۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه
باز هم استراتژي كامنت ها
گل هاي سرد
من اقتصاد دان و... نيستم كه راه حل اساسي تر بيانديشم. حتي اگر اقتصاددان بودم اختياري به من نمي دادند. كار اساسي تر كه از دست من بر مي آيد همان حمايت مالي از بنياد كودك و تبليغ براي آن است.سايت ايران و ديگر نقاط جهان، سايت مخصوص اروپا، سايت آمريكا.چرا معتقدم اين كار اساسي تر است؟! براي اين كه بنياد كودك كودكاني را براي حمايت انتخاب مي كند كه پتانسيل آن را دارند كه بعد از آموزش نه تنها خود را از ورطه ي فقر بيرون بكشند بلكه شرايطي به وجود آورند كه دور وبري هايشان هم چنين كنند. صفحه ي 17 نشريه ي همياران را ملاحظه كنيد.
آخ عجب سرماست امشب اي ننه.
۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه
جملات قصار مكمل هم
۱۳۸۹ دی ۷, سهشنبه
Dolma-tes
۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه
دانشجوي دكتري براي سال آينده
بايد تاكيد كنم من و شاهين در پژوهشكده فيزيك هستيم. پژوهشگاه دانش هاي بنيادي علاوه بر پژوهشكده ي فيزيك، "پژوهشكده ي ذرات" هم دارد كه كاملا مستقل از پژوهشكده ي فيزيك است. من و شاهين در پژوهشكده ذرات هيچ گونه نقش و مسئوليتي نداريم. اگر مي خواهيد با من ويا شاهين كار كنيد دقت نماييد كه پژوهشكده ي فيزيك را انتخاب كنيد نه پژوهشكده هاي ديگر را.
۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه
قاووت و نوقا
شاهين مي گفت قاووت بايد كلمه ي تركي باشد (مثل خيلي ديگر از واژه ها در آنها "ق" هست.)
لغت نامه ي دهخدا را نگاه كردم و ديدم دهخدا هم تاييد مي كند كه قاووت كلمه ي تركي است. اما من تا به حال قاووت نخورده بودم. خوراكي خيلي باحال و خوشمزه اي است.
تا یادم نرفته بگویم که نوقاي تبريز را در ايتاليا هم تهيه مي كنند. انگلیسی آن Nougatاست. در ویکی پدیای انگلیسی در بحث انواع نوقا در کشورهای مختلف دنیا به نوقای تبریز با عبارات زیر اشاره شده:
A special kind of Gaz is referred to as Nogha
in Persian derived from the word Nougat and made mainly in the Turkish regions of Iran. Nogha is almost exclusively made with walnuts instead of pistachios and almonds which are usual for other types of Gaz. The making of Nogha is very much the same as any other Gaz. The difference is that Nogha is usually spread between two very thin layers of wafers and cut into 10x5x5cm sections which are larger than ordinary Gaz cubes
دستشان درد نکته که به نوقای ما هم اشاره کرده اند اما اگر من جای قناد های تبریز بودم نهضت تصحیح ویکی پدیای انگلیسی راه می انداختم ! اگر قول نداده بودم يك فصل از يك كتاب براي انتشاراتي Novaتا آخر ژانويه بنويسم خودم آستين بالا مي زدم.
(دو عكس پاييني از مقبره ي شاه نعمت الله ولي در ماهان است.)
يك دسري هست به نام پاولوا كه استراليايي ها و نيوزلندي ها سرش دعوا دارند. اين مي گه ما اختراعش كرديم اون مي گه ما.
اين چيزها به جاي خودش مهمه. بيشتر براي جذب توريست. جذب توريست يعني اقتصاد بهتر و بيكاري كمتر.
۱۳۸۹ دی ۴, شنبه
آنا
(توضيح: آنا به تركي يعني مادر)
۱۳۸۹ دی ۳, جمعه
ماللكرمان
شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند /گرد در و بام دوست پرواز كنند/ هر جا كه درى بود به شب بربندند/ الا در عاشقان كه شب باز كنند
هرچند که از روی کریمان خجلیم
شک نیست که پرورده این آب و گلیم
در روی زمین نیست چو ماهان جائی
ماهان دل عالم است و ما اهل دلیم
۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
از استادان دانشگاه ولي عصر رفسنجان بياموزيم
هم مسئوليت به عهده ي دانشجويان مي گذارند و هم متناسب با آن مسئوليت اختيارات به آنها مي دهند.
قبلا در يادداشتم با عنوان "دكتر مجتهدي و مقلدانش و خاطرات پدرم" گفتم وقتي بنا به تقليد با شد نسل به نسل رفتارها رو به زوال مي روند. تقليد جنبه هاي مثبت شخصيت بزرگان سخت است اما پيروي از عادات ناپسندشان آسان. درنتيجه وقتي يك آدم كوچك از بزرگي تقليد مي كند سطحي نازل تر حاصل مي شود.
بد نيست هر از گاهي به دانشگاه هايي مانند دانشگاه نسبتا تازه تاسيس رفسنجان سفر كنيم و از آنها بياموزيم. يا بهتر است بگويم با مشاهده ي آنان عيب هاي خود را ببينيم. در اين گونه دانشگاه ها رفتار استادان از روي تقليد نيست. خودشان با همت و ابتكار خود متناسب با نيازها و امكانات و شرايط فرهنگ رفتاري خود را به وجود آورده اند. درنتيجه خيلي از ناهنجاري هاي رفتاري كه در دانشگاه هاي قديمي ايران هست در اين گونه دانشگاه هاي جديد التاسيس نيست.
خاطرات سفر را به زودي منتشر مي كنم.
۱۳۸۹ آذر ۳۰, سهشنبه
سفر به ياد ماندني به رفسنجان و كرمان
شب یلدای سرد
زمستان پوستين افزود بر تن کدخدايان را
وليکن پوست خواهد کند ما يکلاقبايان را
وهمچنین یاد شعر معروف سید اشرف الدین گیلانی:
آخ عجب سرماست امشب ای ننه.
ای خدا! دو سال پیش در چه حال و هوایی بودم و حالا در چه حال و هوایی!!
۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه
توضیح رسمی بنیاد کودک
الغرض! با توجه به این که بنیاد کودک در آمریکا به شعبه ی ایران پول می فرستد طبعا با این گونه مسایل حقوقی به خاطر تحریم ها رو به رو ست. گویا چند تا ژورنالیست به این خبر چرب و نرم پی برده اند و سر وصدا راه انداخته اند. این توضیح رسمی بنیاد کودک است. من در ایران زندگی می کنم و به حمایتم از بنیاد کودک ادامه خواهم داد. امااگر در آمریکا هم زندگی می کردم به خاطر گزارشی که بی-بی-سی فارسی نوشته، پشت کسانی که ترتیبی داده اند که چند هزار کودک با استعداد ایرانی و افغانی و اندونزیایی بتوانند بدون داشتن دغدغه ی مالی به تحصیل ادامه دهند خالی نمی کردم. اگر در آمریکا هم بودم، همچنان به حمایتم از بنیاد کودک ادامه می دادم. شاید هم با قوت و اراده ی بیشتر.
پي نوشت: نظر charity navigator
كه مرجعي است بسيار معتبر براي بررسي عملكرد موسسات خيريه اين چنين است.
پي نوشت دوم: پاسخ به پرسش ها ي احتمالي
۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه
ائلجان
بايد بگويم من نويسنده ي اين پيغام را نمي شناسم جز آن كه از قرار معلوم از جوانان كوي ولي عصر تبريز است. تصوير مدارك بيمار را هم در فيس بوك گذاشته اند. اگر تصميم گرفتيد كه كمك كنيد خودتان درباره ي اعتبار ودرستي پيغام تحقيق نماييد.اگر قصد كمك داريد اما وقت و حوصله ي تحقيق درباره ي اعتبار ابن پيام را نداريد بهتر است برويد سراغ مددجويان بنياد كودك.
ياد آور مي شوم كه درمورد بنياد كودك بررسي دقيقي از لحاظ اعتبار توسط نهاد هاي نظارتي بين المللي بر NGOها انجام مي گيرد. يكي از دلايلي كه من براي بنياد كودك با خيال آسوده تبليغ مي كنم اطمينان از همين نظارت سيستماتيك است. در ضمن بنياد كودك مددجوي بيمار و سرطاني هم دارد.براي كمك به بنياد كودك از آمريكا به اين سايت و ازايران و همچنين اروپا و ديگر جاهاي دنيا كه سيستم كرديت كارت بين المللي در آنها رواج دارد، به اين سايت مراجعه نماييد. بعد از ارسال فرم اگر در اروپا باشيد با شما مكاتبه مي كنند و خودشان مي گويند نحوه ي واريز به حساب چگونه مي تواند باشد. نحوه ي پرداخت در ايران اينجا توضيح داده شده است. یک روش هم آن است که به آنها ای-میل بزنید. اگر هم این جوری راحت نیستید می توانید بروید به یکی از شعبات بنیاد کودک. بنیاد کودک در شهرهای مختلف از جمله تهران مشهد اصفهان تبریز کرج شیراز کاشان آمل بم زابل کرمانشاه اردبیل ارومیه
بروجرد و چند شهر در خارج شعبه دارد. آدرس و شماره تماس شعبات را می توانید اینجا و همچنين در بخش كامنت هاي اين پست بیابید.
