۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

مريدي و مرادي

در يك فضاي فرهنگي باز، هم فرهنگ "پاپ" رشد مي كند و هم فرهنگ طبقه نخبه. از طرفي سبك هاي مختلف هنري و موسيقي ابداع مي شوند و رشد مي كنند و از طرف ديگر متفكران با ديد گاه هاي مختلف نظريات خود را مدون مي سازند و به بوته نقد ديگر متفكران مي سپارند.
جوان شانزده هفده ساله اي را در اين فضا مجسم كنيد. اين امكان براي چنين جواني وجود دارد كه همه چيز را مزمزه كند. ممكن است روزي پاي سخنراني يك متفكر بنشيند و شيفته افكار او شود. اما چند روز بعد اين شيفتگي از بين مي رود چون اين امكان را دارد كه سخن منتقدين اين متفكر را هم بشنود. در نتيجه رابطه مريدي و مرادي برقرار نمي شود.
جوامع ديگر هم هستند كه به فرهنگ "پاپ" و... ميدان مي دهند اما متفكران در آن چندان آزادي ندارند. يكي دو تا "نيمچه متفكر" كه ايدئولوگ حكومت هستند ميدان دار هستند و ايدئولوژي دست و پا شكسته خود را ترويج مي كنند. چنين ايدئولوژي كه از بوته نقد بيرون نيامده باشد، دست و پا شكسته خواهد بود! جوانان اين جامعه هم خيلي به دنبال مريدي و مرادي نيستند. طبعا فرهنگ "پاپ" برايشان جذابيت بيشتري دارد تا حرف هاي چند "نيمچه متفكر" وابسته به قدرت.
جوامع ديگري هم هستند كه حكومت هاي آنها نه اجازه رشد فرهنگ "پاپ" را مي دهند و نه اجازه داشتن يك فضاي باز فلسفي-فكري.
وقتي متفكران و فيلسوفان درجه يك اين جامعه تبعيد مي شوند و يا از سخنراني منع مي شوند ، سايت هايشان فيلتر مي شود و كتاب هايشان اجازه چاپ نمي گيرند، چند تا "نيمچه متفكر" در غياب آنها ميدان مي گيرند. جوانان هم كه نه متفكر درست و درماني در دور و بر خود ديده اند و نه امكان لذت بردن از فرهنگ "پاپ" برايشان وجود دارد، واله و مفتون و شيداي اين گونه نيمچه متفكران مي شوند. اتفاقا يكي از وجوه تمايز "متفكران درجه يك" با "نيمچه متفكراني" كه اين گونه ميدان مي گيرند، نحوه برخورد آنان با مسئله"مريدي ومرادي" است. "متفكر درجه يك" تمام توان خود را به كار مي گيرد تا رابطه "مريدي ومرادي" شكل نگيرد چرا كه مي داند اين رابطه آفت و سم تفكر است.
سعي مي كند به گونه اي سخن بگويد كه قابل فهم باشد تا اگر ايرادي دارد شنوندگان آن را دريابند و گوشزد كند. چنين متفكري انواع و اقسام عناوين و جوايز و افتخارات بين المللي دارد اما خود را پشت آنان قايم نمي كند. اجازه مي دهد تا افراد صرفنظر از اين افتخارات و عناوين عقايد و آراي وي را بشنوند و نقد كنند.
در حالي كه يك "نيمچه متفكر" ژستي مي گيرد و كلماتي به كار مي برد تا ضعف و كاستي ها در پشت الفاظ نهان شوند. يك نيمچه متفكر معمولا افتخارات بين المللي و غيره ندارد اما سعي مي كند با بلغور كردن چند تا عنوان دهان پر كن ديگران را مفتون سازد. طوري سخن مي گويد كه انگار اگر او نبود زمين از مدارش خارج مي شد. با اين حال هيچ گاه به طور واضح نمي گويد "دستاورد واقعي اش" چه بوده! (چرا كه دستاورد قابل عرضي ندارد!)

شايد بگوييد نگران نباشيد!"فرهنگ پاپ زير زميني" رشد مي كند و انواع و اقسام فيلترشكن هم توسعه مي يابد. قطعا چنين مي شود! اما من به فكر
آن دسته از جوانان و نوجوانان هستم كه علاقه اي به" زير آبي رفتن" و" كارهاي زير زميني" ندارند. همان دسته از جوانان نخبه كه اگر در يك فضاي باز قرار مي گرفتند مي شدند متفكران درجه يك نسل بعد! اين دسته در چنين فضاي بسته اي به دام رابطه "مريدي" و "مرادي" با يك نيمچه متفكر مي افتند. متاسفانه زماني آگاه مي شوند كه ديگر خيلي دير شده است. جامعه بسته بهترين نيروهاي انساني خود را چنين فضاي مريدي ومرادي از دست مي دهد!


