۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

Pearls of wisdom from east and west about happiness

The very purpose of our life is to seek happiness through training the mind. – Dalai Lama

Life is a tragedy for those who feel, and a comedy for those who think. – Jean de la Bruyere

To enjoy good health, to bring true happiness to one's family, to bring peace to all, one must first discipline and control one's own mind. – Buddha

They must often change who would be constant in happiness or wisdom. – Confucius

Happiness is a continuous creative activity. – Baba Amte

Happiness lies in the joy of achievement and the thrill of creative effort. – Franklin D. Roosevelt
ملاحظه مي فرماييد!هيچ كدام از اين متفكران شادكامي را مترادف با "حماقت"و يا "سطحي نگري" نمي دانستند! اتفاقا كاملا برعكس! آن را هنر برتر فرد عميق و متفكر و مبتكر بر مي شمردند.
كنفوسيوس كه پا را فراتر مي نهد و "عقلانيت" (wisdom) و "شادكامي" را در يك رديف مي آورد. اينان كساني هستند كه تمدني
بر اساس آموزه هايشان شكل گرفته!حرف هايشان را جدي تر بخوانيم ودر آن ها تعمق كنيم! به خصوص اگر در مورد موضوعي چون "شادكامي" باشد كه ما، هميشه و در همه حال، با آن سر وكار داريم.

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

From Mitra: If you have not seen, I encourage you to see a contemporary movie called "The Pursuit of Happiness", Will Smith plays the first actor. Of course, the message of the movie is not exactly what you are trying to convey here, but it is a pretty well done movie and also kind of touch upon the fact that 90% of the times we are only pursuing the happiness and that in fact is what we refer to as Life.

منجوق گفت...

ممنون ميترا جان،
اگر فيلم را پيدا كردم حتما نگاه مي كنم.

منجوق گفت...

شايد بهتر باشه كه يك مقدار بيشتر توضيح بدهم كه منظورم چيست.
يك نوجوان ايراني را در نظر بگيريد. اين نوجوان سرشار از سرزندگي و شادي است. همه چيز برايش شادي آور است حتي "آب لمبو" شدن در اتوبوس كه به تازگي اجازه تنها سوار شدن به آن را پيدا كرده.
در اتوبوس مي خندد و بزرگ تر ها چپ چپ او را مي نگرند.

منجوق گفت...

همين نوجوان بزرگ تر مي شود و در شهر خود به دانشگاه مي رود. فرض كنيد كه اين جوان دختر هم هست. بعداز كلاس شوخي اي مي كند وبه همراه دوستانش مي خندد. چشم هاي سرزنش آميز همكلاسي هايش به او دوخته مي شود.
بعد همين همكلاسي هاي مقدس نما هزار و يك حرف براي اين دختر درست مي كنند.


معلم او (خدا به دور! به خصوص اگر خود زني باشد مبتلا به سندرم ملكه زنبور) او را تهديد مي كند كه سقف نمره اش را از 14 حساب خواهد كرد.
در تهران وضعيت اندكي بهتر است. اما در شهرستان ها اين گونه رفتارها غوغا مي كنند. همين سال پيش اين اتفاق براي همكلاسي خواهر من افتاد.

منجوق گفت...

اين جوان يا نوجوان مرتب مي بيند كه مردان و زنان جا افتاده تر ژست حكيمانه اي به خود مي گيرند و مي گويند:" شادي كردن مال احمق هاست. آدمي كه عقل داشته باشه و بفهمه كه در اين دوره وزمانه نمي تونه خوش باشه..."

اين خانم ها و آقايان خود را "عقل كل" مي دونند و به عنوان "عقل كل" حكم صادر مي كنند.

منجوق گفت...