اگر به دنبال بيشتر كردن شادي در زندگي خود هستيد و حس مي كنيد برنامه هاي تلويزيون ايران به اندازه ي كافي مفرح نيستند (حتي در ايام جشن و ميلاد) و دور وبر ما درد و غم زياد است (و خلاصه همه ي اين حرف ها ي تكراري!)، توصيه مي كنم كفالت مددجويي سالم و مستعد را تقبل كنيد. نامه ها و عكس هايش وپيشرفت درسي اش يك دنيا شادي به خانه ي دل شما هديه خواهند داد. تنهابا 30000 تومان درماه!
متن اصلي پيغامي كه در فيس-بوك دست به دست مي شود در كامنت ها مي گذارم. نكته هاي ظريف در ادبياتي كه به كار رفته وجود دارد. البته اين به آن معنا نيست كه من اين نكات را تاييد مي كنم بلكه به نظرم قابل توجه آمدند-بيشتر از جهت شناخت نسل جديد: دغدغه هايش، جهاني انديشيدنش و رويكردش به ارزش هاي سنتي مذهبي و اخلاقي. به نظرم پيغام، بي ريا و بي شيله و پيله مي آيد. حرف دل يك جوان تيپيكال كوي ولي عصر از روي احساس و فهم خودش بي آن كه بخواهد بلندگوي هيچ جرياني باشد.
I will be grateful if you share this post.
۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه
سخنرانی دکتر اتفاقی
عنوان و چکیده ی سخنرانی در زیر می آید:
Title:" Non-commutative QED corrections on neutrino-electron scattering."
Abstract: Neutral particles can couple with the U(1) gauge field in the adjoint representation at the tree level if the space-time coordinates are non-commutative (NC). Considering neutrino-photon coupling in the NC QED framework, we obtain the differential cross section of neutrino-electron scattering. Similar to the magnetic moment effect, one of the NC terms is proportional to $\frac{1}{T}$, where T is the electron recoil energy. Therefore, this scattering provides a chance to achieve a stringent bound on the NC scale in low energy by improving the sensitivity to the smaller electron recoil energy.
اعتصاب دانشجويي در ايتاليا
شرح ماجرا
ترجمه ي شعار روي پلاكارد: نوترينوي بيشتر گلميني کمتر
گلميني از قرار معلوم وزير علوم ايتالياست كه لايحه اي مي خواهد بگذراند كه بودجه پژوهشي را كم نمايد. اگر بودجه ي پژوهشي كم شود آزمايش هاي نوترينو نيز مانند ساير آزمايش ها دچار مشكل مي شوند. براي همين دانشجوها مي گويند نوترينوي بيشتر مي خواهند و گلميني را نمي خواهند.ايتاليا در فيزيك انرژي هاي بالا از كشورهاي سرآمد دنياست. مردم ايتاليا علي العموم اطلاعات عمومي بسياري بالايي در مورد فيزيك ذرات بنيادي دارند. اين كارتون ايتاليايي درمورد نوترينو ست براي بچه ها و بزرگترها. كارتون زير نويس انگليسي دارد.
۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه
گاندي
من فكر مي كنم ويژگي هاي گاندي و اطرافيانش باعث شد كه چنين شود. گاندي در مقابل مردم تواضع مي كرد. با آنها دست بالا صحبت نمي كرد. بيوگرافي او را بخوانيد تا ببينيد كه چه ها كرد تا مردم دهكوره هاي هند را با خود همراه كند! چه قدر در ميان مردم بود و چه قدر به آنها خدمت كرد تا آنان همراهشان شدند!
ديگر آن كه گاندي برنامه ي اقتصادي داشت. تنها ابزار او در به چالش كشيدن استعمار پير در معرض خشونت قرار دادن خود و همراهانش نبود! اگر چنين بود گمان نمي كنم جنبش او هرگز به پيروزي مي رسيد! حداقل دو مورد را من الان به خاطر دارم: استحصال نمك و صد البته نهضت خود كفايي در صنعت نساجي. اين دو ، غول امپراطوري را به زانو درآوردند و از طرف ديگر اشتغال براي مردم بي بضاعت ايجاد كردند. صنعت نساجی هنوز هم درآمد زایی مي كند. گمان نمي كنم هيچ جنبشي بدون يك برنامه ي اقتصادي درست و حسابي و با حس خود برتر بيني نسبت به آنان كه به هردليلي نمي خواهند همراه شوند، به جايي برسد! اگر جمعي آن قدر اعتماد نمي كنند كه همراه شوند بايد ديد علت چيست! نه آن كه بلافاصله پيش داوري كرد و گفت شما شعورتان نمي رسد كه ما چه اهداف بلندي داريم تا بياييد جلو خود را براي اهداف بلند ما فدا كنيد! نمي خواهم بگويم كه گاندي معصوم بود و هيچ لغزشي نداشت. اما مي خواهم بگويم گاندي بودن سخت است. ژست گاندی بودن پیشه کردن اما با آنان كه قصدهمراهي ندارند تفاخر نمودن، راه به جايي نمي برد! گاندی هزار ویک کار اجتماعی کرد و مردم تاثیر مثبت آن را در زندگی به عینه دیدند، آن گاه همراهش شدند.
۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه
گردهم آيي هاي مختلف
school: اسكول يا مدرسه يك گردهمايي چند روزه تا چند هفته اي است كه در آن سخنرانان يك يا چند موضوع پيشرفته (advanced) اما نسبتا مدون را به شنوندگان درس مي دهند. سخنراني هاي schoolرا لكچر مي خوانند نه سمينار. مبحثي كه در اسكول داده مي شود معمولا جديد است وهنوز كتاب آموزشي (پداگوژيك) در مورد آن نوشته نشده. اما معمولا آن قدر مدون شده كه در مورد آن مقاله ي مروري نوشته شده باشد. (اگر يادتان باشد در مورد اهميت مقاله ي مروري قبلا نوشته بودم.) در اسكول علي الاصول سخنران نبايد تنها روي مقالاتي كه خود كار كرده انگشت بگذارد! اين كار زياد اخلاقي نيست ! با اين وجود عده اي از زعماي قوم به اين كار غير اخلاقي مبادرت مي ورزند! (در اين باره بعدا مي نويسم.) شخص علي الاصول بايد تمام نظرات و رهيافت هاي رقيب مطرح را در سخنراني خود پوشش دهد نه فقط مال خودش را. اگر توانايي علمي لازم را براي پوشش دادن رهيافت هاي گوناگون ندارد نبايد قبول كند تا سخنراني كند. هرچند در اسكول هاي معتبري مانند آن چه كه آي-سي-تي-پي همه ساله برگزار مي كند اشكال سخنراناني كه اين بي اخلاقي علمي را مرتكب مي شوند آن نيست كه احاطه ي لازم را ندارند بلكه آن است كه وقتي چند صد نفر دانشجو، چشم وگوش بسته، اين گونه مي آموزند كه "رهيافت بخواهيد فقط رهيافت اين آقاي سخنران"(!!) آقاي سخنران چند صد تا سايتيشن مي گيرد.
workshop: در كارگاه ها عده اي كه در يك موضوع كار مي كنند جمع مي شوند و آخرين نتايج علمي خود را به همديگر توضيح مي دهند. در سمينار ها يي كه در يك كارگاه ارائه مي شود شخص پس از مروري بسيار كوتاه به سراغ كار تحقيقي جديد خود مي رود. چون افراد همگي در اين زمينه متخصص هستند مقدمه ي طولاني حوصله ي ديگران را سر مي برد. برعكس لكچر هاي يك مدرسه، در سمينار يك كارگاه بايد قسمت عمده ي سخنراني راجع به كار جديد خود آدم (به تنهايي و يا به همكاري ديگران) باشد. والا شنوندگان بر مي گردند و مي پرسند:"خوب كه چي؟!" در كارگاه سخنراني ها خيلي رسمي نيستند. زمان بندي خيلي دقيق نيست. زمان بندي نادقيق به خاطر تشويق به بحث بيشتر است.
conference: كنفرانس كمابيش شبيه workshop است با اين تفاوت كه رسمي تر است. زمان بندي آن دقيق تر است وازسخنرانان انتظار مي رود كه سر زمان مقرر سخنراني خود را به اتمام برسانند. در صورتي كه در كارگاه چنين قيدي آن قدر پررنگ نيست. در كنفرانس بهتر است چيزي را ارائه دهيم كه قبلا چاپ شده و ما شك كمتري در مورد اعتبار آن داريم. در حالي كه در كارگاه مطلبي كه هنوز به اندازه ي كافي پرورانده نشده را هم مي توانيم ارائه دهيم. هدف كارگاه پرورانده كردن بيشتر ايده ها با مدد از همكاران و همفكري با آنان است و دست يافتن به ايده هاي جديدتر. در صورتي كه در كنفرانس هدف ارائه ي نتايج است و آشنايي با نتايج ديگران.مرز بين كارگاه و مدرسه كاملا مشخص است اما مرز بين كارگاه و كنفرانس خيلي برجسته نيست.
