۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

ادب دانشجويي

جناب شهروي دانشجوي سابق جناب دانشجو(وزير علوم)" در مصاحبه اي گفته كه او مقاله جنجالي را نوشته است. گفته نام استادش را اول گذاشته چون اگر اين چنين نمي كرد "بي ادبي" مي شد. آن گونه كه از كامنت ها بر مي آيد،
خوانندگان خارجي مصاحبه در حيرت مانده اند كه اين چه "ادبي" است.
متاسفانه بايد بگويم اين موضوعات تنها مختص جناح خاص يا حتي طبقه وابسته به قدرت و حكومت نيستند.
عده اي از اساتيد از دانشگاه هاي عالي رتبه مملكت اين روزها زياد، دغدغه مبارزه با تقلب دارند (حداقل چنين وانمود مي كنند).
گوييا برخي از آنان، يادشان رفته كه خود از اين گونه "ادب" ها زياد ياد دانشجوهاي خود داده اند و در موارد بسياري كه دانشجو "بي ادبي" كرده حسابي "ادبش" كرده اند! منتهي خوش شانسي آورده اند و دانشجوي زير دست آنها به جاي جناب شهروي، افرادي بوده اند در رديف ‍برترين دانشجويان عالي ترين دانشگاه هاي ايران!
پيش بيني من در مورد اين گونه مبارزات اساتيد جا افتاده چنين است: يكي دو تا اي-ميل سراسري خواهند فرستاد. دانشجويان و اساتيد جوان تر را به هيجان خواهند آورد. در ميان كلام، به تسويه حساب هاي شخصي خواهند پرداخت. در نظر جوانان تازه وارد كه از خط كشي ها و دعواها ي (feud)
پس پرده خبر ندارند خود را قهرمان جلوه خواهند داد و آن گاه خود خواهند رفت و با هر كه منافعشان ايجاب مي كند سازش خواهند كرد. اين وسط دانشجو يان ساده دل كه با فرمان جهاد ايشان پيش مي تازند قرباني خواهند شد. آخر سر هم اساتيدي كه فرمان جهاد صادر كرده اند، مثل هميشه پشت دانشجو را خالي خواهند كرد.
گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست!
شكايت از كه كنم كه خانگي است غمازم.
من از بيگانگان هرگز ننالم كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد.

۱۵ نظر:

منجوق گفت...

مي پرسيد پس چه بايد كرد؟ من جواب را نمي دانم. اما آگاه باشيد كه "دشمن دشمن من لزوماً دوست من نيست." روي حمايت هر كسي حساب باز نكنيد و لو اين كه ادعاهايي مي كند كه "رادمنشانه" به گوش مي رسد.

E Asadi گفت...

khanome Dr,
manam vaghean fekr mikonam kare besyar sakhtist dorost kardane chenin ozaee ta residn be ye standarde ghabe ghaboli.

matalebe besyar mofidi dar webloge "professors against plagiarism,!!"
neveshte shode.

Credit dadan dar mahafele elmi ke shoma bishtar rosh takid mikonid,
shayad yeki az mohemtarin itemhaye farhange elmist.
yaghinan Credit dadan manash Morad va morid sakht nist ke hala age masalan in agha esme ostadesh ra neminevesht , biadabi mishod.
in chenin barkhordi joz Morad sakhtan chize digari nist.
Farhange elmi ba farhange dash mashdiye fargh dare.

kash dar dorane lisans masalan, chand chiz dar kenare tadrise serf be ma yad midadan:
1. Credit dadan
2. Taghalobe elmi nakardan
3.scientific presentation
4. scientific writing
......

منجوق گفت...