اين جوان يا نوجوان در محيطي رشد كرده كه به او گفته اند ايراني باهوش ترينه! در مغزش فرو كرده اند "پروفسور حسابي" كه يك ايراني تمام عيار بوده جزو برترين مغزهاي دنيا بوده و...
اين در مورد فيزيك هست كه آثار فيزيكپيشگان برتر دنيا بدون هيچ سانسوري در اختيار ما مي تونه قرار بگيره. در ضمن جلوي رشد فيزيك دانان وطن هم گرفته نمي شه. بلكه تشويق هم مي شن.
حال بريم به سراغ علوم انساني كه انواع و اقسام مخالفت ها و سانسورها در آن اعمال مي شه. فرض كنيد يك متفكر ايراني وجود داره كه در واقع همان نظر "عقل كل " هاي كوچك و بازار را در مورد مسايلي مانند شادي يا خوشبختي داره. فقط نظر خودش را با ادبيات جذاب تري ابراز مي كنه. اين متفكر
در جامعه بسته ايران و در عدم حضور فلاسفه عميق تر دور بر مي داره و تمام فلاسفه جهان را كه به دنبال خوشبختي بودند به سخره مي گيره. در سوربن فرانسه اين طور نمي تونست صحبت بكنه چون فلاسفه برتر از او، اورا نقد مي كردند. اما در حسينيه ارشاد او برترين متفكر هست و يك سر و گردن از بقيه بالاتره. كيه كه بتونه نظر او را از نظر منطقي و فلسفي نقد كنه؟!
جوان هم كه سرمست باده ناسيوناليستيه كيف مي كنه
كه متفكر بنام مملكتش داره تمام فلاسفه غرب و شرق را با يك جمله ساده و عامه فهم ضربه فني مي كنه.
اين جوان عاشق اين سخنور مي شه و بچه هاش را هم با عشق او بزرگ مي كنه. بچه ها در محيطي بسته تر از پدر و مادرشون رشد مي كنند و در مقابل سخنوران موجود ديگه كه اجازه سخنوري دارند باز هم او سخنور قديمي را "شيك" مي بينند و او را به عنوان بزرگترين انديشمند دنيا مي ستايند.

منجوق گفت...

مسئله شادي و خوشبختي مسايلي نيستند كه ما بخواهيم از كنارشون بگذريم. بايد تكليف خودمون را باهاشون روشن كنيم. ببينيد! ما يك بار بيشتر زندگي نمي كنيم. خيلي حيفه كه به خاطر يك طرز فكر غلط بخواهيم اين زندگي را بر خودمون و اطرافيانمون زهر مار كنيم.

منجوق گفت...

من فيلسوف نيستم و قدرت نقد منطقي متفكران دست چندم را هم ندارم.
راستش را بخواهيد به فلسفه علاقه دارم و مطالعاتي هم مي كنم اما اين مطالعات آن قدر منسجم نيستند كه مرا قادر بكنند كه با سخنوران حرفه اي در اين زمينه مباحثه كنم.
با اين حال تكليفم در مورد مسايلي چون شادي يا خوشبختي بايد حداقل با خودم روشن باشد.

اين پست را آوردم تا نشان دهم نبايد حرف "عقل كل" هاي كوچه بازار يا يك متفكر دست چندم و طني را دربست و دگماتيك پذيرفت. افرادي بوده اند شناخته شده تر و "تمدن ساز" تر از آنان كه عقايد خيلي جالب تري در مورد شادي يا خوشبختي داشته اند. اگر در سخنان آنان دقت كنيم مي بينيم كه شاخص هاي تمدن هايي كه بر اساس آموزه هاي آنان نمو كرده با همين جملات قصار در ارتباط هستند.

منجوق گفت...

همان طور كه تاكيد كردم من قدرت نقد نظرات فلسفي و مباحثه كلامي با يك متكلمان حرفه اي را ندارم. اما مي توانم ببينم نتيجه آموزه هاي آنان چه مي شود!

