اگر خاطرتان باشد چند ماه پيش من پيشنهادي براي آغاز يك سري فعاليت اجتماعي دسته جمعي داده بودم. قرار بود كه در سايه يك فعاليت دسته جمعي افراد با سنين، شرايط مختلف زندگي و عقايد متفاوت گرد هم جمع آيند. ايده اين بود كه افرادي كه به يك مرامنامه پايبندند دور هم جمع شوند و بي آن كه روي اختلاف هايشان انگشت بگذارند يا بخواهند همديگررا تغيير دهند، در سايه همكاري به يك نوع همدلي برسند و از نقاط قوت هم چيز ياد بگيرند.عده اي از دوستان از اين ايده به گرمي استقبال كردند. من مُصِرّ بودم رهيافتي برگزيده شود كه عملي باشد. دوست نداشتم ادعاي انجام دادن كاري بزرگ و يا پردامنه كنيم، اما چيزي در عمل از پيش نبريم.
براي همين چند ماه در اين مورد فكر كردم. ايده هاي مختلفي را كه در ذهن داشتم در محدوده خودم تست كردم. در عمل ديدم حتي آن چه كه به نظر، ساده مي آيد در عمل سخت و دشوار مي شود. اگر حوصله و وقتي در آينده بود اين تست ها و نتايجش را در اينجا به قلم مي آورم. تجارب جالبي بودند؛ هر چند چندان موفقيت آميز نبودند!
نتيجه آخر را مي گويم. ديدم تشكيل گروه و كلا ساختارهاي جديد وقت بسياري مي خواهد. زياد هم معلوم نيست كه اين ساختارها پايدار بمانند. براي تشكيل گروه بايد ماه ها وقت صرف كرد. تا گروه ساخته شود، انرژي من تخليه مي شودو نمي توانم در جهت كاري كه هدف تشكيل گروه است قدمي بردارم. زمان هم مهم است. همه ما درگير كار تخصصي خود هستيم. بزرگان گفته اند:" اول واجب، بعد مستحب!"
به علاوه ما در اينجا امكانات لازم براي تشكيل گروه فوق برنامه نداريم. حتي يك اتاق عمومي هم نداريم كه دور هم جمع شويم. در دانشگاه ها كه تعداد دانشجويان جوان و پر انرژي و همچنين امكانات جهت فعاليت هاي فوق برنامه بيشتر است، ايجاد گروه ها امكان پذيرتر است اما در محل كار من چنين امكاني نيست.
درنتيجه براي عملي ساختن اين ايده بايد از شبكه ها ي موجود بهره گرفت. سه جور شبكه در ذهنم است: همين شبكه وبلاگ ها، فيس-بوك و شبكه رفت و آمدهاي خانوادگي. از پتانسيل همين ها استفاده مي كنيم. تا جايي كه تمام پتانسيل آنها به فعليت درآيد به آنها اتكا مي كنيم، آن گاه با توسل به انبان تجربه اي كه اندوخته ايم، به فكر ايجاد شبكه جديد مي افتيم!
حال مي رسيم به نوع فعاليت. در اين مورد هم من امكان هاي مختلف را در نظر گرفتم: تبليغ براي موسسه هاي خيريه مستقل از حكومت ،گسترش فرهنگ مراعات نكات ايمني در كار و زندگي و.... پس از بررسي هاي نسبتا زياد، تصميم گرفتم موضوع مورد علاقه قديمي ام، يعني حفاظت از محيط زيست را بر گزينيم. مدت ها پيش به هنگامي كه من دانشجوي دكتري بودم، در وبسايتي كه عده اي از دوستان مي گرداندند مقاله اي نوشتم در مورد كارهايي كه تك تك ما، هر چه قدر هم كه گرفتار كار باشيم، مي توانيم در جهت حفاظت از محيط زيست انجام بدهيم. كاري هم مي خواهم بكنيم در همين راستاست.