چند هزار سال پيش در چنين روزي:

رستم بلافاصله پس از شب زفاف نگيني به همسر محبوبش داد و او را براي هميشه ترك كرد و رفت دنبال ماجراجويي هاي خودش. درون بطن همسر او نطفه اي خلق شد كه بعد ها سهراب نام گرفت. رستم يك بار هم خبر نگرفت كه اين سهراب چه گونه بزرگ مي شود و مادرش چه گونه او را دست تنها بزرگ مي كند. سال ها بعد رستم و سهراب بي آن كه همديگر را بشناسند
روي در روي هم قرار گرفتند. ابتدا سهراب رستم را شكست داد. اما رستم شروع به "ننه من غريبم بازي" كرد. دل سهراب براي او سوخت و آزادش كرد. بار دوم رستم سهراب را شكست داد و با بيرحمي تمام اورا به هلاكت رساند اما با ديدن نگين دريافت كه پسرش بوده. سهراب به هنگام مرگ ناله اي زد و رستم با شنيدن آخرين ناله او عربده اي كشيد. تو گويي اگر اين پسر حاصل برخورد اسپرم كس ديگري بود، مردنش اشكالي نداشت!
عربده رستم و ناله سهراب در تاريخ ثبت شد.

منجوق گفت...

پس از مرگ سهراب رستم به دنبال نوشدارو رفت اما چه فايده؟!

منجوق گفت...

ده سال پيش در چنين روزي:

رستم دانشجويي گرفت به نام سهراب. بعد از امضاي پروپزال تز رستم سهراب را به حال خود گذاشت و رفت به دنبال ماجراجويي هاي خودش. رستم حتي يك بار هم سراغ نگرفت تا ببيند سهراب با تزش چه مي كند. مدتي گذشت و سهراب با درَفت مقاله اي وارد شد. از رستم خواست كه بخواند و كامنت دهد. رستم مقاله را به دست گرفت و بي آن كه بخواند نام خود را به نام نويسندگان اضافه كرد. سهراب ناله اي كرد كه در تاريخ دانشكده ثبت شد. سهراب نمُرد اما مانند آقاي "شهروي" "ادب" ياد گرفت.
تا كيد مي كنم مقاله سهراب مقاله اي اصيل(اوريجينال) و جالب و حاصل ماه هاي كار جدي تحقيقي خودش بود اما "ادبي" كه از استاد آموخت از همان جنس "ادب" جناب آقاي شهروي بود.
چه شانسي داشت رستم كه سهرابش از جنسي ديگر بود. اين شانس باعث همين طور اَلَكي سايتيشن بگيرد و در دنيا به دانشمند بودن معروف شود.


چند سال بعد رستم عَلَم مبارزه با تقلب را بر افراشت. اما "نوشداروي بعد از مرگ سهراب" را چه فايده؟!

منجوق گفت...

ياسمن خطاب به منجوق: شوخي شوخي با رستم هم شوخي؟!!

ناشناس گفت...

چقدر اين رستم و سهراب 10 سال پيش اشنا به نظر ميان:)

منجوق گفت...

از ناله هاي تاريخي "سهرابَين" مي گفتم كه به ياد اين بيت حافظ افتاديم:
دل بامید صدایی که مگر در تو رسد نالها کرد درین کوه که فرهاد نکرد ...

Unknown گفت...

این ها واقعا روزی در مخیله خودشون نمی گنجید که بخوان وزیر بشن !
راستش هرگز تو ذهنم این نمی گنجید که استادان مقاله دانشجوهاشون رو به اسم خودشون ثبت کنند. اما کمی که به دانشگاه نزدیک تر شدم دیدم خیلی اوضاع خرابه!
یکی از ریشه های این ماجرا بر میگرده به راهنمایی. معلم به بچه ها میگه برین تحقیق بیارین ، بچه ها هم میرن اینترنت و یک مقاله گیر میارن و دقیقا همون رو به اسم خودشون میارن تحویل میدن به معلم. حالا فردا که این بچه اومد شد استاد دیگه چیکارا که نمی کنه !
با یک سری تمهیدات تنبیهی سخت گیرانه میشه جلوی این کارهارو گرفت. وزیری که مدرکش قلابی باشه باید روز اول عزل بشه. استادی که مقالات تقلبی چاپ می کنه باید روز اول درجه استادیش کاهش پیدا کنه. 10 نفر رو اینطوری ادب بکنن کار به نفر 11م نمی کشه. اما متاسفانه کسانی که باید اینکار رو بکنند خودشون اوضاعشون بدتره !
طرح بررسی مدارک مدیران چرا لنگ مونده؟!

http://profs-against-plagiarism.blogspot.com/

somayeh گفت...