دو كشور تركيه و ايران را در نظر بگيريد. فرهنگ اين دو كشور شباهت هاي بسياري به هم دارد اما كاملا هم يكسان نيست. تفاوت هايي دارد كه يكي از عمده ترين آنها برخورد با مسئله شادي كردن يا لذت بردن است. يك تركيه اي ساكن استانبول يا ازمير همواره دغدغه آن را دارد كه آخر هفته چگونه بهتر تفريح كند. ناهارو شام و صبحانه اش را در چه فضايي بخورد تا مفرح تر باشد و....
نتيجه اين طرز فكر آن شده كه ساليانه چند ميليون توريست به تركيه مي روند و چند ميليارد دلار ارز وارد آن مملكت مي كنند.
در مقابل ايراني هايي كه مي خواهند اندكي تفريح كنند پول هايشان را برمي دارند و راهي تركيه و دوبي مي شوند. باور كنيد توريست هاي ايراني كه سر از استانبول در مي آورند اغلب مذهبي و پايبند به حجاب و... هستند. مسئله، مسئله دين نيست!
مسئله همان "شادي ستيزي" در ايران به بهانه دوري از سطحي گري و "شادي خواهي" در تركيه است.
ببينيد! اين ضرر قابل اندازه گيري (به واحد ريال) است كه ما از اين روند شادي ستيزي در ايران مي كنيم. ضررهايي هم هستند كه بسيار دردناك ترند ولي قابل اندازه گيري هم نيستند مانند افسردگي و..

منجوق گفت...

شايد بگوييد در اين شرايط ناراحت كننده چه جاي پيش كشيدن بحث شادي است!
در جواب مي گويم اتفاقا همين حالا وقت پيش كشيدن اين بحث است.

در شرايط كمابيش مشابه بود كه رگه هاي شادي كه در جامعه بود در پيش آرماني دست نيافتني
قرباني شد! آرماني گنگ كه خود آنان هم كه آن را مطرح مي كردند و يا در راهش مبارزه مي كردند نمي دانستند چيست!!
اشتباهات تاريخي مان را دوباره تكرار نكنيم!

منجوق گفت...

نمي دانم در افتتاحيه هاي المپيك دقت كرديد. ورزشكاران كشورهاي ديگه (به خصوص ايتاليا) دست تكان مي دهند و خودشون رو به آب و اتش مي زنند كه جو نشاط آور ايجاد كنند.
يكي كاروان ورزشي ماست كه چنان راه مي روند كه انگار با تماشاگران استاديوم قهر هستند. رفتارشان اين بار باز خيلي بد نبود. در المپيكي كه در يونان برگزار شد كه حسابي تابلو بودند. مخصوصا خانم هاي تيم كه حتي دست هم تكان نمي دادند.به گمانم فكر مي كردند اگر دست تكان بدن "كلاسشون" مي آد پايين.

خوب طبيعيه كه توريست ها چنين كشوري را به عنوان مقصد انتخاب نكنند حتي اگر مسايل سياسي هم در ميان نباشه.

منجوق گفت...

حرف هاي پراكنده اي كه در بالا گفتم بيشتر درددل بود تا تحليل.
كوششي كوچك بود تا نشان دهد "شادي ستيزي" در جامعه ما چه قدر رشد كرده و چه قدر داره به ما از هر نظر ضربه مي زنه.