symposium: تا جايي كه من مي دانم در بين فيزيكپيشگان انرژي هاي بالا ، تنها يك گردهمايي است كه به شكل سمپوزيم است. اين سمپوزيم هر دو سال يك بار برگزار مي شود. محل برگزاري هر بار عوض مي شود. كشورهاي مختلف و همچنين همكاري هاي آزمايشگاهي بزرگ مانند سرن و تواترون و.... هيات نمايندگي خود را مي فرستند. هر كشور تعداد محدودي نماينده مي تواند داشته باشد. كشورهاي جهان سوم نيز از طريق آي-سي-تي-پي اقدام مي كنند نه به طور مجزا. جلسات بسيار رسمي است! زمان بندي خيلي دقيق است. وقتي ما جوان تر ها در اين سمپوزيم شركت مي كنيم كمابيش بايد همان رفتاري داشته باشيم كه در كنفرانس ها داريم. البته كمي رسمي تر بايد رفتار كنيم و بايد دقت كنيم كه از طرف شخص خودمان در اين گردهمايي شركت نكرده ايم بلكه به نوعي نماينده هستيم. خيلي عيب و عار است كه اختلافاتي كه در داخل كشور با همديگر داريم در اين سمپوزيم هم بروز دهيم و بخواهيم "حال همديگر را بگيريم!!!!" افراد جا افتاده تر كه در تصميم سازي هاي علمي كشورشان نقش دارند در جلسات شورايي كه درحاشيه سمپوزيم صورت مي گيرد شركت مي كنند. در اين گونه شوراها در مورد استراتژي پيشرفت فيزيك انرژي بالا در دنيا تصميم گرفته مي شود. مثلا تصميم گرفته مي شود شتابگر بزرگ بعدي كجا باشد و چه نوع ابررسانايي به كار گيرد و... هيات هاي نمايندگي در اين جلسات از موضع كشور و همكاري آزمايشگاهي اي كه نماينده ي آن هستند بايد دفاع كنند. همه جور تاكتيك هاي لابي كردن و ... به كار مي رود! در صورتي كه در مدرسه ها و كارگاه هاي متعارفي كه ما مرتب شركت مي كنيم از اين گونه مرز بندي ها نيست. از اين گونه دغدغه ها نيست. تنها دغدغه، دغدغه ي علمي صرف است.
meeting: نام عمومي هر نوع گردهمايي است.
۱۳۸۹ آذر ۱۶, سهشنبه
۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه
نامه ام را به چه زبانی بنویسم
این تنها یک نمونه است. نمونه ای کوچک از یک معضل بزرگ.
معضلی که حتی من از این برج عاجم در منتهی الیه شمال شرقی پایتخت و از پشت لپ-تاپم هم آن را حس می کنم!
برای کسی مانند من که از طبقه ی متوسط شهری است سه چهار تا زبان یاد گرفتن کاری ندارد. اما برای کسی که از کودکی باید کار کند آموختن زبان دوم برای آماده شدن برای سواد آموزی تجملی است که هزینه ی آن قابل پرداخت نیست. چه استعداد ها که به این ترتیب پژمرده می شوند و چه حق ها که پایمال می شوند. بی جهت نیست که نویسندگان قانون اساسی کشورمان در اصل 15 روی این مسئله انگشت گذارده اند. بی جهت نیست که سازمان ملل منشور ی به نام زبان مادری منتشر کرده و تا این اندازه روی این مسئله تاکید دارد. مسئله ی زبان های گوناگون در اکثر کشورهای جهان وجود دارد. برخی از آنها (یعنی اغلب کشورهای پیشرفته)- از جنگ جهانی دوم به این سو- با آن منطقی برخورد می کنند. نمی خواهم بگویم مسئله حل شده. اما با مسئله برخورد منطقی می کنند. حداقل مسئله را با سر دادن شعارهای پوچ و صد من یک غاز, نفی و انکار نمی کنند. سعی می کنند راه حل مناسبی برای حل معضل بیابند. راه حلی مبتنی بر حقوق افراد و اقوام نه مبتنی بر زور. بازهم تاکید می کنم حقوق بر دو نوع است حقوق فردی و شهروندی و حقوق قومی و زبانی. در عدم درک این موضوع کسانی که ژست روشنفکری می گیرند روی کسانی که چنین ادعایی را ندارند سپید کرده اند!
پي نوشت: بنياد كودك، موسسه اي است خيريه كه از كودكان با استعداد كم بضاعت حمايت مي كند.
ذرسايت اينترنتي بنياد كودك اطلاعات بيشتري موجود است.
آدرس شعبه ي تبريز:
تبريز، خیابان امام، روبروی مسجد سالار شهيدان، جنب پاساژ سبلان، طبقه 6،واحد 601 تلفکس : 3361809-0411 Email : tabriz@childf.com
آدرس شعبه ي اروميه:
ارومیه، شهرك فرهنگيان، جنب بیمارستان امید، كد پستی :35377-57168
تلفن : 3847272-0441
فاكس : 3824447-0441
Email : urmia@childf.org
آدرس شعبه ي اردبيل:
اردبيل، ميدان ارتش، روبروي اداره آب و فاضلاب، طبقه دوم نمايشگاه لوكس، پلاك 635 تلفن : 7718706-0451 فاكس : 7724959-0451 mailto:ardebil@childf.org
آدرس ساير شعبه ها: تهران، مشهد، كرج، اصفهان،شيراز، بروجرد، زابل، آمل، كاشان، كرمانشاه، بم و آمريكا، امارات، آلمان، دانمارك وسويس
۱۳۸۹ آذر ۹, سهشنبه
Our fourth Informal colloquium
۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه
وصيت
عرف
يكي از مسايل ما در ايران همكاران از فرنگ برگشته اي است كه هر چند به تازگي از خارج دكتري گرفته اند و برگشته اند، اما تمام دوره اي كه در خارج بوده اند به اتفاق چند دوست ايراني يك حصار دور خود كشيده اند. خيلي هم به اين كار خود افتخار كرده اند چرا كه به زعم خود "فرهنگ اصيل خود" را حفظ نموده اند. در جمع هاي بين المللي فيزيكپيشه ها آن قدر نجوشيده اند كه با اين فرهنگ بين المللي به اندازه ي كافي آشنا شوند. با همه ي "پيف پيفي" كه اينها نسبت به خارجي ها مي گويند از امكانات رفاهي و نظم كشورهاي پيشرفته اي كه در آن تحصيل مي كنند لذت مي برند و به آن خو مي گيرند. پس از بازگشت به ايران حسرت آن نظم را مي خورند. همان هايي كه تا ديروز كه در بين خارجي ها بودند و مي گفتند "پيف پيف" اينها بو مي دهند، مي شوند منادي فرهنگي كه به خود فرصت نداده اند چيز زيادي هم از آن بياموزند! فكر مي كنم مي توانيد تصور كنيد اين جماعت تا چه اندازه دردسر درست مي كنند. حالا مثلا ديده اند استاد راهنماي خارجي شان نزديك بين است و به هنگام مطالعه عينك از چشم بر مي دارد. اين آقا يا خانم نتيجه مي گيرد اگر كسي به هنگام مطالعه عينك از چشم بر ندارد عقب افتاده و جهان سومي است و دليل عقب ماندگي تاريخي ما آن است كه موقع مطالعه عينك از چشم بر نمي داريم!
آموختن فرهنگ محلي كشوري كه در آن دكتري مي گيريم خوب و مفيد و آموزنده است. اما چيزي كه بيشتر به درد يك فيزيكپيشه -به عنوان يك فيزيكپيشه- مي خورد (يا بهتر است بگويم برايش واجب است) آموختن آن فرهنگ بين المللي و عرف هاي مربوط به آن است. ببينيد! كار پژوهش فيزيك يك كوشش بين المللي است. براي اين كه ما دراين كوشش عظيم سهمي داشته باشيم بايد با اين فرهنگ بين المللي و عرف هاي آن و ادبيات آن آشنا شويم. دوستاني كه در خارج هستند و يا خواهند رفت براي اين كه يك فيزيكپيشه ي فعال شوند نيازي نيست حتما آداب مربوط به صرف فندو را ياد بگيرند. (اگر علاقه ي شخصي به آموختن فرهنگ هاي گوناگون داشته باشند- چنان كه من خود دارم- موضوع فرق مي كند.) اما مهم هست با فيزيكپيشه هاي مختلفي كه به آنجا مي آيند و مي روند بتوانند ارتباط برقرار كنند و كم كم با عرف هاي آن فرهنگ بين المللي آشنا شوند. دست كم بايد بدانند فرق بين lectureو سمينار در عرف فيزيكپيشگان دنيا چيست!
چند سال پيش يكي از دانشجويانم براي يكي دو هفته مي خواست برود خارج. به او توضيح مي دادم كه آنجا بهتر است چه بكند تا بتواند ارتباط علمي قوي تري با فيزيكپيشگان دنيا برقرار كند. چه گونه نتايج مقاله اش را ارائه دهد و از تجارب آنها بياموزد و... دانشجوي سابقم وسط صحبت خنديد. پرسيدم به چه مي خندي. گفت درست قبل از تو فلان استاد را ديدم. از قرار معلوم آن استاد وقتي شنيده بود اين دانشجو بناست به خارج رود به او تاكيد كرده بود در خارج به جمع ايرانيان بپيوندد تا حضور ايرانيان در آنجا پررنگ وقوي ديده شود. اين هم عقيده و نظري است! اما در جمع بين المللي فيزيكپيشگان خيلي صورت خوشي ندارد كه يك عده از يك مليت خاص خود را از بقيه سوا كنند. نه تنها اين كار را به معناي "حضور پررنگ وقوي ايرانيان" نمي بينند بلكه برداشت هاي خيلي بدبينانه اي ممكن است بكنند. برداشتي كه انصافا دور از واقعيت است! مهم تر آن كه اگر دانشجوياني را كه به خارج مي روند تشويق به اين كار كنيم و روي اين موضوع اين قدر تاكيد كنيم فرصت آموختن فرهنگ بين المللي را كه عرض كردم نمي يابند. جز استاد راهنماي خود و دو سه نفر ديگر كسي را نمي بينند وگمان مي كنند دنياي علم در همان دو سه نفر خلاصه مي شوند.