در ظرف يك تا دو ماه يك سري مطلب در همينجا با برچسب causeمنتشر خواهم كرد. در اين نوشته ها من برخي نكات مربوط به محيط زيست را و آن چه را كه ما مي توانيم در اين راستا انجام دهيم مي شكافم. البته من متخصص اين رشته نيستم و از ديدگاه يك شهروند معمولي سخن مي گويم. از متخصصان و آنان كه اطلاعاتي بيش از من در اين باره دارند تقاضا مي كنم با ديد نقادانه نوشته هاي مرا بخواهند و در كامنت ها منعكس كنند. با اين حال گمان مي كنم با زاويه ديدي به مسئله مي نگرم كه خاص خودم است ومي تواند جالب باشد. اهميت مسئله را از ابعاد مختلف خواهم شكافت. راه هاي عملي براي گسترش فرهنگ حفاظت از محيط زيست پيشنهاد خواهم كرد كه اميدوارم عده اي جدي بگيرند.
انتظار من از اين فعاليت سه چيز است:1) هر نوشته مرا در منجوق نزديك به دويست نفر مي خوانند. اميد دارم كه از اين دويست نفر حداقل پنجاه نفر پس از خواندن اين مطالب مسئله محيط زيست را جدي تر بگيرند. پنجاه نفر در مقايسه با جمعيت ايران و جهان بسيار كم است اما قابل صرفنظر نيست!! به تدريج توضيح مي دهم و عدد و رقم مي آورم كه با برگرفتن روش هاي دوستانه تر با محيط زيست هر شخص در يك سال مي تواند جلوي چه مقدار خرابي را بگيرد. به علاوه استدلال خواهم كرد و نشان خواهم داد كه در محيط و شرايط مناسب ومستعد براي گذار فاز، همين گروه هاي پنجاه نفري مجزا در گوشه و كنار اگر با اراده و هدفمند عمل كنند مي توانند منجر به تغيير فرهنگ عمومي شوند.
2) اميد دارم چهار و پنج نفر از دانشجويان پرانرژي در دانشگاه هاي مختلف با خواندن اين نوشته ها انگيزه لازم را به دست بياورند تا در دانشگاه خود يك گروه فوق برنامه جدي و فعال براي حفظ محيط زيست راه بياندازند.
3) اميد دارم يكي دو نفر از جوان تر ها آن قدر به موضوع علاقه مند شوند كه موضوع حفظ محيط زيست را به صورت تخصصي و حرفه اي دنبال كنند و در آينده با به دست آوردن تخصص لازم كارهاي بزرگ انجام دهند.
با اميد آن كه چنين دستاوردهايي حاصل شود در يكي دو ماه آينده در اين زمينه خواهم نوشت.
فعلا اگر شما فرصت كرديد اين نوشته قديمي مرا بخوانيد.
۱۱ نظر:
شما می خواهید کار بزرگی کنید ولی حاضر نیستید که برای آن وقت بذارین و حاضر نیستین کمی سرعت پیشرفت علمی خود را کم کنید. حال چگونه از دیگران و به خصوص دانشجویان می خواهید که از وقت خود بزنند و این کار را بکنند.
من از شما و یا دیگران هرگز
نخواستم کاری کنید که از سرعت پیشرفت علمی یا حرفه ای تان بکاهد.
پیشنهادهایی هم که خواهم داشت چیزی از شما نمی کاهد. اگر هم آنها را دوست ندارید انجام ندهید.
پیشنهادهایی هم که در آن مقاله که زمان دانشجویی خود نوشتم هم همگی از این جنس بودند.
"ديدم تشكيل گروه و كلا ساختارهاي جديد وقت بسياري مي خواهد. زياد هم معلوم نيست كه اين ساختارها پايدار بمانند. براي تشكيل گروه بايد ماه ها وقت صرف كرد. تا گروه ساخته شود، انرژي من تخليه مي شودو نمي توانم در جهت كاري كه هدف تشكيل گروه است قدمي بردارم. "
" اميد دارم چهار و پنج نفر از دانشجويان پرانرژي در دانشگاه هاي مختلف با خواندن اين نوشته ها انگيزه لازم را به دست بياورند تا در دانشگاه خود يك گروه فوق برنامه جدي و فعال براي حفظ محيط زيست راه بياندازند."
فکر کنم اگه این دو تا عبارت رو کنار هم بذاریم به نتیجه زیر می رسیم:
از دانشجویان می خواهید که از وقت خود بزنند و این کار را بکنند. در حالی که خود حاضر به این کار نیستید.
شما يكي هيچ كاري نكن. نخواستيم.
