۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

جواهراتي در پژوهشكده

پژوهشكده ما معايب و كاستي هاي فراوان دارد. اما در كنار تمام اين كاستي ها گوهرهايي نيز در خود دارد كه برخي اوقات قدر وقيمت آنها را نمي دانيم وبا جهل و توقعات بيجا آنها را مي آزاريم. يكي از اين جواهرات، منشي پيشكسوت پژوهشكده است. بانويي كه به جرئت مي گويم اگر نبود، پژوهشگاه دانش بنيادي اين يك ذره شهرت نيكويي كه هم اكنون در سطح جهاني دارد، نداشت! در جريان برگزاري كنفرانس ها همكاران خارجي با ايشان آشنا شده اند و از استانداردهاي بالاي كاري ايشان انگشت به دهان ماندند . در سه مورد مختلف از آي-سي-تي-پي، سرن و اسلك پيغام فرستادند و تلاش كردند تا ايشان را جذب كنند. ما هميشه بايد بنشينيم تا بيگانگان بيايند و گنج هايمان را كشف كند:
چه چاه هاي نفت مان باشد، چه آثار باستاني مان باشد و چه سرمايه هاي انساني مان!
پسكين همه ساله دراسلك قبل از تعطيلات زمستاني جشني براي قدرداني از خانم منشي پيشكسوت بخش تئوري ترتيب مي داد. "ما" براي قدر داني ازخانم منشي پيشكسوت خود چه كرده ايم؟! البته خانم منشي اسلك هم بانويي كاردان و لايق بود. اما در نظر داشته باشيد او درمحيط كاليفرنيا مشغول كار بود نه در محيط ايران. او نيازي نداشت تا براي انجام دادن هر كار كوچكي از اعصاب خود خرج كند!
گوهر ديگر منشي دستيار گوهر اول است. بانوي جواني كه مسئوليت پذيري ايشان تحسين برانگيز است. بانوي با شخصيتي كه رازداري و صداقت ايشان را الگو بايد قرار داد. بانويي كه اسوه ادب است. منظورم از ادب صد البته تملق گويي و تيكه پاره كردن اصطلاحات پر طمطراق ولي پوچ و بي معني نيست. منظورم درك و فهم بالايي است كه به شخص مي گويد كي و كجا بگويد و چگونه بگويد و كي و كجا سكوت كند. كجا لبخند بزند و .....
دو گوهر ديگر مسئولين كامپيوتر پژوهشكده هستند كه با نهايت كارداني كارهاي پژوهشكده را انجام مي دهند. لپ تاپ من در سرن مشكل كوچكي پيدا كرد. مسئول كامپيوتر سرن (با آن همه حشمت و دولت) در ماند! اما پس از آن كه برگشتم همينجا بلافاصله مشكل مرا رفع كردند. آنان كه زياد سفر مي كنند مي دانند كه يكي دو روز اول در هر سفر به نصب پرينتر و... براي لپ تاپ مي گذرد و عملا كاركردن ناممكن مي شود. اين كارها را در پژوهشكده ما عرض نيمساعت انجام مي دهند. اتفاقي نيست كه پرينتر ما، برعكس پرينتر بسياري از دانشگاه هاي ايران هميشه كار مي كند. !حاصل زحمت اين دو گوهر است!
برسيم به كارپرداز زحمتكش پژوهشكده! مردي كه در سرما و گرما ،وقتي ما در اتاق هاي اير-كانديشينينگ دار خود لميده ايم، مي رود و مايحتاج پژوهشكده را تهيه مي كند. مردي كه از روي حجب و حيا كارهاي زمين مانده ديگران مانند تعميرات و غيره را هم برعهده مي گيرد تا كار ما لنگ نماند. و چه نادان و ابلهيم ما وقتي كه از او انتظارات بيجا داريم. نجابت او توقع بيجا در ما ايجاد كرده! رفع هر نقصي را متوقعانه از او مي طلبيم و او كه حيايش اجازه "نه گفتن" به ما نمي دهد يك كلمه اعتراض نمي كند تا بگويد "اين كه وظيفه من نيست!"!

گوهر ديگر كتابدار ماست. در مورد وظيفه شناسي و مهر ومحبت او هر چه بگويم كم گفته ام. اين روزها او در بستر بيماري است. براي سلامت او دعا كنيد.

بالاخره، به مادر دلسوزپژوهشكده مي رسيم. بانويي كه سالها قبل از اين كه من و شما به دنيا بيابيم در اين محل بوده و براي تك تك درخت ها و بوته هايش دل سوزانده. بانويي كه وقتي نيست تازه مي فهميم چه قدر و قيمتي دارد!