ببينيد! آن دو سه نفر حتما مانند هر دو سه نفر ديگر دنيا عيب ها و حسن ها و عادت هاي مخصوص به خود را دارند. علت پيشرفت علمي كشور هاي پيشرفته آن نيست كه لزوما افرادش ايراد هاي كمتري نسبت به ما دارند. علت همان فرهنگ بين المللي است كه حسن ها را رو مي كند و اثر عيب ها را خنثي مي كند. دانشجوي ايراني كه از خارج فقط دو سه نفر را مي بيند، اغلب همان عيب ها را ياد مي گيرد. چرا؟! خوب براي اين كه ياد گرفتن عيب عموما آسان تر از ياد گرفتن حسن است! از طرف ديگر گمان مي برد كه آن عادت ها ي شخصي استاد راهنماي خارجي اش تنها روش موجودند و پس از بازگشت به ايران به زور مي خواهد ديگران هم اين عادت ها را بر گيرند. ووقتي بر نمي گيرند فغانش به آسمان مي رود!
صلاح ملك خويش خسروان دانند اما توصيه هايي كه من به دانشجويانم به هنگام سفر خارج مي كنم از اين دست است.
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
سمينار، لكچر و اهميت رعايت هنجارها
متاسفانه زياد شاهد بوده ام كه سخنران خارجي دعوت كرده اند و اين دو واژه را عوضي به كار برده اند. سخنران چيزي نگفته اما نگاهش داد زده:" شما را كه هنوز فرق اين دو تا واژه را نمي دانيد چه به همكاري هاي بين المللي آن هم در سطح ....." چند بار توضيح داده ام تا تصحيح شود. جوابي دريافت كرده ام كه معناي آن اين بوده:" پول بده رو سيبيل شاه نقاره بزن! من مي رم بودجه فلان قدري از وزارتخانه براي اين همكاري بين المللي مي گيرم حالا عشقم مي كشه دوست دارم بگم lecture. تو منجوق بي مقدار چه هستي كه بخواهي تعيين تكليف كني و بگويي كجا lecture به كار برم و كجا seminar."
الغرض! يك نُرمي بين هر جمع هست كه اگر رعايت نشود به آدم به ديده ي تحقير نگاه مي كنند. پول آدم را مي گيرند خرجش مي كنند اما باز هم به آدم به ديده ي تحقير مي نگرند! اين موضوع نتيجه ي عملي دارد. وقتي سخنراني به برگزار كنندگان يك همايش به ديده ي تحقير مي نگرد براي سخنراني اش زياد مايه نمي گذارد. وقت سمينار را عملا با گفتن مطالب سطح پايين تلف مي كند. در واقع در پس ذهن خود مي گويد اينها كه دو تا واژه را درست بلد نيستند به كار ببرند ديگه اين مطالب سطح بالا را ندانند هم اشكالي ندارد. رعايت اين گونه هنجارها نه زحمتي مي خواهد، نه پولي لازم دارد و نه مغاير با ارزش هايي است كه در فرهنگ ما (چه ديني وچه غير ديني) عزيز هستند. براي همين هم هست كه رعايت نكردنشان-در كنار غلط هاي املايي و پاسخ ندادن به اي-ميل ها(!!!) و رفتارهايي از اين دست- اين همه مايه ي تحقير مي شود! براي من كه خيلي زور داره كه هم خرج كنيم و هم تحقير شويم! حالا اگر پول مي گرفتيم و تحقير مي شديم، يه چيزي!! (شوخي كردم!)
در بين ما فيزيكپيشه ها يك اصطلاح ديگر هم هست به نام colloquiumكه قبلاتوضيح آن را دادم.
خوشبختانه مفهوم اين واژه بين ما و دوستان رياضيپيشه يكسان است.
سخنراني كوتاه (كمتر از45 دقيقه اي) را بيشتر talkمي گويند. در كنفرانس ها سئوالاتي از اين دست را زياد مي شنويم:
"When is your talk?
Are you talking? (منظورشان اين است كه آيا قرار است سخنراني كني؟)
Let's go to the talk =بريم سر سخنراني.
نكته ديگر آن كه سخنراني با همايش فرق دارد! در همايش عده اي گرد هم مي آيند و به سخنراني هاي همديگر گوش مي كنند! همايش ترجمه ي meetingاست. خيلي اشكال دارد كه به meeting بگوييم سمينار. خيلي خيلي اشكال دارد كه بگوييم كه "ما تابستان يك سمينار داريم كه براي آن 7 نفر از خارج دعوت كرده اين و 50 نفر از شهرستان مي آيند,..." نه خير! ما هر هفته سمينار داريم نه فقط در تابستان. اوني كه آنجا مد نظر بود meetingبود نه سمينار.
حالا ديديد چرا اكراه داشتم كه اين واژه ها را توضيح دهم! در مورد انواع همايش ها در يادداشت بعدي سخن خواهم گفت.
۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه
خانم دکتر های فیس-بوک
انگیزه ام از این سئوال تنها کنجکاوی بود و بس! صد البته هر کسی کاملا محق است که اوقات فراغت خود را هرگونه که دوست دارد بگذراند. اما راستش را بخواهید اگر قرار باشد من بین دو پزشک که یکی اهل فال گرفتن است و دیگری خیر, یکی را به هنگام بیماری و... انتخاب کنم قطعا سراغ آن پزشک می
روم که اهل فال گرفتن نیست!
پی نوشت طنز: از این آقایان دکتر (پزشک) مبتلا به نارسیسم مزمن بپرسید کلی برایتان توضیح و تفسیر می آورند که چرا همکاران خانمشان این همه علاقه به فال گرفتن دارند.
۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه
ديد و بازديد هاي عيد غدير
از طريق كارت هم پرداخت امكان پذير است. هيچ گونه درد سري ندارد.براي اطلاعات بيشتر به سايت بنياد كودك مراجعه نماييد.
عيد غدير را پيشاپيش تبريك مي گويم.
۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه
داستان هاي من
سئوالات امتحان ميان ترم
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
فلسفه ي پيشرفت
مسئله ي پيشرفت از جمله مسايلي است كه نياز به فلسفه ي قرص و محكم دارد. ديد فلسفي لازم است تا بدانيم پيشرفت را براي چه مي خواهيم. پيشرفت را در چه چيز تعريف مي كنيم. اخلاقيات پيشرفت چيست. چه چيزهايي ارزش فنا شدن در راه پيشرفت را دارند و چه چيزهايي خير. هر كدام از اين سئوالات تا حدي شخصي هستند. يعني در نهايت اين خود شخص است كه بايد تشخيص دهد كه پيشرفتش را در چه مي بيند و چه قدر حاضر است در مورد آن هزينه كند. اما با دوستان ايراني كه صحبت مي كنم حس مي كنم اغلب در اين موارد ذهن روشني ندارندو آشفته فكر مي كنند.
دچار تضاد هستند و افراط و تفريط مي نمايند. وقتي پيشرفت را در ديگران مي بينند احساس حسرت مي كنند اما همان نوع پيشرفت را در خود و يا عزيزان خود به دلايل شبه ايدئولوژيكي در نطفه خفه مي كنند. يا وقتي پيشرفت ديگران را مي بينند، از درِ ناباوري و انكار و احيانا پرخاش و بدگويي بر مي آيند.
مثال مي زنم: بيست و اندي سال است كه من از عزيزان ايراني-بي آن كه تخصص اقتصادي داشته باشند- مي شنوم كه همين فرداست كه اقتصاد دوبي فرو بريزد! در اين مدت شاهد بوده ايم كه خيلي از اقتصاد هاي قوي دنيا دچار ركود شده اند اما دوبي كماكان به پيش مي تازد. ( دوبي به هيچ وجه ايده آل من نيست. سه چهار ساعت بيشتر در دوبي نبوده ام و در عرض همين سه چهار ساعت دل مرا زد! اصلا جايي مانند دوبي با روحيه ي من سازگار نيست! )
با اين حال به نظرم مي رسد اين پيش بيني دوستان در مورد دوبي بيش از آن كه بر منطق استوار باشد بر احساسات و تعصبات استوار است.
اگر از دورو بري هاي خود بپرسيد پيشرفت را در چه مي بينيد خواهيد ديد كه اغلب با خود رو در بايستي دارند. آن چه كه در دل دارند نمي گويند. سعي مي كنند يك جواب گنگ و پيچيده تحويلتان دهند تا "با كلاس" به نظر برسند. اغلب حتي براي خودشان هم روشن نيست كه پيشرفت را در چه چيز تعريف مي كنند. تا جايي كه من با شرق دوري ها معاشرت كرده ام ملاحظه كرده ام كه در اين باره ذهن كاملا روشني دارند. آن چه كه به دنبال آن هستند چيز خيلي گنگ و پيچيده و غير قابل فهمي نيست. به سادگي قابل بيان است!
