در پی نوشت یکی از نوشته هایم اشاره کرده بودم که در دانشگاه الزهرا مقبره ای تاریخی قرار دارد که برخی از رجال عهد قاجار در آن آرمیده اند. منبع اطلاعاتی من اینترنت بود. من این آرامگاه را ندیده ام. ظاهرا در حال حاضر این مقبره بر روی بازدید کنندگان بسته است. بعد از این نوشته یکی از دانشجویان کنجکاو الزهرا رفته و در این محل، "اکتشاف" کرده! گزارش آن را هم در وبلاگش آورده. گزارش نثری جذاب دارد. خواندن آن را توصیه می کنم.
داشتم با خود فکر می کردم که حیف است چنین مکان های تاریخی این گونه مهجور بمانند. روزهای جمعه که دانشگاه تعطیل است چنین مکانی می تواند میزبان بازدید کنندگان باشد. مدت هاست که می خواهم د رباره نقشی که چنین مکان هایی می توانند در هویت سازی برای محله و شهر وروستا بازی کنند مطلبی بنویسم. متاسفانه هنوز فرصت نشده. بیان آن چه که می خواهم بگویم قدری مقدمه چینی می خواهد. اینجا مایلم روی نکته دیگری انگشت بگذارم. ببینید! در دانشگاه هایی مانند استنفورد، دانشجویان کارشناسی هستند که در قالب فعالیت های گروهی فوق برنامه این گونه کارها را انجام می دهند. بازگشایی خیلی از محل های دیدنی استنفورد بر روی بازدیدکنندگان حاصل همت و تلاش دانشجویان است. در این فعالیت ها دانشجویان مهارت های گوناگون فنی-تخصصی و ارتباطات اجتماعی-انسانی کسب می کنند که بعدها در زندگی شخصی و حرفه ای به کارشان مي آيد.
می دانم شرایط فعلی دانشگاه ها چندان با فعالیت دانشجویی سازگار نیست. با این حال قویا معتقدم "وقت" نوشته ها و بحث هایی از قبیل نوشته حاضر هم اکنون است. دلایل این ادعایم را در نوشته بعدی خواهم آورد.
۳ نظر:
دانشجو هایی هستن که تمام ذوق و انرژی توی بدنشون مونده و خشک شده، یعنی اصلاً کسی به فکر اون نبوده که این انرژی رو از وجودشون بکشه بیرون و اونا رو در حد توانشون بهیه کاری مشغول کنند. این دانشجو ها تو دانشگاه افسرده و دلمرده میشن. چه طور میشه دانشجوهایی که آموزش حتی بهاعتراضشون در مورد تعویض اساتید وقعی نمی ذاره بتونن یه همچین کارهایی رو راه بندازن؟
در نيمه دوم دهه هفتاد و نيمه اول دهه هشتاد وضعيت فرق مي كرد. فعاليت دانشجويي تشويق مي شد وسرزندگي كمتر سركوب مي شد.
اين دوره هم مي گذره و دير يا زود دوره آزادي نسبي فرا مي رسه.
يادتون هست تا چند وقت قبل از انتخابات يك عده از بي تفاوت بودن جوان ها نسبت به سياست شكايت مي كردند و من براساس دوره هاي متناوب سياست زدگي و بي تفاوتي سياسي پيش بيني كردم كه اوضاع تغيير مي كنه. الان هم پيش بيني مي كنم دير يا زود دوران نسبتا بازي فرا خواهد رسيد.
آن موقع من گفته بودم كه جو بي تفاوتي سياسي غنيمت هست كه آنان كه اهل تفكر هستند خواسته ها و انتظارات معقول خود را تدوين كنند
و براي دور وبري هاي خود تبيين كنند
تا وقتي جو ملتهب مي شه از جوزدگي و برخورد هاي احساسي پيش گيري بشه.
الان هم مي گم در اين جو بسته بايد بشينيم و ببينيم كه واقعا جو باز و آزادي را براي چي مي خواهيم تا وقتي آزادي نسبي به دست اومد، دچار سر در گمي نشيم و به سوي حركت هاي افراطي كه جز پشيماني چيزي در پي ندارند نريم.
عده اي بودند كه از شرايط نيمه دوم دهه هفتاد و نيمه اول دهه هشتاد هم ناراضي بودند. اصطلاح تحقير آميز "آزادي قطره چكاني" ورد زبانشان بود و مي گفتند همين آزادي هم نباشد بهتر است. هرگز نفهميدم چرا اگر نباشد بهتر است! به هر حال خواسته آنان بر آورده شد.
عميقا معتقدم همان آزادي قطره چكاني غنيمتي است كه بايد از آن بيشترين استفاده را كرد. در سايه آن آزادي قطره چكاني گروه هاي مردمي آرام آرام در زمينه هاي مختلف كارهاي سازنده مي كنند. در سايه آن آزادي قطره چكاني نسل بعد مسئوليت پذير تر و راستگوترو با صداقت تر بار مي آيند.
اگر بلد نباشيم از آزادي قطره چكاني درست استفاده كنيم در "درياي" آزادي كه كاملا غرق مي شويم!
ارسال یک نظر