تك تك اينها assetاين پژوهشكده هستند. جواهراتي كه بايد قدرشان را دانست. سعي كنيم شرايط سخت كارشان را دريابيم و با نفهمي ها و نخوت و توقعات بيجا، دل دردمندشان را نيازاريم.
چه حقير است آن كه خود را پشت عنوان "آقاي دكتر" و "خانم دكتر" قايم مي كند اما سطح استدلال هايش در اين رديف است:"چرا براي فلاني اين كار را انجام مي دهد اما براي من نه؟!" وقتي كارمندي از سر لطف يا احساس دين يا احساس احترام يا هر چيز ديگر كاري را وراي شرح وظايفش براي ديگري انجام مي دهد موظف نمي شود كه براي شخص ثالث هم چنين كند. هر كارمندي شرح وظايفي دارد. تنها اگر درانجام دادن آن وظايف تعلل كرد مي توان شكايت كرد! اگر شرح وظايف ديگري را نمي دانيم چگونه به خود اجازه مي دهيم تا حمله براو آوريم؟ آيا دون شان يك فيزيكپيشه نيست كه كارمندان را بپايد و بعد هم بي شرمانه اين گزارش خود را مورد استناد قرار دهد؟!

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

درسته. باید قدر این جور آدم ها رو دونست. اما انقدر از جور دیگر آدم دیده ایم که دیگه احساسات و قدرت تشخیصمون تا حدی فلج شده. همین امروز، بنده به عنوان دانشجوی تحصیل کرده و در حال تحصیل مملکت رفتم امتحان گواهی نامه بدم. همهمی دونن که من با وجود تمرین کم واقعاً دست فرمونم عالیه( حوصله ندارم حقایقو پشت کلمات تعارفی و تشریفاتی پنهان کنم). کوتاهش کنم، سرهنگ راهنمایی و رانندگی آنچنان به شعور و شخصیت من توهین کرد و آنچنان دستپاچه ام کرد و تک تک حرکاتمو مسخره کرد که بدون اینکه بفهمم چی شده یه دفه گفت: رد، نفر بعد! باورتون میشه در طی این مدتم داشت با موبایلش حرف میزد؟ به نظر شما جایی که افسرش این قدر مودب و وظیفه شناسه(!) میشه همش منتظر آدمای خوب بود؟

منجوق گفت...

رفتار آن سرهنگ خیلی نامناسب بوده من کاملا می توانم وضعیت را تصور کنم و درکتان می کنم و به شمادرآن مورد حق می دهم.

اما من در مورد کارمندان موسسات دانشگاهی و پژوهشگاهی دارم صحبت می کنم. شرایط کار این کارمندان خیلی نامناسبه. تازه وضعیت در پژوهشگاه ما به نسبت دانشگاه ها خیلی بهتره. در این میان من دیده ام که برخی دانشجوها و یا اساتید رفتار خیلی متوقعانه و بی ادبانه ای دارند. گمان می کنند چون کاغذ پاره ای به عنوان مدرک دکتری دارند (یا قرار است که به زودی به دست بیاورند) این حق را دارند که با تبختر با کارمندان سخن بگویند.

منجوق گفت...

متاسفانه دانشجویان و استادان جوان تر این رفتار ناپسند را از روی رفتار متوقعانه برخی از استادان جا افتاده تر الگو برداری می کنند.
جوان تر ها می بینند که کارمند در برابر او کرنش می کند اما دیگر حوصله ناز و کرشمه این جوان تر ها راندارد . آن گاه شاکی می شوند و برسر خود می زنند. بی کار و بیعارتر هایشان دور هم می نشینند و این برخوردها را مرتب قرقره می کنند و برای خودشان مسئله ذهنی می تراشند! برای خود دل می سوزانند و نوحه سرایی می کنند که چرا فلان کارمند در برابر آن استاد جا افتاده کرنش کرد اما به فلان "دستور" من وقعی ننهاد!

این جور جوان ها
یک چیز را می بینند هزار تا چیز را نمی بینند. این توهم را هم دارند که خیلی می فهمند! در صورتی که اگر واقعا می فهمیدند به جای هندی بازی و پاییدن کارمندان, سعی می کردند از امکانات آموزشی که برایشان به زحمت زیاد فراهم می آید بیشترین بهره را ببرند تا آینده شان را بسازند.

منجوق گفت...