ذهن خود من هم در مورد مقوله ي پيشرفت آن قدر روشن نيست كه بتوانم آن را تعريف كنم و در مورد اخلاقيات آن بحث جامع و مانعي داشته باشم. اين كار يك فيلسوف تمام عيار مي خواهد كه من نيستم. اما با صحبت بيشتر در اين باره مي توانيم به آشفتگي ذهني خود غلبه كنيم و در مواردي به يك نوع اجماع برسيم.
نظر شخص خود مرا بخواهيد مي گويم به دنبال پيشرفت بودن يكي از مشخصات "انسان" بودن است. افراد مختلف پيشرفت را در چيزهاي گوناگون مي بينند: مادي معنوي و... من كسي را كه با خود رو راست است و با رو راستی به دنبال پيشرفت مالي است و براي اين پيشرفت برنامه ريزي مي كند و تلاش مي نمايد صدها بار ترجيح مي دهم و برتر مي دانم از كسي كه گوشه اي مي نشيند و پشت سر كساني كه به دنبال پيشرفت هستند غيبت مي كند. اين جور آدم هاي مادي را به اين تيپ آدم هاي معنوي صد مرتبه ترجيح مي دهم.
۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه
ذهنیت پیشرفت
ذهنيت پيشرفت نه تنها در سنگاپور بلكه در بيشتر كشورهاي آن حوزه ي فرهنگي وجود دارد.
همان گونه که قبلا نوشتم من نسخه ی سنگاپور را برای ایران نمی پیچم. آن قدر تفاوت در فرهنگ و جهان بینی , دموگرافی و جغرافیا هست که نسخه ی آنها به درد ما نمی خورد. اما با نگاه کردن به آنها می توانیم خود را بهتر بشناسیم. می توانیم در خود ذهنیات و خصوصیاتی را که بدیهی می پنداشتیم باز نگریم.
در چند نوشته ی آینده به مشخصات ذهنیت پیشرفت و پسرفت خواهم پرداخت.
هدفم از این تحلیل کمک به ایجاد جزیره های "پیشرفت" در میان دریای پسرفتی است که پیرامون آنها را فرا گرفته است. شاید حتی نتوان نامشان را جزیره نهاد. قایق و یا حتی کرجی نجات شاید تعبیری درست تر باشد. به هر حال زیر-فرهنگ پیشرفت در بطن فرهنگ عمومی پسرفت غنیمتی است که باید برای حفظ و نگهداری و غنی تر ساختن آن کوشید. نكته ي ديگر آن كه براي اين كه جزيره ي پيشرفت در بين درياي پسرفت شكل گيرد همان جزيره هم بايد از همين آب و گل باشد. اگر از همين آب و گل نباشد درياي پيرامون با خشم بيشتري بر آن خروش مي آورد. بايد دقت كنيم كه ملزومات و شعارهاي فرهنگ پيشرفت را هم از دل همين فرهنگ عمومي برگيريم و برجسته كنيم و الا با مقاومت بيشتري رو به رو پايدار خواهيم شد.
۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
سخنراني در دانشگاه شهيد بهشتي
A Window on the CP-violation from Lepton Flavor Violating Processes
پي نوشت: فايل صوتي و جزوه ي كلاس ذرات در هفته ي گذشته در همين لينك موجود است.
۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه
قاصدك روياهاي من
قدري كه بزرگ تر شدم و مدرسه رفتم و جمع و تفريق ياد گرفتم بازي با اعداد سرگرمي من شد. وقتي داستان فرمول تصاعد حسابي گاوس را شنيدم حسابي با او احساس چشم و همچشمي كردم. فكر مي كردم هرجور كه شده بايد پوز او را بزنم.
اين از روياهاي من! حالا بريم سراغ روياهاي مامانم براي من.
مامانم مي خواست من وقتي بزرگ بشم به آمريكا برم. برايش مهم نبود كه در آمريكا قرار است چه كنم. فقط قرار بود كه به آنجا بروم تا "آزاد" باشم و حق و حقوقم به اندازه يك آدم كامل باشد نه "نصف آدم." تا سي سالگي هم نمي بايست ازدواج مي كردم. اينها روياهاي مامانم بود. من اصلا به اين چيزها فكر نمي كردم (هنوز هم نمي كنم). با كتاب هاي پرويز شهرياري خوش بودم.
در دانشگاه همه دوستانم شعرهاي سهراب سپهري را مي خواندند. من اهل شعر نو نبودم اما از روي كنجكاوي كتاب او را خريدم. به توصيه ي سهراب با خود گفتم "بگذاريم كه احساس هوايي بخورد." همين كه گارد هايم را پايين گذاشتم و گذاشتم احساس اندك هوايي بخورد "عشق پيدا شد و آتش به همه" روياهاي مادرم زد. در پي آن در بيست سالگي با شاهين ازدواج كردم!
در بچگي مي خواستم وقتي بزرگ شدم يك كاراوان (از آن ماشين هايي كه پشتشان آشپزخانه و تختخواب و غيره دارد) بخرم و با آن سفر كنم.
اما حالا هيچ علاقه اي به اين ماشين ها ندارم. الان مي خواهم وقتي بازنشسته شدم يك كشتي تفريحي كوچولو و جمع و جور بخرم و دريانوردي كنم. شاهين مي گه وقتي به آن سن رسيدي اين رويا هم از سرت مي افته.
۱۳۸۹ آبان ۲۵, سهشنبه
چالش هاي وبلاگ نويسي علمي-قسمت سوم
چند مدت گذشت.
داشتم همين سايت symmetry breakingرا كه محصول مشترك آزمايشگاه فرمي و اسلك است مطالعه مي كردم. ديدم در اين سايت با همان فيزيكپيشه در مورد آن مقاله و ايده اش مصاحبه كرده اند. مصاحبه طوري بود كه انگار اين ايده ي ناپخته و ناآزموده و نادرست، كشف بزرگ قرن است! چنان توي ذوقم خورد كه تا مدت ها به آن سايت سر نزدم (البته آن قدر هم قهر نكردم كه لينك سايت را از وبلاگم بر دارم). ببينيد! اين سايت را عموما كارمنداني اداره مي كنند كه اطلاعات متوسطي از فيزيك دارند. گمان مي كنم مدرك دكتري گرفته اند اما كار آكادميك نداشته اند و به عنوان كارمند استخدام شده اند. وقتي فيزيكپيشه ي پيشكسوت مي خواهد مصاحبه كند طبعا اينان با او چون و چراي علمي نمي كنند. چون و چراي علمي از كسي توي كلاس خودش-مانند اسميرنف بر مي آيد نه گردانندگان سايت symmetry breaking. به اين گردانندگان خرده اي نمي توان گرفت. آنها كار خود را خوب انجام مي دهند. ايراد به آن فيزيكپيشه ي جا افتاده است كه وقتي نمي تواند از ايده ي خود در مقابل انتقادات همتايان خود دفاع كند مسئله را به رسانه اي مانند symmetry breakingمي كشاند.
اين رفتار غير علمي (ترويج ايده هاي ناپخته و رد شده ي علمي در رسانه هاي نسبتا عمومي) از قبل از ظهور وبلاگستان هاي علمي هم ديده مي شد. اما با رشد وبلاگستان اين رفتار مي تواند رشد سرطاني كند. خيلي وسوسه انگيز است كه يك پژوهشگر كه وبلاگ پرخواننده ي علمي دارد بحث و جدل خود را با داور و ويراستار مجله به وبلاگستان بكشاند!
من شخصا تنها در مورد حاشيه هاي با مزه مقالاتم اينجا صحبت مي كنم. تازه در همان مورد هم اول صبر مي كنم تا مقاله در مجله چاپ شود آن گاه در باره اش مي نويسم. مثل اين مورد كه اول پاييز امسال نوشتم.
۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه
دو سال پيش از سنگاپور
۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه
اندكي پشت صحنه
اداره كنفرانس هاي بزرگ مانند
ICHEP
از عهده كارمندان دانشگاه يا موسسه برگزار كننده خارج است درنتيجه برگزار كننده با يك كمپاني قرارداد مي بندند كه عهده دار اين مسايل شود. كمپاني ها موسسات انتفاعي هستند و به دنبال سود. در نتيجه حق ثبت نامي كه از شركت كنندگان گرفته مي شود چندين برابر قيمت سرويسي است كه داده مي شود اما چيزي به جيب برگزار كننده نمي رود. كمپاني اين وسط سود مي كند. در مورد همايش هاي كوچك تر كه كارمندان خود موسسه كارها را انجام مي دهند هزينه ها ودر نتيجه حق ثبت نام كمتر مي شود اما بازهم هزينه ها بيشتر از جمع قيمت تك تك سرويس هاي ارائه شده خواهد بود (چيزي حدود يك ونيم تا دو برابر).
من وقتي دانشجو بودم اصلا به اين موضوعات فكر نمي كردم. ششدانگ حواسم پي آن بود كه سمينارم را خوب بدهم. از سمينار هاي ديگران حداكثر استفاده را ببرم و در بين سمينارها با ديگران ارتباط علمي برقرار كنم.
مي دانستم آنچه كه به اين طريق به دست مي آورم بارها و بارها از پولي كه مي پردازم با ارزش تر است.
هنوز هم وقتي در همايشي شركت مي كنم بيشتر ذهنم درگير سمينارها و ارتباط علمي برقرار كردن است .
۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه
سلام ازسنگاپور
خوشم می آد که بین فیزیکپیشه های جدی که در این کنفرانس می بینم من "یاسمن فرزان, نویسنده ی فلان و بهمان مقاله" هستم ."یاسمن فرزان, زنی از ایران" در درجه دوم می آید. من را از روی مقالاتم می شناسند. خودم هم همین را می خوام! البته هر از گاهی فیزیکپیشه های نه چندان جدی پیدا می شوند که خیلی اهل صحبت درباره ی مقاله ها نیستند و معمولا یک مشت سئوالات فضولانه می پرسند. متاسفانه باید بگم در بین هندی ها درصد این جنس افراد بیشتره. (نه این که همه شان این طوری باشند ولی درصد فضول بین آنها بیشتره! اصلا هم این پرسش ها را بد نمی دونند!) غربی ها و شرق دوری ها معمولا صحبت را به سمت فیزیک می کشانند. من به صحبت های فضولانه پا نمی دم. توی دلم می گم ما در کشور خودمان و در بین همکاران به اندازه ی کافی فضول داریم (که زرورق فضل دور فضولی خود می پیچند) دیگه این چهار روزه که پول خرج کرده ام و آمده ام اینجا, می خواهم صحبت درست و حسابی فیزیک بکنم نه این که حس فضولی شما را ارضا کنم. البته به زبان نمی آرم فقط لبخند می زنم و رد می شم.( بگذریم که من در ایران هم پا به فضولی پیچیده در زرق فضل نمی دم. اگر می دادم تا به حال بین من و شاهین اختلاف انداخته بودند و زندگی ام از هم پاشیده بود.)
حس می کنم کم کم دارم پیر می شم. خیلی خوب بابا! پیر نه! سینیور! قبلا منو به عنوان دانشجوی اسمیرنف و پسکین می شناختند حالا با کارهای خودم می شناسند. قبلا ها از بقیه سخنران ها جوان تر بودم. بقیه هوامو داشتم تا احساس تنش, خجالت و غریبی نکنم. الان این منم که با جوان تر ها طوری رفتار می کنم که احساس اعتماد به نفس و راحتی کنند. این هم یکی از جنبه های زیبا ی نانوشته ی فرهنگ فیزیکپیشگان دنیا ست.
قبلا، من خیلی کنجکاو بودم تا ببینم تا آن فیزیکپیشه ها ی سینیور تر که من با الهام ازمقالاتشان مقاله نوشته ام چی در مورد کارهای من فکر می کنم. الان به فیزیکپیشگان جوان تر بر می خورم که با الهام از مقاله ی هفت هشت سال پیش من مقاله نوشته اند و همان احساس را نسبت به من دارند. همین طور الکی الکی داریم پیر می شیم. خیلی خوب بابا! پیر, نه! سینیور!
۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه
امتحان
روز يكشنبه، 16 آبان، كلاس ذرات تشكيل نمي شود. روز سه شنبه، 18 آبان، از ساعت 8 تا 9:15امتحان برگزار خواهد شد. امتحان سر ساعت شروع مي شود و سر ساعت خاتمه مي يابد. اگر دير برسيد، زمان پاسخگويي شما كمتر خواهد بود. توصيه مي كنم برنامه تان را چنان تنظيم كنيد كه سر ساعت حضور پيدا كنيد. جزوه درسي و كتاب معرفي شده را تا اول بخش هفت فصل چهار -تا سر anomalies و فصل 3 واينبرگ را مطالعه نماييد.
بخشي از سئوالات به اطلاعات عمومي در مورد فيزيك ذرات اختصاص دارد. (سئوالاتي نظير اسپين ذرات و....). براي پاسخگويي نيازي نيست خواص همه ي ذرات را از بر باشيد. تنها مواردي را بخوانيد كه در كلاس تاكيد كردم بايد همواره به طور فعال در ذهن شما باشد. سئوالات براي كساني كه درس كلاس را با جديت دنبال كرده اند، ساده هستند. دونمره ي تشويقي هم منظور كرده ام. به عبارت ديگر مجموع نمرات به جاي 5، 7 مي باشد.
موفق باشيد.
ياسمن فرزان
۱۳۸۹ آبان ۱۱, سهشنبه
عنوان
در محيط هاي رسمي ولي غيردانشگاهي، ترجيح مي دهم "خانم فرزان" خوانده شوم تا "دكتر فرزان".در وبلاگستان دوست دارم تنها منجوق خطاب شوم.
وقتي كه به يك استاد نامه مي نويسيد، هرگز ننويسيد "Dear Mr x" يا "Dear Ms Y". عنوانش (دكتر، پرفسور و...) هر چه كه هست به كار ببريد. اگر هم در عنوانش شك داريد عنوان بالاتر را به كار ببريد. (وقتي پليس جريمه تان مي كند مگر نمي گوييد "جناب سرهنگ"؟! يعني اين نامه نگاري به آن اندازه برايتان مهم نيست؟!) هرگز اين تصور را نكنيد كه توجه نمي كنند! اتفاقا اولين چيزي است كه توجه را جلب مي كند. رعايت اتيكت نامه نگاري از جمله مواردي است كه شما را با آن مي سنجند.
معروف است كه Edward Wittenدوست دارد Edward خوانده شود و اگر كسي او را به طور مخفف Edصدا كند (به اصطلاح ما آن قدر پسر خاله شود) خوشش نمي آيد. در نامه نگاري هايي هم كه شاهين با او داشت ويتن همين اتيكت ها را به دقت رعايت كرده بود و از جوابش معلوم بود به رعايت اتيكت از طرف شاهين هم توجه داشته است. استاد راهنما هاي من هم به اين موضوع توجه كامل داشتند و اگر من سهوا موردي را رعايت نمي كردم بلافاصله تذكر مي دادند.
مواردي هم پيش آمده كه همكاران خارجي به شخصي ايراني اشاره كرده اند و پرسيده اند فلاني را مي شناسي؟ در اي-ميل هايش كه خيلي boldبود. (منظور يعني همين اتيكت را رعايت نكرده بود.)
اين نكته هم شايد برايتان جالب باشد. حدود صد سال پيش در ايالت هايي مانند تگزاس و غيره رسم بود كه دختر ها را با عنوان ميس+اسم كوچك خطاب مي كردند:Miss Scarlet.... حالا اين گونه خطاب كردن از مد افتاده. مثل اين كه مردي در ايران همسرش را "منزل" خطاب كند. صد سال پيش مودبانه بود، حالا ديگه نيست. در آمريكا اگر دختري را"ميس+ اسم كوچك" خطاب كنيد، در دل مي گويد "ايش! انگار از دل «فيلم برباد رفته» بيرون اومده!" من اينو اصطلاح را در يك رمان خواندم.
۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه
سفر برندگان جوایز نوبل به ایران
اين رويداد براي دانشجويان رويدادي شيرين بود و از آن به گرمي استقبال كردند. طبيعي هم بود كه چنين باشد. اما برخي از همكاران ناراضي بودند. ابراز نارضايتي مي كردند از اين كه چرا خبرنگاران دور برندگان جايزه نوبل را گرفته اند وسئوالات جورناليستي از اين دست كرده اند:"چگونه مي شود نوبل گرفت؟" ظاهرا اين برخورد ها آن قدر عده اي از اين همكاران را آزرده ساخته بود كه نمي خواستند رويداد هايي از اين دست تكرار شود.
بله! اين قبيل سئوالات به واقع جورناليستي هستند. اما يك نفر خبرنگار وظيفه دارد سئوال جورناليستي بپرسد!!نوبليست ها به رفتار جورناليست ها عادت دارند و آن را به عنوان بخشي از زندگي پذيرفته اند! اين قبيل مصاحبه ها و سئوالات جورناليستي نظر مردم كوچه و بازار را جلب مي كند و باعث علاقه مندي بيشتر مردم كوچه وبازار به كار علمي و پژوهشي مي شود. اين علاقه مندي عمومي در دراز مدت سرمايه ي عمومي حساب مي شود. همان برداشت سطحي از علم و پژوهش هم بهتر از نبود آن است. هرچه جاي اين نوع علاقه مندي در بين مردم كوچه بازار بيشتر شود جاي خرافه تنگ تر مي شود. (البته اين ادعايي كه من مي كنم ادعاي بزرگي است ممكن است عده اي خرده بگيرند و بگويند در كشوري مانند ايتاليا كه علم اين قدر پيشرفته است خرافات كماكان به قوت خود باقي است. بايد ديد اگر آن علاقه ي عمومي به علم نبود چه مي شد. درست است كه خرافات در ايتاليا رواج بسيار دارد اما تاثير منفي سرنوشت ساز در زندگي مردم و سياستگذاري ها -آن قدر كه در جهان سوم مرسوم است ندارد. بر جامعه شناسان است كه نظر علمي تر و قطعي تري ابراز كنند. اگر كسي اطلاع بيشتري در اين باره دارد لطفا بيان كند. ) هر چه علاقه به علم بيشتر باشد والدين فرزندشان را كمتر از دانشگر شدن منع مي كنند.
اگر من به عنوان يك فيزيكپيشه در وبلاگم و يا در نشستي در حاشيه يك همايش تخصصي آن گونه سئوالات جورناليستي را مطرح كنم كار قابل سرزنشي انجام داده ام. اما طرح همان گونه سئوالات توسط جورناليست ها نه تنها قابل سرزنش نيست بلكه جاي تشكر هم دارد. اين موضوع نبايد بهانه اي براي مخالفت با رويداد هايي چون بازديد فيزيكپيشگان تراز اول دنيا شود. رفته رفته سئوالات خبرنگاران علمي كشور با تعامل با فيزيكپيشگان پخته تر مي شودو... از طريق اين گونه مصاحبه ها مردم به علم علاقه مند مي شود . اگر علاقه شان از حدي بيشتر باشد سر از وبلاگ هايي ازاين دست مي شوند. آن گاه بر ماست كه تحليلي علمي تر ارائه دهيم.