طبيعيه كه بخش عمده اي از جامعه (چه پير و چه جوان و چه ميانسال) به دنبال شادي باشه. اگر اين شادي را در فرهنگ خودش پيدا نكنه به دنبال فرهنگ هاي ديگه مي ره.
من زياد نگران فرهنگ غرب نيستم! همين
گسترش تماشاي شبكه هاي تركيه اي به خصوص در بين قوميت ترك زبان ايران به اندازه كافي نگران كننده است.
نگراني من از باب مسايل سياسي و امنيتي يا ... نيست. از ديد فمينيستي نگرانم.
ببينيد ضرب المثل پوسيده "گزن دومين ديزين دوير" داشت فراموش مي شد.
(از من نخواهيد آن را ترجمه كنم.)
كم كم مردم ياد مي گرفتند كه بايد به جوان هاي خود احترام بگذارند و به حرف هايشان گوش دهند. از بركت كانال هاي تلويزيوني تركيه اين ضرب المثل پوسيده دوباره احيا شد!
فيلم هاي تركيه اي "شادي ستيز" نيستند اما در عوض اغلب "زن ستيز" هستند. فرهنگ مردسالاري را (حتي خيلي غليظ تر از سريال هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي) ترويج مي كنند و متاسفانه بايد بگويم خيلي هم موفق اند. با تاسف بيشتري بايد بگويم در گسترش اين افكار پوسيده در بين مادراني كه دختر نوجوان دارند موفق ترند تا بين مردها. كار در برخي از خانواده ها ي تبريزي به جايي مي رسد كه دختران جوان از رفتار مادر به ظاهر آلامد خود كه از زنان سريال هاي تركيه اي الگو مي گيرند (چه الگوي لباس و مد چه الگوي رفتار با دخترانشان) به پدران متعصب سنتي خود پناه مي آورند.
مي گويند پدرمان هر چه قدر هم متعصب باشد حداقل تناقض فكري در رفتارش ندارد. رفتار و افكارو ادعاهايش با هم سازگارند و با واقعيت هاي موجود در جامعه مطابق تر تا آن چه كه مادرهايمان از سريال هاي (اعتياد آور)تركيه اي مي آموزند.


چه مي شد اگر ما كالاهاي فرهنگي شاد و منطبق با فرهنگ خود مان ( اندكي پيشرو تر از متوسط جامعه اما نه زياد آوان-گارد) داشتيم كه مردم از آن تغذيه فكري مي شدند نه سريال هاي مزخرف و زن ستيز تركيه اي!

منجوق گفت...

اشكال ديگه اي كه تماشا كردن كانال هاي تلويزيوني تركيه اي داره اينه كه در فيلم هاي اونا هر كسي كه "ريش" داره آدم بدي معرفي مي شه. درست همان طوري كه در صدا و سيماي جمهوري اسلامي هر كسي كه كراوات مي بنده بد معرفي مي شه!
(سطحي نگري در اين نيست كه آدم دنبال شادي يا خوشبختي باشه. سطحي نگري در اينه كه دور و بري هاشو بر اساس ريش يا كراوات، به خوب و بد تقسيم كنه.)
در نتيجه كسي كه خيلي سفت و سخت سريال هاي اعتياد آور تلويزيون تركيه را دنبال مي كنه نسبت به هركسي كه ريش داره احساس بدي پيدا مي كنه. حتي از روستايي هاي ساده اي كه ريش مي ذارند بدون آن كه بخواهند كه چيزي را نشان بدهند بدش مي آد.
حتي از كساني كه از روي تنبلي اصلاح نمي كنند.
خوب طبعا اين جوري توي جامعه ايران بهشون سخت مي گذره! يه كمي موقع تماشاي سريال ها تفريح مي كنند اما در عوض مي رن از خونه بيرون مردم را مي بينند و بيخودي زجر مي كشند.

ناشناس گفت...

باور کنید به خاطر همین اعتقاداتتان است که دوست دارم با شما کار کنم. وگرنه فیزیک را که خیلی ها می دانند. همیشه از خواندن اینجا لذت می برم. شاد باشید.
زهرا

y.m گفت...

thats exactly how I feel when I walk in the street, or when
I go somewhere by bus or I dont know, subway. I always try to look for cool tips, so that I dont get so bored , but people (especially my own mates) always are like: oh, please, for gods sake, would u stop that! I dont think that what I do is wierd, but you know. a week ago or so, I went to the bakery to get some bread for Iftar. I wanted to pay, but the guy said that there was no need to pay: its salavati! and he said that as if he was saying: it is a loaf of bread! and I was like: u mean I dont need to pay? and he was like: DA! every one knows that! then, I said with my loudest voice: how interesting! and I was really amused, but others in the line looked at me as if I was an alien!

منجوق گفت...

Dear y.m.
It was a funny story! I hope that you keep your high morale and cool spirits! We really NEED people like you around!