موقع انتخابات مجلس ششم من و شاهين در ايتاليا بوديم. در آن زمان طالبان در افغانستان سركار بودند. در همان سال ها بود كه طالبان مجسمه هاي عظيم بودا را در باميان منفجر كردند. بازهم همان زمان ها بود كه محسن مخملباف فيلم به شدت تاثر برانگيز اما بي نهايت زيباي "سفر قندهار" را ساخت. به خاطر انتخابات مجلس جو جامعه كاملا سياست زده بود و روزنامه ها تيراژ بالا داشتند. ما هم كه دور از كشور بوديم با ولع تمام روزنامه ها را به طور آن-لاين مي خوانديم. محسن مخملباف سري مقالاتي در يكي از روزنامه ها منتشر كرد تحت عنوان "مجسمه بودا از شرم فرو ريخت" . مقاله درباره مصائبي بود كه طالبان در افغانستان به وجود آورده بودند .
ذهن من در آن زمان به شدت درگير اين مقاله شده بود. ظاهرا در اين حس من تنها نبودم! روزنامه، نامه ها وپيام هاي بسيار از خوانندگان درباره آن سري مقالات دريافت كرده بود. بسياري ابراز همدردي كرده بودند و اقليتي هم تاخته بودند كه:" چرا بايد شخصي مانند مخملباف به فكر مردم همسايه باشد در حالي كه مشكلات خود ما حل نشده باقي مانده و..."نكته اي كه مي خواهيم به آن تاكيد كنم آن است كه افراد از كنار مسئله بي تفاوت رد نشده بودند. عده زيادي آن را خوانده بودند و درباره اش فكر كرده بودند و موضع (مثبت يا منفي) گرفته بودند. مدتي بعد يكي از دست اندركاران روزنامه مقاله اي كوتاه درباره واكنش خوانندگان نوشت. از نظر او عجيب بود كه در شرايط سياست زده نزديك به انتخابات مجلس ششم، چنان مقاله اي كه هيچ ربطي به انتخابات نداشت آن همه خواننده، آن هم با آن درجه از حساسيت، داشته باشد.اما به نظر من آن نويسنده روزنامه در تحليل جامعه به خطا مي رفت. او تنها قشر خبرنگار و افراد فعال و حساس به سياست را، در تحليل خود وارد مي كرد. در حالي كه در زمان انتخابات عده زيادي كه معمولا روزنامه نمي خوانند روزنامه خوان مي شوند. آنان هم كه معمولا به مسايل پيرامون خود بي تفاوت هستند به هيجان مي آيند و به مسايلي وراي مسايلي شخصي و خانوادگي و گروهي و كاري خويش مي انديشند.
خيلي از چنين افرادي به درستي در مي يابند كه خطر فعاليت سياسي بالاست و حاضر نيستند چنان هزينه هاي سنگيني بپردازند، در نتيجه درصدي از آنان انرژي و توان خود را صرف فعاليت هاي اجتماعي و فرهنگي مي كنند.نتيجه اي كه مي خواهم بگيرم اين است: نبايد تصور كرد كه در شرايط سياست زده نبايد به تبليغ مسايلي از قبيل حفظ محيط زيست پرداخت. درست است كه قشري به بهانه مسايل سياسي از گوش دادن به حرف ما سرباز خواهند زد (حتي ممكن است مسخره مان كنند)اما در عوض عده بيشتري هم هستند كه در اين شرايط "بي تفاوتي" مرسوم خود را به كنار مي نهند و مسايلي چون حفظ محيط زيست را جدي تر مي گيرند. بايد به سراغ همين آدم ها رفت و با آنها سخن گفت. لزومي ندارد لجبازها را راضي كنيم. با كساني سخن مي گوييم كه حرفمان را بشنوند.اگر باور راسخ داريد كه مسايل محيط زيست روي زندگي و آينده همه ما وفرزندانمان تاثير مستقيم دارند، صرفنظر از آن كه محيط سياست زده است يا خير ، در خط مشي اي كه برگزيده اند ثابت قدم باشيد.
۲ نظر:
salam
Az inke mikhahid vaghti ro baaraye mohite zist ekhtesas bedid, ham khoshhalam va ham sepasgozar. Tuye in sholugh bazare siasat in yeki az masaele kheili moheme ke hame yadeshun rafte, delam nemikhad adaye jonbesh haye mohit zisti keshvar haye pishrafte ro dar biarim amma fekr mikonam age in vaziat edame peida kone tanha kheslati ke mohite in keshvar barash mimune gheire ghabele zist budaneshe! faghat kafie be in nokte tavajoh konim ke chand ruze pish elam shode ma 11omin keshvar e tolid konande gazhaye golkhanei hastim, va jalebe ke sahme 1 dar sadi ham az sanaye donya nadarim. baratun dar bahsi ke pish gereftin arezuye movafaghiat mikonam.
نمی دونم قراره ادم های به اصطلاح شهر نشین و پایتخت نشین از کجا و چه منبعی یاد بگیرند در خیابان زباله نریزند. یادم نیست این موضوع چه طور از بچگی انقدر برای من مهم بود. شاید چون خانواده ام براشون اهمیت داشت. الان چند ساله که این موضوع خیلی اذیتم می کنه. هر بار کسی در خیابان زباله می ریزه احساس می کنم به من اهانت می شه، چون محیطی که من در اون زندگی می کنم کثیف شده. چند بار سعی کردم به آدم ها تذکر بدم ولی با بدترین لحن پاسخ شنیدم که "به تو مربوط نیست". کاش اول مردم این رو یاد می گرفتند که محیط زیست یعنی همین شهر و خیابان و کوچه ای که در اون زندگی می کنند.
ارسال یک نظر