ما كار خودمان را بكنيم و بگذاريم جورناليست ها هم كار خود را بكنند. اگر فرصتي پيش آمد با جورناليست ها تعامل كنيم. جورناليست علمي را با پرخاش بيرون كردن نشان از "كلاس بالايي" و يا "مهم بودن" ندارد! از سياستمدارانمان انتظار داريم "شفاف" عمل كنند. چرا نبايد خبرنگاران اجازه داشته باشند در مورد كار ما هم سئوال كنند. اگر ما نمي توانيم كليت كارمان را به گونه اي كه براي آنها قابل هضم باشد توضيح دهيم از ضعف ماست نه ضعف آنها. من و شاهين كاملا رك و بي پرده توضيح مي دهيم كه موضوع تحقيق ما كاربردي نيست.
جالب آن كه خبرنگاران مجاب مي شوند كه با اين كه اين شاخه از پژوهش كاربردي نيست نبايد بريده شود.
۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه
سخنراني دكتر زماني
Abstract: In this talk I'll try to give a brief but comprehensive review of "Pseudo-Hermitian Quantum Mechanics (PHQM)", its connection with the so-called "PT-symmetric quantum mechanics", and its correspondence with classical mechanics. I w
ill then outline some concrete applications of PHQM in relativistic quantum mechanics and quantum field theory, quantum cosmology, particle physics, condensed matter physics, biophysics, etc.
Time: 4:30 pm, 12th of Aban, Wednesday
چالش هاي وبلاگ علم محور-قسمت دوم
با يك مصداق شروع مي كنم:
همان طوري كه مي دانيد اكنون در دو آزمايشگاه به دنبال كشف ذره ي هيگز مي گردند: يكي در آزمايش ال-اچ-سي در سرن( واقع در مرز بين سويس و فرانسه) و ديگري در آزمايش تواترون واقع در آزمايشگاه فرمي در آمريكا. ال-اچ-سي تازه وارد ميدان شده. قبل آن تواترون يكه تاز بود. (بگذريم كه ال-اچ-سي به زودي از تواترون جلو خواهد زد. شايد هم تا الان جلو زده!) اعضاي يك گروه آزمايشگاهي بزرگ هر از گاهي با هم جلسه مي گذارند و نتايج خود را براي هم شرح مي دهند. (در اين باره باران مي تواند توضيح بيشتري دهد.) الغرض! در يكي از اين جلسات عده اي از آزمايشگران اعلام كرده بودند كه اثري ديده اند كه شايد هيگز باشد. در كار آزمايشگاهي از اين اتفاقات زياد مي افتد. اما آناليز خيلي پيشرفته تري لازم است كه چنين ادعايي تاييد و يا تكذيب شود. از اخلاق علمي به دور است كه قبل از قطعي شدن نتيجه آن را در خارج از فضاي آدم هايي كه به ظرافت هاي آناليز واقف هستند اعلام كنيم. به علاوه انتشار چنين نتيجه مهمي قواعد خاص خود را مي طلبد. وقتي چند صد نفر روي يك آزمايش كار مي كنند و نتيجه اي حاصل مي شود يكي دو نفر، سر خود، نبايند بپرند وسط و آن را اعلام كنند.
يكي از اعضاي گروه كه وبلاگ نويس قهاري است بدون هماهنگي با ديگران-تنها به منظور داستان سرايي- ماجرا را در وبلاگ خود آورده بود. نگو جورناليست هاي علمي وبلاگ او را زير ذره بين گذاشته بودند! به محض انتشار سر موضوع سر و صدا در جرايد راه انداخته شد. فيزيكپيشه ها از موضوع بسيار ناخرسند بودند چون انتشار ادعاهاي نادرست اعتبار آن ها را در بين مردم خدشه دار مي كند. جهان پيشرفته ي غرب-كه به يك ثبات نسبي رسيده- بر پايه ي اعتبار و اعتماد مي چرخد اگر اين اعتبار و اعتماد از بين برود سرمايه ي اصلي از بين رفته. (در اين باره اگر بخواهيد در نوشته هاي بعدي مفصل صحبت مي كنيم.) به ماجراي خود بازگرديم! همكاران به آن وبلاگ نويس اعتراض كردند اما او جواب داد اينجا وبلاگ شخصي من است و هر چه كه دوست داشته باشم مي نويسم! مي گفت قواعد مربوط به انتشار نتايج به مجلات علمي و ... مربوط مي شود. وبلاگ حرف دل است و من هر چه دوست داشته باشم در آن مي نويسم. (كه البته به نظر من حرف چرندي مي زد!) بحث شديدي درگرفت كه بايد ضوابطي هم براي وبلاگ باشد و...
اين آقايي كه اين دردسر را به وجود آورد دسته گل هاي ديگري هم به آب داده كه شرح تك تك آنها از حوصله و وقت من خارج است. نتيجه اي كه مي خواهم بگيرم آن است كه يك دانشگر به طور عام كه دستي در وبلاگ نويسي هم دارد نبايد خود را با يك جورناليست علمي عوضي بگيرد. نبايد دقت و نگاه نقادي علمي را فداي انتقال هر چه سريع تر اطلاعات نمايد. اين تله اي است كه بايد خيلي مواظب باشيم تا گرفتارش نشويم. جورناليست هاي علمي كار خود را خوب بلدند! ما بايد به كار خودمان بپردازيم. هر چه قدر هم كه ما وبلاگ جذابي داشته باشيم نبايد گمان كنيم مي توانيم با جذابيت مردم پسند رسانه هاي عمومي رقابت كنيم. پس بهتر است جايگاه خود را بهتر بشناسيم و بدانيم نقاط ضعف و قدرت رسانه ي كوچك ما (وبلاگ) در چيست و از ما به عنوان يك دانشگر (ونه يك جورناليست) چه انتظاري مي رود. آن آقا درك نمي كرد كه اگر وبلاگش مورد توجه واقع شده به خاطر آن نيست كه وبلاگش از لحاظ جذابيت جذب مخاطب با رسانه هاي رسمي تر و پرهزينه تر و حرفه اي تر قابل رقابت است بلكه به خاطر اعتبار دانشگر بودن است. اگر با اظهارات نادقيق هيجان آميز اين اعتبار را از بين ببرد هم به خود آسيب مي رساند و هم به ديگر همكاران.
۱۳۸۹ آبان ۴, سهشنبه
بازديد از آي-پي-ام به عنوان دانشجوي دكتري
اسامي اعضاي دائم پژوهشكده ي فيزيك و موضوعات مورد علاقه ي آنها در اينجا موجود است.
قبل از اين كه به ايران بياييد با يكي از ما از طريق اي-ميل تماس بگيريد. ترجيحا با كسي تماس بگيريد كه رشته ي شما به او نزديك تر است. مثلا اگر رشته ي شما كيهانشناسي است با دكتر فيروز جاهي تماس بگيريد نه با من و يا شاهين. خود را معرفي كنيد (با ارائه ي CV)و توضيح دهيد در چه تاريخي قصد آمدن به تهران داريد. اگر مايل به ارائه ي سمينار هستيد (كه توصيه مي كنم اگر برايتان مقدور هست حتما اين كار را بكنيد) عنوان و چكيده را هم (به انگليسي) بفرستيد. اگر ما شما را از قبل مي شناسيم كه هيچ. وگرنه از استاد راهنمايتان خواهش كنيد يك اي-ميل كوتاه به عنوان معرفي نامه بفرستد. براي بازديد هاي كوتاه مدت (يكي دو هفته اي) معرفي نامه ي بلند بالاي متعارف براي پست-داك و يا بازديد بلند مدت لازم نيست. فقط تصريح كنند كه شما را مي شناسند و شما دانشجو خوب و سر به راهي هستيد. اگر توضيح بدهيد به چه منظور توصيه ي نامه مي خواهيد خودشان متوجه مي شوند. (چند جور توصيه نامه ي استاندارد هست، اين هم يكي اش) ما اينجا يك اتاق با دسترسي به اينترنت فراهم مي كنيم. (البته به شرطي كه اتاق مهمان در آن تاريخ از قبل رزرو نشده باشد). بسته به ميزان بودجه ي موجود، علايق پژوهشي و ميزان تعريفي كه استاد راهنما از شما مي كند و ميزان زماني كه شما مايليد اينجا بگذرانيدو... per diem(پول توجيبي روزانه) هم ممكن است پرداخت شود. اگر نياز داشتيد (باز بسته به بودجه و....) اتاقي در مهمانسرا هم براي اقامت شما مي توان تدارك ديد. البته اگر همزمان يك كنفرانس در اينجا برگزار شود اين امكان معمولا وجود ندارد.