متاسفانه دانشجویان و استادان جوان تر این رفتار ناپسند را از روی رفتار متوقعانه برخی از استادان جا افتاده تر الگو برداری می کنند.
جوان تر ها می بینند که کارمند در برابر او کرنش می کند اما دیگر حوصله ناز و کرشمه این جوان تر ها راندارد . آن گاه شاکی می شوند و برسر خود می زنند. بی کار و بیعارتر هایشان دور هم می نشینند و این برخوردها را مرتب قرقره می کنند و برای خودشان مسئله ذهنی می تراشند! برای خود دل می سوزانند و نوحه سرایی می کنند که چرا فلان کارمند در برابر آن استاد جا افتاده کرنش کرد اما به فلان "دستور" من وقعی ننهاد!

این جور جوان ها
یک چیز را می بینند هزار تا چیز را نمی بینند. این توهم را هم دارند که خیلی می فهمند! در صورتی که اگر واقعا می فهمیدند به جای هندی بازی و پاییدن کارمندان, سعی می کردند از امکانات آموزشی که برایشان به زحمت زیاد فراهم می آید بیشترین بهره را ببرند تا آینده شان را بسازند.

منجوق گفت...

البته من دیده ام دانشجو ها مودبی را که کارمندان (به خصوص در دانشگاه شریف) برخی از اوقات با آنها پرخاش کرده اند. بازهم می گویم سعی کنیم شرایط آنها را درک کنیم. از خیلی جهات تحت فشارند. سعی کنیم مسئله را از زاویه دید آنان نیز ببینیم.

ناشناس گفت...

چند پست قبل تر گفتید یک شنبه عید فطر است. نیست!

ناشناس گفت...

I think you should show your appreciation for the people you named in the IPM’s newsletter (if there is any).

منجوق گفت...

,قتي حضرت محمد به مدينه رفت افراد موجود انواع ضعف ها را داشتند. داشتن ضعف براي هر انساني طبيعي است. حضرت محمد كاري كرد كه نقاط قوت افراد جلوه پيدا كنند. مديريت قوي يعني همين. نمي توان از افراد انتظار داشت كه ضعف نداشته باشند. هنر آن است كه مانند حضرت محمد عمل كنيم.

در ضمن من اين كامنت را با ديد يك مسلمان ننوشتم. از ديد كسي نوشتم كه از سرعت رشد تمدن اسلامي در بدو امر انگشت به دهان مانده و يك مقدار(البته ناچيز) در علت آن تفكر و مطالعه كرده است.

y.m گفت...

thats true. but being under pressure is not a good reason for those folks to be all moody and angry to students, sth that we see at unis all the time.I think that both students and staff must be trained.I mean, instead of akhlaggh and andishe and such boring stuff, they need to teach us how to talk to people who are trying to help us.And the staff must learn that without students, there will be no university, no school, no nothing. thats when everyone will get what they deserve.

منجوق گفت...

ی.م.
شما درست می گویید! روزی که شما به پژوهشکده آمدید با شما خوب رفتار نشد. علت آن بود که برخی استادان قدیم اینجا به منشی ها سپرده بودند تا اگر دانشجویی بدون دعوت آمد او را بیرون کنند. البته این کار آنها هم بی حکمت نبود. یکی آن که نمی خواهند پژوهشگاه شلوغ شود و دیگر آن که بعضی وقت ها "نوابیغی" که ادعا می کنند نظریه ای یافته اند که اینشتین را ضربه فنی می کند و.... می آیند و کلی وقت استادان را تلف می کنند.
بعد از ماجرای شما من بامنشی هایمان در این مورد صحبت کردم و خواستم از این پس مانند قبل نوابیغ را بیرون کنند. این خانم ها پس از این مدت خود متخصص شناخت نوابیغ شده اند! به هر حال چند مورداز کلمات کلیدی که نوابیغ به کار می برند را هم به آنان گفتم تا شناسایی نوابیغ آسانتر شود. همچنین گفتم دانشجو هایی را که برای هوا خوری آمده اند را هم راه ندهند چون در غیر این صورت پژوهشکده تبدیل می شود به تابلوی معروف "چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون رو!"!!!



با این حال گفتم اگر دانشجو و یا حتی دانش آموزی را که به قصد آشنا شدن با کار تحقیقاتی آمده به من یا دکتر فیروزجاهی معرفی کنند. تعداد این دانشجو ها زیاد نیست! پررو هم نیستند که مزاحمت ایجاد کنند. برایشان توضیح دادم که دوام و حیات درازمدت پژوهشگاه به جذب همین دانشجو ها در آینده بستگی دارد! برای همین حیلی مهم است که تصویری خوبی از پژوهشگاه در ذهن آنان ثبت شود. از آن پس مشکلی از آن دست که برای شما پیش آمد دیگر تکرار نشد