منجوق عزیز!
من به شدت اعتقاد دارم که باید به دانش جوها در مورد تقلب ادبی آموزش داده بشه. من با این مورد خاص که الان کلی تو بوق و کرنا شده و به قول شما یه چیزی تو مایه های "دفاع از دشمن دشمن من" هست کاری ندارم.
خود من حدود دو سه سال پیش در یکی از دانش گاه های ایران از تز فوق لیسانسم دفاع کردم و نمره ی خوبی هم گرفتم. کارم رو هم به شدت دوست داشتم و عملن به دلیل این که ایده ی خیلی نو و خاصی داشت لازم نشد که زیاد از متون موجود استفاده کنم. اما در بخش مقدمه ی تزم در مواردی ترجمه ی لغت به لغت انجام دادم که با استانداردهای فعلی plagiarism محسوب میشه. دلیل این که این کار رو انجام دادم تنبلی یا هر چیز دیگه نبود! بلکه تصور می کردم که استفاده از ترکیب بندی یک جمله ی ترجمه شده شاید بهتر باشه.
نکته ی مهمی که می خوام بگم اینه که معمولن تو دانش گاه های ما (حداقل زمانی که من پروژه ی فوقم رو انجام می دادم) به صورت تفصیلی به دانش جو گفته نمیشه که چه کاری مجاز هست و چه کاری نه. به نظرم خیلی مهمه که در ابتدای هر دوره ای که دانش جوی ارشد یا دکتری گرفته میشه یک دوره ی فشرده (و اجباری!) براشون گذاشته بشه و تمام موارد و استانداردهای بین المللی براشون توضیح داده بشه.
همین طور عواقبی که این نوع تقلب ها در آینده ی علمی دانش جو خواهند داشت.
باز هم از نوشته تون ممنونم.

منجوق گفت...

سمیه جان
نکته مهمی بود. ممنون از نظرتان

منجوق گفت...

يك واقعيت:


استادان معروفي هستند كه براي خود يك نوع رسالت فرض مي كنند تا در جرايد كثير الانتشار به افشاگري عليه شخصيت هايي كه به درست يا نادرست قهرمان شناخته شده اند بپردازند. طبعاً چنين اشخاصي دشمنان فراوان دارند. خود ايشان اغلب آن قدر توان دارند كه گليم خود را از آب بيرون بكشند اما دود دشمني هايشان به چشم دانشجويانشان مي رود. مثلا پس از فارغ التحصيلي در استخدام دچار مشكل مي شوند.
در مقابل "رسالت ملي" كه چنين اساتيدي ادعايش را دارند و بر خود فرض مي كنند، سرنوشت يك دانشجو، كيفيت تز دكتري او يا استخدام يا عدم استخدام او چنان كوچك مي نمايد كه قدمي مهمي در راه آن بر نمي دارند.


من ارزش گذاري نمي كنم. شايد حق با ايشان باشد شايد هم نه! اما اين را مي نويسم تا دانشجوياني كه در مرحله انتخاب استاد راهنما هستند با در نظر گرفتن اين گونه واقعيت ها تصميم بگيرند.
كسي كه در مقياس بزرگ كشور مي انديشد در مقياس هاي كوچك (مانند كلاس درس يا تربيت دانشجوي دكتري و ....) عموما (البته نه هميشه) سمبلكاري مي كند!

منجوق گفت...

مي گم ماجراي اين تقلب ها هم خوب سوژه ايه!! سر مردم و فرهيختگان جامعه با اين ماجرا گرم مي شه و موقتا يادش آن مي ره كه واردات بي رويه و سياست هاي اقتصادي نادرست ديگه باعث شده محصولات كشاورزي در انبارها باد كنند، واحدهاي توليدي يكي پس از ديگري بسته بشن و كارگرها ازكار بيكار. قبلا مي گفتيم يك جوان بي سرمايه توي اين جامعه چي كار كنه. الان به بركت سياست هاي اقتصادي ديمي، جوانان با وجود سرمايه هم نمي تونند كاري براي خودشون دست و پا كنند.


