيلي از كساني كه در ايران روشنفكر قلمداد مي شوند بر آزادي هاي ساده فرهنگي و يا اجتماعي ريشخند مي زنند. به زعم آنها اين آزادي ها را به سادگي مي توان در راه كوشش براي آزادي سياسي قرباني كرد.
با اين نظر به شدت مخالفم. خود اين نظر ريشه در نوعي تفكر ديكتاتوري دارد. دغدغه ايشان شايد مسايل سياسي باشد اما آزادي هاي اقتصادي براي قشر سرمايه دار و كار آفرين و آزادي هاي اجتماعي و فرهنگي براي عموم مردم ضروري هستند.