۸ نظر:

Unknown گفت...

کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می ستانند در حالی که بر خويشتن ستم ، کرده بودند از آنها می پرسند : در چه کاری بوديد؟ گويند : ما در روی زمين مردمی بوديم زبون گشته فرشتگان گويند : آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مکان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.
سوره نسا آیه 97
با حرفتون کاملا موافقم در یک جامعه بسته نخبه ها مجبور به مهاجرت یا انزوا هستند

بهروز گفت...

ممنونم که استفاده کردم.
به نظرم نقطه نظر جالب و دقیقی بود.

Unknown گفت...

Salam
mamnun az matni ke neveshtin
mikhastam yek matlab ezafe konam, nemidunam ba man ham aghide hastid ya na, amma fker mikonam ghesme 3vome javamei ke goftin va dar unha farhange moridio miradi bab mishe, afrade nimche motefaker omuman savad va tahsilate standard va modavani nadaran, garche momkene madraki bekharan ya jal konan amma umumi tarin onvani ke barashun be kar mire "ostad" e ke baraye ostadi mamulan hich meyari nist. Ostad ye kalame kamelan mobham va eghragh amiz mitune bashe ke morede su estefade gharar migire, mored haei hast ke aksaran be ellat inke siasi be nazar mian zekr nemikonam.

ناشناس گفت...

ممنون از یادداشتتان.عالی بود.

ناشناس گفت...

اینها بعدا به ذهنم رسید.

نمیدانم منظورتان از "فضای فرهنگی باز" مدینه فاضله است یا جغرافیای خاصی را در نظر داشتید.
تجربه شخصی و خصوصی من از زندگی در کانادا غلبه بارز و حاکم فرهنگ پاپ در زندگی معمولی خصوصا زندگی یک نوجوان است.

مقایسه‌ای میان ثروت وتیراژ آثار یکی از بزرگان موسیقی پاپ و یکی از متفکران برجسته در اینجا نشان میدهد که اقبال عمومی و خصوصا یک نوجوان به کدام بیشتر است.

فاجعه وقتی است که یک نوجوان در اینجا مرید یک ستاره پاپ کانادایی میشود.

البته ما بخاطر محدودیت زبان از عبارت "ستاره پاپ" ظاهرا یک معنا را در هر دو سرزمین اراده میکنیم ولی واقعا ستاره پاپ کانادایی معنایی کاملا متفاوت با ستاره پاپ ایرانی دارد. اصلا نیاز به دو مدخل جدا در فرهنگ لغت دارد. شاید این تعبیر اغراق آمیز باشد ولی ستاره پاپ ایرانی /شرقی در مقابل ستاره پاپ کانادایی حکم یک قدیس را دارد -البته در دستگاه مختصات ایرانی/شرقی-.


آیا مریدی یک نوجوان از یک نیمچه متفکر جهان سومی نمی ارزد به صرف عمر در یک فرهنگ نسبتا آزاد؟ - فکر کنم کلمه آزاد را هم باید در دستگاه مختصات خودش معنا کرد-. هر چند که آن مریدی هم دوره کوتاهی دارد و خودش دریچه‌ای است به خواندن و فهمیدن بیشتر و نقد همان نیمچه اندیشمند و گام گذاشتن در مسیرهای جدید..

به هر حال در اینجا اندیشه متفکران اجازه چاپ دارند ولی فقط طبقه خاصی در معرضش هستند که نوجوان اصلا شاملش نمیشود.

به هر حال از مطلب عالیتان ممنون

منجوق گفت...

ممنون از نكته مهمي كه به آن اشاره كرديد. منظورم از فضاي باز مدينه فاضله نبود بلكه همان بود كه كمابيش گفتم. جامعه اي كه اجازه مي دهد هر كسي راه خود را انتخاب كند. راه انتخابي از بالا ديكته نمي شود. راه ها همه باز هستند. چنين فضاي براي پرورش نخبه ها بسيار مناسب تر از فضاي بسته است اما همان گونه كه گفتيد مشكلات ديگري را منجر مي شود.

Unknown گفت...

I just can say I wasted 3 years of my life, believing one of these "NIMCHE MOTEFAKER"s,because there was no path in front of me to choose. who gives me back my wasted time? Who is responsible? I was a teenager not knowing good and bad. This happened to many other people I know.

منجوق گفت...

زهرا جان،

اي كاش تجربه خودت را بنويسي و آن را در اختيار ديگران بگذاري. اين كار دو حسن دارد يكي آن كه خودت كمتر احساس خسران مي كني و ديگر آن كه جوانان بعد از تو ديگر آن راه را نمي روند.
اگر مايل باشي من تجربه ات را همين جا منتشر مي كنم: بسته به دلخواه تو بي نام و يا به نام خودت.