فكر مي كني نوشتن اين همه پست (قريب به 5 تا در هفته) آن هم با اين دقتي كه من به كار مي برم كم وقت مي گيره؟
ها
من براي اين كه همين برنامه دو ماهه نوشتن را منجوق را شروع سه ماه مطالعه كردم آزمايش كردم تحليل كردم تا چيزي نگويم كه وقت دانشجوياني كه اينجا را مي خوانند تلف كند.
گمان مي كني اين چيزها كم وقت مي گيرند؟!
زماني كه ما دانشجو بوديم خيلي هادور وبر دانشجويان مي گشتند كه تقريبا همسن و سال اكنون من بودند. ادعاي رهبري فعاليت فوق برنامه اجتماعي مي كردند كه چيزي بود در اين رديف:
روز اول- عده اي را دور خود جمع مي كردند و مي گفتند كه گروه تشكيل مي دهيم. ادعا مي كردند كه در جهت گروه اله خواهند كرد و بله خواهند كرد.
داد سخن مي دادند كه در راه منافع گروه بايد چنين از خود گذشتگي كرد و چنان از خود گذشتگي كرد.
درباره عملكرد گروه و برنامه هايش هيچ مطالعه نكرده بودند و كاملا خالي الذهن بودند.
روز دوم- شروع مي كردند به دستور دادن. اگر كسي از اجراي دستور سرپيچي مي كرد او را تقبيج مي كردند كه از ارزش هاي "گروه" سرپيچي كرده.
روز سوم- رسما اعلام مي كردند كه رئيس گروه هستند! به عده اي بر مي خورد و دعوا مي شد.
روز چهارم- گروه به علت دعوا از هم مي پاشيد بدون آن كه "هيچ" كاري به پيش رود.
از طرف ديگر گروه هايي كه ما (متولدين دهه پنجاه) با كمك هم ساخته ايم دوام آورده اند. گروه هايي كه مادران ما با كمك هم ساخته اند هم كار كرده و دوام آورده است.
اما در مواردي كه يك نفر كه سي و چند ساله خواسته گروه دانشجويي راه بياندازد "بي هنجاري" به بار امده.
بر اساس اين ملاحظات و تجربيات است كه من تصميم گرفتم اين استراتژي را برگزينم.
دانشجويان تجربه گروه سازي را بايد بكنند. براي آينده شان مفيد است. مهارت هاي اجتماعي كه در اين فعاليت ها مي آموزند به درد فردايشان مي خورد.
اما بيشتر به نفع دانشجويان خواهد بود كه خود مستقلا برنامه هاي خود را رهبري كنند و با قوه ابتكار خود گره از مشكلات خود بگشايند.
وقتي يكي كه سن -و به زعم خود تجربه- بيشتري دارد وارد مي شود، نمي تواند قبول كند كه چون ديگران يكي از اعضاي معمولي گروه هست. شروع مي كند به كار هايي كه كاركرد گروه را فلج مي كند. من اين را بارها ديده ام. نمي خواهم خود خطايي مرتكب شوم كه به خاطر آن به ديگران خرده مي گيرم.
اميدوارم كه نوشته هاي من انگيزه اي براي عده اي از جوانان دانشجو و دانش آموز شود كه اقدام به فعاليت دانشجويي متناسب با امكانات خود كنند. اميدوارم انتقال تجاربي كه نسل ما داشتيم (از طريق وبلاگ ها)
باعث شود كه دانشجويان
برنامه را طوري بچينند كه بيشترين كارآيي را داشته باشد و كمترين لطمه را به درس و مشقشان بزند.
البته آقاي حميدرضا
باز هم تاكيد مي كنم من از شخص شما انتظار "هيچ" فعاليتي ندارم. اصلا نگران نباشيد.
قبلا هم گفته ام باز هم مي گويم:
هر سني و هر موقعيت اجتماعي نيازهاي متناسب با خود دارد.
همين طور از هر سن و موقعيتي مسئوليت هاي متفاوتي انتظار مي رود
تشكيل گروه دانشجويي، برخي از نيازهاي فكري و روحي دانشجويان را بر طرف مي كند. اما نيازهاي فكري و روحي شخصي در سن من با اين گونه فعاليت ها برطرف نمي شود. دانشجو در يك قالب فعاليت دانشجويي مهارت هايي مي آموزد كه من اگر تا كنون نياموخته ام پس از اين هم نخواهم آموخت.
