آمريكا كه بوديم بحث داغي بود در مورد بيماري anorexia. اشخاص مبتلا به اين بيماري چنان از چاق شدن واهمه داشتند كه چيزي نمي خوردند تا جايي كه بدنشان آسيب مي ديد. اين مرض بين خانم ها يي كه در مد از هنرپيشه ها و مانكن ها پيروي مي كردند رايج تر بود. برنامه اي مستند درباره تاريخ اين بيماري در تلويزيون نشان مي دادند. ظاهرا در قرون وسطي برخي راهبه ها به منظور رياضت از خوردن امتناع مي كردند تا جايي كه برخي سر اين موضوع جان باختند. در قرن 18 و19عده اي از خانم ها براي آن كه نشان خيلي متين و متشخص هستند همين بلا را به سر خود مي آوردند. اين بيماري اكنون در آمريكا بيشتر شده آن هم صرفا به خاطر ظاهري مطابق استاندارد هاي هاليوود داشتن!!!
(عقل كه تو سر نباشه جون در عذابه!)
(عقل كه تو سر نباشه جون در عذابه!)
وقتي اين برنامه را نگاه مي كردم ابتدا با خود گفتم:"حماقت همان حماقته. اما مردم در طول تاريخ سطحي تر هم شده اند."
اما بيشتر كه فكر كردم ديدم در قضاوت اشتباه مي كنم. ببينيد! در قرون وسطي اين نخبه ترين زن ها بودند كه به اين مرض دچار مي شدند. به منظور رشد فكري در اروپاي آن زمان فرا روي
يك زن باهوش و عميق راه هاي زيادي نبود. استاندارد ترين راه رفتن به صومعه بود كه محدوديت هاي خود را تحميل مي كرد و در شرايط حاد، منجر مي شد راهبه ها به سوي اين گونه رياضت هاو تمايلات مازوخيستي گرايش پيدا كنند.
معادل اين گونه زنان امروزه انتخاب هاي وسيعي براي گسترش نيروهاي فكري خود دارند. زنان نخبه ديگر كمتر به سمت اين كارها مي روند.
در مقابل زنان سطحي به پيروي از مد دنبال اين كارها مي روند. معادل آنها در قرون وسطي آن قدر به حساب نمي آمدند كه در تاريخ ثبت شوند! حتي اگر در اثر سوء تغذيه مي مردند كسي به آنها توجهي نمي كرد كه بخواهد در باره شان سندي بنويسد كه ما امروزه در باره شان بخوانيم!
علي رغم آسيب هاي اجتماعي و رواني انكارناپذير يك جامعه باز، هنوز معتقدم كه يك جامعه باز فضاي بهتري براي زندگي و پرورش استعداد هاست تا يك جامعه بسته.
موافقيد؟
۲ نظر:
اگر آزاد از هر نوع ایسم و ایدئولوژی باشد چرا كه نه؟
"ليبراليسم" هم يه جور "ايسمه"!
ارسال یک نظر