آن چه كه گفتم براي خارجي ها هم هست. يعني اگر يك خارجي هم مايل باشد به اين شكل از آي-پي-ام بازديد كند ما خوشحال مي شويم. البته خارجي براي ويزا گرفتن بايد از چند ماه قبل اقدام كند. پژوهشگاه در راستاي دعوتنامه بري ويزا كمك مي كند. البته در اين مورد توصيه نامه، جدي تر بايد باشد. هركسي را دعوت نمي كنيم. از بازديد كنندگان خارجي انتظار داريم در طول ساعات كاري در اينجا حضور داشته باشند و تنها آخر هفته و يا بعد از ساعات كاري متعارف گشت و گذار كنند. خوشبختانه كساني كه به دعوت من آمده اند همگي تيپ هايي بوده اند كه آخر هفته را هم كار كرده اند. به نوعي استثمارشان كرده ام!
اگر آشنايي داريد كه با ديد صرفا توريستي مي خواهد بيايد من شخصا كمكي براي آمدن او از طريق آي-پي-ام نمي كنم. اما در مورد دانشجويان ايراني كه قصد اصلي آنها بازديد از خانواده است من سختگيري اي نمي كنم. يعني برايم قابل درك است. اما در اي-ميلي كه مي فرستيد در اين مورد روراست باشيد. مثلا بنويسيد كه من از فلان تاريخ تا بهمان تاريخ قصد بازديد از خانواده را دارم ولي در كنار آن مي خواهم سري هم به آي-پي-ام بزنم و سميناري هم اگر شد بدهم. طبعا در اين صورت per diemپرداخت نخواهد شد. اما اگر كسي به اسم كار پژوهشي در آي-پي-ام بيايد اما آن قدر كه انتظار مي رود حضور پيدا نكند، به او به ديده ي منفي نگريسته مي شود و دفعه هاي بعد از او دعوت نخواهد شد.براي خارجي ها ما معمولا ترتيب تاكسي از فرودگاه تا مهمانسرا را هم مي دهيم. اما براي دانشجويان ايراني چنين سرويسي نمي دهند. اين تفاوت قايل شدن، به خاطر خودكم بيني در برابر خارجي ها نيست! اگر يك وقت مهمان خارجي گم شود ويا جيبش را در فرودگاه بزنند ، چند برابر دردسر خواهد شد. شما كه غريبه نيستيد: براي كم كردن دردسر خودمان اين سرويس را براي خارجي ها ترتيب مي دهيم! شما زرنگ هستيد و گليم خود را مي توانيد از آب بكشيد پس نيازي به اين گونه سرويس ها نداريد!
در ضمن پژوهشكده ي فيزيك آي-پي-ام برنامه بازديد بلند مدت هم دارد: هم براي ايراني ها و هم خارجي ها.
۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه
چالش هاي وبلاگ علم محور: در به در به دنبال اينشتين وطني
آن زمان در ايران نوعي فضاي "كشف اينشتين" وجود داشت. وقتي دانش آموزي يك مقدار از همكلاسي هايش جلوتر مي افتاد،والدين و معلم هايش به اين نتيجه مي رسيدند كه او اينشتين بعدي است. بعد با خود فكر مي كنند ديگه فرصت اين چنيني پيش نمي آيد. ديگه چي از اين بهتر! اينشتين بعدي نه تنها از جامعه مسلمين است، نه تنها ايراني است، بلكه از شهر آنان است. اطراف اينشتين جوان را قرق مي كنند و به زعم خود همه گونه امكانات را فراهم مي آورند تا با فراغ بال اينشتين شود. خوشبختانه از 20 سال پيش تا الان در شهرهاي كوچك هم دانشگاه داريم. پدر و مادر فرزند نخبه ي خود را به نزد اساتيد دانشگاه محل مي بردند. استادان زياد تحويل نمي گرفتند و والدين به حساب حسادت و يا نافهمي اساتيد محل مي گذاشتند. بعد پدر و مادر دانش آموز را بر مي داشتند مي آوردند تهران (يا يكي از شهرهاي بزرگ) تا با اساتيد و يا دانشجويان نخبه ی دیگر مشورت كنند. ما ها وقتي مي ديديم پدر و مادر فرزندشان را از راه دور برداشته اند و آورده اند، روي معذوريت مجبور مي شديم دانش آموز جديد را به عنوان "اينشتين عصر جديد" تحويل بگيريم. تحويل گرفتن همان و بالا رفتن توقعات "اينشتين جديد" و والدينش همان! بار اول با حجب و حيا وارد مي شدند و از اين كه وقت مي گيرند ابراز شرمندگي مي كردند. اما حالت متوقع بار دوم با ابراز شرمندگي بار اول هيچ سنخيتي نداشت. توقع پيدا مي كردند همه ي كار وزندگي مان را ول كنيم و در راه بالندگي "اينشتين كوچك" آنها بكوشيم. نكته در اينجاست: اينشتين كوچك در راه اينشتين شدن سر از پا نمي شناخت. به جاي آن كه فيزيك را پله به پله ياد بگيرد مي خواست بپرد وسط كار تحقيقي. فيزيك دبيرستان را درست و حسابي ياد نمي گرفت. حل تمرين هاي كتاب هاي دبيرستان را دون شان علمي خود مي دانست! من و شاهين با اين گونه دانش آموزان درگير بوده ايم. در اين روند به شدت ضربه مي بينند و آخر سر يك فيزيكپيشه ي متوسط هم نمي شوند. كلي هم وقت آدم را تلف مي كنند.
گاهي بعد از نوشته هاي علمي ام در وبلاگ كامنت هايي دريافت مي كنم كه چنين رنگ و بو هايي دارد. دو سه تا اصطلاح از برنامه هاي علمي ياد گرفته اند و بي آن كه معني اش را بفهمند بلغور مي كنند. كاملا واضح است كه فيزيك پايه را بلد نيستند. براي همين از علمي نوشتن دلسرد مي شوم چرا كه نگرانم بيشتر ضربه بزند تا كمك كند!
وبلاگ هاي انگليسي مانند cosmic varianceتا اين اندازه با مشكل روبه رو نيستند. در كشورهاي پيشرفته تا اين اندازه عقده ي كشف "اينشتين" وجود ندارد. در نتيجه اين مشكل تا به اين اندازه حاد نيست. نوشته هاي علمي آنان نوجوانان را به مباحث علمي علاقه مند مي كند. بعد اين نوجوانان از راه درست و اصولي به دنبال علم آموزي مي روند.
همين چند سال پيش در حاشيه ي يكي از همايش ها به پيشنهاد يكي از دانشجو ها, جلسه ي معارفه و بحث و گفت وگو گذاشتيم. بنا بود هر کسی دغدغه ی ذهنی خود را در رابطه با فیزیک خواندن مطرح کند و بگوید هدفش در این زمینه چیست. می خواهد به کجا برسد. جلسه را من اداره مي كردم اما خود نظر نمي دادم. سعی ام آن بود که فضایی به وجود آید که دانشجو ها بدون ترس و لرز و بدون این احساس
که باید تنها شنونده باشند و حرف اساتید را تایید نمایند نظرات خود را عنوان کنند. يكي از اساتيد (دقيقا با همين عبارت) گفت:"آقا من مي خوام بدونم اينشتين بعدي كيه؟! ايرانيه يا نه؟!" از دانشجو يان خواستم در اين باره بحث كنند نتيجه ي بحث دانشجويان اين شد كه چنين سئوالي موضوعيت ندارد. بيشتر يك سئوالي جورناليستي است تا آكادميك. به جاي آن بايد فضايي را به وجود آورد كه كار تحقيقي با كيفيت در كشور انجام گيرد. آن استاد در آن جلسه ديگر هيچ نگفت اما روز بعد بر سر من فرياد كشيد كه به او جلوي همه توهين كرده ام وبايد معذرت بخواهم. آري! اينشتين سازي در سطح دانشگاه ها هم هست. هر از گاهي يك "ستاره" مي درخشد و ماه مجلس مي شود و بر سر ديگر دانشجو ها كوبيده مي شود و چند سال بعد به محاق مي رود.اين كه راه ايجاد فضاي علمي نيست! راه ايجاد يك فضاي پژوهشي (حداقل در رشته هاي تئوري) اين است كه فضايي آماده كنند تا افرادي كه كار پژوهشي با كيفيت كمابيش بالا مي كنند دور هم جمع شوند با هم تعامل كنند تا از اين تعامل ايده هاي نو زاده شود و با همفكري كيفيت كار بالاتر و بالاتر رود. راه ايجاد چنين فضايي كشف ستاره و اينشتين و... نيست. راهش قهرمان سازي نيست!(بگذريم از اين كه اصل "كاشف اينشتين" هست وگرنه از اين اينشتين ها هر دو سه سال يك بار كشف مي شوند و بعد مي روند پي كارشان. وظيفه ي اصلي اينشتين جديد هم از ميان به در كردن اينشتين قبلي است نه حل مسايل فيزيك!)
از دیگر نمود های سندرم اینشتین، تولید انبوه مقالات بی محتوا وامپرا توری هایی است که به واسطه ی این مقالات در محیط های بسته ی دانشگاهی در گوشه و کنار کشور ما ایجاد می شود. در این باره در کامنت های آخر این یادداشت به تفصیل نوشته ام.
در يادداشت هاي بعدي ام به ديگر چالش هاي نوشتن مطلب علمي در وبلاگ خواهم پرداخت. باشد كه اين سري نوشته ها و بازخورد هاي شما كمك كند تا راه حلي براي اين چالش ها بيابيم. شايد هم بايد آن قدر نوشت تا فضا از نظر علمي باز تر شود. افق هاي نو گسترانده شودو مردم و دانشگاهيان از ايده ي جورناليستي "اينشتين سازي" دست بر دارند و فکري اساسي تر بكنند.