از اون طرف هم يك عده از استادان دانشگاه با علم كردن مبارزه با تقلب، از خود قهرمان سازي مي كنند. اصلاحات اساسي در نظام دانشگاهي كه به طور اصولي مانع از تقلب بشه فراموش مي شه. منظور من از اصلاحات اساسي چيز گنگ و عجيب و غريبي نيست. منظورم اينه كه هر استاد به اندازه ظرفيتش مسئوليت قبول كنه. وقتي نمي تونه هفت تا دانشجو فوق ليسانس به اضافه 2 تا دانشجوي دكتري برسه چرا راهنمايي اونها را بر عهده مي گيره. خوب! از اين هفت دانشجو يكي هم توزرد از آب در مي آد و شيطنت هايي مي كنه.
اون استاد راهنماست كه بايد حواسش باشه. براي اين كار هم وقت مي خواد.
بايد آموزش هايي از آن دست كه سميه گفت انجام بگيره. "قهرمان بازي" نمي خواهيم! چهر چنگولي نچسبيد به ده تا مسئوليت كه يكيش هم نتونين درست و حسابي انجام بديد. يك كار بكنيد اما درست. بگذاريد اون نه تا مسئوليت ديگه رو كساني به عهده بگيرند كه زمان بيشتري مي تونن صرف.

منجوق گفت...

باور كنيد "آقايان قهرمان" كه خيلي از مسئوليت هايي را كه شما اسماٌ داريد واما در عمل انجام نمي دهيد، نسل جوان تر بسيار بسيار بهتر از شما مي تونن انجام بدهند.
نه قهرمان بازي تان را مي خواهيم و نه "سابوتاژهايتان را"!

Unknown گفت...

دکتر منجوق:
تا حالا شما رو اینقدر دلخور ندیده بودم!!!
من با اجازتون از سه دید گاه به این قضایا نگاه میکنم:
1.دیدگاه علمی
2.دیدگاه اخلاقی(انسانی)
3. دیدگاه اسلامی

1. در دیدگاه علمی اگر هدف هر اندیشمند ارتقا جامعه علمی باشه پس کیفیت علم مهم میشود پس فرد دانشمند برای محصولات علمی خود کیفیت قاییله چرا دانشمندان اعتبارشان علمه
کسانی که به هر دلیلی چنین میکنند اصلا نمی توانند دانشمند یا دانشمدار باشند چرا که به جامعه علمی خدشه وارد کردند.

2.در دیدگاه اخلاقی نه دینی کار و تلاش کسی را به اسم خود زدن میشه دقل بازی میشه دروغ میشه اینکه فرد برای شخصیت خود اعتبار و احترام قائل نیست
حالا چه رسد به بقیه
یعنی اختلال شخصیتی داشتن!!!

3. از دیدگاه اسلامی که به اخلاقی نزدیک است من مسلمان علم را برا چه می خواهم ؟برای قرب به اوست که علم می اموزم (حالا این علم چیست خود جای بحث دارد)
من گناه کبیره میکنم که به علم و به قرب برسم!!!!!
(اقا این علم رو نخواستیم)!!!

از این سه خاستگاه می خام این رو نتیجه بگیرم که کسانی که تز مینویسند دیگر بچه نیستند و هر چیزی رو حتما نباید درس داد.

یه فرد 25-27 خوب و بد رو میتونه در این حد تشخیص بده و باید بتونه.

البته یه نکته دکتر و اونم اینکه الان وقت مچ گیری شده همه دنبال یه اتوان وگرنه ما که خوب میدونیم قبلا چه کاره بودن این بشرات .
هنوز نمی دونیم دکتر صرف شدن هدف نیست مفید بودن مهمه
کی میفهمیم نمیدونم!!!