خطاب به آنان كه علاقه مند ند كه جملات مرا پشت سر هم رديف كنند و بعد نتيجه بگيرند:
من گفتم هر نوشته ام 200نفر به طور متوسط خواننده دارد. بعد گفتم كه "اميد دارم چهار و پنج نفر از دانشجويان پرانرژي در دانشگاه هاي مختلف با خواندن اين نوشته ها انگيزه لازم را به دست بياورند تا در دانشگاه خود يك گروه فوق برنامه جدي و فعال براي حفظ محيط زيست راه بياندازند."
200 نفر را از روي آمار وبگذر گفتم و چهار و پنج نفر تعداد دانشجوياني بودند كه از سه ماه پيش زحمت كشيدند و گفتند حاضر به كمك هستند در اين مدت هم با نظرات خود مرا ياري رسانيده اند. خودم به نيكي واقفم كه از همه خوانندگان نمي توان انتظار كاري كه زحمت مي طلبد داشت. اما چهار و پنج نفري خواهند بود كه با همتند و خود آستين بالا مي زنند و كارهاي بزرگ را كه دست كسي چون من بر نمي آيد با انرژي جواني خود به پيش مي برند و البته همان طور كه به تدريج خواهم گفت در اين راه خود توشه هايي خواهند اندوخت كه به درد آينده شان خواهد خورد.
از بقيه انتظاري نداريم جز آن كه "سابوتاژ" نكنند. هر چند بر اين هم واقفيم كه انتظار بي موردي است. بيشتر از دست ياري نشتر "سابوتاژ" و ريشخند و ليچار به سويمان پرت خواهد شد.
يك عده دو برابر وقتي كه براي فعاليتي سازنده لازم است صرف خواهند كرد كه برنامه هاي ما را سوباتاژ كنند. اما باكي نيست!
منجوق عزیز
من با توجه به تجربیاتی که در این یک سال و نیم (تقریبا مصادف با ورودم به دانشگاه) یاد گرفته ام که خیلی بیشتر از تمام عمرم است می دانستم که برنامه ی شما در
آن حالت پر از شور و فعالیت (که جوان های همسن من عاشق آن هستند) قابل اجرا نخواهد بود. و می دانستم برای همین شما در باب آن درنگ می کنید. برنامه ی جدیدی که گفته اید به نظر و در مقایسه با آن اولی boring میاید( معذرت می خواهم) ولی در نگاهی عمیق تر کاملا عملیست،کاری که من خودم می خواستم برای یک society کوچک تر انجام دهم. اما به نظر من کار فقط در محدوده ی cyber خیلی خیلی کند پیش خواهد رفت. نمیدانم چه کار دیگری می شود کرد اما به نظرم شما باید به این پیشنهاد یک چیز دیگر هم اضافه کنید. نمیدانم، مثلا برای افرادی مثل من که حداقل ماهی یک روز کامل برای خود دارند و در ضمن volenteer هم هستند برای این کار های جالب، کاری در حیطه ی دانشگاهشان در نظر بگیرید. اگر علمی و فیزیکی هم باشد که چه بهتر. مثلا در رابطه با فیزیک محیط زیست. فراخوانی بدهید تا از بین خوانندگان وبلاگتان آنهایی را که intrested هستند شناسایی کنید. در دانشگاه ما خیلی ها هستند که می توانند مفید واقع شوند. هر کدام ازاین ها اگر به اندازه ی یک المان کوچک dx کاری انجام دهند، sumation شان ممکن است حتی به بی نهایت برود. این نظر من است. به هر حال من به عنوان یک دانشجوی تازه کار در صورتی که این کار فقط و فقط به اوقات فراغتم محدود شود کاملا آماده ام تا با شما همکاری کنم.
اتفاقا ایده من هم همین بود. هرکسی یک کار کوچک هم بکند در مجموع کاری بزرگ انجام می شود. نوشته هایم در ماه آینده در این راستا خواهند بود. ی.م جان در آن مقاله انگلیسی که به آن لینک داده بودم پیشنهاد هایی شده بود.
ارسال یک نظر